روزنامه کیهان
دو دروغ شاخدار در یک جمله!
جعفر بلوری
1- دو، سه روزی میشود که سر و کله «کرونای انگلیسی» در رسانهها پیدا شده و علاوه بر انگلیس و تمام کشورهای اروپایی، بسیاری از کشورهای جهان را در شرق و غرب عالم نگران و بعضا حتی «وحشتزده» کرده است. در این بین طبیعتاً انگلیس بهعنوان منشأ ظهور این کرونای جهشیافته، بیش از سایر کشورها نگران و وحشتزده است. گفته میشود «ویروس انگلیسی»، به مراتب مسریتر از کروناست اما مرگبارتر از آن نیست.
اگرچه خبرهایی هم منتشر شده که آن را به مراتب مرگبارتر نامیده و حتی عدهای گفتهاند «نسل بشر را تهدید میکند»! در این بین سازمان بهداشت جهانی هم، آستینها را بالا زده و احتمالا برای آرام کردن مردم وحشتزده این کشور اعلام کرده، میزان خطر کرونای انگلیسی به اندازه همان کروناست و آنچه این دو را متفاوت کرده، صرفا قدرت بالای سرایت نوع انگلیسی آن است و اینکه، به کودکان بیشتر حمله میکند. اظهاراتی که بهنظر میرسد، هیچ تأثیری روی مردم نگذاشته چرا که هجوم به فروشگاهها برای تامین مایحتاج زندگی برای ماههای آینده همچنان ادامه دارد و از آن طرف، هیچ کشوری هم حاضر نیست مرزهایش را به سوی این کشور باز کند. اما آنچه بر میزان این وحشت و نگرانیها میافزاید، انتشار خبرهایی است که میگویند، سر و کله این ویروس احتمالا از سپتامبر (شهریورماه) پیدا شده و دولت بوریس جانسون، بنا به دلایلی، پنهانکاری کرده و همین پنهانکاری، جان مردم این کشور و سایر کشورها را به خطر انداخته است.
اکنون که در حال مطالعه این یادداشتید، صدها کامیون در مناطق مرزی این کشور با محمولههای مختلف از جمله مواد غذایی و دارو متوقف شده و تقریبا همه کشورهای دنیا مرزهای زمینی و هوایی و حتی دریاییشان را به روی این کشور بستهاند. چه کامیونها و هواپیماهایی که قرار بوده وارد این کشور شوند، چه آنهایی که قرار بوده از این کشور خارج شوند، متوقف شده و صدها هزار نفر نیز در فرودگاهها و شهرهای مختلف و مرزها آواره و بلاتکلیفاند.
در حالی که کامیونداران خشمگین مشغول زد و خورد با پلیس انگلیس هستند، مردم وحشتزده این کشور نیز به فروشگاهها هجوم آورده و تمام قفسهها را خالی کردهاند. کامیونداران، نگران وضعیت بار و فاسد شدن آنها هستند، مردم هم نگران قحطی و گرسنگی. همین خرید بیش از اندازه در کنار توقف ورود و خروج مواد غذایی در مرزها نیز باعث شده، رویترز به نقل از برخی مراکز صنعتی و تولیدی این کشور پیشبینی کند که احتمالا، «انگلیس دچار کمبود مواد غذایی خواهد شد». در یک کلام، بهنظر میرسد، این ویروس کوچک، انگلیس با آن همه ادعای بزرگ را «رو به قبله» کرده است.
2- دوشنبه گذشته بود که اعلام شد، آمریکا با داشتن 3 میلیون و 200 هزار مورد مرگ و میر در سال 2020، مرگبارترین سال تاریخش را تجربه کرده است. یعنی در این سال، کرونا باعث شده، میزان کل مرگ و میر در این کشور، رکورد تاریخی بزند. یک بار دیگر به این عدد دقت کنید. 3 میلیون و 200 هزار انسان در آمریکای با آن همه ادعا فقط در سال جاری جان باختهاند و این عدد به سرعت در حال زیاد شدن است. این کشور چه به لحاظ میزان ابتلا و چه به لحاظ میزان فوتیهای کرونا در صدر قرار دارد و بدترین عملکرد و وضعیت را در میان کشورهایی که آمارشان را اعلام میکنند، دارد. این را هم در نظر داشته باشید که رسانههای آمریکایی بارها اعلام کردهاند، آمارهای اعلامی راجع به شمار مبتلایان و فوتیهای کرونا در این کشور بسیار بسیار بیشتر از آمارهای رسمی است. (رجوع شود به گزارشهای متعدد سی ان ان، نیویورک تایمز و...)
3- چند روز پیش بود که، عدهای هشتگ «واکسن بخرید» را در توییتر به راه انداخته و از طرفی هم با ترفندی که همه بلدیم! آن را برای ساعاتی به اصطلاح «ترند» کردند. بلافاصله این خط خبری از سوی رسانههای همین دو کشوری که در بالا نامشان را آوردیم، دنبال و پیادهنظامهای داخلیشان نیز آن را دیروز به تیتر یک و دوی رسانههایشان تبدیل کردند. هدف از این کار تیمی اما، بر خلاف آنچه مدعیاند، نگرانی از سلامت مردم و تلاش برای نجات جان مردم نبود. چرا که خود، بلافاصله هدف اصلی را در لابهلای گزارشها و تحلیلهایشان «لو» دادند. آنها نگران FATF بودند. به همان راحتی که صحبتهای چند روز گذشته رهبری را در روز روشن تحریف کردند، اینجا نیز دست به تحریف شدند. نوشتند، برای نجات جان مردم، باید مثل سایر کشورها اقدام به خرید واکسن از کشورهایی مثل آمریکا و انگلیس کنیم و اگر دولت نمیتواند این واکسن را بخرد، به این دلیل است که ایران به FATF نپیوسته است! بله درست شنیدید، میگویند، برویم از کشورهایی که بالا وضعشان را دیدیم، کمک بگیریم و راه آن نیز پیوستن به FATF است! دو دروغ شاخدار در یک جمله! اما چرا این ادعا یک دروغ شاخدار است؟ بخوانید:
اولا، تقریبا همه کشورهایی که درگیر ساخت واکسن برای کرونا هستند میدانند، به دلیل ماهیت ویروس که شاید در این یک سال و چند ماه، 100 بار جهش یافته و آخرین مورد آن را در انگلیس شاهدیم، نمیتوانند روی واکسنهای تولیدیشان، تکیه کنند. این را سازمان بهداشت جهانی میگوید.
