🔻روزنامه ایران
📍اولویت دولت سیزدهم در مبارزه با فساد
✍️وحید شقاقی
مطالعات بانک جهانی و سازمانهای بینالمللی نشان میدهد که رشد اقتصادی باثبات و پویا بدون ریشهکنی فساد مقدور نخواهد شد. بانک جهانی در دهههای گذشته برای رشد اقتصادی کشورها توصیه میکرد که سرمایه انسانی افزایش و تقویت شود اما اخیراً در توصیههای بانک جهانی شاهد هستیم که این بانک و دیگر نهادهای بینالمللی بر کنترل و ریشهکن کردن فساد متمرکز شدهاند و این نشان میدهد که چقدر مبارزه با فساد برای رشد و توسعه اقتصادی کشورها مهم است که بانک جهانی و صاحبنظران و اقتصاددانهای جهانی به این امر واقف شدهاند که مهمتر از سرمایه انسانی و اجتماعی ریشهکن کردن فساد است و کشورهای ما با فساد بالا امکان رشد و توسعه اقتصادی را نخواهند داشت. پس اقتصاد سالم، اقتصادی است که بتواند ریشههای فساد را از بین ببرد و یک اقتصاد شفاف را عرضه کند. کشور ایران هم اگر به دنبال این است که از این مسائل و ابرچالشها عبور کند قطعاً با میزان ادراک بالا که در حال حاضر مشاهده میشود راه به جایی نخواهد برد. در حال حاضر اقتصاد ایران طبق گزارش سازمانهای بینالمللی و نیز براساس نظرسنجیهایی که در داخل کشور انجام میشود شاخص ادراک فساد آن به مراتب بالا است. در حال حاضر ما گزارشی از فساد تجربی نداریم یعنی چقدر فساد در کشور ما رخ میدهد اما شاخص ادراک فساد سنجش میشود و وضعیت ادراک فساد هم از حیث سازمانهای بینالمللی و هم از منظر نظرسنجیهای داخل، کشور ما وضعیت مناسبی ندارد. این شرایط هم سرمایه اجتماعی را تضعیف میکند و هم سرمایههای انسانی را در یک اقتصاد فسادزا تلف میکند و همچنین سرمایههای فیزیکی را از بین میبرد. لذا اگر اقتصاد ایران برای عبور از این چالشها و ابرچالشها به دنبال این است که از سرمایههای فیزیکی، اجتماعی و انسانی خود بهره ببرد لاجرم باید فساد را کنترل کند و با این درجه از فساد همه سرمایههای ما تلف خواهد شد. این موضوع نیازمند عزم جدی برای ریشهکن کردن آن است و باید اصلاحات ساختاری در کشور اتفاق بیفتد یعنی اگر دولت سیزدهم به دنبال ریشهکن کردن فساد است باید دست به اصلاحات ساختاری بزند. ازجمله اصلاحات ساختاری که در ادبیات جهانی هم بر آن تأکید شده است بحث کوچکسازی و منطقیسازی اندازه دولت، کاهش دخالت در اقتصاد، واگذاری فعالیتهای اقتصادی به بخش خصوصی است که در راستای اصل ۴۴ باید این اجرا شود، همچنین تحقق دولت الکترونیک و هوشمندسازی و دیجیتالی شدن اقتصاد که اینها به عنوان یک رکن مهم است. تقویت نظارت رسانهها و خبرگزاریها که بتوانند بر فساد مدیران ورود پیدا کنند و عملاً به رسانهها قدرت داده شود که بتوانند نظارت را تقویت کنند هم نکته قابل توجه دیگری است که نباید از آن غافل شد. پس گسترش نظارت همگانی، گسترش نظارت نهادهای مدنی که مهم است و در کنار آن دیجیتالی شدن اقتصاد هم بسیار اهمیت دارد و میتواند شفافیت اقتصاد را گسترش بدهد. همچنین کنترل گردش مالی افراد مهم است. همه جای دنیا گردش مالی شفاف است اما در اقتصاد ایران متأسفانه گردش مالی شفاف نیست و این موجبات پولشویی و فساد را ایجاد میکند. مقررات زدایی و حذف مقررات زائد هم از دیگر موارد مهم است.
