🔻روزنامه تعادل
📍 قفل‌های زنگ زده!
✍️ حسین حقگو
با اعلام موفقیت‌آمیز بودن دور دوم مذاکرات ایران و امریکا و افزایش امیدواری‌ها به حل این ابر‌بحران حاکم بر کشورمان که خود را در رکورد‌شکنی بورس و کاهش قیمت ارزهای خارجی و سکه و طلا و... نشان داد، امکان و ضرورت نگاه مثبت به جهان و تغییر ریل سیاست خارجی در نظام حکمرانی را تقویت کرد، چراکه بدون تعامل مثبت با جهان و سیاست خارجی معقول و منطقی هیچ‌گونه توسعه‌ای در کشورها شکل نمی‌گیرد و حداکثر آن که رشدهای پرنوسان و پایین و اقتصادی معیشتی و بخور و نمیر سرنوشت غالب بر زندگی و کار و کسب مردم آن کشورها خواهد بود. این حقیقت به خصوص در جهان امروز و ظهور فناوری‌های نوین مانند هوش مصنوعی و دیجیتالی شدن موسوم به انقلاب صنعتی چهارم که به قولی ابعاد و تبعاتی در حد اختراع ماشین بخار داشته است، بیشتر از هر زمان دیگری آشکار شده است. البته شاید اقدامات اخیر رییس‌جمهور امریکا در اعلام جنگ تعرفه‌ها در پوشش توجیهات اقتصادی همچون: حمایت از تولید و اشتغال، تامین امنیت ملی، حمایت از صنایع نوپا، غیر‌عادلانه بودن آزادی تجارت، حمایت به عنوان چانه‌زنی و... که کج‌دار و مریز در حال انجام است، به ظاهر نافی گفتار فوق‌الذکر باشد، اما تاثیرات مخرب این رفتار و نقدهای اساسی وارده بر آن و آموزه‌های علم اقتصاد نشان می‌دهد این حرکت ماندگار نیست و جهان امروز چاره‌ای جز رفتن به سمت همکاری و مشارکت و گسترش زنجیره‌های ارزش و تامین، در سایه گفت‌وگوهای صلح‌آمیز و تنش‌زدایی دیپلماتیک ندارد و کشورمان نیز استثنایی بر این قاعده نیست. تعاملات اخیر عربستان با کشورمان و سفر وزیر دفاع این کشور به همراه هیاتی ۷۰ نفره، به خوبی گویای غلبه گفتمان توسعه اقتصادی و همکاری‌های تجاری در روابط بین کشورهاست، چراکه برنامه بلندپروازانه ۲۰۳۰ عربستان به عنوان کلان پروژه این کشور جز از طریق صلح و ثبات در منطقه قابل اجرا نیست و کشورمان یک پایه مهم و اساسی برقراری این صلح و امنیت. واقع آنکه هیچ‌گاه منطقه و شاید جهان تا این حد به ایران با ثبات علاقه‌مند و نیازمند نبوده باشد.

حجم عظیم سرمایه‌گذاری‌های انجام شده و در دست انجام در کشورهای حوزه خلیج‌فارس از عربستان و قطر و امارات تا عمان و کویت و حتی ترکیه و عراق و افغانستان طالبان بدون ثبات ایران به ثمر نخواهند نشست. به عبارتی بحران عقب‌ماندگی و توسعه نایافتگی کشورهای این منطقه بدون همکاری جمعی و گره خوردن و در هم تنیده شدن منافع این کشورها در یکدیگر امکان‌پذیر نیست. در واقع بدون ثبات و امنیت، توسعه اقتصادی واقع نمی‌شود و بدون توسعه اقتصادی و کاهش فقر و نابرابری نیز امنیت پایداری در منطقه قابل تصور نیست. تحول توسعه‌ای در آسیای شرقی و جنوب شرقی به خوبی گواه رابطه امنیت و توسعه منطقه‌ای و جهانی است. جریان نوزایی اقتصادی و صنعتی که از ژاپن و کره‌جنوبی و چین آغاز و به سنگاپور، اندونزی و مالزی و فیلیپین و سرانجام به کامبوج و لائوس و ویتنام رسید و شاه‌بیت آن رفع و کاهش دشمنی‌های تاریخی و ایدئولوژیک و تنش‌های بین‌المللی بوده است. البته نمونه منحصر به فرد و استثنایی نیز در این موج فراگیر وجود دارد (کره‌شمالی) که به کار فرومانده خود مشغول است و معنای «توسعه» را نه با ارتقا و بهبود زندگی مردم این سرزمین بلکه افزایش ابعاد برنامه‌های تسلیحاتی و نظامی‌اش هر روزه به رخ جهانیان می‌کشد. کشورمان برای قرار گرفتن در مدار توسعه، مداری که بحق تمامی امکانات و ظرفیت‌های فکری و مادی آن را بالقوه در‌اختیار دارد، چاره‌ای جز باز کردن قفل‌های زنگ‌زده و ارتباط مناسب با جهان و نه فقط قدرت‌های درجه اول آن، بلکه قدرت‌ها و کشورهای منطقه حتی دشمنان جدید و قدیم و فکری و ایدئولوژیک خود ندارد. افقی که به کاهش درد و رنج و فقر و ناداری عذاب‌دهنده مردم بینجامد «فروش میوه و سبزیجات به حداقل رسیده، در غرفه لبنیات فروشنده بدون مشتری نشسته و مردم گوشت و مرغ را به قول خودشان نگاه می‌کنند، نمی‌خرند. سبد غذایی خانواده‌ها هر روز کوچک‌تر می‌شود و بیماری‌‌ای به نام سوءتغذیه بین مردم، به ویژه کودکان پرشمارتر» (هم‌میهن- ۳۰/۱/۱۴۰۴) و با تامین حقوق و آزادی‌های شهروندی و آزادی و رقابت اقتصادی، امکان پیشرفت و توسعه این سرزمین زیبا و عزیز را به ارمغان آورد.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 مذاکره؛ راهبردی عقلانی
✍️ محمدرضا فرزانگان
اقتصاد ایران تحت تحریم‌‌‌ها آسیب‌‌‌های زیادی دیده است. در یکی از مطالعات اخیرم، عملکرد اقتصادی ایران را با گروهی از کشورهایی که تا پیش از تحریم‌‌‌های ۲۰۱۲ روند توسعه‌‌‌ای مشابهی با ایران داشتند، مقایسه کردم. شکاف قابل‌توجهی بین درآمد سرانه ایران و این کشورها مشاهده شده است.
برآوردها نشان می‌دهد که تحریم‌‌‌ها در دوره ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۹، به طور متوسط سالانه باعث کاهش ۳۶۰۰دلار درآمد سرانه (به قیمت‌های برابری قدرت خرید) هر ایرانی شده‌‌‌ است. به بیان دیگر، هر ایرانی می‌‌‌توانست در این بازه زمانی، به‌طور متوسط سالانه ۳۶۰۰دلار ثروتمندتر باشد؛ اگر تحریم‌‌‌ها اعمال نمی‌‌‌شدند.
در این محاسبات، کیفیت حکمرانی نیز مدنظر قرار گرفته است و کشورهایی با وضعیت مشابه ایران از نظر حکمرانی پیش از تحریم‌‌‌ها انتخاب شده‌‌‌اند. بنابراین، بعید است که زیان تخمینی ناشی از مشکلات حکمرانی داخلی ایران باشد. کاهش درآمد سرانه در ایران، تغییراتی در طبقات اجتماعی نیز ایجاد کرده است. برآورد ما نشان می‌دهد که در نتیجه تحریم‌‌‌ها، اندازه طبقه متوسط (افرادی که درآمدی بین ۱۱ تا ۱۱۰دلار در روز به قیمت‌های برابری قدرت خرید دارند) طی سال‌های ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۹ به طور معناداری کاهش یافته است.

اثر متوسط سالانه تحریم‌‌‌ها کاهش سهم طبقه متوسط از جمعیت کل به میزان حدود ۱۱واحد‌درصد در سال در مقایسه با کشورهای مشابه بدون تحریم بوده است. این کاهش عمدتا به سمت گروه‌‌‌های درآمدی پایین‌‌‌تر منتقل شده است. به عبارت دیگر، بخشی از طبقه متوسط به گروه‌‌‌های آسیب‌‌‌پذیر درآمده و بخش دیگری مهاجرت کرده‌‌‌اند. با توجه به نقش حیاتی طبقه متوسط در مصرف، سرمایه‌گذاری، پس‌‌‌انداز و حمایت از اصلاحات، تحریم‌‌‌ها بار سنگینی بر اقتصاد ایران تحمیل کرده‌‌‌اند.

دلایل دیگری نیز برای نگرانی از تحریم‌‌‌ها وجود دارد. شکاف قابل‌توجهی میان ایران و کشورهای مشابه در شاخص‌‌‌هایی همچون تشکیل سرمایه ثابت ناخالص، واردات، صادرات، ارزش‌افزوده صنعتی و اشتغال غیررسمی مشاهده می‌شود. این هزینه‌‌‌ها ضرورت رفع تحریم‌‌‌ها و بازگرداندن ایران به مسیر اقتصادی پیش از تحریم را برجسته می‌کنند تا سهم بازار ایران در اقتصاد جهانی بازیابی شود.

مذاکره با ایالات‌متحده به‌عنوان اصلی‌‌‌ترین کشور اعمال‌‌‌کننده تحریم‌‌‌ها، گزینه‌‌‌ای منطقی برای دولت ایران جهت تغییر روند اقتصادی است. این امر با توجه به حرکت نزولی گسترده طبقه متوسط و افزایش خطر ناآرامی‌‌‌های سیاسی و خشونت، اهمیت بیشتری می‌‌‌یابد؛ چرا که هزینه فرصت درگیری کاهش می‌‌‌یابد و مشکل اقدام جمعی تحت فشار اقتصادی و با توجه به ضعف‌‌‌های نهادی ایران در حال کاهش است.

از سوی دیگر، بازیگران خارجی ممکن است فرصت‌‌‌های قابل‌توجهی برای منافع تجاری خود در اقتصاد ایران بیابند. ایران هنوز دارای بازاری بزرگ با طبقه متوسطی هرچند تضعیف‌‌‌شده است. سرمایه انسانی قابل‌توجهی نیز در ایران وجود دارد که شرایط جذابی برای سرمایه‌گذاران خارجی فراهم می‌کند. فرصت‌‌‌های سرمایه‌گذاری مهمی در صنایع نفت و گاز و انرژی‌‌‌های تجدیدپذیر ایران وجود دارد.

دانشگاه‌‌‌های ایران به‌ویژه پس از اعتراضات ۲۰۲۲ از تحریم‌‌‌ها و انزوای بین‌المللی آسیب دیده‌‌‌اند. رفع تحریم‌‌‌ها فرصت‌‌‌های ممتازی برای همکاری‌‌‌های علمی و پروژه‌‌‌های مشترک با نهادهای غربی فراهم خواهد کرد و می‌‌‌تواند از سرعت فرار مغزها بکاهد.

با کاهش ریسک‌‌‌های سیاسی و اقتصادی، ورود گردشگران به ایران به طور قابل‌توجهی افزایش خواهد یافت که خبری خوب برای بخش خدمات کشور خواهد بود. دسترسی به بازارهای جهانی نیز موجب افزایش تقاضا برای شفافیت و بهبود نهادها در ایران می‌شود. چنین مشوق‌‌‌هایی تحت تحریم و انزوا اساسا وجود ندارند. مذاکره و رفع تحریم‌‌‌ها می‌‌‌تواند یک بازی برد-برد برای هر دو طرف ایران و ایالات‌متحده باشد.


🔻روزنامه کیهان
📍 میز یا تفاهم ترامپ کدام را می‌خواهد؟
✍️ جعفر بلوری
این دور از مذاکرات پس از توصیه‌ها و هشدارهای متعدد رهبر معظم انقلاب درباره غیرقابل اعتماد بودن آمریکا و لزوم حل مشکلات اقتصادی از جمله «مسئله تحریم»‌ از طریق راه‌های موازی دیگر، آغاز شده است. در یکی از آخرین موضع‌گیری‌های رهبر انقلاب در دیدار مسئولان ارشد نظام در ۲۶ فروردین ماه نیز، ایشان در کنار طرح مباحثی مثل، لزوم پیگیری طرح‌های اقتصادی بر زمین مانده، تحقق عدالت آموزشی، صرفه‌جویی در انرژی، کمک به تحقق شعار سال، کمک به سوق دادن سرمایه‌ها و نقدینگی به سمت تولید، تاکید بر «تولید» و «رفع موانع تولید»، به مذاکره هم اشاره‌ای کرده و گفتند: «هیچ‌کدام از این مسائل با گفت‌وگوهای عمان هیچ ارتباطی ندارد...مذاکرات ممکن است به نتیجه برسد یا نرسد ما هم به این گفت‌وگوها نه خیلی خوش‌بین و نه خیلی بدبین هستیم البته به طرف مقابل خیلی بدبین هستیم اما به توانایی‌های خود خوش‌بین هستیم.... مسائل کشور نباید به این گفت‌وگوها گره زده شود و اشتباهی که در برجام انجام شد و همه چیز کشور را به پیشرفت مذاکرات منوط کرد، نباید تکرار شود چرا که کشور شرطی می‌شود و همه چیز از جمله سرمایه‌گذاری تا مشخص شدن نتیجه مذاکرات معطل می‌ماند.»
با توجه به این که همه، دلیل این بدبینی زیاد به طرف مقابل را می‌دانیم، و می‌دانیم به احتمال زیاد «آمریکا تحریم‌ها را برنخواهد داشت» -که رسیدن به این گزاره با وجود تجربه، اصلا کار سختی نیست- در این یادداشت می‌خواهیم به این دو سؤال بپردازیم که «چرا نباید به این مذاکرات نه خیلی خوش‌بین بود و نه خیلی بدبین؟» و «آمریکا که می‌داند، ما به دنبال سلاح هسته‌ای نیستیم چرا دنبال مذاکره است؟» از آنجایی که پاسخ سؤال دوم، ارتباط مستقیمی با شخصیت و رفتار ترامپ دارد، تلاش می‌کنیم، در چارچوب نظریات «یورگن ‌هابرماس» در حوزه «کُنش»، به این موضوع بپردازیم. بخوانید:
در پاسخ به سؤال اول می‌توان گفت، نتیجه خوش‌بینی و بدبینی افراطی به این مذاکرات یعنی، همان گره زدن اقتصاد و مسائل کشور به آن و در نتیجه شرطی شدن معیشت مردم که یکی از بدترین سناریوها است؛ امری که رهبر انقلاب به درستی از آن نهی کردند. خوش‌بینی افراطی یعنی، معطل نتیجه مذاکرات ماندن و رها کردن امور و بدبینی افراطی به مذاکرات هم یعنی، دادن بهانه‌ای تازه به دشمنان داخلی و خارجی ایران و تُرش کردن فضا و بهانه دادن به سفته‌بازان برای بازی با روح و روان بازار. افراط و تفریط نه فقط در مذاکره که در هر امری مذموم است و همیشه تبعات سوء داشته است.
اما به این که «چرا با وجود آنکه آمریکا می‌داند ما دنبال سلاح هسته‌ای نیستیم، روی مذاکره اصرار دارد؟» می‌توان پاسخ‌های متعددی داد. مثلا، آمریکایی که تحت نفوذ شدید لابی‌های صهیونیستی است، نمی‌خواهد در این حوزه کوچک‌ترین ریسکی کند. این که هیچ کشوری در منطقه نباید قوی‌تر و پیشرفته‌تر از رژیم صهیونیستی باشد، جزو اصول راهبردی اسرائیل و آمریکاست. وقتی رژیم صهیونیستی زیرساخت‌های سوریه‌ای را که اداره امورش به دست عوامل خودش افتاده، دیوانه‌وار بمباران می‌کند، یعنی، کمترین احتمال برای نقض این اصول راهبردی را بر نمی‌تابد. اگر این پاسخ را درست در نظر بگیریم، تردید نباید داشت، مذاکرات هسته‌ای، مقدمه‌ای است برای انجام مذاکرات بعدی این بار بر سر توان موشکی، منطقه‌ای و هر موضوعی دیگری که، بر مؤلفه‌های قدرت کشورمان افزوده است. آمریکا احتمالا مذاکرات هسته‌ای را به عنوان، باز شدن راه مذاکره بر سر سایر مؤلفه‌های قدرت ایران می‌بیند و از دست رفتن مؤلفه‌های قدرت-بدون کمترین تردید-یعنی جنگ؛ جنگی که نتیجه آن معلوم است! یک لحظه به پاسخ این سؤال بیندیشید که، چرا دشمن به ایرانی که نه توان اتمی دارد، نه توان موشکی دارد و نه توان پهپادی و متحدان منطقه‌ای‌اش را هم در مذاکرات رها کرده، نباید حمله کند؟!
از سوی دیگر کافی است با این مذاکرات هسته‌ای و به لطف عملیات‌های روانی و رسانه‌ای، کمی «شیرینیِ آدامسی» به کام ما ریخته شود! این شیرینی زودگذر می‌تواند بهانه‌ای شود برای ایران‌ستیزان جهت انداختن کشور در تله مذاکرات بی‌پایان! لذا برای بستن این راه، تعیین خطوط قرمز در مذاکرات جاری و گرفتن تضمین‌های قوی و آزمودن عملی تعهدات طرف مقابل، ضروری است.
اما می‌توان به این سؤال مهم، از منظری دیگر یعنی از دریچه «رفتارشناسی ترامپ» هم پاسخ داد. «یورگن ‌هابر‌ماس»، قائل به وجود ۳ نوع کُنش است که عبارتند از ۱- کنش وسیله‌ای ۲- کنش استراتژیک و ۳- کنش ارتباطی. ️ در «کنش وسیله‌ای»، فرد به دنبال رسیدن به یک هدف با استفاده از بهترین وسیله و یک‌سری محاسبات عقلی است. این‌جا شخص کاملا فردی عمل می‌کند و با دیگری تعامل ندارد. مثل نجاری که می‌خواهد یک میز بسازد.‌ هابرماس می‌گوید در کنش وسیله‌ای هدف، «چیرگی وسیله‌ای» است. یعنی با کمک ابزار (اینجا میخ، اره، چکش و..) یا روش‌هایی (مثل قدرت، تهدید، فریب یا مذاکره) به دنبال چیرگی است. در «کنش استراتژیک» فرد یا گروه در تعامل با دیگران و با در نظرگرفتن رفتارها و کُنش‌های آنها عمل می‌کند. فرد یا گروه تلاش می‌کند با یک‌سری استراتژی بر دیگران تاثیر بگذارد و از آنها پیشی بگیرد. رفتار دیگری را پیش‌بینی و بر اساس آن اقدام کند. این‌جا هم هدف، «چیرگی وسیله‌ای» است.‌ هابرماس می‌گوید، در«کنش ارتباطی» نه از طریق حسابگری‌های خودخواهانه‌ آن دو کنش قبلی که، از طریق «تفاهم» کارها پیش می‌رود و هیچ‌یک از دو طرف، در بند منافع شخصی نیستند. این کُنش، تفاهم محور، مبتنی برگفت‌و‌گوی آزاد، عقلانیت ارتباطی و همکاری، صداقت و شفافیت است.
از سوی دیگر، بر اساس گزارش‌های مستند صدها روانشناس در سرتاسر عالم از جمله روانشناسان آمریکایی، ترامپ فردی خودشیفته است که به شدت نیاز به «تایید شدن» دارد. در تایید این ادعا همین بس که تمام افرادی که در کاخ سفید جمع کرده در یک ویژگی، مشترکند و آن «وفاداری به ترامپ» است! خودشیفته‌ها کوچک‌ترین نقد را نمی‌پذیرند و رفتار و کنش آنها، بسته به شرایط پیرامونی تغییر می‌کند. طبق گزارش‌های درز کرده از کاخ سفید، ترامپ به شدت علاقه‌مند است، فردی «غیر قابل پیش‌بینی» دیده شود و این یعنی، خود را در چارچوب هیچ یک از کنش‌هایی که بالا بر شمردیم، قرار نمی‌دهد! ترامپ در مواجهه با متحدان و دشمنانش، در عمل، «کنش استراتژیک» دارد. یعنی با در نظرگرفتن رفتارها و کنش‌های طرف مقابل، از ابزارهایی مثل زور، فریب، تهدید، تحریم و دروغ استفاده می‌کند تا به «چیرگی وسیله‌ای» برسد. منتهی ادبیاتی که به کار می‌برد بیشتر در چارچوب «کنش ارتباطی» قرار می‌گیرد. نکته اینجاست که، کنش ارتباطی و استراتژیک، نقطه مقابل هم هستند و در یک‌ جا قرار نمی‌گیرند! مگر فرد دچار اختلالات شخصیتی بوده و خودشیفته باشد. بازگردیم به سؤال این یادداشت. با توجه به این ویژگی‌های شخصیتی ترامپ شاید بتوان گفت، برای ترامپ، همین که اعلام کند «دیدید! من توانستم ایرانی‌ها را به پای مذاکره کشانده و توان هسته‌ای‌اش را بگیرم» کافی است! «حل‌شده» نشان دادن مسائلی که تاکنون دیگران نتوانسته‌اند حلش کنند، بیش از هر چیزی شخصیتی مثل ترامپ را ارضا می‌کند! او به شدت عاشق «پیروز» نشان دادن خود است؛ ولو نمایشی!
در این یادداشت با بررسی دو پرسش محوری درباره مذاکرات هسته‌ای، بر سه نکته کلیدی تأکید کردیم. نخست، هشدار رهبر انقلاب درباره خطر گره زدن اقتصاد به نتایج مذاکرات و تکرار اشتباهات برجام. دوم، تحلیل دلایل اصرار آمریکا بر مذاکرات هسته‌ای با وجود آگاهی از عدم گرایش ایران به ساخت سلاح اتمی و سوم، تبیین رفتار ترامپ در چارچوب نظریه کنش ‌هابرماس که نشان می‌دهد او با تلفیق کنش استراتژیک (فریب و تهدید) و ادعای تفاهم (کنش ارتباطی دروغین)، می‌تواند به دنبال پیروزی‌های نمایشی برای ارضای نفسانی خود هم باشد. نتیجه آنکه مذاکره برای آمریکا ابزاری راهبردی است و کشور عزیزمان باید ضمن هوشیاری، از تعیین خطوط قرمز غیرقابل مذاکره غافل نبوده و در میدانی بازی نکند که دشمن طراحی کرده است...