ثانیا، فرض بگیریم کشوری موفق به ساخت واکسنی شد که، همه جور کرونای جهشیافته را، چه آنهایی که آمدهاند، چه آنهایی که در آینده خواهند آمد، بیاثر میکند. درست مثل آمریکایی که با امضای رئیسجمهورش، اولویت دریافتکننده واکسن را، مردم کشور خودش قرار داد، همه کشورها اولویت را به کشور خود خواهند داد. این را بگذارید کنار زمان طولانی که برای «تولید انبوه» چنین واکسنی نیاز است.
شاید مثلا دو یا حتی سه سال آینده کشوری توانست تولید واکسن را به مرحلهای برساند که بتواند، باقیمانده آن را به کشورهای دیگر صادر کند. این یعنی، آن عده که توییت «واکسن بخرید» میزنند، بر سر چیزی که وجود ندارد، دعوا میکنند. دعوا بر سر هیچ!
ثالثا، آنچه باعث عدم ورود همان واکسنهای تولیدی نصفه و نیمه به کشور شده، نپیوستن ایران به تله FATF نیست، تحریمهای یکطرفه آمریکاست. ضمن اینکه دیروز وزیر محترم بهداشت تصریح کرد تأثیر FATF در موضوع نظام سلامت و خرید واکسن جدی نیست.
رابعا، متخصصان جوان کشور خودمان شبانهروز مشغول کار روی تولید واکسن کرونا هستند. این را با اطلاع دقیق میگوئیم، گروهی از جوانان نخبه کشورمان که همگی بلااستثناء زیر 30 سال سن دارند، شبانهروز مشغولند و اینکه منابع رسمی کشور اعلام میکنند، تا فروردین احتمالا واکسن ایرانی به بازار خواهد آمد، صرفا یک ادعای توخالی نیست. ضمن اینکه، عملکرد کشورمان در مبارزه با کرونا، بنابر اعتراف دوست و دشمن، «کمنظیر» است.
بنا به دلایل متعدد از جمله ویژگی منحصر به فرد ایرانی جماعت که به گفته روانشناسان اجتماعی، در مواقع بحرانی، توانایی خارقالعادهای در اتحاد و انسجام دارند، ما از بسیاری کشورهای دنیا در امر مبارزه با کرونا 3 بر هیچ جلوییم. و این جایگاه را در حالی به دست آوردهایم که به شدت تحریم هستیم. پیش از این هم در همین ستون نوشتیم، اگر کشورهایی مثل کره جنوبی یا مثلا آلمان موفقیت نسبیشان در امر مبارزه با کرونا را مدیون تخصص و تکنولوژی و هوش مصنوعیاند، ایران علاوه بر پیشرفتهای علمی و هوشمندی دانشمندان جوانی که دارد، موفقیتش را مدیون فرهنگ بینظیر ایرانی و اسلامیاش است. کار کادر درمانی کشورمان در جنگ با کرونا آنقدر درخشان بوده که چندی پیش رسانههای صهیونیستی نیز مثل سازمان بهداشت جهانی، طی یک گزارش مفصل به آن اعتراف کردند. بنابراین، این تفکر که، تلاش را رها کرده و برویم در صف خرید واکسن از آمریکا و انگلیس و فرانسه بایستیم تا شاید سه سال دیگر به ما واکسن بدهند، دقیقاً از همان تفکری بر میخیزد که میگوید: «جز در پخت آبگوشت بزباش و قرمهسبزی هیچ برتری نداریم»!
شاید هم دلایل دیگری هست که عدهای با وجود آگاهی از این همه ظرفیت داخلی، همواره و تحت هر شرایطی به دنبال «واردات» هستند، حتی واردات آنچه در کشور توان تولید آن با بهترین کیفیت و کمترین هزینه هست. اقتصاددانان میگویند، یکی از دلایل عدم رشد اقتصادی یک کشور، وجود امر مذمومی است به نام «تضاد منافع». عدهای با تولید داخلی و خودکفایی، نانشان آجر میشود! میگویید نه! از تولیدکنندگان و صنعتگران بپرسید.
روزنامه اعتماد
درباره اصلاح قانون انتخابات
کوروش احمدی
مدتی است که ذهن اهل سیاست از طیفهای مختلف و همه ایرانیان علاقهمند به کشور و آینده آن مشغول طرحی است که در مجلس برای انتخابات ریاستجمهوری در دست بررسی است. احتمالا همه موافقند که قانون فعلی انتخابات ریاستجمهوری از جهت کاستن از شمار بسیار زیاد ثبتنامکنندگان در انتخابات نیاز به بازنگری و اصلاح دارد. بیشک، اعلام داوطلبی بیش از 1000 نفر برای انتخابات بسیار ناموجه و مشکلساز است؛ به ویژه در شرایطی که حداقل 95 درصد آنها فاقد هر گونه شرایط کیفی حداقلیاند و هیچ بختی نیز برای کسب حداقلی از آرا ندارند.
این مشکل ناشی از آن است که تاکنون در ایران به شرایط عام برای رییسجمهور در قانون اساسی که هم در همه کشورها به شکل حداقلی در قوانین اساسی مشخص میشود، بسنده شده و محدودیتی برای ثبتنام در انتخابات تعیین نشده است. تقریبا در همه کشورهای دارای نظام ریاستی راهحلهایی برای رفع این مشکل اندیشیده شده است؛ راهحلهایی که در اغلب موارد همه طیفهای سیاسی نیز آن را پذیرفتهاند. به عنوان مثال در امریکا با هدف محدود کردن شمار نامزدها موانعی مانند معرفی نامزد از سوی احزاب یا جمعآوری امضا و پرداخت مبلغ معینی برای ثبتنام در نظر گرفته شده است.
از آنجا که قوانین مربوطه در امریکا ایالتی است، کاندیداهای مستقل باید برای قرار گرفتن در لیست انتخاباتی در هر ایالتی، بسته به شمار رایدهندگان در آن ایالت، بین 300 تا 47000 امضا جمعآوری کنند یا مبلغی بین 500 تا 35000 هزار دلار برای ثبتنام بپردازند. در برخی ایالات هم جمعآوری امضا و هم پرداخت مبلغی ضروری است.
در برخی دیگر از سطوح انتخاباتی (کنگره یا مجالس ایالتی یا شورای شهر) برخی معیارهای متفاوت مانند داشتن بخت کسب حداقل یک درصد در نظرسنجیها یا دریافت کمک مالی از حداقل 65 هزار نفر به عنوان پیششرط برای ثبتنام تعیین شده است. در روسیه جمعآوری 200 هزار امضا از سراسر کشور پیششرط کاندیدا شدن در انتخابات ریاستجمهوری است. تنها احزابی که در انتخابات پارلمانی پیشین حداقل 5 درصد آرا را کسب کرده باشند از این شرط معافند. در نظام ریاستی ترکیه نیز ترتیبات تقریبا مشابهی برقرار است.
به این شکل که احزاب حاضر در پارلمان میتوانند نامزد برای انتخابات ریاستجمهوری معرفی کنند و سایر احزاب یا افراد مستقل تنها در صورت جمعآوری 100 هزار امضا میتوانند کاندیدا شوند. بر این مبنا 6 کاندیدا در انتخابات ترکیه در 2018 شرکت کردند که یکی از آنها (دمیرتاش) در حالی که در زندان بود، در انتخابات شرکت کرد. در بسیاری از دیگر کشورها نیز شرایط مشابهی برای محدود کردن شمار ثبتنامکنندگان در انتخابات ریاستجمهوری مقرر شده است. در این مثالها، فرض بر این است که هر کاندیدایی که مورد توجه جمعی از مردم است، به راحتی میتواند امضاهای لازم را جمعآوری و مبلغ لازم را از محل کمکهای انتخاباتی پرداخت کند. نکته مهم در این میان این است که تعیین این شرایط تنها برای جلوگیری از ثبتنامهای بیهوده بوده و به نحوی باشد که به خاطر آن هیچ کاندیدای واقعی به خاطر مواضع سیاسیاش از ثبتنام در انتخابات باز نماند.
بحثهایی که طی چند ماه گذشته در مجلس یازدهم در جریان است، سمت و سوی متفاوتی دارد. اگر روند اصلاح قانون انتخابات به گونهای که تاکنون در جریان بوده ادامه یابد و نهایی شود، شرکت در انتخابات ریاستجمهوری به انحصار جمع معدودی مرکب از عالیرتبهترین مقامات، از جمله فرماندهان نظامی شاغل در خواهد آمد. مقاماتی که از طریق این قانون انحصار شرکت در انتخابات را خواهند داشت اگر در مرحله بعد با مشکل نظارت استصوابی مواجه نشوند، تنها طیف اصولگرا و اصولگرای میانهرو را نمایندگی خواهند کرد.
در این صورت، بقیه جریانها در سراسر طیف سیاسی که دیگر اقشار مردم را نمایندگی میکنند، بختی برای ثبتنام در انتخابات نخواهند داشت. به علاوه، تعیین قیودی مانند ارایه برنامه و معرفی مشاور در زمان ثبتنام در انتخابات که قاعدتا تنها به کار رایدهندگان در زمان رای دادن به نامزدها میآید، نه برگزارکنندگان انتخابات، بیش از پیش موجب تنگ شدن دایره میشود. شرط داشتن مدرک کارشناسی ارشد نیز در این زمینه مزید بر علت است و مغایر با اصول مردمسالاری. بوده و هستند بسیاری از بزرگان با دانش گسترده بدون اینکه وقت خود را صرف نشستن سر کلاس درس کرده باشند. از سوی دیگر، میدانیم که شمار کسانی که به خاطر مشکلات آموزش عالی در کشور، مدرک تحصیلی دارند، اما سواد ندارند، کم نیست. (در دنیا تنها ترکیه و آذربایجان چنین شرطی دارند).
اگر چنین شرایطی که ظاهرا خواسته اکثریت مجلس است، محقق شود و به تایید شورای نگهبان نیز برسد، در چنین صورتی وجهه جمهوریت نظام دیگر دقیقا آن نخواهد بود که پیش از این بوده است. تاکنون تاکید همه مقامات عالیرتبه کشور بر این بوده که مردمسالاری دینی بر کشور حاکم است. اگر چه انتخابات منصفانه و رقابتی تنها شاخص مردمسالاری نیست، اما یکی از مهمترین شاخصهای آن است. اگر شرایط ثبتنام کاندیداها به گونهای باشد که همه اقشار مردم نتوانند نمایندگان خود را در لیست کاندیداها ببینند، با مشکلاتی جدی مواجه خواهیم شد که یکی از آنها کاهش حضور مردم پای صندوقهای رای خواهد بود.
روزنامه اطلاعات
زلزله بم و درس هایی که نیاموختیم
کامران نرجه
هفدهمین سالگرد وقوع زلزله دلخراش شهرستان بم را در حالی پشت سر می گذاریم که صنعت ساختمان کشور آنگونه که می بایست از تجارب این حادثه تلخ عبرت نگرفته است و همچنان بر اعمال روش های غلط در ساخت و سازها اصرار دارد.
وقوع این زلزله ۶ر۶ ریشتری که سحرگاه پنجم دی ۱۳۸۲ بالغ بر ۳۲ هزار نفر از ساکنان شهرهای بم و بروات را ظرف ۲۱ ثانیه به کام مرگ کشید، اگرچه بعدها حوزه فکری جدیدی برای ارتقای کیفیت صنعت ساختمان در مراکز تحقیقاتی ایجاد کرد و حتی به تدوین و تصویب مقررات نوین در این رشته منجر شد، ولی نبود عزم جدی برای پیگیری همین ضوابط در نهادهای نظارتی ظرف ۱۷ سال گذشته باعث شد تا در ساخت و سازهای جدید شاهد تکرار بی مبالاتی ها و نادیده گرفتن اصول ایمنی و فنی باشیم.
طی این سال ها، مجموعه یافته های کارشناسی از آثار به جا مانده در زلزله های بلده مازندران (خرداد ۱۳۸۳)، زرند کرمان (اسفند ۱۳۸۳)، بروجرد لرستان (فروردین ۱۳۸۵)، ورزقان آذربایجان شرقی (مرداد ۱۳۹۱) و ازگله کرمانشاه (آبان ۱۳۹۶) به ویژه در ابنیه نوساز نشان می دهد که فعالان صنعت ساخت و ساز همچنان در برابر رعایت مقررات ملی ساختمان مقاومت می کنند و صرفاً به دنبال کسب سود بیشتر در این صنعت از طریق مصرف مصالح ارزان و نامرغوب توسط کارگران بی تجربه هستند.
بر اساس آمار رسمی هم اینک از مجموع ۲۳ میلیون ساختمان موجود در ایران حداقل ۱۰ میلیون واحد فاقد هرگونه اسکلت فلزی یا بتنی هستند که با کوچکترین لرزش زمین بطور کامل تخریب خواهند شد.
همچنین در میان ۱۳ میلیون واحد مابقی ۷۵ درصد ساختمان ها از اسکلت فلزی برخوردارند که جوشکاری اتصالات اغلب آنها قدرت تاب آوری در برابر تکانه های شدید زمین را ندارد و به محض مواجهه با زلزله روی سر ساکنین آوار خواهد شد.
ساختمان های دارای اسکلت بتنی هم اگرچه کمتر از ۲۵ درصد ابنیه موجود در ایران را شامل می شوند، ولی کیفیت نامطلوب بتن بکار رفته در آنها یا شیوه غلط بتن ریزی هنگام ساخت اسکلت باعث می شود تا در هنگام زلزله کاملا ریزش کنند؛ این درحالیست که مقررات مربوط به جوشکاری اتصالات و کاربرد بادبندها در کلاف اسکلت فلزی و همچنین شیوه تهیه بتن مرغوب و روش های اصولی ملاط ریزی در اسکلت های بتنی به صراحت در مقررات ملی ساختمان یا ضوابط سازمان ملی استاندارد ایران تدوین شده است ولی فعالان صنعت ساخت و ساز به این ضوابط توجهی ندارند و دستگاه های نظارتی اعم از سازمان های نظام مهندسی ساختمان و شهرداری ها (به رغم وظیفه قانونی در این حوزه) پیگیر تخلفات صورت گرفته از سوی سازندگان نیستند.
ویرانی یک بیمارستان تازه ساز در جریان زلزله سه سال قبل ازگله کرمانشاه نشان داد که بی توجهی به ضوابط فنی و چشم پوشی از نظارت ها در فرآیند ساخت و سازها فقط محدود به مجتمع های مسکونی بخش خصوصی نیست و در ابنیه دولتی هم ساده انگاری این مقررات به یک امری عادی تبدیل شده است. البته اشتباهات صنعت ساختمان در دوران پس از زلزله بم، صرفاً به تکرار رویه های غیرکارشناسی در اسکلت سازی ختم نمی شود.
تورم موجود در بازار مصالح ساختمانی در سال های اخیر بسیاری از مسکن سازان را با شعار فریبنده «حرکت به سمت ایمنی با سبک سازی» به استفاده از مصالح ارزان و کم وزن نظیر صفحات “پلی استایرن” در سطوح افقی مجاب کرده که ایمنی کل بنا را در برابر سوانح آتش سوزی کاهش داده و آسیب های جبران ناپذیری به محیط زیست زده است. همچنین کاربرد سطوح شیشه ای یا اسلب های سنگی در نماسازی واحدها به ویژه در ساختمان های بلند مرتبه، نمونه دیگری از اشتباهات صنعت ساختمان است که جان و مال عابران اطراف این ابنیه را به خطر انداخته و متأسفانه از چشم نهادهای نظارتی دور مانده است.
در ۱۷ سال گذشته صنعت ساختمان ایران برای آموختن از علل خرابی گسترده در زلزله بم تلاش جدی نکرده و همچنان غالب کارگران فعال در این حوزه فاقد هرگونه مهارت تأیید شده حرفه ای هستند. نتیجه آنکه کارگران کشاورز در فصول بیکاری به کاشیکاری و لوله کشی روی می آورند و دلالان خودرو برای سازه های لوکس نقشه کشی می کنند و هیچ نهادی هم مسئولیت برخورد با استفاده از کارگران غیرماهر در صنعت ساختمان را به دوش نمی گیرد ولی ده ها دستگاه برای صدور مجوزهای متعدد در این بخش، از متقاضیان ساخت و ساز عوارض مطالبه می کنند.
به موازات این هرج و مرج مدیریتی در صنعت ساختمان، حاشیه سود اغواکننده سرمایه گذاری در این حوزه باعث شده تا برخی از پزشکان، وکلا، بازاریان و کلاً هرکسی که نقدینگی بلا استفاده ای دارد در اوقات فراغت به ساختمان سازی روی آورد و در سکوت دستگاه های نظارتی، نقش یک مسکن ساز حرفه ای را بازی کند تا از منافع انبوه سازی ساختمان بی بهره نباشد.
صنعت مصالح ساختمانی هم در این بازار بی در و پیکر پناهگاه مطمئنی برای سوداگران اقتصادی شده است تا هر از گاهی به بهانه گرانی نرخ ارز، بالارفتن دستمزد کارگر یا افزایش سایر هزینه های تولید، کیفیت محصولات تولیدی را قربانی تضمین سود متصور خود کنند؛ به همین دلیل روز به روز تعداد مصنوعات و مصالح ساختمانی بی کیفیت با برندهای مختلف در بازار بیشتر می شود و باز هم هیچ مرجعی با عرضه این قبیل کالاها در بازار برخورد نمی کند.برآیند تمام نامدیریتی ها در صنعت ساختمان این است که پس از ۱۷ سال از وقوع زلزله دلخراش شهرستان بم، هنوز نسبت به بهبود ضریب مقاومت ساختمان ها در برابر سوانح طبیعی و غیر طبیعی بی اعتمادیم و هنوز هیچ برنامه ای برای پایان دادن به هرگونه سهل انگاری و رفتار غیرحرفه ای در این حوزه نداریم .ضمن اینکه همچنان سالانه هزاران میلیارد تومان از سرمایه های ملی را در آشفته بازار صنعت ساختمان به دست بازیگران بی مسئولیت بر باد می دهیم.
مادامی که دستگاه های نظارتی به جز دریافت عوارض، وظیفه دیگری در صنعت ساختمان ندارند و فضای نقش آفرینی افراد غیر متخصص در صنعت ساخت و ساز (به دور از چشم ناظران) گسترده است، نباید انتظار داشت در سوانح آینده تعداد تلفات مالی و جانی کشور کمتر شود.پهنه جغرافیایی ایران دارای گسل های فعال و نیمه فعال متعددی است که هر لحظه احتمال لغزش آنها و بروز یک فاجعه انسانی وجود دارد. ای کاش تا زمانی که فرصت داریم از تجارب زلزله بم و سایر زمین لرزه های اخیر در بهبود فرهنگ ساخت و ساز کشور استفاده کنیم تا در سوانح آینده انگشت حسرت نگزیم و به لحظات برباد رفته رشک نبریم.
روزنامه شرق
سیاوش، قربانی رشک
مهدی افشار
پیش از سخن
در سالهاى دانشجویى دکترى، استادى داشتم ـعمرش دراز بادـ فرزانه، دانشور، مسلط به سه زبان انگلیسى، فرانسوى و آلمانى با حافظهاى شگرف و دانش تاریخى بىهمانند و از آنجا که فاصله سنى استاد و شاگرد فقط 10 سال بود، به غیر از رابطه استاد و شاگردى که پیوسته بر ابتناى تعلق خاطر و حرمتگذاشتن به استاد بود، محرمیتی نیز بود که گاه رازى را با من در میان مىگذاشت.
از او بسیار آموختم، هرچند بسیار اندک به کار بستم و یکى از آموزههایش این بود که کمى خمیده گام بردار در جمع مردمان رشکورز که چون اینگونه گردنفراز و راستقامت قدم بردارى و اینگونه پیوسته لبخند بر لب گذارى و چهره بگشایى، دیگران مىپندارند از چه رفاه و آسایش و سرخوشىاى برخوردارى و هرگاه فرصتى دست دهد، لبخند از لبت بربایند و گره بر ابرویت اندازند؛ کمى خمیده باش، کمى تکیده.
آن روزها درک دقیقى از سخنان استادم نداشتم و اکنون که داستان رشکورزىهای حاسدان بر سیاوش را مىخوانم و ثمره راستقامتى را دیدهام و درد لبخند را چشیدهام، درمىیابم که استادم با دقتى بیش از من داستان سیاوش را خوانده و اکنون که در پیرانسالگى این داستان را بازآفرینى مىکنم، مىدانم شاهنامه را نه از این باب مىخوانیم که تنها حدیث رستم و افراسیاب را خوانده باشیم و نه اینکه تنها از کشتهشدن سهراب به دست پدرش آگاه شویم و آب در دیده بگردانیم، مىخوانیم تا بدانیم نابخردىهاى کاووس، شهریار کیانى، در شوق پرواز به آسمان، در تصرف مازندران، در حمله به هاماوران و در انتخاب بانوى شبستان چه رنجهایی که بر خود و پهلوانان ایران تحمیل کرد و چگونه فرزند به قتلگاه فرستاد و نیز شتابورزىها و نابهاندیشىها و زودخشمىهاى افراسیاب چه ستمى را بر مردم توران روا داشت و پیش از افراسیاب، زیادهخواهى سلم و تور، چه درد و رنجى را بر مردم توران جارى گرداند و مىپندارم شاهنامه را مىخوانیم که در کنار آگاهى از آنچه بر این مردم بلندهمت رفته است، بیاموزیم کمى فروتن، کمى با تأمل، کمى با تسامح و تساهل و کمى بخردانه رفتار کنیم که روزى دست تحسر بر هم نساییم که چه سیاوشها را از دست دادهایم و افسوس ازدسترفتن شادىها را داشته باشیم که امروزه سخت بدان مغروریم.
ایدون باد.
اکنون با ادامه داستان سیاوش که در یادداشتهای قبلی به نقطه فعلی رسید، همراه شویم:
پیران، مشاور و راهنماى افراسیاب پس از دیدار از سیاوشگرد و کاخهاى آن شارستان، چنان به هیجان مىآید که چون به نزد بانوى خویش، گلشهر بازمىگردد، مىگوید سیاوش بهشتى خرم در صحرایى بىبرگ و بار بنیاد نهاده است و به او مىگوید با سرخوشى به دیدن آن شارستان رود تا جسم و جانش نشاطى دیگر گیرد. پیران آنگاه به نزد افراسیاب رفته، پس از دادن گزارش گردآورى باج و خراج، از زیبایىهاى سیاوشگرد مىگوید و او را ترغیب مىکند از آن شهر زیبا دیدن کند که سیاوش در زمانى کوتاه بنیاد نهاده و نشان از سرشت و خوى هنرمندانه او دارد.
پیران از احساسى برخاسته از نیکدلى و نیکومنشى مىگوید، سیاوش از آن خارستان، شارستانى برآورده که به بوستانى در اردیبهشتماه مىماند و در آن دیگر بهشت کاخهایى بنا کرده و بر پیشانى کاخها نگارههایى را به تصویر کشیده که از شکوه ایران و توران سخنها دارد. پیران با سرخوشى مىگوید در سیاوشگرد شهرى را دیدم که مانند آن را در تورانزمین کس ندیده است. آبهاى روان از میان کاخها مىگذرد و از بس باغ نشانده و ایوان بر پا داشته، گویى خرد با روان درآمیخته است و سپس از کاخ فرنگیس مىگوید که چون الماسى در میان دیگر کاخها مىدرخشد و افراسیاب را براى داشتن چنین دامادى ستایشها مىکند که باوجود چنین دامادى، دیگر هرگز بین ایران و توران نبردى نخواهد بود.
چو کاخ فرنگیس دیدم ز دور/ چو گنج گهر بُد به میدان سور/بدین زیب و آیین که داماد توست/ که خوبى به کام دل شاد توست/گر ایدونک آید ز مینو سروش /نباشد بدان فر و اورنگ و هوش
افراسیاب شادمان آنچه را پیران گفته بود، نزد برادر خویش، گرسیوز بازمىگوید و از او مىخواهد دیدارى از سیاوشگرد داشته باشد و ببیند که سیاوش دیگر در اندیشه ایران نیست و سرانجام چون کاووس خاک، بالین خویش گرداند، ایران و توران تا جهان پایدار است، در آرامش خواهند زیست و جاى سپاس است که سیاوش اینگونه دوستار دخت شاه، فرنگیس است و او اکنون فرزندى در راه دارد که چون پاى به این گیتى گذارد، نوید آشتى و آرامش به نوادگان فریدون خواهد داد. اکنون هدایایى گرانبها از گوهر و تخت و یاره و نگین و از گستردنىها و بوى رنگ از گنجخانه برگیرد و براى فرنگیس هدیه برد و دو هفتهاى نزد برادرزادهاش بماند. گرسیوز از میان سپاهیان هزار سوار برگزید و با دلى شاد راهى سیاوشگرد شد. سیاوش چون از نزدیکشدن گرسیوز آگاه شد، با گروهى از یاران نزدیک خود به پذیرش او شتافت و آنگاه که از دور یکدیگر را بدیدند هر دو از اسب فرود آمده، آغوش به روى هم گشودند و سیاوش جویاى حال شهریار شده، او را درود فرستاد و آنگاه فرمان داد تا همراهان گرسیوز را جاى آرام و خواب دهند و نیکو پذیرایى کنند و همراه با گرسیوز به کاخ خود رفت و تا دیرگاه به شادنوشى بنشستند. سیاوش از هدایاى شهریار بسیار خشنود شد، آنها را بر چشم نهاد و چون گل چهرهاش بشکفید، از آن همه مهرورزى. روز دیگر، زودهنگام، سیاوش به نزد گرسیوز رفته، با گروهى از یارانشان به گردش در سیاوشگرد پرداختند و از کاخها بازدید کردند. در این هنگام سوارى شتابان با نامهاى ازسوى پیران بیامد و سیاوش را آگاه گرداند که از جریره، دخت پیران، فرمانده سپاه توران، فرخ فرزندى فرود نام پاى به هستى نهاده. در آن نامه پیران نوشته بود با زادهشدن این کودک در پیرى، احساس جوانى مىکند. سیاوش آورنده نامه را آنقدر دینار داد که توان کشیدن آن را نمىداشت و گرسیوز، شادمانى و خرمى و تازهبهارى را در چهره سیاوش مىدید و دل شاد نمىکرد. آنگاه سیاوش، گرسیوز را با غرور و شادمانى به کاخ فرنگیس برد و گرسیوز شگفتزده آن کاخ باشکوه و زیبا را بدید. فرنگیس به محض ورود عمویش، از تخت فرود آمده، او را پذیرا شد و از پدرش، شهریار افراسیاب بپرسید. گرسیوز دردى از رشک بر سینهاش نشست و در دل گفت اگر سیاوش به همین ترتیب اوج گیرد، کسى را به شمار نیاورد.
به کاخ فرنگیس رفتند شاد/ بدید آن بزرگى فرخنژاد
پرستار چندى به زرینکلاه/ فرنگیس با تاج در پیشگاه/ فرود آمد از تخت بردش نثار/ بپرسیدش از شهر و وز شهریار/دل و مغز گرسیوز آمد به جوش/ دگرگونهتر شد به آیین و هوش/ به دل گفت سالى چنین بگذرد/ سیاوش کسى را به کس نشمرد
و گرسیوز اگرچه آکنده از خشم و رشک بود، اما چهره به لبخند گشود و سیاوش را که از زادهشدن فرود یکپارچه شادمانى بود، شادباش گفت. آنگاه در کاخ فرنگیس دو تخت نشاندند و دو مرد بنشستند، یکى شادمان و خندهزنان، دگر اندوهگین و لبخندزنان و سیاوش فرمان داد به شادى زادهشدن فرود، خنیاگران بیایند و بنوازند تا به شادمانه بنوشند. آنگاه از ایوان به میدان رفتند به بازى چوگان و گرسیوز گوى زد، سیاوش گوى از او بربود و زخمى زد که گوى ناپدید شد، گویى سپهر آن گوى را فروکشید. ناکامى گرسیوز در گوىزدن، آتش سینهاش را شعلهورتر کرد. گرسیوز به شاهزاده ایرانى گفت: «شایسته است هنر بنمایى و با تیروکمان و نوک سنان دگرباره ما را شگفتزده کنى» و سیاوش ناآگاه از آتش درون سینه گرسیوز، زرهاى را به نشانه مردى زره پوشیده در جایى قرار داد و سینه زره را با نیزه نشانه گرفته و آن نیزه را چنان بر سینه زره بنشاند که بندهایش یک به یک بگسست.
گرسیوز در اندیشه بود که به هر گونه شده، سیاوش را خوار کند و به او پیشنهاد داد خواهان زورآزمایى با اوست و گفت هر دو بر اسب بنشینند و دوال کمر یکدیگر بگیرند تا دریابند چه کسى زورآورتر است و مىتواند آن دیگرى را از زین برگیرد و بر زمین زند و اگر بتواند سیاوش را از زین برگیرد، آشکار مىشود که او دلاورتر است. سیاوش به او گفت این رأى درست نیست و هرگز با برادر شهریار توران به مقابله برنخواهد خاست و افزود: «پیشنهاد من این است که از پهلوانان سپاه توران کسى را برگزین تا با او به مبارزه پردازم».گرسیوز از این پیشنهاد شادمان شد و از پهلوانان سپاه خود پرسید چه کسى آماده است با سیاوش کشتى بگیرد و گروىزره اعلام آمادگى کرد. سیاوش او را شایسته ندانست و چهره درهم کشید و گفت با اعلام آمادگى گروىزره بهتر است همزمان پهلوان دیگرى نیز پاى به میدان گذارد و گرسیوز، خندهاى زده، دمور را که بسیار پرزور بود به میدان فراخواند.سیاوش استوار از نیروى خویش در برابر دو پهلوان تورانى قرار گرفت و با چابکى بند میان گروىزره را به چنگ گرفته، او را از زین برکند و بر زمین افکند و پیش از آنکه دمور به خود آید، او نیز بر زمین افکنده شده بود، ناتوان از حرکت. سیاوش با این پندار که گرسیوز از این پهلوانى خشنود است با لبخند پیروزى به نزد گرسیوز آمد، بىآنکه بداند با گرسیوز رشکورز چه کرده است.گرسیوز یک هفتهاى را در سیاوشگرد بماند و چون عزم بازگشت کرد، سیاوش نامهاى سراسر شیفتگى نسبت به شهریار توران بنوشت و به گرسیوز داد تا به شاه دهد و آن مرد بداندیش راهى کاخ افراسیاب شد، با دلى پرخشم و اندیشهاى نابهکار.
روزنامه دنیای اقتصاد
دولت بایدن را سیاه و سفید نبینید
هادی خسروشاهین
دانش سیاست بینالملل طیفی از روابط را مورد مطالعه قرار میدهد که شامل اتحاد، همکاری، رقابت، ستیز و منازعه تمامعیار است. علاوهبر این، تاریخ روابط بینالملل نیز مملو از پروندهها و رویدادهای راهبردی است.
این رویدادها نیز طیفی بودن روابط میان دولت-ملتها را به نمایش میگذارد. بهطور مثال در اوج جنگ سرد و منازعه ایدئولوژیک، تسلیحاتی و استراتژیک میان دو قطب جهان، شاهد معاهدات و قراردادهای مختلف میان رهبری دو بلوک از جهان بودیم؛ درحالیکه جهان تقریبا به دو نیمه حامیان آمریکا و پیروان شوروی تقسیم شده بود (صرفنظر از منسوبان به جنبش عدمتعهد) و نبرد شدیدی میان این بلوکها در جریان بود.
در سالهای ۱۹۷۲ و ۱۹۷۹ دو قرارداد مهم محدودسازی و کنترل تسلیحات استراتژیک و راهبردی میان آمریکا و شوروی (موسوم به سالت یک و دو) امضا شد. بنابراین تاریخ روابط بینالملل یک واقعیت را پیش رویمان میگذارد که دو رقیب و حتی دو دشمن میتوانند در عین رقابت و حفظ قدرت برای ستیز و منازعه، با یکدیگر وجوهی از همکاری نیز داشته باشند. این معادله را حتی میتوان بهطور معکوس نیز مورد مطالعه و توجه قرار داد. بهطور مثال ترکیه بهعنوان یک عضو ناتو اخیرا اقدام به خرید سامانههای ضدموشک اس-۴۰۰ از روسیه کرد و همین مساله باعث بروز تنشها در روابط آنکارا و واشنگتن شد. این موضوع واقعیت دیگری را نیز به تاریخ روابط بینالملل اضافه کرد که کشورهای متحد و همکار نیز میتوانند سطوحی از منازعه و رقابت را تجربه کنند.
اما همه این واقعیتهای تاریخی با ذهنیت سیاه و سفید ایرانیان همخوانی چندانی ندارد. ذهن ایرانی تحت تاثیر بنیانهای اسطورهای و الهیاتی اغلب موضوعات این دنیایی را بهصورت سیاه و سفید میبیند. تاریخ اسطورهای ایران بیانگر نبرد دائمی میان نیروهای اهریمنی (انگرهمینو، دیو و دروج) و نیروهای خیر و نیکی (اهورامزدا و امشاسپندان) است. این بهنوعی در تاریخ مابعداسطورهای ایران و همینطور تاریخ بعد از اسلام نیز بهنوعی بازتولید شده است. از همین رو نوع مواجهه ما با دانشهای سکولار و واقعیت تاریخی این دنیایی به شدت متاثر از اصول و بنیانهای الهیاتی و ضدسکولار است. تحت همین چارچوب فکری و ذهنی نیز روابط بینالملل و سیاست خارجی برای ما یا تاریخ همکاری و دوستی است یا تاریخستیز و دشمنی و بر این اساس نمیتوانیم روابط با بازیگران مختلف جهان را به شکل طیفی مورد توجه قرار دهیم.
این الگوی رفتاری حتی باعث شده است که تصور کنیم دیگران نیز همچون ما به جهان مینگرند و به همین دلیل روابط را بهگونهای با دوستان خود تنظیم میکنیم که در این دوگانهانگاری گنجانده شود. از این رو برای نزدیکی به روسیه و چین همیشه این ملاحظه را در نظر میگیریم که از نزدیکی به غرب (اروپا و آمریکا) پرهیز کنیم تا اسباب تالم خاطر شرقیها را فراهم نکنیم. حال آنکه آنها در روابطشان با کشورهای منطقهای کاملا از اصول و قواعد سکولارپایه و بده-بستانمحور تبعیت میکنند. روسها و چینیها هم با ما ارتباط حسنه دارند و هم همزمان با رقبا و حتی دشمنان جمهوری اسلامی نظیر اسرائیل، سعودی و... . این مقدمات از آن حیث بازگو شد که در ماههای اخیر و بهخصوص پس از پیروزی بایدن در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا، این ذهنیت بهتدریج در ایران در حال شکل گرفتن است که با آمریکای بایدن میتوان یا بهطور کلی همکاری کرد و از در دوستی وارد شد یا اینکه برای عدمرنجیدهخاطر شدن شرکای شرقیمان نباید به این دولت نزدیک شد که البته هر دو گزاره با توجه به مقدمات ذکرشده در بالا ناصواب و ابطالپذیر است.
در اینجا برای خروج از دوگانهانگاری و شیفت به چندگانهانگاری در روابط با آمریکا میخواهم شما را با واقعیتی آشنا کنم که کمی با فضای ذهنی حاکم بر ایران امروز بیگانه است. در دو ماه اخیر موافقان انگاره همکاری مدام از تغییرات در سیاست خارجی آمریکا سخن میگویند و طرفداران انگارهستیز و دشمنی بر تداوم در سیاست خارجی ایالاتمتحده پای میفشارند. اما در این میان آنچه مغفول میماند در نظر گرفتن طیفی بودن روابط است؛ یعنی درست است که سیاست خارجی بایدن نسبت به دوره ترامپ تفاوتهای قابلملاحظهای دارد که یکی از نمونههای بارز آن، عزم تیم جدید در واشنگتن برای بازگشت به برجام است؛ ولی برخی این تفاوتها را لزوما به معنای انکار شباهتها در نظر گرفتهاند. در این چارچوب بهنظر میرسد آنچه را که میتوان بهعنوان فصل مشترک سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران در دولتهای ترامپ و بایدن در نظر گرفت، سیاست مهار نفوذ منطقهای ایران است. یکی از مصداقهای بارز تداومها در ذیل سیاست مهار ایران، ادامه حیات یک نیروی ویژه تحتعنوان عملیات اسپارتان (OSS) ذیل ساختار ستاد فرماندهی مرکزی آمریکا موسوم به سنتکام است.
این گروه که در سال ۲۰۱۲ برای مقابله با داعش و القاعده تاسیس شد، اکنون ماموریتش در حال شیفت به سوی ایران است. این نیروی ویژه تحتحمایت شدید ژنرالهای آمریکایی، ستاد مشترک ارتش آمریکا و ساختارهای بوروکراتیک در پنتاگون قرار دارد. هر سه بخش بر این مساله تاکید دارند که در صورت خروج آمریکا یا کاهش نیروهای این کشور در عراق و افغانستان، ایران میتواند از خلأ قدرت بهوجودآمده برای بسط بیشتر نفوذ منطقهای خود استفاده کند. پس راهکار چیست؟ تغییر دستورکارهای یک شاخه عملیاتی ویژه برای بازدارندگی نظامی در برابر ایران.
در صفحه چهارم گزارش مالی قانون اختیارات دفاع ملی ۲۰۲۱ ایالاتمتحده که برای سال آینده به تصویب رسیده است به این مورد خاص برمیخوریم: «عملیات سپر اسپارتان برخی از اقدامات مرتبط با بازدارندگی در برابر ایران را پوشش میدهد.»
ژنرال مایکل گرت فرمانده آرسنت، ژنرال مکنزی رئیس ستاد فرماندهی مرکزی آمریکا، ژنرال جفریوان رئیس کارکنان ارتش آمریکا و ژنرال پاتریک همیلتون فرمانده اسپارتان از طرفداران دوآتشه حفظ این نیرو در برابر آنچه به عنوان تهدیدات منطقهای ایران عنوان میکنند، هستند. اسپارتان که شامل ۱۰هزار نیروی رزمی است، در عین حال از ۲۰ کشور منطقه، در ۱۹ کشور حضور مستقیم در قالب آموزش نیروهای کشورهای میزبان یا استقرار گروههای رزمی آمریکایی در دو کشور یمن و سوریه دارد.
اما بودجه سپر اسپارتان نیز ذیل «عملیات احتمالی خارج از کشور» (OCO) در بودجه نظامی آمریکا بهطور سالانه تعریف میشود. طبق مصوبه سنای آمریکا برای این بخش (عملیات احتمالی خارج از کشور) در سال آینده حدود ۶۹ میلیارد دلار در نظر گرفته شده است. البته این رقم همواره در بودجههای نظامی آمریکا بهعنوان کف هزینهها اعلام میشود و هزینه واقعی آن همیشه پنهان از افکار عمومی باقی میماند که به همین دلیل اصطلاحا به آن در واشنگتن بودجه پنهانی نظامی ایالات متحده گفته میشود. براساس همین اعتبارات موجود برای سپر اسپارتان بهمنظور مقابله با نفوذ منطقهای ایران رقمی دو برابر هزینه پرسنل ارتش در افغانستان، عراق و سوریه در نظر گرفته شده است. تخمین زده میشود که حداقل در ارتش در سال آینده به بهانه فراخوان پرسنل، رقمی در حدود ۳۶/ ۱ میلیارد دلار از صندوق «عملیات احتمالی خارج از کشور» برای اسپارتان طلب کند؛ درحالیکه این رقم در سال ۲۰۱۶ تنها حدود ۴۴۵ میلیون دلار بود. اما دلیل صرف این بودجه که احتمالا رقم واقعی آن بسیار بالاتر از ارقام اعلامشده خواهد بود، چیست؟ پاسخ را میتوان در اظهارات اخیر ژنرال مکنزی، فرمانده سنتکام جستوجو کرد: «ایران هنوز در حال رقابت برای پر کردن خلأ قدرت در خاورمیانه است و به همین دلیل از فرصتهای ناشی از خروج نیروهای آمریکایی از منطقه استفاده میکند.» از همین روست که نظامیان علاقه دارند که نیروها و بودجهای که طی بیشتر از یک دهه گذشته به این گروه ویژه اختصاص یافته است، حفظ شود و بهنظر میرسد برای سال آینده میلادی نیز با وجود برخی محدودیتها که از سوی کنگره وضع شده است (ازجمله ارائه گزارش منظم در مورد اهداف و هزینهکردها در مورد عملیات سپر اسپارتان) ادامه خواهد یافت.
با توجه به واقعیتهای منطقه بسیار بعید بهنظر میرسد که ژنرال آستین، گزینه بایدن برای وزارت دفاع آمریکا نیز با تداوم هزینهکرد در این زمینه و حفظ این نیروی ویژه مشکلی داشته باشد. او از یک طرف تا سال ۲۰۱۶ از نزدیک در جریان تحولات منطقهای قرار داشته است (فرمانده عملیاتی در سوریه و افغانستان بوده است) و هم پس از بازنشستگی از طریق عضویت در هیاتمدیره شرکت اسلحهسازی ریتونتکنولوژی، پیوندهای خود را با صنایع تسلیحاتی ایالاتمتحده حفظ کرده است. بنابراین تداوم کار نیروی ویژه عملیات سپر اسپارتان برای بازدارندگی دفاعی-منطقهای در برابر ایران و در عین حال بازگشت به برجام و رفع تحریمهای بینالمللی را میتوان وجوهی از روابط طیفی، سکولار و پراگماتیستی دولت بایدن تلقی کرد. تداوم فعالیتهای نیروی ویژه «عملیات سپر اسپارتان» یکی از مصادیق این اصل بدیهی است که در غرب و بهطور کلی در نظامهایی که بهصورت بوروکراتیک تصمیمگیری میکنند، تغییرات و تداومها را نباید بهصورت یکجانبه و مطلقانگارانه مورد ملاحظه قرار داد. اصل بنیادین در نظام تصمیمسازی آمریکا، اروپا، روسیه و چین تداوم در عین تغییر است.
مطالب مرتبط