پس تا زمانی که اصلاحات ساختاری در اقتصاد ایران اتفاق نیفتد همچنان درجه فساد بالا خواهد بود و با این میزان از فساد سرمایههای فیزیکی، انسانی و اجتماعی از بین میرود، و دلسردی بهوجود میآید و بهرهوری پایین خواهد آمد. پس یکی از اقداماتی که دولت سیزدهم باید انجام دهد این است که انجام اصلاحات ساختاری در راستای ریشهکن کردن فساد اقتصادی است که باید برای این هدف برنامه مشخصی را آماده کند.
🔻روزنامه کیهان
📍وقتی مامور «سیا» قهرمان المپیک شد
✍️محمد صرفی
پنج سال پیش یکی از ورزشکاران دنیای قهرمانی آمریکا درگذشت. «دِیو سیمه» ظاهراً فقط دونده بود. با درگذشت او، گوشهای از زندگی رازآلودش فاش شد. او یک دونده حرفهای بود اما در عین حال مامور سازمان سیا هم بود. او در المپیک ۱۹۵۶ در ملبورن حضور داشت اما اصلیترین ماموریت وی در المپیک ۱۹۶۰ رم رقم خورد. همان دورهای که او در رشته ۱۰۰ متر مدال نقره را کسب کرد. سیمه فقط برای دویدن به رم نرفته بود. او از طرف سیا مامور بود ورزشکاران شوروی سابق را جذب و به پناهندگی ترغیب کند. نام عملیات آیرودینامیک بود و مقدمات آن از سالها قبل و با شناسایی و زیرنظر گرفتن ورزشکاران شوروی سابق تدارک دیده شده بود.
عملیات المپیکی آیرودینامیک بخشی از یک عملیات بسیار بزرگتر بود. هدف و میدان اصلی عملیات اوکراین بود. باید احساسات ضدشوروی در اوکراین ایجاد و تشدید میشد. این کار نیاز به اطلاعات داشت و جمعآوری اطلاعات مورد نیاز برعهده اوکراینیهایی بود که به غرب پیوسته بودند. این مهاجران با اسم رمز AECASSOWARY شناخته میشدند و هرکدام کد مخصوص خود را داشتند. همکار سیمه در المپیک رم فردی به نام «میکولا لبد» با اسم رمز AECASSOWARY۲ بود. بیش از نیم قرن طول کشید تا گوشهای از ابعاد عملیات آیرودینامیک فاش شود و البته اگر شوروی دچار فروپاشی نشده بود، بعید است همین اطلاعات هم منتشر میشد. این ماجرا فقط یکی از موارد استفاده سیاسی و بلکه امنیتی غرب از مقوله ورزش است. همان ورزشی که میگویند نباید آن را سیاسی کرد!
ما نمیدانیم ماموران سیا در المپیک توکیو چه کسانی هستند. دوندهاند؟ شناگرند؟ نیزه پرتاب میکنند؟ یا شاید هم کشتیگیر باشند. شاید هم هیچکدام از اینها نباشند. آنها در المپیک رم از کشیشها و خبرنگاران هم استفاده کردند. اما همینقدر میدانیم که اگر کسی گمان کند المپیک، صرفاً آوردگاهی ورزشی و برای تعمیق صلح است، سادهلوحی بیش نیست. چرا؟ بخوانید!
دو روز نخست المپیک توکیو برای ایران پر از خبر و حادثه بود. روز اول جواد فروغی در رشته تیراندازی با تپانچه بادی از فاصله ۱۰ متری، نه تنها مدال طلا را برای ایران به ارمغان آورد بلکه رکوردشکنی هم کرد. رخدادی که بخش اعظم افکار عمومی را شگفتزده و بسیاری از کارشناسان ورزشی را هم غافلگیر کرد. کسی کسب مدال طلا در اولین روز مسابقات المپیک -که برای نخستین بار در تاریخ، مدتی ایران را در جایگاه دوم جدول ردهبندی قرار داد- را پیشبینی نمیکرد. به سرعت مشخص شد قهرمان المپیکی کشورمان پرستار بخش کرونایی در بیمارستان حضرت بقیهًْالله(عج) و عضو سپاه پاسداران بوده و سابقه حضور در سوریه و امدادرسانی به مردم جنگزده این کشور را نیز داشته است.
با انتشار این خبر به سرعت مزدوران رسانهای و مواجببگیران کاخ سفید، ملکه انگلیس، بن سلمان و تلآویو دست به کار شدند و کفتاروار حمله به روح و روان مردمی را که از قهرمانی یکی از فرزندان خود شاد بودند، آغاز کردند. کار به جایی رسید که برخی از این مزدورانِ وطنفروش از کمیته ملی المپیک خواستند بهدلیل عضویت فروغی در سپاه و حضورش در سوریه باید مدال وی را پس بگیرند! ظاهراً تیرهای فروغی بیش از آنکه به سیبل بخورد به چشم تنگ آنانی خورده بود که از هر موفقیتی برای این مرز و بوم و تزریق هرگونه امید و شادی به این مردم، چنان عصبانی میشوند که مثل مار به خود پیچیده و به مزخرفگویی میافتند. حجم این مهملات به جایی رسید که رسانههای معاند در گزارشها و تحلیلهای خود نوشتند این مدال متعلق به جمهوری اسلامی است و نه ایران و ما از این بابت خوشحال نیستیم. البته آنهایی که از آمریکا میخواهند بیشتر ایران را تحریم کند و به سران رژیم صهیونیستی نامه مینویسند که بیشتر در ایران دست به خرابکاری و ترور بزند، اگر از مدالآوری ورزشکار کشورمان در المپیک شاد شوند جای تعجب دارد.
در روز دوم مسابقات، یعنی دیروز و در جریان مسابقات تکواندوی زنان، ناهید کیانی نماینده کشورمان با کیمیا علیزاده که با تیم پناهندگان به توکیو رفته روبرو شد. این رویارویی موج دیگری از جنجال و فضاسازی سیاسی علیه کشورمان را از سوی جریانهای معاند به همراه داشت. کیمیا علیزاده نخستین زن ایرانی است که در المپیک مدال بدست آورده است. او این مدال را در المپیک ۲۰۱۶ برزیل و با پرچم جمهوری اسلامی ایران بدست آورد. بالاترین مقامات کشور از وی تقدیر کردند. پاداش مدال طلا به او داده شد، قدر دید و بر صدر نشست. وقتی هم که مصدوم شد در خارج از کشور بارها و از جیب کشور تحت عمل جراحی قرار گرفت.
دی ماه سال ۹۸ او از سفر ورزشی به هلند بازنگشت. به آلمان رفت و با انتشار دیکتهای تند و سیاسی از پرچم کشورش اعلام برائت و درخواست پناهندگی کرد. او یکی از معدود قربانیان جریانی است که قهرمانان سطح بالای ورزشی کشور را سالهاست تحت نظر داشته و با انواع و اقسام روشهای کثیف و به ظاهر فریبنده در صدد جداسازی آنها از ریشه خود است. کاش شیر پاک خوردهای پیدا میشد و سراغ ورزشکاران قهرمانی میرفت و تجربیات آنها از این دامهای رنگارنگ و فریبنده را ثبت و ضبط و منتشر میکرد. غالب این ورزشکاران وطندوست دست رد به سینه این جریان آلوده زدهاند و بالاخره در این میان چند نفر هم میلغزند و در دام میافتند. کیمیای ۲۱ ساله یکی از چند قربانی این جریان است.
