🔻روزنامه ایران
📍تجربه موفق همکاری با چین
✍️اکبر ترکان
شاید جزو اولین افرادی بوده باشم که کار با چین را آغاز کردم. همکاریمان در حوزه صنایع نظامی از سال ۱۳۶۴ که مدیریت سازمان صنایع دفاعی کشور را برعهده داشتم آغاز شد و بعد در چهار سال مسئولیتم به عنوان وزیر دفاع ادامه یافت. در دوره اول قراردادهای خرید موشکهای هوا به زمین و سیستم دفاعی زمین به هوا منعقد شد و بعد همکاریهای پیشرفتهتر در خرید موشکهای زمین به هوا و موشکهای سطح به سطح و همین طور هواپیماهای اف۷ انجام شد. در همه این قراردادها دو طرف از همکاری با هم راضی بودند. البته سختیهایی هم وجود داشت از جمله اینکه آنها با تهیه مدارک به روشی که ما پیروی میکردیم، آشنا نبودند. پس خودمان در تهیه مدارک فنی و تحلیل نقشهها کمک کردیم. آن همکاریها منجر به انتقال تکنولوژی شد. چین مدارک فنی موشکهای خریداری شده از سوی ما از جمله موشکهای سی ۸۰۱ ، سی ۸۰۲ و اف ام ۸۰ را در اختیارمان گذاشت. همچنین تکنولوژی تولید لامپهای راداری را ما از چینیها اخذ کردیم.
در مسئولیتهای بعدیم نیز همکاری با چین را ادامه دادم. یکی از آن پروژهها قرارداد همکاری یک میلیارد و ۱۰۰ میلیون دلاری تأسیس آلومینیوم جنوب بود که حالا این کارخانه در لامرد استان فارس کار میکند. با اتکا به این تجربیات باید بگویم که همکاریهای بلندمدت با چین و از جمله توافقنامه همکاری ۲۵ ساله را مثبت ارزیابی میکنم و بسیار امیدوارم که انعقاد این توافقنامه فشارهای ظالمانه ایالات متحده علیه ما را کاهش دهد.
در پاسخ به بخشی از جامعه نیز که در مواجهه با شایعات و اینکه گفته میشود «جزیره کیش را فروختند» نگران شدهاند، ضمن تأکید بر اینکه این شایعات صحت ندارند، باید بگویم در موافقتنامه چنین چیزهایی اصلاً وجود ندارد. این موافقتنامه یک چارچوب همکاری است که پس از انعقاد آن باید مورد به مورد دستگاه تخصصی ذیربط بنشیند و با دستگاه تخصصی طرف مقابل مذاکره کنند و قرارداد ببندد. این سند تنها یک نقشه راه است برای همه همکاریهایی که در آینده انجام خواهد شد و حتماً طرفین در آن همکاریها منافع ملی و ملاحظات خود را مد نظر قرار خواهند داد. قراردادهای تجاری هم چنان که میدانیم اگر بین شرکتها باشند نیاز به تصویب مجلس ندارد، اما اگر قراردادی بین دو دولت مطرح شود بی گمان نیاز به رأی و تصویب مجلس دارد و باید در قالب لایحه به مجلس تقدیم شود. بنابراین هیچ یک از قراردادهای میان ایران و چین در قالب این توافق همکاری از پیشگاه مردم پنهان نخواهد ماند.
🔻روزنامه کیهان
📍تجارت طلا با تصویری کاذب
✍️سعدالله زارعی
یکی از مسئولین کشور در پرونده هستهای در گفتوگوی دو روز پیش خود با یک شبکه اجتماعی گفت ما این موضوع که کدام طرف اول به تعهدات خود در برجام برگردد را پشت سر گذاشتهایم و قرار است در مذاکرات هفته آینده در وین به توافقاتی با طرف آمریکایی دست یابیم. این در حالی است که حدود ۳۰ روز پیش این خبر از محافل آمریکایی درز کرد که واشنگتن آمادگی دارد «اولین گام اساسی» را بردارد. البته مقامات آمریکایی این را به ملاقات و توافق دوجانبه موکول کرده بودند. با این حال همین مسئول ایرانی در پرونده هستهای میگوید قرار است در قالب ۱+۵ گفتوگویی میان ایران و طرفهای دیگر از جمله آمریکا صورت گیرد و همه میدانند که آمریکا به برجام و قطعنامه ۲۲۳۱ بازنگشته تا حضور او در نشست کشورهای باقیمانده در برجام در وین موضوعیت داشته باشد. درخصوص این مسایل نکاتی وجود دارد:
۱- تأکید طرف آمریکایی بر مذاکرات با ایران قبل از برداشتن اولین گام از سوی این کشور، چند لایه دارد؛ وقتی آمریکا در موضوع بازگشت ایران به همه تعهداتی که از سال ۲۰۱۶ به طور یکجانبه اجرا کرده، با حد و خط رهبری مواجه شد، صحبت از برداشتن اولین گام از سوی خود کرد بدون آنکه به طور دقیق این «گام اول» معلوم بوده و ضمناً در مدت کوتاه قابل راستیآزمایی باشد. در واقع آمریکا که نمیتوانست بر موضع قبلی خود -اول ایران- بماند، از برداشتن اولین «گام اساسی» از سوی خود خبر داد و این در حالی است که اولاً در سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامی و نیز در مصوبه مجلس شورای اسلامی، صحبت از گام اول نیست، بلکه صحبت از برداشتن یکجای «همه تحریمها» - همانطور که در برجام و قطعنامه ۲۲۳۱ آمده - است. ثانیاً صحبت کردن از یک گام؛ اعتراف به باقیماندن تحریمهاست چرا که در عمل میگوید گامهای دیگری تا برداشتن تحریمها نیاز است. با این وصف آمریکا برای عمل به تعهدات برجامیاش، ما را در هر گام وادار به دادن امتیازاتی میکند و در واقع مابهازای عمل به تعهدات آمریکا را ایران باید بپردازد! اما این هم کاملاً واضح است که مابهازای مورد اشاره، فقط لغو گامهایی که ایران از یک سال اخیر در بحث هستهای برداشته نیست؛ بلکه همان چیزهایی است که در اظهارات مقامات آمریکایی و بیانیه اخیر سه کشور اروپایی آمدهاند و آن موضوعات حساس منطقهای است. این یعنی ایران برجامی بزرگتر را بپذیرد تا آمریکا به برجامی کوچکتر بازگردد!
۲- چرا مقامات آمریکایی گفتهاند ما آمادگی برداشتن اولین گام را داریم ولی لازمه آن ملاقات و توافق است؟ اگر آمریکا میخواهد اولین گام را بردارد چه نیازی به ملاقات مستقیم با طرف ایرانی دارد؟ چرا آمریکا میگوید مقدمه برداشتن اولین گام از سوی من، توافق با طرف ایرانی است؟ در واقع وقتی در پسابرجام صحبت از «توافق» میشود، طبعاً منظور توافق قبلی -یعنی برجام هستهای- نیست چرا که همین تیم بایدن در سال پایانی ریاست جمهوری اوباما، آن را امضا کرد. پس از یکسو ملاقات فینفسه برای آمریکا موضوعیت ندارد و برای آن نیست که از طرف ایرانی بپرسد من گام اول را چگونه بردارم و یا از طرف ایرانی بخواهد مابهازای گام اول آمریکا، یک گام از عقبگردهایی که در دو سال اخیر داشته، لغو کند. ملاقات برای آن است که طرف ایرانی به تعهدات جدید -و نه برجامی- ولو به طور خیلی کلی تن دهد و پای نقشه راهی که جلوی او میگذارند، امضا کند. در این صورت ایران به طور نرم به ورطهای کشیده میشود که خروج از آن برایش امکانپذیر نیست.
آمریکا گمان میکند مقامات ایران به دلایل اقتصادی و جلب نظر در سطح بینالمللی نمیتوانند در پرونده هستهای همان کاری را بکنند که ترامپ در سال ۱۳۹۷ انجام داد. از نظر آنان برخلاف ایران که در پی همکاری با روسیه و چین و همراهسازی آنان است، آمریکا، سه کشور اروپایی را به صورت دستوری در کنار خود دارد. از نظر بایدن اگر ایران گفتوگوی مستقیم با آمریکا را بپذیرد و سپس زیر یک نقشه راه آمریکایی - که ظاهری فریبنده و باطنی مکارانه دارد- امضا نماید، در راهی بیبرگشت قدم گذاشته است.
۳- از منظر تیم بایدن، بحث مذاکره جدید و توافق تازه آمریکا با ایران، جمهوری اسلامی را دوشقه میکند. چرا که به موازات آنکه دولت روحانی خود را به مذاکره و توافق نیازمند نشان میدهد، نیروهای انقلاب، دعوت از ایران برای گفتوگو و توافق را مکر تازه آمریکا ارزیابی کرده و در مقابل آن میایستند. تیم بایدن معتقد است طرح موضوع مذاکره و توافق جدید یک موقعیت طلایی را در اختیار واشنگتن قرار میدهد و متقابلاً ایران را به گوشه رینگ میبرد. تیم بایدن میگوید یا ایران به مذاکره و توافق جدید تن میدهد و یا از پذیرش آن اجتناب میورزد. اگر ایران مذاکره و توافق جدید را بپذیرد، به برجامهای نظامی و منطقهای که مهمتر از برجام هستهای میباشند، تن سپرده و در واقع از قدرت مؤثر خود و بالاترین امکان چانهزنی خویش چشم پوشیده است و اگر نپذیرد از یکسو در داخل با فشار غربگرایان مواجه میشود که به توافق با آمریکا به عنوان رمز بقاء و ماندگاری خود نگاه کرده و -از نظر تیم بایدن- هزینه آن را میپردازند. از سوی دیگر تیم بایدن گمان میکند بحث از مذاکره و توافق جدید با ایران با همراهی چین و روسیه هم مواجه میشود.
۴- موضع نظام جمهوری اسلامی در این موارد روشن و مستحکم است. ایران میگوید آنچه در دو دهه گذشته بین ایران و غرب گذشته، مباحث هستهای بوده که از قضا در آن، چندان شرایط و منافع ایران لحاظ نشده و علیرغم آن به امضای ایران رسیده و از سوی جمهوری اسلامی کاملاً به اجرا درآمده است. از آن طرف، آمریکاییها برنامهای که دربردارنده دیدگاه و منافع خودشان بوده را به طمع دست یافتن به منافعی بزرگتر، زیرپا گذاشتهاند و طرفهای اروپایی نیز به آن عمل نکردهاند. چین و روسیه هم به دلیل فشار شدید غرب، به طور محدود به آن عمل کردهاند.
در این میان، آمریکا پنج سال پس از آنکه گامی در جهت انجام تعهدات خود برنداشته و ۳ سال پس از آنکه رسماً از برجام خارج شده و به همین دلیل بعضی اهرمهای فشار را از دست داده است، میگوید من برای انجام تعهدات خود شروطی -خارج از توافق برجام- دارم و شرط او هم از خود برجام بزرگتر است! ایران در برابر چنین رویکردی چه کار میتواند بکند؟
ایران میگوید آمریکا براساس قوانین بینالملل باید به تعهدات خود عمل کند و برای عمل به تعهدات خویش حق شرطگذاری ندارد و پذیرش شرطگذاری از سوی ایران، صدور مجوز خروج دوباره آمریکا از توافق است چرا که با نقض شرطی که در توافق هم نیامده و یا با ادعای نقض شرط توسط ایران، این کشور میتواند دوباره تعهدات خود را فرو گذاشته و از آن خارج شود و این بار آمریکا هزینهای که دولت ترامپ به دلیل خروج از توافق متحمل شد، هم نمیپردازد چرا که در آن زمان شرطی مطرح نبود. حال ایران این شروط را پذیرفته است. پس کاملاً واضح است که منافع و مصالح ایران در تن ندادن به مذاکره دوباره و نیز تن ندادن به شروط آمریکاست. تن دادن ایران به توافق تازه با آمریکا، پذیرش برتری حقوقی این کشور در توافقنامهای است که علیالاصول طرفین آن از حقوق برابر برخوردار میباشند. پس توافق جدید ولو در ظاهر محدود به موضوعی کوچک باشد، از آنجا که نقطه آغاز اعمال فشار جدید آمریکاست، نه تنها به منفعتی برای ایران نمیانجامد بلکه حتی پایه هر توافق واقعی جدیدی میان ایران و غرب را هم ویران میکند و بحران سیاسی فیمابین را توسعه میدهد.
۵- یک جنبه دیگر تلاش آمریکا و عوامل داخلی آن، به رویکرد جدید ایران در اولویتدهی به کار با قدرتهای آسیایی است. این موضوع برای آمریکا، فرانسه، انگلیس و تا حدی آلمان خیلی وحشت ایجاد کرده است. چرا که توافق بین ایران و سایر قدرتهای آسیایی بقیه کشورهای منطقه را هم به پیگیری چنین سیاستی ترغیب میکند و این سبب فروپاشی اقتدار غرب در این منطقه بوده و در این در حالی است که غرب این منطقه را کماکان نقطه بارانداز تحولات آینده جهان میداند.
بایدن در این شرایط خود را ناگزیر به دادن امتیاز میداند اما وجود یک جریان غربگرا در ساختار قدرت ایران سبب شده تا در حال حاضر این امتیازدهی در حد دادن یک آب نبات باشد. بایدن با نشان دادن تصویر کاذب یک گشایش، درصدد گرفتن موقعیتهای واقعی ممتاز از ایران است و متأسفانه بعضی ایران را به تجارت طلا و تصویر کاذب سرگرم کردهاند.
🔻روزنامه اطلاعات
📍مشکل دقیقاً همینجاست!
✍️فتحالله آملی
رهبری در نخستین سخنرانی خویش که معمولاً هر سال در جمع زائران حرم شریف رضوی بیان میشد و سال گذشته و امسال به دلیل شرایط کرونایی از طریق رسانه ملی به ملت ارائه شد؛ امهاتی مطرح کردند که یکی از آنها تیتر نخست روزنامه دیروز قرار گرفت:
«مسئولان، حال و آینده اقتصاد ایران را به تحریم گره نزنند» تجربهای که از بدعهدی آمریکا و اروپا در عمل به تعهدات خویش در برجام داشتهایم حالا باید به خوبی اهمیت توجه به این هشدار را روشن و عینی کرده باشد.
متأسفانه در سالها و حتی دهههای گذشته شاهد بودهایم که عادت به اقتصاد نفتی و عدم توجه به ظرفیتهای داخلی و ضرورت انجام اصلاحات ساختاری چه سرنوشتی را برای اقتصاد کشور و به تبع آن اشتغال و رفع بیکاری و کاهش تورم رقم زد و به ویژه انرژی زاید الوصفی که دولت مستقر برای رفع تحریمها و گرهزدن اقتصاد کشور به سرنوشت برجام به خرج داد، چه خستگی و بدعاقبتی برایش به ارمغان آورد. نگارنده برخلاف بسیاری از مخالفان دولت تلاش تیم دیپلماسی کشور برای انعقاد برجام و رفع تحریمهای ظالمانه را نه یک شکست میداند و نه دستاوردهای آن را هیچ میپندارد. بیشک تلاش مجاهدانه دکتر ظریف و مذاکره کنندگان کشور نمونهای از وطندوستی و ایمان و مجاهدت خالصانه بود که نباید آن را بیاجر گذارد که البته نقاط ضعفی هم داشت که محل این بحث نیست و کارشکنیهایی هم در زمان خودش از داخل و خارج برای شکست آن صورت گرفت که در همان زمان و در سلسله یادداشتهایی بدان اشاره شد و جای تکرار آن در این مقال نیست؛ اما بزرگترین اشکالی که میتوان بدان اشاره کرد و برآن نقد داشت، اتکای غیرلازم و بیش از منطق و ظرفیت وجودی آن پیرامون برجام و صرف انرژی فراوان برای برداشتن تحریمها به هر قیمتی و از همه بدتر گره زدن اقتصاد کشور به آن و بزرگنمایی بیش از حد اثر تحریمها بر توسعه و پیشرفت کشور بود.
براساس همین اتکا و خوش بینی بود که در سالهای ۹۶ و ۹۷ با سرکوب قیمت ارز و با دل بستن به رشد اقتصادی که بیشتر محصول صادرات نفت و مشتقات نفتی و نه اصلاح ساختاری اقتصاد کشور بود و بدتر از همه با صرف این درآمدها در بخش مصرف و نمایش کاذب کاهش تورم و عدم توجه به تولید ملی واقعی عملاً به آسیبپذیری اقتصاد و اثرگذاری بیشتر تحریم کمک شد و به همین علت دولت عجیب و غریب ترامپ فرصت را برای خروج از برجام و فشار بیشتر تحریمی مناسب دید و نتیجه این غفلت و به ویژه قیمتگذاری دستوری و غیرمنطقی ارز خارجی و فسادی که متعاقب آن بروز کرد، با فاصله اندک از بازگشت تحریمها و کاهش درآمد نفتی با چیزی شبیه فاجعه در اقتصاد و دخل و خرج کشور و کاهش ارزش پول ملی روبرو شدیم که محصول همین عادت به مفتخوارگی نفتی و عدم توجه به تلاش و کار و تولید داخلی بود و تورم، رشد نقدینگی و سقوط پول ملی را به دنبال آورد و حال که اقتصاد کشور با وجود بدترین تحریمها تا حدی در حال بازیابی ثبات نسبی خویش است محصول همین مقدار توجه به تولید داخلی و دلکندن از درآمدهای نفتی و گره نزدن سرنوشت اقتصاد کشور به رفع تحریمهاست. اما آیا این سخن بدین معناست که تلاشی برای رفع تحریمهای ظالمانه و قلدرمآبانه صورت نگیرد یا اصولاً بر این اندیشه باشیم که تحریم نعمت و برکت است! قطعاً چنین نیست و توصیه رهبری هم هیچ نسبتی با این گزاره ندارد و هیچ منطق خیرخواه و دلسوزانهای نیز این را نمیپذیرد.
اتفاقاً تلاش در جهت تقویت توان و ظرفیت داخلی از جمله مادی، معنوی، انسانی و تکنیکی و دانشبنیان و جلوگیری از عادت به مفتخوارگی نفتی، بهترین مؤلفه قدرت برای چانهزنی و منصرفکردن دشمن از این حربه کثیف و قدیمی را فراهم میآورد. لذا قدر مسلم باید همه تلاشمان را به کار ببریم تا این تحریمهای ظالمانه از سر کشور و ملت دور شوند. بیتردید در مسیر توسعه کشور وجود تحریمها یک سد بزرگ و غیر قابل انکار است اما گرهزدن سرنوشت اقتصاد به رفع تحریم و بزرگنمایی بیش از حد آن در فهم و ارزیابی مشکلات و نارساییها و چالشهای کشور یک اشتباه و انحراف اساسی است که ما را از توجه به آسیبشناسی معضلات ناشی از عدم تعادلهای اساسی در اقتصاد و تأخیر در انجام اصلاحات ساختاری لازم باز میدارد.
خلاصه آنکه نقش تحریم در مشکلات کشور حدود سی درصد است؛ برای آن هفتاد درصد بقیه چه کردهایم؟ مشکل دقیقا همینجاست.
🔻روزنامه اعتماد
📍انتخابات؛ خودرو یا راننده؟
✍️عباس عبدی
احتمالا از عنوان این یادداشت قدری تعجب خواهید کرد. سعی کردهام برای انتقال نکات مورد نظرم از تمثیل استفاده کنم. برخی از افراد سعی میکنند که مساله انتخابات را به تغییر راننده تقلیل دهند. به عبارت دیگر گویی که خودروی سلام و خوبی آماده و پر از بنزین وجود دارد، مسافران آن نیز همه سوار شدهاند، جاده و مقررات مناسب وجود دارد، فقط مانده یک راننده با صلاحیت پیدا شود و با این خودروی خوب مسافران را به مقصد برساند. در این میان عدهای نیز پا به میدان گذاشته و خود را بهترین راننده معرفی میکنند. فارغ از اینکه آیا هیچکدام از آنان راننده هستند یا خیر؟ و اگر راننده باشند، بهترین راننده هستند یا نه؛ باید گفت که راننده، مساله اصلی انتخابات ایران نیست، بلکه مساله اصلی، نوع و کیفیت خودرو است. حتی میتوان گفت که راننده مساله چندم آن است. اگر خودرو خوب باشد، رانندگان متوسط هم میتوانند ایمن برانند و اگر خودرو ضعیف و ناکارآمد باشد، بهترین راننده هم قادر به رساندن مسافران به مقصد نیست. خودرو در اینجا معرف چیست؟ اصل انتخابات، سلامت آن، در برگیری نامزدها، جدی بودن رقابتها، که همه اینها خود را در قالب میزان مشارکت واقعی نشان میدهد. اگر انتخابات موثر و با شور و نشاط و رقابتی برگزار شود، بخش عمده اهداف و ثمرات انتخاباتی محقق خواهد شد. شکلگیری چنین انتخاباتی به منزله رانندگی با یک خودروی بنز است که راننده متوسط و حتی ضعیف هم میتواند رانندگی متعارف و قابل انتظار و امنی را به نمایش بگذارد، ولی هنگامی که انتخابات ضعیف برگزار شود، مثل سال ۱۳۹۸، همچون یک ژیان زهوار در رفتهای است که اگر همیلتون یا همان قهرمان فرمول یک هم پشت آن بنشیند، نمیتواند، راهبری موثری داشته باشد.
بنابراین تمام کوشش انتخاباتی از سوی هر گروهی در ابتدا باید به بهبود جایگاه و اساس این انتخابات معطوف شود. اگر رقابتی خوب و کامل شکل بگیرد فردی که انتخاب میشود در اهمیت دوم و شاید چندم قرار دارد. اگر این خودرو خوب باشد، باید باک آن را با رای مردم پر کرد، با باک خالی جایی نمیتوان رفت، حتی اگر بهترین مارک خودرو باشد. این خودرو باید در جادهای بدون مانع حرکت کند، اگر قرار باشد در هر فاصله و طول مسیرِ آن موانع گوناگونی تعبیه شود، دیگر نیازی به خودرو و راننده نیست. مسافران پیاده بروند بهتر است. همچون این دهه از اقتصاد کشور خواهد شد که به کلی از کشورهای دیگر عقب میافتیم.
هر کس کوشید که ذهن شما را از موضوع خودرو و شرایط جاده منحرف کند و فقط روی راننده تمرکز کند، احتمال بدهید که درصدد فریب شما است. اتفاقا راننده ناکارآمد حاضر نمیشود خود را جانشین ویژگیهای مربوط به خودرو کند، چون چنین چیزی ممکن نیست. هر کس که تن به خودرویی ضعیف داد، به ناچار باید نتیجه گرفت که او خودش نیز ضعیف است و سطح رانندگی خودش را به اندازه همین خودروی ضعیف تعریف میکند.
انتخابات خوب و با معیارهای پذیرفته شده، چنان اینرسی قدرتمندی ایجاد میکند که کل جامعه را به جلو میبرد. انتخابات نباید به گونهای باشد که اگر نامزدها به صورت قرعهکشی هم انتخاب شوند، فرق چندانی با رای دادن مردم نداشته باشد. نفس مشارکت با کیفیت و کمیت بالا، حلال بسیاری از مشکلات است. این اتفاق هنگامی رخ میدهد که چارچوب تعریف شده برای انتخابات و پیششرطهای آن از طرف دستاندرکاران انتخابات به نحوی تعیین شود که رغبت کافی برای حضور مردم را ایجاد کند. به نظرم این کار را نباید به تاخیر انداخت و مهمتر از آن نباید ریسک کرد و گمان نمود که مردم در یک انتخابات کمکیفیت و با رقابت صوری نیز شرکت خوبی خواهند کرد. چون به احتمال فراوان با پاسخ منفی جامعه مواجه میشوید و دیگر توان حل مشکل را نخواهید داشت. صادقانه به دستاندرکاران حکومت عرض میکنم. پیام این یادداشت را جدی بگیرید. دور اینکه چه کسی نامزد شود یا نشود را خط بکشید. گول برخی عددسازیها را نخورید. تن به ریسک کاهش مشارکت اندک در انتخابات ندهید. فرصت را از دست نباید داد. گروهی قدرتطلب و بدون مسوولیت در پی ایجاد انتخاباتی در تراز سال ۹۸ و حتی بدتر از آن هستند چون کاسبی آنها در چنین انتخاباتی است. از ما گفتن بود. خود دانید.
🔻روزنامه شرق
📍نظامیان و سیاست حق مدنی و تفرقه نظامی
✍️کیومرث اشتریان
روی سخن این نوشتار با برخی مسئولان محترم نظامی است که این روزها خبرساز شدهاند. در گفتارها و رقابتهای سیاسی بسیار مراقبت باید کرد.
حضور نظامیان با نام و نشان غیرنظامی در عالم سیاست حق آنان است. میتوانند لباس سیاست بر تن کنند و در قالب و قامت یک نیروی سیاسی در انتخابات حضور یابند. در معماری سیاسی برخی کشورها این گزینه را محفوظ نگه میدارند که نظامیان به مثابه یک گزینه نهایی برای فصل اختلافات مطرح باشند، هرچند در ایران به دلیل ماهیت نظام سیاسی چنین گزینهای فعلا موضوعیت ندارد. نیروی نظامی هر کشوری آخرین هسته سخت آن کشور است که در برابر حوادث واقعه کارساز است. این هسته سخت در درون خود نباید بشکند و دچار تفرقه شود. تاکنون نام چند نامزد نظامی برای ریاستجمهوری مطرح شده است. ذات سیاست و انتخابات با منازعه و مناقشه آمیخته است. قصه از هماکنون آغاز شده است و کاندیداها یا به فساد متهم شدهاند یا به تخلف. بقیه داستان را میتوان پیشاپیش چنین روایت کرد: نامزدها ناچار از خودنمایی هستند تا توجه عموم را بهسوی خود یا به تنور انتخابات جلب کنند. لفاظیها بهتدریج آغاز میشود. ابتدا بیشتر به شوخی و نمایش شبیه است اما هیچ نمایشی کاملا از واقعیت بریده نیست. استفاده از نظامیان برای گرمکردن تنور انتخابات اساسا گزینه خطرناکی است.
رفتهرفته لحنها تندتر میشود. آنها هوادارانی پیدا میکنند. موج اختلاف هواداران همواره تندتر از رقیبان اصلی است، چون بوی کباب برای برخی ولع بیشتری میآورد و طاقت از کف میدهند. «بازی منافع» که در هندسه اجتماعی جای دارد به قالبسازیهای نظامیان میرود و در آنجا شکل میگیرد. سرکنگبینِ تبلیغات انتخاباتی صفرای اختلاف میافزاید. «ایمان سربازان» با خودمدیرپنداری و خودحقپنداری درهم میآمیزد. افشاگریهای راست و دروغ بالا میگیرد. اعتماد مردم به نیروهای مسلح کاهش مییابد. اختلاف بازهم بالا میگیرد و در یک دور باطل دوباره از جامعه به نیروی مسلح کشیده میشود. بدنه نیروی نظامی چندپاره میشود. روز انتخابات بههرحال یک نفر انتخاب میشود و البته فاجعه آغازی دوباره مییابد. کشمکشهای پیشاانتخابات به کینههای پس از انتخابات تبدیل میشود. نیروی پیروز درگیر اجرا و اداره میشود، روزبهروز در پراگماتیسم اجرائی گرفتار میشود و سکولاریسمی بیهویت از درون نیروهای نظامی سر برمیآورد. ادعاهای ارزشی از سوی رقیبان کینهورز دیروزی علم میشود و دور اختلاف شدت میگیرد. شبکههای اجتماعی طرفداران با شبکههای ارتباطی نظامیان گره میخورد... . فعالیت سیاسی یک حق است و از آنان نباید سلب شود اما خبرهای چند روز گذشته زمینه این هشدار را پدید میآورد که: دعوای انتخابات را به درون نیروهای مسلح نکشانید. شوخیاش هم خطرناک است. دوباره تکرار میکنم: روی سخن این نوشتار با برخی مسئولان محترم نظامی است که این روزها خبرساز شدهاند. مراقبت کنید!
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍راه ابریشم نوین و بازدارندگی
✍️آرش رئیسینژاد
امضای توافقنامه ۲۵ ساله ایران و چین در هفته گذشته به بحثهای چندی دامن زده است. هنوز مفاد این توافقنامه بر ما عیان نشده است و موضعگیری صفر و صدی، له یا علیه آن، امری غیر حرفهای و نابخردانه خواهد بود. با این حال، در این نوشتار کوتاه میکوشم آن را از زاویهای نوین ارزیابی کنم.
برای آغاز سخن، باید به چرایی برآمدن این توافقنامه از دید چین نگریست. به سخن دیگر، باید به اهمیت ایران برای چین اشاره کرد. نخست اینکه، ایران بهدلیل جایگاه ژئواستراتژیک خود یگانه کشوری است که دسترسی زمینی چین به منابع عظیم انرژی خلیجفارس را میتواند فراهم کند. به یاد داشته باشیم که ۸۰ درصد انرژی چین از تنگه مالاکا و ۴۰ درصد انرژی تامینی آن از تنگه هرمز گذر میکند. این دو تنگه دریایی مهم در بزنگاههای نظامی- سیاسی «چشم اسفندیار» چین خواهد شد. از اینرو، پکن در سالهای اخیر کوشیده است تا شبکه زمینی انرژی تامینی خود را در آسیای میانه تا کرانه دریای کاسپین راه اندازد. تنها کشوری که در میان دو حوزه انرژی آسیای میانه و خلیجفارس جای گرفته، ایران است. به یاد داشته باشیم که هیچ کشور نفت خیزی توانایی ارتقای روابط خود با پکن به سطح استراتژیک را ندارد. تنها استثنا اما ایران است چراکه ایران در مدیریت منابع انرژی خود در قیاس با سایر کشورهای نفتی منطقه، به ویژه عربستان، متفاوت عمل کرده و آمریکا نفوذی در آن ندارد. ایرانی که دارنده دومین ذخایر نفتی و گازی جهان با توان بالا برای برآورده کردن نیاز روزافزون چین به انرژی خواهد بود.
دوم و چه بسا مهمتر اینکه، در دیدگاه کلاناستراتژیستهای چینی، ایران آخرین سنگر پیشروی «دنیای غرب» برای تکمیل محاصره چین است. آمریکا و غرب برای بیش از یک دهه کوشیدهاند تا چین را در دریای چین جنوبی زیر فشار قرار دهند. پاسخ چین به استراتژی آمریکا «چرخش به سوی غرب» (منظور از غرب در اینجا غرب جغرافیایی) است. به بیان دیگر، کمربند زمینی راه ابریشم نوین برآمده از این پاسخ پکن است. در این پهنه جغرافیایی در غرب چین، تنها ایران است که زیر نفوذ بالفعل یا بالقوه آمریکاست. نه تنها آمریکا که متحدانش در آسیای غربی- سلفیگرایی عربستان و پان ترکیسم ترکیه که ترکیب آن را میتوان در اویغورهای ضد پکن دید- تهدیداتی علیه امنیت ملی و یکپارچگی سرزمینی چین خواهند بود. امری که میتواند راه ابریشم نوین را در نطفه خفه کند. دنیای به اصطلاح ترکی از استانبول تا سین کیانگ گسترده شده و به استثنای دو کشور ناتوان و کوچک ارمنستان و تاجیکستان، این ایران است که واپسین دژ تمدنی در اوراسیاست که میتواند در برابر نفوذ غربی بایستد. به بیان دیگر، ارزش ژئواستراتژیک ایران بهعنوان بازیگری مهم در نفوذ چین به سوی مرزهای غربیاش و بازدارندگی نقش محوری واشنگتن در اوراسیا و دریاهای پیرامونی است که تسهیلکننده پیوندهای تهران- پکن خواهد بود. کوتاه اینکه، سقوط ایران بهگونهای اتوماتیک و سریع سین کیانگ چین را در معرض خطر قرار خواهد داد.
جای شگفتی نیست که راه ابریشم نوین بدون پذیرش ایران بهعنوان نقطه ثقل دالانهای آسیای غربی با چالش مواجه خواهد شد. دو دالان میانی (چین- قزاقستان- دریای کاسپین- آذربایجان- گرجستان- ترکیه) و دالان کاسپین (چین- قزاقستان/ قرقیزستان- ازبکستان- ترکمنستان- دریای کاسپین- آذربایجان- گرجستان- ترکیه) که ترکیب آن را باید در دالان موردنظر ترکیه- «کمربند بایرام»- دید، قلمرو ایران را دور میزنند. با این حال، ارزش استراتژیک ایران تا بدان حد است که بدون آن راه ابریشم نوین قوامی نخواهد داشت. از سوی دیگر، تاکید بر پیوند میان توافق ۲۵ ساله با راه ابریشم نوین ریشه در این واقعیت دارد که ایران بدون عملیاتی کردن معرفی و پذیرش خود بهعنوان گرانیگاه راه ابریشم نوین نمیتواند به دستاوردهای استراتژیک کلان خود برسد. مجموعهای از توافقهای صادراتی- وارداتی با قولهای حمایت سیاسی در نبود «راهی پیونددهنده» میان این دو تمدن دیرین دیرپا نخواهد بود.
گذشته از چنین اهمیتی، پکن نمیخواهد که حضور روزافزون خود در آسیای غربی و بهویژه ایران را کنشی صرفا ضدآمریکایی بنمایاند. از این رو، رهبران چین کوشیدهاند که رقابت خود را با آمریکا ورای بازی با حاصل جمع صفر ببینند. این نگاه خردمندانه و دوراندیشانه پکن ریشه در این واقعیت دارد که چین خود را هنوز یک قطب نمیداند. با وجود قدرت اقتصادی روزافزون چین، قطب بینالملل تنها سویه اقتصادی ندارد. قدرت بر مثلث «زور- پول- گفتمان» استوار است و چین هنوز در دو رکن فاقد توان ایجاد چالش اساسی برای آمریکاست. چه بسا، اتحاد اوراسیایی چینی- روسی یگانه موجودیتی است که میتواند بهعنوان قطبی در برابر قطب آمریکا شکل گیرد. گرچه که این اتحاد در بطن خود با تنش بر سر کنترل آسیای میانه همراه خواهد بود، فشار آمریکای بایدن بر پکن و مسکو آنها را به مدیریت تنشهای خود کشانده و به هم نزدیک خواهد کرد.
در اینجا باید به شناخت منطق رقابت قدرت میان چین و آمریکا در سطح بینالملل اشاره کرد که پیامدهایی مهم، خواسته و ناخواسته، برای ایران خواهد داشت. من سیاست آمریکای بایدن در برابر چین را همسو با سیاست ترامپ علیه پکن میبینم، هر چند که بایدن میکوشد رویکردی چندجانبه به همراه متحدان اروپایی خود داشته باشد. به گمانم که آمریکا توان اعمال فشار بر «کمربند (Belt)» زمینی نخواهد داشت و بهدنبال طرحهای پیشین خود، همچون «ابتکار عمل راه ابریشم نوین» (NSRI) برای پیوند آسیای میانه به هند از طریق افغانستان که خط لوله تاپی (ترکمنستان- افغانستان- پاکستان- هند) و راه لاجورد یا دالان لاپیس- لازولی باقیمانده آن هستند، نمیرود. در عوض، کاملا بر روی «جاده (Road)» دریایی تمرکز میکند و چین را در آنجا زیر فشار قرار خواهد داد. پنتاگون در دوران ترامپ برای نخستین بار فرماندهی آسیا- پاسیفیک را با اقیانوس هند ترکیب کرده و فرماندهی ایندو- پاسیفیک را برای مهار چین دراقیانوس آرام و اقیانوس هند به راه انداخت. بایدن نیز این تغییر را پذیرفته و حتی میکوشد که اتحاد چهارگانه موسوم به «کواد» شامل آمریکا- هند- ژاپن- استرالیا را نیرومندتر کند. این همه، نشاندهنده آن است که سیاست آمریکا در سالهای پیشرو را باید اینگونه دید: «کمربند را رها کن، جاده را زیر فشار قرار ده (Leave the Belt, Press the Road).» این به این معناست که کمربند زمینی راه ابریشم از فشار آمریکا مصون خواهد بود، اما راه ابریشم دریایی کاملا زیر فشار قرار خواهد گرفت. کوتاه اینکه، تلاش پکن برای راهاندازی و پیشبرد راه ابریشم نوین را میتوان رقابت پکن- واشنگتن در حوزه اقتصادی و رقابتی در «سطح» دید در «عمق» اما، راه ابریشم نوین نبرد ژئوپلیتیکی میان چین و آمریکا برای چیرگی جهانی در سده ۲۱ میلادی خواهد بود.
با چنین روندی در رقابت قدرت میان چین و آمریکا ایران باید سیاستهای خود را برای پریدن بر گنجینه فرصتها و جهیدن از مانع تهدیدها پیریزی کند. اگر راه ابریشم دریایی چین زیر ضرب قرار خواهد گرفت، پس باید در گزینش بنادر اختصاصی به چین به هوش باشیم. در جای دیگری اشاره کردهام که هندوستان با کلاناستراتژی خود، مائوسام (MAOSAM)، سودای برپایی پیوندهای اقتصادی با شرکای تجاری باستانی بر پایه ایجاد جهان اقیانوس هند با محوریت خود را دارد. این حوزه دربردارنده آفریقای شرقی و جنوب ایران و سریلانکا و آسیای جنوب شرقی است. با این نگاه، میتوان دریافت که حضور هند در چابهار نخستین گام برای تحقق استراتژی مائوسام و راهاندازی «جاده کتان» خود برای دسترسی به افغانستان و آسیای میانه از طریق چابهار و مقابله با زنجیره مروارید چین و پیوند با کریدور اقتصادی شمال- جنوب است. اینجاست که دلیل اصلی این امر را که چابهار تنها نقطهای در ایران است که از تحریمهای آمریکا معاف بوده باید دریافت. اگر چنین است آن گاه حضور چین در چابهار اگر به خروج هند بینجامد امری دوراندیشانه نخواهد بود چراکه یگانه بندر اقیانوسی ایران را به تحریم میکشاند. پس چه بهتر است که چین را به سرمایهگذاری در جاسک (و نه در چابهار) برانگیخت. مطمئنا چین نیز ترجیح میدهد جایگاه بازرگانی خود را در بندری برپا کند که به تنگه هرمز، این شاهراه حیاتی انرژی، نزدیکتر باشد.
بهرغم چنین رقابت سهمگین آمریکایی- چینی، توافقنامه ۲۵ ساله میتواند قدرت مانور ایران را در روندهای ژئواکونومیک منطقه افزایش دهد. توافقنامه چین و ایران میتواند دیگر قدرتهای بزرگ را به سرمایهگذاری در اقتصاد و زیرساختهای ایران، به ویژه بنادر و شبکههای راهها، برانگیزد. بهبود نسبی اقتصادی باعث تقویت مجدد موقعیت کشور در مذاکره با اتحادیه اروپا میشود. همچنین، توافقنامه چین و ایران دهلی نو را وادار خواهد کرد تا سستی در همکاری خود با ایران را در چابهار به کناری گذارد، چراکه مقامات هندی به شدت خواستار راهاندازی «جاده کتان» خود و دسترسی به افغانستان و آسیای میانه از طریق چابهار هستند. مهمتر اما، توافقنامه ۲۵ ساله ایران و چین باعث افزایش فشار بر آمریکا برای بازگشت به برجام خواهد شد. به یاد داشته باشیم که آمریکاییها همواره معادله قدرت را در سطح بینالمللی میبینند. به این معنا که دگرگونیها در سطح منطقهای و محلی تا اندازهای مورد توجه قرار خواهند گرفت که بر رقابت قدرت با چین و روسیه (و شوروی در زمانه جنگ سرد) تاثیر گذارد. در این میان، تحکیم پیوند چینی- ایرانی در مسیر راه ابریشم نوین توانایی اثرگذاری بالا در این رقابت خواهد داشت. بیجهت نیست که چندی پیش هیلاری کلینتون، وزیرخارجه پیشین آمریکا، اشاره کرده بود که «ترامپ خیلی راحت توافق برجام را برهم زد و همانگونه که انتظار داشتیم اکنون سانتریفیوژهای ایرانی میچرخند؛ رژیم تحریمهای بینالمللی علیه ایران از هم پاشیده و تهران درحال تقویت روابط خود با پکن است.» جای شگفتی نیست که رهبران ایالاتمتحده، چه دونالد ترامپ و چه جو بایدن، روابط چینی- ایرانی را هدف قرار خواهند داد. با وجود نگرشهای ناهمسان و تاکتیکهای متفاوت، ترامپ و بایدن هر دو از رهنمود نوین ژئوپلیتیک ایالاتمتحده پیروی میکنند: بازبینی سیاست آمریکایی در قبال کشورهایی با جایگاه ژئواستراتژیک که به راه ابریشم نوین میپیوندد؛ و صد البته ایران نخستین هدف است. از اینرو، گمان میکنم توافقنامه ۲۵ ساله کاتالیزور بازگشت آمریکا به برجام یا دستکم، کمکردن فشار بر ایران خواهد بود.
مهمتر اما، تلاش ایران برای پیوند دادن راه ابریشم با دیگر شاهراههای بینالمللی است. راه ابریشم نوین را باید با کریدور بینالمللی شمال- جنوب، دالان خلیجفارس- مدیترانه و مائوسام هند درهم تنید. گرچه پیوستن به راه ابریشم نوین بر جایگاه ایران در معادله قدرت منطقهای میافزاید، با این حال، باید از تکیه صرف بر راه ابریشم نوین چین دوری گزید. در عوض، باید بر تحقق واقعیت تاریخی چهارراه بودن ایران از طریق عملیاتی کردن کریدور بینالمللی شمال- جنوب و مائوسام هند کوشید. از این رو، سیاستگذاران ایرانی باید برای تامین منافع ملی میان این شاهراهها موازنه مثبت ایجاد کرده و بستری را برای جذب سرمایههای خارجی از کشورهای گوناگون ایجاد کنند. کوتاه اینکه، بنیان دیپلماسی راه ایران باید بر ترکیب این شاهراهها استوار باشد.
کاربرد ماهرانه این توافقنامه، در صورت همراستایی با منافع ملی ایران، میتواند به برآمدن بازدارندگی نوین برای کشور از طریق تولید قدرت از طریق ژئوپلیتیک راه بینجامد. چنین کاربردی هشیارانه سرآغاز دیپلماسی راه ایران خواهد بود. پیامد پایانی بهکارگیری دیپلماسی راه، پذیرش ایران همچو چهارراه جهان سده بیست و یکم میلادی و احیای نقش تاریخی آن همچو گرانیگاه شاهراههای بینالمللی است. این شرایط به برآمدن بازدارندگی نوینی برای کشور میانجامد چرا که ایران را نمیتوان به سادگی تحریم و منزوی ساخت. تنها در این بافتار است که پیوستن ایران میتواند توازن قوا را در آسیای باختری تغییر دهد؛«راه بازگشت به جهان از دیپلماسی راه میگذرد.»
نکته دیگر اینکه، چین، به درست یا نادرست، شهرت خوبی در همکاری با کشورهای جهان سوم با اتخاذ دیپلماسی بدهی و انتقال نیروی کار عظیم و ارزان خود نداشته است. در زمانهای که سایه بیکاری و رکود بر جامعه ایران گسترانده شده، توافقنامههایی که این دو امر را تحتتاثیر قرار میدهند موجد خطراتی خواهد شد که امنیت ملی ایران را هدف قرار خواهد داد. پس، بر سیاستگذاران ایران واجب است که در همکاری با چین این دو مورد را در نظر گیرند.
و اینکه، چنین توافقنامههای راهبردی ۲۵ ساله را باید با دیگر قدرتهای بزرگ و کشورهای منطقه دنبال کرد. اگر امروزه سخن از توافقنامه با روسیه میشود، شایسته است که به هندوستان و حتی اتحادیه اروپا نیز میدان داده شود. در میان کشورهای منطقه نیز میباید بهدنبال امضای توافقنامههای طولانیمدت با پاکستان و ترکیه، دو کشور منطقه با توان اقتصادی و انسانی بالا، بود. مهمتر اما، امضای توافقنامههایی با عراق و سوریه در غرب، و افغانستان و تاجیکستان در شرق نیز میتوانند به تعیین و دوام «هارتلند ایران زمین»- یعنی هلالهای عاشورا و نوروز- یاری رسانند. در کتاب خود «The Shah of Iran, the Iraqi Kurds » انتشارات پالگریو مک میلان ۲۰۱۸، به تفصیل اشاره کردهام که «هارتلند» ایران نمایانگر سرزمینی بنیانهای جهانی ایران است. در هسته تمدن کهن و دیرپای ایرانی خاطرات و ارزشهای مشترکی هستند که بسان نمادهایی بیهمتا کارکرد برساختن یگانگی و برپایی وحدت در میان کثرت ایرانیان را دارند. نمادهای برسازنده تمدن ایرانی را میتوان در دو نماد «نوروز» و «عاشورا» جست. اگر نماد نخست شادی مشترک را به همراه دارد، نماد دوم بر درد و غم مشترک اشارت میکند. این همه نشاندهنده این است که مرزهای تمدن ایرانی را باید در گسترهای بس وسیعتر از مرزهای امروزین ایران دید؛ آنجا که مردمانش نوروز را پاس میدارند یا عاشورا را حرمت میگذارند. از اینرو، جغرافیای نوروز و عاشورا هارتلند ایران را میآفرینند. به بیان دیگر، هارتلند بر هلالهای دوگانه همنهشت است؛ هلال عاشورا و هلال نوروز. اگر هلال عاشورا از ایران تا به عراق، سوریه و لبنان گسترانده شده است، هلال نوروز از کردستان عراق و ایران تا به افغانستان و سپس تاجیکستان را در برمیگیرد. در واقع، هارتلند ایران- هلالهای دوگانه- محدودهای ژئوکالچرال است که از شامات و دریای مدیترانه تا ختن و فرارود را دربرمیگیرد. به عبارت دیگر، هارتلند ایران به «حوزههای طبیعی نفوذ
(Sphere of Influence)» اشاره دارد. چنین حوزه نفوذ طبیعی ریشه در ژرفا و تداوم تمدن ایرانی دارد. این گستره که محور دگرگونیهای عمده ژئوپلیتیکی با ابعاد تاریخی در خاورمیانه بزرگ نیز بوده است بستری استراتژیک را برای ایران در میانرودان و شامات و همچنین در فرارود و آسیای میانه فراهم کرده است. شوربختانه سیاست خارجی ایران برای سالها از نبود توازن مدیریتی در رنج بوده است. فرمانروایان ایرانی از دیرباز هارتلند ایران زمین را تنها منطقهای برای نفوذ سیاسی- نظامی میبینند. نکته مهم اما اینکه، بذر اتحادهای پایدار در حوزه فرهنگی- هویتی «کاشته» میشود و در حوزه سیاسی- نظامی «برداشت» میشود. مرحله «داشت»- مرحلهای که به رابطه نزدیک اقتصادی اشاره میکند- اما دیرزمانی است که نادیده انگاشته شده است. یک نمود چنین ناتوانی دیرپا را میتوان در فرآیند برگماشتن نمایندگانی در کشورها و سرزمینهای برسازنده هارتلند ایران دید. در زمانه کنونی، بسیاری از این نمایندگان از پیشینه نظامی- امنیتی برخوردار بودهاند تا اقتصادی- بازرگانی؛ امری که در جهان امروزی- جهانی که پول و اقتصاد قدرتمند در آن نقش نخست را ایفا میکنند- پذیرشناپذیر است. هم از اینرو، پایداری و توازن مدیریتی سیاست خارجی ایران به ظرافت بنا کردن استراتژی نوینی در میانه سه ساحت درهم تنیده سیاسی، اقتصادی و فرهنگی اشاره دارد. گرچه رابطه فرهنگی و هویتی میان آنان که عاشورا را حرمت مینهند و آنان که نوروز را پاس میدارند با ایران به دستاوردهایی سیاسی و گاه اتحادهای امنیتی- نظامی انجامیده است، اما پایداری و گسترش اتحادهای استراتژیک در میان عناصر تمدن ایرانی تنها با برساختن رابطه نزدیک اقتصادی با کشور مادر
- ایران- میسر میشود. هم از اینرو، پذیرشناپذیر خواهد بود که بار امنیتی شیعیان و کردهای عراق را ایران بر دوش کشد، اما دیگر کشورها از رابطه اقتصادی سودمند شوند. پس بر حکمرانان ایرانی است که با توسعه همکاریهای اقتصادی با متحدان «طبیعی» نفوذ ایران را پایدار کرده و گسترش دهند. در این میان، راهاندازی شاهراههای بینالمللی زیر سایه توافقنامههای راهبردی طولانی مدت با قدرتهای بزرگ (و نهتنها چین) و کشورهای منطقه میتواند به تعیین این دو هلال بینجامد.
واپسین نکته اما اتفاقی نادر مبنی بر برآمدن اجماع یا دستکم شبه اجماعی میان نخبگان سیاسی در قبال توافقنامه است. امری که در سالهای اخیر کمتر شاهد آن بودهایم. نبود ذهنیت کلان استراتژیک و همچنین درگیری ذهنی با دوگانه مبارزه/ مذاکره با آمریکا برآمدن برنامه استراتژیک بلندمدت مورد وفاق همه بازیگران نظام را به امری محال تبدیل کرده بود. امید دارم که این اجماع بر سر پروندههای دیگر نیز، ولو اندک اندک و به آهستگی، نیز شکل گیرد. با این حال، باید امر بنیادین «وحدت در بالا، کثرت در پایین» را در شکل و محتوای سامان سیاسی و اداری ایران زمین دریافت. تاریخ دیرینه ایران نشاندهنده این مساله است که آنگاه که وحدت میان نخبگان در بالا برهم خورده است، سامانه سیاسی و، بهتبع آن، جامعه ایرانی نیز دستخوش گرفتاری شده است. اگر وحدت در میان نخبگان ایرانزمین قوامدهنده کارکرد سامانه سیاسی چیره بر ایران بوده، کثرت شاخصه جامعه ایرانی نیز بوده است. این به آن معناست که جهان ایرانی آنگاه درهم فرو میریزد که فرمانروایان و نخبگان در بالا، کثرت در پایین- کثرت سبکهای زندگی، اندیشه و بیان در میان مردم- را نپذیرفته و بدان احترام نگذارند. از اینرو، کوشش در تضعیف کثرت در پایین ریشههای سامان سیاسی را ناتوان خواهد ساخت. در واقع، وحدت در بالا و کثرت در پایین نمایانگر کارآیی سامان سیاسی در برپایی و نگاه داشت تعادل میان خواستههای متکثر ایرانیان و منافع کلیت ایران زمین، میان «حقوق» شهروندان و «امنیت» جامعه ایرانی است. کوتاه اینکه نقطه ثقل امنیت ملی ایران بر رابطه حکومت و ملت استوار است. هم از اینرو، خواست و تمایل مردم ایران زمین برای شفافیت در مفاد این توافقنامه یا هر توافقنامه دیگری را باید با نگاهی مثبت و همدلانه و بهدور از عینک امنیتی دید.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست