شنبه 3 آذر 1403 شمسی /11/23/2024 3:12:21 PM

🔻روزنامه ایران
📍پرهیز از اظهار نظر سیاسی
✍️آلبرت بغزیان

هر نوع اظهار نظری درباره ماهیت FATF مستلزم این است که ابتدا ماهیت آن برای ما روشن شود. این موضوع بعد از اینکه بحث قوانین مقابله با پولشویی مطرح شد بویژه بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر ممکن است منابع مالی برای بخش‌های تروریستی هم جابه‌جا شود. این مسائل موجب شد که گروهی به‌نام اف ای تی اف تشکیل شود که کشورهای عضو با قوانین و مقررات بین‌المللی منابع مالی خودشان را شفاف‌سازی کنند. چیزی مانند شبکه شتاب بانکی که بانک مرکزی بر نقل و انتقالات نظارت می‌کند. اف ای تی اف هم معاملات مشکوک و معامله‌هایی که مقصد آن مشخص نیست یا اینکه مقصد آن برای گروه‌های خاص نامعلوم و مجرمانه است و همچنین پول‌هایی که مبدأ آن مشخص نباشد را مدیریت و رصد می‌کند. آن چه کشور ایران را مجبور می‌کند که به اف ای تی اف بپیوندد همچون بانکی است که از روبه‌رو شدن با شبکه شتاب عقب بیفتد. یعنی خدمات را از دست می‌دهد و به علاوه اینکه ممکن است کل عملکرد آن نهاد زیر سؤال برود. کشورهایی که عضو اف ای تی اف می‌شوند و قوانین آن را می‌پذیرند ممکن است از طرف سازمان‌های بین‌المللی دنیا مورد اتهام قرار گیرند و معاملات مشکوکی را برخی از کشورها با آنها انجام دهند که این معاملات مشکوک شامل قاچاق، دور زدن ممنوعیت‌ها و اقدام‌های تروریستی می‌شود. یعنی منابع مالی آن جابه‌جا می‌شود. به همین منظور این موضوع از نظر جهانی اجتناب‌ناپذیر است و ما نمی‌گوییم اجباری است. ممکن است کشوری بدون عضو شدن با کشورهایی که اف ای تی اف را دور می‌زنند معامله کنند. در کل این مسأله به گونه‌ای زیر سؤال رفتن سیستم بانکی است. بانک‌های خارجی که می‌خواهند در کشور دیگری سرمایه‌گذاری کنند ابتدا این موضوع را رصد می‌کنند که آیا آن کشور عضو اف ای تی اف هست یا نه و آیا این سرمایه‌گذاری اعتبار جهانی آن را از بین می‌برد یا نه. چرا که در غیر این صورت آن سرمایه‌گذار احتمال متهم شدن و جریمه‌شدن از طریق قوانین بین‌المللی را دارد. به همین خاطر طرف کشورهای عضو هم، آن کشوری که عضو نیست را طرد می‌کنند و آن کشور امکانات مالی را از دست می‌دهد. این اتفاق از نظر اقتصادی مسأله‌ای است که اقتصاد دان‌های آنها نظرشان بر این است که عضویت در سازمان‌های جهانی به گونه‌ای باشد که از تجارت کالا و انتقال منابع مالی بر اساس قانون باشد. مسأله عضویت در (سازمان تجارت جهانی)wto اجتناب‌ناپذیر است اما بسیاری از کشورها هم عضو آن نشدند و کارشان را هم انجام می‌دهند. به همین دلیل نباید درباره این موضوع اظهار نظر سیاسی کرد. چرا که اف ای تی اف یکسری شرایط را تحمیل می‌کند که از نظر مسئولان ارشد و نظام، مصلحتی در آن نیست که ما عضویت اف ای تی اف را بپذیریم. مانند لیستی از گروه‌های جهانی که آنها را در لیست تروریست قرار می‌دهند و ما آن را قبول نداریم. و بحث دیگر هم شفاف‌سازی معاملاتی است که انجام می‌شود که دسترسی آنها به سیستم بانکی کشور می‌تواند به ایجاد یکسری بهانه و موقعیتی بینجامد که بتوانند ایران را بیشتر تحریم کنند. من در این مورد از نظر سیاسی هیچ اظهار نظری ندارم و آن چه که مصلحت کشور باشد را قبول دارم اما از نظر اقتصادی این عضویت یک امر اجتناب‌ناپذیر است که هزینه را هم به‌دنبال دارد.
🔻روزنامه کیهان
📍گزارش رئیس سیا: مریکا تعامل‌پذیر نیست
✍️محمد ایمانی

اعتبار «راهبرد»‌ها به جامعیت و مانعیت آنهاست. در مواجهه با دولت آمریکا و اتخاذ راهبرد مناسب، حتما شناخت راهبرد واشنگتن ضرورت دارد. کسانی در چهار دهه اخیر بلکه هفتاد سال گذشته (از زمان نهضت ملی شدن نفت)، بر این تصور بوده‌اند که می‌توان با ایالات متحده تعامل مثبت داشت. این تلقی که به‌عنوان یک کلید کارگشا تصویر‌سازی شد، مبتنی بر خودناتوان‌پنداری، بلامنازع‌پنداری آمریکا و امکان نرم کردن موضع کاخ سفید
از طریق واگذاری امتیازات هسته‌ای بود. هشت سال پس از فربه شدن و پمپاژ این ذهنیت به فضای سیاسی و رسانه‌ای، مجدداً دولتی دموکرات در آمریکا سر کار آمده است. کسانی چنین تصور یا تلقین می‌کنند که می‌شود دست‌کم درباره بازگشت به برجام توافق کرد. این ذهنیت، در ارزیابی راهبردی، آرزواندیشی مسموم است و هیچ نسبتی با واقعیت‌ها ندارد.
۱- دولت بایدن، میراث‌دار ورشکستگی اقتصادی، نظامی و دیپلماتیک سه دولت قبل از خود (بوش، اوباما و ‌ترامپ) در بیست سال گذشته است. کشوری رکورد‌دار بدهی در دنیا، با پنجاه میلیون گرسنه مطلق، دوقطبی شده و تا مرز آشوب و جنگ داخلی پیش رفته، رکورد‌دار تلفات جهانی کرونا و سرشکسته در جنگ‌های غرب آسیا. این در حالی است که اگر پویایی قدرتمند و جریان‌ساز ایران نبود، آمریکا در چند قدمی ‌ابرقدرتی بلامنازع جهان قرار داشت؛ ایرانی که پیش از انقلاب، ژاندارم آمریکا در قلب خاورمیانه به شمار می‌رفت. نام «ایران»، سیاستمداران آمریکا را یاد همه مصیبت‌هایی می‌اندازد که کابوس‌وار، درست در وسط رویای
«قرن جدید آمریکایی» و «خاورمیانه جدید» اتفاق افتاده است.
۲- عجیب نیست که نامزد بایدن برای ریاست سرویس جاسوسی سیا، ایران را در کنار چین و روسیه، یکی از سه تهدید بزرگ مقابل آمریکا می‌شمارد. ویلیام برنز که قبلاً سفیر در مسکو و معاون وزارت خارجه بوده و در مذاکرات هسته‌ای یک دهه قبل با ایران شرکت داشت، چهارشنبه گذشته در نشست کمیسیون اطلاعات سنا، سخنانی قابل تأمل گفت: «در صحنه بین‌‌المللی که بیش از پیش پیچیده و رقابتی شده، رویکرد غارتگرانه چین، بزرگ‌ترین چالش ژئوپولیتیک آمریکاست... روسیه و ایران، دیگر تهدید‌های بزرگ امنیتی آمریکا هستند. روسیه قادر است همانند قدرت‌‌های نوظهور، نقشی اخلالگر ایفا کند... آمریکا باید برای مقابله با تهدید‌های ایران، راهبردی جامع، فراتر از مسئله هسته‌ای داشته باشد. جلوگیری از توانمندی هسته‌ای، فقط یکی از اجزای این راهبرد است. باید با ساخت موشک‌های بالستیک و اقدامات بی‌‌ثبات‌کننده در منطقه، دخالت در امور کشورهای دیگر و یا نقض حقوق مردم خودش مقابله کرد. باید به‌خاطر داشته باشیم که حتی اگر ایران به توافق هسته‌ای برگردد، لازم است چارچوبی برای ایجاد محدودیت‌های قوی‌تر و طولانی‌تر هسته‌ای و رسیدگی به سایر اقدامات ایران داشته باشیم. می‌دانم این هدف در حرف، آسان‌تر از عمل است، اما راهبرد ما باید این باشد». این ارزیابی، ادامه گزارش رسمی
‌‌۱۳۰ صفحه‌ای است که آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا وابسته به پنتاگون آبان ۹۸ منتشر کرد؛ گزارشی که شبیه آن در سال‌های ۲۰۱۷ و ۲۰۱۹، فقط درباره توانمندی‌های روسیه و چین منتشر شده بود.
۳- اظهارات ویلیام برنز درباره ایران را دوباره مرور کنید. رئیس سازمانی که سابقه ارتکاب چندین کودتا علیه ملت ایران را در کارنامه خود دارد، نه تنها در آرزوی محدود کردن توانمندی‌های دفاعی و منطقه‌ای است، بلکه خواب پنبه‌دانه می‌بیند و مایل است آمریکا بتواند در سطح سیاست داخلی ایران نیز به نام دفاع از دموکراسی و حقوق بشر دخالت کند! آن هم آمریکایی که چند ماه قبل شاهد طغیان بی‌سابقه مردم خود و سانسور و سرکوب‌های بی‌سابقه - حتی در حد بستن تمام صفحات رئیس‌جمهور مستقر!- بود. آمریکایی که «فرید زکریا» درباره‌اش در واشنگتن‌پست می‌نویسد: «آمریکا امپریالیست‌تر شده. فرایند‌‌های امنیتی در قبال شورش در کاخ سفید، دولت آمریکا را امپریالیستی و مسلح‌‌تر کرده و از شهروندانش دورتر می‌‌کند». بنابر غلط زیادی نامزد ریاست سازمان سیا، آمریکا تنها زمانی خاطرش نسبت به ایران آسوده می‌شود که بتواند در محیط سیاست داخلی ایران دخالت کند(!) اما دخالت از کدام نوع؟ از همان نوع که دولت ملی را ساقط کرد، و با اعاده سلطنت خودکامه، ساواک سفاک را به کمک موساد به راه انداخت و تسمه از گرده هر که حرفی درباره استقلال و آزادی کشور داشت، کشید.
۴- این همان آمریکایی است که در قبال قساوت‌های رژیم پهلوی و
رژیم سعودی، سیاست مماشات توام با چراغ سبز داشته و آنها را به چشم گاوهای شیرده می‌دیده است. سیاستی که فوق فوقش، پدر را برمی‌دارد و پسر را جایش می‌نشاند؛ یا سیسی را جای مبارک! همان که در دولت اوباما اجازه جنایت و نسل‌کشی در یمن را داد. همین روزها که بایدن، درباره پرونده قتل خاشقچی، سیرکی تازه راه انداخته، جهان شاهد است که آمریکایی‌ها هرگز حاضر نشده‌اند سلمان و بن‌سلمان را، نه به‌خاطر سلاخی خاشقچی و نه نسل‌کشی چندصدهزار نفری در یمن، تحریم و مجازات کنند. تا آن جا که «ریچارد ‌هاس» رئیس شورای روابط خارجی آمریکا در «پروجکت سیندیکت» می‌نویسد: «ایالات متحده به بن‌سلمان برای مهار ایران، مقابله با ‌تروریسم و تنظیم قیمت انرژی نیاز دارد. از این رو جدایی بایدن از ولیعهد سعودی ممکن نیست. روابط بایدن با بن‌سلمان، درست است. آمریکا خواهان رابطه کاری با کسی خواهد بود که برای مدت‌‌ها، ‌تروریسم را ناامید، قیمت‌ انرژی را تعیین و احتمالاً صلح در خاورمیانه را تقویت می‌‌کند. گزارش‌‌ها گویای آمادگی بن‌سلمان برای ارتباط با اسرائیل است؛ کاری که پدرش نکرده است».‌ هاس همان کسی است که پس از تسخیر کنگره آمریکا توسط معترضان نوشت «شاهد تصاویری هستیم که هرگز گمان نمی‌‌کردم روزی در آمریکا شاهد آن باشیم. در بعضی پایتخت‌های دیگر بله، اما نه اینجا در آمریکا. بعید است که از این پس، دیگران مثل قبل به ما نگاه کنند؛ احترام بگزارند، بترسند یا متکی شوند. اگر آغاز دوران پساآمریکا تاریخ مشخصی داشته باشد، مطمئناً امروز است».
۵- روزگار فعلی، دوران آمیختگی ضعف‌ها، ‌ترفند‌ها و لاف‌زنی‌های آمریکاست. شبیه کاری که اوباما با ژست تغییر آغاز کرد؛ اما نه گوانتانامو تعطیل شد، نه حمایت از رژیم‌های خودکامه فروکش کرد، نه حقوق فلسطینیان حرمت یافت و نه جنگ‌افروزی‌ها متوقف شد، بلکه شدت هم یافت. آنها در موضوع برجام هم، مرتکب خدعه و خیانت شدند. این چند اظهارنظر را مرور کنید:
- جان کری ۶ فروردین ۹۴ (همزمان با توافق لوزان): «شکست مذاکرات با ایران، موجب فروپاشی رژیم تحریم‌ها خواهد شد. تحریم‌ها نمی‌‌تواند مانع ایران شود، طرف‌های دیگر مذاکرات هم از رویکرد‌هایی مانند تحریم‌ دست خواهند کشید و به ما می‌‌گویند شما کار خودتان را انجام بدهید،
ما نیز کار خودمان را می‌کنیم».
- وندی شرمن، ۹ آبان ۹۴ در کالج دارموت: «به هنگام مذاکره با ایران، نشانه‌‌های شکاف و فروپاشی تحریم‌‌ها آشکار شده بود. فکر نمی‌‌کنم تحریم‌‌ها برقرار می‌‌ماند. ما نشانه‌هایی از آغاز شکاف بر سر تحریم‌‌ها به‌ویژه در واردات نفت را شاهد بودیم».
- توماس فریدمن ۱۲ تیرماه ۹۴ (۱۰ روز قبل از توافق برجام)
در نیویورک‌تایمز: «توافق پیش‌‌رو با ایران، یک توافق بدِ خوب است
و به اوباما این امکان را می‌دهد تا به کنگره و اسرائیل بگوید این بهترین توافقی است که با یک غلاف خالی از اسلحه می‌‌توان به‌دست آورد».
- اوباما، ۲۱ دی ۹۵، نطق خداحافظی در شیکاگو: «اگر ۸ سال پیش به شما گفته بودم می‌توانیم برنامه هسته‌‌ای ایران را بدون شلیک
یک گلوله تعطیل کنیم، احتمالا می‌گفتید بیش از حد بلندپروازانه است، اما با توافق توانستیم».
۶- ضعیف‌نمایی حریف و قدرتمند‌نمایی خود، یکی از حربه‌های موثر در انواع مواجهه‌ها و حتی معامله‌هاست. اینکه جسته‌و‌گریخته می‌شنویم آمریکا مجوز داده تا مثلا کره جنوبی یک میلیارد دلار از بدهی خود به ایران را به سوئیس منتقل کند و ایران بتواند مقادیری دارو بخرد، در حقیقت از همین جنس عملیات روانی است که هم می‌خواهد معادله قدرتِ به‌هم خورده را وارونه نشان دهد و هم دستاویزی دست جریان سیاسی آلوده در داخل ایران داده باشد تا بتوانند ضمن تحقیر ملت بزرگ ایران، افراد ساده‌اندیش را مجدداً بفریبند. ادعای بازگشت ۱۵۰ میلیارد دلار اموال بلوکه شده و جذب ۲۰۰ میلیارد دلار سرمایه‌گذاری با برجام کجا؟ و وعده معامله یک میلیارد دلار دارو کجا؟ اگر کشورهای تحریم شده، طبق مقررات شورای امنیت، از تحریم‌های غذا و دارو مستثنی هستند، برجام چه تحفه مسمومی ‌بوده که حتی غذا و دارو را نیز مشمول تحریم کرد! این فضا‌سازی در حالی است دولت طی هفت، هشت ماه اخیر، با مجال دادن به برخی ظرفیت‌های موجود توانست تحریم‌ها را دور بزند و فروش نفت و فرآورده‌های نفتی را در اوج تحریم‌ها به بالای یک میلیون بشکه برساند.
در واقع، حالا که شکاف جدی در سازمان تحریم‌ها افتاده، مجدداً تحرکاتی در کار است تا با وعده‌هایی در حد آبنبات چوبی، همت تدارک شده برای زدن ضربات تعیین‌کننده به تحریم‌ها را دچار‌ تردید کند. وعده واگذاری مشوق به‌جای لغو تحریم‌ها یا توافق موقت(!) ادامه همان خدعه و وقت‌کشی چند ساله است.
۷- دولت مستاصل و فرتوت بایدن، در کنار فریبکاری، با ادبیات تهدید سخن می‌گوید. چنانکه او پس از حمله به نیروهای مقاومت در مرز سوریه و عراق، برای نیروهای مقاومت و ایران خط و نشان کشید و گفت این، هشدار به ایران بود. این گزافه‌گویی در حالی است که ژنرال مکنزی فرمانده نیروهای ‌تروریست سنتکام، به تازگی درباره حمله موشکی به پایگاه عین‌الاسد گفت: «هرگز پیش از این، چنین حمله‌ای را به چشم ندیده بودم. موشک‌های آنها دقیق هستند و به هر جا که بخواهند، اصابت می‌کنند. اگر پایگاه را تخلیه نمی‌کردیم، ٢٠ تا ٣٠ فروند هواپیما و ١٠٠ تا ١٥٠ نیروی نظامی نابود می‌شدند». ایران که جای خود دارد. همین روزها که آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها مشغول لافزنی بودند و بایدن به سعودی‌ها وعده می‌داده از آنها در برابر حملات مقاومت یمن حفاظت می‌کند، پایگاه‌ها و کاروان‌های نظامی آمریکا در عراق بارها آماج حملات زهرآگین نیروهای مردمی ضد‌ اشغالگری شد؛ مقاومت سربلند یمن، مراکز نظامی در پایتخت جنایتکاران سعودی را با موشک و پهپاد‌ها درهم کوبید؛ و شناور نظامی- جاسوسی پیشرفته صهیونیستی که قصد داشت با هویت پوششی انگلیسی (باربری!) شبانه و دزدکی از منطقه خارج شود، گرفتار تیر غیب شد. مفهوم این اتفاقات متنوع این است که قاعده «هر عملی، عکس‌العملی دارد، مساوی و در جهت عکس آن»، کاملاً بر موازنه قدرت در منطقه حاکم شده و دوران لافزنی در غربت سپری شده است. اکنون دست جبهه مقاومت در منطقه، پُرتر از همیشه است و دست برتر را نیروهای مقاومت در چهار گوشه منطقه دارند؛ حتی اگر خواجه نقابدار، در خباثت و شرارت پا جای پای ‌ترامپ گذاشته باشد.


🔻روزنامه اطلاعات
📍دیپلماسی آرمان نیست!
✍️ابوالقاسم قاسم‌زاده

بایدن در آغاز راه چهار ساله ریاست جمهوری آمریکا است. برخلاف ترامپ که با شعار «آمریکا اول»‌ مبارزات انتخاباتی خود برای تکیه زدن به صندلی ریاست جمهوری در کاخ سفید را کلید زد و در همان روزهای نخست بعد از پیروزی به جای تأکید بر دیپلماسی، اصل «قدرت برای اقدام» را در راستای تمکین همه کشورها به رئیس جمهوری جدید آمریکا پیام داد، بایدن با جمله «دیپلماسی بازگشته است»‌ شروع ریاست جمهوری‌اش را اعلام کرد و گفت: «برای بازسازی دیپلماسی در روابط بین‌الملل با متحدان اروپایی آمریکا گفتگو و همراه خواهد شد.» از این جمله بایدن، اغلب تحلیلگران سیاست خارجی جدید آمریکا برداشت‌های گوناگون کرده‌اند که دو آینده‌نگری در آنها شاخص است. اول، بایدن می‌خواهد تا از روش ترامپ با شعار «تمکین یا طرد»‌ فاصله بگیرید. دوم و شاید مهم‌تر، رئیس جمهوری جدید آمریکا برای حضور قدرتمندانه در صحنه بین‌المللی و حفظ جایگاه برتری آمریکا در دیپلماسی غربی، به دنبال جبهه‌سازی است؛ جبهه‌ای با همه تفاوت‌ها اما متحد در نظام سرمایه‌داری بین‌المللی که آمریکا به صورت سنت تاریخی، همواره فرماندهی آن را در اختیار داشته است. این شعار استراتژیکی بایدن در گام اول، سه کشور انگلیس، فرانسه و آلمان را که چهار سال گذشته به لحاظ سیطره قلدری ترامپ در انزوا قرار گرفته بودند، دوباره برای حفظ منافع فعال کرده است.
در همین گام اول، بایدن دورنمای مسیر سیاست خارجی بر اساس «دیپلماسی» را در ارزیابی دو قدرت برتر دیگر در صحنه بین‌المللی با جمله «چین رقیب سرسخت اقتصادی ما و روسیه (پوتین) دشمن ما است»، نشان داد. چین به روایت بسیاری از کارشناسان اقتصادی اکنون و در آینده نزدیک، قدرت برتر اقتصادی و سرمایه‌ای جهان خواهد شد. پوتین و روسیه‌ای که او هدایت می‌کند، دشمن است؛ زیرا در چهار سال گذشته از پنجره‌هایی که سیاست خارجی ترامپ برای او باز کرد، در بسط هژمونی خود بسیار موفق بوده و اکنون مخل روابط دو و چندجانبه غرب در اغلب مناطق جهان، به ویژه در خاورمیانه و خلیج‌فارس، قلب «نفت و گاز» دنیا شده است. از یاد نبریم که ترامپ در چهار سال گذشته انحلال اوپک، بزرگ‌ترین تراست نفتی ـ گازی جهان را می‌خواست و «پوتین»‌ با زیرکی دیدگاه «اوپک»‌ ضعیف را دنبال کرد.

گام دوم بایدن که از هم‌اکنون آغاز شده است، اجرای سیاست در صحنه بین‌المللی به صورت گام‌به‌گام است که اکنون در خاورمیانه بحران‌زده و به‌ویژه درباره جمهوری اسلامی ایران، کلید خورده است و رعایت اصل «حقوق بشر» که به صورت سنتی همواره ابزار رفتارهای رؤسای جمهوری از حزب دمکرات بوده است، در راستای تحقق مسیر این دیپلماسی قرار گرفته است. در این راستا «مهدی مطهرنیا» در نوشته‌ای به نام «بایدن و میراث ترامپ و اوباما» می‌نویسد: «دولت جو بایدن یک دولت دموکرات چندپهلو است. از یک طرف نو دموکرات‌های اوبامایی در آن حضور دارند و از سوی دیگر دموکرات‌های چپ و کلاسیک محور و ستون فقرات حرکت ماهی گونه آنها در نظام بین‌المللی بر مذاکره به عنوان سنت رفتار سیاسی حزب دموکرات در کنش‌های سیاسی در عرصه داخلی و بین‌المللی استوار است. دموکرات‌ها به عنوان نمایندگان بخش قابل تعریف اجتماع متنوع آمریکایی همواره بر روش‌مندی سیاسی خود به گونه‌ای منادی مذاکره و استفاده از دیپلماسی برای رسیدن به اهداف، منافع و امنیت ملی آمریکا بوده‌اند. اگرچه جمهوریخواهان نیز همواره به مذاکره روی می‌آورند اما ادبیات سیاسی جمهوریخواهان ادبیاتی متکی بر کاربرد زبان تهدید به عنوان محور اصلی محسوب می‌شود. لذا هرگاه که دموکرات‌ها در کاخ سفید قدرت را به دست می‌گیرند، ابزار جهت‌گیری یا رهیافت دیپلماتیک با تأکید بر مذاکره برجسته می‌شود. اما آنچه آنها از مذاکره در نظر دارند استفاده از این صنعت پیچیده سیاست خارجی در جهت کم کردن هزینه‌های آمریکا به‌ویژه در حوزه قدرت نرم در راستای رسیدن به هدف‌های تعریف شده‌ای است که در دولت‌های قبل نیز به گونه‌هایی متفاوت دنبال شده است. بارها بر این امر تأکید شده که دولت بایدن سنتز دولت‌های اوباما و ترامپ خواهد بود و اکنون بارقه‌های روشنی از این معنا به نمایش گذاشته می‌شود. بدین جهت که بایدن تیمی دیپلمات از بلینکن، سالیوان، برن و مالی را برگزیده است که همه اینها سابقه جهت‌گیری‌های دیپلماتیک و امنیتی دارند و به خوبی به ریزه‌کاری‌های دیپلمات‌های ایران آگاهی و اشراف پیدا کرده‌اند. همانگونه که به هر تقدیر دیپلمات‌های ایران نیز با آنها گفتگو کرده و می‌توانند آشنایی بیشتری با آنها داشته باشند. بایدن از یک‌سو قرار است میراث اوباما را حفظ کند که یک مدل را در ۱+۵ شکل داد و براساس این مدل، تیم اوباما که بایدن خود معاون رئیس جمهوری بود، در آن نقش ویژه‌ای داشت به آن سامان بخشید و از طرف دیگر بر آن است که از میراث ترامپی در اعمال فشار حداکثری بر ایران بهره گیرد.»

در دانش و علم سیاست، دیپلماسی نه ایدئولوژی است و نه آرمان؛ بلکه روش برنامه‌ریزی و کار برای تحقق هدف و خواسته‌ها بر اصل حفظ منافع و فربه‌سازی آن است با در نظر گرفتن اهرم‌های قدرت و شناخت دقیق و همه‌جانبه از شرایط موجود. اگر هم «دیپلماسی» را «گفتگو» بدانیم و بخوانیم، آیین ما و آموزش‌های معرفتی ما نیز براساس و پایه، «گفتگو» است. همین.


🔻روزنامه اعتماد
📍یک سال با کرونا (پایان)
✍️عباس عبدی

۳- سیاست‌های حمایتی
واقعیت این است که انجام سیاست‌های حمایتی در ایران به چند دلیل با ضعف همراه بود. مهم‌ترین علت آن وجود تحریم‌ها و اوضاع نامناسب و رشد منفی اقتصادی، همراه با تورم بالا بود که دست دولت را برای سیاست‌های حمایتی از جمله پرداخت حقوق و دستمزد به افراد بیکار شده و کمک‌های بلاعوض، بسته بود. البته در این مورد، مجموعه حکومت مسوولیت دارد و دولت به تنهایی نمی‌تواند پاسخگو باشد. این ضعف در حمایت‌ها و مقایسه آن با کشورهای دیگر، به ویژه کشورهایی که حمایت‌های خیلی بهتری داشتند، احساس منفی بدی در ذهن شهروندان ایجاد می‌کرد. علت دیگر ساختار شغلی ایران است که در دو دهه گذشته تعداد «کارکن مستقل» آن بیشتر شده است. کارکنانی که مزد و حقوق‌بگیر جایی نیستند و اگر یک روز کار نکنند، باید از پس‌انداز بخورند، البته اگر پس‌اندازی داشته باشند. بنابراین ضعف اقدامات حمایتی موجب شد که بخشی از جامعه ضربه بیشتری از کرونا متحمل شود و به همین علت قادر به همراهی با اقدامات پیشگیرانه نشود.