ورزشکاران تنها طعمههای این جریان نیستند. دو گروه هدف اصلی این جریان است؛ دانشمندان و آدمهای باکیفیت که بودنشان میتواند گرهای از مشکلات کشور باز کند و فکر و تلاششان حرکت چرخدندههای علم و پیشرفت کشور را تسریع میکند و دوم چهرههای مشهور و محبوب -یا به اصطلاح سلبریتیها اعم از ورزشکاران، هنرمندان و...- که در میان مردم شناخته شده و بعضاً محبوب هستند. آنان با به دام انداختن گروه نخست میخواهند چوب لای چرخ حرکت علمی و پیشرفت کشور بگذارند و جدا کردن ریشه گروه دوم نوعی عملیات روانی علیه مردم ایران با ارسال این پیام جعلی و مسموم است؛ ببینید چقدر بدبخت و بیچارهاید که حتی قهرمانان و چهرههای مشهور و موفق کشورتان هم نمیتوانند دیگر در ایران زندگی و کار کنند و فرار میکنند، تکلیف شما مردم که دیگر روشن است!
ورزشکارانی که با وعدههای رنگارنگ پرچم کشور خود را میفروشند، فشنگهای این تیرباران افکار عمومی هستند و برای دشمن در همین حد ارزش دارند. تا وقتی بتوان با آنها به افکار مردم ایران شلیک کرد به درد میخورند و تر و خشک میشوند، وقتی هم که دیگر به درد این کار نخورند، فراموش شده و مهمات جدید باید جایگزین آنها شود. تا اینجای کار را داشته باشید و حالا به این شعار مضحک فکر کنید که سالهاست سعی دارند به خورد ما و همه دنیا بدهند که ورزش سیاسی نیست و آن را سیاسی نکنید!
ورزش همیشه و همه جا سیاسی نیست اما به وقتش میتواند سیاسی، آن هم از نوع کثیف و هولناک آن باشد. به قول کتاب مشهور «رقص برزیل با شیطان» -به قلم «دِیو رِزِن»- «المپیک، جام جهانی و بقیه ابر رویدادها در ۳۰ سال گذشته چیزی را فراهم کردهاند که با باتوم نظامی هم نمیشد به آن رسید؛ و آن چیزی نیست جز رضایت تودهها به مقاصد سیاستهای نئولیبرال.»
همه باید بیچون و چرا در برابر این سیاستهای نئولیبرالی زانو بزنند. تا به حال از خود پرسیدهاید چرا متصدیان ورزشی جهان اینقدر روی عدم رویارویی ورزشکاران مسلمان با رژیم جعلی اسرائیل حساس هستند و هرگونه عملی برخلاف این رویه با واکنشهای تند و جریمههای سنگین روبرو میشود؟ میادین ورزش قهرمانی جایی برای ترغیب مردم به ورزش و صرفاً سرگرم کردن آنها نیستند. یکی از کارکردهای این میادین، تطهیر دستان خونآلود جنایتکاران صهیونیست است. پیامی ساده و روشن به میلیاردها نفری که از طریق رسانههای مختلف پیگیر اخبار مسابقات هستند؛ ببینید! اسرائیلیها هم مثل همه مردم دیگر دنیا هستند. لبخند میزنند و مسابقه میدهند و حتی با حریفان مسلمان خود هم خوش و بش میکنند. وقتی ورزشکاری حاضر به رویارویی با حریف صهیونیست خود نمیشود، به این تصویرسازی دروغین نه گفته و چهره واقعی این رژیم جنایتکار را افشا کرده است. پس مستوجب شدیدترین تنبیههاست. بهطوری که نه تنها خودش بلکه بقیه هم حساب کار دستشان بیاید. البته که همه مرعوب این وضعیت نمیشوند و کم نیستند ورزشکارانی که مدال انسانیت و آزادگی را به مدال المپیک که آغشته به خون کودکان مظلوم فلسطینی باشد، ترجیح میدهند. مثل فتحی نورین، جودوکار معروف الجزایری که در المپیک توکیو حاضر به رویارویی
با حریف اسرائیلی نشد.
🔻روزنامه اطلاعات
📍بحران آب
✍️علیرضا خانی
تنش آبی، کمآبی و بحران آب مفاهیم نسبتا جدیدی است که طی دو سه دهه اخیر وارد ادبیات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی شده است. تنش آب مشکل در یافتن منابع آب شیرین برای استفاده است، که علت آن تخلیه منابع است. بحران آب وضعیتی است که در آن آب قابل آشامیدن و غیر آلوده در یک منطقه کمتر از تقاضای آن است.
کم آبی و بحران آب در قرن بیست و یکم به حدی جدی است که نظریه های بزرگی طرح شده تا جنگ های بزرگ آینده را «جنگ بر سر آب» بداند. کم آبی، از نظر تأثیر بالقوه ای که در طی دهه آینده می تواند داشته باشد، در سال ۲۰۱۹ توسط مجمع جهانی اقتصاد به عنوان یکی از بزرگترین خطرات جهانی ذکر شده است. کم آبی از برآورده نشدن جزئی یا کامل تقاضا، رقابت اقتصادی بر سر کیفیت و کمیت آب، اختلافات بین کاربران، تخلیه و کاهش غیرقابل برگشت آب زیرزمینی و اثرات منفی بر روی محیط زیست، تجلی می یابد. رشد جمعیت و کمبود منابع آب شیرین تجدیدپذیر باعث شده تا دست کم دو- سوم جمعیت جهان ، حداقل یک ماه از سال را در شرایط کم آبی شدید، به سر برند. ۵۰۰ میلیون نفر در جهان، در تمام طول سال با کم آبی شدید مواجه هستند و نیمی از بزرگترین شهرهای جهان، کم آبی را تجربه می کنند.
بیش از ۹۷ درصد از آب های جهان شور است، و دسترسی به مابقی آن که کمی کمتر از ۳ درصد می باشد، دشوار است. در همه دنیا تنها کمتر از یک درصد آب ها قابل استفاده است . این آب ها نیز از توزیع نابرابر جغرافیایی برخوردار است و در مناطقی از جهان که دارای اقلیم خشک و جمعیت زیاد است سهم مردم از آب شیرین بسیار محدود است.با روند افزایش جمعیت در کشورهای توسعه نیافته و همچنین افزایش شدید تقاضای آب برای صنعت ، انتظار می رود که در سال ۲۰۳۰، تقاضا، ۴۰ درصد بیش از منابع شود.
عواملی مثل تغییر اقلیم، خشکسالی، سیل، جنگل زدایی، افزایش آلودگی، گازهای گلخانه ای و استفاده بیهوده از آب می توانند باعث کمبود منابع شوند.
کل مقدار آب شیرینی که بر روی زمین، به شکل آب سطحی یا آب زیرزمینی در دسترس است، ۱۴۰۰۰ کیلومتر مکعب می باشد. از این مقدار کلی فقط ۵۰۰۰ کیلومتر مکعب مورد مصرف و استفاده مجدد بشر قرار می گیرد. بنابراین از نظر تئوری، برای تأمین تقاضای جمعیت فعلی جهان که حدود ۸ میلیارد نفر است به حد کافی، آب شیرین وجود دارد و حتی رشد جمعیت تا ۹ میلیارد نفر را پشتیبانی می کند. با این حال، به علت توزیع نابرابر جغرافیایی و بویژه مصرف نابرابر آب، در بعضی مناطق جهان و برای بعضی جمعیت ها، آب، یک منبع کمیاب است.