🔻روزنامه ابتکار
📍 احتیاط در خوشبینی
✍️ ژوبین صفاری
در میان اخبار مثبت و منفی مذاکرات، آنچه اهمیت دارد، زیست روزمره مردمی است که زندگی‌شان به اخبار بی‌ربط گره خورده است. واقعیت این است که این مردم، پس از سال‌ها امیدواری افراطی و سرخوردگی‌های پی‌درپی، حالا با چشمانی ترسیده و دل‌هایی محتاط، تنها گاهی زیرچشمی به بازگشت زندگی عادی می‌نگرند. در میان اطرافیان، علیرغم اخبار مثبت، همچنان کلیدواژه «من که چشمم آب نمی‌خوره» تکرار می‌شود؛ چرا که فراموش نکرده‌اند چگونه برای هر شادی و امیدی -از توافق هسته‌ای تا پیروزی‌های ورزشی- در خیابان‌ها شادی تقسیم کردند، اما در آخر نه به حقشان رسیده اند و نه سهمشان یک زندگی بدون استرس از آینده بوده است. باید پذیرفت که جامعه ایران این روزها نیازمند درک عمیق از خواسته هایش است. جامعه ای که بارها آزمون و خطا کرده و از اعتمادهای گاه به گاه سرخورده شده، نمی‌تواند به راحتی همراه با تحولات آتی نقش آفرینی کند. از این بابت کار دولت بسیار دشوار است چرا که به هر حال برای هر تغییر و اصلاحی همراهی افکار عمومی بسیار ضروری است. جامعه‌شناسان بر این باورند که این وضعیت، نمونه‌ای از «بی‌اعتمادی ساختاری» است؛ پدیده‌ای که در آن مردم به دلیل تجربه‌های مکرر شکست نهادها در تحقق وعده‌ها، نسبت به هر تغییر مثبتی بدبین می‌شوند. دکتر علی رضاقلی، جامعه‌شناس، در این باره می‌گوید: «وقتی اعتماد عمومی بارها خدشه‌دار شود، جامعه وارد فاز «انتظار منفعلانه» می‌شود؛ یعنی مردم نه کاملاً مأیوس می‌شوند و نه فعالانه همراهی می‌کنند، بلکه در وضعیتی میان‌حالتی می‌مانند تا نتیجه را ببینند.» در چنین شرایطی، جامعه ایران بیش از هر چیز نیازمند یک تحول ملموس و عینی است تا بتواند بار دیگر به تصمیم‌های کلان اعتماد کند. دولتمردان نیز با چالشی دشوار روبه‌رو هستند: چگونه می‌توان در فضای سرشار از بدبینی، افکار عمومی را همراه کرد؟ بدون همراهی مردم، هر تغییری - حتی اگر در ظاهر مثبت باشد- در عمل با مقاومت یا بی‌تفاوتی روبه‌رو خواهد شد. شاید راه حل، نه در شعارها و وعده‌های کلی، بلکه در گام‌های کوچک و محسوسی باشد که مردم نتایج آن را مستقیماً در زندگی روزمره خود لمس کنند. تنها در این صورت است که می‌توان امید داشت دیوار بی‌اعتمادی، آجر به آجر فرو بریزد. واقعیت آن است که دولتمردان هم در خصوص مذاکرات و حتی تاثیری که بر بازارها داشته به درستی سیاست احتیاط در پیش گرفته و آن را برجسته نمی کنند. اما باید توجه داشت که در داخل حجم انبوهی از مشکلات وجود دارد که نیازمند نشانه های مثبت و موثر برای تغییر است. از محیط زیست و اقتصاد و شایسته سالاری گرفته تا محرومیت زدایی از بخش های مهم کشور همه در انتظار اقدامات اساسی است. باید دانست که مردم نیازمند یک زندگی عادی هستند که برای رسیدن به آن قرار نیست درگیر پیچ و خم خبرهای مکرر سیاسی شوند.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 روندی دلگرم‌کننده برای ایرانیان
✍️ نادر کریمی‌جونی
روند تحولات گفت‌وگوهای ایران و ایالات‌متحده آنقدر سریع حرکت می‌کند که بسیاری از تحلیلگران و ناظران را شوکه کرده و روشن است که این سرعت و جهت‌گیری‌هایی که در مورد توافق میان تهران- واشنگتن وجود دارد اصلا با ملاحظات و منافعی که اسرائیل
به عنوان متحد راهبردی آمریکا برای خود تعریف کرده، همخوانی و انطباق ندارد و به همین علت در تل‌آویو هیچ‌کس از اینکه گفت‌وگوهای رم با این سرعت و در جهت همکاری دوطرف پیش می‌رود راضی نیست. در همین چند روز اخیر و هنگامی که نظریات متناقض در مورد باقی ماندن یا نابودسازی توان هسته‌ای ایران منتشر شد و برخی تحلیلگران و خبرنگاران سیاسی- دیپلماتیک از وجود شکاف در دیدگاه‌های همکاری ترامپ در مورد ایران خبر دادند، بسیاری از نئومحافظه‌کاران ابراز عقیده کردند که هیچ‌یک از فعالیت‌های هسته‌ای ایران قابل پذیرش نیست و ترامپ و افراد مذاکره‌کننده آمریکایی باید حصول این نتیجه را دنبال کنند.
جالب است که برخلاف دوستان اسرائیلی‌اش، دونالد ترامپ هیچ‌گاه نه از نابودسازی تاسیسات هسته‌ای ایران و نه از توقف فعالیت‌های صنعت هسته‌ای ایران سخن نگفته و فقط بر عدم ساخت یا عدم توانایی برای ساخت سلاح هسته‌ای از سوی تهران تاکید کرده است. این تاکید از سوی مذاکره‌کننده آمریکایی گفت‌وگوهای رم نیز بیان و نسبت به خواست تل‌آویو در مورد نابودسازی و برچیدن صنعت و تاسیسات هسته‌ای ایران سکوت شده است. دقیقا به همین علت است که اسرائیل به طور پنهانی برنامه‌ای را تدوین کرده بود که در ماه آینده میلادی (اردیبهشت‌ماه امسال) علیه تاسیسات و صنعت هسته‌ای ایران حمله نظامی انجام دهد و حتی برخی کماندوهای آن کشور، عملیات نابودی این صنعت را در خاک ایران به اتمام برسانند.
این طرح اگرچه برای نخستین‌بار از سوی روزنامه نیویورک‌تایمز افشا و پس از آن به سرعت خبرساز شد اما شواهدی وجود دارد که مقامات اسرائیلی خود عامل افشای این اطلاعات بوده و به صورت هدایت شده و آگاهانه آن را منتشر کرده‌اند. البته در ظاهر مقامات اسرائیلی چنین نشان می‌دهند که از افشای طرح پیچیده و سری خود نگران و ناراحت هستند و به دنبال عامل پشت اطلاعات می‌گردند اما روشن است که اسرائیل به تنهایی نه امکان و نه توانایی حمله به ایران را ندارد و اگر بخواهد دست به چنین ریسک خطرناکی بزند حتما باید از کمک‌های سیاسی- نظامی ایالات‌متحده برخوردار شود. این در حالی است که مهم‌ترین دوست و متحد نتانیاهو، دونالد ترامپ، نخست‌وزیر اسرائیل را از انجام هر اقدام ماجراجویانه برحذر داشته و به وی اجازه انجام حمله نظامی علیه ایران را نداده است.

به نظر می‌رسد بی‌بی نتانیاهو، با نشست آگاهانه و هدایت‌شده اطلاعات مربوط به این حمله احتمالی، خواسته است به کاخ سفید پیام دهد که با یا بدون ‌ایالات‌متحده آمریکا، اسرائیل تصمیم خود را در مورد حمله به ایران و نابودسازی تاسیسات هسته‌ای این کشور اجرایی خواهد کرد. نکته مهم در این‌‌باره آن است که برخی اعضای تندروی کابینه اسرائیل بر این باورند که اگر ارتش اسرائیل حمله‌ای را به طور خودسرانه علیه ایران ترتیب دهد، آنگاه ژنرال‌های صهیونیست می‌توانند اطمینان داشته باشند که در مقابل حملات تلافی‌جویانه ایران، سنتکام حتما به کمک اسرائیل خواهد شتافت.
البته پرسش مهم آن است که آیا اجازه انجام حمله خودسرانه علیه تاسیسات هسته‌ای- نظامی ایران به اسرائیل داده خواهد شد؟ پاسخ این سوال حتما منفی است و براساس این لطیفه مشهور که جنگ آنقدر بی‌اهمیت نیست که به نظامیان سپرده شود، گمان غالب آن است که تکلیف انجام یا عدم انجام این حمله خودسرانه اسرائیل علیه ایران- نه در سنتکام که در کاخ سفید تعیین می‌شود و در اتاق وضعیت کاخ سفید این تصمیم قطعی و نهایی گرفته شده که تا وقتی شانسی برای ثمردهی و به نتیجه رسیدن گفت‌وگوهای دیپلماتیک وجود دارد و این گفت‌وگوها در بستر طبیعی خویش پیش می‌رود، گزینه‌های نظامی و اقدامات خصمانه حتما نباید مورد توجه قرار گیرد.
دقیقا پس از این تصمیم بود که جنگ‌طلبان کابینه ترامپ، مانند مارکو روبیو تغییر موضع داد و در اردوگاه جی‌دی‌ونس و استیو ویتکاف به حمایت از مذاکره‌کنندگان آمریکا و حل مساله هسته‌ای ایران از طریق مذاکره پرداختند. با این شرایط اسرائیل تقریبا تمام شانس خود را برای ماجراجویی و انجام حمله نظامی از دست داده است. حالا و با انتشار خبر نرمش ایالات‌متحده در مورد حفظ فعالیت‌های غنی‌سازی برای ساخت سوخت هسته‌ای تا غلظت ۶۷/۳درصد، امیدها برای رسیدن تهران- واشنگتن به نقطه مورد توافق بسیار بیشتر شده است. این نکته نیز بیان شده که واشنگتن طرح سه مرحله‌ای ایران برای پایان اختلاف‌های هسته‌ای با ایالات‌متحده را پذیرفته و همین پذیرش و همراهی شگفتی هیات ایرانی را به همراه داشته است.
دور دوم مذاکرات ایران و ایالات‌متحده دیروز و در رم سازنده توصیف و از آن استقبال شد. هم تهران و هم واشنگتن تصمیم گرفتند که دور سوم مذاکرات را هفته آینده برگزار کنند. چندان مهم نیست که این مذاکرات کجا و با چه شیوه‌ای برگزار شود چراکه آنچه اهمیت دارد آن است که اکنون طرفین ایران و ایالات‌متحده آمریکا بسیار بیشتر از گذشته نسبت به حصول نتیجه و رسیدن به نقطه یا نقطه‌های مشترک امیدوارتر شده‌اند و همین امر چشم‌انداز دلگرم‌کننده‌ای را به‌ویژه برای مردم کشورمان ترسیم کرده است.


🔻روزنامه اعتماد
📍 نشنیدن بدترین نوع فیلترینگ
✍️ عباس عبدی
کلمه فیلترینگ ذهن ما را بر فیلترینگ فضای مجازی یا منع انتشار داده‌ها و آمارهای رسمی یا اخبار مورد نیاز جامعه متمرکز می‌کند. ولی به نظر می‌رسد که انواع بدتری از فیلترینگ نیز هست؛ فیلترهای نامریی که متولیان امر و کسانی که باید صدای جامعه و مردم را بشنوند، روی گوش‌ها و چشم‌های خود قرار می‌دهند تا واقعیات را نشنوند یا فقط بخش‌هایی که خوشایندشان است را بشنوند. فیلترهای عادی که مردم روی گوش خود قرار می‌دهند، برحسب نیاز فرد کارکردهای متفاوتی دارند. مطابق تنظیم دستگاه، شدت انواع صداهای ورودی به گوش تضعیف یا تقویت می‌شوند یا فرکانس‌های خاصی را فیلتر یا صداهای شدید و خطرناک مثل انفجار را به کلی حذف و بر عکس برخی فرکانس‌ها را تقویت می‌کنند. هنگامی که به عملکرد برخی سیاستمداران نگاه کنیم به این نتیجه می‌رسیم که گویی آنان نیز دستگاه‌های نامریی فیلترکننده صدا و تصویر روی گوش و چشم خود نصب کرده‌اند. اگر فیلترینگ گوش در زندگی روزانه با هدف حذف و نشنیدن صداهای گوشخراش و آسیب‌زا مثل شلیک یا انفجار است، در سیاست با هدف حذف و نشنیدن صداهای اعتراضی مردم است. در زندگی حذف نویز و تقویت برخی صداهای ضعیف ولی مطلوب مثل آواز پرندگان است؛ در سیاست، هدف نشنیدن حرف منتقدین و تقویت حرف‌های خودی و تعریف‌ و تمجیدهای بیهوده است. نویزکش‌ها، صداهای آرام انتقادی و اعتراضات مردمی را حذف می‌کنند. تقویت‌کننده‌های گزینشی هم فقط فرکانس‌های همسو با منافع و افکار خود را تقویت می‌کنند؛ مثل تعریف‌ها از خود و بدگویی‌ها به دیگران یا توجیهات عملکردها و ازناب مثلا مطلوب سخنرانی‌های خودی. متاسفانه این دستگاه‌های نامریی در مقایسه با نمونه‌های فیزیکی، پیشرفته‌تر و هوشمندانه‌تر عمل می‌کنند همچنین باتری‌شان تمام‌شدنی نیست، چون منبع انرژی آنها قدرت و انکار واقعیت‌هاست! نیاز به تنظیمات روزانه ندارند، چون باهوش و خودتنظیم‌گر هستند. فقط هنگامی از کار می‌افتند که کار مصرف‌کننده نیز به پایان می‌رسد. باعث تاسف است که بگوییم تاریخ در حال تکرار است. به قول مارکس اگر تاریخ در بار اول به صورت تراژدی رخ می‌دهد، در بار دوم به صورت کمدی رخ خواهد داد. نتایج پیمایش سال ۱۳۵۳ شنیده نشد، هر چند صدای آن خیلی بلند نبود ولی آن اندازه واضح بود که گوش‌های متعارف آن را بشنوند که نشنیدند و به قول معروف، گفتند، ان‌شاءالله گربه است! در حالی که اکنون آن صدا و به شکل دیگری با شدت بیشتری وجود دارد که حتی قابل نشنیدن نیست، مگر آنکه آقایان روی گوش‌های خود فیلترهای قدرتمندی گذاشته باشند که مانع از شنیدن این صداها شود. شواهد و قراین و اخبار پر‌سر و صدا فراوان است. اخبار مربوط به بازدیدهای نوروزی مردم گواه روشنی است. از ۲۹ اسفند ۱۴۰۳ تا ۱۴ فروردین ۱۴۰۴، اماکن فرهنگی و ‌تاریخی تحت مدیریت وزارت میراث ‌فرهنگی، گردشگری و صنایع‌دستی میزبان ۴ میلیون و ۸۳۳ هزار و ۸۳۸ بازدیدکننده بودند. تخت‌جمشید در صدر و پس از آن، حافظیه و سعدیه و پاسارگاد، ارگ کریمخان و باغ فین در رتبه‌های بعدی قرار گرفتند. اطمینان دارم که اگر اطلاعات نامگذاری کودکان منتشر شود، با وضوح بیشتری خواهند دید که مسیر امروز مردم به دلیل عملکردهای رسمی در نقطه مقابل مسیر ۵۰ سال پیش قرار گرفته است، ولی چون علاقه‌ای به دیدن واقعیت ندارند، از انتشار یا دیدن حقایق گریزان هستند. گمان می‌کنند، اگر واقعیت را نبینند یا نشوند، آن واقعیت نیست و نخواهد بود. بسیاری از آقایان در پیله‌های خودتنیده گرفتار شده‌اند و زندگی آکواریومی دارند. به جای پرداختن به مسائل واقعی و اصلی مردم، خود را سرگرم حاشیه‌ها و امور غیر مهم کرده‌اند، در‌حالی که نظام بهداشت و درمان کشور دچار ناترازی‌های حرفه‌ای، بودجه‌ای و خدماتی زیادی است و اگر همین‌طور ضعیف شود سلامت مردم هم با خطر جدی مواجه خواهد شد؛ در چنین شرایطی، عده‌ای تحت عنوان امر به معروف و نهی از منکر و با حقوق دولتی و از جیب مردم آماده ورود جدی!! به ۲ موضوع طراحی لباس‌های جدید برای بیماران و کاشت ناخن کادر درمان شده‌اند. البته در همان زمان تصویر غذای رزیدنت بیمارستان را منتشر کردند که بسیار فقیرانه و حقیرانه است. آن دیگری در‌حالی با افتخار آمار ۹۷۵۰۰ تذکر حجاب در اصفهان را در تعطیلات نوروز می‌دهد که همزمان یک دختر خانم اصفهانی با حجاب و در میدان نقش جهان یک کلیپ ساخته و درباره دو ستون دروازه‌های چوگان در میدان نقش جهان توضیحی می‌دهد که بالطبع پسران جوان هم برای دادن این توضیح آمادگی ندارند یا سومی در گفت‌وگویی تصویری خواب دیدن فرزندش را تعریف کرده که مادربزرگش در خواب به او از قدرت آقای بهجت در آن دنیا خبر داده که تمام قدرت دنیا در دست او است و حتی مرده را زنده می‌کند!!

از اینها فراوان است. البته اینها به خودی خود مهم نیستند. هنگامی که در موضع رسمی قرار می‌گیرند، اهمیت پیدا می‌کنند.
همچنین در شرایطی که اتفاق‌نظر است که مرجعیت رسانه‌ای از کشور خارج شده، نیروی امنیتی که باید نسبت به این مساله حساس باشد، برعکس رفتار می‌کند و با احضار فعالان رسانه‌های مجازی تصویری، خط قرمزهای جدیدی جلوی آنها می‌گذارد.
تخریب و نقد دولت رییسی و صدا و سیما خط قرمز اصلی آنها شده‌اند و خط قرمز منافع ملی به خط قرمز جناحی تقلیل یافته است، در‌حالی که علت خروج مرجعیت رسانه‌ای همین امنیتی شدن نقد است.
رسانه‌ای که باید ناشر نقد باشد، می‌خواهند با تهدیدات امنیتی آن را حفظ کنند. جالب‌تر از همه اینکه این اقدامات در مقطع انجام مذاکرات با امریکا اجرایی می‌شود!! گویی که برخی نیروها از این گفت‌وگوها حفظ امنیت خود را نتیجه می‌گیرند.


🔻روزنامه فرهیختگان
📍 جرّاحان علیه گفتمان
✍️ محمدامین ایمانجانی
یکی از رسانه‌های نزدیک به دولت، مجلّدی را منقّش به تصویر رئیس‌جمهور با عنوان گفتمان عقلانیت و عدالت منتشر کرده است.
اینکه جریان نزدیک به هر رئیس‌جمهوری تلاش کرده برای دولت متبوع خود تولید ادبیات کند، امری مذبوح و نکوهیده نیست، بلکه یک اقدام لازم هم است؛ اما در خصوص این اقدام چند سؤال مهم به ذهن می‌رسد.
سؤال اول اینکه در سنوات و ادوار گذشته کارویژه‌ تولید فکر و ادبیات برای دولت‌ها بر عهده‌ مرکز بررسی‌های استراتژیک ریاست‌جمهوری بود، مرکزی که در برخی دولت‌ها مثل اصلاحات و دولت نخست روحانی جدی‌تر گرفته شد و در بقیه دولت‌ها خیر. به نظر می‌رسید با انتخاب جناب ظریف و ارتقای جایگاه این مرکز به معاونت در ماه‌های نخست دولت، معاونت راهبردی چند محصول خوب برای تولید ادبیات دولت داشته باشد و بتواند به گفتار دولت صورتی نو ببخشد، اما تلاطم‌های سیاسی از یک‌سو و علاقه و تمرکز معاون سابق به حوزه‌ بین‌الملل از سوی دیگر عملاً این فرصت را گرفت. از طرفی، اتفاقی که هفته‌ گذشته افتاد و معاونت راهبردی عملاً در معاونت پارلمانی ادغام شد، پیام صریح‌تر و روشن‌تری داشت. گویا معاونت راهبردی برای دولت فی‌نفسه موضوعیت نداشت و آنچه مهم بود ساختن کتی تک‌سایز به تن آقای ظریف بود که با رفتن ایشان بلاموضوع شد و مشخص نیست وظیفه تولید ادبیات و فکر برای دولت حالا با چه کسی است؟ و اساساً آیا چنین کاری برای دولت اصالت دارد یا نه؟
سؤال دوم این است که گفتمان دولت واقعاً چیست؟ عدالت و عقلانیت تاکنون، چگونه در کلام خود رئیس‌جمهور ظهور و بروز داشته است؟ و اگر قرار است دال مرکزی ادبیات دولت عدالت و عقلانیت باشد، تکلیف وفاق که به عنوان مهم‌ترین پروژه دولت تاکنون مطرح بوده است، چه می‌شود؟ آیا منظور این است که وفاق یک تاکتیک برای پیاده کردن گفتمان عدالت است؟ آیا دولت دریافته است که وفاق را نمی‌توان به مثابه یک گفتمان مرکزی جدی مدنظر داشت؟
سؤال سوم درباره ابزار‌های پیشبرد ایده‌ عدالت و عقلانیت و اقدامات دولت برای پیشبرد این گفتمان است. واقعیت این است که هیچ گفتمانی در کتاب و جزوه متولد نمی‌شود. اگر از گفتمان به مثابه یک ادبیات مفصل‌بندی‌شده با قابلیت فراگیر شدن یاد کنیم، باید از دولت محترم سؤال کرد که در سال نخست دولت برای این گفتمان چه کرده است؟ به عبارتی آیا می‌توان همه‌ اقدامات دولت را ذیل این ادبیات صورت‌بندی کرد؟
به یک مثال مؤخر و جدید دقت کنید. ظاهراً به سفارش دولت، پژوهشی در خصوص حل مسئله‌ ناترازی‌ها صورت گرفته است، پژوهشی که از یک مطالعه‌ صرف فراتر رفته و اخیراً در ادبیات رئیس‌جمهور هم نمود داشته است. اشاره‌ رئیس‌جمهور به آزاد‌سازی چند ده میلیارد دلار احتمالاً ناظر به همین طرح است. طرحی که در عمل یک جرّاحی بی‌رحمانه است، چیزی با ابعاد چند ده برابر حذف ارز ترجیحی که توسط دولت سیزدهم صورت گرفت یا بسیار بزرگ‌تر از گران‌سازی بنزین در دولت سیزدهم. طرحی که برخی تحلیلگران در توصیف ابعاد آن به استعارۀ‌ پیجر‌ها متمسّک می‌شوند و آثار مخرّب آن را در حد همان ماجرا می‌دانند و از دولت می‌خواهند دقت بیشتری کند. آیا چنین اقدامات و سیاست‌هایی را کسی در دولت می‌تواند با گفتمان عدالت و عقلانیت توضیح بدهد؟ آیا با اجرای چنین طرح‌هایی نباید همۀ‌ کتاب‌های عقلانیت و عدالت را خمیر کرد؟