۴- آمار
آقای رییس‌جمهور اعلام کردند که ایران از معدود کشورهایی است که آمار کرونا را روزانه اعلام کرده است. درست است، ولی آمار ایران دو ضعف اساسی دارد؛ اولین ضعف آن عدم انتشار آمار جزیی است. آمار فوتی‌ها و مبتلاها برحسب متغیرهای منطقه‌ای و استانی، جنسی، سن و... مطلقا دراختیار جامعه و تحلیلگران قرار نمی‌گیرد و این ظلم روشنی به جامعه است و ناشی از ترس یا خودخواهی و انحصارطلبی دست‌اندرکاران است. مشکل مهم‌تر، تعریف فوت کرونایی است. در ایران فقط به کسانی اطلاق می‌شود که آزمایش آنان مثبت باشد، در حالی که به علل گوناگون از جمله کمبود تست کرونا این تعریف ناقص است. مقایسه آمار مرگ و میر کل در کشور و در تهران، در سال ۱۳۹۸ و ۶ ماهه اول سال ۱۳۹۹، با مقطع مشابه سال پیش از آنها نشان داد که تعداد مرگ و میرهای کرونایی حدود دو و نیم برابر تعداد رسمی است. آماری که خود آقای رییس‌جمهور دادند نیز به نحوی نشان‌دهنده این تفاوت است. یک‌بار اعلام کردند که حدود ۳۵ میلیون نفر در ایران کرونا گرفته‌اند! که هیچ تناسبی با آمار رسمی و نیز تعداد اعلام شده فوت ناشی از کرونا نداشت. این سیاست اطلاع‌رسانی و انتشار آمار موجب بدبینی و بی‌اعتباری بیشتر نسبت به سیاست‌های رسمی در مقابله با کرونا شد. اعتماد مردم نیز به آمار رسمی کرونا چندان مناسب نیست که در نظرسنجی‌ها منعکس است. آمار رسمی تعداد فوتی‌های کرونا ۶۰ هزار نفر اعلام شده است در حالی که در این مدت مرگ و میر تا حدود ۱۵۰هزار نفر افزایش یافته است.
۵- واکسن
شاید بتوان گفت سیاست رسمی در برابر واکسن کرونا مبهم‌تر از بقیه ابعاد ماجرا بود. ابتدا باید نقطه قوت آن را گفت. ایران به علت سابقه انستیتو پاستور و پایه علمی کارشناسان داخلی و حتی ایرانیان خارج از کشور، به درستی تصمیم گرفت تا راسا با همکاری کشوری دیگر واکسن کرونا را تولید کند. هم‌اکنون نیز چند مورد را در دست آزمایش دارد. این اقدام از جهت وضعیت عمومی ایران که باید اتکای بیشتری به خود داشته باشد، شاید گریزناپذیر می‌نمود ولی روشن بود که به هر دلیلی ایران نمی‌تواند پیش از دیگران به واکسن دست پیدا کند‌ و تا آن زمان باید اقداماتی را برای تامین واکسن انجام می‌داد، تا حداقل گروه‌های پرخطر مثل کادرهای درمان، رانندگان و افراد سالمند، بتوانند واکسینه شوند. یکی از راه‌های مناسب برای تامین این هدف، مشارکت در مرحله سوم تست واکسن‌های خارجی بود که متاسفانه معلوم نیست به چه دلیل ایران از انجام آن استنکاف کرد و دلایل مطرح شده از طرف مسوولان ذی‌ربط به کلی فاقد وجاهت است، هنگامی که گفتند مردم ایران را محلی برای آزمایش واکسن دیگران قرار نمی‌دهیم، یا گفتند کشورهای سازنده واکسن حاضر نشدند تضمین سلامتی یا خسارت احتمالی دهند و... اینها حرف‌های پوچ و بی‌معنی است که صرف بیان آن از طرف مسوولان امر نشان‌دهنده وجود تفکر غلط است. مگر کشورهای دیگر که آزمایش این واکسن‌ها را پذیرفتند به مردم خود خیانت کردند؟ روشن است که هر واکسنی را نباید پذیرفت. این وظیفه نظام بهداشتی کشور است که داده‌ها و اطلاعات آماری واکسن‌ها و مرجع تولیدکننده آن را ارزیابی کند و اجازه آزمایش دهد. اینکه تازه پس از مدت‌ها می‌گوییم ۲۵۰ هزار دوز واکسن سینوفارم چینی می‌خواهد وارد کشور شود برای کشوری با ۸۰ میلیون نفر جمعیت جای تاسف دارد. دولت ایران باید خودش راسا مطالعه می‌کرد و واکسن‌های مناسب را برای آزمایش مرحله سوم وارد کشور می‌کرد تا پس از جواب مثبت، جزو اولین کشورهای دریافت‌کننده آن باشد. نمی‌شود که واکسن در ترکیه تست شود و در ایران مصرف!! در مجموع می‌دانیم که امکانات ایران برای مقابله موثر با کووید‌۱۹ مناسب نبود، ولی این را هم می‌دانیم که نقدهای جدی بر ساختار اداری که برای مقابله با کووید‌۱۹ تعیین شد و نیز سیاست‌های اتخاذ شده وجود دارد که بارها بیان شده است و اگر به آنها توجه می‌شد، قطعا وضعیت ما حتما مطلوب‌تر از این می‌بود که هست.


🔻روزنامه شرق
📍‌‌ضرورت مدیریت بهینه پرونده هسته‌ای
✍️غلامرضا نظربلند

شکست ترامپ از رقیب دموکرات خود در انتخابات اخیر ریاست‌جمهوری آمریکا موجب خشنودی برخی از ناظران سیاسی در داخل شد. خشنودی آنها ظاهرا بر این پایه استوار بوده که با کناررفتن ترامپ «زبان سیاست نافهم» و جایگزینی او با کسی که ده‌ها سال سابقه سیاست‌ورزی دارد، امکان گفت‌وگو بین ایران و آمریکا فراهم و از وسعت مشکلات بین دو کشور کاسته می‌شود. این خوش‌بینی گرچه متضمن رگه‌هایی از واقعیت است، لیکن در مجموع و در تحلیل نهایی چندان هم واقع‌بینانه نیست؛ چراکه نظام دوحزبی مدیریتی در آمریکا فارغ از اینکه رئیس‌جمهور مستقر از چه حزبی است بر پایه ضوابطی استوار است که به‌ویژه در رابطه با سیاست خارجی، هرچند با اشکال و تاکتیک‌های گوناگون، همواره ساری و جاری است. از طرف دیگر، بر همگان آشکار است که عالم سیاست نه خطی است که به معادلات ساده درجه یک محدود شود و نه تک‌ساحتی است که نتواند بیش از یک متغیر را در خود جای دهد. این عالم، بیش‌وجهی و به‌شدت سیلانی است که در آن، نه فرصت‌ها برای همیشه باقی می‌مانند و نه تهدیدها کارت اقامت دائمی دارند؛ همان‌طور که نه دشمنان پیوسته دشمن و نه دوستان همواره دوست باقی می‌مانند. مضافا بر اینکه، مقوله قدرت که هدف و غایت سیاست‌ورزی و حکومتگری است، همواره شاهد تغییر مؤلفه‌های خود است.

