🔻روزنامه تعادل
📍 کرسنت و فرصت‌های بر باد رفته اقتصاد ایران
✍️ حمیدرضا صالحی
خبر صدور حکم دادگاه پرونده کرسنت و تلاش طرف مقابل برای مصادره یکی از ساختمان‌های مهم ایران در خیابان ویکتوریای لندن، یک‌بار دیگر ابعاد مختلف این پرونده را در ویترین افکار عمومی گشود و درباره آن بحث و تبادل نظرهای بسیاری صورت گرفت. مطابق محتوای قرارداد کرسنت که در زمان دولت اصلاحات منعقد شده بود، ایران بخشی از طرفیت‌های بالای گاز خود را به طرف اماراتی می‌فروخت و نقش قابل توجهی در تحولات مرتبط با این صنعت در منطقه پیدا می‌کرد. اما طی طول حدود ۳دهه‌ای که از توقف این قرارداد گذشته، نه تنها گازی از سوی ایران صادر نشده و میلیاردها دلار سرمایه ایران بر باد رفته، بلکه اعتبار ایران نیز خدشه‌دار شده و فرصت وابستگی کشورهای همسایه به ایران نیز از میان رفته است. چنین خساراتی در ایران در شرایطی تجربه می‌شود که در هیچ نقطه‌ای از جهان چنین برخوردهای سیاسی و جناحی با موضوعاتی که به نوعی به منافع ملی مرتبط است، رخ نمی‌دهد. اما در ایران گروه‌های سیاسی و جناح‌ها با منافع ملی بازی می‌کنند بدون اینکه هیچ نهاد ناظری پیگیری‌های لازم را صورت دهد.
همه به این واقعیت اشراف دارند که قرارداد کرسنت اگر روال عادی خود را طی می‌کرد، فرصت‌های سرمایه‌گذاری در حوزه انرژی ایران افزایش قابل توجهی پیدا می‌کرد. از سوی دیگر علاوه بر اینکه درآمدهای ارزی بالایی برای کشور ایجاد می‌کرد، باعث می‌شد روابط ایران با کشورهای همسایه، قوی‌تر و از نظر امنیتی مستحکم‌تر شود.

ضمن اینکه کشورهای دیگر به انرژی ایران وابسته می‌شدند و ایران به عنوان بازیگر اصلی انرژی در منطقه ایفاگر نقشی ویژه می‌شد. ایران می‌توانست پلیر و بازیگر اصلی گاز در خاورمیانه و آسیای مرکزی و تعیین‌کننده قیمت گاز در منطقه شود. اما به دلیل اشتباهات استراتژیک ایران، ترکیه بازیگر اصلی گاز در منطقه شده است. ایران هم از کریدورهای شمالی به جنوب و هم کریدور‌های شرق به غرب می‌توانست بازیگر اصلی انرژی باشد.

کرسنت به دلیل مسائل سیاسی و جناحی در ایران، در حاشیه قرار گرفت و منافع ایران از دست رفت. کار به جایی رسید که ایران در دادگاه‌های بین‌المللی محکوم و دارایی‌های ایران در جهان ضبط شد. خسارتی که دادگاه به طرف مقابل تشخیص داده، ایران را در موضع محکوم قرار داده و رای به مصادره شرکت‌ها و اموال ایران داده شده است. این دارایی‌ها، ثروت مردم ایران است که بازیگر گروه‌های سیاسی قرار گرفته است. هیچ نهاد ناظری هم پیگیر موضوع نیست. هر جریان سیاسی که باعث و زمینه‌ساز این حکم محکومیت شده باید مجازات شود. اصولا منافع ملی خارج از دعواهای سیاسی قرار می‌گیرد، اما در ایران بدون توجه به این بایدها، منافع مردم بازیچه درگیری‌های جناحی قرار می‌گیرد.‌

ای کاش کرسنت، تجربه‌ای شود تا الگوی توسعه در کشور جدا از بازی‌های سیاسی قرار گیرد. باید پرسید چرا دولت‌ها در ایران زودتر با امارات به توافق نرسیده و این قرارداد را احیا نکرده‌اند. این معامله را می‌شد دوباره زنده کرد. امیدوارم دولت پزشکیان این اقدام را در دستور کار قرار دهد و فرصت‌های تازه‌ای در حوزه انرژی شکل دهد.

می‌توان با امارات مذاکره و پرونده را حل و فصل کرد. ایران معامله‌ای صورت داد و به هر دلیلی کنسل شد، باید طرف مقابل را راضی و قانع می‌کردیم. ایران منابع بزرگ انرژی در حوزه نفت و گاز دارد و می‌شد به راحتی امارات را قانع ساخت و پروژه را زنده کرد. حتی می‌شد از ظرفیت‌های بخش خصوصی ایران استفاده می‌شد تا این نیازهای امارات به گاز برطرف شود. ناراحتی هر ایرانی وطن‌دوستی این است که چرا این مدت زمان طولانی سپری شده و اقدامی برای حل مشکل انجام نشده است؟ ایران باید یک تیم مذاکراتی ویژه و یک تیم حقوقی حاذق را به کار می‌گرفت و موضوع را حل و فصل می‌کرد. هر چند کرسنت خسارات بسیاری به ایران وارد ساخت، اما‌ ای کاش این پرونده تجربه‌ای شود که ایران پرونده‌های مرتبط با منافع ملی خود را از بازی‌های سیاسی و جناحی و مساله قدرت به دور نگه دارد.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 با پول بازی نکنیم
✍️ سیدمحمد‌حسین عادلی
تصور کنید از هزینه‌های خود زده اید و ۵۰‌میلیون تومان در بانک پس‌انداز کرده‌اید تا با آن یک کالای بادوام خانگی بخرید. ناگهان صبح که از خواب بیدار می‌شوید، اعلام می‌شود که ۵۰‌میلیون تومان شما تبدیل به پنج‌هزار تومان شده است. چه حالی می‌شوید؟ ارزش دارایی شما ناگهان با یک تصمیم نامناسب، در شرایطی بسیار نامناسب‌تر به یک ده‌هزارم کاهش پیدا کرده است. واقعا تصور می‌کنید قیمت مبلمان یا یخچالی که می‌خواهید بخرید به همان نسبت کاهش پیدا می‌کند؟

تجربه کشورهای دیگر نشان می‌دهد که قیمت‌ها به‌سادگی تعدیل نمی‌شوند و همواره در سطحی بالاتر قرار می‌گیرند. تجربه فرانک فرانسه و مارک آلمان به یورو وجود دارد. در برهه‌ای و در اروپا، قهوه ۲ مارک بود بعد از تبدیل مارک به یورو، قیمت قهوه به فاصله مدت بسیار کوتاهی معادل ۲ یورو شد، در صورتی که نرخ کالا باید ۵۰ سنت احتساب می‌شد. این امر یعنی با چنین فرایندی، قدرت خرید مردم از آنچه هست کاهش بیشتری پیدا می‌کند و موجب آشفتگی روانی مردم در این شرایط سخت می‌شود.

اقتصاددانان در ادبیات اقتصادی پول را به مهمات تشبیه کرده‌اند و به همین لحاظ سازمان منتشرکننده و حافظ ارزش پول را بانک مرکزی مستقل با اختیارات و مسوولیت‌های خاص خود قرار داده‌اند. همان‌طور که نمی‌توان با مهمات بازی کرد با پول هم نمی‌توان شوخی کرد. مردم حاصل کارکرد و زحمات خود را در دارایی پولی که دارند نگه می‌دارند. تصمیم برای تغییر ارزش آن، همان تصمیم درباره اندوخته و حاصل دسترنج مردم است؛ بنابراین نمی‌توان چنین تصمیماتی را بدون توجه به شرایط حاکم و آثار روانی، اجتماعی و سیاسی آن اتخاذ کرد. بگذارید چند نکته را یادآوری کنیم:

چرا نباید در برهه کنونی حذف صفر داشته باشیم؟
۱- در شرایطی که کشور با تورم مزمن ادامه‌دار ۴۰درصدی یا بالاتر دست و پنجه نرم می‌کند، هرگونه حذف صفر فقط برای مدت بسیار کوتاهی اثر دارد و مجددا تورم به اقتصاد برمی‌گردد. اگر تورم ۴۰درصد باشد، هر یک سال و ۸ماه قیمت‌ها دوبرابرمی‌شود. تورم قیمت مواد خوراکی معمولا بالای ۵۰ تا ۶۰درصد است. یعنی در کمتر از یک سال قیمت‌ها دوبرابر می‌شوند. منابع بودجه ۱۴۰۴ رسما ۴۹درصد از مالیات، ۱۹درصد از نفت و ۳۲درصد از اوراق تامین شده است که تحقق صد‌در‌صدی آنها جای سوال جدی دارد. در شرایط حاکم موجود، تامین منابع مالی ریالی و کسری بودجه از بزرگ‌ترین مشکلات کشور است. در چنین شرایطی تامین منابع از طرق تورمی صورت می‌گیرد و این یک امر غیرطبیعی نیست. بنابراین شرایط عادی ما شرایط تورمی است.
۲- در همه دنیا برای انجام چنین کار مهمی، یک بسته اقتصادی تعریف می‌شود و در آن بسته اقتصادی، برخی اقدامات در اولویت قرار می‌گیرند، سپس همه آنها با هم یا پشت سر هم انجام می‌شود. دولت در این شرایط که از تغییر قیمت حامل‌های انرژی به سبب بروز آثار روانی، اجتماعی و سیاسی آن به‌شدت پرهیز می‌کند، چگونه حاضر است ارزش کل دارایی‌های مردم را به‌یک‌باره کاهش دهد؟ آیا مسوولیت و تحمل آثار اجتماعی و سیاسی آن را دارد؟ آن هم در شرایطی که سرمایه اجتماعی در حد بسیار شکننده‌ای قرار دارد.

۳- سوال بعدی این است که آیا شرایط اقتصادی و سیاسی کشور برای اجرای یک بسته اصلاحات اقتصادی تند و تیز مناسب است؟ قطعا پاسخ منفی است. زیرا هر بسته اقتصادی که برای حذف صفر از پول ملی تعریف شود، باید شامل اصلاح قیمت‌ها ازجمله اصلاح قیمت حامل‌های انرژی و نیز کاهش یارانه‌ها، کاهش معنی‌دار کسری بودجه، متنوع‌سازی درآمدها و از این قبیل باشد. مسوولین و به‌خصوص سران محترم سه قوه باید از خود سوال کنند که آیا الان زمان کاهش سوبسید‌ها و اصلاح قیمت‌هاست؟ آیا جامعه تحمل ریاضت شدید اقتصادی را دارد؟

۴- اگر بخواهیم از تجارب کشورهای دیگر در این زمینه استفاده کنیم تجربه ۲۰۰۵ ترکیه، ۱۹۹۸ روسیه و ۱۹۹۴ برزیل قابل‌مطالعه است. ترکیه حذف صفر خود را در شرایط آرام سیاسی و اقتصادی، و به کمک وام چند‌میلیارد‌دلاری از صندوق بین‌المللی پول و اصلاحات عمیق اقتصادی، پولی و بانکی انجام داد؛ این کشور برای بیش از یک دهه هم در این امر موفق بود. روسیه حذف صفر را در دوران متلاطم سیاسی یلتسین انجام داد و هیچ بسته اقتصادی تعریف نکرد؛ به همین سبب هم شکست خورد و بعد از روی کار آمدن پوتین و تعریف بسته جامع و افزایش درآمدهای نفتی دست به اصلاحات اقتصادی زد. در برزیل هم سیاستگذاران در شرایط بسیار خوب سیاسی و اجتماعی با ارائه یک بسته اقتصادی اصلاحات، مبادرت به این کار کردند و موفق شدند. بنابراین تجربیات دیگر کشورها نشان می‌دهد که اقدام برای حذف صفر بدون تعریف یک بسته اقتصادی و حتی سیاسی قرین شکست خواهد بود.

۵- موافقان چه می‌گویند؟ موافقان طرح مذکور معتقدند صفرزدایی برای محاسبات حسابداری خیلی خوب است. زیرا پول‌های خرد الان به حساب نمی‌آیند؛ مثل ۵ ریال یا ۱۰۰ ریال. بله این گزاره درست است؛ اما الان این موضوع در اولویت کشور نیست. همچنین عنوان می‌شود ارزش پول ملی نسبت به دلار افزایش پیدا می‌کند. مثلا اگر دلار ۱۰۰هزار تومان باشد، یک دلار می‌شود ۱۰ تومان. آیا این استدلال پذیرفتنی است؟ حذف صفر به‌هیچ‌وجه به معنای افزایش قدرت خرید و ارزشمند شدن پول ملی نیست، زیرا آن ۱۰ تومان طبق تعریف همان ۱۰۰هزار تومان است. این استدلال غیراقتصادی است و به نظر می‌رسد بیشتر برای دستاوردسازی است.

۶- اولویت جامعه چیست؟ در‌حال‌حاضر که کشور در شرایط تحریمی و تورمی به سر می‌برد و هر آن ممکن است شرایط ویژه‌ای بر کشور تحمیل شود، اجازه می‌خواهم از سران محترم سه قوه، مخصوصا ریاست محترم جمهوری که در این زمینه مسوولیت مستقیم دارند، سوال کنم که اولویت اقتصادی مردم چیست؟ آیا با حذف صفر و بزک کردن پول ملی مشکل اقتصادی ما حل می‌شود؟ یا نگرانی‌های روانی، اجتماعی و سیاسی را افزایش می‌دهد. به گمان من اولویت مردم الان این نیست که ۱۰هزار تومان را یک تومان بنامند.

۷- دولت تا زمان عادی شدن شرایط می‌تواند اسکناس‌های درشت‌تر چاپ کند، مثل چک‌پول‌های کنونی که برخی از صفرهای آنها کمرنگ است. در‌حال‌حاضر باید به اولویت‌های اقتصاد تحریمی – تورمی و جنگی رسیدگی شود. این اولویت‌ها به دولت اجازه نمی‌دهد که به دنبال کار لوکس باشد. خواهش من از مسوولان سه قوه این است که به این مساله با دقت بیشتری توجه کنند، زیرا حذف صفر از پول ملی در شرایط فعلی می‌تواند به‌مثابه پوست خربزه‌ای زیر پای کشور عمل کند.


🔻روزنامه کیهان
📍 طرح ترامپ، اعتراف واضح به اقتدار مقاومت
✍️ سعدالله زارعی
بحث‌ها درباره اجرای طرح ترامپ برای غزه و سرنوشت آن ادامه دارد. در این طرح، هم خواسته‌های حداکثری طرف فلسطینی و هم خواسته‌های حداکثری طرف اسرائیلی آمده است! واضح است که تأمین همزمان این خواسته‌ها امکان‌پذیر نیست کمااینکه ترامپ در اظهارات خود این طرح را ترکیب طرح قبلی آمریکا- در اواخر دوره بایدن- و طرح مشترک عربستان و فرانسه خوانده است و حال آنکه میان این دو طرح هم تفاوت‌های زیادی وجود دارد. در کنار این بحث، کماکان چند سؤال مطرح است که هنوز پاسخ دقیقی به آن‌ها داده نشده است؛ نماسازی‌های این طرح و ترسیم غزه به مثابه یک بندر تجاری بین‌المللی که مملو از ثروت و سرمایه‌گذاری و به تبع آن امنیت است، به چه منظور صورت گرفته است؟ این طرح در عالم واقع و در روی زمین چه دستاوردهایی برای حماس و چه دستاوردهایی برای رژیم اسرائیل دربر دارد و در این میان موازنه منافع به سمت کدام طرف سنگینی می‌کند؟ و سرانجام افق این طرح چیست و به‌عبارتی چه بخش‌هایی از این طرح به احتمال زیاد به اجرا درمی‌آیند و چه بخش‌هایی از آن به احتمال زیاد کان‌لم‌یکن خواهند شد؟ در این خصوص نکاتی وجود دارد:
۱- در بندهای ۷، ۹، ۱۰، ۱۱ و ۱۲ یعنی پنج بند از ۲۰ بند، طرح ترامپ به ترسیم ایجاد یک غزه ثروتمند، مدرن، با ثبات، آرام، آزاد و برخوردار از حداکثر مواهبی پرداخته که یک ملت یا یک جمعیت در کل دنیا می‌تواند آرزوی آن را داشته باشد! ایجاد یک یا چند بندر بزرگ تجاری و تفریحی که با هر بندر مطرح در منطقه یا حتی در دنیا قابل رقابت و حتی برتر در این رقابت باشد! خب اظهر‌من‌الشمس است که پایه این داعیه‌ها بر تبلیغات اغواگرانه قرار دارد. اما چرا این داعیه‌ها بخش زیادی از متن را به خود اختصاص داده است؟ طبعاً این عبارات برای راضی کردن رژیم اسرائیل به پذیرش طرح صورت نگرفته است، آمریکا به جلب رضایت رژیم اسرائیل و یا نتانیاهو از این طرح نیاز ندارد، چرا که یک دستور ترامپ برای هماهنگ شدن دولت غاصب اسرائیل کفایت می‌کند. پس این پنج بند برای جلب رضایت و ایجاد رغبت در طرف فلسطینی نوشته شده است. خب این‌جا یک سؤال دیگر مطرح می‌شود؛ طرف‌های آمریکایی، اسرائیلی و سایر دولت‌هایی که در این طرح کنار آمریکا قرار گرفته‌اند، در زمان تدوین، چه ذهنیتی از مقاومت فلسطین و مقاومت منطقه داشته‌اند، آیا آن را ضعیف یا قوی دانسته‌اند؟ پاسخ این سؤال خیلی روشن است چرا که امتیاز و وعده‌های چرب و شیرین برای پذیرش یک طرح سخت را به طرف قوی می‌دهند، نه ضعیف. با این وصف می‌توانیم با قطعیت بگوئیم این طرح در فضای اعتراف به قدرت مردم غزه و اعتراف به قدرت مقاومت غزه و فراتر از آن اعتراف به قدرت مقاومت منطقه تدوین شده است. خروجی این بحث این است که مقاومت غزه و فلسطین می‌تواند و باید از این فضا در جهت تحقق حداکثر خواسته‌های فلسطینی‌ها که در رأس آن‌ها توقف کامل جنگ نابرابر علیه غزه و اخراج کامل و دائمی نظامیان رژیم اسرائیل از باریکه می‌باشد، استفاده کند. روند مواضع حماس هم از این موضوع حکایت می‌نماید.
۲- طرح ترامپ در آنجا که به تعهدات طرف فلسطینی مربوط می‌شود یعنی بندهای ۱، ۴، ۶، ۹، ۱۳، ۱۷ و ۱۹ به‌صورت یکپارچه و همزمان آمده است یعنی طرح می‌گوید این تعهدات در قالب یک جدول زمانی و قبول بدون شرط و یا تداخل فلسطینی در آن، قرار دارد. اما با اصرار حماس این طرح به سه فاز تقسیم گردید. فاز اول فاز فوری است که زمان دو هفته‌ای برای آن در نظر گرفته شده و شامل توقف جنگ، عقب‌نشینی نسبی ارتش اسرائیل از غزه، تبادل اسرا و ورود کمک‌های انسانی می‌باشد. تعهد حماس در این مرحله، آزادسازی اسرا و تحویل اجساد است- که ظاهراً فردا صورت می‌گیرد- و تعهدات اسرائیل شامل توقف جنگ، تحویل زندانیان از جمله آزادی زندانی‌های حبس ابد و چهره‌های شاخص مقاومت و عقب‌نشینی و مقدم شدن آن بر آزادی اسرا می‌باشد. در فاز دوم که اجرای آن زمانی نزدیک به دو ماه را پیش‌رو دارد، مسائلی شامل بحث اداره موقت غزه (هیئت صلح) و حضور نیروهای خارجی در غزه و عقب‌نشینی کامل ارتش اسرائیل از باریکه مطرح است. موضع حماس این است که واگذاری اداره غزه به نیروی خارجی را نمی‌پذیرد و قایل به اداره فلسطینی است. فاز سوم که فاز نهائی است و شامل بحث خلع سلاح مقاومت، کیفیت اداره دائمی غزه، بازسازی مناطق و احیاء ابنیه‌های عمومی و راه‌ها و رفع محاصره و محدودیت‌ها می‌شود، بیش از شش ماه زمان می‌برد. در این مرحله موضع حماس این است که سلاح سه سر‌فصل دارد، سلاح سبک، سلاح نیمه سنگین و سلاح سنگین. حماس بحث راجع به دو سر فصل اول و دوم را نپذیرفته و بحث راجع به سرفصل سوم را به تشکیل دولت فلسطین موکول کرده و در صلاحیت آن دانسته است. خود اینکه آمریکا، اسرائیل و دولت‌های همگرا با آن‌ها به تجزیه طرح ترامپ تن داده و فرمول مورد تأکید مقاومت را پذیرفته‌اند، هم یک موفقیت برای مقاومت و هم علامتی دوباره از مقتدر دیدن آن توسط طرف مقابل می‌باشد و دست آخر واضح است که طرح ترامپ ده‌ها نکته جزئی مهم دارد که بدون تن دادن اسرائیل به مذاکره پیرامون آن‌ها و بالا و پایین شدن آن‌ها، امکان اجرائی نخواهند داشت.
۳- درست است که فلسفه وجودی طرح ترامپ یا طرح مشترک نتانیاهو- ترامپ و یا بقول برخی طرح نتانیاهو، بر اعمال فشار بر مقاومت فلسطین و اعمال فشار بر مردم مقاوم غزه قرار دارد اما در عین حال بیانگر نیاز شدید اسرائیل به آن هم می‌باشد. اگر این امکان وجود داشت که این رژیم بدون دادن امتیاز- ولو امتیاز دادنی روی کاغذ- می‌توانست به خواسته‌های مطرح شده در طرح برسد، هرگز حماس را به‌عنوان یک طرف گفت‌وگو نمی‌پذیرفتند و زیر ورقه وجود یک «دولت فلسطینی» در غزه امضاء نمی‌کردند.
هفته پیش، یک مقام نزدیک به کاخ سفید به فاکس‌نیوز گفت «ترامپ معتقد است نتانیاهو با لجبازی و اقداماتی نظیر عملیات جدعون، اسرائیل را به سمت مرگ می‌برد و هر لحظه امکان این وجود دارد که حماس با اقدام جدید به گرفتن اسیر از نظامیان مستقر در غزه، بار دیگر اوضاع اسرائیل را به‌هم بریزد». با این اوصاف طرح ترامپ با فلسفه نجات اسرائیل از طریق وادار کردن نتانیاهو به تنازل از اهداف اعلامی دولت اسرائیل تنظیم گردیده و دنبال ایجاد یک فرصت برای ادامه حیات اسرائیل می‌باشد.
در یک جمع‌بندی از این بحث می‌توان گفت طرح ترامپ ضمن آنکه برای فلسطینی‌ها خطرناک است، می‌تواند یک وضعیت دو سر برد را هم برای آنان رقم بزند؛ اگر این طرح در بخش اول اجرا شود و به بخش دوم برسد، حماس بدون آنکه با خلع سلاح مواجه شود به دو هدف اصلی خود که توقف جنگ و عقب‌نشینی ارتش اسرائیل است دست پیدا کرده و اگر به دلیل مخالفت و کارشکنی اسرائیل- که احتمال آن بسیار زیاد است - اجرای این طرح به بن‌بست برسد، حماس و مردم غزه ضمن آنکه به یک استراحت در حین جنگ رسیده و پاره‌ای از مشکلات فعلی خود را حل کرده‌اند، به جنگی درگیر می‌شوند که اسرائیل مسبب آن شناخته خواهد شد. چرا که مقطع جدید جنگ توأم با فقدان دلایل مرحله قبل (یعنی عملیات پیشدستانه طوفان‌الاقصی) خواهد بود.
۴- حماس طرح ترامپ را در فضای پس از حمله رژیم اسرائیل به قطر و در معرض تهدید واقع شدن ترکیه، به‌طور مشروط و نسبی پذیرفته است و این یعنی هنوز هم انتخاب مذاکرات و توافق برای حماس یک راهبرد نیست، بلکه تاکتیک عبور از شرایط موجود است و راهبرد آن کماکان مقاومت می‌باشد. بنابراین اگر یک سر این بحث امکان جدی تخلف اسرائیل و انحلال بندهای تعهد اسرائیل باشد، یک سر دیگر آن هم نوع نگاه حماس به این طرح یعنی غیر‌ راهبردی دیدن آن است. حماس از لغو یک طرح غیر راهبردی آسیب اصولی نمی‌بیند و از قضا می‌تواند پس از آن فضای فعلی قطر و ترکیه را به نفع خود اصلاح نماید. کما اینکه آنچه در افق این طرح دیده می‌شود، اجرای مو به مو و یا
ماده به ماده آن نیست و با توجه به تجربه به نظر نمی‌آید مرحله سوم آن در عمل به اجرا در آید. فضای فعلی، کاهش تنش و باز شدن مجرای کمک می‌باشد و این موضوع آسیب‌پذیری این طرح را نشان می‌دهد. چراکه از یک طرف به‌طور ضمنی می‌گوید ادامه روند قبل برای اسرائیل توأم با هزینه سنگین و خطرات وسیع پیش رو است و از طرف دیگر می‌گوید طرف فلسطینی اجازه اجرای مهم‌ترین بند طرح که خلع سلاح و انزوای مقاومت است را نمی‌دهد. این مهم‌ترین چالش طرح ترامپ می‌باشد. روی آوردن آمریکا و رژیم اسرائیل به این طرح سیاسی، اصلاح رویکرد «فقط جنگ» آن محسوب می‌شود و این در حالی است که با به بن‌بست رسیدن طرح سیاسی که احتمال آن بسیار زیاد است، درگیری‌ها باشدت کمتر از سر گرفته می‌شود.


🔻روزنامه اعتماد
📍 بی‌‌خانمانی تجربه‌ای نزدیک
✍️ اعظم صوفیانی
بر اساس تعریف برنامه اسکان بشر ملل متحد (UN Habitat)، بی‌خانمانی طیفی از شرایط ناپایدار مسکن برای خواب است؛ از بی‌خانمانی مطلق تا بی‌خانمانی نسبی یا پنهان. بی‌خانمانی فقط نداشتن سقف بالای سر نیست و خانمان و خانه، نیز صرفا جای خواب نیست؛ جایی است برای آرامش و استراحت، عشق ورزیدن، غذا خوردن، دعوت مهمان، تماشای تلویزیون، صحبت با تلفن، تنظیم ساعت خواب و بیداری. همین کارهای ساده، در شرایط بی‌خانمانی تابع قوانینی می‌شود که می‌تواند بسیار آزاردهنده باشد. این روح و جان خانه است که آدم‌ها را به آن پایبند و دل‌بند می‌کند نه کالبد و جسم آن. به همین دلیل با واژگانی مانند «کارتن‌خواب»، «گودال‌خواب»، «گورخواب»، «اتوبوس‌خواب» و نظایر آن مشکل دارم؛ چون جای خواب را به جای خانه، محور قرار می‌دهد، حال آنکه صرف تامین جای خواب، مساله بی‌خانمانی را برطرف نمی‌کند. مسائل و آسیب‌های اجتماعی، برخلاف تصور رایج، پدیده‌هایی دور از ما نیستند؛ بلکه در زندگی روزمره‌مان جاری‌اند. بی‌خانمانی یکی از ملموس‌ترین آنهاست. سه روز پیش از حمله اسراییل به ایران در ۲۳ خرداد ۱۴۰۴، در گفت‌وگویی درباره بی‌خانمانی، به اینکه بی‌خانمانی پدیده‌ای نزدیک به همه ما است اشاره کردم و اینکه چقدر ممکن است یک خانواده، به‌واسطه فشار اقتصادی ناشی از درگیری با بیماری یا یک دانشجو در شهری بزرگ مثل تهران، بی‌خانمانی را تجربه کند. حالا، حدود چهار ماه پس از آن حمله، بسیاری از کسانی که خانه‌هایشان در آن حمله آسیب دید، هنوز در خانه بستگان یا در هتل‌ها زندگی می‌کنند و به نوعی بی‌خانمان هستند. این افراد حتی یک درصد هم تصور نمی‌کردند روزی بی‌خانمان شوند. این مثال را آوردم تا یادآوری کنم در مواجهه با مسائل و آسیب‌های اجتماعی نیازمند همدلی و واقع‌نگری و تصمیم‌گیری‌های درست برای حل مساله هستیم. دهم اکتبر، روز جهانی بی‌خانمانی است. بی‌خانمانی یکی از مسائل مبتلابه همه کشورهای جهان است که روزبه‌روز بر آمار آن افزوده می‌شود. جنگ‌ها یکی از اصلی‌ترین عوامل بی‌خانمانی‌اند. در سال‌هایی که درباره این موضوع کار ‌کردم، کم نبودند افراد بهبودیافته از اعتیاد و بی‌خانمانی که مصرف داروهای خاص را دلیل ورودشان به چرخه بی‌خانمانی می‌دانستند. مردان میانسالی که در مراکز بازتوانی حضور داشتند، علاوه بر قصه‌های تلخ بی‌خانمانی، حکایت‌هایی داشتند، روایت‌هایی که نشان می‌داد بی‌خانمانی نه‌تنها یک وضعیت اقتصادی، بلکه تجربه‌ای انسانی، پیچیده و چندلایه است. در کنار جنگ، مهاجرت نیز از عوامل اصلی بی‌خانمانی است. این به معنای مخالفت با مهاجرت نیست، بلکه تاکیدی است بر ضرورت سکونت‌پذیرتر کردن شهرها و روستاها از طریق فراهم‌سازی زیرساخت‌های آموزشی، فرهنگی، درمانی و تفریحی. رکودهای اقتصادی و تورم نیز از دیگر دلایل افزایش بی‌خانمانی در جهان هستند. افزایش قیمت مسکن، اجاره‌بها، هزینه‌های درمانی و کاهش قدرت خرید، خانواده‌ها را به‌شدت آسیب‌پذیر می‌کند. در یکی، دو سال اخیر، رانندگان تاکسی‌های اینترنتی در تهران که زیست بی‌خانمانی را تجربه می‌کنند، محصول همین وضعیت بد اقتصادی هستند. نکته مهم اینجاست که هر سه عامل جنگ، مهاجرت و رکود اقتصادی عواملی‌اند که افراد به‌طور مستقیم در آنها نقشی ندارند. اینها محصول تصمیمات کلان، سیاستگذاری‌های ناکارآمد و ساختارهای نابرابرند. افراد عمدتا قربانی این وضعیت‌ می‌شوند. از اینجاست که بی‌خانمانی مساله‌ای انسانی می‌شود، نه صرفا اقتصادی یا شهری. بی‌خانمانی، در هر شکل و سطحی، محرومیت از این زیست انسانی است. بنابراین، مواجهه با این پدیده نیازمند نگاهی انسانی، واقع‌نگر و همدلانه است؛ نگاهی که کلیشه‌ها را کنار بگذارد و حقوق انسانی افراد بی‌خانمان را به رسمیت بشناسد. یکی از اهداف روز جهانی بی‌خانمانی نیز همین است: آگاهی‌بخشی به جامعه برای نگاهی انسانی‌تر، زبانی محترمانه‌تر و اراده‌ای جدی‌تر برای تغییر. از همین منظر، چگونگی مواجهه با افراد بی‌خانمان نیز باید بر پایه همین نگاه انسانی و واقع‌نگر شکل بگیرد. تدوین دستورالعمل‌های رفتاری و ارتباطی با افراد بی‌خانمان، کمک بسیاری به مواجهه انسانی جامعه با افراد بی‌خانمان می‌کند. این دستورالعمل‌ها به ویژه برای کارکنان نیروهای انتظامی، ماموران شهرداری، کارکنان آسایشگاه‌ها، مراکز درمانی، مددکاران و خبرنگاران حوزه اجتماعی اهمیت دارد و تاکید می‌کند که در نگاه و کلام خود از توهین و ترحم پرهیز کنند. همچنین، کارکنانی که به‌طور مستقیم با افراد بی‌خانمان سروکار دارند، به دلیل فرسایش روحی ناشی از مواجهه مستمر با آسیب‌ها و مشکلات، نیازمند حمایت‌های روانی‌اند. این حمایت‌ها می‌تواند شامل مرخصی، برنامه‌های تفریحی و خدمات روانشناختی باشد تا از خستگی ذهنی و فشارهای روحی آنها بکاهد و مانع بروز رفتارهای ناپسند در تعامل با بی‌خانمان‌ها شود. چنین رویکردی نه‌تنها به حفظ کرامت انسانی افراد بی‌خانمان کمک می‌کند، بلکه سلامت روانی و حرفه‌ای کارکنان حوزه اجتماعی را نیز تضمین خواهد کرد.


🔻روزنامه شرق
📍 طرح ترامپ و استراتژی جمهوری اسلامی
✍️ کیومرث اشتریان
هرچند پذیرش همه مواد طرح ترامپ توسط حماس هنوز در تعلیق است، اما در صورت تحقق می‌تواند بازاندیشی استراتژی جمهوری اسلامی را توجیه‌پذیر کند. بار این بازاندیشی بر شانه‌های جمهوری اسلامی نیست و بیش از هر زمان دیگر توجیهی عملیاتی برای بدنه هواداران مقاومت دارد. این ضرورتا به معنای عدول از آرمان فلسطین نیست. طرح ترامپ حاوی ابهامات و نکات مثبت و منفی است که شایسته دقت است. آرمان فلسطین حق مردم آن سرزمین است و تصمیم‌گیری درباره این طرح نیز بیش از دیگران حق آنان است؛ هرچند جنگ دوساله آنان را تحت شرایطی سخت قرار داده که این طرح را بپذیرند.
۱. در ماده ۶ طرح با این عبارات اعضای حماس خلع سلاح و بلکه اخراج می‌شوند: «اعضای حماس که متعهد به همزیستی مسالمت‌آمیز و خلع سلاح خود شوند، مشمول عفو عمومی قرار خواهند گرفت. به اعضای حماس که مایل به ترک غزه باشند، گذر امن به کشورهای پذیرنده فراهم خواهد شد».
۲. در ماده ۹، خدمات اداری و شهرداری نیز از حماس سلب و به یک کمیته فلسطینی تکنوکرات و غیرسیاسی از فلسطینیان «واجد شرایط» سپرده خواهد شد. اینکه چه کسی «واجد شرایط» است را احتمالا نهاد بین‌المللی انتقالی به نام «شورای صلح» تشخیص خواهد داد که تحت ریاست ترامپ و «سایر اعضا و سران کشورها، از جمله تونی بلر» خواهد بود و عملا قیمومیت غزه را عهده‌دار خواهد شد.

۳. در ماده دهم طرح توسعه اقتصادی ترامپ برای بازسازی و احیای غزه با عباراتی همچون «شهرهای معجزه‌آسای مدرن و شکوفای خاورمیانه»، «سرمایه‌گذاری متفکرانه و ایده‌های توسعه هیجان‌انگیز» و «ایجاد یک منطقه ویژه اقتصادی» آمده است که «مورد بررسی قرار خواهند گرفت». این وعده سر خرمن اگر محقق شود، عملا به تقویت بنیادهای کشور فلسطینی می‌انجامد چون متغیر اصلی در غزه، «جمعیت» است که همواره افزایش می‌یابد. وعده توسعه اقتصادی این معنای ضمنی را دارد که زندان بزرگ غزه و محاصره اقتصادی عامل عصیان غزه در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ شده است.

۴. مطابق با ماده ۱۲ «هیچ کس مجبور به ترک غزه نخواهد شد». این، در واقع شکستی برای راست‌گرایان افراطی اسرائیل و عقب‌نشینی ترامپ از خروج مردم از غزه و گسیل آنان به مصر است.

۵. ماده سیزدهم شگفت‌انگیز است و در کنار دیگر موادی که در طرح آمده است، معنای کامل خود را می‌یابد. براساس این بند «حماس و سایر جناح‌ها موافقت می‌کنند که هیچ نقشی در حکمرانی غزه، به طور مستقیم، غیرمستقیم یا به هر شکلی، نداشته باشند». عبارت «سایر جناح‌ها» عملا یعنی تمامی فلسطینیان. چنین عبارتی را اگر در کنار نهاد بین‌المللی انتقالی جدید به نام «شورای صلح» بگذاریم و اگر این دو را در کنار «نیروی ثبات بین‌المللی موقت (ISF)» که بر اساس ماده ۱۵ «راه‌حل امنیتی داخلی بلندمدت خواهد بود» بگذاریم، عملا پازلِ نوع جدیدی از قیمومیت تکمیل خواهد شد.

۶. در ماده ۱۶ آمده است که اسرائیل غزه را اشغال یا ضمیمه نخواهد کرد. این نکته مثبت این طرح است. هرچند بلافاصله چنین ابهامی افزوده شده است که «نیروهای دفاعی اسرائیل (IDF) بر اساس استانداردها، نقاط عطف و چارچوب‌های زمانی مرتبط با غیرنظامی‌سازی که بین IDF، ISF، ضامنان و ایالات متحده توافق خواهد شد، عقب‌نشینی خواهند کرد»؛ یعنی عملا اختیار عقب‌نشینی با اسرائیل خواهد بود. حضور امنیتی پیرامونی نیز عملا برای اسرائیل به رسمیت شناخته شده است.

۷. ماده ۱۹ نیز اشعار می‌دارد در صورتی که «برنامه اصلاحات تشکیلات خودگردان با صداقت انجام شود، ممکن است بالاخره شرایط برای یک مسیر معتبر به سوی حق تعیین سرنوشت و تشکیل دولت فلسطین، که ما آن را آرمان مردم فلسطین می‌دانیم، فراهم شود» هرچند این لفاظی‌ها هیچ وعده جدی دربر ندارد و با حداقلی از گفتار تصریح شده اما عملا حق تعیین سرنوشت و تشکیل دولت فلسطین را به رسمیت شناخته است.

اگرچه این طرح چنین شرایطی را بر حماس تحمیل می‌کند اما با آنچه اسرائیل و آمریکا در سر می‌پروراندند، فاصله بسیار دارد. مهم‌ترین عامل در غزه «حضور مردم» است که جنایت‌های فراوان از اسرائیل دیده‌اند و همچنان وجودشان به خودی خود برای اسرائیل تهدید است.

این طرح با همه نقایصی که دارد، نتوانسته است آرزوهای افراطیون اسرائیل را برآورده کند چون کماکان این مردم در وطن خود مانده‌اند.

اما همه آنچه گفته شد، در واقع زمینه عملیاتی برای موضع جدید جمهوری اسلامی را تعیین می‌کند: ایران اگرچه نمی‌تواند با جزئیات این طرح موافق باشد اما عملا نیرویی را که در خط مقدم مقاومت فلسطینی بوده و قریب به ۷۰ هزار نفر در این راه قربانی داده است، نمی‌تواند نادیده بگیرد. این دیگر نیرویی نیست که بتوان آن را به نفوذی‌های اسرائیل نسبت داد. چنین شرایطی بازاندیشی تئوریک در استراتژی سیاسی و تاکتیک عملیاتی جمهوری اسلامی در حمایت از نیروهای فلسطینی را طلب می‌کند.

بار این بازاندیشی بر شانه‌های جمهوری اسلامی نیست و توجیهی عملیاتی برای بدنه هواداران مقاومت در ایران و منطقه دارد.


🔻روزنامه آرمان ملی
📍 دخل و خرج ملت؛ وظیفه دولت
✍️ محسن غرویان
اقتصاد ایران به‌طور مستقیم وابسته به سیاست خارجی کشور است. از این رو، دولت موظف است در صحنه بین‌المللی تنش‌زدایی کند و با کاهش درگیری‌ها و رعایت قواعد بین‌المللی، کشور را از فشارها خارج سازد.

زمانی که تنش‌ها کاهش یابد، زمینه برای گشایش در روابط سیاسی و اقتصادی فراهم می‌شود و کشورهای دیگر و ایرانیان مقیم خارج، انگیزه پیدا می‌کنند تا در ایران سرمایه‌گذاری کنند. چنین اقدامی نه‌تنها فشارهای اقتصادی را از مردم کاهش می‌دهد، بلکه فضای اعتماد و امنیت را برای توسعه پایدار ایجاد می‌کند. یکی از ابعاد مهم امنیت اقتصادی، ایجاد محیطی امن برای سرمایه‌گذاری است. سرمایه‌گذاران خارجی و ایرانیان خارج از کشور باید اطمینان داشته باشند که منابع مالی و سرمایه‌هایشان در کشور محفوظ خواهد بود و می‌توانند در حوزه‌های مختلف فعالیت کنند. این امنیت اقتصادی، زمینه رشد و توسعه کشور را فراهم می‌کند و به‌طور مستقیم به گشایش زندگی مردم منجر می‌شود. در کنار امنیت اقتصادی، وظیفه اصلی دولت رسیدگی به معیشت مردم است. دسترسی شهروندان به کالاهای ضروری زندگی باید اولویت دولت باشد. واقعیت آن است که مسائل اقتصادی امروز برای مردم مهم‌ترین دغدغه است و نگرانی‌های اجتماعی مانند حجاب، اگرچه در جای خود اهمیت دارند، نباید اولویت اصلی سیاستگذاری‌های اقتصادی کشور شوند. هرساله شعارهای سال از سوی رهبری نیز معمولاً به مسائل اقتصادی اختصاص می‌یابد که نشان‌دهنده اهمیت این موضوع برای زندگی روزمره مردم است. دولت باید از منابع کشور، از جمله فروش نفت، صادرات و واردات، به‌نحوی استفاده کند که سهم مردم به‌روشنی مشخص شود. ثروت‌های طبیعی و منابع معدنی کشور باید به نفع مردم مدیریت شود و شهروندان احساس کنند که درآمدهای ملی به زندگی آنها بازمی‌گردد. این عدالت اقتصادی و توزیع عادلانه منابع، اعتماد عمومی به حکومت را افزایش می‌دهد و رفاه نسبی را برای جامعه فراهم می‌کند. مسئولان و اقتصاددانان، از جمله وزیر اقتصاد، وظیفه دارند شرایطی ایجاد کنند که رفاه نسبی برای مردم ملموس باشد. در شرایط فعلی، که تورم روزانه قیمت‌ها را افزایش داده و فشار اقتصادی مردم را بیشتر می‌کند، ضرورت اقدامات سریع و مؤثر بیشتر احساس می‌شود. مردم انتظار دارند دولت با سیاستگذاری هوشمندانه و برنامه‌ریزی مدبرانه، گشایش اقتصادی ملموسی در زندگی آنان ایجاد کند. علاوه بر این، فضای سیاسی منطقه نیز بر وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم تأثیرگذار است. اکنون که جنگ در غزه به مراحل پایانی خود نزدیک می‌شود، ایران نیز نباید به دلیل مسائل خارجی فشار بیشتری را بر مردم وارد کند. دولت باید از این فرصت استفاده کند تا با کاهش تنش‌ها و ایجاد ثبات، شرایط اقتصادی و اجتماعی مردم بهبود یابد. نقش دولت در تأمین معیشت مردم، ایجاد امنیت اقتصادی و مدیریت منابع ملی، محوری‌ترین وظیفه‌ای است که باید همواره در دستور کار باشد. تنها از طریق سیاست‌گذاری‌ خردمندانه، کاهش تنش‌ها و توجه به عدالت اقتصادی می‌توان زمینه توسعه پایدار، رفاه عمومی و اعتماد عمومی را به‌طور همزمان تأمین کرد.


🔻روزنامه رسالت
📍 جایزه صلح در خدمت جنگ
✍️ سیدمحمد بحرینیان
یک. شاید این‌که چه کسی برنده جایزه صلح نوبل شد، برای شهروند ایرانی که اخیرا تجربه تجاوز به کشورش در میانه مذاکرات بین‌المللی را داشته، بسیار بی‌اهمیت باشد؛ به‌ویژه آن‌که بداند یکی از آمران و عاملان این تجاوز، مدعی دریافت جایزه صلح نوبل بوده است. اما از دو منظر این جایزه قابل‌بررسی است، اول آنکه دو فرد ایرانی در سال‌های گذشته برنده آن بوده‌اند و دوم این‌که محکی بر کارایی سازوکارهای بین‌المللی است.
دو. در وصیت آلفرد نوبل آمده است که جایزه صلح باید به کسی تعلق گیرد که «کارهای برجسته‌ای برای برادری بین ملت‌ها، کاهش نیروهای مسلح، یا برگزاری و ترویج کنگره‌های صلح» انجام داده باشد. این‌که چنین جایزه‌ای چه سمت و سویی داشته موردبحث نیست. مسئله این است که امروز بخشی از پازل جنگ علیه ملت‌ها را تکمیل می‌کند. همان‌طور که گزارش نادرست رئیس آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، بهانه یا پیش درآمدی بر تجاوز مشترک اسرائیل و آمریکا به شهرهای کشورمان شد، جایزه صلح نوبل نیز در این سال‌ها، کاملا سیاسی و با سوگیری در راستای منافع لیبرال دموکراسی مصطلح آمریکایی و اروپایی است. آمریکا و متحدانش، زنی اهل ونزوئلا که اپوزیسیون دولت رسمی و برآمده از آرای عمومی آن کشور است را با جایزه صلح، رسمیت می‌بخشد تا بتواند چندی بعد مسیر حمله نظامی خود به ونزوئلا را هموار کند. شاید هیچ‌وقت به‌اندازه امروز، دستگاه‌ها و نهادهای حقوقی و بین‌المللی همچون جایزه صلح نوبل یا آژانس انرژی اتمی، شفاف و بی‌پرده در خدمت حذف رقبای راهبردی غرب نبوده‌اند.
سه. جالب است که چندی پیش، دولت آمریکا نام وزارت دفاع را در یک رویداد رسمی به وزارت جنگ تغییر داد. در همان جلسه، وزیر جنگ آمریکا در حضور ترامپ می‌گوید این اقدام صرفا یک تغییر نام نیست، بلکه تغییر راهبرد و رویکرد است؛ یعنی قرار است ازاین‌پس، رویکرد مهاجم و جنگ‌افروز دولت آمریکا، بی‌پرده‌تر باشد و دولت آمریکا در مناطق مختلف دنیا و بلکه در غرب آسیا، از بازی با کارت داعش و النصره منصرف شده و خود در نقش رسمی داعش در منطقه بنشیند.
ادبیات رئیس‌جمهور آمریکا حتی به نسبت روسای جمهور اخیر کم‌نظیر است. اگر پیشینیان در مقام تهدید می‌گفتند " همه گزینه‌ها روی میز است"، امروز رئیس دولت آمریکا می‌گوید "دروازه‌های جهنم را به روی شما بازخواهم کرد"! البته جدای از این رویکرد، از ابتدا مشخص بود که ترامپ جایزه صلح نوبل نمی‌گیرد. این جایزه برای چپ‌های لیبرال و به‌اصطلاح گلوبالیست ها طراحی‌شده و برنده امسال یعنی ماریا کورینو ماچادو، همان نسخه نرگس محمدی یا شیرین محمدی اما برای ونزوئلا است. کسانی که رسما به دولت مهاجم نامه می‌نویسند و درخواست می‌کنند به خاک و هم‌وطنشان حمله شود.
چهار. جالب است که ماچادو رهبر حزبی بوده که چند سال پیش با نتانیاهو، تفاهم‌نامه همکاری امضا کرده است. گروسی، رئیس دروغ‌گویی آژانس بین‌المللی انرژی اتمی هم پس از خوش‌خدمتی اخیرش به آمریکا و اسرائیل، نامزد دبیر کلی سازمان ملل شده و از لابی خوبی برخوردار است.
پنج. دقیقا مشخص نیست جهان به کدام سو می‌رود اما آنچه واضح است، انتهای این مسیر، صلح نیست. در حال حاضر نهادهای بین‌المللی از معنا تهی شده‌اند و احتمالا همچون نهادهای بین‌المللی پیشین، با یک جنگ فرومی‌ریزند. دنیا در انتظار یک نظم جدید است.


🔻روزنامه فرهیختگان
📍 قهرمان دوقطبی‌های جعلی
✍️ کبری آسوپار
این تصور در سال گذشته وجود داشت که پایان حضور رسمی محمدجواد ظریف در دولت پزشکیان، پایان حواشی جنجالی او هم باشد، اما تئوری‌پردازی‌های ظریف همچنان حاشیه می‌آفریند. تئوری‌هایی که می‌کوشند به هر نحو ممکن، مذاکره را با هر قیمتی و با هر موضوعی توجیه کند، حتی به قیمت اصالت‌بخشی به دوقطبی‌های جعلی. ظریف که پیش‌ازاین با جعل دوگانه «دیپلماسی و میدان» در ماه‌های آخر وزارتش، فضای سیاسی کشور را دچار التهاب و تشویش کرده بود، حالا دوقطبی جعلی دیگری را مطرح کرده است که باز هم جز تزریق تشویش در فضای سیاسی، نتیجه‌ای ندارد؛ دوگانه مردم و موشک. او گفته که «موشک بسیار مهم است، اما مردم مهم‌ترند»؛ عبارتی که با دیدن آن برای هر فردی سؤال پیش‌می‌آید که چرا باید دو بازوی قدرت ایران را در برابر هم قرار داده و بخواهد یکی را بر دیگری برتری دهد؟ موضوع فقط این نیست که چنین دوگانه‌سازی‌هایی فضای سیاسی کشور را به لحاظ روانی به هم می‌ریزد و نقد و گفت‌وگو بر سر آن، ظرفیت و انرژی رسانه‌ای و سیاسی را دچار اصطکاکی بی‌سود می‌کند، بلکه این دوقطبی‌سازی‌ها جامعه را دچار اشتباه تحلیلی می‌کند و در ذهن برخی افراد نگاهی منفی نسبت به موشک ایجاد می‌کند؛ موشکی که دیگر نه فقط مردم ایران، بلکه تمام جهان دیدند که چگونه در برابر تجاوز نظامی صهیونیست‌ها مدافع همین مردم شد. در چنین فضایی ذهنیت‌سازی منفی علیه توان دفاعی کشور به نفع مردم ایران است یا به نفع دشمن ایران؟
نگاهی به بخشی دیگر از سخنان ظریف نشان می‌دهد او صرفاً نمی‌خواهد یک برتری تئوریک را مطرح کند، بلکه غرض او حذف یکی از این دو به نفع دیگری است و همین بر شگفت‌انگیزی ماجرا می‌افزاید. چه آنکه انتظار آن است که ظریف بداند قطع یک بازوی قدرت، آن دیگری را هم تا سر حد مرگ به تضعیف می‌کشاند، خصوصاً وقتی سوی مقابل، آمریکا ایستاده است. ظریف می‌گوید: «دوستان سابقم می‌گویند چرا دررابطه‌با آمریکا فقط یک موضوع را حل کردی، مگر نمی‌دانی مشکل روابط ایران و آمریکا فراتر از هسته‌ای است؟ می‌گویم اجازه نداشتم؛ اما امروز می‌گویم اینکه تلاش کنیم مشکل هسته‌ای را با هسته‌ای حل کنیم امروز نشدنی است.»

البته او دررابطه‌با آمریکا هیچ موضوعی را حل نکرد و برجامی را هم که تبلیغ می‌کردند خدا آورد، شیطان بزرگ برد! یعنی آن اجازه‌ای هم که به او داده شده بود، آورده‌ای نداشت، اما نکته آن است که به‌زعم او حالا دیگر وقت آن رسیده که بر سر موضوعات دیگر هم پای میز مذاکره برویم و بعد در مورد برد‌های موشک‌های ایران صحبت می‌کند تا کاملاً روشن شود که منظور او از موضوعات دیگر چیست.
هیچ‌زمانی مثل اکنون اهمیت سیستم موشکی و توان دفاعی ایران درک نشده است، چون آنچه را که سال‌ها گفته می‌شد، امسال همگان در تجاوز اسرائیل به کشورمان به چشم دیدند. در چنین فضایی چگونه می‌توان مردم را و در واقع وضعیت آنان را در تقابل با موشک تعریف کرد؟ مذاکره بر سر موشک به اسم حمایت از مردم، در واقع خلع سلاح همین مردم و بی‌دفاع کردن آنهاست. لذا بی‌راه نیست که بگوییم در دنیایی که صلح بر مبنای قدرت تسلیحاتی کشور‌ها ایجاد می‌شود و در اصطلاح اهل سیاست، صلح مسلح است، ظریف به اسم مردم علیه مردم می‌گوید و آن‌ها را با دستان خالی در میانه‌ گرگ‌ها ر‌ها می‌کند. موشک‌ها هم البته بی‌مردم کارایی نخواهد داشت و لذا اصرار داریم اصل پرداختن به چنین دوگانه‌ای خطاست. البته ظریف از سال‌های گذشته معتقد بود نباید به این سیستم دفاعی تکیه کنیم و تئوری‌اش این بود که آمریکا که با یک بمبش می‌تواند تمام سیستم‌های نظامی ما را از کار بیندازد، از چهار تانک و موشک ما نمی‌ترسد، بلکه از مردم می‌ترسد. ماجرا البته این‌قدر که ظریف تصویر می‌کند ساده نیست و با این فانتزی‌ها که طبعاً از فردی با ۴۰ سال کار دیپلماتیک باید بعید باشد، نمی‌توان بحث بازدارندگی و ترس دشمن را تحلیل کرد. اما اگر موضوع همین‌قدر ساده بود، باز هم خلع سلاح مردمی که همیشه هدف تهدیدهای نظامی بوده‌اند، می‌توانست حتی بیش از ساده‌لوحی تعبیر شود.
ظریف در ماه‌های آخر حضور بر کرسی وزارت خارجه، دوگانه دیپلماسی و میدان را جعل کرد تا همه کاستی‌های هشت‌سال دیپلماسی‌اش را بر گردن میدان خالی کند و در فقدان فرمانده میدان، از نقاط قوت ما در منطقه، نقطه ضعف بسازد. آنچه او در گفت‌وگویی محرمانه در یکی از زیرمجموعه‌های نهاد ریاست‌جمهوری طرح کرد و هیچ‌وقت هم معلوم نشد چطور سر از شبکه اینترنشنال درآورد، جدال کلامی طولانی‌ای را موجب شد که هم فضای سیاسی کشور را به هم ریخت و هم برخی را دچار این اشتباه تحلیلی کرد که دیپلماسی بدون میدان می‌تواند موفق باشد یا اینکه میدان مانع موفقیت دیپلماسی شده است. حال آنکه دیپلماسی و میدان هم دو بال پرواز هر کشوری هستند و بدون یکی، دیگری ابتر و شاید مضر خواهد بود. او حالا دوگانه دیگری را ساخته تا باز فضای سیاسی مشوّش شود، باز بحث‌ها بالا بگیرد و باز مثل همه سال‌های وزارتش حاشیه‌های بی‌دلیل تولید کند و باز مدال قهرمانی ساخت دوقطبی‌های جعلی و مضر بر گردن او باشد.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0