🔻روزنامه جوان
📍 چرا مذاکرات سرعت گرفت؟
✍️ غلامرضا صادقیان
پردامنه‌ترین پرسشی که فعالان سیاسی بعد از مذاکرات رم از خود پرسیده‌اند این است که چرا سرعت مذاکرات خوب است؟! معتقدم در این مذاکرات پای امریکایی‌ها روی گاز است و دست ایرانی‌ها روی دنده! یعنی طرف ایرانی با دنده‌سنگین می‌راند، زیرا سراشیبی‌ها، پیچ‌های‌خطرناک، تونل‌های‌بدون‌روشنایی، لغزنده‌بودن‌راه، باریک‌شدن‌جاده و حتی ختم جاده به ته دره را تجربه کرده است! طرف امریکایی تا اینجای کار درخواستی جز غیرتسلیحاتی‌شدن برنامه هسته‌ای ایران نداده که خودشان هم می‌دانند تحصیل‌حاصل است. پس دلیلی نمی‌بینند که کار را معطل کنند. از طرفی وقتی یک طرف با دنده‌سنگین می‌راند و طرف‌دیگر فقط گاز می‌دهد، اگر دنده را سبک نکنی، سروصدای موتور بلند می‌شود و دود از اگزوز بیرون می‌زند، پس بعید نیست آن‌کس که تا حالا با دنده‌سنگین می‌رانده بخواهد دنده را سبک کند!
ولی باز معتقدم که این تمامی ماجرا نیست. مهم‌ترین پرسش طرف ایرانی که همچنان با احتیاط به مذاکرات می‌نگرد، آن است که سود امریکا از کاهش درصد غنی‌سازی در مقابل رفع‌کامل تحریم‌ها چیست و اگر نتواند پاسخ قانع‌کننده‌ای به خود بدهد، همچنان درباره نتیجه مذاکرات در تردید می‌ماند. پرسش دوم طرف ایرانی آن است که بازیگران خارج از صحنه چگونه می‌توانند بر روند مذاکرات تأثیر بگذارند، مشخصاً صهیونیست‌ها و اروپا. روی سخنان شخص ترامپ که اصلاً حسابی نیست. او در یک سخنرانی و حتی در یک پاراگراف یک‌بار می‌گوید بایدن پول خیلی زیادی به ایران داد و سپس می‌گوید دوست دارد ایران کشور ثروتمندی باشد! اینجاست که برخی از خود می‌پرسند آیا در پشت‌صحنه توافقات دیگری شده است که مذاکرات سرعت گرفته است؟ مثلاً آیا «شیطان‌بزرگ» قرار است اندکی کوچک شود؟! ممکن است برخی در یک فرض خودساخته که «ایران در یک‌سال اخیر در منطقه ضعیف شده است»، نتیجه بگیرند که نامه ترامپ و پیشنهاد آغاز مذاکرات بهره‌برداری از این فرصت بود تا در توافقی جدید با ایران تمامی آنچه را که قبلاً به دست نیاورده بودند، این‌بار کسب کنند. اما محتوای مذاکرات نشان می‌دهد امریکا با درخواست‌های حداقلی کار را پیش می‌برد و سرعت مذاکرات هم یکی به همین دلیل است. با همین استدلال، می‌توان مدعی شد امریکا از اینکه ایران را تضعیف و سازشکار کند، ناامید شده و تقاضای مذاکره و سرعت‌دادن به آن باید در همین‌راستا فهمیده شود.
یک تحلیل هم می‌تواند این باشد که حل مسائل امریکا با روسیه در اوکراین و با ایران در منطقه با این هدف دنبال می‌شود که امریکا روی چین تمرکز کند تا از دوم‌شدن در جهان و پشت‌سر چین قرارگرفتن مانع شود. امریکا می‌داند که نمی‌تواند تا ابد با روس‌ها در جنگی فرسایشی باشد. از ایران هم نمی‌تواند توقع داشته باشد که آن شیطان بزرگ را فاکتور بگیرد. اینها مسائل ایدئولوژیک است و همان‌قدرکه ایران بر سر ایده‌های خود مانده است، امریکا هم حاضر به عبور از ایده‌های خود نیست و برخلاف ادعا‌ها امریکا از هر کشوری ایدئولوژیک‌تر است، آنچنان که حتی اصول لیبرال‌دموکراسی و کاپیتالیسم و بازار آزاد را در وقت خودش و در مسئله تعرفه‌ها جابه‌جا می‌کند تا آن ایده اصلی که «امریکا باید اول باشد»، آسیبی نبیند.
می‌توان نتیجه گرفت سرعت‌گرفتن مذاکرات از طرف امریکا اگر تا آخر ادامه یابد، نه امری راهبردی (استراتژیک) که فقط روشی (تاکتیکی) برای عبور از وضعیت موجود در مقابل ایران به وضعیتی متفاوت است که هنوز معلوم نیست که آیا بهتر است یا بدتر. اما تغییر همواره جذاب است.
در پایان توصیه‌ای به تیم مذاکره‌کننده دارم که این «غیرمستقیم» را تا پایان حفظ کند. البته می‌توان دوباره گفت که نزاکت به خرج دادیم و احوالپرسی کردیم، اما این نزاکت را به دلیلی فقط همان جلوی در حفظ کنید نه بیشتر و از سرزنش‌ها نترسید. مذاکره غیرمستقیم ریشه عمیق در فرهنگ بشری دارد. دو عضو یک فامیل هم که با یکدیگر دعوا دارند، با وساطت عضو دیگر به خانه او می‌روند، حتی به خانه هم می‌روند، کنار هم می‌نشینند ولی با هم حرف نمی‌زنند و هرکدام شخص واسطه را خطاب قرار می‌دهد، با اینکه یکدیگر را می‌بینند و صدای هم را می‌شنوند. ممکن است واسطه مدتی حتی حرفی هم نزند ولی بازهم دو طرف دعوا به خاطر خصومت سابق، مستقیم یکدیگر را خطاب نمی‌کنند. این فرهنگ سابقه‌ای به عمر تمدن بشر دارد و دو طرف دعوا جز به این طریق راضی به حل مسائل خود نمی‌شوند. اما مشخصاً درمورد ایران و امریکا باید آن فاصله که معنادار است حتی بعد از توافق فرضی حفظ شود، پس بهتر است به سمت قدم‌زدن بر لب ساحل عمان نرویم. قدم‌زدن با کری بر لب رود حاصلش این بود که الان او از ترامپ می‌خواهد کاری کند ایران با محدودیت موشک‌های بالستیک خود و پایان حمایت از مقاومت موافقت کند! فکر آینده هم باید بود. وقتی به این هیولا خیلی نزدیک شدید، بیم آن می‌رود که مانند او شوید! به قول نیچه «آن که با هیولا می‌ستیزد، باید بپاید که خود در این میانه هیولا نشود. اگر دیرزمانی در مغاکی چشم بدوزی، آن مغاک نیز در تو چشم خواهد دوخت»!



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0