🔻روزنامه تعادل
📍 برندگان و بازندگان لاتاری بورس
✍️ علیرضا توکلی
با بروز نوسانات اخیر در بورس و قرمزپوش شدن بازار، این پرسش که چرا بورس کشورمان دچار چنین نزول، نوسان و تکانهای شده است در محافل اقتصادی مطرح شد. مانند سایر رخدادهای اینچنینی دیدگاههای متفاوتی در خصوص راههای مقابله با این بحران مطرح شد. برخی تحلیلگران معتقدند دولت با تزریق ۵۰تا۱۰۰هزار میلیارد تومان نقدینگی میتواند بازار را به سمت ثبات هدایت کند، گروهی دیگر از کارشناسان اما هرگونه دخالت دولت در بازار را باعث پیچیدهتر شدن شرایط بورس ارزیابی کرده و با آن مخالفت میکنند.
بهطور کلی معتقدم دولت نباید در بازارها دخالت کند و باید بازارها را آزاد بگذارد. در عین حال فکر میکنم در شرایط خاص و اضطراری مانند جنگ و زمانهایی که تنشهای جدی در جریان است، حتما دولتها باید ورود کرده و تنشها را به حداقل برسانند. کما اینکه در سایر کشورها و در بطن رخدادهای دیگری مانند حادثه ۱۱سپتامبر، بحران ۲۰۰۸ امریکا، جنگ روسیه و اوکراین و ...، دولتها بیشترین مداخله را صورت دادند. بنابراین معتقدم هر دو اتفاق با هم باید در دستور کار تصمیمسازان و سیاستگذاران قرار گیرد. اما مهمترین مشکلی که امروز در درون بازار سرمایه ایران وجود دارد، این است که ما لاتاری داریم که اسم آن را بورس گذاشتهایم. مکانیسمی که ما برای تعیین قیمت، نوسان قیمت، ایجاد سهم و محدودیت در دادن سهمها و...داریم، وضعیت لاتاری مانندی را ایجاد کرده که باعث به وجود آمدن تعدادی بازنده و برنده در بورس شده است. هر روز افرادی در بورس رستگار میشوند و سودهای کلانی کسب میکنند و گروهی دیگر هم بازنده این بازی میشوند. این پیروزی یا شکست افراد هم هیچ ارتباطی با قدرت تحلیل آنها ندارد، بلکه یا شانسی است یا اینکه احتمالا به دسترسی آنها به اطلاعات خاص و افراد دارای نفوذ بستگی دارد. این روند بسبار مخرب است و حتما باید در بازار از بین برود. اسم رمز این ساختار شانسی، دامنه نوسان است که آسیبهای بسیاری به بازار میزند. در بحث بعدی که حمایت دولت از بازار است فکر میکنم بسیاری از سهمهای بازار ایران ارزندگی بسیاری دارند . جنگ ۱۲ روزه و حتی بحرانهای بیشتر از آن شرایط این سهم را بدتر نمیکند. اما بازار سهام دچار هیجان بسیار شدیدی شده و از بیش واکنشی و نگرانیهای بیش از حد از رخدادهای آینده میترسد. از سوی دیگر به هر دلیلی عدهای هم دنبال نقدشوندگی هستند تا بخشی از پول خود را نقد کنند و در مراحل بعدی آن را مثلا به طلا بدل تا سود بیشتری کسب کنند.
در این بخش دولت میتواند به بازار ورود کرده و قبل از اینکه مساله دامنه نوسان را حل کند، منابعی را وارد بازار کند و بازار را به سمت تعادل بکشاند.
منظور من از خرید طلا، بیشتر صندوقهای طلا و گواهی سپرده طلاست که در بورس خودمان وجود دارد. همه مردم میتوانند از محل وجوهشان، فروش سهامشان یا فروش صندوق هاب ثابتشان این طلا را بخرند. تعطیل هم نیست و رونق خوبی دارد. اتفاقا تجربیات ۲هفته اخیر که بازار طلا توسط بورس تعطیل شد و اخطارهایی که داده شد بعید میدانم در آینده حتی در صورت بروز تکانههای بیشتر بازارمان در بخش صندوقهای ثابت و طلا تعطیل شود. بنابراین امکان خریداری طلا برای همه مردم وجود دارد و بعید است این روند متوقف شود. اما درباره پلتفرمهای طلا من نگرانی دیگری دارم و شاید به خاطر همین نگرانیهاست که این پلتفرمها، سیستمهای خود را done کردهاند. علت این است که اتفاقی که برای نوین تکس، بانک پاسارگاد و بانک سپه رخ داد که مورد حمله سایبری قرار گرفتند، بسیار خطرناک بود. این بانکها و موسسات هنوز از این بحران عبور نکردهاند. بانک سپه هنوز کاملا فعال نشده است. بسیاری از سرویسهای بانک پاسارگاد فقط در شعبه داده میشود، برخی سرویسها حتی در شعبه هم راهاندازی نشدهاند. نوین تکس ۱۰روز تعطیل بود و اخیرا فقط در حد نشان دادن داراییها فعال شده است. در این مورد ضروری است که پلتفرمها امنیت خود را از منظر سایبری ارتقا داده و آسیبپذیری خود را (از کار افتادن، سرقت اطلاعات، تخریب سایت و...) به حداقل برسانند. به همین دلیل حتی پلتفرمهایی که مورد حمله قرار نگرفتند، سایتهای خود را done کردهاند تا ابتدا نسبت به تقویت امنیتشان اقدام کرده و بعد سایت خود را بالا بیاورند.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 شطرنج غبارآلود
✍️ نوید رئیسی
بسیاری بازپسگیری خرمشهر در ۳ خرداد ۱۳۶۱ را بزرگترین پیروزی نظامی ایران در جنگ با عراق میدانند. اما نبرد میان دو کشور ۶سال پس از آن ادامه یافت و در نهایت نیز پایان جنگ، غافلگیرانه، در ۲۷ تیر ۱۳۶۷ با تصمیمگیری چند روزه در مورد پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت که البته در ۲۹ تیر ۱۳۶۶ صادر شده بود، رقم خورد.
روایتهای تاریخی نشان میدهد یکی از دلایل طولانی شدن جنگ ایران و عراق، غلبه این ذهنیت معطوف به شور و غرور ملی در میان تصمیمگیران بود که کشور باید پیش از پذیرش صلح یک پیروزی بزرگ بهدست آورد تا دست بالا را در مذاکرات سیاسی داشته باشد. در آن زمان، سرمایه اجتماعی به آن اندازه بود که حاکمیت تقریبا در هر تصمیمی از حمایت اجتماعی کافی برخوردار باشد. اما آیا آن شور و غرور ملی و آن سرمایه اجتماعی میتوانست بهتنهایی جایگزینی برای توانمندیهای اقتصادی و نظامی مورد نیاز برای یک پیروزی بزرگ باشد؟ از همه مهمتر، آیا چنانچه ایران در عمل به آن پیروزی بزرگ وعده دادهشده میرسید، میتوانست از آن بهعنوان ابزاری برای چانهزنی بینالمللی به نفع خود استفاده کند یا آنکه پشتیبانان منطقهای و فرامنطقهای عراق در آن لحظه خاص برای برهمزدن عدمتوازن، همانگونه که برای نمونه پس از فتح فاو یا در جریان جنگ نفتکشها انجام دادند، وارد عمل میشدند؟ طبیعتا، هر پاسخی به این پرسشها بر حدس و گمان استوار است؛ اما شاید بتوان از ابزارهای نظری برای تحلیل دقیقتر بهره برد.
در نظریه بازی، مفهومی کلیدی وجود دارد به نام تهدید غیرمعتبر که برای توضیح ناسازگاری زمانی نگاه ایستا به تصمیمهای استراتژیک زمانمند کاربرد دارد. فرض کنیم کشور «الف» در حال تصمیمگیری برای تهاجم به کشور «ب» باشد. این کشور به اعضای پیمان نظامی «ج» اخطار میدهد که در صورت حمایت از کشور «ب» با آن کشورها نیز وارد جنگ میشود. کنشها و واکنشهای عقلانی کشورها در این وضعیت استراتژیک چگونه خواهد بود؟ نظریه بازی به ما میگوید برای گرفتار نشدن در تله ناسازگاری زمانی لازم است هوشمندانه وضعیت را از انتها به ابتدا تحلیل کنیم. فرض کنیم کشور «الف» به کشور «ب» حمله کرده باشد، کشورهای عضو پیمان «ج» میدانند که کشور «الف» نمیتواند همزمان با همه آنها درگیر شود. بنابراین، آنها نیز به جنگ وارد میشوند. اما این به آن معنی است که در گام اول، ورود به جنگ نمیتواند برای کشور «الف»، عقلانی باشد. غیرمعتبر بودن تهدید کشور «الف» در اینجا از این فرض سادهکننده ناشی میشود که بازی جنگ نهایتا در دو گام پایان مییابد. نظریه بازیهای پویا میتواند چارچوبهای غنیتری، مانند شطرنج را نیز در بر گیرد.
ریشه شطرنج با نام چاتورانگا به معنای «چهار بخش ارتش» (پیادهنظام، سوارهنظام، فیلها و ارابهها) به قرن ششم میلادی در هند بازمیگردد و بهدلیل اتکای شدید آن بر تفکر استراتژیک زمانمند یکی از قدیمیترین و در همین حال، قدرتمندترین نمادهایی است که برای توصیف وضعیتهای ناظر بر تعارض کشورها مانند دیپلماسی و بهویژه جنگ استفاده میشود. در بازی شطرنج، هر بازیکن در انتخاب هر حرکت نه تنها باید واکنش بازیکن مقابل به این حرکت را پیشبینی کند، بلکه ناگزیر باید تصوری از دنباله حرکتهای احتمالی بعدی، بعدیتر و ... خود و حریف داشته باشد. روشن است که یک فرد هیچگاه نمیتواند این دامنه وسیع از حرکات و احتمالهای مرتبط با آن را در ذهن محاسبه کند؛ اما به هر حال، برنده بازی همان بازیکنی است که نه تنها از تدبیر بهتر بهره میبرد، بلکه از انعطاف کافی برای پذیرش واقعیتهای موجود و واکنش متناسب با آن برخوردار است. نگاه یک شطرنجباز هیچگاه نباید معطوف به گذشته و مهرههای از دسترفته باشد، بلکه او باید بر اساس نگاهی آیندهنگر به داشتههای فعلی خود و حریف و گزینههای پیش رو بنگرد. واقعیت البته از بازی شطرنج بسیار پیچیدهتر است.
با این پودر گیاهی هم دندوناتو سفید کن هم جلوی پوسیدگیش رو بگیر
در شطرنج، دو بازیکن بازی را در یک وضعیت برابر آغاز میکنند و حرکت مهرهها کاملا قاعدهمند است؛ مثلا مهره پیاده تنها میتواند یک خانه به جلو حرکت کند؛ یا قلعه به عنوان نمادی از استحکامات و زیرساختها فقط میتواند روی خط مستقیم حرکت کند. قواعد حاکم بر بازی شطرنج، ارزشمندی و اهمیت نسبی مهرهها را تعیین میکنند و به همین دلیل، هر دو بازیکن در هر لحظه اطلاعات کاملی از توازن یا عدم توازن ابزار قدرت خود دارند. در دنیای واقعی اما نه تنها شرایط برابری بین کشورها برقرار نیست، بلکه طرفهای درگیر اغلب اطلاعات محدودی نسبت به توانمندیها و آسیبپذیریهای زیرساختی، نظامی و امنیتی طرف مقابل و حتی، خود دارند. گرچه این جنس نااطمینانیها با ادامه درگیری و آشکار شدن اطلاعات نهانی تا حدی کاهش مییابند، اما عدمقطعیتها بهدلیل اتکای استراتژیها بر نگرشها و انگیزههای تصمیمگیران کلیدی همچنان حاضر خواهند بود: کدام طرف درگیر چه زمان دست به ریسکهای بزرگ میزند؟ حد آستانه مقاومت یک کشور کجاست؟ دشواری پاسخ به این پرسشها البته با جایگاه بینالمللی، توان اقتصادی و سرمایه اجتماعی کشورها نیز در همتنیده است. در نهایت اما مهمترین تفاوت واقعیت با بازی آنجاست که هزینهها در تعارضات بین کشورها، واقعی و ملموس هستند. بر خلاف شطرنج که در بدترین شرایط تنها به ثبت یک شکست در کارنامه فرد ختم میشود، موضوع اصلی دیپلماسی و جنگ سرنوشت انسانهاست. آیا بازخوانی تاریخ جنگ و عراق توانسته است ذهنیت تصمیمگیران ایرانی را به سمت تدبیر بیشتر سوق دهد؟
اکنون ۲۳سال از زمانی که سازمان بدنام مجاهدینخلق در نشست ۲۳مرداد ۱۳۸۱ در هتل ویلارد واشنگتن فعالیتهای هستهای ایران را با موضوع صلح و امنیت بینالملل مرتبط کرد، میگذرد. طی این سالها، تعلیق پرونده هستهای در میانه فراز و فرودهای سیاسی -از بیانیه سعدآباد در ۲۹ مهر ۱۳۸۲ تا قطعنامههای ۶گانه۱۶۹۶، ۱۷۳۷، ۱۷۴۷، ۱۸۰۳، ۱۸۳۵ و ۱۹۲۹ شورای امنیت در فاصله سالهای ۱۳۸۵ تا ۱۳۸۹ و از امضای برجام در ۲۳تیر ۱۳۹۴ و صدور قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت در ۲۹تیر ۱۳۹۴ در تایید و الزامآور کردن آن تا خروج رسمی ایالات متحده از برجام در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷- هزینههای اقتصادی سنگینی را بر کشور تحمیل کرده است. بالاخره نیز عدم حلوفصل سیاسی این پرونده و کارشکنیهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی، توجیهگر تهاجم اسرائیل و بهدنبال آن ایالاتمتحده به خاک ایران شد. همان زمان که اسرائیل با سوءاستفاده از ۷ اکتبر به مثابه یک پنجره فرصت، توازن پیشین سیاسی-نظامی در سطح منطقه را زیر و زبر میکرد، انتظار میرفت که دیر یا زود رقیب اصلی خود، ایران را هدف بگیرد؛ همه حرکتهای پیشین مهرهها برای این لحظه تدبیر شده بود. در این میان، انتخاب دونالد ترامپ به ریاستجمهوری ایالاتمتحده همان هدیهای بود که نتانیاهو از آسمان طلب میکرد؛ او آسوده خاطر شد که در صورت آغاز جنگ، ایالاتمتحده و غرب بهطور نامحدود از اسرائیل حمایت میکنند. از همین رو بود که با آغوش باز نقش اول صحنه را به دونالد ترامپ سپرد و خود صحنهگردان شطرنج جنگ با ایران شد. آتشبس شکننده کنونی پایان این شطرنج غبارآلود نیست. مقابله با این صحنه مدبرانه چیدهشده تنها یک راه دارد: تدبیر متقابل.
همان گونه که تضعیف نسبی دوقطبی جامعه ایرانی طی ۱۲روز جنگ با اسرائیل نشان داد که تاثیر پروپاگاندای رسانههای خارجی تا چه اندازه محدود است، تلاش برای ساخت روایتهای رسمی معطوف به پیروزیها و شکستهای لحظهای نیز نقش پررنگی در انباشت سرمایه اجتماعی ندارد؛ آنچه بسیاری از ایرانیان را طی جنگ ۱۲روزه متحد کرد، تعریف جمعی آنان از منافع ملی و همراستایی این تعریف با نبرد با دشمن بیگانه بود. مسوولیت اجتماعی نخبگان در این بزنگاه تاریخی ایجاب میکند که بر خود جنگ تمرکز کنند: آنان باید با ترسیم تصویری روشن از بحران موجود و ریشههای شکلگیری آن، بر تدبیر خروج از بحران اتفاق کنند. چنانچه این تدبیر با ادراک عمومی از منفعت ملی سازگار باشد، جامعه خود از آن پشتیبانی میکند. هر جانی که در برابر مرگ محافظت شود و هر زیرساختی که تخریب نشود، خود یک پیروزی بزرگ است.
🔻روزنامه کیهان
📍 وعده صادق۳؛ ضربه بر موجودیت رژیم صهیونیستی
✍️ ناصر کنعانی
رژیم اسرائیل یک دولت ملت نبوده و نیست، پادگانی نظامی است که بقای آن بر ستونهای تصنعی استوار است. قدرت بلامنازع نظامی و امنیتی در سطح مناطق غرب آسیا، شمال آفریقا و سراسر جهان اسلام (برخوردار از ارتشی قدرتمند برای اجرای عملیاتهای تهاجمی برقآسا)، برخورداری از سازمان امنیتی مقتدر و اشراف اطلاعاتی بلامنازع، توان بازدارندگی اطمینانبخش در مقابل دشمنان، جذب مستمر یهودیان مهاجر از سراسر جهان به داخل اراضی اشغالی، انسجام سیاسی و اجتماعی داخلی و برخورداری از حمایت مستمر غرب، ارکان اصلی بقا و تداوم حیات رژیم اسرائیل به شمار میروند.
افول عناصر و ارکان حیات و بقای رژیم اسرائیل از حدود ۴ دهه قبل و بهویژه متعاقب پیروزی انقلاب اسلامی ایران و شکلگیری جنبشهای مقاومت و آزادیبخش با گرایش اسلامی و جهادی در فلسطین و لبنان آغاز شد.
شکست رژیم اسرائیل از مقاومت اسلامی لبنان و عقبنشینی بدون قیدوشرط از جنوب این کشور در سال ۲۰۰۰ میلادی، از اولین تجلیات عینی افول قدرت نظامی اسرائیل در دهههای اخیر بود. پس از آن رژیم صهیونیستی از هیچ جنگ دیگری علیه جریانهای مقاومت در فلسطین و لبنان(خطوط مقدم محور مقاومت به پرچمداری ج.ا.ایران) پیروز خارج نشد. شکست اسرائیل در جنگ ۳۳ روزه تابستان ۲۰۰۶ علیه حزبالله لبنان، این رژیم را بهطور کامل در لاک تدافعی فرو برد.
عملیات طوفان الاقصی در تاریخ ۷ اکتبر ۲۰۲۳ سنگینترین ضربه وارده بر هیمنه نظامی، امنیتی و اطلاعاتی اسرائیل از زمان تأسیس این رژیم جعلی بود و پوشالی بودن بنیان و همه مؤسسات آن را به جهانیان نشان داد. اگر ورود تمامعیار رژیم آمریکا در نجات رژیم اسرائیل پس از ۷ اکتبر نبود، بیشک اسرائیل دچار فروپاشی غیرقابل بازگشت میشد. در این تاریخ رژیم صهیونیستی برای اولین بار سایه فروپاشی را بر سر خود دید، فلذا نخستوزیر این رژیم بارها جنگ علیه غزه و حزبالله لبنان را جنگی وجودی علیه محور مقاومت به رهبرى جمهوری اسلامی ایران توصیف کرد.
ماجراجوئی رژیم صهیونیستی در حمله به سفارت جمهوری اسلامی ایران در دمشق و متعاقبا ترور آقای اسماعیل هنیه رئیس دفتر سیاسی جنبش حماس در تهران که برای شرکت در مراسم تحلیف ریاست جمهوری دکتر پزشکیان به ایران آمده بود، زمینهساز واکنش قاطع و اولین و دومین حمله مستقیم نظامی ایران به اسرائیل شد. در این دو حمله بیسابقه و باصلابت، برای اولین بار نه فقط ارتش رژیم اسرائیل، بلکه همه ساختارهای راداری، دفاعی و پدافندی آمریکا، اروپا، ناتو و چند کشور عربی منطقه در برابر آزمونی تجربه نشده قرار گرفتند، آزمونی که ناتوانی رژیم اسرائیل و تمامی حامیان آن را در برابر قدرت تهاجم موشکی و پهپادی ایران به نمایش گذاشت.
ذکر این نکته ضروری است که ارزیابی راهبردی رژیم اسرائیل در طول تقریبی دو دهه اخیر این بود که در سایه تداوم بقای نظام جمهوری اسلامی ایران و بینتیجه ماندن سیاستهای ضدایرانی دولت آمریکا و متحدان اروپایی برای تضعیف و تغییر نظام، امنیت و بقای رژیم اسرائیل همچنان در معرض تهدیدات وجودی خواهد بود، فلذا اسرائیل با جدیت بیشتری در مسیر اقناع و کشاندن دولت آمریکا به حمله مستقیم نظامی علیه ایران تلاش کرد، اما در سایه مصلحتاندیشی و محاسبات و ملاحظات مختلف دولتهای آمریکا، توفیقی نداشت.
موفقیت رژیم اسرائیل (با کمک نظامی و اطلاعاتی آمریکا و اروپا و ناتو) در ترور رهبران سیاسی و فرماندهان عالی میدانی مقاومت در غزه و لبنان، رژیم را به این محاسبه غلط کشاند که اکنون زمان اقدام تمامکننده و ضربه نهائی و براندازنده علیه جمهوری اسلامی ایران است، فلذا اسرائیل ضمن هماهنگی قبلی با دولت آمریکا - و در حالیکه مذاکرات سیاسی غیرمستقیم ایران و آمریکا ادامه داشت و دور پنجم آن در شُرف برگزاری بود - فاز اول عملیات نظامی و ترکیبی خود را علیه حاکمیت و تمامیت سرزمینی ایران در سحرگاه ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ آغاز کرد.
در پاسخ به این تجاوز آشکار و نقض حاکمیت و تمامیت سرزمینی ایران توسط رژیم صهیونیستی، عملیات وعده صادق ۳ که بیسابقهترین عملیات نظامی علیه این رژیم جعلی از زمان تاسیس آن در سال ۱۹۴۸ میلادی بود، با درهم کوبیدن اماکن حیاتی در تلآویو، حیفا، بئرالسبع و دیگر شهرهای سرزمینهای اشغالی، محاسبات دشمن را بر هم زد و ارکان بقای رژیم اشغالگر قدس را دچار گسستها و ترَکهای جبرانناپذیر نمود. این عملیات با نمایش پوشالی بودن هیمنه نظامی اسرائیل و ترسیم آن در مقابل دیدگان حامیان آن و نیز همه دولتها و ملتهای جهان، اضمحلال اسرائیل را در دسترس نشان داد. اینک جهانیان میتوانند گاهشمار و سالشمار فروپاشی اسرائیل را در مقابل دیدگان خود نصب کنند.
رژیم صهیونیستی پس از عملیات طوفان الاقصی با حماقت در حمله به غزه، لبنان، یمن، سوریه، مناطقی از عراق و نهایتا ایران، جبههای متحد به وسعت یک منطقه و نه یک کشور را در حوزه نظامی و جبههای جهانی متشکل از افکار عمومی دنیا را به روی خود گشود. رژیم اسرائیل در طول تاریخ حیات ننگین خود هیچگاه تا این اندازه نزد دولتها و ملتهای جهان مطرود و منفور نبوده است.
در بُعدی دیگر، آمارهای رسمی و غیررسمی گویای شکلگیری موج گسترده مهاجرت معکوس مهاجران از سرزمینهای اشغالی به بیرون، از زمان آغاز عملیات وعده صادق۳ و پس از آن است. مهاجرت به داخل اراضی اشغالی همانند خون تزریقی به پیکره جامعه تصنعی اسرائیل بوده و رژیم جعلی اسرائیل در مقابل نرخ رشد جمعیتی بالای ملت فلسطین، به طور مستمر نیازمند این خون تزریقی است. اکنون بسیاری از یهودیان داخل با ترس و نگرانی امید خود را به آینده از دست داده و در صورت داشتن امکان، محل زندگی بهتری را در دیگر کشورها و خاصه در آمریکا و اروپا جستوجو خواهند کرد. مضافا اینکه یهودیان و صهیونیستهای خارج از سرزمینهای اشغالی با چه امیدی باید به سرزمینهای اشغالی مهاجرت کنند؟
بسیار حائز اهمیت است که علاوهبر ملتهای جهان، غالب حقوقدانان مستقل و کارشناسان و صاحبنظران منصف جهان مخالف حملات و تجاوزات اسرائیل به غزه، لبنان، یمن، سوریه و ایران بوده و در ابراز آن تحفظی ندارند. پاسخ نظامی ایران به حمله تجاوزکارانه رژیم صهیونیستی، علاوهبر خوشحالی زایدالوصف ملتهای فلسطین و لبنان و سوریه و عراق و کشورهای منطقه، موج بیسابقهای از خرسندی و حمایت را در سطح جهان رقم زد.
تردیدی نیست که غرب به شمول آمریکا و اروپا تا زمانی که امکان داشته باشد، دست از حمایت اسرائیل برنخواهد داشت. اما اکنون حمایت دولتهای آمریکا و اروپایی از رژیم صهیونیستی نه فقط موجد هزینههای سنگین نظامی و اقتصادی، بلکه ایجادکننده هزینههای سنگین معنوی است. بیتردید اکثریت مردم آمریکا و اروپا بیش از این حامی سیاست حمایتی از رژیم صهیونیستی نخواهند بود. موج دنباله دار اجتماعات اعتراضی در شهرها، دانشگاهها و ورزشگاههای آمریکا و اروپا علیه رژیم نژادپرست اسرائیل و در اعتراض به سیاست حمایت دولتهای متبوع خود از اسرائیل گویای آن است که حمایت از اسرائیل و دفاع از بقای آن به آسانی گذشته نیست.
انسجام اجتماعی یکی از ارکان بقای اسرائیل است. پاسخ شکننده و خردکننده ایران به تجاوز اسرائیل در جنگ دوازده روزه، ضعف اسرائیل و تهدید وجودی برای آن را پیش چشم همه رهبران، جریانهای سیاسی و مذهبی و ساکنان سرزمینهای اشغالی قرار داد. این ادراک جمعی، بهتدریج جدال و نزاع داخلی در اسرائیل را به اوج خواهد رساند. رژیم جعلی اسرائیل توان تحمل نامحدود نزاع سیاسی، کنشهای اجتماعی و جنگ قدرت داخلی را ندارد.
از دهههای گذشته چالش میان جریان مذهبی و سکولار یکی از چالشهای مهم داخلی رژیم صهیونیستی بود. با افزایش شراکت سیاسی احزاب مذهبی در دولت نتانیاهو بهویژه از حدود دو سال گذشته، این چالشها بیش از هر زمان دیگری به حوزههای سیاسی، اجتماعی و قضائی کشیده شد. یکی از ابعاد جدید این چالش نیاز رژیم به سربازگیری از جامعه مذهبی رژیم اسرائیل(حریدیها) و مشارکت آنها در جنگ علیه غزه بود که کنشهای سیاسی و اجتماعی بسیاری را موجب شد. بیتردید در مرحله پساجنگ غزه شاهد صفآرایی روزافزون جریانات مذهبی و سکولار در ساختار سیاسی و اجتماعی اسرائیل و داخل رژیم خواهیم بود.
در این میان سرنوشت پروژه عادیسازی را نباید از قلم انداخت. عادیسازی روابط با کشورهای عربی و اسلامی و ادغام رژیم اسرائیل در ساختارهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی منطقه از راهکارهای جدی مورد تمرکز این رژیم و آمریکا و اروپا طی سالهای اخیر برای تثبیت وضعیت سیاسی اسرائیل به عنوان دولتی مشروع و عادی بوده است و دولت آمریکا انرژی زیادی را برای این هدف صرف کرده است. عملیات طوفان الاقصی و متعاقبا عملیات وعده صادق ۳ روند عادیسازی را با وقفه و ادامه آن را با موانع بزرگی مواجه نموده است. اکنون اسرائیل به عنوان رژیمی متجاوز، جنایتکار و نسلکُش نمیتواند همانند قبل خود را شایسته داشتن روابطی رسمی با دولتهای عربی و اسلامی و شریک امنیت منطقهای معرفى نماید. ملتهای منطقه نیز در مقابل سازشکاری دولتهای خود مقاومت و واکنش تندتری نشان خواهند داد.
همچنین عملیات وعده صادق ۳ نشان داد که رژیمی که از عهده تامین امنیت خود برنمیآید، نهتنها برای دیگران امنیت آفرین نخواهد بود، بلکه امنیت آنها را با تهدیدات متنوعی روبهرو خواهد ساخت. این درسی جدید و پنددهنده برای کشورهای منطقه است.
رژیم اسرائیل موجودیتی بیهویت و بیریشه است که عوامل ایجاد و حیات آن روز به روز در حال دگرگونی و تضعیف است، فلذا موجودیتی که بقای آن قائم به ذات و عناصر هویتی نبوده و وامدار عناصر و مؤلفههای بیرونی و خارج از اراده صهیونیستهاست، بیتردید در سراشیبی سقوط قرار دارد و جهانیان امروز بیش از هر زمان دیگری به این جمعبندی درست رسیدهاند که بقای اسرائیل یک تهدید بالفعل علیه تمام بشریت و صلح و امنیت جهانی است. امروز گفتمان قدیمی و حکیمانه امامین انقلاب مبنی بر اینکه رژیم صهیونیستی غده سرطانی است و باید از صحنه روزگار محو شود، نگاه غریب و مهجوری نیست و در سطح جهان مدافعان و طرفداران بسیاری نزد افکار عمومی و ملتها و حتی دولتها دارد.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 جنگ ۱۲ روزه و آینده اقتصاد ایران
✍️ مجید سلیمیبروجنی
صبح جمعه۲۳ خرداد۱۴۰۴ ساکنان تهران با صداهایی مهیب از خواب پریدند و پس از چند دقیقه مشخص شد که رژیم غاصب صهیونیستی در یک حمله غافلگیرانه به ایران که از مدتها قبل طراحی شده بود، تعدادی از فرماندهان نظامی کشور را شهید و بخشی از زیرساخت نظامی و اقتصادی را تخریب کرد. ایرانیان در ابتدا به یک شوک جدی فرو رفتند اما خیلی زود حس وطنپرستی مردم به کمکشان آمد و این شوک غیرمنتظره به یک وحدت و همبستگی همگانی بدل شد.
در این حملات فرمانده کل سپاه، فرمانده هوافضای سپاه، رییس ستاد کل نیروهای مسلح ایران، رییس حفاظت اطلاعات سپاه و شماری از دانشمندان هستهای به شهادت رسیدند. در این سو هم ایران بیکار ننشست، موشکها و پهپادها، با اسم رمز «وعده صادق ۳» به سمت رژیم صهیونیستی شلیک شدند و خرابیهای زیادی به بار آوردند.
در نقطه مقابل، حملات رژیم صهیونیستی به ایران که با حمایت لجستیکی و اطلاعاتی آمریکا همراه بود، راه را برای واکنشهای متقابل ایران هموار کرد. شلیک موشکها و پهپادهای ایرانی به رژیم صهیونیستی که همراه با موفقیتهای غیرقابل تصور بود، واشنگتن را نیز به سوی درگیری مستقیم با تهران سوق داد. آمریکا که به ظاهر تلاش میکرد خودش را بیرون درگیری نشان دهد، مجبور به ورود به غائله و پایش به وسط معرکه باز شد. اروپا نیز همچنان در نقش تماشاگری گرفتار در تردید که بیانیههای محتاطانه صادر میکند از یکسو خواستار خویشتنداری است و از سوی دیگر به دلیل وابستگی به آمریکا نمیتواند موضعی مستقل اتخاذ کند. در این میان روسیه و چین که سالها خود را شریک استراتژیک ایران معرفی کردهاند، رفتاری محتاطانهتر از انتظار نشان دادهاند. مسکوی گرفتار در باتلاق اوکراین و تحریمهای غرب ترجیح داده از دور نظارهگر باشد و تنها به حمایتهای دیپلماتیک و گاه ارسال تسلیحات محدود بسنده کند. پکن نیز با تمرکز بر منافع اقتصادی خود و حفظ توازن در روابط با غرب و خاورمیانه از هرگونه تعهد قاطع به ایران طفره میرود. این دو قدرت که ایران به آنها به عنوان برادر مینگریست، در عمل نشان دادهاند که منافع ملیشان بر هر ادعای برادری اولویت دارد. آنها از دور با دقت، شطرنج پیچیده خاورمیانه را رصد میکنند، گویی منتظرند تا ببینند این بازی پیچیده به کدام سو میرود.
جنگ رژیم صهیونیستی علیه ایران باعث ایجاد تغییرات بزرگی در ژئوپلیتیک خاورمیانه میشود. جوامعی که درگیر جنگ و درگیریهای نظامی هستند با تغییر انتظارات جمعی از عملکرد دولت روبهرو میشوند. شهروندان کشورهای درگیر جنگ، با افزایش تورم، کاهش درآمدها و فروپاشی زیرساختها در اثر اولویتبخشی به نیازهای نظامی روبهرو میشوند و این موضوع، عدم قطعیت را افزایش میدهد. پدیده عدم قطعیت، خواستههای مردم را از آرمانهای رفاه بلندمدت به سمت تامین نیازهای فوری برای بقا هدایت میکنند.
جنگ عمیقترین تاثیر را بر متغیرهای کلیدی اقتصادی میگذارد و اولویتهای عمومی را با تغییر روبهرو میکند. تورم که با کمبود عرضه و افزایش هزینههای نظامی تهدید میشود، قدرت خرید را با کاهش روبهرو میکند. درگیریهای نظامی باعث کاهش مستمر تولید ناخالص داخلی میشود و بهبود این شاخص، شاید سالها و دههها طول بکشد. از سوی دیگر در زمان جنگ، سرمایهگذاری چه در ابعاد داخلی و چه در ابعاد خارجی کاهش مییابد و اصلیترین دلیل این کاهش خطرات ناشی از تخریب سرمایه است. چنین اتفاقی چشمانداز رشد را تیره و تار میکند و به دنبال آن کاهش سطح رفاه و تقاضا برای تثبیت اقتصادی با مشکل روبهرو میشود.
جنگ الگوهای مصرف خانوادهها را تحتتاثیر قرار میدهد و چگونگی تخصیص منابع محدود جوامع را با تغییر روبهرو میکند. مصرف خانوار به عنوان سنگ بنای فعالیتهای اقتصادی به واسطه مولفههایی همانند درآمد، قیمتها و انتظارات اداره میشود. خانوارها در زمان صلح، هزینههای ضروری و غیرضروری را با توجه به درآمدهای پایدار و چشمانداز رشد متعادل میکنند. جنگ تعادل را از بین میبرد و با کاهش درآمد و افزایش قیمت، باعث القای عدم قطعیت اقتصادی در میان مردم میشود. دولتها در زمان جنگ با چالشهای بسیاری در مدیریت افکار عمومی روبهرو میشوند. آنها باید با ایجاد تعادل میان تقاضاهای مبتنی بر اولویت بخشی به هزینههای نظامی و سیاستهای تثبیت اقتصادی، مشروعیت و اعتماد عمومی را حفظ کنند.
در مسیر موازی، سیاستهای تثبیت اقتصادی، همانند اختصاص یارانهها و کنترل قیمتها، برای رسیدگی به خواستههای عمومی مهم هستند. به گفته برخی کارشناسان، اقتصاد ایران هنوز شبیه دهه۶۰ و دوران جنگ است. دولت همچنان با فروش یک کالا که آن هم نفت است، امورات خود را میگذراند. اگر در آن زمان دولت به مردم کوپن میداد، در سالهای اخیر اقدام به ارائه کالابرگ کرده است. اگر در آن دوران مالکیت یا مدیریت اقتصاد در اختیار دولت بود، اکنون هم وضع تغییر نکرده و بیش از ۸۰درصد اقتصاد کشور در دست دولت یا نیمهدولتی است.
کافی است همه این موارد را کنار هم بچینیم تا متوجه فقدان یک رابطه کارآمد برای رهایی از سیطره دولت و اقتصاد شویم. در واقع به نظر میرسد در تمام این دههها کشتیبان را سیاستی دیگر نیامده است و دولت علاوه بر اینکه دخالت در اقتصاد را پایان نداده با استفاده از بنگاههای نیمهدولتی و سازمانهای نظارتی گوناگون شکلهای دخالت در اقتصاد را پیچیدهتر هم کرده است. دهه۶۰ یک پیکر بیجان است که ممکن است یکبار دیگر از زیر یادگارهای مدفون «دهه شصتی» از جا برخیزد و در برابر کارزاری که رژیم غاصب صهیونیستی علیه میهنمان به راه انداختهاند، قد علم کند. در سالهای اول جنگ هشت ساله مردم احساس میکردند با مسوولان فاصله ندارند و دغدغه دولت مردمی، معیشت و رفاه مردم است اما با وجود اینکه در دو دهه گذشته همواره خطر جنگ و تحریم در یک قدمی کشور وجود داشت ولی هیچ تلاشی برای همراه کردن مردم صورت نگرفت و فاصله زیادی بین مردم و حاکمیت ایجاد شد.
امیدوارم که این جنگ ۱۲روزه سرآغازی برای ایجاد یک تغییر جدید در کشور باشد بهگونهای که شاهد پر شدن شکاف بین مردم و دولت باشیم و روزهای بهتری برای ایرانیان ساخته شود.
🔻روزنامه اعتماد
📍 ضرورت تقویت تابآوری اقتصادی
✍️ حسین سلاحورزی
اقتصاد ایران در سالهای اخیر با فشارهای بیسابقهای روبهرو بوده است؛ از تحریمهای شدید پس از خروج امریکا از برجام در سال ۱۳۹۷ تا شوکهای ژئوپلیتیکی اخیر، مانند درگیری ۱۲ روزه با اسراییل. این چالشها همراه با ضعفهای ساختاری داخلی، تابآوری اقتصادی کشور را به آزمونی سخت کشانده است. با وجود این، ظرفیتهای داخلی و تجربه تاریخی مدیریت بحرانها نشان میدهد که ایران میتواند با اتخاذ سیاستهای هوشمندانه و اصلاحات هدفمند، از این گردنه سخت عبور کند. تحریمهای بینالمللی، بهویژه پس از خروج امریکا از برجام، اقتصاد ایران را به شدت تحت فشار قرار داده است. کاهش ذخایر ارزی از ۱۲۲.۵ میلیارد دلار در سال ۱۳۹۷ به حدود ۴ میلیارد دلار در سال ۱۳۹۹، همراه با قرار گرفتن ایران در لیست سیاه FATF، مبادلات بینالمللی را به شدت محدود کرده و هزینههای تجارت را افزایش داده است. تأمین ارز برای واردات مواد اولیه دشوار شده و بسیاری از صنایع با چالش تأمین نیازهای خود روبهرو هستند. با این حال، ایران با بهرهگیری از روشهای غیررسمی مانند تهاتر و واسطهگری، توانسته بخشی از تجارت خارجی خود را حفظ کند. این روشها، هرچند پرهزینه و ناکارآمد، نشانهای از انعطافپذیری اقتصاد در برابر فشارهای خارجی است، اما بدون اصلاح نظام بانکی و بهبود روابط بینالمللی، این تابآوری در بلندمدت شکننده خواهد بود. شوک ناشی از درگیری اخیر با اسراییل، اقتصاد ایران را بیش از پیش متزلزل کرده است. این درگیری نهتنها هزینههای بازسازی را افزایش داده، بلکه با جهش نرخ ارز و ریزش شدید شاخص کل بورس، اعتماد سرمایهگذاران را بهشدت کاهش داده است. ناامنی ژئوپلیتیکی، صادرات نفت را تهدید کرده و منابع ارزی مورد نیاز برای مدیریت بحران را محدود ساخته است. تجربه تاریخی ایران در مدیریت بحرانهای نظامی، مانند جنگ ایران و عراق، ظرفیت بالای کشور را برای عبور از این چالشها نشان میدهد، اما کاهش منابع مالی و ارزی، توانایی بازسازی و مدیریت بحران را به مخاطره انداخته است. وابستگی اقتصاد ایران به درآمدهای نفتی، که ۴۰ تا ۵۰ درصد بودجه دولت را تشکیل میدهد، یکی از نقاط ضعف کلیدی آن است. کاهش صادرات نفت از ۲.۵ میلیون بشکه در روز در سال ۲۰۱۱ به حدود ۸۰۰ هزار بشکه در سالهای اخیر، همراه با کاهش تقاضای جهانی از سوی کشورهایی مانند چین و هند، درآمدهای ارزی را بهشدت کاهش داده است. افت تجارت خارجی، بهویژه کاهش صادرات غیرنفتی به کشورهای همسایه مانند عراق و ترکیه در بهار امسال، زنجیره تأمین صنایع را مختل کرده است. مشکلات ناشی از FATF و محدودیتهای لجستیکی نیز این چالش را تشدید کردهاند. با این حال، توسعه صادرات غیرنفتی در بخشهایی مانند پتروشیمی و معدنی، و تقویت روابط تجاری با کشورهای منطقه، بخشی از این فشارها را جبران کرده است. این اقدامات نشاندهنده پتانسیل اقتصاد ایران برای کاهش وابستگی به نفت است، اما محدودیتهای موجود، تابآوری این بخش را در کوتاهمدت تضعیف کرده است. چالشهای تولید نیز اقتصاد ایران را تحت فشار قرار داده است. بسته شدن ثبت سفارش و مشکلات تخصیص ارز، دسترسی به مواد اولیه را برای صنایع کلیدی محدود کرده و برخی کارخانجات را به تعطیلی کشانده است. قطعی مکرر برق و کمبود گاز، بهویژه در فصول پرمصرف، هزینههای عملیاتی را افزایش داده و تولید را مختل کرده است. فعالیت ماینرهای غیرمجاز و فرسودگی زیرساختهای انرژی، این مشکلات را دوچندان کردهاند. با این حال، خودکفایی نسبی در بخشهایی مانند تولید دارو، مواد غذایی و مصالح ساختمانی، نقطه قوتی برای اقتصاد ایران است. شرکتهای دانشبنیان نیز توانستهاند بخشی از نیازهای داخلی را تأمین کنند، اما وابستگی به واردات مواد اولیه در صنایع پیشرفته، مانند الکترونیک، همچنان یک چالش جدی است. بازار کار نیز از این فشارها بینصیب نمانده است. کاهش تولید و تقاضا، منجر به تعدیل نیرو و افزایش بیکاری به ۱۲ تا ۱۵ درصد شده است. کاهش نرخ مشارکت اقتصادی به حدود ۴۱ درصد و حضور کارگران غیرمجاز خارجی، که دستمزدها را پایین نگه داشته، فشارهای اجتماعی را افزایش داده است. انعطافپذیری بازار کار غیررسمی به اقتصاد کمک کرده، اما کاهش دستمزدهای واقعی و فقر فزاینده، تابآوری اجتماعی را تهدید میکند. بازارهای مالی ایران نیز پس از شوکهای اخیر دچار بیثباتی شدید شدهاند. ریزش شاخص کل بورس، خروج سرمایه به سمت بازارهای غیرمولد مانند ارز و طلا، و افزایش تورم، اعتماد سرمایهگذاران را کاهش داده است. سیاستهای ناهماهنگ، مانند تعلیق معاملات، این بیثباتی را تشدید کرده است. بازار سرمایه ایران به دلیل عمق کم و وابستگی به تصمیمات دولتی، در برابر شوکها آسیبپذیر است.
اصلاح سیاستهای پولی و افزایش شفافیت میتواند اعتماد را بازگرداند، اما در کوتاهمدت، این بخش شکننده باقی خواهد ماند. برای افزایش تابآوری اقتصادی ایران، مجموعهای از اقدامات کوتاهمدت و بلندمدت ضروری است. در کوتاهمدت، کاهش وابستگی به نفت از طریق افزایش سهم مالیات در بودجه، حمایت از شرکتهای دانشبنیان، و گسترش روابط تجاری با کشورهای منطقه میتواند فشارهای خارجی را تعدیل کند. در بلندمدت، سرمایهگذاری در انرژیهای تجدیدپذیر برای رفع کمبود برق و گاز، اصلاح نظام بانکی، افزایش شفافیت، و کاهش فساد، اعتماد عمومی و سرمایهگذاری را تقویت خواهد کرد. بهبود روابط بینالمللی نیز میتواند دسترسی به بازارهای جهانی را تسهیل کند و اثرات تحریمها را کاهش دهد.
در کوتاهمدت (۶ تا ۱۲ ماه) اقتصاد ایران به دلیل تحریمها، کمبود انرژی و تلاطم مالی شکننده است. با این حال، ظرفیتهای داخلی، مانند خودکفایی در برخی صنایع و تجربه دور زدن تحریمها، تابآوری نسبی ایجاد کرده است. اما فرسایش سرمایه انسانی و کاهش اعتماد عمومی، این ظرفیتها را تهدید میکند. در بلندمدت (بیش از ۳ سال)، اصلاحات ساختاری، بهبود روابط بینالمللی و سرمایهگذاری در زیرساختها میتواند تابآوری اقتصاد را بهطور چشمگیری افزایش بدهد. بدون این اقدامات، اقتصاد ایران در معرض خطر فروپاشی تدریجی قرار دارد.
ایران در گذشته بارها نشان داده که میتواند از بحرانها عبور کند. با اتخاذ سیاستهای هوشمندانه، استفاده از ظرفیتهای داخلی، و تمرکز بر منافع ملی، میتوان اقتصاد را به سوی ثبات و رشد پایدار هدایت کرد. موفقیت این مسیر به اراده سیاسی و هماهنگی نهادی بستگی دارد؛ مسیری که اگر با شجاعت و تدبیر پیموده شود، آیندهای روشنتر برای اقتصاد ایران رقم خواهد زد.
🔻روزنامه شرق
📍 تجدید قوای ایران
✍️ حمزه نوذری
همه مردم، ایران قدرتمند میخواهند. بعد از دفاع در مقابل حمله و هجوم خارجی ایران نیاز به تجدید قوا دارد. نیاز به این دارد که نیرومندتر از قبل باشد. اما برای ساختن ایران قویتر به چه چیزهایی نیاز است؟ نخست باید از کجا آغاز کرد؟ مراحلی که برای تجدید قوا نیاز است، کداماند؟ آیا اول باید ارتش و نیروهای دفاعی را قویتر کرد. باید تقدم را به تولید، خرید تجهیزات دفاعی بهروز و آموزش مدرن نیروهای نظامی داد یا باید اقتصاد مقدم باشد؟
یک دیدگاه این است که هیچ چیز به جز نیروهای مسلح نیرومند نمیتواند ایران را به کشوری مبدل کند که در منطقه و دیگر نقاط جهان خواهان اتحاد و همراهی با آن باشند، زیرا کسی خواهان اتحاد با کشوری به لحاظ نظامی ضعیف نیست. پس در این دیدگاه، اول ارتش، بعد اقتصاد رفاهی. دیدگاه دیگری وجود دارد که ایران نیرومند را با داشتن اقتصاد بسامان با رشد اقتصادی بالا و دارای ثبات ممکن میداند، ضمن اینکه منکر داشتن توان نظامی بالا نیست، اما اولویت را به سیاست داخلی و اقتصاد میدهد. براساس این دیدگاه، با داشتن اقتصاد قوی که رفاه داخلی را تا حدی ممکن کرده است، میتوان سیاست خارجی مستحکمی داشت که بیشتر کشورها خواهان برقراری تجارت و ارتباط میشوند. برخی متفکران قدرت و نیرو را در بازندیشی سیاست خارجی میدانند؛ سیاست خارجی مبتنی بر تنشزدایی بیشتر در عمل. براساس این رویکرد، درگیری مدام با کشورهای قدرتمند غربی در راستای منافع ملی نیست و باید تغییر کند.
اما دیدگاه چهارمی وجود دارد که قدرت و نیرو را نخست در همبستگی اجتماعی جستوجو میکند، بنابراین گام نخست برای تجدید قوای ایران را اصلاحات اجتماعی و بازسازی اعتماد و همبستگی اجتماعی میداند. میتوان این دیدگاه را دموکراسیخواهی و جمهوریطلبی نامید. این دیدگاه که بیش از همه در میان جامعهشناسان رواج دارد، بر این اساس مبتنی است که قدرت سیاسی را تابع قدرت اجتماعی کند و از قدرت سیاسی مسئولیت، پاسخگویی و شفافیت بخواهد. براساس این دیدگاه، نیرو و قدرت حقیقی در تعهد بیشتر حاکمیت سیاسی به پاسخگویی و درپیشگرفتن عقلانیت سیاسی و پرهیز از طرد و بهحاشیهراندن گروههای مختلف است. در چنین حالتی است که میتوان سیاست خارجی قوی مبتنی بر خواست و اراده اجتماعی بنا کرد.
برخی هم معتقدند که سیاست اجتماعی و فرهنگی مشکلی ندارد، بلکه مسئله در اقتصاد است. رویکرد اقتصادگرایی که براساساین بنا نهاده شده که اول اقتصاد، بعدا ارتش، جامعه و سیاست خارجی یک نظریه واحد نیست. برخی اقتصادگرایان برای داشتن سامان اقتصادی قوی دولت را دارای اهمیت کمی میدانند و برخی پای دولت را بیشتر به میان میکشند. برخی طالب دولت رفاه هستند که ایران قوی را از مسیر آن دنبال میکنند و برخی مطالبهگر بازار آزاد خودتنظیمگر. طالبان بازار آزاد چندان دلمشغول نوع سیاست و همبستگی اجتماعی نیستند. براساس دیدگاه آنها میتوان اقتصاد لیبرال داشت، با یک حکومت غیردموکرات.
رویکرد دیگری وجود دارد که معتقد است اقتصاد و سیاست داخلی قدرتمند بدون ارتش نیرومند بهویژه در خاورمیانه ممکن نیست. امروزه همه کشورها به سمت تقویت هرچه بیشتر نیروهای نظامی پیش میروند، حتی کشورهایی که چندان دلمشغول آن نبودهاند؛ بهعنوان مثال، کشورهای کوچک اروپایی هم در تلاش هستند سهم بیشتری از تولید ناخالص داخلی را برای ساختن ارتش قوی به کار گیرند. آلمان و ژاپن آشکارا سیاست احیای قدرت نظامی را در پیش گرفتهاند و دیگر نمیخواهند متکی به قدرت نظامی آمریکا برای دفاع از خود باشند. برای تقویت نظامی باید کاری کرد که نیروهای مسلح دلمشغول بنگاهداری نباشند و تمام تمرکز خود را بر جدیدترین تکنولوژیهای دفاعی و نظامی بگذارند. کشور ایران بعد از تهاجم و حمله اخیر در شرایط حساسی است که بیش از هر زمان دیگری نیاز به بحث و گفتوگو و تدوین برنامه عمل برای ساختن ایران قویتر و نیرومندتر از گذشته احساس میشود. اما از کجا باید آغاز کرد؟
چیزی که در ابتدا باید روشن شود، این است که قوی و نیرومند بودن با بوروکراسی پیچیده و بزرگ یکی نیست. در همین مدت تهاجم به ایران شاهد بودیم که در میدان آزادی گروههای موسیقی بدون بوروکراسی عریض و طویل برای ایران قدرتمند نواختند. آیا نباید میدان آزادی را به عرصه همبستگی و انسجام ملی از رهگذر هنر و موسیقی تبدیل کرد؟ همه را باید دعوت کرد به اندیشیدن، بحث و گفتوگو و ارائه برنامه عمل برای تجدید قوا با هدف ساختن ایران نیرومندتر. همین امروز شروع کنید.
🔻روزنامه آرمان ملی
📍 حق ایران در دریافت خسارت از آمریکا
✍️ یوسف مولایی
حمله ایالات متحده آمریکا به تأسیسات هستهای ایران، نهتنها یک اقدام خصمانه و نقض صریح اصول منشور ملل متحد است، بلکه خسارات جدی و سنگینی را به زیرساختهای حیاتی کشور وارد کرده است. از منظر حقوق بینالملل، اصل مسئولیت بینالمللی دولتها ایجاب میکند که هر کشوری که مرتکب نقض تعهدات بینالمللی میشود، موظف به جبران خسارت برای زیاندیده باشد.
در این چارچوب، ایران این حق را دارد که از آمریکا بابت تجاوز صورتگرفته، درخواست جبران خسارت کند. اما مسأله اصلی در این میان، نبود یک سازوکار اجرایی مؤثر در نظام بینالملل برای احقاق این حق است. متأسفانه در ساختار کنونی حقوق بینالملل، سازوکار مستقلی برای رسیدگی به دعاوی میان کشورهایی که روابط دیپلماتیک ندارند یا عضو نهادهای داوری مشترک نیستند، وجود ندارد. در پرونده کنونی نیز، ایران و آمریکا نهتنها روابط دیپلماتیک رسمی ندارند، بلکه درباره موضوعات اساسی اختلافنظرهای بنیادین دارند. به همین دلیل، مسیرهای متعارف حقوقی همچون رجوع به دیوان بینالمللی دادگستری (ICJ) یا داوریهای بینالمللی، عملاً در این پرونده مسدود است؛ چرا که آمریکا نهتنها صلاحیت این نهادها را بهراحتی نمیپذیرد، بلکه در صورت طرح دعوا، ممکن است از مشارکت در فرآیند قضائی خودداری کند. شورای امنیت سازمان ملل متحد بهطور نظری میتواند نقش مرجع رسیدگی را ایفا کند، اما در عمل این نهاد بهدلیل وجود حق وتوی پنج عضو دائم، بهویژه ایالات متحده، کارایی لازم را ندارد. آمریکا با استفاده از این ابزار، مانع از تصویب هرگونه قطعنامه یا اقدام الزامآور علیه خود خواهد شد. به بیان دیگر، ساختار قدرت در شورای امنیت عملاً مانعی برای پیگیری حقوقی و قضائی تخلفات قدرتهای بزرگ است. در نتیجه، با وجود اینکه ایران از منظر حقوقی استحقاق دریافت غرامت را دارد، اما نبود مرجع صالح و بیطرف برای رسیدگی، عملاً این حق را بیاثر و غیرقابل تحقق کرده است. این مسئله، یکی از چالشهای جدی حقوق بینالملل معاصر است که باید در آینده برای آن چارهای اندیشیده شود.
🔻روزنامه همشهری
📍 هویت ایرانی؛ پایهای استوار برای اجماع ملی و تمدنی
✍️ امین توکلیزاده
آنچه موجبات اجماع ملی برای دفاع از ایران را فراهم آورد، هویت ایرانی است؛ هویتی ریشهدار که در بستر تاریخ و فرهنگ این سرزمین شکل گرفته و با اسلام و مکتب اهلبیت(ع) به تعالی رسیده است. اگر ایران امروز با اسلام عجین و عشق به اهلبیت(ع) بخش جداییناپذیر از وجود مردمانش شده، به این دلیل است که اسلام نه بهعنوان دینی تحمیلی، بلکه بهمثابه مکملی هماهنگ با روحیه و هویت ایرانی پذیرفته شده است. تاریخ گواه است که هیچ قدرتی نمیتوانست ملتی با چنین پیشینه تمدنی را به زور به پذیرش دینی وادارد، بلکه ایرانیان آزادانه و از سر شناخت، اسلام را برگزیدند؛ زیرا این دین با ارزشهای نهادینه شده در فرهنگ و هویت آنان همخوانی داشته است.
هویت ایرانی چیست؟
هویت ایرانی، ترکیبی از غیرت ملی، تعهد دینی و خرد جمعی است که در طول تاریخ، این ملت را از گزند حوادث مصون داشته است. امروز نیز تنها با تکیه بر همین هویت است که ایران میتواند به آیندهای درخشان و مستقل دست یابد.
این هویت در برابر تهاجمهای بیگانه هرگز تسلیم نشد و با حفظ اصالت خود، در عین تعامل با دیگر فرهنگها به رشد و بالندگی ادامه داد.
شجاعت، آزادگی، پاکدامنی، عدالتطلبی، ظلمستیزی، حمایت از مظلوم، علمدوستی، حکمت، هنر و میل به تعالی تنها بخشی از این فضیلتها هستند که در هماهنگی با یکدیگر، تمدنی درخشان به نام ایران را پدید آوردند.
هنگامی که این هویت با اسلام و سیره اهلبیت(ع) درآمیخت، نهتنها از بین نرفت، بلکه شکوفاتر شد و بهعنوان یکی از پایههای تمدن اسلامی، نقشی بیبدیل در پیشبرد علوم، فلسفه، هنر و حکمرانی ایفا کرد.
افتخارات علمی و فرهنگی ایرانیان در دوران طلایی اسلام، گواه این ادعاست؛ البته این بهمعنای نادیده گرفتن دستاوردهای دیگر ملل نیست؛ چراکه ایرانیان همواره با نگاهی گشوده به جذب فضایل دیگر فرهنگها پرداخته و در عین حفظ اصالت خود، از تجربیات دیگران بهره بردهاند.
قیام علیه استبداد پهلوی؛ دفاع از هویت ایرانی
یکی از برجستهترین نقاط عطف تاریخ معاصر ایران، قیام مردمی علیه رژیم پهلوی بود؛ حکومتی که با وابستگی به قدرتهای خارجی، در پی محو هویت ملی و مذهبی مردم بود.
پهلویها همچون گاو شیردهی برای غرب عمل میکردند و منابع کشور را به یغما میبردند؛ درحالیکه اقتصاد ایران به صنایع مونتاژی و نفتی وابسته محدود شده بود.
اگر این روند ادامه مییافت، چه بر سر زبان، فرهنگ و حتی پوشش ایرانیان میآمد؟
مردم ایران، اما این ذلت را برنتابیدند و براساس همان هویت دیرینه خود ترکیبی از غیرت ملی و تعهد مذهبی انقلابی کمنظیر را رقم زدند.
انقلاب اسلامی با رأی قاطع ۵/۹۹درصدی مردم، الگویی نوین از حکومتداری را پایهگذاری کرد: جمهوری اسلامی؛ مدلی که مردمسالاری دینی را با انتخابات آزاد و مشارکت عمومی تلفیق کرد.
ایران در برابر آزمونهای سخت
۴دهه اخیر، دوران آزمونهای سخت برای ایران بوده است: ۸سال دفاعمقدس در برابر رژیم بعثی و حامیان جهانیاش، تحریمهای ظالمانه، فتنههای داخلی و تهاجم فرهنگی.
هر یک از این بحرانها نهتنها ایران را نگسست، بلکه آن را منسجمتر و آگاهتر ساخت، حتی در سختترین شرایط، مردم با حضور در انتخابات یا روشهای مدنی دیگر، نشان دادند که شالوده جامعه ایرانی همچنان استوار است. البته کاستیهایی نیز وجود داشته است که اگر توصیههای رهبری در مبارزه با فقر و فساد، تبعیض و نفوذ دشمن با جدیت بیشتری پیگیری میشد، امروز شاهد هزینههای کمتری بودیم. با این حال، مسیر کلی انقلاب، بازگشت به هویت اصیل ایرانی، هویتی مستقل، مقاوم و اثرگذار را ممکن ساخته است.
ایران قوی؛ رؤیایی که به واقعیت میپیوندد
امروز ایران، با وجود تمام فشارها، در حال تبدیل شدن به قدرتی نوظهور در منطقه و جهان است. پیشرفتهای هستهای و موشکی، توسعه علمی و فناوری و دیپلماسی فعال، نشاندهنده خروج تدریجی کشور از محاصره دشمنان است. اما قدرت یافتن ایران، خوشایند سلطهطلبان نیست. آمریکا و متحدانش خواهان تجزیه ایران هستند. چین و روسیه ترجیح میدهند ایران به آنها وابسته باشد، اما هیچیک از این سناریوها با هویت مستقل و غیرتمند ایرانی سازگار نیست.
جنگ اخیر غزه و مقاومت حماس، بار دیگر ثابت کرد که ایران نهتنها یک قدرت نظامی، بلکه یک الگوی مقاومت برای ملتهای تحت ستم است. اگرچه دشمنان با تحریم و ترور و حالا تجاوز به خاک ایران میکوشند رشد ایران را متوقف کنند، ولی ایران با تکیه بر هویت تمدنی و باورهای اعتقادی خود، در حال نوشدن است؛ ایرانی قدرتمند، مستقل و اثرگذار که جهان نمیتواند آن را نادیده بگیرد.
مطالب مرتبط