اصغر قندچی در سال ۱۳۰۷ در تهران به دنیا آمد. شغل پدرش وکالت بود و میخواست فرزندانش هم پی تحصیل به دانشگاه بروند. پافشاری پدر بر تحصیل اصغر به جایی نرسید.
از ۱۲ سالگی وارد گاراژی مقابل کافه شکوفه تهران شد. آشنایی او با رضا نیازمند هم زندگی او را دگرگون کرد، هم فصلی نو در صنعت کشور گشود.
در سال ۱۳۴۰ فردی به نمایندگی از شرکت مرسدس بنز نزد معاون وزیر اقتصاد (در دوره وزارت عالیخانی) میرود و درخواست پروانه جهت مونتاژ خودروی آلمانی در ایران می کند.
اما وزارت اقتصاد پیش از آن تصمیم گرفته بود که دیگر به صنایع مونتاژ پروانه ندهد. از اینرو، نیازمند از درخواست نماینده مرسدس بنز سرباز میزند. نماینده کمپانی آلمانی که پیش از مراجعه به وزارت اقتصاد، خواست خود را با شاه در میان گذاشته بود، از نیازمند پیش شاه شکایت می کند.
شاه نیز ۶ ماه وقت به نیازمند میدهد که یا خودرو در ایران بسازد، یا از منصب خود کنارهگیری کند.
این میشود که رضا نیازمند در کارگاهها و گاراژهای تهران دنبال کسانی میگردد که بتوانند خودرو بسازند. به دروازه قزوین میرود و پس از پرسوجو، سرانجام، به اصغر قندچی میرسد. وقتی قندچی توانایی خود را اثبات میکند، نخستین پروانه ساخت کامیون را از دولت دریافت و کارخانه «ایرانکاوه» را تاسیس می کند.
کارخانهای که به سرعت گسترش مییابد و محصولات آن، جادههای ایران را درمینوردد. از افتخار او این بود که قطعه ایرانی با کیفیت بالا میسازد. همچنین او کامیونهای ماک را براساس شرایط آب هوایی ایران و شرایط جادهای آن تقویت کرد به همین دلیل مشتریان، قطعات و کامیونهای ساخت ایران کاوه را به نمونههای خارجی آن ترجیح می دادند.
«اوستا اصغر آهنگر» پیچ و خم کار بر روی خودرو و کامیون را چنان آموخته بود که میتوانست بدنه و شاسی کامیون ماک آمریکایی را خود بسازد و با سوارکردن موتور و گیربکس روی آن، کامیون بسازد.
به گفته خودش، او از ابتدا دنبال بزرگ ترین ها بوده است. هر چه ماشین سنگین و بزرگ بود برای او کوچک بودند. اگر ممکن بود، به طیاره هم دست میانداخت. ماک به مردم یاد داد که میتوانند کامیون بزرگ داشته باشند.
آن زمان اصغر قندچی تعمیرکاری همهفنحریفی بود که در خیابان قزوین مشغول فعالیت بود. ولی با فرایندهای اقتصادی- اجتماعی معمول جامعه ایران، تبدیل گاراژ اصغر قندچی به کارخانه «ایرانکاوه» میسر نبود.
خواست سیاستگذاران دولت بود که «استاد اصغر آهنگرِ» دروازه قزوین بنیانگذار بزرگترین کارخانه کامیونسازی خاورمیانه گردد.
او از شمار جوانمردان قدیمی ایرانی بود و همیشه در انجام کارهای خیر پیش قدم می شد. میکوشید بیکاران را شغل دهد، با تسهیلات بسیار ارزان کامیون در اختیار رانندههای جویای کار قرار دهد، آنچه میدانست به کارگران آموزش می داد و بهترین امکانات را در اختیار کارگرانش قرار می داد.
شرکت ایران کاوه تنها جایی بود که کار خودش را میکرد و به جایی متکی نبود. هیچ وقت هم از سختیهای کار جا نزد و تحت هر شرایطی به کار خود ادامه داد.
در سال ١٣٥٧ اصغر قندچی برای لغو قرارداد بزرگی که مربوط به شرکت بود در آمریکا بسر می برد. خبر می رسد که در ایران انقلاب شده است. دوستان و آشنایان او به وی می گویند که همان جا بماند و برنگردد.
اما او می گوید تحت هر شرایطی برمیگردم. برمی گردد و مستقیم به کارخانه می رود. به کارکنان خود می گوید، انقلاب تاثیری در فعالیت کارخانه ندارد و به تولید خود ادامه می دهد.
کار را شروع می کنند. چند نفری که از دولت در ایران کاوه حضور داشتند به او می گویند: می توانید تولید کنید اما مدیریت و مالکیت را به فراموشی بسپارید.
در تیر ماه ۱۳۵۸، مالکیت کارخانه شامل قانون «حفاظت از صنایع» یا همان بند "ج" شد و مصادره گشت و داغی بر سینه قندچی گذاشت.
قندچی «ایران کاوه» را به مانند فرزند خود دوست داشت. نام پسر خود را «فریدون» نهاد و نام کارخانهاش را «کاوه». این نامگذاری نشانی از حس میهندوستی قندچی می باشد.
او هر روز می دید که ثمره تلاشش از بین می رود و در کارخانه پیشرفتی حاصل نمی شود. قندچی می گوید لب به لب دیوارهای «ایران کاوه» اجناس مختلفی مانند شاسیها، ریش تریلی، اتاقها و … موجود بوده است که همه را در 15 سال می فروشند و انبار خالی می شود. چهار هزار ماشینی که سیکیدی سفارش داده شده بود، سرهم می کنند و انها را هم می فروشند.
برای ساکت کردن زبان مردم، نام «سایپا دیزل» را روی آن می گذارند. به عقیده قندچی صنعت در مملکت ما هرگز صاحب نداشته و ندارد.
با اینکه بعد از انقلاب در حق قندچی ظلم می شود، اما او در دوره جنگ تحمیلی، همچون یک سرباز می جنگد. زمانی که ارتش برای رساندن تانکهای خود به جبهه های نبرد، نیاز به یاری داشت، اصغر قندچی دوباره برخاست.
تانکبرهای زمینگیرِ ارتش را راه انداخت، موتورهای آنها را تعویض کرد که دود نکنند، تانکبرهای مازِ روسی در جادههای ایران داغ میکردند و قندچی، با ابتکار خود، تغییراتی روی رادیاتور و قطعات دیگر ایجاد کرد و مشکل را رفع کرد. صفحه ریش تریلی و چرخ پنجم زیر کمرشکن سوار کرد تا کارآیی آنها بالاتر رود.
زمانی که به ماشینهای سنگین برای حمل تجهیزات نیاز بود، قندچی رانندهها و صاحبان کامیونهایی را که از قدیم میشناخت فراخواند که همکاری کنند. شماری از همان رانندهها هنگام حمل تجهیزات به سوی جبههها، مورد حمله دشمن قرار گرفتند و شهید شدند.
به اهواز رفت و کارگاهی در آنجا ساخت که کامیونها و تانکبرهای جنگ برای تعمیر به اهواز بیایند و دوباره به جبهه بازگردند.
قندچی معتقد بود که صنعت باید در خون آدم وجود داشته باشد، اگر باشد، آدمی دیگر از مرگ نمی هراسد و شجاعانه پیش میرود.
اصغر قندچی در ۷ مرداد ۱۳۹۸ در بیمارستان ایرانمهر تهران درگذشت.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست