🔻روزنامه تعادل
📍 مذاکره برای تبدیل دستاوردهای نظامی به ارزش افزوده اقتصادی
✍️ محسن جلیلوند
با پایان گرفتن تنازع ایران و اسراییل و اعلام آتش‌بس، ضرورت اتخاذ رویکردهای تحلیلی درست برای مواجهه با چالش‌های پیش رو دارای اهمیت است. اصولا یکی از مشکلات ایران که باعث تحمیل هزینه‌های بسیاری علیه کشور می‌شود، این است که تحلیل‌ها و تعیین راهبردها اغلب مبتنی بر فضاسازی‌های رسانه‌ای بیرونی انجام می‌شود. اغلب این فضاسازی هم پایه‌های استنادی محکمی ندارند. مثلا قبل از تهاجم ظالمانه اسراییل علیه ایران، برخی تحلیلگران در ایران از شکاف عمیق میان مواضع امریکا و اسراییل سخن گفته و اعلام می‌کردند، مشکلات بسیاری میان ترامپ و نتانیاهو به وجود آمده است! مبتنی بر همین تصورات هم نسخه‌های تحلیلی برای جامعه ایرانی پیچیده می‌شد. این در حالی است که در همین بازه زمانی ترامپ و نتانیاهو هر شب با هم در ارتباط بودند و رویای خاورمیانه جدید را در سر پرورانده و خواب کوچ فلسطینیان را می‌دیدند.

اصولا در تحلیل‌های علمی باید موضوعات پیچیده دیده و بعد ساده تحلیل شوند. برای برخی کارشناسان ایرانی این موضوع برعکس است. موضوعات غامض سیاسی و راهبردی را ساده می‌بینند و بعد تلاش می‌کنند پیچیده تحلیل کنند. چنین رویکردی، کمکی به سیاست‌ذاران و تصمیم‌سازان نمی‌کند. در مورد مذاکرات ایران و امریکا هنوز تصویر واضحی ارایه نشده است. مشخص نیست دو طرف با چه آورده و داده‌هایی قرار است وارد گفت‌وگوها شوند. از سوی دیگر فرآیند مذاکرات تغییر کرده است، باید ببینیم طرفین با چه توازنی وارد مذاکرات می‌شوند. سون ته سون، نویسنده چینی معتقد است قبل از حمله به دشمن باید به استراتژی او حمله کرد. اما ما هنوز نمی‌دانیم استراتژی امریکا مبتنی بر کدامین گزاره‌ها شکل گرفته است. در مجموع هنوز نمی‌توان با اعتماد درباره نتیجه مذاکرات صحبت کرد. البته حملات موشکی ایران نوعی از توازن مثبت به نفع ایران را شکل داده است. از طرف دیگر اسراییل در داخل با اعتراضات بسیاری مواجه شده، ترامپ هم نگران نزول شاخص‌های اقتصادی داخل امریکاست.در داخل ایران انسجام اجتماعی و اتحاد ملی خوبی شکل گرفته است که کمک می‌کند مذاکره‌کنندگان ایرانی بدون نگرانی از پشت جبهه، مطالبات ایران را دنبال کنند. از منظر اقتصادی ایران شرایط متفاوتی را تجربه می‌کند. ترامپ پیام داده که چین می‌تواند از ایران نفت بخرد، این در حالی است که هر نوع گشایش در تحریم‌ها، مصوبه وزارت خزانه‌داری امریکا را نیاز دارد. این داده‌ها از همان دست اطلاعاتی است که ممکن است ما را به وادی تحلیل‌های غیرمستند بکشاند. اما نمی‌توان انکار کرد که تصمیمات اقتصادی در ایران تابعی از متغیرهای سیاسی هستند. اگر ایران در حوزه مسائل سیاسی و راهبردی بتواند به توافقی پایدار با امریکا دست پیدا کند، نتیجه عینی آن در حوزه اقتصادی نیز نمود پیدا کرده و شرایط متفاوتی را ایجاد می‌کند. ایران نیازمند است مناسبات ارتباطی خود با جهان پیرامونی را تغییر دهد. ایران نیاز دارد تا به بازار نفت بازگردد، بدون محدودیت نفت خود را بفروشد و منابع ارزی آن را وارد کشور کند. ایران نیاز دارد تا سر و سامانی به معیشت مردم بدهد و قدرت خرید آنها را ارتقا دهد و نهایتا سایر ضرورت‌های اقتصادی که باید برای آنها فکری شود. اما مساله این است که محل مذاکرات، مانند بنگاه اعتباری و مالی است که در آن دستاوردهای سیاسی به ارزش افزوده اقتصادی بدل می‌شود. باید دید مذاکره‌کنندگان ایرانی تا چه اندازه می‌توانند زمینه تبدیل توفیقات نظامی و سیاسی اخیر ایران به ارزش افزوده اقتصادی را فراهم سازند؟پاسخ این پرسش به زمان کافی نیاز دارد تا مذاکرات دوجانبه ایران و امریکا پایان یابد و نتیجه آن مشخص شود.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 حباب‌های سیاسی
✍️ جواد شمسی
دولتی که در برابر بحران‌ها به طور مکرر غافلگیر شود، به احتمال قوی دچار یک عارضه ساختاری است که از گسست میان حکومت و واقعیت نشأت می‌گیرد. اگر دولتی با محدود کردن صدای منتقد و تکیه بر روایتی دستچین‌شده و تک‌بعدی از موفقیت، خود را در حبابی از اطلاعات گزینشی محصور کند، در واقع به دست خود، حیاتی‌ترین سازوکارش را برای شناخت واقعیت جامعه و کاستی‌های حکمرانی از کار می‌اندازد.
سلامت یک نظام سیاسی، همانند کارآیی یک بازار مالی، به وجود یک «بازار آزاد ایده‌ها و نظرات» وابسته است. چنین بازاری، پیش‌نیاز دستیابی به تصویری واقع‌بینانه از شرایط کشور و تشخیص به‌موقع آسیب‌هاست؛ امری که تنها از طریق مشارکت آزادانه منتقدان و رسانه‌ها محقق می‌شود. این منطق شباهت عمیقی به «فرضیه بازار کارآ» (Efficient Market Hypothesis) در علم مالی دارد. این فرضیه بیان می‌کند تا زمانی که مشارکت‌کنندگان پرشمار و هزینه‌های معاملاتی ناچیز باشند، می‌توان به سازوکار بازار برای کشف قیمت واقعی اعتماد کرد. درس کلیدی این نظریه برای سیاستگذاری روشن است: برای شناخت دقیق نقاط ضعف حکمرانی، نمی‌توان تنها به کارشناسان دولتی و گزارش‌های رسمی اکتفا کرد، بلکه باید با کاهش هزینه ابراز نظر، بازاری متکثری برای ایده‌ها فراهم ساخت. اما این قیاس درس عمیق‌تری نیز دارد که به «ساختار انگیزه‌ها» مربوط است. مکانیسم بازار به طور خودکار به بازیگرانی که اطلاعات مثبت را کشف می‌کنند (از طریق سود حاصل از افزایش قیمت) پاداش می‌دهد. چالش اصلی اینجاست: چگونه می‌توان ساختار انگیزه‌ مشابهی برای کشف و انتشار اطلاعات منفی، مانند بدهی‌های پنهان، ضعف‌های استراتژیک یا مدیریت ناکارآمد، ایجاد کرد؟

پاسخ در بازارهای مالی، «فروشنده استقراضی» (short-seller) است.

فروشنده استقراضی انگیزه مالی دارد تا دروغ‌ها را افشا و حقایق ناخوشایند را منتشر کند. این بازیگرِ بدبین، مکانیسم ایمنی بازار در برابر خوش‌بینی بیش از حد است. سود او نه در تایید روایت‌های موجود، بلکه در کشف و افشای ضعف‌هاست. او نیروی گرانشی است که قیمت‌ها را به سمت واقعیت می‌کشاند و از صعود بی‌رویه آنها جلوگیری می‌کند. در غیاب چنین نیرویی، بازار یک‌سویه شده و به میدانی برای خوش‌خیالی‌های جمعی تبدیل می‌شود که سرانجامی جز شکل‌گیری حباب‌های ویرانگر ندارد.
بورسی که فروشندگان استقراضی را ممنوع کند، باثبات‌تر نمی‌شود، بلکه تنها بینایی‌اش ضعیف‌تر می‌شود. بدون منتقدان و صداهای بدبین، سازوکار کشف اطلاعات بازار مختل شده، حباب‌ها متورم شده و سقوط احتمالی ویرانگرتر خواهد بود. همین منطق بر دولت‌ها نیز حاکم است: دولتی که اجازه اظهارنظر منتقدان را ندهد، شاید از تصور کنترل و ثبات لذت ببرد، اما در عمل ظرفیت خود را برای شناسایی ریسک‌ها و واکنش به‌موقع فلج کرده است. چنین دولتی در حبابی زندگی می‌کند که هر لحظه احتمال ترکیدن دارد.

در یک نظام سالم، روزنامه‌نگاران تحقیقی و مخالفان مدنی نقش «فروشندگان استقراضی ایده‌ها» را ایفا می‌کنند. آنها بر نقاط ضعف پنهان، ضعف مدیریت، فساد یا استراتژی‌های نادرست، نور می‌تابانند. یک نظام سیاسی هوشمند باید خود حتی مشوق سازوکارهایی باشد که در آن بخشی از جامعه مدنی، انگیزه کافی برای نقد و یافتن کاستی‌ها داشته باشد. حضور این منتقدان، با ایجاد یک حلقه بازخورد پویا، دستگاه سیاسی را به مواجهه با حقایق ناخوشایند و اصلاح خود وادار می‌کند.

در مقابل، دولتی که تنها به دیدگاه‌های مثبت مجال ظهور می‌دهد، به سرمایه‌گذاری می‌ماند که با دستکاری تابلوی قیمت، این تصور را ایجاد می‌کند که دارایی‌اش همواره در حال رشد است. اما واقعیت با کسی تعارف ندارد و دیر یا زود حباب خوش‌خیالی را خواهد ترکاند. اما اگر دولت‌ها به ایجاد یک «بازار آزاد ایده‌ها» تن دهند و آستانه تحمل خود را در برابر نقد بالا ببرند، خود را به ابزاری حیاتی برای شناخت بهتر واقعیت کشور و نقاط ضعف حکمرانی مجهز می‌کنند. این پذیرش یک انتخاب استراتژیک برای بقاست؛ فرصتی برای اصلاح تدریجی به جای مواجهه با بحرانی ناگهانی و فرصتی برای ساختن آینده بر بنیان مستحکم حقیقت، نه بر شن‌های روان.


🔻روزنامه کیهان
📍 محاسبات دشمن صهیونیستی چگونه خنثی شد؟
✍️ حسن رشوند
هرچه از حملات وحشیانه و جنگ ۱۲ روزه رژیم کثیف صهیونیستی به خاک کشورمان می‌گذرد و مواضع طرف‌های غربی در حمایت از این رژیم روشن‌تر می‌شود‌، هم بر بی‌اعتبار بودن مذاکراتی که طی سال‌های گذشته با آمریکا و تروئیکای اروپایی داشته‌ایم‌، واقف می‌شویم و هم بیشتر بر حقانیت جمهوری اسلامی در اصرار بر هماهنگی کامل غرب با رژیم کودک‌کش صهیونیستی در آنچه این رژیم در ماشین ترور و کشتاری که راه انداخته‌، پی می‌بریم. شاهد همدستی غرب در ماشین کشتار رژیم صهیونیستی، اظهارات سخیف و کینه‌توزانه «الکساندر دوربینت» وزیر کشور آلمان بود که روز یکشنبه در سفری غیرمنتظره به سرزمین‌های اشغالی حمایت کامل خود را از حملات رژیم صهیونیستی به ایران اعلام کرد. شبکه دولتی «دویچه وله» آلمان‌، به نقل از وزیر کشورش نوشت: «الکساندر دوربینت» گفته که «برنامه هسته‌ای ایران برای اروپا و موجودیت اسرائیل، تهدید‌آمیز است و او از حملات اخیر این رژیم به ایران حمایت می‌کند. او که اسلاف نازی‌اش بنا بر ادعای دروغین صهیونیست‌ها‌، بین سال‌های ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۵ در خلال جنگ جهانی دوم ۶ میلیون یهودی را در کوره‌های آدم‌سوزی (هولوکاست) سوزانده‌اند‌، ظاهرا برای التیام زخم‌های صهیونیست‌ها در شرایطی که آسمان رژیم هنوز ناامن است به «تل‌آویو» سفر کرده و گفته؛ «تهران پیام آشکاری دریافت کرده است که رژیم اسرائیل، آمریکا و دیگر متحدان آن‌ها از جمله برلین، تحقیقات درباره تسلیحات اتمی یا تولید آن را تحمل نخواهند کرد.» هر چند در حمایت از رژیم صهیونیستی دوگانگی مواضع در بین دولتمردان آلمانی وجود دارد و مواضع وزیر کشور با صدر اعظم آن «فردریش مرتس» که چند روز پیش‌، حملات و تجاوز رژیم صهیونیستی را «کار کثیفی» توصیف کرده بود که به عقیده او، رژیم اسرائیل این اقدام را از جانب قدرت‌های غربی انجام داده است، متفاوت است، اما آنچه در حمایت غربی‌ها از صهیونیست‌ها اهمیت دارد‌، مواضع و اقدامات مقامات اجرائی این کشورهاست که سلاح و امکانات در اختیار ماشین جنگی اسرائیل قرار می‌دهند و مواضع مقاماتی از جمله صدر اعظم‌، پادشاهان و مقامات کلیسا بیشتر جنبه تشریفاتی دارد.
صرفنظر از مواضع خصمانه و همراهی کشورهای غربی با جنایات
رژیم صهیونیستی در حمله به کشورمان که شاهد جنگی همچون جنگ احزاب صدر اسلام بین همه دنیای کفر با دنیای اسلام که امروز در چهره جمهوری اسلامی ایران تبلور پیدا کرده است و انشاالله به فضل خداوند پیروزی از آن دنیای اسلام خواهد بود، باید به این نکته توجه داشت که وقتی گرد و غبار‌ها می‌خوابد‌، ارزیابی از عملکردها می‌تواند شروع شود. چرا که در این وضعیت است که می‌توانیم از خود بپرسیم چه چیزی را می‌خواستیم و چه اتفاقی افتاد؟ بنابراین‌، هر کسی که کاری را انجام می‌دهد و هر گروهی که قدمی را برمی‌دارد، برای اینکه کارش مؤثر و نتیجه‌بخش باشد، حتماً باید از ابتدا تا انتها، یعنی از پیش از عملیات، تا حین و بعد از عملیات سه مرحله را در نظر داشته باشد که این سه مرحله اساسی عبارت است از؛ داشتن اطلاعات و محاسبات راهبردی، اقدامات راهبردی و در نهایت‌، برآورد‌های راهبردی. در این ارزیابی‌های راهبردی‌، این روزها که برخی خواسته یا ناخواسته به‌دنبال آن هستند تا ارزش کار بزرگ فرزندان این ملت در پاسخ‌های موشکی ویران‌کننده نیروهای مسلح به حملات دیوانه‌وار رژیم صهیونیستی را کم‌اهمیت جلوه دهند باید بدانند که دشمن صهیونیستی و آمریکا در حملات هماهنگ خود با آمریکا به سرزمین کشورمان آنچه می‌خواست چه بود و با آنچه آرزوی رسیدن به آن را داشت‌، چه میزان فاصله دارد؟
سؤال اینجاست که رژیم صهیونیستی و آمریکا بر چه مبنایی در این شرایط ‌که ایران در حال مذاکره با آمریکا با میانجیگری عمان بود‌، اقدام به حمله کرد؟ رژیم صهیونیستی چه اطلاعات راهبردی از ایران را در اختیار داشت؟ و در نهایت، محاسبات راهبردی و کلان او برای حمله به ایران چه بود؟
۱- در طول این چند روزی که از حملات رژیم صهیونیستی به کشورمان گذشته است‌، تحلیلگران مختلف بارها گفته و نوشته‌اند که اولین اطلاعات و محاسبات راهبردی رژیم صهیونیستی این بود که فکر می‌کرد ایران به‌خاطر شرایط سخت معیشتی و اقتصادی که دارد و به‌خاطر گسل‌های قومیتی به‌خصوص اتفاقات بعد از اغتشاشات ۱۴۰۱به بهانه حجاب‌، طیف قابل توجهی از مردم خود را از دست داده و در آستانه یک آشوب بزرگ اجتماعی قرار دارد که نیاز به یک تسریع‌کننده و به قول خودشان کاتالیزور است تا کبریتی زده شود و جامعه به آتش کشیده شود. برآورد اطلاعاتی دشمن صهیونیستی و به تبع آن شریک آمریکایی آن، این بود که دراین شرایط اگر اتفاقی بیفتد، این طیف نیمه خاموش با موجی که به وجود می‌آید‌، همراهی می‌کنند و اگر همراهی نکنند، حتما سکوت می‌کنند و نظام تنها خواهد ماند. دشمن گمان می‌کرد دوقطبی در بخش‌های مختلف جامعه به‌شدت به یک تصادم تبدیل می‌شود و آتشی که از نگاه آنها با جرقه‌ای در شهریور و مهر ۱۴۰۱شروع شد و با مدیریت نظام فروکش کرد، مجددا می‌تواند با شدت بیشتر و حملات جدی نظامی شعله‌ور شود. این اخبار و اطلاعات نادرست را بر اساس نظرسنجی‌ها، پیمایش‌ها و نگرش‌سنجی‌هایی که توسط مؤسسات پژوهشی غرب از قبیل «مؤسسه بروکینز» در آمریکا و دهها مؤسسه دیگر در خدمت «موساد» در اسرائیل کسب کرده بودند، این بود که بر اساس همین دسته از اخبار و اطلاعات نادرست دست به اقدام نظامی علیه ایران زدند.
۲- دومین اطلاعات و محاسبات راهبردی صهیونیست‌ها این بود که ایران به جهت ضربات و لطماتی که در جبهه مقاومت از سال گذشته خورده است، چه اتفاقاتی که در لبنان افتاد و شهادت سید حسن نصرالله که سلسله جنبان مقاومت در منطقه بود و چه اتفاقاتی که در سوریه افتاد و یا به جهت اینکه حماس حدود دو سال است درگیر جنگ فرسایشی با رژیم شده است‌، تصور دشمن این بود که اگر حمله و اقدامی علیه ایران انجام شود، هیچ کس از ایران حمایت نخواهد کرد.
۳- نکته بسیار مهم دیگر که همه معادلات رژیم صهیونیستی و آمریکا را به‌هم زد‌، این محاسبه غلط بود که دولتی که امروز در ایران بر سر کار است، دولتی است که آمده با آمریکا سازش و گفت‌وگو کند و به قول خودشان کار را تمام کنند. دشمن فرض خود را چنین قرار داده بود که چنانچه ما حمله‌ای کنیم، طیف زیادی از طرفداران جناحی دولت یا به قول خودشان اصلاح‌طلبان در مخالفت با جنگ در کنار ما خواهند ایستاد و مسئله مذاکره و سازش را مطرح می‌کنند. دشمن تصور می‌کرد که می‌تواند با این حملات خود همچون دولت‌های یازدهم و دوازدهم‌، دوگانه بین حاکمیت و دولت را شکل دهد و نظام را از درون تهی کند که ۱۲ روز مقاومت و همراهی شانه به شانه بخش‌های مختلف دولت با جریان خط اول میدان یعنی نیروهای مسلح‌، نگذاشت این خواب آشفته دشمن تعبیر شود.
حالا سؤال این است بعد از این همه اطلاعات جمع‌آوری شده و محاسبات راهبردی، که سردمداران رژیم صهیونیستی مدعی هستند که از دو سال پیش برای کسب این اطلاعات، کار کرده‌اند و قریب به ۸ ماه است این حملات را طراحی و بارها اجرای آن را تمرین کرده‌اند‌،آیا دشمن به آنچه می‌خواسته‌، رسیده است؟ هدف دشمن در این حملات به اصطلاح «برق آسا» خود چه بود و در نهایت چه شد؟
۱- دشمن می‌خواست فرماندهان و نیروهای ارشد ما که رده‌های مختلف در تصمیم سازی و تصمیم‌گیری نظامی و امنیتی کشور هستند را به شهادت برساند و کسی نتواند جایگزین آنها شود. آیا دشمن در این هدف خود موفق شد؟ شاهد بودیم که در کمتر از ۱۲ ساعت با تدبیر فرماندهی معظم کل قوا این ستون مستحکم انقلاب و نظام اسلامی همه فرماندهان ارشد نظامی جایگزین‌، تعیین و معرفی شدند و اگر مسایل ویژه امنیتی اجازه می‌داد فرد دوم جایگزین فرمانده قرارگاه خاتم‌الانبیاء(ص) که به‌جای شهید عزیز سپهبد شادمانی اداره این قرارگاه را عهده‌دار شده است‌، نیز اعلام می‌شد. در حوزه دانشمندان هسته‌ای نیز هر چند ثلمه بزرگی بر پیکره نظام وارد شده است اما به قول شهید بزرگوار دکتر فریدون عباسی در این حوزه بیش از هزار دانشمند و کارشناس برجسته تربیت شده‌اند که با پر کشیدن تعدادی از آنها هیچ خلائی در فناوری و صنعت هسته‌ای ما اتفاق نخواهد افتاد.
۲- در بحث پدافند اگرچه ما لطمه‌های زیادی دیدیم و نیازمند جبران و بازسازی آن هستیم‌، اما توانمندی ایران در لایه پدافند زیرزمینی و سیار توانسته است تا حدود زیادی خسارت ما در این بخش را پوشش دهد و نقیصه‌ها را برطرف کند و اقدامات روزهای اخیر برای جایگزینی پدافندهای آسیب دیده قطعا دشمن را در صورت خطای محاسباتی دوم پشیمان خواهد کرد.
۳- آنچه برای دشمن در حمله به ایران عزیز مهم و برای آن برنامه‌ریزی نرم‌افزاری کرده بود این بود که مردم را در مقابل نظام قرار دهد. اما برخلاف آنچه فکر می‌کرد مردم یک روز پس از این حملات وحشیانه در راهپیمایی غدیر و چند روز بعد‌، در نمازجمعه خشم و نصر و در نهایت با تشییع کم سابقه شهدا در شنبه‌ای که گذشت و همچنین تشییع شهدا در اقصی نقاط سرزمین پهناور ایران عزیز‌، با حضور بی‌نظیر همه اقشار از طیف‌های مختلف سیاسی‌، فکری‌، فرهنگی و هنری کشور‌، حتی بسیاری از اپوزیسیون خارج‌نشین در حمایت از فرزندان ملت‌،‌ جز معدودی افراد خائن و وطن‌فروش پای حمایت و حراست از کشور و دفاع از نیروهای مسلح ایستادند.
۴- بنابراین با قاطعیت می‌توان گفت؛ دشمن بر اساس اطلاعات چند ساله خود‌، محاسبات راهبردی چند ماهه و اقدامات راهبردی که در این ۱۲ روز حمله به کشور عزیزمان انجام داد، به آنچه که می‌خواست‌، مطلقاً نرسید. نه آشوب توانست ایجاد کند، نه جنگ سایبری به نتیجه رسید، نه با زدن فرماندهان ارشد نظامی و دانشمندان هسته‌ای توانست خلاء مدیریتی و تصمیم‌گیری کشور را مختل کند و نه برخلاف ادعای کذب رئیس‌جمهور متوّهم آمریکا‌، مراکز هسته‌ای ما از بین رفت. اما خداوند بزرگ در استقامت ۱۲ روزه مردم در این جنگ تحمیلی‌، ملت ایران را مصداق این آیه از سوره مبارکه محمد(ص) که فرمودند: «یَـاأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِن تَنصُرُواْ اللَّهَ یَنصُرکُم وَیُثَبِّت أَقدَامَکُم- اى اهل ایمان! اگر خدا را یارى کنید، خداوند نیز شما را یارى خواهد کرد و قدم‌هایتان را ثابت خواهد نمود»، قرار داد. امید که همواره در مسیر تحقق این آیه شریف حرکت کنیم و لحظه‌ای تردید به نصرت الهی در دل خود راه ندهیم. انشاالله.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 امنیت سفید؛ سلاح فراموش‌شده
✍️ محمدعلی رضایی
ایران در طول دهه‌های اخیر به ‌درستی و با مجاهدت‌های بسیار توانسته در حوزه امنیت سخت (Hard Security) دستاوردهای بی‌نظیر و مهمی کسب کند. ساختار دفاعی بومی، ظرفیت‌های نظامی بازدارنده و جایگاه راهبردی در معادلات منطقه‌ای، ایران را به بازیگری تاثیرگذار در حوزه دفاع و امنیت تبدیل کرده است اما در جهانی که امنیت صرفا در میدان نبرد تعریف نمی‌شود و قدرت نرم به ابزاری گاه موثرتر از سلاح بدل شده، غفلت از امنیت سفید یعنی همان امنیت برخاسته از دیپلماسی اقتصادی، سرمایه‌گذاری بین‌المللی، صادرات، واردات و شبکه‌سازی فرامرزی می‌تواند دستاوردهای امنیت سخت را نیز در معرض تهدید قرار دهد.

امنیت سفید، برخلاف تصور رایج، امنیتی لوکس یا صرفا تئوریک نیست. این نوع امنیت همان وابستگی متقابل اقتصادی، شراکت‌های تجاری، کشت فراسرزمینی و سرمایه‌گذاری‌های متقابل است که تصمیم‌گیری برای تقابل با کشور هدف را برای دشمنان، هزاران برابر پرهزینه‌تر و پیچیده‌تر می‌کند.

وقتی کشوری تامین‌کننده مواد غذایی حیاتی برای بازارهای بزرگ است، یا میزبان ده‌ها سرمایه‌گذار بین‌المللی است، حمله به آن به معنی تهدید منافع متحدان جهانی خواهد بود. اینجاست که امنیت نه از دل زرادخانه‌ها و اف ۳۵‌ها بلکه از دل قراردادها، زمین‌های کشاورزی و جلسات تجاری شکل می‌گیرد.

ایران با وجود موفقیت‌های بسیار عالی و بی‌نظیر در بازدارندگی نظامی، در حوزه شبکه‌سازی اقتصادی و امنیت سفید دچار عقب‌ماندگی ساختاری است. تحریم‌ها، عدم‌ثبات در قوانین سرمایه‌گذاری و تمرکز صرف بر رویکرد دفاعی باعث شده فرصت‌هایی طلایی در تجارت بین‌الملل، دیپلماسی اقتصادی و کشت فراسرزمینی از دست برود.

در همین جنگ اخیر بین ایران و رژیم صهیونیستی، رجب صفروف، مدیر مرکز مطالعات ایران معاصر در روسیه صراحتا عنوان کرد که روابط اقتصادی ایران و روسیه آنقدر عمیق نیست که مسکو را به مداخله جدی و پرهزینه در این درگیری ترغیب کند. این حرف تلخ نشان داد که روابط سیاسی بدون پیوند اقتصادی، ضمانت عملی ندارد. با این حال در ماجرای نیروگاه بوشهر که شرکت‌های روسی در آن حضور مستقیم دارند، شاهد بودیم که رسانه‌های روسی و مقاماتشان چندین بار هشدار دادند که به این نقطه استراتژیک نباید حمله شود. این دقیقا همان چتر نامرئی‌ای است که امنیت سفید ایجاد می‌کند.

ای کاش در تمامی این سال‌ها، در کنار توسعه صنایع نظامی و ساخت موشک، به‌ صورت همزمان توسعه دیپلماسی اقتصادی، کشت فراسرزمینی، قراردادهای صادراتی و سرمایه‌گذاری خارجی را هم جدی می‌گرفتیم. امروز امنیت ما می‌توانست نه‌‌فقط از طریق تهدید بلکه از طریق پیوندهای عمیق اقتصادی تضمین شود.

به هر حال در این خصوص سیاست‌هایی را که کشور ما باید اتخاذ کند به شرح زیر اعلام می‌دارم.

راهکار‌های پیشنهادی:

توسعه کشت فراسرزمینی: سرمایه‌گذاری (چه مشترک و چه انفرادی) در کشاورزی کشورهایی همچون عراق، ارمنستان، روسیه، تاجیکستان، قزاقستان و حتی آفریقا، علاوه بر تامین امنیت غذایی ایران، منجر به شکل‌گیری منافع مشترک و پیوندهای سیاسی بلندمدت خواهد شد.

شبکه‌سازی صادراتی: با تبدیل ایران به صادرکننده اصلی محصولات کشاورزی و صنایع غذایی در منطقه، می‌توان وابستگی اقتصادی ایجاد کرد که جلوی بسیاری از تهدیدات سیاسی و امنیتی را خواهد گرفت.
جذب سرمایه‌گذاری خارجی واقعی: ایجاد بسترهای شفاف و قابل پیش‌بینی برای سرمایه‌گذاران بین‌المللی باعث حضور سرمایه‌های خارجی در بخش‌های کشاورزی، لجستیک و غذایی خواهد شد که خود سپری نامرئی در برابر درگیری‌های نظامی است.

انعطاف‌پذیری تامین با روابط چندجانبه: با الگوبرداری از مدل‌های کشور‌های پیشرفته، ایجاد زنجیره‌های جایگزین و شبکه‌های تامین چندمنظوره، باعث می‌شود ایران در برابر بحران‌های طبیعی، تحریمی یا حتی جنگی مقاوم‌تر باشد.


🔻روزنامه اعتماد
📍 منتظر چه تصمیمی باشیم؟
✍️ عباس عبدی
اکنون که در موقعیت آتش‌بس غیررسمی هستیم، همه منتظرند تا ببینند نظام سیاسی ایران چه تصمیمی می‌گیرد؟ در هر حال وضعیت ایران و منطقه و روابط آن با جهان پس از ۲۳ خرداد به کلی با پیش از آن تغییر کرده و برحسب ضرورت باید تصمیمات و سیاست‌های جدیدی گرفته شود. نکته مهم این است که این کار باید به نسبت سریع انجام شود، چون فرصتی برای بی‌تصمیمی نیست و با سیاست‌های قبلی نیز نمی‌توان وضعیت کنونی را مدیریت و راهبری کرد. متأسفانه به قول یکی از دوستان، مدیریت در ایران دچار سه عارضه در حوزه تصمیم‌گیری است؛ بی‌تصمیمی، دیر تصمیمی و بدتصمیمی. در برخی از امور اصولا تصمیم نمی‌گیرند و به قول معروف به امان خدا رها می‌شود. مثل ناترازی‌های انرژی که در مقاطع زمانی گوناگون فاقد تصمیم بوده‌ایم. البته تصمیم‌های قبلی جاری بود ولی همه می‌دانستند که باید تصمیم جدیدی گرفت و نمی‌گرفتند. بعد هم که تصمیم گرفتند، خیلی دیر بود. مثل ۱۳۹۸ و حتی بد هم بود که منجر به آن وضعیت خطرناک آبان ۱۳۹۸ شد. امیدواریم که اکنون و در جریان جنگ اخیر این اتفاق نیفتد و تصمیم گرفته شود، زود هم گرفته شود، تصمیم خوب هم گرفته شود. در این یادداشت می‌کوشم که ویژگی‌های یک تصمیم خوب در حوزه عمومی و سیاست را شرح بدهم. ویژگی متمایزکننده انسان از حیوانات دیگر یا انسان‌های غیربالغ یا دیوانه و ناقص‌العقل در قدرت و ماهیت تصمیم‌گیری آنان است. ما برای گرفتن هر تصمیم فردی معیارهایی را رعایت می‌کنیم تا بهترین تصمیم را برای رسیدن به اهداف خود بگیریم. اطلاعات دقیق، فرضیات درست و معقول، تصمیم بدون تناقض و هدفمند و همسو با ارزش‌های فردی و جمعی پیش‌بینی معقول پیامدهای آن، انعطاف‌پذیری و مسوولیت‌پذیری، اخلاقی و انسانی بودن تصمیم، درک درست از خود و موقعیت، همه و همه پیش‌شرط‌های گرفتن یک تصمیم درست فردی است. البته ما در بسیاری از تصمیمات خود همه این مراحل را به صورت کلی رعایت می‌کنیم، مگر در تصمیمات مهم زندگی که جزییات همه اینها را یکایک بررسی می‌کنیم. ولی هنگامی که از سطح فردی عبور می‌کنیم و می‌خواهیم در حوزه عمومی و سیاسی تصمیم بگیریم علاوه بر پیش‌فرض‌های فوق باید به چند موضوع دیگر نیز توجه کنیم. در این میان تعیین سیاست و تصمیم برای جنگ و صلح و در سطوح کلان سیاست، عالی‌ترین تصمیماتی هستند که سیاستمداران می‌گیرند و باید ویژگی‌هایی بیش از موارد گفته شده داشته باشند. اولین ویژگی تقدم خیر عمومی بر منافع گروهی و فردی است. در واقع تصمیم در حوزه سیاست باید معطوف به تأمین خیر همگانی باشد. دومین ویژگی، لایه‌لایه بودن این تصمیمات است. هر تصمیمی در هر حوزه‌ای اثرات مثبت و منفی در سایر حوزه‌ها نیز دارد. سیاستمداران نمی‌توانند تصمیمات را ساده و خطی نگاه کنند و به حوزه‌های دیگر بی‌اعتنا باشند. تصمیمات در حوزه عمومی دارای اثرات مستقیم و غیرمستقیم هستند و چه بسا اثرات غیرمستقیم آنها مهم‌تر از اثرات مستقیم آنها بر زندگی مردم باشد. یکی از مهم‌ترین مسائل در تصمیمات عمومی، توجه به ذی‌نفعان و تعارض منافع است. سیاستمداران حق ندارند در موضوعاتی که ذی‌نفع هستند، ورود کنند و تصمیم بگیرند. مشروعیت تصمیم سیاسی رکن اساسی آن است. همچنین شفافیت آن را نمی‌توان کم کرد یا نادیده گرفت. نمی‌توان در حوزه عمومی و مسائل کلان تصمیمات غیرشفاف گرفت به ‌طوری که مردم از آن بی‌اطلاع باشند. در ادامه شفافیت، اقناع عمومی و اجماع‌سازی ویژگی دیگر این نوع تصمیمات است. تصمیمی که مورد اجماع عمومی باشد حتی اگر قدری ضعیف باشد به مراتب بهتر از تصمیم خالصی است که مردم آن را نپذیرند و قانع نشوند. در هر حال تصمیمات سیاسی عمومی مثل هر تصمیمی دیگر باید خالی از تناقض باشد. یک ویژگی مهم تصمیمات سیاسی وابستگی شدید آنها به زمان و مکان است. تصمیم دائمی و غیرقابل تغییر نداریم. در این تصمیمات نتایج بلندمدت آن نیز در حد مقدور باید مورد توجه قرار بگیرد، هر چند تضمینی برای این پیش‌بینی‌ها نیست. یک ویژگی مهم این تصمیمات بازگشت‌پذیری آنها است. در عرصه عمومی نمی‌توان تصمیمی گرفت که مصداق مرغ یک پا‌دار شود. باید قابلیت برگشت‌پذیری و تغییر در آن وجود داشته باشد و به محض مواجهه با مشکل و در صورت ضرورت اصلاح شود.حالا همه اینها را در نظر گرفتیم، آیا می‌توان تصمیم درستی گرفت؟ پاسخ لزوما مثبت نیست. باید درک دقیقی از خود و موقعیت خود و در صورت لزوم موضوع و طرف مقابل داشت. در واقع باید برحسب موازنه قوا تصمیم گرفت و مهم‌تر از این بر مولفه‌های قدرت خود تسلط داشت و مهار آن در دست باشد. اگر کسی ثروت فراوانی دارد ولی نقدشوندگی آن کم است، این به معنای قدرتمندی او نخواهد بود. با توجه به مجموعه نکات فوق به نظر می‌رسد که نباید انتظار نامتعارفی از تصمیمات سیاسی محتمل داشته باشیم. تا رسیدن به حداقلی از شرایط برای گرفتن یک تصمیم مطلوب راه درازی در پیش داریم ولی امیدواریم یک گام به پیش‌ برداریم. حداقل از بی‌تصمیمی بیرون آییم، البته تصمیم خیلی بد نیز نگیریم. مسوولیت شخص آقای پزشکیان در این زمینه غیرقابل انکار است.


🔻روزنامه شرق
📍 ضرورت نوع متفاوتی از دیپلماسی
✍️ کوروش احمدی
تجاوزات ۱۲‌روزه آمریکا و اسرائیل به ایران یک نکته مثبت اگر داشت، همانا تحکیم همبستگی بین مردم و همراهی آنها با نظام سیاسی و نیروهای مسلح علیه دشمن متجاوز با وجود همه ملاحظات بود. این تجاوزات اگر یک شکست‌خورده در بین طیف‌های سیاسی ایرانی نیز داشته باشد، آن شکست‌خورده همان فرقه‌ای است که با بی‌شرمی از بمباران وطن ابراز شادمانی می‌کرد. گرچه سخن در این دو مورد و نیز درباره مسیری که ما را به اینجا رساند، بسیار است، اما آنچه فعلا مهم‌تر و فوری‌تر است، تمرکز بر یک راه‌حل برای خروج از شرایط متزلزل و بلاتکلیف کنونی است.
یکی از درس‌هایی که قاعدتا مقامات ما باید از این تراژدی ۱۲روزه و وضعیت بلاتکلیف بعد از آن گرفته باشند، این است که باید برای دیپلماسی اصالت و محوریت قائل شوند و آن را مسیر اصلی کنشگری در روابط بین‌الملل بدانند. برداشت نگارنده که در چند دهه اخیر مستقیما هم به لحاظ نظری و هم از نظر اجرائی درگیر سیاست خارجی بوده‌‌ام، این است که جریاناتی در کشور ما، هیچ‌گاه چنین اصالت و محوریتی برای دیپلماسی قائل نبوده‌اند، تنها به وقت ضرورت به آن میدان می‌داده‌اند و حتی برخی اساسا به دیده تحقیر به دیپلماسی می‌نگریسته‌اند.
در دوره جدید چند تهدید شامل از‌سرگیری تجاوز، ادامه جنگ به شکل نامتقارن و در منطقه خاکستری، ادامه وضعیت تعلیق در جامعه و اقتصاد، فقدان دورنمایی درباره لغو تحریم‌ها و بلاتکلیفی از نظر مشاغل، بازارها و سرمایه‌گذاری متوجه ایران است. و همه این تهدیدات در شرایطی است که وضعیت کشور از نظر تاب‌آوری سرزمینی و مشکل سرمایه اجتماعی از بسیار پیش‌تر از تجاوز اخیر بر همگان آشکار بوده است.

اجماع کامل بین نخبگان حاصل است که ما هرچه سریع‌تر باید در راستای ختم تنش‌های ژئوپلیتیک حرکت کنیم و بر مشکلات کشور متمرکز شویم. ما از منازل مختلف و متعددی گذشته‌ایم تا به این نقطه رسیده‌ایم. متأسفانه آخرین منزل که نقطه عزیمت ما به سوی وضعیت کنونی بود، اعلام سیاست «کنترل تخاصم» به‌جای سیاست تنش‌زدایی و اعلام مبنایی‌بودن اختلافات ما با آمریکا در ابتدای دولت دکتر پزشکیان بود.

در چنین شرایطی، اولا لازم است که این یقین در مقامات حاصل شود که دیپلماسی تنها راه خروج از این وضعیت است. ثانیا نوعی از دیپلماسی که معطوف به سرعت عمل و کسب نتیجه باشد، در دستور کار قرار گیرد. دعوای غنی‌سازی در مدت ۲۲ سال گذشته همواره در جریان بوده و همواره شاهد ادوار مذاکراتی بسیار طولانی و فرسایشی بوده‌ایم. در‌این‌میان اقتصاد و اهداف توسعه در کشور ما زیر ضرب بوده، در‌حالی‌که از این جهات طرف مقابل تحت فشار قرار نداشته است. در نتیجه ضروری است که با توجه به شرایط عمومی کشور و مواضع طرف مقابل یا تصمیمی برای نوع متفاوتی از دیپلماسی گرفته شود یا اساسا اگر راه دیگری مد نظر است، گام در آن راه گذاشته شده و کار یکسره شود. هدف دیپلماسی در دوره کنونی و در شرایطی که سایت‌های هسته‌ای ما هدف قرار گرفته‌اند، می‌تواند رسیدن به توافقی جامع بین ایران و آمریکا راجع‌به برنامه هسته‌ای صلح‌آمیز و هر مسئله دیگری بین دو کشور باشد.

آنچه درباره دیپلماسی مهم است، توجه به تفاوت‌ها در نگرش و اولویت‌های ترامپ با نتانیاهو است. ترامپ در پنج، شش ماه گذشته تردیدی در نمایش اختلاف‌نظرهای خود با نتانیاهو نداشته است. سفر منطقه‌ای ترامپ این اختلافات را به نمایش گذاشت. درحالی‌که اولویت اول و تنها اولویت نتانیاهو منطقه است، منطقه برای ترامپ اهمیت ثانویه دارد و او در قالب رقابت قدرت‌های جهانی می‌اندیشد. هدف ترامپ در سیاست خارجی عبور از منطقه و عمدتا پرداختن به چین و روسیه و اروپا‌ست. به‌همین‌دلیل ترامپ مترصد نگه‌داشتن تغییرات در منطقه در حداقل لازم برای منافع شخصی و سیاسی خود است؛ درحالی‌که راست افراطی اسرائیل در پی تحمیل هژمونی خود بر کل منطقه و تضعیف و مرعوب‌کردن همه قدرت‌های منطقه‌ای است. تصور واهی این طیف این است که این هدف شیطانی از راه برخورد با ایران می‌گذرد.

ترامپ قطعا در پی تغییر نظام یا تجزیه ایران نیست، چراکه اولا همیشه با مداخله در دیگر کشورها و بسط دموکراسی مخالفت کرده‌ است. ثانیا پایگاه اجتماعی ترامپ به‌شدت با ورود آمریکا به چنین وادی‌هایی مخالف است. ثالثا او می‌داند که اقدام در راستای تغییر نظام و تجزیه شرایطی را ایجاد می‌کند که تصویر روشنی از آینده آن نمی‌توان داشت و ممکن است زمینه‌ساز بی‌ثباتی‌های مزمن و طولانی در کل منطقه و سواحل خلیج فارس شود و آمریکا امکان مدیریت آن را نداشته باشد. به همین دلایل آمریکا هیچ‌گاه در پی تجزیه کشوری در منطقه نبوده و با رفراندوم استقلال کردها در عراق هم مخالفت کرد. ‌بنابراین کار جدی دیپلماتیک با ترامپ می‌تواند در راستای مهار رژیم اسرائیل و جلوگیری از روند تبدیل‌شدن اسرائیل به هژمون منطقه نیز باشد. در این راه، می‌توان روی حمایت دیگر قدرت‌های منطقه‌ای حساب کرد.


🔻روزنامه رسالت
📍 خطای بزرگ قمارباز
✍️ حمید غفاری
رئیس‌جمهور متوحش آمریکا با صدور دستور حمله به تأسیسات هسته‌ای ایران ( خصوصا فردو) خبط راهبردی و محاسباتی خطرناکی را در قبال کاخ سفید و کشورش مرتکب شد و نتیجه آن را در پاسخ مقتدرانه ایران در عملیات "بشارت فتح"مشاهده کرد. قبل از آنکه به بررسی این خبط آشکار بپردازیم،لازم است نکته‌ای را در خصوص "اصل مجهول یابی"درحوزه سیاست خارجی دولت ترامپ مدنظر قرار دهیم:
در حوزه سیاست خارجی "هر کشوری مجهول یابی" تابعی از سنجش نسبت "هزینه"و"فایده"و خلق یک "کمیت نهایی"است.ترامپ در طول مدت زمان اندک حضور مجدد خود در کاخ سفید نشان داده که اساسا در سنجش این نسبت و احصاء "عدد نهایی"با معضلاتی شناختی و محاسباتی روبه‌روست: او قرار بود ۲۴ ساعته به جنگ اوکراین پایان دهد اما نه‌تنها در تشخیص "هزینه‌ها"و"فواید" معادله دچار اشتباه شد،بلکه در به‌کارگیری ابزارها و کاتالیزورهای پیش برنده این معادله نیز مبتدیانه و متوهمانه عمل کرد. این قاعده در خصوص جنگ تجاری-تعرفه ای آمریکا -چین و مشارکت آمریکا با رژیم صهیونیستی در جنگ با انصارالله یمن نیز صادق بود:جایی که میان "مؤلفه‌های انتزاعی ترامپ"و " خروجی عینی اقدامات آمریکا" تناسبی وجود نداشت. اکنون ترامپ مشغول ترسیم و خوانش معادله ایست که به‌مراتب از موارد قبلی پیچیده‌تر و البته عواقب و تبعات آن نیز برای واشنگتن سخت‌تر خواهد بود.
ترامپ عامدانه در مذاکرات صوری دبه کرد: در دور سوم مذاکرات غیرمستقیم موافقت اولیه خود و دولت متبوعش را در خصوص پذیرش "غنی‌سازی صنعتی در خاک ایران"را پس گرفت و بر روی "غنی‌سازی صفردرصدی"و "برچیدن مطلق توان هسته‌ای ایران"متمرکز شد.ترامپ به‌صورت همزمان به رژیم منحوس و منفور صهیونیستی در خصوص حمله به تأسیسات هسته‌ای ایران چراغ سبز نشان داد و درنهایت کشورش را نیز مستقیما وارد صحنه جنگ با کشورمان کرد. ترامپ ادعا می‌کند همه این موارد کاتالیزورهایی برای دستیابی به یک "صلح تحمیلی"علیه ایران است !صورت‌مسئله مشخص است:ایران نه صلح تحمیلی را می‌پذیرد و نه نسبت به تجاوز اخیر آمریکا به تأسیسات فردو بی‌تفاوت خواهد ماند.
ترامپ به‌اندازه‌ای در توهمات خود غرق‌شده که حتی قدرت باور "عدم نابودی زیرساخت‌های هسته‌ای ایران"را علی‌رغم قمار خطرناک و دوسرباخت خود ندارد.بااین‌حال قرار نیست ترامپ تا ابد در این "توهمات جنون‌آمیز"خود باقی بماند.
ایران به‌زودی قدرت محاسبه "ایکس"یا همان "مؤلفه‌های مجهول"را به رئیس‌جمهور آمریکا خواهد آموخت. شاید زمانی که دوره این آموزش اجباری به پایان برسد، دیگر اساسا ترامپ وجود خارجی نداشته باشد تا از آن برای تجربه‌آموزی برای دیگر تصمیمات خود در عرصه سیاست خارجی بهره گیرد اما قطعا این درس بزرگ و تاریخی به‌مثابه یک "نقطه عطف سلبی" در معادلات قدرت جهانی عمل خواهد کرد. رئیس‌جمهور آمریکا به‌زودی متوجه خواهد شد که "توحش"،"ایهام"و
" دیوانگی" عناصر پیش برنده یک معادله جنگی یا حتی بازدارنده علیه ایران نبوده و بالعکس، منجر به باز چینش معادله در مسیر سقوط و انهدام منظومه ذهنی وی خواهد شد. انهدام این منظومه ذهنی مترادف با انهدام نقشه ترامپ و همراهان جنگ‌طلب وی و بلکه حذف همیشگی آن‌ها از معادله قدرت و حیات خواهد بود. تا آن زمان فاصله زیادی باقی نمانده است.


🔻روزنامه همشهری
📍 فراتر از ­له ‌شدن
✍️ دانیال معمار
فرمود رژیم صهیونیستی زیر ضربات جمهوری اسلامی ایران از پا درآمد و له شد. خب، نخستین چیزی که به ذهن‌تان می‌رسد، چیست؟ تصاویر ویرانه‌های وسیع سرزمین‌های اشغالی بر اثر حملات موشکی سهمگین ایران.
اما قطعا له‌شدن و از پا درآمدن اصلی، ابعاد دیگری دارد که فراتر از این ویرانه‌هاست. مگرنه آنها هم خرابی‌هایی در نقاط مختلف کشورمان به‌وجود آوردند. بیایید این ابعاد را مرور کنیم.
یکم: ائتلاف جهانی مردم علیه این رژیم صهیونی افزایش یافت. خبرهایی که از نقاط مختلف دنیا درباره جنگ ۱۲روزه ما مخابره می‌شود، یک روایت غالب دارد؛ مردم دنیا امروز از وجود رژیم جعلی صهیونیستی عصبانی‌اند، چشمان دنیا بیشتر از گذشته باز شده است و سران این رژیم کودک‌کش دیگر نمی‌توانند تصویری روتوش‌شده از خود به جهانیان نشان دهند. یادمان نرفته که تا همین چند سال قبل، فقط ما بودیم که نسبت به موجودیت این رژیم جعلی اعتراض داشتیم. امروز مردم در گوشه‌گوشه دنیا، نابودی صهیونیست‌ها را فریاد می‌زنند.
دوم: اصابت موشک‌های ایرانی به سرزمین‌های اشغالی یک طرف ماجراست، بی‌حیثیت‌شدن صهیونیست‌ها از نظر نظامی در کفه دیگر. دنیا هنوز در بهت فرو‌ریختن هیمنه نظامی رژیمی است که غرب و آمریکا با همه توان نظامی‌ خود پشت آنها ایستاده‌ بود. بسیاری از برآوردها از قدرت نظامی اسرائیل غلط از آب درآمد. اصابت موشک‌های ایرانی به نقاط استراتژیک صهیونیست‌ها، نه حیثیتی برای گنبدآهنین باقی گذاشت و نه آبرویی برای پدافندهای آمریکایی که در نقاط مختلف منطقه مستقر بودند.
سوم: امنیت در اسرائیل ویران شد. این ویرانی از خود ویرانه‌های ساختمان‌ها عظیم‌تر است. سال‌هاست رژیم صهیونیستی برای مهاجرت مردم دنیا به سرزمین‌های اشغالی تلاش می‌کند، اما حالا خبر رسیده که موج فرار صهیونیست‌ها از این سرزمین‌ها رکورد زده است. رژیمی که تا دیروز دنبال سیاست‌های تشویقی برای مهاجرت به این کشور جعلی بود، حالا به‌دنبال سیاست‌هایی است که مانع فرار مردم از این سرزمین‌ها شود.
چهارم: قرار بود ۴۸ساعته کار را تمام کنند. قرار بود در ۲روز کل اهداف نظامی صهیونیست‌ها زده شود. بعد هم سراغ فاز دوم جنگ بروند؛ سراغ اغتشاش و جنگ شهری و تجزیه و براندازی. اما آوار دیگری که بر سر صهیونیست‌ها خراب شد، همین محاسبات غلطشان بود. ضربات موشکی ایران آنقدر سنگین بود که در‌نهایت مجبور شدند از آمریکایی‌ها بخواهند ‌وارد معرکه شوند. فکرش را نمی‌کردند که پس از ۱۰روز هیچ چاره‌ای جز ورود مستقیم آمریکا به جنگ نداشته باشند؛ هرچند که ورود آمریکا هم سرپوشی برای شکست رژیم صهیونیستی نشد و باز هم بیشتر زیر آوار این جنگ له شدند.
پنجم: امروز اسرائیل علاوه بر آواربرداری از محل‌های اصابت موشک‌های ایرانی، باید به‌دنبال نجات از زیر آوار فروپاشی اجتماعی باشد. هر‌قدر این جنگ ۱۲روزه باعث اتحاد و وحدت میان ایرانی‌ها شد، برعکس گسست بیشتری در جامعه صهیونی ‌رقم زد. حالا کار از اعتراضات و تجمعات خیابانی فراتر رفته و خبر رسیده که معترضان اسرائیلی به یک تأسیسات نظامی رژیم حمله کرده و آن را به آتش کشیده‌اند.
اسرائیل در این جنگ له شد، اما خودشان بهتر می‌دانند که ویرانی‌های بزرگ برجای‌مانده از حملات نیروهای مسلح ایران، کوچک‌ترین آسیب‌ وارد‌شده به صهیونیست‌ها در این جنگ است؛ ویرانی‌های اصلی برای این رژیم غیرقابل ترمیم خواهد بود.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0