به عنوان نمونه، یک روز قدرت نظامی حرف اول را می‌زد و جنگ‌سالاران غربی شعار «فتوحات نظامی راهگشای تجاری» (trade follows flags) سر می‌دادند، در‌حالی‌که اکنون این مؤلفه، بیش از ۱۲ درصد از معادله قدرت سهم ندارد که از نصف نمره مؤلفه اقتصادی (۲۵ درصد) هم کمتر است. یک روز توپ جنگی به قدری اهمیت داشت که دراختیارداشتن آن، شاخص قدرتمندی نظامی و تسلط در استفاده از آن، بزرگ‌ترین امتیاز به حساب می‌آمد. ثبت مهارت شگفت‌انگیز ناپلئون بناپارت در شلیک گلوله این سلاح سنگین به عنوان مهم‌ترین حسن و امتیاز او، شاهد مدعاست! این در حالی است که اینک تسلط بر فضای سایبری و رایانش ابری می‌تواند بزرگ‌ترین محل درآمد و طبعا کسب قدرت اقتصادی و در نتیجه، کسب سهم عمده‌ای از قدرت جهانی به شمار آید. یا اینکه، تا چند دهه پیش میزان توسعه‌یافتگی هر کشوری با میزان تولید فولاد آن سنجیده می‌شد. به عبارتی، کشوری صنعتی محسوب می‌شد که فولاد زیادی تولید می‌کرد؛ در‌حالی‌که هم‌اکنون بعضی از کشورهای توسعه‌یافته حتی واردکننده فولاد هستند. یک روز هسته‌ای‌شدن به منزله فتح قله فناوری و دستیابی به سلاح هسته‌ای به معنای ارتقای ضریب امنیت ملی به بالاترین حد ممکن بود. اما با ورود انواع دیگری از فناوری‌های پیشرفته به عالم فناوری، نه‌تنها فناوری پیشرفته دیگر در انحصار دانش هسته‌ای قرار ندارد، بلکه در پی آزمایش بمب اتمی توسط پاکستان وجود همبستگی مستقیم بین دستیابی به این سلاح غیرمتعارف و ارتقای ضریب امنیتی کشور دست‌یافته به آن هم مورد تردید جدی قرار گرفته است، چراکه حداقل رابطه معناداری بین آن دو متغیر در مورد آن کشور موجود نیست. اما ناگفته نماند که پاکستان دست‌کم این شانس را داشت که آزمایش هسته‌ای آن با واکنش‌های تند جهانی روبه‌رو نشد و آن کشور را به زیر تیغ تحریم‌هایی سنگین نبرد. هدف از مطالب پیش‌گفته نه تقلیل‌گرایی و فروکاست اهمیت راهبردی دسترسی به دانش هسته‌ای و نیز سلاح هسته‌ای، بلکه بیان این واقعیت است که فناوری پیشرفته دیگر در انحصار دانش هسته‌ای نبوده و سلاح هسته‌ای هم دیگر لزوما امنیت ملی را تأمین یا ارتقای آن را تضمین نمی‌کند. این مسئله در مورد کشورمان زوایا و ابعاد دیگری هم دارد که باید به آن پرداخته شود. به گمان نگارنده باید پاکستان را آخرین کشور پیوسته به باشگاه غیررسمی هسته‌ای‌ها دانست. هرچند هسته‌ای‌شدن یک کشور مسلمان مورد رضایت نظام سلطه نبود، لیکن وجود دو دلیل مانع از بازدارندگی آن شد: نخست آنکه هسته‌ای‌شدن هند قبل از پاکستان، موجب به‌هم‌خوردن توازن نسبی قوا بین دو کشور متخاصم آسیای غربی شده بود و ضرورت ایجاب می‌کرد چنین توازنی که جز با هسته‌ای‌شدن پاکستان ممکن نبود، مجددا برقرار شود؛ و دیگر آنکه پاکستان اگرچه خود را «جمهوری اسلامی» خوانده و خاستگاه و پایگاه بعضی از گروه‌های تندرو اسلامی و تروریستی شده، لیکن در واقع آن را حکومتی سکولار و ارتشی تحت انقیاد و سازمان اطلاعاتی‌ای (آی.اس.آی) نوعا همسو با سرویس‌های غربی اداره می‌کند. این در حالی است که وضعیت کشورمان عکس همسایه هسته‌ای خود است، چراکه دلایل اثباتی مزبور نه‌تنها در مورد آن صدق نمی‌کند و طبعا به کمک آن نمی‌آید، بلکه حتی دلایل نفی‌ای که سد راه هسته‌ای‌شدن آن است هم به آن اضافه شده است. این دلایل را باید در رویکرد واگرایانه تهران با سیاست‌های سلطه‌جویانه نظام بین‌المللی موجود و نیز وجود برخی هماوردطلبی‌ها در سیاست خارجی سراغ گرفت که آمریکا و متحدین آتلانتیکی‌اش آن را مخل نظم جهان‌گستر موجود می‌دانند و نه تنها ابایی در ستیزه‌جویی با آن ندارند بلکه خود را موظف به انجام آن می‌دانند. می‌گویند هنگامی که جرج بوش پدر در مسند قدرت بود به امیر وقت بحرین گفته بود که ما با هسته‌ای‌شدن ایران مشکل اساسی نداریم ولی سیاست تهران ناظر بر نابودی اسرائیل را به هیچ وجه من‌الوجوه بر نمی‌تابیم.
با وجود مطالب یادشده، اینکه چرا کشور ما با وجود برخورداری از ۱۵ کشور همسایه آبی و خاکی جور و ناجور و مورد حمله نظامی قرارگرفتن در بعد از انقلاب توسط یکی از آنها در حالی که خود حداقل در دو، سه سده اخیر متعرض هیچ کشوری نشده، باید تا این حد تحت انواع فشارها قرار بگیرد تا برنامه هسته‌ای خود را به شدت محدود کند و برای آنکه به سمت نظامی‌شدن منحرف نشود، تحت شدیدترین نظارت‌ها و بازرسی‌ها قرار بگیرد، پرسشی نیست که بتوان از آن گذشت. پاسخ این پرسش کلیدی از جمله در گرو دریافت جواب این سؤال است که آیا قصد ما استفاده از انرژی هسته‌ای در چارچوب پیمان عدم اشاعه سلاح‌های هسته‌ای (ان.پی.تی) است یا آزمایش؟ اگر این دومی است که راه به جایی نمی‌برد و به فرض هم که ببرد، ابتر می‌ماند و اگر هم مراد اولی است که این همه مرارت و هزینه نمی‌طلبد.

چکیده کلام، از زمان افشای برنامه هسته‌ای ایران و سفر البرادعی مدیر کل وقت آژانس بین‌المللی اتمی به تهران برای بازدید از تأسیسات مورد نظر، کشور ما به تور نهاد نظارتی مزبور و در واقع آمریکا و هم‌پیمانانش افتاده است.
از آن هنگام تاکنون چندین رئیس‌جمهور از دو حزب اصلی آمریکا آمده و رفته‌اند و فارغ از تعلق حزبی آنها (دموکرات یا جمهوری‌خواه) فشار‌ها ادامه داشته و هرچند با نوساناتی، شدت هم گرفته به طوری که بر فرضیه متفاوت‌بودن سیاست‌های کلان و راهبرد‌های دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان و البته نه تاکتیک‌ها، خط بطلان کشیده است. در این بازه زمانی کشور متحمل خسارات مادی و معنوی سنگینی شده و شوک‌های گوناگونی را تجربه کرده که فرسایش ملی عجیبی را به ارمغان آورده است، بدون آنکه برنامه هسته‌ای تحول و پیشرفت شگفتی که بالاخره این همه هزینه را توجیه کند، در پی داشته باشد. در این میان، گمان نمی‌رود کسی را داعیه این باشد که ما باید از حقوق حقه خود کوتاه بیاییم و تابع اوامر و نواهی قدرقدرت‌ها باشیم، اما درانداختن طرحی جدید و استفاده از ابزار دیپلماسی به معنای واقعی کلمه، حرفه‌ای برای همین زمان‌هاست. لذا باید به‌جد و به‌فوریت به راهکارهای راهبردی و اجرائی برای برون‌رفت از وضعیت خاکستری جاری بیندیشیم و به پشتوانه تقویت سایر مؤلفه‌های قدرت، به‌ویژه گونه اقتصادی آن، کشور را از این وضعیت برهانیم. ناگفته پیدا است که طراحی و اجرای چنین طرح عظیم و سرنوشت‌سازی از عهده دستگاه سیاست خارجی و حتی دولت و سایر ارکان حکومتی خارج بوده و در گرو اجماع‌سازی داخلی و به‌کارگیری تمامی سرمایه ملی است.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍رویکرد تقابلی ایران در برجام
✍️مصطفی گوهری‌فر

رئیس‌جمهور آمریکا در کنفرانس امنیتی مونیخ، بخشی از مانیفست سیاست خارجی کشورش را در دوران پساترامپ به جهان اعلام کرد. بازگشت آمریکا به همکاری نزدیک با اروپا به‌عنوان متحد استراتژیک، یکی از این موارد است.
همچنین رقابت راهبردی بلندمدت با چین، مقابله با سیاست‌های بدخواهانه روسیه و نوع نگاه به ایران از اهم موارد مطر‌ح‌شده دیگر توسط وی بود. درخصوص ایران دو گزاره مطرح کرد: ۱- واشنگتن آماده است که به گفت‌وگوی ۱+۵ و ایران بازگردد و ۲- نقش ایران و فعالیتش در منطقه باید مدیریت شود. از طرف دیگر تهران در کلیه سطوح حاکمیتی به‌صورت واضح و مشخص پاسخ خود را طرح کرده است: اقدام در برابر اقدام. همچنین روز ۵ اسفند همکاری «فراپادمانی» ایران با آژانس بین‌المللی وفق پروتکل الحاقی، براساس قانون اخیرالتصویب مجلس شورای اسلامی متوقف و «تفاهمی موقت» با مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در زمینه نظارت آژانس صورت گرفت‌. در چنین فضای مبهمی، ترسیم قطعی نحوه مناسبات و روابط آتی مقدور نیست؛ اما تحلیل رفتارهای بازیگران اصلی برجام، بخشی از ابهامات درخصوص آینده را رفع خواهد کرد.

رفتارشناسی ایالات‌متحده
روی دیگر سیاست خارجی این کشور توسط افرادی با صبغه و سابقه طولانی دیپلماتیک در حال نمایش است؛ استفاده از ظرفیت «روابط بین‌الملل» و «چندجانبه‌گرایی» برای رسیدن به همان هدفی که دونالد ترامپ آن را «اول آمریکا» می‌نامید. بایدن به‌صورت جدی به‌دنبال احیای همکاری راهبردی و هم‌افزایی با اروپاست و آن‌گونه که در سخنانش اشاره کرد چین و روسیه را چالش‌هایی برای امنیت دموکراسی می‌داند. درخصوص ایران، ایالات‌متحده دچار چالش جدی در تصمیم‌گیری است؛ از طرفی فشارهای حداکثری تحریم‌های ترامپ را ابزاری موثر برای کنترل و اعمال فشار بر ایران می‌داند و از طرف دیگر در نظر دارد که تحریم‌ها تقریبا حداکثر اثر خود را بر اقتصاد ایران بگذارد و با توجه به اقدامات ایران در مقابله با تحریم، تداوم تحریم‌ها این مکانیزم را به نقطه بی‌اثری می‌رساند و از آن مهم‌تر تحریم دیگر قدرتی برای تنبیه و اعمال فشار به دیگر کشورها ندارد؛ چراکه تجربه تحریم حداکثری ایران برای کشورهای دیگر نوعی الگوی مقابله ترسیم کرده است. در چنین شرایطی دولت بایدن به‌دنبال این است که هر طور شده ایران را به پای میز مذاکره بنشاند تا از طریق «اعمال فشار» و «گفت‌وگو» به‌صورت همزمان، تهران را به انجام توافقات بیشتر راضی کند. نقش منطقه‌ای و برنامه موشکی از دغدغه‌های مذاکراتی جدی ایالات‌متحده است. به‌صورت غیررسمی سخن از رفع تدریجی تحریم‌ها از طریق اعطای وام از کانال صندوق بین‌المللی پول، آزادسازی بخشی از منابع مسدودشده ایران، فروش محدود نفت و... می‌شود، امتیازاتی که به‌دلیل «عملیاتی نشدن» برای ترغیب تهران به مذاکره برانگیزاننده نبوده است. اجرای بخشی از برنامه انتخاباتی درخصوص برجام دغدغه جدی بایدن است؛ اما از طرف دیگر نمی‌خواهد در بادی امر در منازعه جدی با جمهوری‌خواهان کنگره قرار گیرد.

رفتارشناسی تروئیکای اروپایی
همه‌ تلاش‌های سه کشور اروپایی پس از خروج ترامپ از برجام، خروجی‌اش نهایتا «هیچ» بود. تحولات اخیر به آنها نشان داد که استقلال آنها از ایالات‌متحده چه میزان است و ناتوانی آنها برای اتخاذ رویکردی متفاوت به منصه ظهور رسید. اکنون پس از روی کار آمدن بایدن و منزلت یافتن «چندجانبه‌گرایی» و «پیوند با اروپا»، آنها به آینده و ایفای نقش جدی خود امیدوار شده‌اند. نزدیکی آنها به ایالات‌متحده از این منظر که بتوانند تلاش‌های قبلی خود درخصوص برجام را به نتیجه برسانند، مفید است و از طرف دیگر به‌دلیل توانایی اجماع‌سازی جهانی علیه کشورمان می‌تواند نکته‌ای منفی باشد. اتحادیه اروپا برنامه هسته‌ای ایران را به‌عنوان یک «تهدید امنیتی» بر ضد منافع خود می‌داند و در این زمینه کاملا با ایالات‌متحده اشتراک نظر دارد. از طرف دیگر، اهمیت ایران برای اروپا از باب نقش کلیدی و اثرگذار تهران در تحولات منطقه‌ای است. از این رو در تلاش است که با ضمیمه کردن قدرت ایالات‌متحده به فعالیت‌های خود، در نهایت رفتار ایران را در جهت مطابقت با هنجارها و اصول بین‌المللی مورد تایید خود مدیریت کند.

رفتارشناسی چین
شریک اول تجاری ایران در دوران تحریم و فشار حداکثری، سیاستش از رای مثبت به قطعنامه ۱۹۲۹ شورای امنیت سازمان ملل و رفتن ایران ذیل فصل هفتم منشور سازمان ملل متحد تا موافقت با انعقاد برنامه راهبردی ۲۵ ساله روابط با ایران در نوسان بوده است. وابستگی چین به منابع انرژی و تلاش برای ایجاد ثبات، باعث حضور جدی این کشور در منطقه غرب آسیا و توجه به نقش کلیدی ایران شده است. مقابله با نظم فعلی جهان، از دیگر اشتراکات مهم و عامل نزدیکی ایران و چین است. از طرفی بخش عظیمی از روابط تجاری چین با غرب است و این روابط بخشی از قدرت و مسیر چین برای دستیابی به جایگاه اول در اقتصاد جهانی است. از این رو، چین نیز در مسیر قدرت یافتنش نگاه به غرب دارد و نمی‌توان انتظار داشت که به مقابله با غرب برخیزد و همکاری این کشور با ایران تا جایی خواهد بود که مناسباتش با دیگر کشورها را به خطر نیندازد. برخی معتقدند که چین از ایران گاهی به‌عنوان وجه‌المصالحه با غرب استفاده می‌کند.

رفتارشناسی روسیه
ولادیمیر پوتین نوسازی اقتصادی و بازسازی جایگاه روسیه به‌عنوان یک قدرت بزرگ را به‌عنوان محورهای مهم سیاست خود قرار داده است. از این منظر استراتژی گفت‌وگو با «همه دولت‌ها» توسط مسکو پیگیری می‌شود. اقدام به چرخش «پاندولی» میان شرق و غرب توسط روسیه، در این راستاست. درخصوص حضور روسیه در منطقه غرب آسیا، سیاست مسکو براساس اصل «تعادل و برقراری روابط متوازن» و عدم حمایت یک‌سویه طراحی شده است. نوع روابط روسیه با ایران، عربستان و رژیم صهیونیستی گواهی بر این مدعاست. اختلافات این کشور با ایران در موضوعاتی مانند رژیم حقوقی دریای خزر، مشارکت ایران در بازسازی سوریه، عضویت دائم ایران در پیمان شانگهای و حضور و نقش ایران در تحولات آسیای مرکزی و قفقاز، در کنار همکاری مناسب با ایران در دوران سخت تحریم، حاکی از دامنه وسیع اشتراکات و افتراقات در تعاملات میان دو کشور است.

رویکرد تقابلی ایران و افق آتی
رویکرد تقابلی تهران درخصوص برجام، در کلیه سطوح حاکمیتی به‌صورت شفاف اعلام شده است. هر «کنشی» از طرف واشنگتن، «واکنشی» به همان اندازه و همان سطح از طرف تهران در پی خواهد داشت. به‌رغم آمادگی تهران برای انجام «همزمان» تعهدات توسط طرفین برای احیای برجام و دعوت از اروپا برای ایفای نقش حداقلی، این مکانیزم به مرحله اجرا نرسید. توقف تعهدات ذیل پروتکل الحاقی توسط تهران و اقدامات احتمالی دیگر، حساسیت پرونده هسته‌ای را افزایش خواهد داد. از این رو با سفر مدیرکل آژانس انرژی هسته‌ای به تهران، اقدامی هوشمندانه در قالب «توافقی موقت» انجام گرفت تا هم قانون داخلی اجرا شود و هم از انسداد دریچه دیپلماسی ممانعت به‌عمل آید. واکنش چین و روسیه ممکن است آن‌گونه که انتظار می‌رود کاملا حمایت‌گرایانه نباشد و حتی آنها تهران را تشویق به اجرای تعهدات برجامی خود کنند. با توجه به عزم جدی طرفین، احیای برجام در افق آتی دور از انتظار نیست و با انجام اولین «اقدام»، مسیر حرکت راحت‌تر ترسیم خواهد شد. نمی‌توان ادعا کرد که اعمال تحریم‌ها بر شرایط اقتصادی کشورمان بی‌اثر بوده است، اما به‌نظر می‌رسد به‌رغم فشار زیاد به بخش‌های مختلف اقتصاد داخلی، مقابله هرچند با هزینه‌های بیشتر انجام پذیرفته است. اگرچه توافق احتمالی آتی به‌دلیل تعارضات اساسی میان طرفین ممکن است عمر طولانی نداشته باشد، اما از استفاده از همین فرصت موقت برای تقویت اقتصاد کشور مستلزم هوشمندی و برنامه‌ریزی دقیق است. در عرصه دیپلماسی گاهی «مقابله» می‌تواند در بستر «تعامل» صورت گیرد. ابزاری که امروز و آینده بهبود‌دهنده شرایط کشور است، «دیپلماسی عقلانیت‌محور» است. در این‌گونه دیپلماسی، «مساله‌محوری»، «آینده‌نگری» و «توازن» نقش کلیدی دارد و هرگونه اقدامی در چارچوب سطح‌بندی روابط خارجی یعنی «دوجانبه»، «منطقه‌ای» و «بین‌المللی» طراحی و اجرا می‌شود. «نگاه به شرق» یا «نگاه به غرب» به‌تنهایی اثربخش نخواهد بود، بلکه توازن و تعادل در روابط خارجی تضمین‌کننده موفقیت‌های آتی است. واکنشی یا ناگزیر بودن به‌خاطر شرایط تحریمی نباید مبنای چرخش به شرق باشد؛ چراکه موجبات وابستگی کشور را به شرق فراهم می‌آورد و این موضوع با مبانی بنیادی ما یعنی «استقلال» در تعارض است. تقسیم‌بندی شرق-غرب بر مبنای «جغرافیایی» و «تمدنی» و برنامه‌ریزی برای «ایفای نقش جدی» و «کنشگری» در مناسبات شرق-غرب، چشم‌انداز روابط خارجی ما را به‌گونه‌ای بهتر ترسیم خواهد کرد. «ایران قدرتمند و مستقل» نه‌تنها مطلوب غرب نیست، بلکه چندان به مذاق شرق نیز خوش نخواهد آمد. با یک اشتباه محاسباتی ایران می‌تواند بخشی از پازل چین و روسیه برای مقابله با غرب باشد و با یک برنامه‌ریزی دقیق کنشگری مستقل با منافع و اهداف مشخص.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین