🔻روزنامه تعادل
📍 مکانیزم ماشه و نرخ ارز
✍️ مرتضی عزتی
برخی رسانهها اینگونه القا میکنند که مکانیزم ماشه اجرا شده است؛ در حالی که این مکانیزم هنوز اجرایی نشده و تنها سه کشور اروپایی برای اجرای آن به سازمان ملل نامه نوشتهاند و در حال حاضر روند اجرای آن آغاز شده است. اما در روزهای اخیر شاهد بودیم که بازار غیررسمی ارز با وجود اینکه هنوز اتفاق خاصی نیفتاده بود، دچار نوساناتی شد. مشکل اصلی بازار غیررسمی این است که به شدت تحت تاثیر وقایع سیاسی، امنیتی و اجتماعی قرار دارد. اگر مکانیزم ماشه اجرایی شود تا حدی محدودیتهای صادرات و واردات را برای کشور افزایش میدهد، اما این محدودیتها اثر خاصی بر اقتصاد ما ندارد. این مکانیزم برخی محدودیتها را عمومی میکند و کشورهای مختلف را ملزم به اجرای آن خواهد کرد، اما ممکن است برخی کشورها مانند روسیه، چین و سایر شرکای اصلی تجاری ایران، مکانیزم ماشه را نپذیرند و به همین دلیل، احتمالا مبادلات این کشورها با ایران مانند گذشته ادامه داشته باشد. مبادلات ما با کشورهای غربی تحت تاثیر تحریمهای امریکا به حداقل ممکن رسیده و همه مبادلات کنونی با این کشورها در چارچوب کالاهای غذایی و دارویی است که تجارت آنها حتی با اجرای مکانیزم ماشه نیز آزاد است. بنابراین مکانیزم ماشه حتی بر تجارت محدود ما با کشورهای غربی نیز تاثیری نخواهد داشت. البته اجرای این مکانیزم به برخی کشورهای ثالث اختیار میدهد تا کالاهای ایران را از نظر عدم وجود کالاهای ممنوعه بررسی کنند و این مساله میتواند تنشهایی را به ویژه برای کالاهای حمل شده از مسیر دریایی ایجاد کند. عمده صادرات و واردات ایران با چند کشور مشخص مانند چین، هند، ترکیه، عراق و امارات انجام میشود که با اغلب آنها ارتباط زمینی داریم. در تجارت دریایی با دیگران نیز مشکلی نداریم و در واقع نگرانی خاصی در خصوص تجارت با این کشورها وجود ندارد. بر این اساس به نظر میرسد اجرای مکانیزم ماشه تاثیر محسوسی بر تجارت ایران نداشته باشد. پیش از این بنده در مصاحبهای گفتم که با خبر آغاز روند اجرای مکانیزم ماشه، نرخ ارز افزایش پیدا میکند، اما دوباره کاهش خواهد یافت و در روزهای اخیر شاهد بودیم که تحت تاثیر چندین عامل، نرخها روند کاهشی را در پیش گرفتهاند. کاهش نرخ ارز به این دلیل اتفاق افتاده که هیجانات اولیه فروکش کرده و همه مشاهده کردند که با وجود ارسال نامه از سوی اروپاییها، در عمل اتفاق خاصی رخ نداده است. مساله دیگر این بود که ایران اعلام کرد آمادگی مذاکره برای حل مسالمتآمیز مساله را دارد و در روزهای اخیر نیز مذاکراتی با اروپا و آژانس بینالمللی انرژی اتمی آغاز کرده است. مقامات پولی و اقتصادی کشور نیز صحبتهایی انجام دادند که نشان میدهد نباید نگرانی زیادی درباره مسائل ارزی وجود داشته باشد و این تحولات، نویدبخش بازگشت نرخ ارز به سطوح قبلی است. در حال حاضر، نرخهای کنونی دلار آزاد در کشور منطقی به نظر نمیرسد و به نظر بنده نرخ تعادلی فعلی حدود ۸۰ تا ۹۰ هزار تومان است و نرخها باید به این محدوده بازگردد. با توجه به اینکه نرخ ارز رسمی حدود ۷۰ هزار تومان است و حتی با این قیمت نیز در بازار حواله، بسیاری از عرضهکنندگان ارز متقاضی مناسب خود را پیدا نمیکنند، به نظر نمیرسد نرخ ارز بتواند بالاتر از میزان فعلی حرکت کند، چراکه نرخ تعادلی پایینتر از نرخ کنونی است و در صورت افزایش، ناشی از اقدامات عدهای سودجو برای منافع شخصی خواهد بود.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 جهان ضد نظم
✍️ پویا جبلعاملی
پس از فروپاشی شوروی، ایالات متحده بهعنوان برنده جنگ سرد، بیش از هر زمان دیگر به حمایت از نظم بینالملل برخاست؛ نظمی که حالا با فروپاشی کمونیسم وامدار جهان تکقطبی بود. اما چه کسانی بازیگران ضدنظم بودند؟ کشورهای باقیمانده با ایدئولوژی چپ که بیشتر در آمریکای لاتین سر بر میآوردند تا کشورهایی که به ظاهر چپ نبودند، اما استقلال خود را در مخالفت دائمی با نظم جهانی تعریف میکردند. کشورهایی که برایشان مهم نبود، ضد نظم بودن چقدر برایشان هزینه برمیدارد.
آنان با چنین کنشگری در دنیا احساس وجود میکردند. پس هر چقدر هم این هزینه برای شهروندانشان بالا بود، هر چقدر هم موجب میشد تا آنان از پیشرفت و توسعه عقب بمانند، اما باز هم برایشان مطلوب بود تا جلوی نظم جهانی قد علم کنند. در تعادل سیاست داخلی، این ضدنظم بودن برای حوزه قدرت و گروههای وابسته به آن، ایجاد مشروعیت میکرد و این عمده دلیل برای چنین بازی در صحنه بینالملل بود.
بنابراین پس از فروپاشی شوروی، ما با نظمی در دنیا مواجه بودیم که به جز معدودی از کشورها که در بهترین حالت ۳درصد تولید ناخالص داخلی جهان را نمایندگی میکردند، همگی همراه و همگام با این نظم بودند. ضمن آنکه روسیه و چین نیز با تغییر رویه خود به استقبال این نظم رفتند و البته که نفع بسیاری از این همراهی بردند. آنان اگرچه حاضر نشدند تا ساخت سیاسی خود را مانند سردمداران نظم موجود باز کنند، اما نهادهای اقتصادی خویش را باز کردند و جایگاه خود را در اقتصاد جهانی پیدا کردند و از این طریق درآمد سرانه آنان به شکل چشمگیری افزایش یافت. آنچنانکه برای روسها از آن زمان تاکنون درآمد سرانه بیش از ۶برابر و برای چینیها بیش از ۱۹برابر شده است.
بدون تردید سردمداران نظم موجود، از این شرایط بهره بردند و قدرت هژمون خود را توسعه دادند. اما پس از شوک مالی قرن حاضر و افزایش نارضایتیها، این زمزمه بیش از گذشته در ایالات متحده طنینانداز شد که جهان تکقطبی به گونه دیگری است. گویی همه دنیا از آمریکا میکشند و آمریکا هزینه دنیا را پرداخت میکند. این سناریو برای رای دهندگان جذاب شد و ترامپ توانست دو بار آن را بفروشد.
درحالیکه پیش از این انزواطلبان در جهان کمتر توسعهیافته، بر آن بودند تا ضدنظم بازی کنند، با روی کار آمدن ترامپ، کشوری که بیش از هر کس دیگر باید از نظم موجود دفاع میکرد، خود به بر هم زننده نظم تبدیل شد. درحالیکه در دولتهای پیشین آمریکا نیز گهگاه وقتی نهادهای بینالمللی در برابر اراده ایالات متحده میایستادند، آنها کار خود را میکردند آنچنانکه در حمله به عراق شاهدش بودیم، اما هیچگاه مشروعیت این نهادها زیر سوال نمیرفت. لیکن ترامپ این نهادها را برای آمریکاییها دزد سرگردنه میبیند و معتقد است در یک جنگل بیقانون و بینظم هم، آمریکا هر زمان بخواهد راه خود را پیش میبرد، پس چه لزومی به نهادهای بینالمللی خرجتراش برای جیب مالیات دهندگان آمریکایی؟
درحالیکه پیش از این تعهد به آزادی، قاعدهمندی، قانونگرایی و... ارزشهایی بود که ایالات متحده از آنها اعتبار میگرفت، امروز دولتی بر سر کار است که به هیچ معیاری خود را متعهد نمیداند.
این ضد نظم بودن به جایی رسیده است که کشورهایی که خود را دوست آمریکا میپنداشتند نیز از آن آسیب میبینند. حمله اسرائیل به قطر، نمونه بارز رها کردن نقش گذشته ایالات متحده در جهان است. اگر آمریکا از این حمله اطلاع نداشت، به معنی آن است که هیچ ارادهای بر متحد اصلی خود ندارد و اگر خبر داشت یعنی تایید ضمنی حمله به یک متحد دیگر خود و استقبال از بر هم زدن نظم برای اهداف تاکتیکی کوتاهمدت. این هر دو از اعتبار ایالات متحده میکاهد. گویی جهانی پیش روی کشورهاست که در آن هر چه پیشتر میرویم، سازهای جنگلوار و بینظم خودنمایی میکند. آیا این روند موقتی است؟ آیا ایالات متحده بار دیگر نقش خود را مانند قبل اقامه میکند؟
هر چه هست جهان، پس از جنگ جهانی دوم یاد گرفت، داشتن هر قاعدهای بهتر از نداشتن آن است. پس اگر فرضا نظم فعلی در نهایت فروبپاشد، بیتردید نظم دیگری سر بر خواهد آورد. در این میان، باید آرزو کرد که فروپاشی نظم کنونی همراه با هرج و مرجی فراگیر و فجایع انسانی نباشد.
🔻روزنامه کیهان
📍 درباره آن ۱۲ روز و خطرات سادهسازی آن
✍️ محمدحسین محترم
۹۶ روز از پایان جنگ تحمیلی ۱۲ روزه میگذرد و واکنشها و مواجهه به آن به دلیل اهمیت موضوع همچنان ادامه دارد. این ۱۲ روز جنگ -که برخی بر این باورند، هنوز تمام نشده است- از زوایای گوناگون در حال بررسی است، و هنوز سؤالهای زیادی درباره آن وجود دارد که به آن پاسخ داده نشده است. یکی از سؤالهای مهم، حجم خسارات و تلفاتی است که نیروهای مسلح کشورمان به رژیم صهیونیستی وارد کردهاند که ما اطلاع داریم، مسئولین امر از آن کاملا آگاهند اما بنا به مصالحی که برایمان قابل هضم و فهم نیست، اجازه انتشار آن را نمیدهند!
اما درباره نوع مواجهه با اتفاقات این ۱۲ روز باید گفت، بدترین نوع «واکنش» و «مواجهه» با این جنگ ۱۲ روزه «سادهسازی» و «ساده دیدن» آن است، و همینطور تلاش برای بهرهبرداریهای بیارزش سیاسی از مسئلهای که یکی از بااهمیتترین مسائل پیش روی ایران و ایرانی است. فهم بد مسئله، که یکی از نتایج «ساده دیدن» و «سادهسازی» مسائل است، به همان اندازه مضر است که خود مسئله که اینجا، منظور همان جنگ ۱۲ روزه است؛ چرا که نوع مواجهه با یک مسئله ارتباط مستقیمی با تحلیل و فهم درست آن مسئله و در نتیجه، نوع واکنش ما دارد.
به عنوان مثال اینجا به دو مورد مواجهه یک جریان سیاسی خاص با مسئله ایران و دشمنانش اشاره میکنیم تا معنای «ساده دیدن» و «سادهسازی» مسئله برای دیرفهمترینها هم جا بیفتد. آقای مرعشی دبیرکل کارگزاران جایی میگوید: «اگر روحانی با ترامپ سلام و علیک میکردند، تحریمها برداشته میشد.» وقتی از او پرسیده میشود: «یعنی سلام سلام جوش تمام؟!» ایشان میگوید بله!
یا این مورد که: «...اگر یهودیان آمریکا نسبت به اهداف ایران و غایات ایران، احساس امنیت بکنند، دو تا تلفن میزنند. یکی به کاخ سفید و یکی به سنای آمریکا و میگویند ما احساس راحتی میکنیم. اینها به دنبال نابودی ما نیستند..» و بدین ترتیب مشکل ما با غرب حل میشود..!
برای فهم بهتر مسئله فقط به این یک مورد ارجاع داده و میگذریم. طبق دکترین بن گوریون، هیچ کشوری در منطقه نباید بزرگتر و قدرتمندتر از رژیم صهیونیستی باشد! این مفهوم یکی از ارکان اصلی و روشن دکترین بن گوریون و به طور کلی دکترین امنیت ملی رژیم جعلی اسرائیل است. با توجه به این دکترین، میتوان راز فشارها به ایران برای تعطیلی توان هستهای و موشکیاش را فهمید. همینطور راز تلاشهای این رژیم برای تجزیه ایران، سوریه، لبنان و....همینطور طرح موهوم «اسرائیل بزرگ» که نتانیاهو چندی پیش صراحتا به آن اشاره کرد و...آیا چنین رژیمی را میتوان با یک تلفن مهار و کشور را از شر چنین غده سرطانی حفظ کرد؟!
بنابر این ما فکر میکنیم یکی از دلایل مهم آنچه در ۲۳ خرداد سال جاری رخ داد، «سادهسازی» مسئله و ساده دیدن امور بود که به «محاسبه غلطِ» هم ما و هم دشمن منجر شد. تصورش را بکنید وقتی این طیف تمام توجه و ظرفیت جامعه ایران را صرف مذاکره و تلفن و و قتل یک دختر به دست راننده تاکسی کرده بود، دشمن مشغول طراحی حمله به، هم میز مذاکره و هم پایگاههای موشکی و هستهای و بیمارستانها و....ما بود. این سادهسازی به قیمت شهادت
۱۱۰۰ تن از هموطنانمان تمام شد! اما این جنگ دستاورهای زیادی هم برایمان داشت. بخوانید:
شاید بزرگترین دستاورد این جنگ برای ما ایرانیها این بود که بسیاری فهمیدند، در دنیای واقعی- و نه در جزوههای دانشگاهی!- قدرت و امنیت، خریدنی نیست و اینکه، چقدر ساده بودند و ساده میدیدند کسانی که تصور میکردند، با ابزاری به نام مذاکره یا تلفن! میتوان، کشوری در مختصات آمریکا و رژیم صهیونیستی را ترغیب به رفع تحریمها و حتی سرمایهگذاری ۱۰۰۰میلیارد دلاری در کشور کرد! (رجوع شود به اظهارات آقای علی ماجدی در فروردین سال جاری) شاید باور کردنش برای عدهای سخت باشد اما حدود ۲ ماه قبل از تجاوز آمریکا و رژیم صهیونیستی به کشورمان، برآورد این طیف این بود که آمریکا قصد سرمایهگذاری
۱۰۰۰ میلیارد دلاری در اقتصاد ایران را دارد. و درست وسط همین مذاکرات به ایران عزیز حمله شد! با همین یک مثال ملموس، تازه و جلوی چشم، به خوبی میتوان فهمید، ساده دیدن و سادهسازی مسائل، چه تبعاتی میتواند برای یک کشور و مردمانش داشته باشد.
یکی دیگر از دستاوردهای بزرگ این جنگ، اثبات حقانیت جمهوری اسلامی ایران در مواجهه با آمریکا، رژیم صهیونستی و برخی کشورهای اروپایی است و اینکه مسئله دشمن با ما، موضوع هستهای نیست. موضوع اصلی، «ایران قوی» است. و اینکه نگاه امام عزیز به رژیم صهیونیستی به عنوان یک «غده سرطانی که باید ریشهکن شود»، چقدر دقیق و درست بوده است. اما آن دستاورد خارقالعادهای که رسانههای غربی دیدند اما غربگرایان ما ندیدند! در گزارش اخیر «فارن پالیسی» آمده است که اینجا چکیده آن را میآوریم:
«.. سالها ایرانیان میپرسیدند چرا کشورشان به برنامه موشکی، نیروهای نیابتی منطقهای یا دکترین مقاومت نظامی نیاز دارد؛ حالا میپرسند چگونه میتوان این ابزارها را قویتر ساخت تا ایران مستقل و صاحب حاکمیت باقی بماند.... مقاومت، دیگر فقط شعار حکومتی نیست؛ بلکه به گفتمانی مشترک در دفاع از کشور تبدیل شده است. این تغییر، اگر تثبیت شود، میتواند سیاست داخلی و منطقهای ایران را برای دههها تحتتأثیر قرار دهد... این دیگر نسل ۱۳۵۷ نیست که مواضع گذشته را تکرار میکند؛ این فرزندان و نوههای آنها هستند نسلهایی که با دسترسی به اینترنت، رسانههای غربی، و اغلب با نگرشی متمایل به غرب رشد کردهاند اکنون مشروعیت نظم جهانی را زیر سؤال میبرند... مقاومت دیگر انحصار جمهوری اسلامی و وفادارانش نیست بلکه به فریادی برای دفاع از میهن تبدیل شده است که مرزهای اجتماعی و سیاسی را درنوردیده است... اکنون، ایده اینکه مذاکره با غرب میتواند مشکلات ایران را حل کند، دیگر بیش از آنکه رنگ واقعگرایی داشته باشد، نشانهای از تسلیم تلقی میشود... نسلی که پس از انقلاب ۱۳۵۷ به دنیا آمدهاند اکنون دستخوش یک دگرگونی عمیق شدهاند. آنها در حال بازنگری در تمام آن چیزی هستند که پیشتر درباره قدرت و امنیت غربی باور داشتند.. زمانی نسل جوان ایران استراتژی منطقهای جمهوری اسلامی را اغلب بهعنوان سیاستی پرهزینه، تحریکآمیز و منزویکننده مورد انتقاد قرار میداد اما جنگ اخیر آن نگاه را تغییر داد... آنهائی که روزی شعارهای حکومت را به سخره میگرفتند، حالا میفهمند که چرا حکومت چنین روایت مقاومتی را ساخته بود... آن ایرانیهایی که پیشتر شعارهای رسمی رهبر جمهوری اسلامی، [آیتالله] علی خامنهای، را جدی نمیگرفتند، حالا شروع به تکرار آن شعارها کردهاند.»
🔻روزنامه ابتکار
📍 دیپلماسی و چشمانداز منافع ملی
✍️ سعید پایبند
دیپلماسی در دنیای امروز، بهعنوان ابزار اصلی تعاملات بینالمللی و یکی از ارکان کلیدی قدرت نرم کشورها شناخته میشود. در عصری که پیچیدگیهای جهانی از تحولات اقتصادی و بحرانهای سیاسی گرفته تا چالشهای زیستمحیطی و امنیتی به مرز بیثباتی رسیدهاند، دیپلماسی نه تنها بهعنوان راهحلی برای مقابله با این بحرانها، بلکه بهعنوان مسیری برای شکلدهی به آینده روابط بینالمللی عمل میکند. در واقع، دیپلماسی امروز فراتر از مذاکره و گفتگو است؛ بلکه به یک استراتژی حیاتی برای حفظ منافع ملی و توازن در تعاملات جهانی تبدیل شده است.
یکی از چالشهای اصلی در عرصه دیپلماسی، همراستایی آن با منافع ملی است. منافع ملی بهعنوان اهداف استراتژیک یک کشور در عرصه جهانی، باید در نظر گرفته شود، ولی در عین حال این منافع نباید تحت تاثیر رقابتهای داخلی و جناحی قرار گیرد. دیپلماسی فراجناحی به این معناست که فرآیند دیپلماسی از ورود به منازعات داخلی و جناحی جلوگیری کرده و تنها بر اساس منافع کلان و بلندمدت کشور تنظیم گردد. دیپلماسی باید با استفاده از ظرفیتهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشور و با نگاه به نیازهای آینده طراحی شود، نه صرفاً بهمنظور پاسخ به چالشهای فوری یا منافع گروهی.
دیپلماسی در عصر جهانیشدن با چالشهای متعددی روبهرو است که توجه به آنها برای تحقق منافع ملی ضروری است. برخی از این چالشها شامل تقابل منافع بینالمللی، پیچیدگیهای چندجانبهگرایی، تهدیدات سایبری، بحرانهای انسانی، و تغییرات اقلیمی هستند. به همین دلیل، دیپلماسی باید بهطور مداوم قادر به انطباق با این تحولات باشد و راهکارهای نوین و موثر برای مقابله با این بحرانها ارائه دهد. دیپلماسی باید بهعنوان ابزاری در خدمت توسعه اقتصادی، افزایش امنیت ملی، و حفاظت از هویت فرهنگی کشور عمل کند. همچنین، در دنیای امروز که تهدیدات بهصورت فراملی و پیچیده بهوجود آمدهاند، تعاملات دیپلماتیک نه تنها در عرصه دولتها، بلکه در عرصه بازیگران غیر دولتی نظیر شرکتها، سازمانهای بینالمللی، و حتی جامعه مدنی نیز حائز اهمیت است.
یکی از برجستهترین نمونههای دیپلماسی در شرایط کنونی، توافق اخیر ایران با آژانس بینالمللی انرژی اتمی است که در میانه بحرانهای سیاسی و تحریمی جهانی و در میزبانی قاهره به دست آمد. این توافق، صرفنظر از ابعاد فنی خود، یک دستاورد مهم دیپلماتیک است که نشاندهنده توانایی ایران در پیگیری منافع ملی از طریق کانالهای دیپلماتیک و کاهش تنشهای بینالمللی است. توافق هستهای و دستاوردهای آن نشان داد که دیپلماسی میتواند بهعنوان ابزاری مؤثر برای کاهش فشارهای بینالمللی و تثبیت امنیت منطقهای عمل کند. این نوع تعاملات، که مبتنی بر اصول مذاکره و اعتمادسازی هستند، میتوانند بهطور مستمر از گسترش بحرانهای نظامی جلوگیری کنند.
اما هیچ دیپلماسی موفقی بدون پشتوانه داخلی و اجماع ملی نمیتواند در عرصه بینالمللی اثرگذار باشد. برای اینکه دیپلماسی به یک ابزار مؤثر در عرصه جهانی تبدیل شود، نیازمند یکپارچگی داخلی است. این یکپارچگی به معنای داشتن توافق در سطح ملی درخصوص اهداف استراتژیک و راهبردی کشور است. زمانی که جناحها و نیروهای سیاسی مختلف در داخل کشور، بر سر سیاستهای خارجی به اجماع برسند و در پی منافع کلان ملی باشند، میتوانند دیپلماسی را بهعنوان ابزاری کارآمد و پایدار برای مقابله با بحرانهای بینالمللی بهکار گیرند.
این اجماع ملی علاوه بر ایجاد ثبات و انسجام در سیاست خارجی، به کشور این توانایی را میدهد که در مذاکرات و تعاملات بینالمللی از موضع قدرت برخورد کند و از یک طرف، از طرف دیگر اعتماد و همکاری کشورها را جلب کند. بدون این پشتوانه، دیپلماسی همواره با چالشهایی نظیر بیاعتمادی و عدم اعتبار مواجه خواهد شد.
در نهایت، دیپلماسی نباید تنها بهعنوان ابزاری برای حل بحرانهای کوتاهمدت نگریسته شود، بلکه باید بهعنوان یک استراتژی بلندمدت برای حفظ و ارتقای منافع ملی در سطح جهانی پذیرفته شود. در این راستا، دیپلماسی باید شامل برنامههای پیشگیرانه برای جلوگیری از بحرانها، تقویت روابط تجاری و اقتصادی، تعمیق همکاریهای علمی و فرهنگی، و ایجاد شبکههای امنیتی و سیاسی باشد که نه تنها در دوران بحران، بلکه در دوران ثبات نیز موثر باشد. دیپلماسی باید بهعنوان یک فرآیند مستمر و چندوجهی، به حفظ صلح و امنیت جهانی و در عین حال ارتقای منافع ملی کشورها کمک کند.
در دنیای امروز که بحرانها و چالشهای جهانی بهسرعت در حال تغییر و تحول هستند، دیپلماسی بهعنوان ابزاری حیاتی برای مدیریت و هدایت منافع ملی در عرصه بینالمللی شناخته میشود. برای موفقیت دیپلماسی، نیاز به یک نگاه فراجناحی، توجه به منافع بلندمدت کشور، و اجماع ملی است. توافقات بینالمللی بهعنوان یکی از ابزارهای اصلی دیپلماسی باید از آن برای کاهش تنشها، ایجاد اعتماد و تقویت امنیت و ثبات جهانی بهره گرفت. در نهایت، دیپلماسی باید بهعنوان یک استراتژی بلندمدت و فراتر از بحرانها برای حفظ منافع ملی در سطح جهانی پذیرفته شود.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 استراتژی صهیونیستها و راهبرد جمهوری اسلامی
✍️ نادر کریمیجونی
گزارشهای متفاوتی از سرزمینهای اشغالی به گوش میرسد. خبرگزاریهای بینالمللی از منطقه غزه خبر میدهند که ارتش رژیم صهیونیستی سرانجام شهر غزه را اشغال و تانکهایIDF به داخل غزه نفود کردهاند. پایگاههای خبری حماس نیز دیروز صبح (سهشنبه) ورود این تانکها را تایید و اضافه کردهاند که صدای انفجارهای شدیدی از درون این شهر به گوش میرسد. تا آخرین لحظههای نگارش این یادداشت، پایگاههای خبری رسمی رژیم صهیونیستی در مورد این نفوذ و اشغال غزه سکوت کردهاند اما اگر این خبر صحت داشته باشد، بنیامین نتانیاهو باوجود مخالفتهای گسترده اعضای کابینه و نظامیان همکارش، بالاخره تصمیم خود برای اشغال شهر غزه را اجرایی کرد و به هشدارهایی که در مورد تاثیر منفی این اشغال بر روند توقف جنگ و بینتیجه بودن آن بر آزادسازی اسیران در دست حماس بیان شده بود، بیتوجهی کرد.
هم موضعگیری ترامپ و هم سفر وزیر امور خارجه ایالاتمتحده آمریکا به سرزمینهای اشغالی گواه کاملا قابل اعتمادی دال بر حمایت همهجانبه واشنگتن از تلآویو در همه ابعاد و اقدامات آن است. نمیتوان انکار کرد که نتانیاهو تمامی اقدامات اجرایی و عملیاتهای خود را نه فقط از قبل به اطلاع واشنگتن میرساند بلکه موافقت و همراهی ترامپ را نیز در این زمینه جلب میکند. از این منظر آنچه در روزهای اخیر در مناطق اشغالی و حتی در مورد تجاوز رژیم صهیونیستی به قطر رخ داد باوجود دروغگوییهای دونالد ترامپ، همه با کاخ سفید و دولت ایالاتمتحده آمریکا مطرح و هماهنگ شده بود و به همین دلیل سفر مارکو روبیو یک روز پیش از اشغال غزه به اسرائیل میتواند به عنوان مهر تایید اقدام جدید نتانیاهو در جنگ با فلسطینیها محسوب شود. چه گمان میرود روبیو دستکم از قریبالوقوع بودن آغاز حمله و اشغال شهر غزه آگاه بوده و به همین دلیل به دیدار متحدان
رژیم صهیونیستی واشنگتن شتافته تا مراتب حمایت کاخ سفید از راهبردهای شریک و متحد خود را به تلآویو و نیز به افکار عمومی جهان اعلام کند.
نزدیکی عیان واشنگتن به تلآویو و حمایت مطلق دولت ترامپ از راهبردها، سیاستها و اقدامات دولت نتانیاهو، آن هم در حالی که اروپاییها در حال تحریم و منزوی کردن راستگرایان رژیم صهیونیستی هستند و به طور فزاینده مخالفتهای رهبران و مقامات کشورها با آنچه رهبران رژیم صهیونیستی انجام میدهند، گسترش مییابد، بنیامین نتانیاهو را به تداوم پاکسازی قومی و نسلکشی نژادی تشویق و دلگرم کرده است. از این بابت گمان نمیرود که در روند فعالیتهای جاری در سرزمینهای اشغالی تغییری حاصل شود. همین نزدیکی میتواند پیامی به ایران مخابره کند که هیچ امیدی به حصول توافق میان تهران و واشنگتن وجود ندارد و بر این پایه آن دسته افرادی که به کنار گذاشتن اروپا از روند مذاکرات هستهای با ایران و حصول نتیجه به ایالاتمتحده توصیه میکنند، عملا به امری محال سفارش میکنند. چه دستکم در دولت حاضر و با ترکیب فعلی جمهوریخواهان حاکم بر کاخ سفید، توافق با آمریکا امری بسیار دور از دسترس مینماید اما در عین حال اشغال و درگیر شدن ارتش رژیم صهیونیستی در تصرف شهر غزه، پیامی خوشایند برای ایران محسوب میشود، در اینباره باید توجه کرد که از یک هفته پیش از آغاز جنگ با ایران تا یک هفته بعد از آن، نظامیان رژیم صهیونیستی هیچ ماموریت یا عملیات مهم و قابل ذکری را در منطقه غزه انجام ندادند.
در این مدت حتی جنگندهها و پرندههای رژیم صهیونیستی هم در سرزمینهای اشغالی ماموریت مهمی را به انجام نرساندند. این قرینه مهم میتواند مبین آن باشد که در طول درگیری رژیم صهیونیستی در اشغال غزه، به احتمال زیاد حمله نظامی به ایران صورت نخواهد گرفت، هرچند که حملات ضدامنیتی و جاسوسی شامل این احتمال نمیشود.
🔻روزنامه اعتماد
📍 سقط جمعیت یا رشد آن؟
✍️ عباس عبدی
از ۱۰ سال پیش و هنگامی که رشد سالانه جمعیت در ایران حدود ۱.۵ درصد بود و هنوز خطری برای جمعیت نبود نسبت به روند کاهشی فرزندآوری حساس بودم. مجموعه مطالبی که در این مورد نوشتم را در یک کتاب ۱۸۰ صفحهای منتشر کردهام. علت حساسیت من فقط تعداد جمعیت نبود، زیرا حداقل در آن زمان مشکلی در این زمینه نداشتیم، بلکه مساله افول و بحران جامعه ایرانی بود که به دقیقترین وجه خود را در مقوله فرزندآوری نشان میداد. پس اگر قرار بود که مساله ایران حل شود، بدون تردید باید آثارش در فرزندآوری دیده میشد. چرا این دو به هم مربوط بودند؟ بهطور کلی با توسعه اقتصادی و اجتماعی، طبقه متوسط بزرگ و قوی میشود. این طبقه به دلایل فرهنگی و به مرور زمان زاد و ولد کمتری خواهد داشت و رشد جمعیت به نحو پیشبینیپذیری کم میشود و این یکی از قطعیترین روندهای حاکم بر تحولات اجتماعی است. ولی اگر جامعهای که دارای طبقه متوسط قوی است، با عقبگرد فاحش اقتصادی مواجه شود، شاهد افت شدید و غیرمتعارف فرزندآوری خواهیم بود، زیرا طبقه متوسطی که به لحاظ اقتصادی فقیر شود، به لحاظ فرهنگی همچنان جزو طبقه متوسط است ولی به دلیل فقر، به کلی با فرزندآوری و حتی ازدواج قهر میکند، زیرا ازدواج و فرزندآوری برای این طبقه معنایی متفاوت از طبقه سنتی و فقیر گذشته دارد که فرزندآوری آنان زیاد بود. بنابراین پس از آغاز تحریمها در دهه ۹۰ شاهد کاهش غیرمتعارف فرزندآوری در ایران هستیم، به ویژه از سال ۱۳۹۶ به بعد و شکست برجام، روند کاهشی زاد و ولد شیب تندتری پیدا میکند و همچنان هم ادامه دارد و قانون فرزندآوری نه تنها مانع آن نشده که به نظرم یکی از عوامل تشدیدکننده این کاهش همین قانون است. در همین بهار امسال تعداد متولدین نسبت به بهار سال ۱۴۰۳، حدود ۱۰ درصد کاهش یافته که رقم بسیار بالایی است. بنده از الان با قاطعیت پیشبینی میکنم، بهار سال ۱۴۰۵، این کاهش بیشتر خواهد شد و نه کمتر. در حالی که در شرایط جنگی معمولا شاهد افزایش زاد و ولد هستیم.
از ابتدایی که دولت جدید تشکیل شد به وزیر محترم بهداشت پیشنهاد کردم که با توجه به تاکید مقام رهبری در جلسه با دولت به آقای وزیر بر مساله مهم و درست فرزندآوری، بهتر است که در اولین گام گزارشی کارشناسانه در این مورد تهیه و تقدیم کنید، تا روشن شود که قانون موجود با هدف رساندن نرخ باروری به بالای ۲ هیچ کمکی بر حل این مساله نمیکند، بلکه آن را تشدید خواهد کرد و این قانون جز خسارت نتیجه دیگری ندارد. از زمان اجرا شدن آن باروری با شدت بیشتری کاهشی شده است. برای این منظور بهتر است یک مطالعه میدانی انجام شود که این مطالعه با چند ماه تاخیر به وسیله جهاد دانشگاهی انجام شد که تکرار دقیق پژوهش سال ۱۳۹۵ بود و نشان داد که موانع فرزندآوری با این قانون رفع نمیشود. مطابق این پژوهش ۴ علت اصلی در عدم رغبت به فرزندآوری عبارتند از: نگرانی نسبت به تامین آینده فرزند جدید (۸۷ درصد)، افزایش مشکلات اقتصادی (۸۱ درصد)، فقدان درآمد کافی برای فرزند جدید (۷۹ درصد) و فقدان مسکن و فضای مناسب برای فرزند جدید (۷۳ درصد) . جالب اینکه پاسخهای مردم در هر چهار مورد در سال ۱۴۰۳، به نحو بسیار روشنی نسبت به پژوهش قبلی در سال ۱۳۹۵ حدود ۱۵ تا ۲۰ درصد بیشتر شدهاند. در واقع در این ۸ سال اصلیترین موانع فرزندآوری نه تنها بهبود نیافته که بدتر هم شده است. جالب است که این تحقیق نشان میدهد مشکل مردم نداشتن تمایل به فرزندآوری نیست که خیلی هم دوست دارند و حتی این تمایل در سال ۱۴۰۳ نسبت به سال ۹۵ بیش از ۴۰ درصد بیشتر هم شده است. (در این مورد یک یادداشت مستقل باید بنویسم) مشکل مردم نخواستن فرزندآوری نیست، نتوانستن است. جز این ۴ عامل اصلی بقیه عوامل اهمیت چندانی ندارند، و این چهار عامل نیز با قانون فرزندآوری بهبود پیدا نمیکند، بلکه بدتر میشود که شده است. کسانی که منشا ناامیدی هستند چگونه میتوانند مردم را به آینده امیدوار و فرزندآوری را افزایش بدهند؟ پس چرا تندروها این همه وقت و بودجه کشور را به صورت بیهوده در این راه تلف میکنند؟ شاید بگوییم هنگام تصویب قانون آگاه نبودند، حالا که حقیقت روشن شده، چرا اتلاف منابع را ادامه میدهند؟ شاید این قانون به یک دکان سهنبش برای ارتزاق عدهای تبدیل شده و با پیمانکاری برای انجام تبلیغات بیهوده و سخیف و برنامههای نمایشی و به اصطلاح آموزشی و... پول به جیب میزنند. متاسفانه آنان هیچ درکی از مساله ندارند، یکی از آنان اعلام کرد که خانوادهها از ۲ فرزندی به ۶ فرزندی برسند. فرزندآوری ۲ کودک را نمیتوانند حفظ کنند، دنبال آوردن ۶ فرزند هستند! در حالی که خودشان ۲ یا حداکثر ۳ فرزند دارند و درکی از معنای ۶ فرزند ندارند. نه با فقه آشنا هستند، نه با جمعیت و نه با قانون و نه با علم، بعد برای کشور و مردم قانون مینویسند که جز هزینه و زیان هیچ اثر دیگری ندارد. دیگری که عضو کمیسیون فرهنگی مجلس و از سردمداران اصلی اینگونه قوانین است، میگوید که در جنگ ۱۲ روزه که بیش از هزار شهید دادیم، بیش از ۳۰ هزار تولد داشتیم که نشان میدهد جریان زندگی به راه است. توجه ندارد که این جریان زندگی مربوط به ۹ ماه قبل بوده در مورد این جنگ بهتر است صبر کنند تا ۹ ماه بعد آن را بسنجند. اینگونه جمعیت را سقط میکنند. چرا این سیاست ویرانگر را ادامه میدهند و نمیخواهند که علل واقعی کاهش فرزندآوری را بپذیرند؟ چون پذیرش شکست در قاموس آنان، هزار بار بدتر از اصل شکست است. البته از یک نظر شکست هم نخوردهاند، چون دنبال یک سفره بودند که اکنون باز است و دور آن نشستهاند. هیچ دستاوردی جز کاهش شدید زاد و ولد نداشته و فقط افزایش اندک در بچههای چهارم به بعد! در حالی که مساله اصلی آوردن فرزند اول و دوم و حتی اصل ازدواج است. از خانم دکتر دستجردی انتظار میرود که به عنوان یک محقق و پزشک با تجربه که مسوولیت ستاد جمعیت را پذیرفتهاند و به خوبی میدانند که علل کاهش فرزندآوری چیست و انتظار میرود که خیلی شفاف توضیح بدهند و عوارض قانون موجود را بیان کنند و کشور و اقتصاد را از سیاهچاله سیاستگذاری موجود بیرون آورند و مانع ادامه این فرآیند بسیار زیانبار و پر هزینه شوند. در حالی که این یادداشت به پایان رسیده بود این خبر دریافت شد که «هدیه ۴۸ میلیون تومانی دولت برای مادران، براساس مصوبه اخیر شورای عالی انقلاب فرهنگی که امروز توسط پزشکیان ابلاغ شد در راستای سیاستهای ابلاغی رهبر انقلاب درباره جمعیت، مادران بارداری که از یکم فروردین ۱۴۰۵ فرزند خود را به دنیا میآورند، مشمول دریافت «کارت امید مادر» خواهند بود. این کارت به مدت ۲۴ ماه، ماهانه ۲ میلیون تومان شارژ میشود. این مبلغ صرفا برای تامین بخشی از هزینههای ضروری شامل خوراک، پوشاک و ملزومات کودک اختصاص خواهد یافت.» با خواندن این خبر تعجب کردم. اولا شورای عالی انقلاب فرهنگی بر اساس کدام اختیار خود این بودجه کلان را تصویب کرده؟ به علاوه آیا یک گزارش یک صفحهای در توجیه و اثرگذاری و منطق این بودجه وجود دارد؟ اگر بلی، منتشر کنید؟ مگر شما پول خود را همینگونه خرج میکنید که بودجه مردم را خرج میکنید؟ اگر طی دو سال یک میلیون و ۸۰۰ هزار کودک متولد شوند بودجه سالانه آن حدود ۴۳ هزار میلیارد تومان خواهد شد. این پول را از کجا تامین میکنید؟ جز از طریق تورم و به قیمت کم کردن جیب ملت؟ شما همین الان هم کسری بودجه فراوان دارید و از نبود پول مینالید بعد یکباره چنین تصمیمی خارج از بودجه میگیرید؟ مجلس هم نمیتواند بدون تامین بودجه هزینه تعیین کند، شما چگونه انجام دادید؟ تازه دو سال دیگر ارزش این دو میلیون تومان برابر یک یا دو وعده غذا هم نمیشود چه دردی از مردم فرزندآورده را درمان میکند؟ مردم چه فرض میشوند چون به خوبی به یاد دارند، احمدینژاد وعده مشابهی داد که انجام نشد در حالی که درآمد ارزی دولت او سر به فلک میزد. شما همین وامهای ازدواج و فرزندآوری را هم نمیتوانید بدهید چه رسد به پرداخت این رقم. خودتان کلاهتان را قاضی کنید آیا حاضرید با چنین وعدهای فرزند بیاورید؟ بعد چرا به پولدارها میدهید؟ همه اینها نشانه سردرگمی است و این تصمیمات هیچ اثر مثبتی بر بحران فرزندآوری ندارد.
🔻روزنامه شرق
📍 وفاق در راه بایگانی
✍️ کامبیز نوروزی
مضمون اصلی شعار یا ایده وفاق آقای پزشکیان گفتوگو با جناحهای سیاسی داخل نظام است. اما بعد از یک سال اصول آن مبهماند. مثلا: ۱- هدف گفتوگو) گفتوگو چه هدفی را دنبال میکند؟ آیا برای تقسیم منافع است؟ یا برای تأمین منافع ملی سرزمینی به نام ایران. مردم ایران همیشه ایراندوستی خود را نشان دادهاند. اوج میهندوستی ایرانیان در جنگ ۱۲روزه نمایان شد. آیا طرفهای گفتوگو به اندازه مردم ایران، ایران را دوست دارند؟ طرفهای گفتوگو باید ایراندوستی خود را با قبول خطاها و اصلاح تفکرات و اهتمام تمام به حل مشکلات کمرشکن موجود اثبات کنند. فهرستکردن مشکلات -که آقای رئیسجمهور چندی پیش ارائه کرد- دردی را دوا نمیکند. ایشان باید این توانایی را نشان بدهد که میتواند برای حل مشکلات از طریق مدیران لایق، تغییر دیدگاهها و برطرفکردن موانع سیاسی مخالفان تندرو عمل کند.
۲- چارچوب گفتوگو) گفتوگو بدون چارچوب مشخص جز هیاهو نخواهد بود. آقای پزشکیان نمیتواند جز چارچوب قانون اساسی و دیگر قوانین کشور چارچوب دیگری برگزیند. هر چارچوبی غیر از این، مانند مصلحتاندیشیهای فردی و حزبی مغایر با حقوق ملت و معارض با نظام حقوقی کشور بوده و به منزله معامله حقوق ملت در برابر قدرتهای نامشروع است و پشتکردن است به ملت. نمیتوان مردم را به آنهایی فروخت که مدام در پی انحصار قدرت به هر طریق ممکن و با نقض مکرر قوانین پا روی حقوق ملت میگذارند. چارچوب قانون و بهویژه مهمتر از همه قانون اساسی تنها چارچوبی است که باید بر هر گفتوگو در راستای وفاق حاکم باشد.
۳- موضوع گفتوگو) موضوع گفتوگوها چیستند؟ در دادخواستها میگوییم خواسته باید منجز باشد، یعنی دقیقا معلوم باشد که خواهان چه خواستهای از دادگاه دارد؟ از نظر آقای پزشکیان چه چیزهایی برای وفاق باید موضوع گفتوگو باشند؟ چیزی اعلام نشده است.
۴- طرفهای گفتوگو) در تمام حدود دو دهه گذشته دو جریان اصلی آشکار و پنهان با تخطی از قانون یا اهداف قوانین، بحرانها آفریدهاند. یک جریان، نهادهای رسمی بیرون از دولت، مثل صداوسیما و جریان دیگر، گروهی که به گروه فشار معروف بوده و با انواع روشهای مختلف چوب لای چرخ زندگی مردم و آزادی بیان و حاکمیت ملت میگذارند. آیا این دو جریان، طرفهای گفتوگوی پزشکیان و دولتش هستند؟ کجا، کی و چگونه این گفتوگوها انجام میشوند؟ مثلا پزشکیان و همکارانش برای اصلاح وضعیت صداوسیما و بازگشت تلویزیون ایران از یک رسانه فرقهای به یک رسانه ملی، چه گفتوگوهایی با چه کسانی انجام داده یا میدهند؟ یا برای مهار گروههای فشار -که دوباره راه افتادهاند- چه گفتوگوهایی بوده است.
۵- ظرفیت گفتوگو) کار گفتوگو آگاهیدادن و اقناع است. گفتوگو زمانی بر طرف مقابل اثرگذار است که او چیزی را نداند و با استدلال آگاه شود و بپذیرد که باید راهش را اصلاح کند. کدامیک از طرفهای گفتوگو که آقای پزشکیان به دنبال وفاق با آنهاست، ناآگاهاند؟ مثلا آیا طرفداران فیلترینگ این واقعیت را نمیدانند که این سیاست مطلقا شکست خورده است که مدام بر آن اصرار دارند؟ کدام آگاهی باید به ایشان داده شود؟ در بقیه موارد هم همین است. چنین افراد و جریانهایی ملتزم به آداب و اصول گفتوگو نیستند. با آنها اکتفاکردن به گفتوگو، مصداق آب در هاون کوبیدن است. در مقابلِ چنین جریانهایی در کنار ابزار گفتوگو باید از ابزار قدرت قانونی و اطلاعرسانی و توانایی جامعه مدنی استفاده کرد. مانند همان کاری که درباره توقف اجرای لایحه حجاب و عفاف شد و شورایعالی امنیت ملی جلوی اجرای این قانون مملکتسوز را گرفت. رئیسجمهور باید از اختیارات قانونی خود برای جلوگیری از اختلال در جریان امور ملت استفاده کند. ایشان میتواند با دستور حذف فیلترینگ نشان دهد که رئیسجمهور است و از قدرت قانونی یک رئیسجمهور برخوردار است.
۶- گروه پشتیبان گفتوگو) همه گفتوگوها از طرف خود رئیسجمهور نمیتواند انجام شود. بخش مهمی از این کار قاعدتا باید از سوی گروه همکاران ایشان در نهاد ریاستجمهوری و وزارتخانهها انجام شود. این گروه باید وفاداران به حقوق اساسی ملت بوده و معاملهگران حقوق مردم نباشند و بتوانند شجاعانه و با درایت در برابر رقیب انحصارطلب قانونشکن با زبان رسا و پای استوار حرف بزنند و عمل کنند. در یک سالی که از عمر دولت میگذرد، معلوم شده است که بخش بزرگی از همکاران رئیسجمهور چنان کفایتی ندارند که گروه پشتیبان گفتوگوها باشند و بتوانند با ایدهها و طرحهای درست در فرایند وفاق سلسله مصائب کشور را سروسامانی دهند.
چیزی از تلاش برای وفاق با مردم در کارهای دولت دیده نمیشود. دستکم آقای رئیسجمهور پیش از آنکه وقت بگذرد و ایده وفاق به بایگانی برود، به مردم بگویند که در فرایند ایده وفاق چه گذشته است و چه موانعی بر سر راه آن وجود دارد؟ مردم را بیگانه نبینید.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 سازندگان به دنبال سودهای کوتاهمدت در بازار مسکن
✍️ فرشید ایلاتی
قانون مالیات بر عایدی سرمایه اگر با آییننامههای دقیق و متناسب با شرایط رکودی بازار همراه شود، میتواند فرصت تازهای برای حضور سازندگان حرفهای و صنعتیسازی مسکن ایجاد کند.
اجرای این قانون در شرایط رکود کنونی بازار مسکن، بدون ملاحظات لازم، میتواند پیامدهای منفی به همراه داشته باشد. با این حال، نباید اصل قانون کنار گذاشته شود بلکه باید با تمهیدات و آییننامههای دقیق، از تعمیق رکود جلوگیری کرد. وقتی شاخصگذاری و نرخهای مجاز به درستی تعریف نشود، قانون از هدف اصلی خود فاصله میگیرد. همانطور که مالیات بر خانههای خالی نتوانست تعادل لازم را ایجاد کند.
در اجرای قانون مالیات برعایدی سرمایه لازم است شاخصها و ضوابط روشن وعلمی پیشبینی شود تا فلسفه تنظیمگری آن حفظ شود. بازار مسکن تاکنون محل حضور سازندگان خُرد و سوداگرانی بوده که صرفاً بهدنبال سودهای کوتاهمدت و نجومی هستند. با اجرای این قانون، هزینه فعالیت برای این گروه افزایش مییابد و در مقابل، فضای بیشتری برای حضور سرمایهگذاران حرفهای و شرکتهای صنعتیساز ایجاد میشود. این امر میتواند حرکت بازار مسکن از ساختوساز سنتی به سمت تولید انبوه و صنعتی را تسریع کند.
اجرای صحیح قانون میتواند حتی خطوط تولید صنعتی شرکتها را فعال کند. وقتی سازندگان خُرد کنار روند، شرکتها به جای ساخت پروژههای کوچک، وارد پروژههای بزرگمقیاس میشوند و این امکان استفاده از فناوریهای صنعتی را فراهم میکند. در نتیجه، بازار از حالت پراکنده خارج و به سمت مدیریت حرفهای ساختوساز هدایت خواهد شد.
مطالب مرتبط