شنبه 3 آذر 1403 شمسی /11/23/2024 7:07:36 PM

🔻روزنامه ایران
📍صلح، دموکراسی و مقاومت علیه عصیان صهیونیستی
✍️علی ربیعی
قرن بیستم و یکم آغـــــازی طـوفانـــــــی داشـــــت. از حملـــــه تروریستی به برج‌های تجــــارت جهانــــی و یــورش انتقامجویانه امریکا به افغانستان و عـــراق و کشــــتار و آوارگـــی میلیون‌هــــا انسان بی‌گناه گرفته تا جنگ‌های خانمان سوز در سوریه و یمن، تداوم اشغالگری وقیحانه در سرزمین‌های اشغالی و فشار حداکثری بر ملت مظلوم ایران همه در یک قاب و در یک تعبیر می‌گنجند: افراط‌ گرایی بنیادگرایانه و به اینها اضافه کنیم افزایش شکاف فقیر و غنی در سراسر جهان، تشدید تغییرات آب و هوایی و بی‌خانمانی و مهاجرت اجباری. گزاف نیست اگر قرن جدید را از همان ابتدای خود عصر افراط‌ گرایی خشونت‌زا بنامیم اما در دل این افراط گری‌ها و خشونت ورزی‌ها، همواره صداهای روشنفکری و آزادی خواهانه نیز در سطح جهان به اشکال مختلفی جریان یافته است. در این جهان وانفسا، ایرانی که برای زیستی مستقل، انقلابی بزرگ را پشت سر گذاشته بود وضعیتی ویژه پیدا کرد. به هم زدن نظم ظالمانه و دمیدن روح تغییرخواهی در میان ۳ نسل فراتر از مرزهای منطقه‌ای، ایران را در کانون هدف افراط‌ گرایی صهیونیستی و داعشیسم قرار داد. در این سال‌ها ملت ایران برای مقابله با این افراطی گری، نه راهی تفریطی بلکه راهی اعتدالی متکی بر مردم و مبتنی بر روشنگری در پیش گرفتند زیرا مرگ افراطی‌گری صهیونیستی و داعشیسم در جهان، هم با مقابله بی‌امان با تروریسم و هم با گسترش روح آزادی و دموکراسی و دخالت دادن ملت‌ها در این راه امکانپذیر است.
اتفاقاً از این منظر برخلاف برخی تحلیل‌های غلط، مشی مشارکتی و دموکراسی خواهانه متکی بر آرا و همنوایی عمومی، مهم‌ترین شیوه مبارزه محسوب می‌شود. از همین روست که در این سال‌ها دیدیم چگونه افراطی‌های چندملیتی با محوریت رژیم صهیونیستی تجاوزگر، دست در دست هم کمر به نابودی توافقی میان ایران و قدرت‌های جهانی بستند که هدفی جز ترویج صلح در خارج و رونق رفاه و آسایش برای مردم ما نداشت. این در حقیقت نوعی مقابله با یک نظریه و دیدگاه بود. همان‌ها هستند که با ناامیدی از به ثمر نشستن توطئه انزوای اعتدالگرایی ناشی از روح انقلاب اسلامی در ایران و در حالیکه به بحران‌های جعلی برای بقای خود نیازمندند، تصمیم به جنایت خونین دیگری در غزه گرفته‌‌اند تا هویت بحران زای خود را نجات دهند. این روزها مسأله فلسطین بار دیگر در عرصه جهانی محل گفت‌وگو یافته و به نوعی به انزجار تعمیم یافته و عمومی علیه رژیم ویرانگر صهیونیستی تبدیل شده است. اتفاقاً به طور عجیبی نسل‌های دهه جدید در بسیاری از کشورهای جهان بخصوص در اروپا، دفاع از مردم آواره فلسطین و تنفر از ظلم صهیونیستی را به نمایش گذاشتند. گویی در جهان آشوب زده سیاسی و درگیری با پاندمی کرونا و حتی در میان نسل‌های قرن بیست و یکم که نه دولت‌ها و نه رسانه‌های عظیم آنها علیه صهیونیست‌ها تلاشی نمی‌کنند، روح آزادگی و دفاع از مردم فلسطین دیده می‌شود. موازنه قوا آنچنان که رهبری معظم انقلاب اسلامی در پیام ماندگار روز قدس فرمودند، به سود مردم مظلوم فلسطین و موضوع قدس شریف به‌عنوان اولویت نخست امت مسلمان به پیش می‌رود.
متأسفانه در این میان و درست در روزهایی که مؤلفه‌های امت مسلمان معطوف به مسأله فلسطین شده بود، از سوی کانون دیگر افراطی در منطقه خنجر خشونت کور از پشت وارد آمد و پیکر امت را مجروح کرد. تروریست‌ها در کابل یک بار دیگر و این بار نیز دردناک مثل همیشه، کودکان و دانش‌آموزان و جگر پاره‌های ما را هنگام بازگشت از مدرسه در خون خود غلتان کردند و ملت‌های مسلمان را به سوگ نشاندند. آن پیکرهای پاره پاره، دانش‌آموزان و آن دفترها و کتاب‌های آغشته به خون بی‌گناهان، نشان از دشمنی داعش و داعشیان با دانش دارد. در ادامه این آتش افروزی و این جان‌ستانی‌ها فاجعه‌‌ای دیگر توسط صهیونیست‌ها قلب بیت المقدس را به درد آورد. امروز بهترین راه برای مسدود کردن راه خشونت و ترور چه در شمایل صهیونیستی و چه در تصویر داعشی آن، تقویت همکاری‌های منطقه‌‌ای با کشورهای مسئولیت پذیر با هدف بازگرداندن صلح و آرامش پایدار به ملت‌های همسایه و مأیوس کردن تروریست‌ها از دستیابی به اهدافشان و خشکاندن ریشه‌های افراطی گری از افغانستان تا یمن و فلسطین است. این ترورها و خشونت ورزی‌ها آن هم در چنین روزهای مبارکی، نه تنها ما را ناامید نمی‌کند بلکه بر همت ما در شتاب دادن به روندهای صلح آمیز، پایان دادن به اختلافات و تعمیق گفت‌و‌گو با همسایگان و مقابله بی‌امان با تفرقه افکنی و ظلم صهیونیستی و خشونت و ترور داعشی‌ها می‌افزاید.به نظر می‌رسد راه اصلی مقابله با ظلم صهیونیستی و تنها نگذاشتن فلسطین، گسترش صلح و گفت‌وگو در میان کشورهای منطقه است. هرچه از ایران هراسی کاذب بکاهیم صهیونیست‌ها گامی به عقب خواهند رفت.در کنار صلح و امنیت منطقه، مقابله با تجاوز به حریم کشورهای اسلامی نیز‌ زاده خواهد شد. بدون تردید صلح و امنیت منطقه‌ای صهیونیست‌ها را در توجیه اقدامات خود ناکام خواهد گذاشت.


🔻روزنامه کیهان
📍کار اسرائیل تمام شده است
✍️سعدالله زارعی

حرکت همگام فلسطینی‌ها در غزه، قدس، کرانه‌باختری و سرزمین‌های اشغالی ۱۹۴۸، رژیم صهیونیستی را با بحران عظیم مواجه گردانیده تا جایی که دو چهره شاخص صهیونیستی «اویگدور لیبرمن» وزیر سابق جنگ و «یائیر لاپید» مامور به تشکیل کابینه از آن به تهدید مرعوبیتی و «خطر وجودی جدی» یاد کرده‌اند. همزمان رئیس‌جمهور آمریکا در تماس تلفنی با نتانیاهو از او خواسته است از تحریک فلسطینی‌ها دست بردارد و متوجه ابعاد این بحران باشد. نخست‌وزیر رژیم اشغالگر قدس یک روز پس از بالا گرفتن بحران با مقامات مصر و قطر تماس گرفت و از آنان خواست برای توقف درگیری‌ها وارد عمل شوند ولی تلاش‌های آنان به ثمر نرسید و طرف‌های فلسطینی اعلام کردند آتش‌بس کافی نیست و اسرائیل باید روند کنونی در توسعه شهرک‌ها و آزار فلسطینی‌ها را در قدس و کرانه‌باختری متوقف کرده و آزادی رفت و آمد مسلمانان به مسجد‌الاقصی را تضمین کند. درخصوص این تحول مهم نکاتی وجود دارد:
۱- بنیامین نتانیاهو که شرایط بسیار متزلزلی در حاکمیت پیدا کرده است تا جایی که علی‌رغم برگزاری چهار انتخابات در دو سال نتوانست موقعیت خود و حزب لیکود را حتی اندکی بهبود بخشد، درصدد برآمد با تشدید فشارها به اعراب ساکن در قدس شرقی و عملی کردن سیاست کوچاندن آنان از این منطقه حساس که در حکم قلب فلسطین می‌باشد، رضایت صهیونیست‌ها را برای تشکیل دولت جلب نماید. بر این اساس از یک‌طرف ارتش این رژیم وارد محله «شیخ جراح» شد و اهالی عرب این محله را وادار به تحویل این محله به شهرک‌نشین‌های یهودی کرد و البته با مقاومت ساکنان آن مواجه گردید و از سوی دیگر شهرک‌نشینان صهیونیست را برای آزار مسلمانان در همه قدس شرقی وارد میدان کرد که نتیجه آن به شهادت رسیدن چندین جوان فلسطینی طی هفته گذشته بود و اینها در حالی بود که نتانیاهو پیش‌بینی می‌کرد یائیر لاپید رئیس حزب «یش عتید»(Yash Atid) علی‌رغم کرسی‌های بسیار کمی که در انتخابات اخیر پارلمانی به دست آورده بتواند جانشین او شود و یا کار به انتخاب فرد دیگری از سوی رئیس‌جمهور غاصب و کنست برسد. نتانیاهو با اعمال فشار سنگین به فلسطینی‌ها درصدد برآمد احزاب دست راستی اسرائیل را به کنار گذاشتن اختلافات و پیوستن به حزب خود متقاعد نماید اما به هیچ وجه گمان نمی‌کرد که به جای متحد کردن این احزاب، فلسطینی‌ها متحد شده و کنترل اوضاع را کاملا از دست او و ارتش خارج نمایند.
۲- بعد از اقدامات رژیم صهیونیستی و ساکنان غاصب شهرک‌ها در قدس، مقاومت فلسطین در غزه در استراتژی جدید اعلام کرد اگر اقدامات صهیونیست‌ها در قدس متوقف نشود و اجبار فلسطینی‌ها به واگذاری خانه‌های خود متوقف نشود، دست بسته نمانده و علیه شهرک‌های صهیونیست‌نشین در قدس اقدام می‌کند. در این میان ارتش رژیم صهیونیستی به تشدید اقدامات خود دست زد و حتی حملاتی را متوجه غزه کرد. نتانیاهو با عدم درک وضعیت انفجاری فلسطینی‌ها، گمان کرد تهدید و ضرب‌العجل حماس و جهاد اسلامی بلوف است اما چند ساعت پس از پایان ضرب‌الاجل فلسطینی‌ها مشخص شد که تهدید بی‌سابقه فلسطینی‌ها واقعیت دارد. پس از این بود که یک دادگاه در قدس اعلام کرد که اجرای حکم اخراج فلسطینی‌های «محله شیخ جراح» را متوقف کرده است، نیروهای ارتش هم که به خیابان آمده و در رفت و آمد فلسطینی‌های روزه‌دار به مسجدالاقصی مشکل ایجاد کرده بودند، عقب‌نشینی کردند اما این کافی نبود چراکه عقب‌نشینی رژیم صهیونیستی تاکتیکی و برای خرید زمان بود و لذا مقاومت فلسطینی اعلام کرد به حملات خود تا زمانی که رژیم اسرائیل تعهد بدهد که این اقدامات را در قدس و کرانه متوقف می‌کند، ادامه می‌دهد.
بر این اساس رژیم صهیونیستی از یک‌سو حملات خود را به غزه تشدید کرد و مدعی شد ضربات اساسی به مقاومت فلسطین و به‌خصوص به جنبش حماس وارد کرده است و از سوی دیگر برای متوقف کردن جنگ، دست به دامان مصر و قطر و محور غربی شد که نتیجه‌ای به همراه نداشت و علی‌رغم اصرار زیاد مصری‌ها، مقاومت فلسطین این بار زیر بار آتش‌بس نرفته و اعلام کرد اگرچه پایان یافتن حملات صهیونیست‌ها به غزه یک دستاورد است اما این بار اسرائیل باید برای همیشه به تعدی به ساکنان قدس پایان دهد و تعهد بدهد. پس از به بن‌بست رسیدن تلاش‌های اسرائیل برای رسیدن به آتش‌بس، ارتش این رژیم اعلام کرد که دست به حملات زمینی علیه غزه می‌زند و این در حالی بود که فرمانده تیپ ۵۰۵ اسرائیل ساعاتی قبل از آن اعلام کرده بود «جنگ زمینی علیه غزه حتما به باتلاقی برای اسرائیل تبدیل می‌شود به‌گونه‌ای که خروج از آن بسیار دشوار خواهد بود» از این رو اسرائیل در عمل وارد عملیات زمینی علیه غزه نشد.
