🔻روزنامه ایران
📍دردهای خوزستان و مسائل ساختاری ملی
✍️علی ربیعی
۱. جوامعی نظیر ایران با انواعی از نابرابری دست و پنجه نرم میکنند که عوامل مختلفی از جمله ماهیت نهادهای سیاسی و اقتصادی، مسیرهای تاریخی طیشده تا امروز، سیاستهای اعمال شده در چند دهه گذشته، شرایط بینالمللی و تصمیمهای مدیران در آن نقش داشتهاند.
۲. ایران در حال حاضر با ۵ مسأله کلان مواجه است که ظرفیت تبدیل شدن به بحران را دارد: نخست تحریم و آثار آن که تاکنون به دلیل عدم سوءاستفاده تحریمگران و جنگافروزان اقتصادی، از آثار تحریم سخنی گفته نشده اما امروز که امریکا و حتی رئیسجمهور آن به شکست تحریم اعتراف کرده، برای درک درست و سیاستگذاری مناسب میتوان به ابعاد آن اشاره کرد. تحریم و جنگ اقتصادی، اندازه اقتصاد را کوچک و امکان سرمایهگذاری جدید و توسعه اشتغال را با مشکل روبهرو کرده و فقر ناشی از تحریم بر فقر ساختاری بیش از پنج دههای ایران اضافه شده است. دوم مسأله کروناست که حتی کشورهای با اقتصاد پویا را با مشکل روبهرو ساخته است، بهطور طبیعی بر کشور در حال گذار و تحریمزده ایران تأثیر منفی بیشتری گذاشته است. سه میلیون شغل آسیبدیده و بیش از یک میلیون بیکار، با در نظر گرفتن ضریب خانوار اینان پدیدهای نیست که بتوان از کنارش به راحتی گذشت چنان که کرونا خود به تنهایی میتواند هر جامعهای را نامتعادل کند. سوم خشکسالی و کمآبی است: این عامل طبیعی هم بر بستر سیاستهای آبی ناپایدار گذشته از چند دهه قبل امتداد یافته اما در سالهای اخیر به اوج رسیده و آثار آن امروز زندگی، درآمد و معیشت بخش اعظمی از جوامع محلی بخصوص مناطق متکی بر کشاورزی را تحت تأثیر قرار داده است.
در زمانی که در وزارت کار مسئولیت داشتم بعد از ناآرامیهای دی ۹۶ در تعدادی از شهرها مطالعهای به اهتمام معاونت رفاه سفارش داده شد، نتیجه آن نشان میداد بخش زیادی از ناآرامیهای اجتماعی، ناشی از خشکسالی و آثار عینی و روانی آن است.
مسأله چهارم اعتماد اجتماعی آسیبدیده و پایین آمدن سرمایه اجتماعی از سطح فردی، گروهی و نهادی تا سطح کلان است که در این مقاله قصد ندارم این پدیده را واکاوی کنم. بیتردید تبلیغات سیاسی داخلی و منفیخوانیهایی که در داخل به بهای ناچیز سیاسی صورت گرفت و از طریق رسانههای بزرگ دائم به جامعه تزریق شد و در کنار آن فقدان نظام گفتوگوی اجتماعی و نهادهای میانجی در شکلگیری این شرایط بیتأثیر نبود. پرداختن به این موضوع مهم به مجالی دیگر نیاز دارد. عامل پنجم نیز بحرانهای کشورهای همسایه است که قطعاً آثار آن متوجه جامعه ایران خواهد بود. این مسأله نیز نیاز به تحقیق و مطالعه و بررسی بیشتر دارد که در این یادداشت قصد پرداختن به آن نیست. این پنج مسأله در یک درهمتنیدگی با مسائل روانی جامعه، در سه سال اخیر آثار خود را نشان داده تا جایی که هر نوع حرکت اعتراضی را نمیتوانیم فارغ از آن بررسی کنیم.
۳. این روزها خوزستان عزیز در معرض تحلیل و کنش و واکنش سیاسی و اجتماعی قرار گرفته است. به نظر من هر پنج پدیده بیان شده و نیز نابرابری ساختاری در طول بیش از پنج دهه اخیر در شرایط امروز خوزستان تأثیرگذار بوده است. خوزستانی که بیش از ۸۵ درصد نفت کشور را تولید میکند، بیش از ۳۰ درصد آبهای کشور در آن جریان دارد، ۱۵ درصد محصولات کشاورزی کشور را تأمین میکند و در ایام دفاع مقدس نماد مقاومت، ایثار و فداکاری و همواره الگویی بیبدیل از زندگی صلحآمیز و همدلانه اقوام مختلف در کنار هم بوده است، این روزها حالش خوب نیست و مردم خوزستان بهحق میتوانند به ابراز نگرانی خود بپردازند. امروز یکی از مسائل این استان، موضوع کمآبی است. البته مسأله توزیع و تخصیص منابع کمیاب همواره در دههها و سدههای اخیر موجد نظریههای مختلفی بوده و آب هم در کنار زمین قابل بهرهبرداری و سرمایه، یکی از آنهاست. کارل ویتفوگل جامعهشناس فقید آلمانی با در پیش گرفتن یک رویکرد تاریخی-تطبیقی در اثر شاخص خود به نام «استبداد شرقی»، از تأثیرگذاری حوضههای بزرگ آبی در سرزمینهایی که عموماً جوامع کمآب شمرده میشوند بر شکلگیری مناسبات طبقاتی سخن به میان آورد. این اثر کلاسیک و ارزشمند به تنهایی کافی است تا نشان دهد که مسأله توزیع آب چقدر میتواند تاریخمند و مولد ساختارهای دیرپایی باشد که بدون توجه به آنها نمیتوان تبارشناسی درستی از رویدادهای حال حاضر جوامع و شیوه بهبود عملکردهای سیاستگذاری داشت. در دورانی که بحران اقلیمی سراسر جهان را درنوردیده و معلوم شده است که حکمرانی نوع بشر در حال ازدیاد، بر منابع طبیعی در حال کاهش، به بنبستی تهدیدکننده رسیده است، طبیعتاً مواجهه با هر نوع بحران زیستمحیطی که نوعاً با منابع کمیاب سر و کار دارد، نمیتواند با تجویزهای سادهانگارانه و سطحی مورد رسیدگی قرار بگیرد. بحران اخیر در منابع آبی خوزستان هم مشمول همین قاعده کلی، ترکیبی است از عوامل و متغیرهای بلندمدتی که ریشه در ساختار و سازمان اکوسیستم طبیعی آن اقلیم دارد و همینطور عوامل سیاستگذاری دهههاست که هماهنگ و منطبق با برجستهترین ویژگیهای آن اکوسیستم در حال تغییر نبوده است. در اینجا هراس تازهای قدم به میدان میگذارد که ناشی از امتناع و سهلانگاری نسبت به بررسی دقیق و ریشهای مسأله و در عوض جولان دادن شکلی از پوپولیسم مبتنی بر توزیع منابع آب است؛ گویی که تنها مسأله یک بیاعتنایی مطلق بوده که در صورت اراده و اعتنا یکشبه برطرف خواهد شد.
واقعیت این است که خوزستان دارای کلکسیونی از مسائل و چالشهای تاریخی و مزمن است. از دهه ۷۰ به این سو میتوان به دفعات اعتراضات مردمی را در این استان مشاهده کرد. وضعیت آب شرب، وضعیت گردوخاک و ریزگردها، وضعیت آب مورد نیاز برای کشاورزی، احساس تبعیض و بیعدالتی در کنار گسترش صنایع بالادستی و پاییندستی بخصوص نفت و فولاد از جمله مسائلی بوده که پیش از این باعث اعتراضات مردم بوده است.
بهرغم آنکه تمام جلگه مسکون در استان خوزستان از توپوگرافی، شیب و اقلیم نسبتاً یکسانی برخوردار است، توزیع نابرابر منابع آب و خاک در سطح جلگه خوزستان بر توزیع نابرابر جمعیت و مراکز اقتصادی در سطح استان تأثیر گذاشته است. براساس سرشماری سال ۱۳۹۰ حدود ۷۵ درصد جمعیت شهرنشین استان در نیمه غربی استان و تنها حدود ۲۵ درصد در نیمه شرقی ساکن بودهاند. فرایند خودبهخودی سامانیابی جمعیت، فقدان دخالت اداری و فقدان برنامهریزی مناسب فضایی و آمایشی، این روند خودبهخودی را تثبیت کرده. بهعلاوه استقرار صنایع در جنوب استان به دلیل وجود ذخایر عظیم نفتی و گازی و شرایط مناسب جهت سایر فعالیتهای اقتصادی، این توزیع نابرابر را تشدید کرده است.
خوزستان هماکنون رده دوم کشور در بخش حاشیهنشینی را به خود اختصاص داده است. به عبارتی معادل ۲۵ درصد از جمعیت این استان در حاشیه شهرها و با امکانات محدود زندگی میکنند. بیش از ۱۵۰ هزار هکتار مساحت حاشیهنشینی در اهواز وجود دارد. مناطق حاشیهای به صورت کمربندی از شمال غربی تا جنوب شرقی شهر را در برگرفته است. این معضل که در طول جنگ به دلیل تخریب روستاهای مرزی به صورت مهاجرتهای وسیع صورت گرفت با ساخت سدها و به زیر آب رفتن روستاها و بهرهوری پایین کشاورزی در سالهای بعد از جنگ ادامه یافت.
بحرانهای پنجگانه پیشگفته - در بند ۲ - نیز به صورت همبسته و همافزا در خوزستان خودنمایی کردهاند. استان خوزستان به عنوان استانی که لوکوموتیو اقتصاد کشور است بیشترین تأثیر را از تحریمهای گسترده علیه کشور دچار شده است. به عنوان نمونه پروژه آبرسانی شمال شرق خوزستان که در شورای اقتصاد نیز تصویب شده بود و در صورت اجرا آب شرب ۱۶ شهر و ۶۰۰ روستا را تأمین میکرد و ۱۹ هزار هکتار هم به زیر کشت مدرن میرفت، به دلیل تحریمها متوقف شد. برای این طرح مناقصه انجام شد و یک شرکت نروژی برنده شد اما پس از تحریمها این شرکت عقب نشست. برنده دوم که یک شرکت ایرانی با همکاری شرکت چینی بود به دلیل عدم تمایل طرف چینی عقبنشینی کرد. اقتصاد خوزستان نیز نظیر اقتصاد بنادر بشدت متأثر از تحریمهاست.
بحران دیگر اعتماد و سرمایه اجتماعی است. طبق گزارش مرکز بررسیهای ریاست جمهوری و مستند به بررسی دادههای پیمایشهای ملی که در سالهای ۹۴ و ۹۵ انجام شده است نشان میدهد وضعیت شاخصهای سرمایه اجتماعی در سطوح کلان، میانه و خرد در استان خوزستان با رتبه هجدهم، مناسب نیست. در این چهارچوب ضروری است بررسی عوامل و شرایط مؤثر بر ضعف سرمایه اجتماعی در استان، به درستی بررسی شود.
هدف من از این مقاله تبیینی ساختاری از مسائل استان خوزستان است و راهحلهای بنیادی نیز با نگاهی به عوامل پیشگفته به دست خواهد آمد و این امر به معنای عدم توجه و تکاپوی دولت در هشتسال گذشته در این استان نبوده است. بیان این نکته که تحریمها بر اقتصاد خوزستان بشدت اثرگذار بوده است این امر به این معنا نیست که دولت در این استان دست روی دست گذاشته بوده بلکه پروژهها، سیاستها و اقدامات زیادی در این سالها در خوزستان صورت گرفته است. بهرهبرداری از فاز اول طرح ۵۵۰ هزار هکتاری با یک و نیم میلیارد دلار اعتبار که کمک شایانی به معیشت کشاورزان کرده از جمله این اقدامات بوده است. افتتاح پالایشگاه گاز بیدبلند ۲ با بیش از ۳ میلیارد دلار اعتبار از جمله دیگر طرحهای بزرگی است که در خوزستان در دولت تدبیر به بهرهبرداری رسید. افتتاح پتروشیمی مسجد سلیمان، بهرهبرداری از پروژه آبرسانی غدیر (که اگر این پروژه نبود حتماً در ایام خشکسالی باعث افزایش تنش شدید در شهرهایی نظیر شادگان، دشت آزادگان، بستان و هویزه میشد) و تأمین ۵۰ میلیون دلار از محل صندوق توسعه برای موضوع فاصلاب اهواز که توسط قرارگاه خاتمالانبیا(ص) در حال اجرا است از دیگر طرحهای مهمی است که در خوزستان در این دولت به بهرهبرداری رسید.
با این وصف در شرایط فعلی وجود یک رویکرد همهجانبهنگر با پرهیز از رویکرد تقلیلگرایانه و شناخت دقیق از فرصتها و تهدیدها برای بهبود وضع استان ضروری است.
۴. برای بهبود وضعیت استان خوزستان و غلبه بر نگرانیهای موجود باید گفتوگوی اجتماعی وسیعی را با مردم سامان داد و از شکلگیری نهادهای مدنی و کنشگری مدنی حمایت شود. توسعه در استان از دل رویکرد سیاستهای کوتاه مدت، مرکزگرایانه و حل سطحی مسائل نیست. رویکرد به استان باید در قالب رویکردی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی سامان یابد. باید همدلی و وفاق نخبگان در سطح منطقهای و پیوستگی نخبگان استانی و نخبگان ملی شکل بگیرد. این مسائل نباید باعث شود هزینه کنشگری سیاسی مدنی در خوزستان افزایش یابد و از تأسیس نهادهای مدنی محلی حمایت شود. امروز هم نباید سادهانگارانه با مشکلات مواجه شویم. دولت در کوتاه مدت عوامل کمآبی را دنبال کرده است و تا آخرین ساعات کاری خود آن را ادامه خواهد داد. در میانمدت دنبال کردن طرحهای بزرگ اقتصادی هشت سال اخیر در بخش کشاورزی و صنعتی با رویکرد اجتماعی کردن آنها و توجه عمیق به مسأله نابرابری و نیز توانمندساختن جوامع محلی برای برخورداری از مواهب توسعه ضروری است و در درازمدت نه فقط برای خوزستان عزیز بلکه در بسیاری از مناطقی که آنها نیز با سه مشکل سرمایه اجتماعی، تحریم و کرونا هم مواجه هستند، باید به سمت سیاستهای مناسب ملی و منطقهای حرکت کنیم.
🔻روزنامه کیهان
📍نگرانیهای زودهنگام اسرائیل از جنگ بعدی
✍️سعدالله زارعی
«سیدحسن نصرالله و یحیی سنوار همزمان در سخنرانی خود به اسرائیل هشدار دادهاند که در صورت اقدامات یکجانبه در مورد مسجدالاقصی، ممکن است اسرائیل با یک جنگ روبرو شود. حتی نصرالله آتشافروزی آینده را یک جنگ منطقهای خواند. حقیقت پیوستن نصرالله به سنوار در این برهه زمانی و تهدید اسرائیل به اینکه اقدامات یکجانبه منجر به جنگ خواهد شد، یک هشدار جدی است.
«زوی هاوزر» عضو سابق کنست، چند هفته قبل گفته بود: احتمالاً این دفعه، مرتبه آخر است که اسرائیل با حماس به صورت تنها روبرو میشود. در آینده اسرائیل در آن واحد در چندین جبهه از جمله جبهه شمال درگیر خواهد شد که این مسئله کار را مشکل خواهد کرد».
این بخش از نوشته «بنکاسپیت»، تحلیلگر امنیتی رژیم صهیونیستی بیانگر آن است که اسرائیل پس از جنگ
۱۲ روزه، دچار بهت مطلق شده و یقین دارد که نمیتواند شرایط آینده را به نفع خود مدیریت نماید. تصویر بن کاسپیت و سپس تحلیل زوی هاوزر به خوبی میگوید، اسرائیل وقوع نوعی جنگ منطقهای علیه خود را پیشبینی میکند. جنگی که از داخل سرزمینهای اشغالی و از محیط منطقهای، حیات این رژیم را تهدید نماید. درخصوص این موضوع نکات زیر اهمیت دارند:
۱- حدود سه سال پیش، سیدحسن نصرالله برای اولین بار فاش کرد حزب الله ممکن است در دفاع از فلسطین و در مقابل حملات اسرائیل به غزه اقداماتی را علیه رژیم صهیونیستی به اجرا بگذارد. این در حالی بود که استراتژی اعلام شده حزبالله تا پیش از آن بر مبنای دفاع از لبنان در برابر تهاجم رژیم صهیونیستی قرار داشت و بر همین اساس هم عمل کرده بود. ورود حزبالله به جنگ با تروریستهای تحتالحمایه علیه دولت سوریه، اولین گام حزبالله در صحنهای فراتر از لبنان و موضوع حمایت از امنیت آن را به تصویر کشید که البته مقامات حزبالله آن را هم در راستای گسترش عمق امنیتی لبنان تحلیل کردند و درست هم بود. سید در زمان پایان دغدغههای امنیتی حزبالله درباره سوریه، پرده دیگری را کنار زد و آن احتمال حمایت نظامی حزبالله از فلسطین و گروههای جهادی آن در برابر تهاجمات رژیم صهیونیستی بود که باعث نگرانی جدی رژیم صهیونیستی گردید. البته حزبالله در جنگ ۱۲ روزه اخیر فلسطینیها علیه اسرائیل وارد درگیری نشد اما از نظر تسلیحاتی در حین جنگ هر کمکی میتوانست به گروههای مقاومت فلسطینی نماید، دریغ نکرد.
۲- طی ماههای گذشته، اسرائیل که نتوانسته است از کابوس حملات حزبالله خارج شود، تلاش کرده تا با گسترش حملات خود به سوریه و کشاندن دامنه آن به «تنف» در شرق و شمال شرقی این کشور، هشدارهایی را به طرف مقابل خود بدهد. جالب این است که در حمله اسرائیل به شرق سوریه ۷ موشک از ۸ موشک آن به وسیله سامانه دفاعی سوریه که در ردیف تسلیحاتی روسی است، منهدم گردیده و تنها یک موشک آن به نقطهای اصابت کرده است. اسرائیل با حملات به سوریه در صدد برآمده است تا خود را قدرتمند نشان دهد، اما واقعیت این است که نیروی هوایی اسرائیل و موشکهای وارداتی آن در طول حدود ۳۶ سال گذشته هیچگاه شکلدهنده به نگرانیها و در نتیجه سیاستهای دفاعی حزبالله نبودهاند. عملیات نظامی اسرائیل در سوریه اتفاقاً به نفع حزبالله میباشد چرا که ارتش و حتی مردم سوریه آن را یک «سپر مطلوب» در برابر حملات به خود ارزیابی میکنند. اما نکته اینجاست که در حدود
۹۰ درصد حملات ارتش اسرائیل، حزبالله یا ایران مورد حمله واقع نشدند بلکه نوعاً این تأسیسات ارتش سوریه بود که به صورت غیرمؤثر مورد تهاجمات هوایی یا موشکی قرار گرفتهاند. البته ارتش اسرائیل همزمان با این تهاجمات، سعی میکرد موضوع حملات را ایران و حزبالله معرفی کند. این در حالی است که اسرائیل در حدود ۲۰۰ حملهای که طی حدود ۱۲ سال اخیر به سوریه داشته، در موارد بسیار معدودی یک محموله متعلق به حزبالله و یا ایران و یا یک شهروند ایرانی و یا لبنانی را مورد هدف قرار داده است. خود این خویشتنداری، بیانگر آن است که اسرائیل از وقوع آنچه بنکاسپیت و زوی هاوزر از آن خبر دادهاند، نگرانی دارد.
اینک تحلیلگران نظامی این سؤال را مطرح میکنند که آیا این حزبالله است که با اقدامات بازدارنده، حرکت اسرائیل را متوقف کرده است و یا اسرائیل است که با حمله به سوریه، پروژه اخراج حزبالله را به سرانجام رسانده است. مصاف رژیم صهیونیستی با حزبالله لبنان و یا با گروههای فلسطینی حتی اگر با پیروزی طرف اسرائیلی توأم شود، برای تلآویو یک شکست است چه رسد به اینکه «ارتش دهم» و «نیروی هوایی چهارم» (ادعای پیشین مقامات اسرائیلی) پس از ۱۲ روز درگیری و متحمل شدن هزاران موشک شلیکشده با شکست از جنگ خارج شود که این دیگر شکستی خوارکننده است.
۳- اسرائیل در حالی نگران جنگ بعدی مقاومت علیه خود است که آمریکا افغانستان را ترک کرده و زمزمه خروج آن از عراق و سوریه هم به گوش اسرائیلیها رسیده است. البته در محاسبات حزبالله، حماس، جهاد اسلامی، انصارالله و... ارتش آمریکا هیچگاه جایگاهی نداشته اما از آنجا که ارتش و نیز قدرت سیاسی آمریکا در معادلات اسرائیل جایگاه ویژهای داشته و یکی از چهار پایه اصلی موجودیتی آن به حساب میآمده است، این خروج سبب ضعف شدید اسرائیل شده و دائماً بر دامنه آن هم افزوده میگردد. خروج آمریکا به این معناست که اصولاً معادله قدرت نظامی خارجی جای خود را به عناصر دیگر منطقهای از جمله قدرت نظامی بومی میدهد. در این میان حزبالله، حماس و... علیرغم آنکه هر کدام یک ارتش مجهز و رزمدیدهاند و میدان را در اختیار دارند و میتوانند با چابکی تمام در هر صحنهای ورود کنند، آنچنان بار مالی بر دوش ندارند تا با پیچیدهشدن شرایط مالی کشورشان قادر به تأمین مالی خود نباشند.
اسرائیل در این مرحله نگران است که با پا پس کشیدن آمریکا از عراق، حزبالله، انصارالله، حماس، جهاد، حشدالشعبی، عصائب عراق و... دست به ماشه شوند و او در این گرداب تنها بماند. اسرائیل به خوبی میداند که روابط با برخی کشورهای عربی کمکی امنیتی به آن نمیکند چرا که نه مصر، نه اردن، نه بحرین، نه امارات و نه سودان حاضر نیستند و نمیتوانند حتی یک گلوله به سمت نیروهای مقاومت شلیک کنند و اسرائیل حتی روی یک سرباز آنان نمیتواند حساب باز کند. اما این در حالی است که حماس و جهاد اسلامی فلسطین میتوانند روی سلاح و سرباز حزبالله حساب باز نمایند و این کمک در یک قدمی آنان است. شاید حزبالله به لحظهای برسد که آن لحظه مشترک عملیاتی حماس و حزبالله باشد. خود این یک پیروزی بزرگ برای جبهه مقاومت است و در صورت وقوع، غریو شادی بیش از سیصد میلیون سنی و شیعه منطقه به آسمان برمیخیزد. اسرائیل میداند این دیگر لحظه خداحافظی است و پس از آن برای او حیاتی باقی نمیماند. بله همانطور که بن کاسپیت نوشت، این یک هشدار جدی برای اسرائیل است. پس بهتر است با حملات کور و بینتیجه به سوریه، این زمان را جلو نیندازد.
🔻روزنامه رسالت
📍دکترین هزارتکه بایدن!
✍️حنیف غفاری
با گذشت۶ ماه از حضور جوبایدن در رأس معادلات سیاسی و اجرایی واشنگتن، این سؤال مهم مطرح است که چارچوب فکری و محاسباتی رئیسجمهور دموکرات آمریکا در کاخ سفید، بر چه مبانی و اصولی استوار بوده و این مبانی، چگونه از حوزه تئوریک و انتزاعی به حوزه عملیاتی و کاربردی قابل انتقال میباشد؟
طی ۶ ماه اخیر، مصادیق و نمادهای شکست سیاست خارجی دولت جدید آمریکا ( بهمانند دولت ترامپ) قابلمشاهده هستند. از ناکامی بایدن در تحمیل توافقی یکطرفه ( با اسم رمز احیای توافق هستهای ) به ایران ، شکست در راهاندازی شورشهای گسترده در کوبا،پیروزی بزرگ چپگرایان ضدآمریکایی در انتخابات ریاست جمهوری پرو، ترک جنجالی و بیسروصدای افغانستان توسط نیروهای آمریکایی، رشد تصاعدی هزینههای حضور اشغالگرایانه آمریکا در عراق و ... جملگی مواردی هستند که رئیسجمهور آمریکا و همراهانش قدرت انکار آن را ندارند.
رئیسجمهور جدید آمریکا در این میان ، به دکترینهای شکستخورده یا محکوم به شکستی فکر میکند که تا قبل از تحولات اخیر در نظام بینالملل، سعی داشت بازی خود را بر آنها استوار سازد. بایدن امروز نمیداند باید در قبال تحولات جاری جهان، چه دکترین خاصی را تدوین یا بازسازی کند!دکترین مونروئه یک دکترین سیاسی آمریکایی بود که در دسامبر ۱۸۲۳ توسط مونروئه، رئیسجمهور وقت آمریکا اعلام شد. بر پایه این دکترین،دولت ایالاتمتحده آمریکا تصمیم گرفت که از دخالت در جنگهای بین قدرتهای اروپایی و مستعمرات آنها خودداری و از سوی دیگر وقوع جنگ در قاره آمریکا را بهعنوان حرکتی خصمانه تلقی کند.دکترین مونروئه تا حدود یک قرن جایگاه ویژهای در سیاست خارجی آمریکا داشت،تا اینکه «ویلسون »با واردکردن آمریکا به جنگ جهانی اول خط بطلانی بر این دکترین کشید.درهرحال،جهان امروز با جهان سال ۱۸۲۳ بسیار متفاوت است.امروزه آمریکا در مقامی قرار ندارد که بخواهد میان «کنش خود» و«واکنش دیگران»نوعی توازن ایجاد نموده و این توازن را مبنای نگاه و عمل خود در نظام بینالملل قرار دهد.
در قالب یک نتیجهگیری کلی میتوان گفت که دکترین مونروئه در «آمریکای محدود شده»نمودی ندارد.به عبارت بهتر، چنانچه افرادی نظیر جیمی کارتر و بیل کلینتون اذعان کردهاند، واشنگتن اکنون در جایگاهی قرار ندارد که بخواهد با استناد به یکجانبهگرایی، پازلها و معادلات جاری در حوزه روابط بینالملل را تدوین و تعیین کند!
دکترین «دیوید آیزنهاور»دکترین دیگری است که جوبایدن در مواردی قصد بازتعریف آن را در حوزه سیاست خارجی آمریکا دارد. آیزنهاور علیرغم اینکه یک جمهوریخواه بود، طی دو دوره تصدیاش در پست ریاست جمهوری سیاستهای داخلی را تعدیل کرد. او درصدد بود تا اتحاد آمریکا را با کشورهای همپیمان تقویت کرده و واشنگتن را برای مقاومت در برابر تهاجم «سرخ» به اروپا، آسیا و آمریکای لاتین مهیا نگه دارد. حتی دکترین آیزنهاور در سال ۱۹۵۷ سطح تعهدات کشورش را در قبال منطقه غرب آسیا ا فزایش داد،اما امروزه «تهاجم سرخی»وجود ندارد که آمریکا بخواهد دکترین آیزنهاور را در خصوص آن اعمال نماید.متعاقبا، آمریکا در بسیاری از نقاط جهان، دیگر قدرت مانور خود را ازدستداده و چشماندازی نیز برای احیای این قدرت ازدسترفته متصور نیست. بدون شک در چنین شرایطی دکترین ابداعی یا ترکیبی بایدن،نهتنها منتج به تسلط واشنگتن بر نقاط مختلف دنیا نخواهد شد، بلکه بهمثابه کاتالیزور و عاملی تسریعکننده در مسیر انزوای بینالمللی آمریکا محسوب میشود. حقیقتی که دیر یا زود بایدن و همراهانش با آن مواجه خواهند شد.
🔻روزنامه اعتماد
📍از کجا آغاز باید کرد؟ (۱)
✍️عباس عبدی
مسائل خوزستان به نقطهای رسیده که همه اتفاق نظر دارند؛ حق متوجه مردم است. هر چند به نظر بنده نیازی نبود که فریاد مردم بلند شود تا مسوولان امر متوجه این حق شوند. خوشبختانه آقایان، بدون استثنا سفرهای زیادی به خوزستان میکردند و وضع آنجا را میدیدند. برای فهم مشکلات مردم حتی نیازی نبود پای درددل آنان بنشینند، کافی بود نگاهی به ظاهر و سر و روی خرمشهر کنند تا متوجه عمق ماجرا شوند. اینکه میگویند رنگ رخساره نشان میدهد از سِرِّ ضمیر؛ در اینجا کاربرد دارد. اگر سهدهه پس از جنگ به خرمشهر و آبادان وارد شویم و همچنان آثار جنگ و خمودگی چهرهها در آن دیده شود و از میراث گذشته آن فقط تعداد زیاد نمایندگان مجلس آن، باقی مانده باشد (این شهر سه نماینده در مجلس دارد) و هیچ نشان مثبت دیگری در آن نبینید، در این صورت واضح بود که ماجرا چیست؟ من همیشه در این فکر بودم که حتی اگر حقوق مردم آنجا را هم توجه نمیکردند، باز هم کوشش برای زدودن آثار جنگ یک الزام و ضرورت بود، حال چگونه چنین چیزی انجام نشده است، پرسش مهمی است. اگر گزارشهای فساد در منطقه آزاد خرمشهر اعلام و رسیدگی میشد کل ماجرای خوزستان برای همه روشن میشد. اصلا مساله برای آقایان روشن بود؛ مگر ممکن است در حکومتی که برای گرفتن اجازه نشر کتاب، واژه واژه کتابها به دقت خوانده و معنای محتمل آن شکافته و طعم آن مزه میشود، از بی آبی یا وضعیت خوزستان بیخبر باشند؟ اکنون که صدای اعتراض خوزستانیها درآمده است، میتوان پرسید که چه باید کرد و از کجا باید آغاز کرد؟ سعی میکنم که در پاسخ به این پرسش نکات اصلی و ریشهای مورد نظرم را طی چند یادداشت تقدیم کنم. مساله این است که آیا خوزستانیها یکشبه متوجه مشکلات خود شدهاند و راه اعتراض را پیش گرفتهاند؟ آیا پیشتر معترض نبودهاند؟ مگر ممکن است؟ اگر اعتراضی کردهاند چرا شنیده نشده است؟ یا اگر اعتراض کردهاند پس چرا عمل نشده است؟ از چه طریقی اعتراض کردهاند؟ آیا اعتراض آنان با واکنش منفی امنیتی مواجه شده است؟ شیوههای مدنی و ممکن اعتراضی آنان که در دسترس و مجاز بوده کدام است؟ در پاسخ ابتدا به دو نمونه نمایندگان مجلس و رسانهها میتوان اشاره کرد.
