آمارهای رسمی نشان می دهد: ایرانخودرو در بهترین حالت، در طول یک سال حدود یک میلیون دستگاه خودرو تولید میکند. این یعنی حتی اگر تمام تولید سالانه این شرکت، فقط و فقط به همین مرحله پیشفروش اختصاص پیدا کند، از هر ۱۰ نفر ثبتنامکننده، نهایتا یک نفر خودرو تحویل میگیرد. اینجا دیگر بحث سلیقه یا برداشت شخصی نیست؛ یک نسبت ساده، اما تعیینکننده پیشِ روی ماست: ۱۰ میلیون تقاضا، در برابر ۱ میلیون تولید.
وقتی ثبتنام جای خرید را میگیرد
این عدد فقط از علاقه به خودرو نمیگوید. ۱۰ میلیون نفر در صف، یعنی خرید خودرو دیگر الزاما به معنای نیاز مصرفی نیست. در بازاری که قیمت کارخانه فاصلهای عمیق با قیمت بازار دارد، ثبت نام تبدیل میشود به یک رفتار عقلانی برای حفظ ارزش پول. در چنین شرایطی، «ثبتنام» کمهزینهتر از «نگهداشتن پول» است. خودرو، آرامآرام از کالای مصرفی فاصله میگیرد و به دارایی شبهسرمایهای تبدیل میشود؛ داراییای که نه به خاطر کیفیت، بلکه به خاطر ساختار بازارش جذاب است.
آنسوی عدد
وقتی نسبت تقاضا به عرضه به ۱۰ به ۱ میرسد، مساله فقط کمبود تولید نیست؛ این عدد نشان میدهد مکانیزم تعادل بازار از کار افتاده است. در اقتصاد، قیمت باید بخشی از تقاضا را حذف کند؛ اما قیمتگذاری دستوری، این نقش را از قیمت گرفته و آن را به صف منتقل کرده است. نتیجه، بازاری است که در آن تقاضای واقعی و غیرواقعی در هم ادغام میشوند و پیشفروش، بهجای ابزار فروش، به ابزار توزیع یک فرصت محدود تبدیل میشود. عدد ۱۰ میلیون، خلاصهای فشرده از این ناترازی است: ناترازی میان تولید، قیمت و نقش خودرو در یک اقتصاد تورمی.
در نهایت، ۱۰ میلیون نفر فقط یک آمار نیست. این عدد، روایت بازاری است که در آن کارخانه کوچکتر از صف شده؛
و وقتی صف از تولید جلو میزند، عدد دیگر خنثی نیست خودش تبدیل به روایت میشود.