۳- در این دور از جنگ فلسطینی‌ها علیه اسرائیل دو اتفاق بسیار مهم و راهبردی به نفع آرمان آزادی کامل فلسطین روی داد؛ یک اتفاق؛ اقدام مقاومت فلسطین به حمایت نظامی از فلسطینی‌های ساکن قدس بود چرا که تا پیش از این سلاح حماس و جهاد و کتائب قسام و سرایا القدس و کتائب ابوعلی مصطفی برای دفاع از غزه وارد عمل می‌شد و این موضوع دست رژیم صهیونیستی را در اقدام علیه ساکنان کرانه‌باختری و قدس باز گذاشته بود، اتفاق دوم به‌هم پیوستن اجزاء از هم جدا شده فلسطین بود. در این جنگ فلسطینی‌ها در هر چهار جزء غزه، کرانه و قدس، ساکنان عرب مناطق مرکزی و شمالی فلسطین - موسوم به اعراب ۱۹۴۸- و ساکنان اردوگاه‌های فلسطینی در لبنان و اردن یکپارچه به میدان آمدند و در واقع فلسطین با همه هویت خود به پا خاست. مقاومت فلسطین در غزه با سلاح به حمایت از مردم قدس آمدند، ساکنان عرب مناطق ۱۹۴۸ شهرهای اللد، عکاء، یافا و حیفا را به هم ریختند و آن‌ها را از کنترل ارتش صهیونیستی خارج کردند تا جایی که کابینه امنیتی رژیم صهیونیستی ناچار شد نیروهای ذخیره را به خدمت فرا بخواند و گارد مرزی را برای خارج کردن اللد از دست فلسطینی‌ها وارد درگیری کند، از آن طرف ساکنان کرانه باختری و قدس هم علیه نیروهای اسرائیلی وارد عمل شدند و ساکنان اردوگاه‌های فلسطینی در لبنان و اردن هم به میدان آمدند. شلیک سه موشک از لبنان به استان جلیل شمالی با مرکزیت حیفا که از سوی فلسطینی‌های ساکن در اردوگاه‌های فلسطینی در لبنان صورت گرفت و حرکت فلسطینی‌های ساکن اردن به سمت مرزهای کرانه باختری و برداشتن فنس‌ها وضعیت جدیدی را پدید آورد تا جائی که رئیس‌جمهور آمریکا در گفت‌وگوی تلفنی به نتانیاهو در مورد عواقب شرایط جاری هشدار داد. بایدن یک نماینده عرب کنگره که فلسطینی‌الاصل است را هم به‌عنوان نماینده خود راهی تل‌آویو کرد تا بلکه بتواند طرف‌های منازعه را به خویشتنداری و پذیرش آتش‌بس وادار کند.
واقعیت این است که جمعیت این چهار بخش فلسطینی حدود ۱۴ میلیون نفر می‌باشند در حالی که جمعیت ادعایی صهیونیست‌های ساکن در فلسطین ۸/۵ میلیون نفر می‌باشد که از یک سو درباره صحت این عدد تردید جدی وجود دارد و از سوی دیگر همه می‌دانند که حداقل دو میلیون نفر از جمعیت واقعی یهودی غاصب طی سه سال اخیر فلسطین را ترک کرده و در مواطن اصلی خود در آمریکا و اروپا ساکن شده‌اند. حرکت ۱۴ میلیون فلسطینی برای اسرائیل یک وحشت واقعی است و به همین دلیل لیبرمن و لاپید از آن به تهدید موجودیتی و واقعی یاد کردند.
۴- انتفاضه کنونی که بعضی آن را «انتفاضه رمضان» و بعضی آن را «انتفاضه موشکی» خوانده‌اند وضعیت واقعی فلسطین را به تصویر کشید و تفاوت آنچه تحت عنوان عادی‌سازی رابطه عربی- اسرائیلی و یا تلاش برای الحاق کرانه باختری و قدس به اسرائیل و یا آنچه ذیل عنوان «معامله قرن» مطرح می‌شد را نشان داد. تلاش‌های آمریکا و رژیم صهیونیستی و بعضی دولت‌های خائن عربی در طی چندین سال به اینجا منجر شد که سه وزیر خارجه از سه کشوری که در عرصه سیاسی منطقه و بخصوص در موضوع فلسطین هیچگاه به حساب نیامده‌اند، عکس یادگاری با نتانیاهو و ترامپ بگیرند و اکثر دولت‌های عربی- حتی کشور وابسته‌ای مثل عربستان- از پیوستن علنی با این روند خودداری کند و حالا اقدام مبارک و هماهنگ فلسطینی‌ها سبب برگشتن کامل ورقه به نفع ارکان آزادی کامل فلسطین شده تا جایی که حتی در سطح همه دولت‌های عربی با اعلام حمایت همراه شده و این در حالی است که مقاومت و جبهه منطقه‌ای آن محور این میدان می‌باشد و چه عجیب است که سعودی‌ها هم ناچار شده‌اند از گروه‌های جهادی فلسطین در مقابل اسرائیل حمایت نمایند!
۵- نکته آخر، چشم‌انداز فلسطین است. امروز همه سؤال می‌کنند بالاخره وضعیت فلسطین و سرنوشت مقاومت فلسطین چه می‌شود؟ آنچه در این روزها مشاهده شد از یک سو قدرت فلسطینی‌ها را به نمایش گذاشت؛ وقتی محمود عباس- ابو مازن- که چهره شاخص سازشکار فلسطین به حساب می‌آید هم خطاب به آمریکایی‌ها می‌گوید صلح جز در سایه سلاح برقرار نمی‌شود، روند فلسطین را به خوبی نشان می‌دهد. فلسطینی‌های از هم جدا هم اینک بهم پیوستگی‌ خود و اعتقاد به مبارزه مسلحانه برای آزادی کامل فلسطین را به نمایش گذاشتند. اگر به مسایل فلسطین از سال ۱۳۶۶ که انتفاضه اول فلسطین موسوم به انتفاضه سنگ به وقوع پیوست تا امروز نگاه کنیم، می‌بینیم حرکت فلسطینی‌ها روندی تکاملی و رو به رشد را سپری کرده و قطعاً طی ماه‌ها و سال‌های آینده این روند برای تحقق آرمان آزادی کامل فلسطین ادامه خواهد داشت.
از سوی دیگر آنچه این روزها مشاهده شد، بهم ریختگی کامل سیاسی، امنیتی و اجتماعی رژیم صهیونیستی بود. اسرائیل در این صحنه ضعف مدیریت خود و ناتوانی ارتش و سیستم امنیتی خود را به نمایش گذاشت. سامانه‌های دفاعی پرهزینه آن فرو پاشیدند و حوادث پی‌درپی امنیتی از حیفا و نهاریا در شمال تا صحرای نقب در جنوب، رژیم صهیونیستی را با تهدید جدی مواجه کردند. این رژیم که در این روزها نتوانست از ابزارهای نو برای مهار حرکت توفنده فلسطینی‌ها سودی ببرد، در شرایط توفنده‌تر آینده چگونه می‌تواند با مشکلات بزرگتر مواجه شود؟ قطعاً پس از این، روند فرار یهودی‌های غاصب از فلسطین تشدید شده و ناامیدی مطلق همه زوایا و ارکان رژیم صهیونیستی را دربر می‌گیرد. کار اسرائیل تمام شده است، باور کنیم.


🔻روزنامه اطلاعات
📍نتانیاهو و اجرای خط ترامپ!
✍️ابواالقاسم قاسم‌زاده

تبادل آتش‌ بین نیروهای مقاومت فلسطینی «حماس»‌ و رژیم صهیونیستی به فرماندهی «نتانیاهو» از پنجمین روز هم گذشت و همچنان ادامه دارد. و حماس به‌صورت اصلی و عمده از پرتاب موشک‌ها به سوی اسرائیل استفاده می‌کند. رژیم صهیونیستی نیز بمباران هوایی غزه را با بهره‌گیری از بمب‌افکن‌های پیشرفته آمریکایی ادامه می‌دهد، اگرچه یگان‌هایی از نیروی زمینی ارتش اسرائیل با تانک‌ها در کناره مرز غزه آرایش حمله گرفته‌اند و احتمال جنگ جدید تهاجمی از هوا و زمین به غزه در صدر خبرها قرار گرفته است. شورای امنیت سازمان ملل برای آتش‌بس تشکیل جلسه داد که در پایان این جلسه، آمریکا (دولت بایدن) رأی مثبت ۱۴ عضو این شورا را متوقف کرد. و وزیر خارجه بایدن در حالی‌که از دولت رژیم صهیونیستی دفاع کرد، گفت: «نماینده ویژه‌ای به اسرائیل می‌فرستیم تا برای اجرای آتش‌بس با «نتانیاهو» گفتگو کند». از سوی دیگر، نماینده ویژه دبیرکل سازمان ملل با «اسماعیل هنیه»‌ دبیرکل جنبش حماس، تلفنی صحبت کرده است تا مگر زمینه آتش‌بس و توقف حملات نظامی را فراهم آورد. برخی احتمال حمله نیروی زمینی ارتش اسرائیل به داخل غزه را می‌دهند، اما منابع رسمی ارتش اسرائیل گفته‌اند، فعلاً قصد ورود به «غزه» را ندارند و استفاده از یگان‌های توپخانه‌ای و تانک‌ها را ادامه خواهند داد.
مجموعه عملیات نظامی دو طرف تا اینجا تخریب‌ها و کشته شدن افراد عادی و بخصوص کودکان را در بر داشته است و این شرایط به نظر اغلب ناظران سیاسی، امکان ادامه یافتن ندارد. جنگ فراگیر یا قبول آتش‌بس دو گزینه و انتخاب فوری در شرایط کنونی است که هر دو طرف درگیر احتمال آن را می‌دهند. تجربه نشان می‌دهد که رژیم صهیونیستی هر بار که دچار بحران‌های حاد داخلی می‌شود، اقدام نظامی‌ علیه فلسطینیان و کشورهای دیگر می‌کند. اگرچه این‌بار نیز برداشت‌ها و آینده‌نگری‌ نزدیک گوناگون است، اما می‌توان مجموعه آنها را به اختصار چنین شمارش کرد:

۱ـ بعد از شکست ترامپ و اخراج او از واشنگتن، نتانیاهو و خط صهیونیست‌های افراطی در نیویورک و همچنین در داخل اسرائیل ضربه خوردند. بایدن رئیس جمهوری جدید آمریکا، به‌جای ادامه سیاست خاورمیانه‌ای ترامپ، به صورت علنی و با مخالفت با سیاست‌های خاورمیانه‌ای او در تثبیت نتانیاهو و واگذاری کلید خاورمیانه به او، چرخش سیاست‌های آمریکا در خاورمیانه را کلید زد. نتانیاهو بعد از چهار انتخابات آرای لازم و حداکثری برای تشکیل دولت جدید را به دست نیاورد و قادر به ائتلاف با دیگر احزاب نشد. وی که بیش از داخل اسرائیل با نیویورک و سازمان «اِپک» و بخصوص با پمپئو وزیر خارجه ترامپ و داماد صهیونیست ترامپ، (گشنر) و دیگر جریان‌های افراطی طرفداران ترامپ، هماهنگ و همراه بوده است، اکنون به قول معروف، با سیاست فرار به جلو، بحران کنونی علیه حماس و نیروهای مقاومت فلسطینی را کلید زده است. نتانیاهو با خلق بحرانی جدید برای نجات خود و احزاب افراطی صهیونیستی در اسرائیل، همان روش ترامپ را بعد از شکست در «به هم زدن بازی» به اجرا در آورده و وضع بغرنج امنیتی ـ نظامی جدیدی را کلید زده است تا جایی که اکنون فرایند تعیین نخست وزیر و دولت جدید در اسرائیل با کنار زدن نتانیاهو، متوقف شده است. رسانه‌های اسرائیلی به نقل از «نفتالی بنت» گفته‌اند: «من دیگر دنبال تشکیل دولت جدید برای برکناری نتانیاهو نیستم»

نتانیاهو می‌داند برای نجات خود از شکست کامل به تشدید دو جریان افراطی نیاز دارد: اول، شورش انتقامجویانه صهیونیست‌های افراطی در داخل اسرائیل علیه اعراب ساکن؛ مشابه آنچه که در واشنگتن روی داد یعنی شورش نژادپرستان افراطی تا افراد و احزاب چپ یا راست میانه را کنار بزند. دوم، قدرت نمایی علیه همه دشمنان خارجی و مخالفان داخلی برای تثبیت رهبری بلامنازع خود در اسرائیل و در صحنه سیاسی بین‌المللی. به عبارت دیگر، نتانیاهو اکنون کپی جریان خشن اعتراضی ترامپ بعد از شکست را با درنظرگرفتن شرایط ویژه و البته متفاوت داخلی و خارجی اسرائیل و جامعه آن به کار گرفته است. شعار همه علیه دشمن با رهبریت قدرتمند من! متمرکز و واحد! که شعار ترامپ نیز بود!

۲ـ درگیری نظامی حماس و دولت صهیونیستی و کلید زدن آن به صورت انفجاری از سوی نتانیاهو، به صورت مستقیم، تقابل با سیاست خارجی «بایدن» بخصوص در حوزه خاورمیانه و نیز درباره ایران و نشست «وین» درباره پرونده انرژی هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران خوانده شده است و شاهد آن، نامه گروهی از نمایندگان و سناتورهای کنگره آمریکا که از لابی اسرائیل حمایت می‌کنند با «بایدن» رئیس‌جمهور، آمریکا برای توقف حضور و ادامه گفتگو در نشست «وین» به بهانه حمایت ایران از «حماس» جنبش مقاومت فلسطینی است که خبر آن به صورت علنی انتشار و در صدر اخبار بین‌المللی در حمایت از «نتانیاهو» قرار گرفت و تحلیل و تفسیر شد.

۳ـ‌ پیش‌بینی پایان دوران سیاست‌های افراطی نتانیاهو و بخصوص سردی روابط او با بایدن، یکی از عواملی دیده شد که نزدیکی روابط دولت‌‌های عربی با تهران را به جریان انداخته است و البته نزدیک‌سازی نگاه سیاسی آنها به مساله فلسطین و خطر بحران‌آفرینی رژیم صهیونیستی خوانده شد. نتانیاهو می‌خواهد تا شروع شکل‌گیری معادلات و اقدام‌های متفاوت و جدید سیاسی را با شوک قدرت نظامی و جابجایی تضادها، متوقف سازد.

۴ـ اسرائیل در درون دچار مشکلات متعدد به ویژه در زمینه اجتماعی است. کلید‌زدن دور جدید از تقابل نظامی با فلسطینیان خطر قدرت‌نمایی صهیونیست‌های افراطی در درون اسرائیل را تشدید کرده است؛ بخصوص که آژیر این خطر در ترورها و بروز خشونت‌های قومی ـ افراطی در چند روز گذشته شنیده شده و بسیاری را نگران کرده است.

۵ـ پیش‌بینی اغلب محافل سیاسی، توقف درگیری‌هاست، اگرچه برخی نسبت به بروز جنگی دیگر در غزه هشدار می‌دهند.

به نظر می‌رسد آمریکا، روسیه و اتحادیه اروپا در کنار آنها سازمان ملل، تلاش برای اعلام آتش‌بس دوطرف و توقف درگیری‌های نظامی ـ تخریبی را شدت دهند.

دولت‌های عربی و اسلامی به جای هرگونه اقدام عملی، فعلاً به صدور اطلاعیه محکومیت و درخواست «خویشتنداری» بسنده کرده‌اند و این خود «آزمون» هشداردهنده‌ای برای همه جوامع و کشورهای مسلمان است. نتانیاهو در تفکر و اقدام بسیار به «شارون جنایتکار» نخست‌وزیر گذشته اسرائیل و از افراطیون حزب لیکود شباهت دارد که اگر متوقف نشود، خاورمیانه به سوی جنگی جدید کشیده خواهد شد، جنگی که آینده سراسر منطقه را مخدوش و نامعلوم خواهد کرد.


🔻روزنامه اعتماد
📍‌چشم‌ها را باید شست / شوخی و جدی نام‌نویسی‌ها
✍️عباس عبدی

با صدور مصوبه غیرحقوقی شورای نگهبان به وزارت کشور درباره تعیین شرایط جدید برای نامزدهای ریاست‌جمهوری این پرسش پیش آمد که انگیزه آن چیست؟ توضیحاتی که دست‌اندرکاران این شورا دادند، این بود که می‌خواهند جلوی ثبت‌نام‌های نمایشی و وهن‌آمیز را بگیرند. در سال‌های گذشته هم نسبت به این وضع اعتراضاتی بود ولی تردیدی نیست که به عللی این مصوبه نمی‌تواند هیچ اثری بر این‌گونه ثبت‌نام‌ها داشته باشد و انگیزه آن چیز دیگری است. چرا نمی‌تواند اثر بگذارد؟ به این علت ساده که در گذشته هم این ثبت‌نام‌ها فقط حالت صوری داشت و اصولا مورد رسیدگی قرار نمی‌گرفت و نه ثبت‌نام‌کنندگان و نه مردم هیچ‌کدام نیز اعتراضی نداشتند. آنان فقط دنبال حضور در محل ثبت‌نام بودند تا تصاویر و سخنان آنان بازتاب رسانه‌ای پیدا کند. این کار اکنون هم انجام خواهد شد، حتی اگر قید شود که زنان حق ثبت‌نام ندارند باز هم عده‌ای از خانم‌ها عازم آنجا می‌شوند و اقدام به ثبت‌نام می‌کنند. پس نه این مصوبه و نه هیچ قانونی نمی‌تواند مانع از این نوع ثبت‌نام‌ها شود. در مرحله رسیدگی هم، تعداد افرادی که باید از میان آنان چند نفر را تایید صلاحیت کنند، روشن است و نیازمند رسیدگی به همه پرونده‌ها نیست. در این یادداشت می‌خواهم به نکته دیگری اشاره کنم. اینکه اصولا چرا این‌گونه ثبت‌نام‌های نمایشی را بد می‌دانیم؟ ایرادش چیست؟ اتفاقا خیلی هم خوب است. شاید من هم در گذشته مخالف این پدیده بودم ولی بیایید این پدیده را مستقل از نامزدهای واقعی درنظر بگیریم. ریاست جمهور شدن امکان مهمی در جامعه است. چه بخواهیم و چه نخواهیم افراد گوناگونی هم خواب آن را می‌بینند چه ایرادی دارد که برای ثبت‌نام اقدام کنند و حداقل یک بار جلوی دوربین ده‌ها خبرنگار حاضر شوند و خودشان را نشان دهند؟ شاید گفته شود که این کار موجب وهن انتخابات می‌شود. قاطعانه عرض می‌کنم که چنین نیست. اخبار آنان فقط تا پایان ساعت ثبت‌نام است و بعد هم تمام می‌شود. هیچ‌یک از انتخابات نبوده که حتی ذره‌ای تحت تاثیر این رفتار قرار گیرد. مردم آن را به سرعت فراموش می‌کنند، حتی از ابتدا هم آن را به عنوان یک مساله حاشیه‌ای و طنز می‌بینند. هر چند واقعیاتی در این طنز وجود دارد که قابل انکار نیست. چرا باید خود را از بروز و دیدن چنین پدیده‌ای محروم کنیم؟ پدیده‌ای که هیچ زیانی به هیچ‌کس ندارد و فقط ما را با ابعاد جدیدی از جامعه آشنا می‌کند. نکته مهم‌تر این است که ثبت سخنان و مواضع و نگاه این افراد منبع جالب و مفیدی است برای مطالعه جامعه و چه بسا دستمایه نوشتن کتاب یا ساختن فیلم شود. اتفاقی که درباره یکی از این نامزدها سال‌ها پیش (میرقنبر حیدری) افتاد و با دیدن آن به بخش جالبی از زندگی مردم و نگاه آنان پی می‌بریم. رفتار او کمدی و طنز نبود، فیلم مستند «رییس‌جمهور میرقنبر» نشان داد که او خیلی هم جدی بود و حکایت از وجود ظرفیت‌های مثبت در اعماق جامعه بود و خیلی هم با استقبال روبه‌رو شد. یا خانم موتورسواری که دیروز برای ثبت‌نام به وزارت کشور می‌رود خیلی بهتر از هر کس می‌داند که تایید نمی‌شود ولی ایده خود را به بهترین و مدنی‌ترین شکل ممکن اعلام می‌کند. باید نگاه نخوت‌آمیز و از موضع بالای طبقه متوسط شهرنشین و تحصیلکرده را تعدیل کرد و امکان این را فراهم کرد که هر کس با هر اندیشه و اولویتی که می‌خواهد بتواند خود را بروز دهد. اتفاقا خیلی خوب است که اگر نامزد پیروز انتخابات، تعدادی از این افراد را دعوت کند و حرف‌های آنان را بشنود. مردم و جامعه را نمی‌توان در ذیل یک مقوله محدود افراد خاص مذهبی وابسته به قدرت یا طبقه متوسط شهری محدود کرد. حتی در میان اینها هم تنوع فرهنگی و رفتاری وجود دارد. خلاصه به قول سهراب سپهری، «چشم‌ها را باید شست، جور دیگر باید دید». ایرادی ندارد که به این نوع نامزدهای نمادین و حتی نمایشی، نگاه همدلانه‌تری داشته باشیم. همه می‌دانند که این افراد برای حضور به عنوان کاندیدای واقعی نیامده‌اند، هم خودشان و هم مردم می‌دانند که اینها جنبه طنز دارند. حضور نمادین آنان فرصت است و نه تهدید. مردم نیز برمبنای این حضور این افراد، انتخابات را قضاوت نمی‌کنند. آنان برمبنای رفتارهای واقعی نهادها، انتخابات را قضاوت کنند. آنجا باید مراقب باشیم که چیزی که باید جدی باشد، شوخی قلمداد نشود. باید تاکید کرد که بخش ناراحت‌کننده انتخابات حضور این افراد شوخ و غیرجدی و البته بی‌زیان نیست. مشکل اصلی ناراحت‌کننده بودن نام‌نویسی‌ افراد به ظاهر جدی است که هیچ چیز مفیدی برای ارایه ندارند و جدی جدی هم می‌خواهند بروند پاستور و اتفاقا هم یک‌بار رفته‌اند و مملکت را به ذلت و خاک سیاه کشاندند. اینکه آقایان اتوکشیده با کت و شلوار دامادی بدون هیچ حضور سیاسی مفید عازم وزارت کشور می‌شوند از هر چیز ناراحت‌کننده‌تر است.


🔻روزنامه شرق
📍‌‌‌‌‌‌‌‌تقاطع استراتژیک
✍️احمد غلامی

هیچ‌کدام از نامزدهای انتخاباتی که تاکنون ثبت‌نام کرده‌اند برای آحاد مردم شوق‌برانگیز نیستند. این نکته به خصلت‌های فردی آنان بازنمی‌گردد؛ طرفه آنکه برخی از این نامزدها ازجمله محمود احمدی‌نژاد تغییر وضعیت را درنیافته و با بالارفتن از نرده‌های وزارت کشور تلاش می‌کند جذابیت ازدست‌رفته خود را بازیابد. این مواجهه با مردم، بی‌احترامی به شعور آنان و کلیشه‌ای است از جنس رفتار احمدی‌نژاد در سال ۸۴. امروز این رفتارها نه‌تنها جذابیت ندارد، بلکه به این پرسش عمق بیشتری می‌دهد که چگونه این مرد توانسته هشت سال بر مسند بالاترین مقام اجرائی کشور تکیه بزند! اغلب نامزدهای انتخاباتی از هر جناح و طیف درک روشنی از تغییرات اجتماعی ندارند و هیچ‌کدام این تغییرات را که در سطح و عمق جامعه رخ داده است، نمایندگی نمی‌کنند. ازاین‌رو اصولگرایان به رأی ایدئولوژیک خود امیدوارند و تجسد واقعی آن را در گرو حضور ابراهیم رئیسی می‌بینند و باور دارند با نامزدی او میان نیروهای اصولگرا ائتلاف و اتحادی شکل می‌گیرد که منجر به پیروزی آنان خواهد شد؛ برداشتی که چندان دور از واقعیت نیست. اصلاح‌طلبان هم معتقدند هنوز برخی از مردم به اصلاحات باور دارند و دلبسته آن‌اند. این برداشت، برداشتی ایدئولوژیک از ایده اصلاحات است که با جوهره غیرایدئولوژیک آن تناقض دارد. اما اصلاح‌طلبان بیش از هر چیز مترصد پیروزی در انتخابات‌اند و چندان به اینکه چه کسانی، چگونه و چرا به آنان رأی خواهند داد، التفاتی ندارند؛ بر این باورند که پیروزی وسیله‌اش را توجیه می‌کند.

این روش بسیاری از حامیان و برخی اصلاح‌طلبان را نگران کرده است که نکند اصلاح‌طلبان در دقیقه ۹۰ به سمت علی لاریجانی گام بردارند و او را نامزد نهایی خود یا مورد حمایت‌شان قلمداد کنند. بگذریم؛ واکاوی تاکتیک‌های انتخاباتی جناح‌های سیاسی هدف این یادداشت نیست. تأکید بر این نکته است که اصولگرایان و اصلاح‌طلبان در شرایط کنونی به یک میزان ایدئولوژیک شده‌اند و درپی آرایش آرای ایدئولوژیک خود هستند. اصلاح‌طلبان و اصولگرایان به یک نسبت ایدئالیست‌اند و فکر می‌کنند با تغییر «ذهن‌های انسانی» تغییری شگرف در جامعه رخ خواهد داد. غافل از اینکه بدون تغییرات اجتماعی، خاصه اقتصادی، دگرگونی اساسی‌ای در جامعه صورت نخواهد گرفت؛ باوری که موجب شده است هر دو جناح سال‌ها با دردست‌داشتن قوه مجریه نتوانند از هژمونی خود صیانت کرده و آن را زنده نگه دارند. جناح‌های سیاسی ایران در این چهار دهه نتوانستند از مرحله اقتصاد رانتی به سلامت عبور کنند و در گیرودار منافع صنفی بازماندن و طبقه مورد حمایت‌شان فراگیر نشد. هژمونی ابدی نیست، بلکه باید پیوسته برای بقای آن مبارزه کرد و حفظ اقتدار طبقه (هژمون) مستلزم این اقتدار در همه حوزه‌های جامعه مدنی است. حیات این اقتدار وابسته به مصالحه‌ها و ائتلاف با دیگر گروه‌های جامعه است؛ اتفاقی که تقریبا در هیچ‌کدام از دولت‌های انقلاب رخ نداده است. دولت سازندگی با حضور چشمگیر تکنوکرات‌ها طبقه متوسط اقتصادی (تجاری) را نمایندگی می‌کرد و دولت اصلاحات طبقات متوسط فرهنگی (نخبه) را. دولت مهرورزی با پول‌پاشی در میان طبقه فرودست درصدد حفظ آرای خود بود و این طبقه نتوانست طبقات دیگر را نمایندگی کند. پس اگر بگوییم دولت‌های پس از انقلاب به شکاف‌های طبقاتی دامن زده‌اند بیراه نگفته‌ایم. دولت اعتدال «تقاطع استراتژیک» همه دولت‌هاست. تقاطع استراتژیک یعنی حفظ شرایط موجود. در تقاطع استراتژیک همه جریان‌های سیاسی موظف‌اند برای حفظ و دفاع از آنچه به آنان امکان حضور در انتخابات را داده پایبند باشند. نکته اساسی این است چگونه از این تقاطع استراتژیک می‌توان به سمت مردم و تغییرات اجتماعی که محصول فرایند موتور اجتماعی است، گام‌های مؤثری برداشت. با التفات به این نکته که مردم وضعیت کنونی را حاصل عملکرد همه دولت‌های بعد از انقلاب می‌دانند. ازاین‌رو هر یک از نامزدهای انتخاباتی برای عبور از این بزنگاه (تقاطع استراتژیک) تاکتیک‌های خاصی را پیش گرفته‌اند. یکی همچون احمدی‌نژاد با تخریب نهادهای رسمی، یکی همچون مصطفی تاجزاده با انتقاد از نهادهای رسمی و تهییج جامعه مدنی در خواب فرورفته و یکی با تأکید بر ناکارآمدی دولت‌های پیشین و اقتدار خود و یکی با انتقاد از ماهیت و وضعیت دولت، در صددند با حفظ شرایط موجود از این تقاطع استراتژیک بگذرند. آنچه روشن است هیچ‌یک از نامزدها در کوتاه‌مدت نمی‌توانند به فرایند موتور تغییرات اجتماعی تن بدهند، چراکه بیش از هر چیز آنان محصول این تغییرات اجتماعی نیستند.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍بخشی‌نگری، آفتی در مسیر تولید
✍️حمیدرضا تاملی

با وجود تمامی مشکلات و کاستی‌هایی که در گوشه و کنار کشورمان وجود دارد، همچنان به ظرفیت‌های بالقوه‌ای می‌توان اشاره کرد که در صورت مدیریت صحیح و اعمال سیاستگذاری درست و اصولی خواهد توانست بر بسیاری از چالش‌ها و موانع تولید سیطره یافته و ارزش‌افزوده ناشی از تحقق همین قابلیت‌ها را در سراسر کشور تسری دهد.
شهرستان اردستان به عنوان یکی از مناطق کمتربرخوردار مصداق عینی و بارز باور به مدیریت صحیح قابلیت‌هاست. این شهرستان با وسعت ۱۲۵۰۰ کیلومترمربع وسعتی معادل کل استان تهران دارد که به سبب نزدیکی به قطب‌های اقتصادی و صنعتی نظیر اصفهان و کاشان، ۱۱۰ کیلومتر جاده ترانزیت شمال- جنوب و دارا بودن خط‌آهن سراسری از قابلیت‌های اقتصادی فراوانی برخوردار است. وجود شرایط اقلیمی دوگانه (کوهستانی و کویری)، جذابیت‌های تاریخی و توریستی از ظرفیت‌های مهم این شهرستان است. مولفه نیروی انسانی به عنوان تاثیر‌گذارترین مقوله سرمایه‌گذاری این شهرستان نیز شایان توجه است به گونه‌ای که این خطه خاستگاه پدیداری و رشد و نمو افراد موثر و تاثیر‌گذاری بوده که از همین جغرافیا در بسیاری از ارگان‌ها، نهادها و مجموعه‌های مهم تزریق شده‌اند. این شهرستان خاستگاه بسیاری از پزشکان مطرح کشور بوده، همچنین خاستگاه سیاسیون و مسوولانی که نقش تاثیرگذاری در حوزه‌های مختلف کشور داشته‌اند.
با این وجود آنچه که در شرایط امروز این شهرستان مشهود است این است که هیچ‌یک از مولفه‌های توسعه‌زای شهرستان اعم از منابع طبیعی، انسانی، توریستی و… نتوانسته امر توسعه را در شهرستان محقق کند و نقش و تاثیر خود را در جایی خارج از خاستگاه خود نشان داده است.
جمعیت این شهرستان مطابق با سرشماری سال ۹۵ حدود ۴۳ هزار نفر برآورد شده که ۲۰ درصد آن را سالمندان تشکیل می‌دهند. چالش جمعیتی مهمی که روند توسعه را چه به لحاظ جلب و جذب منابع مالی و چه از نظر استفاده از نیروی‌های انسانی مولد و کارا در این شهرستان با مخاطراتی جدی رو‌به‌رو خواهد کرد. آماری که حاکی از مهاجرت نخبگان و جوانان به عنوان جمعیت مولد این شهرستان است و عملا امکانات موجود این خطه را به سمت تحقق مطالبات صرف سالمندان (تامین اجتماعی، نظام سلامت و خدمات درمانی) متمرکز خواهد کرد.
پایین بودن آمار اشتغال این شهرستان بر اساس شاخص بیمه‌شدگان اجباری از سیستم تامین اجتماعی (به عنوان واقعی‌ترین آمار اشتغال کشور)، تعطیلی واحد‌های صنعتی شهرستان و قرار‌گیری این واحد‌ها در تملک بانک‌ها، بازگشت تحریم‌ها و رشد سرسام‌آور قیمت دلار شرایطی بود که توسعه شهرستان را با مشکلات جدی مواجه می‌کرد. فضای سیاست‌زده اردستان نیز به عنوان شهرستانی سیاسی که تحولات آن همواره در استان اصفهان تعیین‌کننده است به بدتر شدن چنین وضعیتی دامن می‌زد.
در چنین شرایطی بود که تصدی مسوولیت فرمانداری این شهرستان در اردیبهشت سال ۹۷ به ما واگذار شد. پس از تصدی این مسوولیت خطیر، نخستین اقدام بر آسیب‌شناسی دلایل رکود کسب‌وکار و تاسیس کارگروه استقبال از سرمایه‌گذار و رفع موانع تولید متمرکز شد. شناسایی تک‌تک واحدهای تولیدی تعطیل‌شده که در تملک بانک‌ها قرار گرفته بودند در اولویت اقدامات ما قرار گرفت و در راستای رفع مشکلات واحدهای تولیدی جلسات متعددی با سرمایه‌گذاران مختلف برگزار شد که نتیجه آن در طول سه سال اخیر، تعیین تکلیف تمامی واحدهای تولیدی و رفع مشکلات آنان (به غیر از یک واحد تولیدی آن هم به دلیل وسعت بدهی و کار) بود.
تحقق این امر نشات‌گرفته از نگرشی است که در آن فرماندار را به عنوان نماینده دولت در راس حل‌وفصل مشکلات قرار می‌دهد. در این نگرش به جای نامرتبط دانستن مشکلات بخش تولید به حوزه فرمانداری و شانه خالی کردن از چالش‌های موجود، فرماندار جهت مرتفع نمودن مشکلات هر واحد تولیدی به صورت گام به گام اقدامات متعددی را انجام داده است. تمامی این اقدامات با هدف شناسایی سرمایه‌گذاران و تسهیل فرآیند ورود آنان به فعالیت‌های مولد و نیز اعتماد‌سازی میان فضای کسب‌وکار و بدنه اداری صورت گرفته است. در نتیجه ایجاد چنین فضای مبتنی بر اعتماد بود که برخی بخش‌های عمومی و خصوصی شهرستان نظیر شرکت ملی مس، بنیاد مستضعفان، شرکت تولید مواد معدنی و بنیاد تعاون ناجا که در سال‌های گذشته بنگاهی در اختیار داشتند و با کمترین بازده در حال فعالیت بودند اکنون ترغیب به افزایش سرمایه‌گذاری و ورود جدی به کسب‌وکارهای مولد شده‌اند.رفع موانع و چالش‌های تولیدی در این شهرستان و پویایی حوزه تولید سبب شده این شهرستان امروز با معضل تامین نیروی انسانی مواجه شود، به گونه‌ای که تا پیش از این عمده‌ترین معضل مطالبه مردم این شهرستان بیکاری و رفع آن بود، اما امروز پس از گذشت سه سال با وجود رفع موانع تولید، مبحث اشتغال در این شهرستان به نقطه عطف خود رسیده است. بنگاه‌های اقتصادی از فرمانداری تقاضای نیروی کار می‌کنند و شهرستان اردستان در آستانه تحقق بالاترین آمار بیمه‌شدگان تامین اجتماعی در تاریخ این شهرستان قرار دارد.
مطالب و مصادیق ذکرشده از آن جهت بیان شد که تاکید شود امروز در این مقطع از حیات جمهوری اسلامی که به گام دوم انقلاب نیز تعبیر شده است، نیازمند مدیریت خلاق، مساله‌محور و آشنا با واقعیت‌های کسب‌وکار هستیم. مدیرانی که به مقوله سرمایه‌گذاری نگاهی استراتژیک داشته باشند و با خروج از بخشی‌نگری فراتر از تحقق اهداف سازمانی خود فعالیت داشته باشند. شهرستان اردستان و سیر تحول و تطور انجام‌گرفته در رفع موانع تولید، نشان داد تحریم‌ها کمتر از سایر مسائل و مشکلات داخلی در بخش تولید آسیب‌زننده است، چرا که عمده موانع و مشکلات ناشی از مقرراتی است که دستگاه‌های مختلف به صورت بخشی در حوزه کسب‌وکار تولید کرده‌اند؛ اعم از قوانین مجلس، آیین‌نامه‌ها و دستورالعمل‌هایی که تنوع و نگاه متفاوت آنها به حوزه سرمایه‌گذاری فضایی ناامن را ایجاد کرده است.
در همین رابطه است که نیاز داریم یک مرجع در حوزه کسب‌وکار حرف آخر را بزند و هر اندازه در این حوزه تفویض اختیارات به صورت میدانی‌تر و شهرستانی‌تر باشد، به موازات آن گام‌های مطلوب‌تری برداشته خواهد شد؛ چراکه فرماندار در حوزه کسب‌وکار شهرستان تحت تصدی خود به دلیل مواجهه بیشتر با دلایل چالش‌زا و نیز آگاهی از منابع درونی و بیرونی اشراف بیشتری در حل‌وفصل مساله دارد. ما از اداره متمرکز کشور در حوزه‌های مختلف در شش برنامه توسعه نفعی نبرده‌ایم. نتیجه این سبک مدیریت بزرگ‌تر شدن کلانشهرها و کوچک‌تر شدن شهرهای کوچک به دلیل مهاجرت مردم بوده است. این روند محصول شش دوره نظام برنامه‌ریزی در کشور است و راهکار اصلی خروج از چنین رویه‌ای، تفویض اختیار به مدیریت‌های محلی و به طور مشخص فرمانداران برای ایجاد توسعه در شهرستان است چراکه وقتی فرماندار یک شهرستان می‌تواند ظرف مدت سه سال کارخانجات بلاتکلیف متعددی را سر و سامان دهد و مسیر اشتغال و سرمایه‌گذاری را روی ریل درستی قرار دهد قطعا این امر در کل کشور قابل تعمیم است.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍تراژدی منابع مشترک
✍️محسن جلال‌پور

«ابرچالش آب و محیط‌زیست» یکی از ابرچالش‌های امروز جامعه‌ایران است که نسبت به سایر ابرچالش‌ها تصویری شفاف‌تر دارد یا دست‌کم ملموس‌تر است. اکثریت مردم شاید درک درستی از ابعاد ابرچالش‌های مالی و پولی اقتصاد ایران نداشته باشند.
اما با این حال مردم، هرجای ایران که زندگی کنند، بحران خشکسالی و تخریب محیط‌زیست را با تمام وجود احساس کرده‌اند. یا با کمبود آب برای به دست آوردن نان مواجه شده‌اند یا تخریب گسترده محیط زیست و تاراج منابع طبیعی را به چشم می‌بینند.

آدام اسمیت در کتاب ثروت ملل تاکید می‌کند که هیچ کالایی به اندازه آب مفید نیست و آن را نمی‌توان با هیچ کالای دیگری مبادله کرد که ارزشی معادل آن داشته باشد. پدر علم اقتصاد آزاد این جمله را در اسکاتلند قرن ۱۸ مطرح کرده است. کشوری که هنوز محصور در منابع آبی و غرق در باران‌ فراوان است. تجربه نشان داده دیدگاه آدام اسمیت حتی در کشوری که آب فراوان داشته، کاملا ملاحظه درستی بوده؛ با وجود این در کشوری که گرفتار خشکسالی است، تنش آبی دارد و به پایان ذخایر دیرینه‌اش نزدیک می‌شود هنوز آب، بی‌ملاحظه تاراج می‌شود.

مدت زمان طولانی است که خشکسالی و سیل دو تهدید پرهزینه برای ایران هستند. اقتصاددانان هشدار می‌دهند اگر سیاستگذاری آب اصلاح نشود و روند تخریب محیط زیست ادامه پیدا کند، بحران امروز به یک فاجعه تمام‌عیار تبدیل خواهد شد. آن زمان دور نیست که بیش از ۹۰ درصد مساحت کشور گرفتار خشکسالی و خالی از سکنه شود. جایی که عرضه آب نمی‌تواند پاسخگوی تقاضا باشد، به‌طور قطع مراتع به بیابان‌های خشک و بی‌آب و علف تبدیل می‌شود و صدها هزار‌ نفر مجبور می‌شوند در جست‌وجوی نان و آب، خانه و کاشانه خود را رها کنند.

اما چه چیزی باعث می‌شود این تصویر آخرالزمانی از آینده ایران در ذهن‌ها نقش بندد؟

ایران یکی از مناطق خشک جهان است که بیش از ۷۰ درصد مساحت آن، خشک و حدود ۲۵ درصد آن نیمه خشک است. در حال حاضر ۳۷ کشور از جمله ایران در وضعیت تنش آبی بسیار بالا قرار دارند، به این معنا که بیش از ۸۰ درصد مصارف آب در بخش کشاورزی، خانگی و صنعتی در این کشورها از منابع آب‌های زیرزمینی تامین می‌شود. سازمان ملل متحد هشدار داده است که تا سال ۲۰۴۰ بیش از ۹۰ درصد مساحت ایران تحت تاثیر تنش آبی شدید قرار خواهد گرفت.

تحقیقی که توسط محسن مسگران و همکارانش در دانشگاه استنفورد انجام شده است، تصویری نگران‌کننده از منابع و مصارف آب در بخش کشاورزی به دست می‌دهد. بخش کشاورزی در کشور ما بین ۸۰ تا ۹۰ درصد آب مصرفی را به خود اختصاص داده و موضوع نگران‌کننده‌ این است که تقاضای در حال افزایش آب در این بخش با استخراج از منابع زیرزمینی تامین می‌شود. طی دهه‌های اخیر تعداد چاه‌ها به‌صورت تصاعدی افزایش یافته و به‌دنبال آن موجودی ذخایر آب‌های زیرزمینی نیز به‌صورت فزاینده، کاهش یافته است.

در ادبیات اقتصادی، منابعی مانند آب که به‌صورت اشتراکی مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرند، همواره در معرض تهدیدی به نام «تراژدی منابع مشترک» قرار دارند. معمولا منابع مشترک از آب شیرین گرفته تا مراتع، جنگل‌ها و حتی ماهیان آب‌های آزاد با مشکل تاراج عمومی مواجه می‌شوند. چون قاعده این نیست که هرکس به اندازه‌ بهره‌برداری کند، برنده است. برنده کسی است که بیشتر بهره‌برداری کند. به این ترتیب بهره‌برداران منابع عمومی همواره تلاش می‌کنند نسبت به همسایگان یا رقبای خود سهم بیشتری از منابع را کسب کنند.

«مهدی مقدم‌منش» از دانشگاه تهران و «سعید پورمعصومی‌لنگرودی» از دانشگاه ایالتی نیومکزیکو در مقاله‌ای که تابستان سال ۱۳۹۹ در مجله مطالعات مدیریت راهبردی منتشر کرده‌اند، توضیح داده‌اند که چگونه تلاش کشاورزان برای حداکثر کردن منافع خود تبدیل به تهدیدی جدی برای پایداری منابع آب‌های زیرزمینی شده است. در حقیقت آنها توضیح داده‌اند که مسابقه برداشت از منابع زیرزمینی چگونه کشور را بر مدار بیابانی شدن قرار داده است. سال‌های طولانی است که بخش کشاورزی متهم اصلی اتلاف‌ منابع آب کشور به شمار می‌رود و در چند دهه اخیر بی‌آنکه سیاستگذاری در این بخش بهبود پیدا کند یا بهره‌وری در این بخش ارتقا یابد یا حتی الگوی کشت سنتی دچار تغییر شود، مصرف آب توسط کشاورزان به‌صورت تصاعدی افزایش می‌یابد و به‌دنبال آن موجودی ذخایر آب‌های زیرزمینی به‌صورت فزاینده کاهش پیدا کرده است.

این روند پایه‌گذار بحرانی است که آینده این سرزمین را تحت‌تاثیر قرار خواهد داد؛ چراکه سرعت مصرف آب‌های زیرزمینی بسیار بیشتر از سرعت جایگزینی این آب‌هاست. این عدم تعادل، در نهایت منجر به تخلیه پایدار منابع آب زیرزمینی می‌شود و این آغاز یک فاجعه بسیار نگران‌کننده است که علاوه‌بر آثار زیست محیطی، آثار اقتصادی، اجتماعی و امنیتی فراوانی هم به‌دنبال خواهد داشت.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین