
در شهرها، وزن «خدمات» و «اجاره» آرامآرام خودش را بیشتر نشان میدهد؛ اینها همان اجزایی هستند که سرعت جهش ندارند اما ثبات بالایی دارند. یعنی افت نمیکنند. بنابراین حتی اگر کالاها کمی آرام بگیرند، تجربه تورمی شهرنشین همچنان سنگین میماند. این همان تورمی است که اقتصاددانها آن را «چسبنده» مینامند؛ تورمی که عقب نمینشیند و در هزینههای ماهانه جا خوش میکند.
اما در روستا، ترکیب هزینه متفاوت است. خوراکیها و کالاهای روزمره سهم بالاتری در سبد مصرف دارند و هر شوک قیمتی مستقیم و سریع به سفره منتقل میشود. به همین دلیل تورم در روستا نهتنها بالاتر است، بلکه «زودتر حس» میشود. تورم پاییز برای خانوار روستایی یعنی کاهش توان تأمین، نه فقط تغییر عدد شاخص.
این اختلاف از جنس داده خشک نیست؛ به تجربه زیستن تبدیل شده است. خانوار شهری با «فشار ماندگار زندگی» مواجه است و خانوار روستایی با «فشار فوری معیشت». در شهر، تورم تأثیر بلندمدت دارد و به فرسایش توان زندگی میرسد؛ در روستا، تورم لحظهای است و به کاهش مصرف تبدیل میشود.
به همین دلیل، اعداد مهر بیشتر از آنکه «تورم» را توضیح دهند، چیدمان فشار تورمی را نشان میدهند. مساله دیگر فقط درصد نیست؛ مساله این است که تورم کجا نشسته است و روی چه کسی سنگینتر است. پاسخ مهرماه روشن است:
در شهر بر دوش زندگی،
در روستا بر دوش سفره.
در ادامه، آنچه این تفاوت را نگرانکنندهتر میکند، «تبدیلشدن تورم به شکاف فرصت» است. در شهر، خانوارها برای حفظ سطح زندگی ناچار به کوچک سازی کیفیت شدهاند؛ در روستا، کوچکسازی مستقیماً به کاهش مصرف ترجمه میشود. این یعنی در یکسو زیست روزمره کوچک میشود و در سوی دیگر سفره. اگر این مسیر ادامه یابد، تورم نه فقط قدرت خرید را میکاهد، بلکه بهتدریج نقشه نابرابری را بازطراحی میکند: چه کسی تاب میآورد و چه کسی زودتر از پا میافتد. اینجاست که تورم از «شاخص اقتصادی» فراتر میرود و به «تجربه اجتماعی» تبدیل میشود.
مطالب مرتبط