۱- مگر نه اینکه مردم خوزستان ۱۸ نماینده در مجلس دارند، و صدها نماینده در شورای شهر و چند نماینده در مجلس خبرگان. پس چرا این نمایندگان که باید صدای قانونی این مردم باشند و مطالبات آنان را به صورت مدنی و قانونی پیگیری کنند تا کارد مشکلات به استخوان مردم نرسد در این ماجرای اخیر حضوری ندارند؟ پاسخ این است که آنان برای انجام این وظیفه انتخاب نشدهاند، و اصولا با ایده درد مردم بیگانه هستند، چون از دل رقابتی آزاد و نمایندگی واقعی بیرون نمیآیند. تا هنگامی که مردم نتوانند نمایندگان واقعی خود را در ساختار حقوقی و سیاسی داشته باشند؛ صدای اعتراض آنان از تریبونهای سیاسی و حقوقی بازتاب پیدا نمیکند، و کسی نخواهد بود که حقوق مردم را پیگیری و به نتیجه برساند، در نتیجه مردم بیدفاع شده و اقدام موثر و ملموس حقوقی و سیاسی نمیتوانند انجام دهند. این وضع ادامه پیدا میکند تا هنگامی که زخم مشکلات، عفونت میکند و سراسر بدن را فرا میگیرد و هیچ آنتیبیوتیکی درد آن را آرام نمیبخشد و عفونت را خشک نمیکند. اگر خوزستان نمایندگان واقعی داشت اجازه نمیدادند که ۳۰ سال پس از جنگ چنین وضعی در آنجا حکمفرما باشد. پرسشی که حکومت باید از خود بپرسد این است که اکنون در خوزستان با چه کسی طرف است؟ با مردمی که فاقد نمایندگی حقوقی هستند؟ یا سران عشایر و طوایف، یا نهادهای مدنی مثل شوراها، یا احزاب، یا سندیکاها و ...؟ بله، هنگامی که هیچ گونه نمایندگی کردن را برای مردم به رسمیت نشناسیم، نتیجه همین خواهد شد که هر گونه اعتراض به درگیری و تقابل منجر شود. نمایندگیهای موجود نماینده و حلّال مسائل مردم نیستند و قادر به نمایندگی مطالبات مردم نمیباشند، زیرا آنان از خلال فیلتر نظارت استصوابی بیرون آمدهاند و نه از رقابت واقعی مردم. به همین دلیل آنان بخشی از مساله هستند و نه بخشی از راهحل. در نتیجه آنان در این ماجرا غایب هستند و جرات حضور در میان مردم را ندارند. باید در تهران و در مجلس دنبال مسدود کردن فضای مجازی باشند و نه تامین آب و برق و شغل برای مردم. آنان باید مطالبات ولینعمتان خودشان را پیگیری کنند، این ولینعمتان هر که هستند مردم خوزستان نیستند. ادامه دارد
🔻روزنامه شرق
📍خوزستان، آزمونِ سخت تاریخ
✍️احمد غلامی
گفتم همینجا. ترمز زد و نگه داشت. جاده خاکی باریکی بود که به کرخهکور میرفت. رودخانه باریکی که اندکی آب در بستر آن جاری بود و نبود. شاید از همینرو به آن کرخهکور میگفتند، نمیدانم شاید هم اسمی بود که هنگام جنگ روی آن گذاشته بودند، همین و بس. کنار جاده نگه داشت، جاده سوسنگرد-اهواز. ناصر حامداختری میرفت سوسنگرد. توی اهواز همدیگر را دیده بودیم، باورم نمیشد با او روزی اینگونه ساده و بیریا آنهم توی یک رستوران درجه سه با کبابهای چرمی همسفره شویم. ناصر بزرگتر از ما بود، یکی، دو نسل جلوتر از ما. بزرگتر محله بود و همه از او حساب میبردند. باورم نمیشد او را توی لباس نظامی ببینم آنهم در گروه چمران. گفتم: «عجب پیراهن قشنگی داری!» خودش را برانداز کرد و لبخند زد، مثل همان لبخندی که آخرین بار در قاب پنجره ماشین زده بود. از شیب جاده پایین میرفتم که صدایم زد. برگشتم، پیراهن را از تنش درآورده بود و تکان میداد. گفت: «بیا مال تو!» پیراهن را توی هوا قاپیدم، خواستم چیزی بگویم که حرفم را قطع کرد و گفت: «تن تو باشه بهتره. شاید دیگه برنگردم!» پایش را از روی کلاچ برداشت و ماشین در چشم برهمزدنی توی جاده سوسنگرد گم شد.
ناصر برنگشت و پیراهن سالها تنم بود. سالها توی هوای شرجی جنوب، توی جبهههای طراح، حمیدیه، پاسگاه زید و خیلی جاهای دیگر. خیلی جاهایی که دیگر فقط اسم نبودند و نیستند و با سرنوشت بسیاری از آدمها گره خوردهاند. از همینرو است که دیگر خرمشهر یک شهر نیست، همینطور آبادان، سوسنگرد، حمیدیه فقط یک شهر نیستند، پارهای از وجود بسیاریاند که دیگر سالها در آن سرزمینها زندگی نمیکنند، اما اسم آنجا که به گوششان میخورد وجودشان پَر میکشد برای آن دیار. خوزستان دیگر خوزستان نیست. نوستالژی دورانی فراموشنشدنی است. از همینرو جریانهای سیاسی، نیروهای نظامی و امنیتی که تعلق خاطری به آن نوستالژی داشته باشند، در این روزها که خوزستان با حوادثی تلخ روبهروست رو در روی خود قرار میگیرند. خوزستان بخشی لاینفک از وجود آنان شده بود، اما از پس سالها آن را فراموش کرده بودند. اینک مردم خوزستان را میتوان از این منظر دید، از منظر جهان پیرامونی که آدمهایش فراموش شدهاند و به شمار نمیآیند. آدمهایی که پس از جنگ در هیچ محاسبهای به حساب نیامدهاند، اما اینک آنان بازگشتهاند، از طریق امر عینی و ملموس. هیچ امری عینیتر و ملموستر از احتیاجات اولیه زندگی آدمها نیست و حق حیات و آب از بدیهیترین این احتیاجات است، اما خوزستان بیش از آنکه تشنه آب باشد که هست، تشنه سیاست مبتنی بر عدالت و برابری است. به حساب آمدن در شمارش افرادی که منافعی برابر با دیگران دارند. این مطالبه، خاص و مختص خوزستان نیست، فقط تجلی آن امروز خوزستانی شده است و شکل نمادین آن در آب پیداست. مردم، تشنۀ سیاست و عدالتاند و بهسرعت آب را نمادین کردهاند.
اینک این امر نمادین، کارکرد سیاست و عدالتخواهانه پیدا کرده و به خلق مردمی تازه منجر شده است، مردمی که صرفا برای احتیاجات اولیه گام به میدان نگذاشتند. آنان تصویر تازهای از سرزمینیاند که زخمهای بسیار بر تن دارد. آنان معنای خیابان را از محل تردد به محل دادخواهی سیاسی تغییر دادند. اینک آب، امری نمادین برای دادخواهی است و برای متفرقساختنِ دادخواهان آن نباید پاسخ نمادین به آن داد. مردم پاسخ عینی و ملموس میطلبند. اعتراضات خیابانی، به این دلیل سیاسی نیست که در جغرافیا و موضعی مشخص در حال وقوع است، از آنرو سیاسی است که برداشتِ ما از امر محسوس را دچار بحران میکند. مردم خوزستان میخواهند جهانی را در معرض دید همگان قرار دهند که پیش از این جهانی قابل رؤیت نبوده است، و مردمی که در حالت عادی قابلِ دیدن نبودند، به حساب نمیآمدند. آنان در پی آنند که دیده شوند، مطالباتشان شنیده شود. آنان دادخواستی برای شنیدن دارند: «دادخواستی که سیاست به میانجی آن وجود دارد». البته اگر سیاست را به تعبیر رانسیر به معنای اختلاف بگیریم: «سیاست، اختلاف میان رویارویی منافع یا عقاید نیست. اختلاف تجلی امر محسوس در خودش است. تجلی و بیان سیاسی آن چیزی را که هیچ دلیلی برای دیدهشدن ندارد قابل دیدن میسازد. یک جهان را درون جهان دیگری جای میدهد». خوزستان جهانِ پیرامونی رؤیتپذیرشده است در برابر دیدگان جهان مرکزی. این جهان با امری محسوس، سیاست را شکل تازه میبخشد. سیاستی که پاسخ سیاسی درخوری میطلبد. کژراهه آن است که سیاست را اعمال قدرت بگیریم، این برداشت از سیاست ما را وادار میسازد تا صدای سوژههای سیاسی را بهوضوح نشنویم و دادخواهیشان را نادیده بگیریم. خوزستان فصل دیگری از سیاست برای نهادهای رسمی نظامی است. راه گریزی از تاریخ خوزستان نیست. خوزستان نوستالژی افتخاراتشان است و اینک رو دررویشان ایستاده و آنان را به آزمونی تازه میطلبد. آزمونی که میتواند تاریخ پرافتخارشان را مخدوش سازد یا دوباره آن را رستگار کند.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍انتقام سخت اقتصاد از سیاست در ایران
✍️محمدصادق جنانصفت
پنهانسازی گرفتاریها و گرههای کور زندگی و کسبوکار و معیشت ایرانیان دیگر مانند روز آشکار شده و ایرانیان از روزگار غمانگیز خود آگاهی همه سویه دارند. حالا دیگر چند سالی است که مدیران سیاست و ادارهکنندگان ایران با اطلاع دقیق از اینکه پنهانسازی دشواریهای زندگی شهروندان این سرزمین ناشدنی است راه تازهای را میروند و دنبال این هستند که بگویند سازنده این همه بدبختی کیست؟دولتهای روحانی تا چند سال نخست توپ بدبختیهای شهروندان را به رفتارها و دیدگاه استیلایافته بر دولتهای احمدینژاد انداختند. در سالهای تازهسپریشده منتقدان دولتهای روحانی این توپ را به زمین دولتهای یازدهم و دوازدهم انداخته و هر روز بیشتر از روز پیش به این دولتها پنالتی میزنند. از سوی دیگر اما همه بازیگردانان سیاست در ایران رفتار ایالات متحده آمریکا را بنمایه بیچارگی ایرانیان شناسایی کرده و در این راه هرگز چون وچرا نکردهاند.
واقعیت و حقیقت اما این است که این روزهای سخت شده برای ایرانیان و اقتصاد کلان و تیرهروزی شهروندان و به ویژه گروههای تهیدست ایرانی ریشه در ستم سیاست بر اقتصاد ایران در دهههای ۱۳۴۰ تا امروز دارد. در همه شش دهه پیوندخورده به شروع دهه ۱۴۰۰ سیاستمداران ایرانی از هر حزب و گروه سیاسی و در دولتهای گوناگون با تصوری خام و بیرحمانه سوار بر اسب درآمدهای نفت و سایر داراییهای ارزشمند این سرزمین گودالها و بیراهههایی بر سرراه اقتصاد کندند و کشیدند و با بهرهبرداری از ثروت عظیم این مرز و بوم خون اقتصاد ایران را به زمین ریختند. مجموعه سیاستورزان ایرانی هرگز هشدارها و آژیرهای پرشمار اقتصاددانان را نشنیدند و هرگاه هم شنیدند کارشان به شوخی و سر به سر نهادن و خوار کردن اقتصاد کشید. اینگونه شد که همه صدها میلیارد دلار درآمد به دست آمده از صادرات نفت خام و هزاران هزار میلیارد تومان از ثروتها و داراییهای ایران زمین دور ریخته شد و هدر رفت. آنچه این روزها در خوزستان و پیش از این در سیستانوبلوچستان با داغی بیشتر و در همه استانها با درجههای کمتری از بدتر شدن وضعیت ایرانیان میبینیم دستاورد نادیده گرفتن دانش اقتصاد و زورگویی به این دانش بوده و هست.
تجربه تاریخی نشان میدهد که زورگوترین سازمانهای ساخت اراده سیاستمداران در سرزمینهای بزرگ و کوچک در پهنه کره زمین روزی در برابر منطق نیرومند اقتصاد به زانو درآمدهاند و اقتصاد انتقام سختی از سیاست در این کشورها گرفته است و میگیرد. رهبران بیرحم حزب کمونیست مخوف روسیه با آن نیروی شیطانی در شوروی سابق، زورگویی شش دههای برادران کاسترو در کوبا، بردهسازان شهروندان در کرهشمالی، پوپولیسم بیپروای خوان پرون در آرژانتین و رویاپردازی مکارانه هوگو چاوز در ونزوئلا با زورگویی به اقتصاد کشورهایشان را به دست فقر و رشدنایافتگی و نابرابریهای فزاینده سپردند و حالا اقتصاد از آنها انتقام گرفته است. شوربختانه در ایران نیز راهی رفتیم که به این روزهای دشوار رسیدهایم و حالا اقتصاد از سیاست در ایران انتقام میگیرد و کسی هم جلودارش نیست.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍گسستهای حکمرانی آب
✍️دکتر میلاد نوری
با نگاهی به فهرست دشتهای ممنوعه ایران (۴۱۰ دشت از ۶۰۹ دشت کشور در سال ۱۳۹۹)، میزان مصرف منابع تجدیدپذیر، تخریب تالابها و زیستگاههای کشور متوجه عدم امنیت آبی کشور میشویم. این عدم امنیت آبی اغلب با اصطلاحاتی از قبیل تنش آبی، بحران آبی و ورشکستگی آبی در محافل علمی معرفی میشود. این عدم امنیت صرفا در آمار و اطلاعات قابل مشاهده نیست. مناقشات اجتماعی و درگیریهای متعدد (از قبیل آنچه در کازرون، حوضه دریاچه ارومیه، خوزستان، شرق اصفهان، و... شاهد بوده و هستیم) آینه تمامنمای این عدم امنیت آبی است.
با توجه به این موارد، لازم است بررسی شود که ریشه این عدم امنیت آبی در کجا قرار دارد. بهنظر میرسد که سیستم ضعیف و از هم گسیخته حکمرانی آب (water governance) کشور ریشه تمام این مشکلات است. در اینجا حکمرانی آب به عنوان مجموعه سیستمهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و اداری اطلاق میشود که بهمنظور مدیریت، توسعه و تحویل منابع آبی در سطوح مختلف تعبیه شدهاند. حکمرانی آب گاهی به اشتباه مدیریت آب تلقی میشود. مدیریت آب به فعالیتهایی از قبیل پایش، توسعه و عملیاتهای روزمره با هدف بهبود وضعیت منابع آب میپردازد. لیکن، حکمرانی آب به ساختار و بستری اطلاق میشود که اهداف مدیریتی در آن تعریف میشوند. سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (Organisation for Economic Co-operation and Development, OECD) هفت گسست مختلف برای حکمرانی معرفی کرده است. در این مقاله بر مبنای چارچوب معرفیشده توسط OECD به بررسی گسستهای سیستم حکمرانی آب کشور میپردازیم.
۱- گسست اداری: این گسست ریشه در عدم تطابق مرزهای مدیریت و مرزهای جغرافیایی حوضه آبریز دارد. تا قبل از سال ۱۳۸۳، مقیاس مدیریت تقریبا با گستردگی جغرافیایی حوضهها همخوانی داشته است، لیکن در سال ۱۳۸۳ و تصویب قانون «تبدیل ادارات کل امور آب استانها به شرکتهای آب منطقهای استان» عملا مقیاس جغرافیایی مدیریت از حوضه به استان تغییر یافت. هرچند منظور اصلی این قانون کوچک مقیاس کردن اقدامات و مداخلات مدیریت آب از کل حوضه آبریز به استان نبوده است، لیکن نتایج عملی اجرای این قانون، استانی شدن مدیریت آب حوضه بوده است. نمونه بارز این گسست در مدیریت حوضه آبریز گاوخونی به روشنی قابل ملاحظه است. حوضهای که هماکنون چندین مدیر از استانهای مختلف مسوول مدیریت آن هستند!
۲- گسست اطلاعات: این گسست در اثر عدم ارائهاطلاعات و دادههای مناسب و قابل اعتماد به بازیگران اصلی و ذینفعان ایجاد میشود. اطلاعات راجع به منابع آب ایران اغلب در شکل گزارشهای کلی و با عدم قطعیت بالا توسط وزارت نیرو ارائه میشوند. وزارتکشاورزی، بهعنوان مسوول مدیریت آب در مزرعه، تاکنون دادهها و اطلاعات مناسب و قابل اعتماد پیرامون میزان و بهرهوری مصرف آب، حسابداری آب مزرعه و کارآیی سیستمهای آبیاری ارائه نداده است.
۳- گسست سیاست: این گسست در اثر رویکرد سیلویی
(Siloed approach) در سیستم حکمرانی ایجاد شده است. طبق قانون اساسی، متولی اصلی مدیریت آب کشور وزارت نیرو است. وزارت کشاورزی نیز مدیریت آب در مزرعه را برعهده دارد. با اینکه برهمکنش فراوانی بین این دو وزارتخانه اصلی مدیریت آب قابل مشاهده است، این دو وزارتخانه دچار مدیریت سیلویی هستند و تمایلی به همکاری، اشتراکگذاری و درگیرکردن سایر ارگانهای دولتی و غیردولتی در مدیریت آب کشور ندارند.
۴- گسست سرمایهگذاری: این گسست بر اساس مکانیسم نامناسب سرمایهگذاری بروز میکند و سبب میشود مدیران نتوانند بهطور موثری وظایف خود را انجام دهند. بهنظر میرسد سرمایهگذاری در سیستم حکمرانی آب کشور بیشتر نامتعادل انجام شده است تا ناکافی. وزارت نیرو اغلب در پی سرمایهگذاری در ساخت سد و پروژههای بزرگ انتقال آب بوده است. پس از جنگ ایران و عراق، وزارت کشاورزی نیز سرمایهگذاری هنگفتی در توسعه سیستمهای آبیاری تحتفشار انجام داده است. جالب آن است که این سرمایهگذاریها بدون توجه به عواقب منفی این پروژهها از قبیل مناقشات آبی، تخریب زیستگاهها و تالابها، و بروز تناقض جُونز (Jevons’ paradox) انجام شده است.
۵- گسست اهداف: این گسست مهمترین ضعف سیستم حکمرانی آب کشور است و از هدفگذاریهای ناهمگون و در برخی موارد متناقض نشأت میگیرد. این گسست سبب بروز مناقشات و درگیریهای فراوانی بین وزارت کشاورزی و نیرو شده است. دلیل اصلی این گسست در حکمرانی آب کشور عدم تعادل بین سیاستها و اهداف تامین امنیت آبی و امنیت غذایی کشور است. هماکنون درصد اتکایی غذایی کشور ۸۵درصد است که این خوداتکایی (که الزاما نمیتوان آن را به امنیت غذایی ترجمه کرد) به بهای برداشت ۸۹درصد از منابع آب تجدیدپذیر کشور در بخش کشاورزی تحقق یافته است. بنابراین تمام قوانین و پروژههایی (مثل پروژه احیا و تعادلبخشی منابع آب زیرزمینی کشور) که برای تامین امنیت آبی وضع میشوند، با برنامههای تامین امنیت غذایی کشور در تناقض میافتند!
۶- گسست ظرفیت: این گسست بیشتر بهدلیل عدم ظرفیت زیرساخت، فناوری و علمی سیستم حکمرانی برای حل معضلات و تدوین راهبردها بروز میکند. چارچوب حکمرانی آب کشور ظرفیت کافی برای حل مشکلات و چالشهای جدید از قبیل تغییرات اقلیمی و نوسانات متواتر اقلیمی (خشکسالی و سیل) را ندارد. این چارچوب بدون یادگیری از شکستها و ناکامیهای گذشته همچنان تلاش میکند بر مبنای رویکردهای فنی-مهندسی با مشکلات جدید مواجه شود. این رویکرد به پارادایم عملیات هیدرولیکی (hydraulic mission paradigm) معروف است.
۷- گسست مسوولیتپذیری: این گسست عدم شفافیت در یک سیستم حکمرانی را که بهدلیل نبود آگاهی، مشارکت ذینفعان و فساد ایجاد میشود، توضیح میدهد. همانطور که قبلا توضیح داده شد، سیستم حکمرانی آب کشور از گسست اطلاعات رنج میبرد. همچنین، اغلب معلوم نیست که تصمیمات مدیریتی توسط چه کسانی گرفته میشود؟ این عدم شفافیت در نقشها و تصمیمات، سبب بروز پدیده درب چرخان (revolving door) شده است. قبل از تصویب آییننامه اصلاحات ارضی، حکمرانی آب کشاورزی کشور به دلیل وجود سیستمهای فنی-اجتماعی بُنه تا حدودی مشارکتی محسوب میشد. اما پس از تصویب این آییننامه در سال ۱۳۴۳ و رخداد انقلاب سبز مشارکت ذینفعان در سیستم حکمرانی کشور بهطور جدی نادیده گرفته شد. پس از آن نیز تمام تلاشها از قبیل طرح تشکل آببران برای جلب مشارکت ذینفعان در سطوح به دلیل نگاه از بالا به پایین و رئیسمآبانه مدیران آب کشور با شکست مواجه شده است.
سخن آخر: همانطور که مشاهده شد سیستم حکمرانی آب کشور با چالشها و گسستهای فراوانی روبهرو است که بدون رفع آنها، حل معضلات و تامین امنیت آبی کشور امکانپذیر نیست!
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست