در سال گذشته، جمهوری آذربایجان از دل همین خزر بیش از ۲۵ میلیارد مترمکعب گاز بیرون کشید و به ۱۳ کشور، از جمله ترکیه، گرجستان و چند کشور اروپایی فروخت. تنها ارزش همین گاز صادراتی حدود ۸/۴ میلیارد دلار بوده. نفتی که از میادین مشهور «آذری–چراغ–گونشلی (ACG)» در خزر استخراج میشود هم سالانه ۵/۷ میلیارد دلار برای این کشور درآمد دارد. به عبارتی سادهتر، خزر برای باکو فقط یک دریا نیست، یک حساب ارزی است؛ درآمدی که مجموع آن از نفت و گاز در برخی سالها به ۲۰ میلیارد دلار هم نزدیک میشود.
جمهوری آذربایجان در میان کشورهای ساحلی، بیشترین سهم از تولید نفت و گاز را دارد. این کشور در سال گذشته، حدود ۲۰ برابر مجموع چهار کشور دیگر گاز تجاری (پس از کسر تلفات و تزریق مجدد به میادین نفتی) و معادل مجموع آنها نفت از دریای خزر استخراج کرده است.
سهم ما از این دریا؟
هیچ.
نه گازی، نه نفتی، نه حتی یک سکوی فعال یا کشتی لرزهنگاری عملیاتی.
سالها پیش گفتیم «میدان سردار جنگل» را در اعماق خزر کشف کردهایم. اما هیچ نهاد معتبر بینالمللی آن را بهعنوان ذخیره اثباتشده تأیید نکرد. سکوی حفاری «امیرکبیر» که برای بهرهبرداری از همین میدان به آب زده بود، حالا نزدیک به یک دهه است که در ساحل رها شده و خاموش مانده. تنها کشتی لرزهنگاریمان، «پژواک»، سالهاست در آتش سوخته و از رده خارج شده. و حالا، در نبود تجهیزات، نه میدانیم زیر آبهای خودمان چه داریم، نه میتوانیم چیزی از آن بیرون بکشیم.
در این میان، آذربایجان نهفقط میادینش را توسعه داده، بلکه با شرکتهای بینالمللی شریک شده، خطوط لولهاش را تا اروپا کشانده، و به تأمینکننده گاز در بازار جهانی تبدیل شده است. ایران اما، اگر سودی هم میبرد، از سهام ۱۰ درصدیاش در میدان شاهدنیز است؛ آن هم نه از مسیر خود، که با واسطه دیگران.
در یک جمله ساده:
ما در کنار خزر ایستادهایم، آنها از آن پول میسازند.
مطالب مرتبط