برای این پرسش پاسخی نمی یابم که چرا در نظام سیاسی کشور ، به نظر می رسد با درک مفاهیم اولیه اقتصاد مشکل وجود داشته باشد آن هم بعد از چهل سال تجربه. حقیقتا این فدوی نمی تواند تشخیص دهد که آیا مشکل با درک مفاهیم اقتصاد است یا مشکل این است که مقامات درک می کنند و تصور می کنند مردم درک نمی کنند. اگر دومی صحیح است شاید بر داشت صحیحی نباشد چون مردم عموماً دستشان در کار معاش است و مسائل را می فهمند.
آیا اجناس فراوان است فقط گران است؟ آیا این گزاره صحیح است؟ آیا اگر گرانی را با کنترل قیمت و تنبیه بر طرف کنیم خبر فراوانی اجناس به صورت کالا بر سر سفره مردم می رسد؟
یک درس اقتصاد ساده از این معلم قدیمی اقتصاد بشنوید. اجناس گرانند چون کمیاب هستند. هر چه کمیاب تر گرانتر. لیک در این قیمت های گران اجناس را بسیاری مردم می بینند لیکن نمی توانند خریداری کنند. کسانی که ثروتمند تر هستند در این قیمت ها خریدار هستند. سعی کنید دستوری قیمت را کنترل کنید دیگر نخواهید دید فقط در بازارسیاه یافت خواهد شد.
یک تجربه را عرض کنم، سال های اولیه انقلاب و تسلط همین افکار کنترلی بر ذهن مدیران اقتصاد، گوشت نایاب بود مگر گوشت یخ زده وارداتی. دلیل هم کاهش عرضه و افزایش قیمت و کنترل و تعزیرات برای اعمال قیمت دولتی، و نتیجه کمیابی و نایابی.
در آن زمان منزل ما در حاشیه شهر اصفهان بود. قصاب محل شب ها گوشت را در بسته های سه کیلویی در صندوق عقب اتومبیل قرار می داد کنار خیابان زیر چراغ خیابان پیکانش را پارک می کرد و همسایگان که متقاضی بودند به قیمت آزاد از او خرید می کردند. نتیجه اول این سازمان دهی اقتصادی دولتی، خریدار قیمت آزاد را پرداخت می کرد اما وزن و کیفیت در اختیار او نبود.
یک شیر پاک خورده ای راپورت داد و مشکلاتی برای قصاب ایجاد کردند. نتیجه دوم سیاست اقتصادی حکومتی. قصاب به مشتریان شناخته شده گفت که در باغش در منطقه کشاورزی و پشت کوچه باغ های پیچ در پیج می توانند مراجعه کرده گوشت بخرند. بعضی که نیازمند بودند همین کار را می کردند و نتیجه این که هزینه صرف وقت، رفت آمد و سردرگمی هم اضافه شد به هزینه گوشت گاهی اوقات هم متقاضی دست خالی باز می گشت چون قصاب در محل نبود.
یک غروب هنگامی از اصفهان به طرف منزل در حال رانندگی بودم که خانم گفت نگه دار این خانمی که کنار خیابان ایستاده از همسایگان است. یک خانم چادر بسر که منتظر تاکسی بود، مارا شناخت و سوار شد، بشدت می لرزید و نا راحت و نفرین می کرد. توضیح داد که فرزندش بیمار است و برای خرید گوشت به باغ قصاب رفته در این تاریکی در کوچه باغ ها هم سر در گم شده و بسیار ترسیده است. این هم هزینه سوم سیاست اقتصاد حکومتی. بله اگر کسی از پنجره پاستور نگاه می کرد می گفت گوشت فراوان است اما گران. نه فراوان بود نه گران قیمت را عرضه و تقاضا تعیین می کرد. کنترل و دستور و تنبیه فقط هزینه های اضافی را بالای سر هزینه قیمت متعارف قرار می دهد.
مسئولیت جزء اصلی شغل حکومتی است. شغل حکومتی امتیاز یا حق نیست. این مسئولیت ها لازم است اعمال و عملی شود. برخی از این مسئولیت ها ناظر بر حسن اداره اقتصاد است. تا تولید و تجارت بر قرار نباشد و تقویت نشود و رقابت قاعده اصلی نشود، که این ها هم راه های استاندارد و تجربه شده دارد، مشکلی حل نمی شود فقط اضافه می شود. نه دلال مقصر است نه فروشنده و نه توزیع کننده نه انبار دار و مسئله این ها نیستند. این ها ممکن است از شرایط نا مناسب بهرمند شوند اما ایجاد کننده این شرایط نیستند.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست