🔻روزنامه تعادل
📍 رو به سوی جهان!
✍️ حسین حقگو
بار دیگر و نمی‌دانیم برای چندمین بار «بسته سیاستی» برای حمایت از صنعت و تولید تدوین و ارایه شده است. این‌بار البته به سبب جنگ دوازده روزه و رکود تورمی حاصل از آن ضرورت تدوین چنین بسته‌هایی ظاهرا جدی‌تر هم شده است. طبق آخرین گزارش مرکز آمار نرخ تورم صنعت به ۳۲,۹ درصد رسیده که در مقایسه با ماه قبل ۱.۹ افزایش داشته است.اگرچه امروز بنگاه‌های صنعتی و تولیدی با سه چالش عمده کاهش تقاضای موثر، رشد هزینه‌های جاری (انرژی، دستمزد و مواد اولیه) و ابهام در سیاستگذاری مواجه است، اما این چالش‌ها طی یک دهه اخیر به خصوص با تشدید تحریم‌های بین‌المللی، سبب فرسودگی تجهیزات و خطوط تولید و جاماندگی در حوزه فناوری و تامین مواد اولیه و حضور در بازارهای صادراتی شده و توان تولید را به ‌شدت تحلیل برده است.
این تحریم‌های بین‌المللی وقتی بر بستر اقتصادی دولتی سوار می‌شود که قیمت‌گذاری دستوری، دیوار بلند تعرفه‌ها، فضای به شدت نامناسب کسب و کار و نااطمینانی‌های شدید و وسیع مولفه‌های اقتصاد کلان و مهم‌ترین آنها یعنی نرخ ارز از شاکله‌ها و اسکلت‌بندی حکمرانی اقتصادی آن است، کار تولید دو صد چندان مشکل می‌شود.

این گره کور اکنون قرار است از طریق بسته حمایتی دولت و اعطای تسهیلات بانکی و مساعدت‌ها و تخفیفات بیمه‌ای و مالیاتی و ارزی و بازرگانی باز شود. اقداماتی نظیر: تمدید یک ماهه رفع تعهدات ارزی و تمدید سه ماهه مجوزهای کسب و کار و تمدید خودکار کارت‌های بازرگانی و صدور گواهی موقت مفاصاحساب بیمه و افزایش دوره تقسیط حق بیمه سهم کارفرما و افزایش مدت زمان ارایه اظهار نامه مالیاتی و... .
این اقدامات اگرچه همچون همیشه و بنا بر ویژگی‌های به قول معروف «این برهه خاص» می‌تواند اندک گشایش و راه تنفسی برای بنگاه‌های اقتصادی و صنعتی باز کند، اما همچون همیشه و روال این چند دهه با خاتمه این «برهه خاص» و تا «برهه حساس» بعدی روز از نو و روزگار از نو خواهد شد و اقتصاد و صنعت کشور هر روز کم توان‌تر و سفره کار و زندگی مردم کوچک‌تر.

مرکز پژوهش‌های مجلس در اواسط دهه ۹۰ طی سلسله گزارش‌هایی با عنوان «الگوی راهبردی حمایت از تولید» با دسته‌بندی حدود ۲۰ گونه انواع حمایت‌ها از جمله در حوزه‌های ارزی، بیمه‌ای، تامین مالی، ترجیحی، تعرفه‌ای، تشکیلاتی، تضمین خرید محصولات، دسترسی به بازار، دیپلماتیک، زیرساختی، مالیاتی و مقرراتی و... (۱۶۰ ماده از ۸۷۲ ماده از قوانین توسعه اول و ششم، به حمایت از تولید اختصاص داشته است- مرداد ۱۳۹۶) نشان داد این حمایت‌ها در نهایت نتوانسته به توانمندی صنعتی و تعمیق و گسترش روند توسعه صنعتی و بزرگ شدن اندازه و عمق اقتصادی کشورمان منجر شود. چنانکه اکنون سهم صنعت از اقتصاد به زیر ۱۵ درصد سقوط کرده و عمده صادرات کشورمان غیرصنعتی و آن صادرات صنعتی نیز عمدتا منبع‌محورند چنانکه در یکی از گزارش‌های سازمان توسعه صنعتی ملل متحد «یونیدو» چنین آمده است: «سهم صادرات صنعتی از کل صادرات ایران دوسوم میانگین جهانی است و در حالی که حدود ۶۰ درصد تولیدات صنعتی کشورها صادر می‌شود، این رقم درباره ایران کمتر از ۴۰ درصد است. همچنین تولیدات صنعتی این کشور نیز عمدتا منبع‌محور است (فرآورده‌های نفتی و کک، مواد و محصولات شیمیایی، محصولات غذایی و خوراکی، فلزات اساسی و...)»


واقعیت آن است که دهه‌هاست ساختار اقتصادی کشورمان به واسطه درآمدهای نفتی و درونگرایی (الگوهای خودکفایی و جایگزینی واردات) برای واردات و نه صادرات، نظم و سامان یافته است . همین الگوی غالب، چیدمان توسعه اقتصادی و صنعتی کشور را بر اساس بنگاه‌های کوچک و متوسط برای تامین نیاز بازارهای داخلی و صادرات مازاد آن و بنگاه‌های بزرگ عمدتا برای تولید و صادرات مواد خام و نیمه‌خام شکل داده است. آنچه در نگاه اول در علت‌یابی این وضعیت مشاهده می‌شود، فقدان «استراتژی توسعه صنعتی»، خطا در سیاستگذاری ارزی و تجاری (هزینه مبادله بالا، پیمان‌سپاری ارزی، تخصیص ارز ترجیحی و دکتر...) و همچنین محدودیت‌های ناشی از تحریم‌هاست که سبب شده تا صنعت ایران در مسیر خلق ارزش افزوده و ارتقای فناوری پیش نرود و حدود ۹۰ درصد محصولات بنگاه‌های صنعتی کشور در داخل مصرف شود.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 جنگ تحمیلی و همبستگی ملی
✍️ علینقی مشایخی
جنگ تحمیلی ۱۲روزه فعلا متوقف شده است. بزرگ‌ترین تلخی این جنگ، نفوذ عمیق اطلاعاتی و امنیتی دشمن بود که منجر به ترور جنایت‌آمیز و شهادت همزمان برجسته‌ترین فرماندهان نظامی و دانشمندان هسته‌ای کشور و خانواده‌های مظلوم آنها در منازل مسکونی‌شان شد. در مقابل بزرگ‌ترین شیرینی که در این جنگ ظهور پیدا کرد، همبستگی یک ملت با هم در پشتیبانی و دفاع از ایران عزیزشان و همراهی با حاکمیت در حفظ آرامش و همکاری با دولت در اداره امور زندگی شهروندان بود.
ظهور این همبستگی و همراهی در بستری اتفاق افتاد که در سال‌های گذشته نشانه‌هایی از افزایش شکاف بین حاکمیت و مردم بروز کرده بود. میزان مشارکت پایین مردم در انتخابات مجلس سال۱۴۰۲ به‌خصوص در تهران که مرکز تاثیرگذارترین جمعیت کشور است به ۲۴درصد واجدان شرایط رای دادن رسید. برخی از نمایندگان محترمی که از تهران به مجلس راه یافتند، حدود ۴ تا ۵درصد آرای واجدان شرایط رای دادن را داشتند. در انتخابات ریاست‌جمهوری نیز با وجود آنکه آقای دکتر پزشکیان جزو کاندیداهای احراز صلاحیت‌شده قرار گرفته بود در دور اول مشارکت در انتخابات ۴۰درصد و در دور دوم با افزایش حساسیت مردم به احتمال انتخاب شدن نامزد دیگر و تشویق مقام معظم رهبری به شرکت در انتخابات، مشارکت رای‌دهندگان به ۵۰درصد رسید که هنوز رضایت‌بخش نیست.

با وجود شکاف مزبور، با شروع جنگ ۱۲روزه، برای دفاع از ایران، همراهی و همکاری ملی شکل گرفت. گویی در طی ۱۲روز اعتراضات و گلایه‌مندی‌های مردم از حاکمیت و شکاف بین مردم و حاکمیت فراموش شده و به عقب رانده شده بود. از بین رفتن شکاف بین مردم و حاکمیت سرمایه اجتماعی را افزایش می‌دهد. سرمایه اجتماعی در کنار سرمایه‌های مادی و انسانی برای پیشرفت و توسعه و دفاع از کشور ضروری است. به خصوص که افزایش سرمایه اجتماعی موجب به میدان آمدن سرمایه مادی و ماندگاری سرمایه‌های انسانی نخبه برای توسعه و پیشرفت جامعه می‌شود.

برای پایداری همکاری و هماهنگی بین مردم و حاکمیت باید مردم احساس کنند سیاست‌ها و تصمیمات حاکمیت مطابق نظر اکثریت آنها است. مردم باید در حاکمیت مشارکت داشته باشند و سیاست‌های حاکمیت منعکس‌کننده خواسته‌های آنها باشد. به‌عنوان مثال اگر خواست اکثریت مردم ایجاد ارتباط سیاسی، اقتصادی و علمی با دنیا اعم از شرق و غرب باشد؛ بهره‌مندی از علم و تکنولوژی جهان صنعتی باشد؛ جذب سرمایه‌گذاری خارجی برای رشد و توسعه کشور باشد؛ خروج از انزوای سیاسی، اقتصادی و صنعتی باشد؛ تمرکز روی توسعه و رشد اقتصادی کشور به جای گسترش نفوذ سیاسی و ایدئولوژیک در منطقه باشد؛ تقویت آموزش و پرورش و ارتقای کیفیت آن با مدیریت افراد دانشمند و خبره و مطابق با یافته‌های جدید جهانی در آموزش و پرورش باشد؛ توقف گزینش‌های سیاسی و عقیدتی در به‌کارگیری دانشمندان و متخصصان وطن‌دوست در آموزش عالی و مراکز تحقیقاتی و علمی و صنعتی باشد؛ آزادی در انتخاب لباس و پوشش خود مطابق عرف قابل تایید در جامعه باشد؛ عدم کنترل انحصاری رسانه ملی توسط یک گروه سیاسی باشد؛ مشارکت متخصصان و دانشمندان و خبرگان وطن‌دوست با گرایش‌های مختلف سیاسی در رسانه ملی و سایر رسانه‌های جمعی باشد؛ آزادی بحث و گفت‌وگو و اظهارنظر در مورد سیاست‌های مهم و تصمیمات حاکمیت باشد؛ تمرکز نیروهای دفاعی و امنیتی روی ماموریت اصلی و خروج از فعالیت غیرمرتبط با دفاع و امنیت باشد و ... . اگر خواست اکثریت مردم آن باشد که در بالا آمد و حاکمیت به نحوی سامان بگیرد که تصمیمات و سیاست‌هایی مطابق خواست اکثریت اتخاذ کند، آن‌گاه اکثریت مردم خود را در حاکمیت شریک و همراه می‌بینند. در چنان شرایطی شکاف بین حاکمیت و مردم کاهش می‌یابد یا حذف می‌شود. سرمایه اجتماعی به‌عنوان عاملی مهم برای پیشرفت کشور افزایش می‌یابد و کشور پیشرفت می‌کند. با اتکا به سرمایه اجتماعی و پیشرفتی که حاصل می‌شود، دشمنان فکر تهاجم به کشور را در سر نمی‌پرورانند و در صورت تهاجم توان مقابله با هر تهاجمی وجود خواهد داشت.
ممکن است خواست اکثریت مردم از آنچه در بالا آورده شد، متفاوت باشد؛ ولی مهم آن است که مردم احساس کنند سیاست‌ها و تصمیمات حاکمیت دور از خواست آنها نیست و کشور به‌صورت رضایت‌بخشی در حال پیشرفت است. برای آنکه حاکمیت دور از خواست مردم قرار نگیرد و در شرایطی قرار گیرد که بیانگر خواست مردم باشد، باید حداقل در سازوکارهای انتخابات مجلس و ریاست‌جمهوری تجدید نظر شود. نباید با نظارت استصوابی افراد وطن‌دوست و پاک‌دست، متخصص و دانشمند را به دلایل وابستگی‌های سیاسی و حزبی یا افکار متفاوت از آنچه حاکمیت می‌خواهد، رد صلاحیت کرد.

باید اجازه داد اکثریت مردم با مشارکت گسترده و خرد جمعی افرادی را انتخاب کنند که معرف خواسته‌ها و سیاست‌های مطلوب آنها هستند؛ این خواسته‌ها ممکن است شبیه آنچه در بالا آمد یا غیر از آن باشد. رای مردم و خرد جمعی آنها تصمیم می‌گیرد و انتخاب می‌کند. در آن صورت تصمیمات و سیاست‌هایی که از حاکمیت بیرون می‌آید با آنچه مردم می‌خواهند، نزدیک خواهد بود. اکثریت مردم احساس می‌کنند حاکمیت از خود آنهاست و شکافی بین حاکمیت و مردم ایجاد نمی‌شود.

همبستگی مردم با حاکمیت نه‌تنها در زمان دفاع از کشور ضروری است، بلکه پیشرفت ایران و حل چالش‌های عظیمی که جامعه با آن مواجه است نیز تنها با همبستگی مردم و حاکمیت قابل دسترس می‌شود. چالش‌های بزرگی مانند کمبود آب، کمبود انرژی، کسری عظیم صندوق‌های بازنشستگی برای پرداخت حقوق بازنشستگان، کسری بودجه و کاهش ارزش پول ملی، مهاجرت نگران‌کننده تحصیل‌کردگان نخبه از کشور، تورم کمرشکن تحمیلی بر مردم، آموزش و پرورش در هم شکسته که متوسط معدل پایه چهارم دبیرستان آن ۱۰ یا زیر ۱۰ است، کاهش سرمایه‌گذاری به زیر استهلاک در سطح ملی و بسیاری چالش‌های دیگر نیاز به همبستگی و اعتماد بین مردم و حاکمیت دارد، نیاز به ارتقای سرمایه اجتماعی دارد. اگر حاکمیت می‌خواهد بنیه دفاعی کشور را قوی کند، اگر می‌خواهد پیوند و پشتیبانی مردم را از حاکمیت در فائق آمدن بر چالش‌های اقتصادی، اجتماعی و دفاعی داشته باشد، باید آنها را به صورت واقعی به واسطه انتخابات آزاد یا سازوکار دیگری اگر سراغ دارد در شکل‌گیری سیاست‌ها و تصمیمات حاکمیت مشارکت دهد. در آن صورت است که می‌توان از ایران عزیز حفاظت کرد و موجب پیشرفت و سربلندی آن شد.


🔻روزنامه کیهان
📍 هوشیار باشیم!
✍️ جعفر بلوری
از ۲۳ خردادماه سال جاری، یعنی پس از تجاوز رژیم صهیونیستی، آمریکا و متحدان بزدلشان به کشورمان، به‌طور طبیعی فضای غالب بر کشور «امنیتی» شده و همه تمرکزها و انرژی‌ها - چه در سطح عمومی و چه در سطوح مدیریتی و رسانه‌ای - به سمت «جنگ» و
«تدابیر جنگی» رفته است. اینکه آیا جنگ ادامه خواهد داشت یا خیر؟ و چه باید کرد؟ و... موضوعاتی هستند که ذهن بسیاری را در ایران و شاید حتی دیگر کشورها درگیر خود کرده است. اینکه بخشی از ظرفیتِ ذهنی و توجهات به سمت موضوعاتی برود که، از آن ناحیه «احساس خطر» می‌شود، کاملاً طبیعی و درست است اما این به معنای غافل ماندن از مسائل دیگر - که در نگاه اول شاید خیلی مهم به نظر نرسند - نیست. توجه و تمرکز روی «خطر» و «جنگ» به هیچ وجه نباید باعث بی‌توجهی یا حتی کم‌توجهی به مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، منطقه‌ای و... شود. به عبارت دیگر، خطر را نباید صرفاً
«در یک نقطه» دید و از نقاط دیگر غافل ماند. در این‌باره گفتنی‌هایی هست:
۱- نتیجه مشاهده «تهدید مشترک»، «اتحاد و انسجام ملی» است به‌ویژه وقتی تهدید از ناحیه منفورترین و کثیف‌ترین رژیم‌ها باشد. شاید اگر مردم کشورمان تاریخ جنایات آمریکا را در دنیا نمی‌دانستند، یا نسل‌کُشی آنلاینِ ساکنان غزه جلوی چشمشان رخ نداده بود، یا انهدام زیرساخت‌های سوریه‌ تحت کنترل رژیم صهیونیستی و آمریکا را ندیده بودند، یا اطلاعی از جنایات هولناک صبرا و شتیلا و... نداشتند، این اتحاد به شکل امروزی شکل نمی‌گرفت. اگرچه ما معتقدیم، بخش مهمی از این اتحاد و انسجام اجتماعی، حاصل فرهنگ ایرانی - اسلامی این مردمِ متمدن است. اگر سوریه‌ بشار اسد نتوانست مثل ایران عزیز در برابر یک جنگ‌ ترکیبیِ واقعاً شیطانی دوام بیاورد، فقط به خاطر خیانت و نفوذ و ضعف نظامی و اقتصادی نبود و قطعاً نبودن چنین فرهنگی در سقوط دمشق نقش داشته است. یک لحظه - فقط یک لحظه - تصورش را بکنید، در سوریه - چه در سطح عموم مردم و چه در سطح مقامات - فرهنگ عاشورایی وجود داشت و مردم از برکت وجودی نازنینی مثل امام حسین(ع) بهره‌مند بودند؛ شرایط حتماً مثل امروز نبود!
این اتحاد و انسجام به هر قیمتی که شده باید حفظ شود و نباید ذره‌ای تردید داشت، حمله به این انسجام و اتحاد ملی، جزو «پلن B» دشمن است. هرکس با هر نیت و روشی، به این انسجام و اتحاد حمله کرد، چه بداند و چه نداند، در زمین دشمن بازی کرده است.
۲- کمتر از ۱۰ روز پیش، این بند از یادداشت را در همین ستون آوردیم. به دلیل اهمیت آن، به ناچار آن را دوباره تکرار می‌کنیم و آن چیزی نیست جز، بحث انحرافی و خطرناک «ملت - امت». این مبحث یکی از همان مواردی است که، طیفی از غربگرایان و سکولارهای وطنی، بلافاصله پس از آغاز آتش‌بس، آن را به دست گرفته و با آن، به این اتحاد حمله کردند! از روی جهل یا از روی غرض و مرض و کینه، بیان این مزخرفات آیا جز «دوقطبی‌سازی»، حاصلی دارد؟ آیا دوگانه «ملت-امت»، ترجمه همان «نه غزه، نه لبنان جانم فدای ایران» نیست؟ اگر هست -که هست- آیا هنوز برای این طیف ثابت نشده، حمله به میهن پس از آن صورت گرفت که غزه و لبنان زخم برداشت؟ آیا فهم اینکه پس از زخمی شدن حماس در غزه و حزب‌الله در لبنان، دشمن با این توهم که ایران در اوج قدرت نیست، به ایران عزیز یورش برد، این‌قدر برایشان سخت است؟ آیا مقاومت یمن، لبنان، فلسطین، عراق و... اکنون در کنارمان نیستند؟! آیا دوگانه «ملت-امت»، آلوده به مباحث ناسیونالیستی و به دنبال حذف دین نیست؟! مگر نه اینکه «ملت» در طول «امت» است؟! مگر «ملت» و «امت»، اصلاً با هم تعارض دارند که این طیف، به دنبال ایجاد انشقاق بین آنهاست؟! به قول آن دوست فرهیخته، در عین اینکه می‌توان یک واحد ملی ایجاد کرد، و در چارچوب یک دولت-ملت اندیشید، می‌توان خود را پاره‌ای از یک پیکر بزرگ‌تر دانست که امت اسلامی است.
۳- یکی از کثیف‌ترین حربه‌های دشمن در روزهای پس از آغاز جنگ ۱۲ روزه، تلاش برای عادی‌سازی مسئله «ترور» مقامات رسمی کشورمان بوده است. همیشه، تهدیدِ رسمی و علنی به ترور مقامات کشورها، امری مذموم بوده و اگر یک طرفِ جنگ حتی، قصد ترور هم داشت، آن را به دلیل پیامدهای بد سیاسی‌اش، لااقل به زبان نمی‌آورد. در این مدت، دشمن تلاش داشته با تهدید به ترور، قُبح‌شکنی کند فلذا، باید سران و رهبران دشمن را تهدید کرد و قبح قتل آنها را هم شکست! کاری که چند تن از مراجع به شکلی، با صدور فتوا و همین‌طور حوزه‌های علمیه به شکلی دیگر به‌درستی انجام دادند و هیئت‌های عزاداری امام حسین‌(ع) هم به درستی همان خط را گرفته و ادامه داده‌اند. در این بین چنانچه فردی در حالی که فرماندهان و دانشمندان کشورش به دست دشمن ترور شده و سایر مقامات کشورش نیز تهدید به ترور می‌شوند اعلام کند، نباید به دشمن از گل نازک‌تر گفت، باید به این فرد، شک کرد. چنین افرادی در خوش‌بینانه‌ترین حالت، افراد ترسویی هستند که معتقدند، دشمن هر غلطی کرد، باید نشست و تماشا کرد و در بدبینانه‌ترین حالت نیز چنین افرادی، همان نفوذی‌هایی هستند که می‌توانند در پوشش کارشناس، مسئولین را دچار خطای محاسباتی کنند. برخورد فوری با چنین موجوداتی، بزرگ‌ترین کمک به انسجام و اتحاد ملی است که در بند اول این یادداشت، از اهمیت آن گفتیم! تلاش برای درگیر نشدن در جنگ، برای زمانی است که جنگی آغاز نشده؛ اما چنانچه جنگ تحمیل شد، هرگونه «تردید» و «ترس» یعنی خوردن ضربات از دشمن!
۴- خبرهای ضد و نقیضی از تحرکات دشمن در برخی کشورهای منطقه - که زمانی درگیر داعش بودند - منتشر شده است. مثلا برخی گزارش‌ها حاکی است، در عراق، تلاش‌های موازی برای، تضعیف نیروهای مسلح عراق (ارتش و حشدالشعبی) از یک طرف و احیای داعش از طرف دیگر رصد شده است. اخبار مربوط به خلع سلاح حشدالشعبی و سنگ‌اندازی در مسیر تسلیح ارتش عراق به سلاح‌هایی که خریداری کرده است را بگذارید کنار اخباری که می‌گویند، پس‌مانده‌های داعش و تروریست‌های تکفیری در عراق و سوریه در حال سازماندهی‌اند! همین‌طور خبرهایی که از افزایش بی‌سابقه فشارها به حزب‌الله لبنان با هدف خلع سلاح منتشر می‌شود. به یکی از این ده‌ها گزارشی که اینجا فقط به بخشی از آن اشاره می‌کنیم دقت کنید:
«در حال حاضر بیشترین هشدارها در جبهه لبنان وجود دارد. تجمیع گسترده تروریست‌های جولانی در مرزهای شرقی، عبور گسترده تروریست‌ها از مرزهای شرقی و شمالی به عمق خاک لبنان و صدور اخطار حملات تروریستی و انتحاری همزمان با پرواز مستمر هواگردهای آمریکایی - صهیونی در شرق و غرب لبنان در حالی صورت می‌گیرد که فشارها در عرصه سیاسی بر بیروت جهت پاسخ مثبت به خواسته‌های فرستاده آمریکا افزایش یافته است؛ فشاری که [به دنبال] یک موقعیت دوگانه است: یا به خواسته‌های ما پاسخ مثبت می‌دهید یا تصعید اسرائیل ادامه خواهد یافت...» چنین اخباری را بگذارید کنار اظهارات روز عاشورای شیخ نعیم قاسم، دبیرکل حزب‌الله لبنان که نشان می‌دهد این جنبش به‌شدت برای خلع سلاح تحت فشار است! جمع‌بندی این چند خط نشان می‌دهد، دشمنی که جنگ را با ما آغاز کرده، پلن‌های B و C و D هم دارد. درست است که دشمن سیلیِ سختی از ما خورده، ولی امثال نتانیاهو، با جنگ است که زنده‌اند! آنها با جنگ، هم دیده می‌شوند، هم عمر سیاسی‌شان را طولانی‌تر می‌بینند، بنابراین باید کاملاً هوشیار بود. تمرکز همه ظرفیت موجود در کشور به تحولات داخلی مربوط به جنگ، می‌تواند، باعث دیده نشدن این تحولات شود. هدف اگر «تأمین امنیت» از طریق «شکست دشمن» است، باید همه این تحولات را در «یک‌جا» دید و تحلیل کرد و برایش برنامه ریخت. در این حالت است که در صورت ادامه حماقت دشمن می‌توان ضرباتی به مراتب سخت و شکننده‌تر از جنگ ۱۲ روزه اخیر به دشمن وارد کرد و بار دیگر به همه دنیا نشان داد که «ایران حسین(ع) همیشه پیروز است».


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 مذاکره‌ای در کار نیست
✍️ نادر کریمی‌جونی
هرچه از تاریخ شروع آتش‌بس جنگ ۱۲روزه دور می‌شویم، این پرسش که سرنوشت این منازعه به کجا می‌انجامد و آیا توافقی برای پایان جنگ و اعلام آن حاصل می‌شود یا نه؟ بیشتر مطرح می‌شود. حالا تقریبا در ایران کسی نیست که در مورد این پرسش و پاسخ آن عطش و اشتیاق نداشته باشد و نخواهد که تکلیف زندگی برای روزهای آینده را بداند. ممکن است این عطش و اشتیاق در مورد شهروندان اسرائیلی کمتر باشد چراکه آنان در طول سال‌های گذشته و هم اکنون نیز تجربه‌های مستمر و مداومی از حملات به شهرها و اماکن خود دارند و دیده‌اند که هرازگاهی یک راکت، موشک یا بمب در نقطه‌ای در شهر یا حوالی آن فرود می‌آید و باعث بروز خسارت یا جراحت یا حتی مرگ می‌شود. بنابراین اگرچه به لحاظ حجم پرتابه‌ها، شدت انفجار و خسارات آن و ناامنی ایجاد شده، حملات ایران با حملات فلسطینی‌ها، حزب‌الله لبنان وانصار الله یمن قابل مقایسه نبوده است اما به هر حال ماهیت آنچه در جنگ فی‌مابین ایران و رژیم صهیونیستی به وقوع پیوست با ماهیت آنچه در سرزمین‌های اشغالی رخ داد، می‌دهد و خواهد داد، تفاوت زیادی نمی‌کند.

شهروندان اسرائیلی مانند پسر نتانیاهو نیز آموخته‌اند که در مواقع سخت خاک اسرائیل را ترک کنند و پس از پایان رویدادهای ناخوشایند دوباره به کشور بازگردند.

در مورد ایرانیان اما چنین نیست و ایرانیان در همین روزهای اوج جنگ نیز به فکر مهاجرت و ترک وطن نیفتادند هرچند که برخی ایرانیان شهرهای بزرگ را که نامزد دریافت حملات بزرگ‌تر بود ترک کردند و راهی نقاط کم خطر شدند اما در مجموع گمان نمی‌رود که در صورت طولانی شدن جنگ، مانند آنچه در مورد نبرد ایران با عراق رخ داد، ایرانیان زیادی به فکر مهاجرت و ترک وطن بیفتند. از این منظر اتفاق روند ادامه جنگ یا پایان آن، برقراری آتش‌بس دائمی و اعلام پایان جنگ برای ایرانیان اهمیت زیادی دارد. البته تقریبا همه ایرانیان می‌دانند که اگر کشورشان بخواهد به یک آرامش پایدار دست پیدا کند، در وهله اول این ایالات‌متحده است که باید وارد ماجرا شود و برقراری آرامش را به تل‌آویو دستور دهد. ایرانیان مشاهده کرده‌اند که رژیم صهیونیستی در ابتدا و در نقطه‌ زمانی که ترامپ دستور داد، مایل به توقف حملات خود به ایران نبود و در تل‌آویو نه فقط نتانیاهو که ژنرال‌های نظامی هم وادار به توقف حملات شدند. به همین دلیل همه کسانی که به پایداری آتش‌بس و یا توقف کامل جنگ فکر می‌کنند در وهله اول این پرسش را مطرح می‌نمایند که آیا ممکن است ایران و ایالات‌متحده با یکدیگر وارد گفت‌وگو و مذاکره شوند و دوباره مذاکراتی که میان عراقچی و ویتکاف در جریان بود، از سر گرفته شود. این نکته مهمی است که حتی اگر در یک حالت انتزاعی میان تهران و واشنگتن گفت‌وگو انجام گیرد، آیا این گفت‌وگو را می‌توان مذاکره نامید یا توصیف کرد؟

همین امروز (دوشنبه) قرار است بنیامین نتانیاهو به واشنگتن سفر کند، روشن است که مهم‌ترین یا دست‌کم یکی از مهم‌ترین موضوع‌های مطرح در گفت‌وگوهای مقامات ارشد سیاسی و نظامی ایالات‌متحده و رژیم صهیونیستی، موضوع ایران و آینده منازعه تهران- تل‌آویو است.

این منازعه هنوز در مرحله آتش‌بس قرار دارد و اگرچه ترامپ در تقویم زمانی خویش پیش‌بینی کرده بود که پس از ۱۲ساعت این جنگ به طور کامل به پایان برسد اما دست‌کم در اسرائیل توقف جنگ می‌تواند حاوی این پیام مهم باشد که هیچ رفتار تخاصم‌آمیزی از سوی دو طرف علیه یکدیگر انجام نشود. رژیم صهیونیستی اما هیچ‌یک از جنگ‌هایی را که در آن درگیر بوده به پایان نرسانده و هنوز حتی با سوریه نیز که حکومت آن تغییر کرده و متمایل به تل‌آویو شده، قرار بر ترک تخاصم امضا نکرده است. به این ترتیب واقعا هیچ آمادگی برای ترک تخاصم با ایران، برای رژیم صهیونیستی وجود ندارد و از این بابت دست‌کم تل‌آویو حاضر به اعلام پایان جنگ با ایران نیست.

در چنین شرایطی تنها خواسته ترامپ از ایران می‌تواند تسلیم و تن دادن به خواست‌هایی باشد که رییس‌جمهور ایالات‌متحده آنها را در ابتدای به قدرت رسیدن خطاب به ایران مطرح کرد. این خواست‌ها نه فقط توقف کامل فعالیت‌های هسته‌ای را درخواست می‌کند بلکه کاهش فعالیت‌های موشکی و حضور منطقه‌ای را دستور می‌دهد؛ اموری که در ایران نه قابل گفت‌‌وگو و نه قابل پذیرش است. بهترین دلیل برای اثبات این مدعا تلاش‌هایی است که ایران هم‌اکنون برای آواربرداری و بازسازی سایت‌های هسته‌ای نظنز، فردو و اصفهان انجام می‌دهد و به این ترتیب پیام می‌دهد که تلاش برای غنی‌سازی و تکمیل چرخه فعالیت‌های هسته‌ای همچنان دنبال می‌شود.

در عین حال اگرچه برخی روزنامه‌های آمریکایی اظهار داشته‌اند که تبادل نظر به طور غیرمستقیم میان ایرانی‌ها و آمریکایی‌ها وجود دارد و ترامپ نیز تاریخ‌ها و سررسیدهایی برای انجام مذاکره میان تهران و واشنگتن تعیین کرده است اما در ایران نه فقط رهبران که افکار عمومی نیز از شروع مذاکرات استقبال نمی‌کنند، حتی مخالفان دولت و علاقه‌مندان به مذاکره با غرب که گاه و بیگاه، جمهوری اسلامی ایران را به برقراری تعامل با غرب و بالاخص ایالات‌متحده فرامی‌خواندند اکنون یا موقعیت را برای انجام این مذاکره مناسب نمی‌دانند یا دست کم جرات بیان افکار خود را ندارند چراکه می‌دانند ‌درصد زیادی از افکار عمومی در ایران، ایالات متحده را فریبکار و غیرقابل اطمینان ارزیابی می‌کند و حاضر به گفت‌وگو با مقامات آمریکایی نیست.

بر این پایه و از آنجا که دشمنی میان تهران- تل‌آویو به طور فزاینده‌ای بیشتر شده و هنوز اراده‌ای برای کاستن از این شدت تخاصم در نزد هیچ‌یک از دو طرف نیست، گمان نمی‌رود حتی در چشم‌انداز قابل پیش‌بینی فضایی برای ازسرگیری مذاکرات میان ایران و آمریکا پدید آید به ویژه آنکه در شرایط فعلی دونالد ترامپ خود را پیروز میدان جنگ می‌داند و نه فقط حاضر به دادن هیچ امتیازی نیست بلکه به طور کاملا آشکاری مقامات آمریکایی بیشتر بر طبل جنگ و سرکوب ایران می‌کوبند و تنها راه پیش‌روی ایران را تسلیم شدن در برابر خواست‌های ایالات‌متحده می‌دانند.


🔻روزنامه اعتماد
📍 مذاکرات واشنگتن و تداوم ابهام امنیت ایران و خاورمیانه
✍️ ابراهیم متقی
روز دوشنبه ۷ جولای ۲۰۲۵ دیدار جدیدی در واشنگتن شکل می‌گیرد. نتانیاهو و دونالد ترامپ تلاش دارند تا شکل جدیدی از امنیت‌سازی منطقه‌ای خاورمیانه را به وجود آورده و بر این اساس راهبرد آنان در فرآیند جنگ و صلح با ایران معنا یافته و شکل می‌گیرد. واقعیت آن است که آموزه راهبردی ترامپ و نتانیاهو مبتنی بر جدالی هیستریک با ایران بوده و آنان همواره تلاش دارند تا از ساز و کارهای کنش خصمانه برای محدودسازی قدرت جمهوری اسلامی ایران استفاده کنند. حضور مقام معظم رهبری در مراسم شب عاشورای حسینی و در حسینیه امام خمینی دو گزینه را در برابر تحلیلگران قرار داده است. هر یک از این دو گزینه، می‌تواند بخشی از واقعیت‌های آینده در روند امنیت منطقه‌ای را شکل داده، واقعیت‌های جدیدی را در برابر سیاست امنیتی ایران به وجود آورد.
گروه اول به این موضوع اشاره دارند که حضور رهبری جمهوری اسلامی در مراسم سوگواری مبتنی بر نشانه‌هایی از توافق بوده و بیانگر آن است که امکان تداوم ثبات سیاسی در محیط منطقه‌ای و تداوم آتش‌بس با ایران وجود خواهد داشت. نظریه‌پردازان رویکرد دوم، مبنای اصلی تحلیل خود را بر اساس انگاره‌های راهبردی اسراییل و امریکا قرار داده‌اند. در این نگرش، هرگونه آتش‌بس، مذاکره و توافق‌های ضمنی می‌تواند بخشی از واقعیت کنش همکاری جویانه تلقی شود، اما در این فرآیند اسراییل تلاش دارد تا از راهبرد غافلگیری تاکتیکی در برخورد با ایران استفاده کند. در چنین نگرشی منازعه با اسراییل بدون نقش‌یابی قدرت‌های بزرگ در جهت ترک مخاصمه نمی‌تواند نتایج موثری برای امنیت‌سازی به وجود آورد. بر اساس انگاره دوم منازعه تداوم خواهد داشت و اسراییل تلاش دارد تا قابلیت‌های تسلیحاتی، ساختار اطلاعاتی و عملیات تاکتیکی خود را با نشانه‌هایی از غافلگیری در ایران پیوند بدهد. هنوز بسیاری از شاخص‌ها و نشانه‌های مربوط به دستور کار مذاکرات نتانیاهو و ترامپ در واشنگتن مشخص نشده است. ترور سیدحسن نصرالله مربوط به شرایطی بود که نتانیاهو خارج از اسراییل بوده و برای شرکت در اجلاسیه سالانه مجمع عمومی ملل متحد در نیویورک به‌سر می‌برد.

سیاست امنیتی و راهبردی کابینه نظامی اسراییل همواره مبتنی بر اولویت جنگ بر صلح و اولویت پیروزی بر ابهام تاکتیکی بوده است. در شرایطی که نتانیاهو و ترامپ به عنوان دو زوج متحد برای انجام عملیات تاکتیکی خشونت‌آمیز علیه ایران ایفای نقش می‌کنند، طبیعی است که آموزه‌های آنان برای اتخاذساز و کارهای تهاجمی علیه جمهوری اسلامی قابل پیش‌بینی نخواهد بود. اگر چه برخی تحلیلگران با رویکرد رومانتیک احساس می‌کنند که اگر کسی واقعیت‌های تراژیک منازعه را بیان کند، نشانه‌هایی از تشویش افکار عمومی را شکل داده اما واقعیت آن است که سیاست قدرت برای امنیت ملی هر کشور ایجاب می‌کند که برای رویارویی و مقابله با بدترین وضعیت ازسوی بازیگران غیرقابل اعتماد خود را آماده سازد. در چنین شرایط و نگرشی هیچ‌گاه نمی‌توان به آتش‌بس مرحله‌ای امیدوار بود، به ویژه آنکه بعد از فرآیند آتش‌بس امکان بازتولید منازعه وجود خواهد داشت. از زمان آتش‌بس تاکنون امریکا و برخی کشورهای اروپایی نیازهای تسلیحاتی اسراییل را تامین کرده و در نتیجه زمینه مقابله با قابلیت‌های تاکتیکی ایران را به وجود آورده‌اند.
اعزام بیش از ۱۷ هواپیمای غول‌پیکر حمل و نقل هوایی به اسراییل بیانگر آن است که نظامی‌گری و منازعه به عنوان محورهای اصلی سیاست امنیتی اسراییل به صورت مشهودی تداوم خواهد داشت. ضرورت‌های امنیت ملی ایجاب می‌کند که گروه‌های شهروندی آرامش خود را حفظ کنند. در این روند ساخت بروکراتیک دولت بیشترین حمایت‌های مربوط به ارائه خدمات عمومی برای شهروندان را در دستور کار قرار بدهد. به موازات چنین فرآیندی کارگزاران امنیتی می‌بایست خود را برای مقابله با بدترین وضعیت آماده سازند. ایفای نقش در شرایط تهدید و امنیت‌سازی در فضای ابهام تاکتیکی، ایجاب می‌کند که همواره ذهنیت کنش متقابل به عنوان بخشی از واقعیت‌های تاکتیکی در دستور کار سیاست‌گذاری امنیتی جمهوری اسلامی قرار داشته باشد.
به موازات اجلاسیه واشنگتن، زمینه برای دیدار احتمالی وزیر امور خارجه ایران با ویتکاف فرستاده ویژه ترامپ وجود دارد. برگزاری این اجلاسیه هنوز قطعیت پیدا نکرده است. تمامی تحلیلگران به این موضوع واقف هستند که ویتکاف از ساز و کارهای دیپلماسی پوششی برای غافلگیری تاکتیکی ایران بهره گرفت.
در دورانی که مذاکرات ایران و امریکا تداوم داشت، متاسفانه هیچ‌گونه درک دقیقی درباره ماهیت و فرآیند مذاکرات به وجود نیامد، به همین دلیل است که طیف گسترده‌ای از فرماندهان نظامی و مدیران راهبردی ایران در حوزه‌های موشکی و هسته‌ای در اولین روز عملیات نظامی و امنیتی اسراییل به شهادت رسیدند. روندهای کنش سیاسی‌-‌امنیتی اسراییل در دور‌ه‌های تاریخی گذشته همواره این ذهنیت و انگاره را منعکس کرده است که از ساز و کارهای فناورانه دقیق برای عملیات نظامی در جهت انهدام جمعی بسیاری از کارگزاران و فرماندهان تاکتیکی بهره می‌گیرند.
هرگاه ذهنیت‌های نظامی و امنیتی کشورهایی ازجمله ایران در روند دیپلماسی یا خرید ابزارهای امنیتی با فناوری بالا دچار غفلت شود، در آن شرایط به گونه‌ای اجتناب‌ناپذیر باید ساختار راهبردی کشور هزینه‌های آن را پرداخت کند. عقب‌ماندگی در شناخت نشانه‌های کنش تاکتیکی انعکاس خود را در خریدهای نظامی و امنیتی از شرکت‌های پوششی به وجود آورده است. این امر اصلی‌ترین نشانه‌ای محسوب می‌شود که بیشترین چالش‌های راهبردی را برای جبهه مقاومت و جمهوری اسلامی ایران به وجود آورده است. تبارشناسی سیاست امنیتی و الگوی رفتار اسراییل در سال‌های گذشته همواره مبتنی بر نشانه‌هایی از نفوذ، جمع‌آوری اطلاعاتی، عملیات ویژه، ترور و غافلگیری تاکتیکی بوده است.
واقعیت آن است که ما و تمامی کشورها در فضای موج سوم و چهارم انقلاب تکنولوژیک قرار داریم. جامعه شبکه‌ای و هوش مصنوعی را باید به مثابه واقعیت‌های کنش بازیگران در رقابت‌های سیاسی و امنیتی دانست. هرگونه ذهنیت رمانتیک به موازات تفکر تجاری به معادلات راهبردی همانند خرید پیجرها و سامانه‌های کنترل گروه‌های شهروندی آثار خود را در عرصه‌های امنیتی به‌جا می‌گذارد.
گام نخستین هرگونه کنش و مبارزه در سطوح منطقه‌ای و بین‌المللی مبتنی بر شناخت محیطی بوده است. در هر دوران تاریخی هرگاه کشوری ابتکار عمل به لحاظ ارتقای ابزارها و قابلیت‌های امنیتی را به دست آورد، طبیعی است که به نتایج موثرتری در فضای راهبردی نایل خواهد شد. مزیت نسبی اسراییل در حوزه اطلاعاتی، حفاظت، نفوذ، کنترل منابع و شبکه‌های تجاری پوششی را می‌توان در زمره مزیت نسبی آن کشور در روند مقابله با ایران یا سایر بازیگران جبهه مقاومت دانست.
بخش قابل‌توجهی از دیپلماسی اسلو که با شرکت وزیر امور خارجه ایران در دیدار با ویتکاف شکل خواهد گرفت، تابعی از نتایج مذاکرات ترامپ و نتانیاهو خواهد بود. در این مذاکرات دو رهبر سیاسی از ساز و کارهایی بهره می‌گیرند که بیشترین مازاد سیاسی و امنیتی را برای آنان داشته باشد.
تمامی واقعیت‌های موجود بیانگر آن است که در روند جنگ علیه ایران یک قدرت بزرگ جهانی به موازات کارگزار نیابتی خود از ساز و کارهای کنش عملیاتی مشترک و تفکیک شده بهره گرفتند. شکل جدیدی از فرماندهی و کنترل در دستور کار عملیاتی آنان قرار گرفت که براساس قالب‌های همکاری مشترک تاکتیکی و عملیاتی معنا پیدا می‌کند.
سیاست امنیتی ترامپ و نتانیاهو در برخورد با ایران بهره‌گیری از ساز و کارهایی است که بیشترین مازاد امنیتی را برای آنان به وجود آورد تاکنون جمهوری اسلامی توانسته است در برابر مطالبات و انتظارات تهاجمی آنان مقاومت کند. مقاومت ایران در برابر یک قدرت بزرگ جهانی که از مازاد تسلیحاتی و قدرت نظامی ویژه‌ای برخوردار است همواره محور اصلی پایداری ملی ایرانیان را در آینده نشان خواهد داد، اگر‌چه موازنه قدرت به لحاظ تاکتیکی ابزاری و تسلیحاتی بین ایران و امریکا وجود ندارد اما تاکنون ایران آسیب‌دیده از زخم‌های نفوذ و غافلگیری تاکتیکی توانست در برابر کنش تهاجمی و آسمان بی‌دفاع خود، بیشترین سطح مقاومت را در چارچوب کنش نامتقارن به انجام برساند.
تجربه جنگ ژوئن ۲۰۲۵ برای ایران و مورخان نظامی آن است که یک کشور منطقه‌ای با قدرت محدود خود می‌تواند از طریق ساز و کارهای کنش نامتقارن، بیشترین مازاد را برای سیاست دفاعی و امنیت ملی خود به دست آورد. آنچه فرماندهان نظامی و دفاعی ایران در حوزه سیاست‌گذاری راهبردی و در جهت ارتقای قابلیت موشکی ایران به کار گرفتند، آثار خود را در روند مقاومت در برابر تهاجم همه‌جانبه امریکا، اسراییل و تروییکای اروپایی به جای گذاشت.

نتیجه
سیاست امنیتی و راهبردی ایران و بسیاری از کشورهای منطقه، در فضای ابهام امنیتی قرار دارد. هرگاه واحدهای سیاسی با نشانه‌هایی از عدم اطمینان روبه‌رو شوند، می‌بایست تمامی گزینه‌های احتمالی را مورد توجه قرار داده و براساس آن به تنظیم سیاست و تبیین فرآیندهای دیپلماتیک مبادرت کنند.
ایران در موج اول اقدامات و عملیات تاکتیکی اسراییل در وضعیت غافلگیری همه‌ جانبه قرار گرفت. از یک‌سو دیپلماسی مسقط و رم، نشانه‌هایی از ابهام، عدم اطمینان و غافلگیری را به وجود آورد، از‌سوی دیگر در چنین شرایط و فضایی بخش قابل‌توجهی از ساختار فرماندهی شکل‌بندی‌های تاکتیکی ایران کارکرد خود را از دست داد.
ایران از روز چهارم جنگ توانست خود را در وضعیت بازیابی قرار بدهد. واقعیت‌های این جنگ شباهت‌های بسیار زیادی با روند دفاع مقدس داشته است. در دوران دفاع مقدس نیز ساختار دفاعی و تاکتیکی ایران در فضای غافلگیری قرار داشت.
منطق جنگ بیانگر این نکته است که هرگاه در فضای ابهام، عدم اطمینان و غافلگیری قرار ‌بگیرید، طبیعی است که با چالش‌های امنیتی فزاینده‌ای روبه‌رو خواهید شد. ایران در فضای جدید منازعه ناچار است تا بسیاری از واقعیت‌های محیطی را موردتوجه قرار بدهد.
نشانه‌های زیادی وجود دارد که واقعیت‌های تداوم منازعه علیه ایران را منعکس می‌سازد. اگر در این دوران تاریخی ساختار دفاعی و امنیتی ایران در فضای غافلگیری قرار گرفت، بیانگر آن است که با چالش‌های بسیار زیادی روبه‌رو خواهد شد.
گذار از غافلگیری در موج دوم عملیات نظامی برای ساختار سیاسی هیچ کشوری توجیهی نخواهد داشت. اگر‌چه فضای ذهنی رمانتیک و ژورنالیسم حاکم بر ذهنیت شبه‌روشنفکری ایرانی هرگونه تبیین ساختاری را به مثابه تهدید اجتماعی باز‌تولید می‌کند اما برای دفاع از تمامیت ارضی ساختار سیاسی و آرامش عمومی جامعه باید واقعیت‌های تراژیک را بازآفرینی کرد. بیان واقعیت‌های تراژیک به مثابه تلاش تئوریک و تبیینی در جهت مقابله با تهدیدات در حال ظهور است. به هر میزان در برابر تهدیدات از آمادگی بیشتری برخوردار باشیم، طبیعی است که ضریب تهدید فراروی کشورمان کاهش بیشتری خواهد یافت.
در فضای آتش‌بس زمینه برای باز‌تولید انسجام اجتماعی به وجود آمده است. بسیاری از جریانات سیاسی که نسبت به برخی سیاست‌های سلیقه‌ای دارای انگاره انتقادی بوده‌اند، هم‌اکنون احساس می‌کنند که ملت و ساختار خود را بازیابی کرده‌اند. نوحه ‌ای ایران به تمامی ما سفارش می‌کند که همه ما ایرانی هستیم و باید اجماع جدیدی در جهت مقابله با تهدید واقعی طراحی و سازماندهی شود.
امنیت‌سازی اجتماعی زیربنای آموزه اجتناب از جنگ توسط دشمن مسلح در شرایط حاصل می‌شود که احساس کنند، اعاده جنگ جدید، جامعه ایران را در وضعیت همبستگی بیشتری قرار خواهد داد. در این شرایط لازم است تا «آموزه ‌ای ایران» آویزه گوش تمامی گروه‌های شهروندی و مجموعه‌های امنیتی به گونه‌ای قرار بگیرد که امر سیاسی با انگاره کارل اشمیت واقعیت کنش تاکتیکی ایران را منعکس سازد. در چنین شرایطی ایران یکپارچه نیازمند هویت‌یابی اجتماعی فرهنگی و سیاسی براساس سرود و نوحه‌
ای ایران خواهند بود.
بازگشایی سفارت سوییس در تهران را می‌توان یکی از نشانه‌های کنش سازنده در جهت کنترل منازعات دانست. هرگونه مدیریت بحران دارای نشانه‌های سیاسی و کارکردی خاص خود خواهد بود. اگر به موازات سوییس، سایر کشورهای اروپایی فعالیت‌های دیپلماتیک خود را در تهران از‌سر بگیرند و زمینه برای بازگشت دیپلمات‌ها فراهم شود، به مثابه آن است که نشانه‌هایی از تنش‌زدایی مرحله‌ای در فضای سیاسی و راهبردی ایران و امریکا شکل گرفته و این امر می‌تواند مذاکرات اسلو را تحت تاثیر قرار دهد. آینده مذاکرات اسلو، بخشی از فرآیندهای تنش‌زدایی مرحله‌ای را اجتناب‌ناپذیر می‌سازد.


🔻روزنامه شرق
📍 تجدید قوای ایران
✍️ حمزه نوذری
همه مردم، ایران قدرتمند می‌خواهند. بعد از دفاع در مقابل حمله و هجوم خارجی ایران نیاز به تجدید قوا دارد. نیاز به این دارد که نیرومند‌تر از قبل باشد. اما برای ساختن ایران قوی‌تر به چه چیزهایی نیاز است؟ نخست باید از کجا آغاز کرد؟ مراحلی که برای تجدید قوا نیاز است، کدام‌اند؟ آیا اول باید ارتش و نیروهای دفاعی را قوی‌تر کرد. باید تقدم را به تولید، خرید تجهیزات دفاعی به‌روز و آموزش مدرن نیروهای نظامی داد یا باید اقتصاد مقدم باشد؟
یک دیدگاه این است که هیچ چیز به جز نیروهای مسلح نیرومند نمی‌تواند ایران را به کشوری مبدل کند که در منطقه و دیگر نقاط جهان خواهان اتحاد و همراهی با آن باشند، زیرا کسی خواهان اتحاد با کشوری به لحاظ نظامی ضعیف نیست. پس در این دیدگاه، اول ارتش، بعد اقتصاد رفاهی. دیدگاه دیگری وجود دارد که ایران نیرومند را با داشتن اقتصاد بسامان با رشد اقتصادی بالا و دارای ثبات ممکن می‌داند، ضمن اینکه منکر داشتن توان نظامی بالا نیست، اما اولویت را به سیاست داخلی و اقتصاد می‌دهد. براساس این دیدگاه، با داشتن اقتصاد قوی که رفاه داخلی را تا حدی ممکن کرده است، می‌توان سیاست خارجی مستحکمی داشت که بیشتر کشورها خواهان برقراری تجارت و ارتباط می‌شوند. برخی متفکران قدرت و نیرو را در بازندیشی سیاست خارجی می‌دانند؛ سیاست خارجی مبتنی بر تنش‌زدایی بیشتر در عمل. براساس این رویکرد، درگیری مدام با کشورهای قدرتمند غربی در راستای منافع ملی نیست و باید تغییر کند.
اما دیدگاه چهارمی وجود دارد که قدرت و نیرو را نخست در همبستگی اجتماعی جست‌وجو می‌کند، بنابراین گام نخست برای تجدید قوای ایران را اصلاحات اجتماعی و بازسازی اعتماد و همبستگی اجتماعی می‌داند. می‌توان این دیدگاه را دموکراسی‌خواهی و جمهوری‌طلبی نامید. این دیدگاه که بیش از همه در میان جامعه‌شناسان رواج دارد، بر این اساس مبتنی است که قدرت سیاسی را تابع قدرت اجتماعی کند و از قدرت سیاسی مسئولیت، پاسخ‌گویی و شفافیت بخواهد. براساس این دیدگاه، نیرو و قدرت حقیقی در تعهد بیشتر حاکمیت سیاسی به پاسخ‌گویی و درپیش‌گرفتن عقلانیت سیاسی و پرهیز از طرد و به‌حاشیه‌راندن گروه‌های مختلف است. در چنین حالتی است که می‌توان سیاست خارجی قوی مبتنی بر خواست و اراده اجتماعی بنا کرد.

برخی هم معتقدند که سیاست‌ اجتماعی و فرهنگی مشکلی ندارد، بلکه مسئله در اقتصاد است. رویکرد اقتصادگرایی که براساس‌این بنا نهاده شده که اول اقتصاد، بعدا ارتش، جامعه و سیاست خارجی یک نظریه واحد نیست. برخی اقتصاد‌گرایان برای داشتن سامان اقتصادی قوی دولت را دارای اهمیت کمی می‌دانند و برخی پای دولت را بیشتر به میان می‌کشند. برخی طالب دولت رفاه هستند که ایران قوی را از مسیر آن دنبال می‌کنند و برخی مطالبه‌گر بازار آزاد خودتنظیم‌گر. طالبان بازار آزاد چندان دل‌مشغول نوع سیاست و همبستگی اجتماعی نیستند. بر‌اساس دیدگاه آنها می‌توان اقتصاد لیبرال داشت، با یک حکومت غیردموکرات.

رویکرد دیگری وجود دارد که معتقد است اقتصاد و سیاست داخلی قدرتمند بدون ارتش نیرومند به‌ویژه در خاورمیانه ممکن نیست. امروزه همه کشورها به سمت تقویت هرچه بیشتر نیروهای نظامی پیش می‌روند، حتی کشورهایی که چندان دل‌مشغول آن نبوده‌اند؛ به‌عنوان مثال، کشورهای کوچک اروپایی هم در تلاش هستند سهم بیشتری از تولید ناخالص داخلی را برای ساختن ارتش قوی به‌ کار گیرند. آلمان و ژاپن آشکارا سیاست احیای قدرت نظامی را در پیش گرفته‌اند و دیگر نمی‌خواهند متکی به قدرت نظامی آمریکا برای دفاع از خود باشند. برای تقویت نظامی باید کاری کرد که نیروهای مسلح دل‌مشغول بنگاه‌‌داری نباشند و تمام تمرکز خود را بر جدید‌ترین تکنولوژی‌های دفاعی و نظامی بگذارند. کشور ایران بعد از تهاجم و حمله اخیر در شرایط حساسی است که بیش از هر زمان دیگری نیاز به بحث و گفت‌وگو و تدوین برنامه عمل برای ساختن ایران قوی‌تر و نیرومند‌تر از گذشته احساس می‌شود. اما از کجا باید آغاز کرد؟

چیزی که در ابتدا باید روشن شود، این است که قوی و نیرومند بودن با بوروکراسی پیچیده و بزرگ یکی نیست. در همین مدت تهاجم به ایران شاهد بودیم که در میدان آزادی گروه‌های موسیقی بدون بوروکراسی عریض و طویل برای ایران قدرتمند نواختند. آیا نباید میدان آزادی را به عرصه همبستگی و انسجام ملی از رهگذر هنر و موسیقی تبدیل کرد؟ همه را باید دعوت کرد به اندیشیدن، بحث و گفت‌وگو و ارائه برنامه عمل برای تجدید قوا با هدف ساختن ایران نیرومند‌تر. همین امروز شروع کنید.


🔻روزنامه رسالت
📍 شگفتی‌های جنگ ۱۲ روزه
✍️ محمدکاظم انبارلویی
۱.پیروزی ایران در نبرد ۱۲ روزه خاصیت گزینه نظامی روی میز مذاکرات را از بین برد.
غرب دیگر نمی تواند از این ورق در قمار دیپلماسی نه تنها با ایران حتی با طرف های احتمالی منازعه در جهان مثل روسیه و چین استفاده کند.
ضربه "عین الاسد" و "العدید" تیر خلاص به
نظامی گری دیپلماتیک آمریکا زد.
صدای این ضربه در گوش میلیتاریست های غرب این بود که ایران خود را برای ورود به جنگ های فرسایشی از مدت ها پیش آماده کرده است. اگر حریف آماده است، بسم الله!
باز شدن درهای جهنم بر روی ساکنان غاصب سرزمین های اشغالی به ویژه حیفا و تل آویو، نشان داد ایران برای دفاع برق آسا از خود حساب همه چیز را کرده است. ذخایر پهپادی و موشکی در زمین، هوا و دریا به اندازه ای است که
می تواند یک جنگ فرسایشی را تا پیروزی قطعی و نهایی تضمین کند.
۲.بزرگترین دستاورد نبرد ۱۲ روزه برای جمهوری اسلامی شکل گیری، قالب اندازی غنی سازی "مای ایرانیان" بود. این نبرد "غیریت های موهوم" را زدود. از فاصله عید غدیر تا آغاز محرم در تاریخ این سرزمین یک "مایی" شکل گرفت که قبلا قهرمان ملی ما ایرانیان شهید قاسم سلیمانی از آن به عنوان "ما ملت امام حسینیم" ، "ما ملت شهادتیم" یاد کرده بود. اکنون در ایران هر شهروند ایرانی از خود سوال می کند؛ "من کجای سپاه حسینم؟!"
این "ما" اکنون از مرزهای جغرافیایی ایران فراتر رفته، جهان اسلام را فتح کرده و از آنجا مفهوم خود را در پهنای پنج قاره به نام "ما" انسان های
آزاد و عدالت طلب ظلم ستیز نشان می دهد. این یک حقیقت الهی است که دشمن با چشم به سر می بیند اما نمی خواهد این رویت را اعتراف کند. ترک مخاصمه موقت فرصتی است که می خواهند ببینند با این ادراک مطابق واقع چه کنند!!
۳.از خاکستر جنگ ۱۲ روزه یک دو قطبی در جامعه جهانی بیرون آمد. قطب اول ظهور "امام نور" قطب دوم "امام نار"!
این دو قطبی کاذب نیست.ایرانیان نیم قرن است تکلیف خود را با این دو قطبی مشخص کرده اند. مسلمانان و دولت های جهان هم در حال تعیین تکلیف خود در این صف بندی هستند.
یک طرف یک مرد الهی، فقیه، حکیم، فیلسوف، سیاستمدار، عارف و متخلق به اخلاق نبوی و علوی ایستاده است. طرف دیگر کسی است که به روایت رسانه های آمریکایی و غربی همه رذایل اخلاقی را یکجا در کارنامه زندگی خود دارد. انتخاب حضور در این دو قطبی خیلی مبهم نیست.جنگ و تجاوز راه انداختند تا گسل های سیاسی و اجتماعی و اختلافات قومی و قبیلگی را فعال و مردم را در برابر هم قرار دهند. یکباره دشمن در کمال شگفتی و به‌طور بهت زده دید ملت ایران ایستاده اند و به خوبی های همدیگر به جای کینه ها و حقدها و حسدها نگاه می کنند.
دیدند که مردم به آرمان های مشترک، هدف مشترک، زیست عزتمندانه و شرافتمندانه فکر می کنند. آن فکر و این ایستادگی، حتی مخالفان را به زیر پرچم «امام نور» و پرچم خدا درآورد. اینجا بود که ناوگان تجاوز هوایی آمریکا و اسرائیل در طوفان جنگ سخت و نرم به گل نشست.محرم سال ۱۴۰۴ به ویژه تا سوعا و عاشورای امسال شاهد اقیانوس مواج انسانی در تکریم امام حسین علیه السلام و شهدای کربلا و شهدای ایران اسلامی بود. امواج انسانی که ارتفاع
ایران خواهی، وطن خواهی و اسلام دوستی را در اوج خود به جهانیان نشان داد.
۴.استراتژیست های نظامی و صاحبنظران سیاسی در حیرت این واقعه هستند که چطور امام خامنه ای یک بحرانی که می رفت با تجاوز به خاک ایران صلح، امنیت و آرامش جهانی را به خطر اندازد مهار کرد.او از دانش نظامی چه بهره ای داشت که توانست دو قدرت هسته ای جهان را به زانو زدن و ژنرال های ناتو و سنتکام را به تسلیم وادارد.اکنون در اندیشکده های نظامی روی کلید واژه های سه پیام رهبری و مدیریت بحران او در این منازعه ۱۲روزه کار می کنند.
_ جنگ راه انداخته اند!
_ بیچاره خواهند شد!
_ منتظر مجازات سخت باشند!
_ کسی را تهدید کنید که بترسد!
_ دستاوردی نداشتند ایران پیروز شد!
یک اعتراف اعلام نشده از سوی دشمن وجود دارد و آن اینکه تدابیر امام خامنه ای جلوی یک جنگ خانمان سوز جهانی را گرفت و جامعه جهانی را از افتادن به جهنم یک جنگ سوم در قرن جدید نجات داد.


🔻روزنامه اقتصاد سرآمد
📍 تبعات اقتصادی جنگ‌های منطقه‌ای
✍️ پریسا حاجی‌محمدی
جنگ‌ها تأثیرات مخرب و گسترده‌ای بر اقتصاد جهانی دارند. این تأثیرات شامل افزایش هزینه‌های نظامی، کاهش تولید ناخالص داخلی، تورم، اختلال در تجارت بین‌الملل و کاهش سرمایه‌گذاری هستند. جنگ‌ها همچنین می‌توانند منجربه تغییرات ساختاری در اقتصادها و افزایش بی‌ثباتی سیاسی و اقتصادی شوند.
به گزارش روزنامه اقتصاد سرآمد، جنگ و اقتصاد به‌طور غیرقابل ‌جبران بر ساختار اقتصادی کشورهای درگیر تأثیر می‌گذارند. نوسانات اقتصادی جنگ با تأثیر بر تولید، اشتغال، تجارت جهانی و سرمایه‌گذاری‌های خارجی، مشکلات اقتصادی زیادی را به‌وجود می‌آورد که می‌تواند سال‌ها پس از پایان جنگ ادامه یابد. این نوسانات نه‌تنها به کشورها و جوامع درگیر جنگ آسیب می‌زند، بلکه به بازارهای جهانی و اقتصادهای دیگر نیز آسیب‌های زیادی وارد می‌کند.
کارشناسان اقتصادی معتقدند که شناسایی، مدیریت و پیش‌بینی اثرات نوسانات اقتصادی ناشی از جنگ‌ها، امری ضروری برای دولت‌ها، سازمان‌های بین‌المللی و بازارهای جهانی است. استراتژی‌های اقتصادی پایدار و کارآمد می‌تواند کمک کند تا کشورها از بحران‌های اقتصادی پس از جنگ عبور کرده و به مسیر رشد و توسعه بازگردند.
پریسا حاجی‌محمدی، دکترای کسب‌وکار حرفه‌ای و کارشناس اقتصادی در یادداشتی اختصاصی برای روزنامه به بررسی عوامل اقتصادی موثر از برپایی جنگ پرداخته است. او در این نوشتار عنوان می‌کند که تحمیل افزایش هزینه جنگ‌ها به دولت‌ها ممکن است ایجاد بحران‌هایی را به همراه داشته باشد که افزایش تورم، تهدید امنیت غذایی و نابودی محیط‌زیست تنها بخشی از تبعات برپایی جنگ‌ها در طول سال‌های گذشته بوده است. ادامه مطلب فوق را می‌خوانید:

تبعات اقتصادی جنگ‌ها در یک نگاه
درخصوص جنگ‌های پیش آمده در جهان باید گفت، افزایش شدید هزینه‌های بودجه در زمان جنگ چالش‌های اقتصادی پیش روی دولت‌ها در زمان بحران به‌وجود می‌آورد که پیوسته در حال افزایش است. حمله و شروع یک جنگ همواره فاجعه‌ای تمام‌عیار برای صلح جهانی است. همچنین تعدادی از روندهای نامطلوب اقتصادی جهانی از پیش موجود، از جمله افزایش تورم، افزایش ناامنی غذایی، جهانی‌زدایی و تخریب محیط‌زیست را به شدت تشدید می‌کند.
علاوه‌بر این، با پایان جنگ و ایجاد صلح، تعادل در اولویت‌های مالی حتی در اقتصادهای پیشرفته نیز می‌تواند بسیار چالش‌برانگیز باشد و بهبودی حاصل نشود. در کشورهایی که به دلیل حملات جنگی در وضعیت پریشانی اقتصادی شدیدی قرار می‌گیرند، دچار تخریب سرمایه فیزیکی هستند و علاوه‌بر افزایش عمومی پریشانی اقتصادی در سراسر جهان التهاب روانی در امور بین‌المللی ابجاد می‌کند.
در بسیاری از شرایط، جنگ می‌تواند منجربه تورم و در نتیجه پس‌انداز مردم، افزایش عدم‌اطمینان و از دست‌دادن اعتماد به سیستم مالی ‌شود. به عنوان مثال، در جنگ داخلی ایالات متحده، کنفدراسیون برای تأمین هزینه‌های جنگ با مشکل مالی مواجه شد. بنابراین، آن‌ها شروع به چاپ پول برای پرداخت حقوق سربازان کردند، اما با چاپ پول، ارزش پول به‌زودی کاهش یافت. تورم بالا بیشترین آسیب را به پس‌اندازکنندگان با درآمد متوسط وارد کرد، زیرا آن‌ها می‌دیدند که ارزش پس‌اندازهای‌شان از بین رفته
است.
تجربه جنگ جهانی دوم چه می‌گوید؟
در طول جنگ جهانی دوم، ایالات متحده شاهد افزایش تورم بود، زیرا اقتصاد نزدیک به ظرفیت کامل خود کار می‌کرد، سطح بالای هزینه‌های دولت و کمبود کارگران فشارهای تورمی را به همراه داشت. در طول جنگ، اقتصاد همچنین می‌تواند به دلیل کمبود کالاها و خدمات و افزایش قیمت مواد اولیه مانند نفت، تورم ناشی از فشار هزینه را تجربه کند. (جالب اینجاست که تورم در جنگ جهانی دوم با کنترل قیمت‌ها و جیره‌بندی محدود شد.)
اگر کشوری در اثر جنگ ویران شود و ظرفیت تولید کالاها به شدت کاهش یابد، می‌تواند شرایط ابرتورم را ایجاد کند، زیرا دولت‌ها برای مقابله با کمبود کالا، به شدت پول چاپ می‌کنند. به عنوان مثال، با یک اقتصاد ویران‌شده، در سال۱۹۴۶، مجارستان و اتریش بالاترین نرخ‌های ابرتورم را تجربه کردند.
چالش‌های پیش روی اقتصاد جهانی
برای اقتصاد جهانی، کمبود سوخت و غذا ناشی از جنگ، تورم پس از همه‌گیری را که در بیشتر نقاط جهان به بالاترین حد خود در چنددهه گذشته رسیده بود، تشدید می‌کند. با توجه به اینکه تورم بسیار پایین دهه۲۰۱۰ هنوز اقتصاددانان کلان دانشگاهی را گیج می‌کند، گفتن اینکه علل آن کاملاً شناخته‌شده است، اغراق‌آمیز خواهد بود.
محرک‌های اصلی آشکار هستند؛ اول، دولت‌ها و بانک‌های مرکزی در کاهش محرک‌های بی‌سابقه اقتصاد کلان در زمان صلح کند بودند. مطمئناً، محرک‌های اولیه بی‌سابقه به کاهش مرحله اول همه‌گیری کمک زیادی کردند، اما در برخی موارد، این محرک‌ها بیش از حد طولانی شدند و پس از بازگشت غیرمنتظره و شدید در اقتصادهای پیشرفته و برخی بازارهای نوظهور، بیش از حد مؤثر واقع شدند.
اختلالات زنجیره تأمین نیز عامل اصلی مؤثر در تورم بوده است، اگرچه برخی فشارها بر عرضه را باید واقعاً در افزایش ناگهانی تقاضا جست‌وجو کرد.افزایش نرخ‌ها و اینکه بانک‌های مرکزی در نهایت چقدر باید نرخ بهره را افزایش دهند و تا چه مدت این نرخ‌ها بالا خواهند ماند، یک سوال اساسی است.

افزایش تورم جهان در پی جنگ‌ها
پیش‌بینی اصلی مقامات فدرال‌رزرو این است که آن‌ها نرخ وجوه فدرال را از نزدیک به صفر در ژانویه به ۲.۷۵درصد افزایش خواهند داد. اولین افزایش ۰.۲۵درصدی انجام شد و فدرال‌رزرو همچنین انتظار دارد که به سرعت در اندازه ترازنامه عظیم خود کاهش یابد. به نظر می‌رسد بازارها اعتماد زیادی دارند که اثرات ترکیبی این اقدامات کافی خواهد بود و یک فرود آرام برای اقتصاد بیش از حد داغ وجود خواهد داشت.
اگر هزینه‌های انسانی را کنار بگذاریم، جنگ هزینه‌های اقتصادی جدی نیز دارد .آسیب به زیرساخت‌ها، کاهش جمعیت شاغل، تورم، کمبود، عدم‌قطعیت، افزایش بدهی و اختلال در فعالیت‌های اقتصادی عادی. از برخی دیدگاه‌ها، جنگ می‌تواند از نظر ایجاد تقاضا، اشتغال، نوآوری و سود برای تجارت مفید به نظر برسد (به‌ویژه زمانی که جنگ در کشورهای دیگر رخ می‌دهد.)
وقتی در مورد «مزایای اقتصادی» جنگ صحبت می‌کنیم، باید از «مغالطه پنجره شکسته» آگاه باشیم. وقتی پول را صرف جنگ می‌کنیم، این امر تقاضا ایجاد می‌کند، اما همچنین نشان‌دهنده هزینه فرصت عظیمی است، به جای بازسازی شهرهای ویران‌شده، می‌توانستیم از این پول برای بهبود آموزش یا مراقبت‌های بهداشتی استفاده کنیم. به عنوان مثال، هزینه فرصت جنگ عراق تا پایان سال۲۰۰۹، ۸۶۰میلیارد دلار تخمین زده شد. (منبع: نیویورک‌تایمز)



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0