کمبود منابع آب شیرین به عنوان پیامد مصرف، در درجه اول، از استفاده گسترده آب در کشاورزی ودامپروری و صنعت ناشی می شود. عموماً، مردم کشورهای توسعه یافته نسبت به مردم کشورهای در حال توسعه روزانه حدود ۱۰ برابر آب بیشتری مصرف می کنند. بخش اعظم این مصرف، مربوط به فرآیندهای تولیدی صنعتی و کشاورزی است. از آنجا که بازار مصرف کالاهای صنعتی و محصولات کشاورزی ، پهنه جهان است میزان زیادی آب برای تولید کالاها در کشورهای در حال توسعه مورد استفاده قرار می گیرد و پساب آن آلوده و غیر قابل استفاده می شود. این اتفاق هم به آلودگی گسترده زیست محیطی و پیامدهای اقلیمی منجر می شود هم بخشی از منابع آب شیرین را تجدید ناپذیر می کند. نابرابری در مصرف آب آنگاه که با نابرابری سالانه در بارندگی و تجدید آب همراه می شود عوارض مضاعفی می آفریند.
حدود پنجاه سال پیش، زمانی که جمعیت جهان کمتر از نصف جمعیت ۸ میلیاردی فعلی بود، تصور این بود که آب یک منبع نامحدود و بینهایت است.میانگین مردم جهان، مانند امروز ثروتمند نبودند، کمتر مصرف میکردند و گوشت کمتری میخوردند، بنابراین آب کمتری برای تولید مواد غذایی نیاز بود. آنها به یک سوم حجم آبی که ما در حال حاضر از رودخانه برداشت میکنیم نیاز داشتند. امروز، رقابت برای منابع آب بسیار شدیدتر است.
بر اساس تحقیقی که پژوهشگران بانک جهانی انجام داده اند، صرف نظر از تغییرات آب و هوایی، همانطور که دما زیاد میشود، بارش باران در برخی مناطق افزایش خواهد یافت، اما به دلیل تبخیر ممکن است حتی آن مناطق خشکتر شود. بارندگی نتیجه فرآیندهای داخلی پیچیده در جو است و به دلیل مقدار زیاد متغیرها پیشبینی بسیار سخت است. مدیریت نامناسب در مواجهه با موارد گفته شده،
منجر به افزایش تنش بر منابع آب و همچنین افزایش هزینههای اقتصادی و اجتماعی خواهد شد. برداشت از منابع آب در ۵۰ سال اخیر، سه برابر افزایش یافته و همین امر موجب کمبود آب و افت سطح آبهای زیرزمینی شدهاست (۲۰۱۲؛World Bank). رشد پرشتاب جمعیت، سرانه آب را کاهش دادهاست. کاهش کمیت با کاهش کیفیت ناشی از تخلیه فاضلابهای مضر و تداخل آب شیرین با آب شور همراه بودهاست. علاوه بر این، تغییر اقلیم که شدت و تواتر خشکسالیها و سیلها را افزایش داده، میتواند تأثیر زیانباری بر دسترسی آب در اکوسیستمها بگذارد. طبق گزارش سازمان توسعه و همکاری اقتصادی (OECD)، تقاضای جهانی آب به سرعت در حال افزایش است. این امر بر رقابت در زمینه آب در برخی نقاط جهان و احتمال برداشت بیرویه منابع آب زیرزمینی دامن خواهد زد. بنابراین جامعه جهانی باید حرکتی در جهت کندکردن سرعت افزایش مصرف آب انجام دهد. امروزه اهمیت مدیریت مؤثر و پایدار آب بیش از هر زمان دیگری آشکار شده است. دستیابی به پایداری بیشتر از طریق اجرای سیاستهای مؤثر و استفاده از آب بهعنوان بستر اصلی رشد سبز، بسیار حیاتی است.
در ایران تا حدود سه دهه پیش به طور میانگین سالانه حدود ۴۱۱ میلیارد متر مکعب بارندگی در کشور داشتیم که از این میزان حدود ۷۰ درصد معادل۲۹۴ میلیارد متر مکعب تبخیر می شد و تنها ۹۲ میلیارد متر مکعب آن به صورت روان آب جریان می یافت.
مجموع این میزان آب، همراه با ۲۵ میلیارد متر مکعب آب برداشت شده از منابع آب های زیرزمینی و همچنین ۱۳ میلیارد آب ورودی از رودخانه هایی که سرچشمه در خارج کشور دارند، ۱۳۲ میلیارد متر مکعب آب تجدید شونده کشور را تشکیل می داد.
اما به گفته عیسی کلانتری از حدود ۱۳۲ میلیارد متر مکعب آب تجدیدپذیر در دهه ۶۰ که سهم هر ایرانی از آب را هزار و۳۰۰ متر مکعب کرده بود اکنون با افزایش جمعیت و کاهش شدید بارندگی ها سهم هر نفر اکنون به زیر یک هزار متر مکعب رسیده است.
در واقع ۱۳۰ میلیارد متر مکعب آب تجدید پذیر دهه های پیشین در سال های اخیر به ۹۰ میلیارد متر مکعب رسیده و پیش بینی می شود امسال به ۸۰ میلیارد متر مکعب برسد که به گفته کلانتری این یک فاجعه است.
برای مهار بحران آب به طور کاملا خلاصه چند کار بزرگ بر زمین مانده است. حدود ۸۵ درصد آب کشور در بخش کشاورزی مصرف می شود که راندمان بسیار ناچیزی دارد به گونه ای که میزان هدر روی آن به ۹۰ درصد می رسد. نظامهای بهرهوری آب در بخش کشاورزی باید کاملا دگرگون شود و با استفاده از تکنولوژی آبیاری تحت فشار ( قطره ای و بارانی) بهرهوری به حداکثر و هدر روی به حداقل تنزل یابد. این کار نیازمند سرمایه گذاری کلان است که متاسفانه اقتصاد امروز رمق آن را ندارد. استفاده از تکنولوژی آب شیرین کن به حداکثر برسد که این کار نیز نیاز به سرمایه گذاری گسترده دارد.بالاخره اینکه آمایش آبی انجام شود. آمایش آبی یعنی تقسیم متوازن جمعیت و صنایعی که مصرف آب دارند به نسبت شرایط اقلیمی. کاری که می بایست در طول دهه ها انجام می شد و نشده است…
طبق آمارهای رسمی و به اعتقاد کارشناسان ایران وارد مرحله بحران آب شده است و طی سالهای آینده تأمین آب به یکی از بزرگترین چالشهای کشور در بسیاری از استانها، شهرها و مناطق تبدیل خواهد شد. ایران از نظر جغرافیایی در بخش نیمهخشک و خشک جهان قرار گرفته به شکلی که میانگین بارش درایران حدود ۲۵۰ میلیمتراست؛ درحالی که میانگین جهانی حدود ۸۵۰ میلیمتراست که بیش از سه برابر میزان بارش در ایران است.
از دلایل بحران آب در ایران را میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
* ورود به دوران خشکسالی با پایان نامعلوم.
*کشاورزی بسیار پرمصرف و پرهزینه به گونه ای که ۹۲ درصد آب های استحصال شده صرف کشاورزی می شود و محصولاتی عمدتاً نامناسب با اقلیم تولید می شود.
*سوء مدیریت در استحصال، توزیع و مصرف آب.
*ساختار نامناسب حکمرانی آب، تعدد نهادهای تصمیم گیری، مدیریت ناهماهنگ، ضعف سازمان حفاظت از محیط زیست و فقدان نگرش دراز مدت.
*رشد سریع جمعیت در دهه های پیش و توزیع نامناسب جمعیت نسبت به اقلیم.
*ضعف سرمایه گذاری دربه کارگیری روش های نوین استحصال آب از جمله شیرین کردن آب های شور، باروری ابرها.
*ضعف سرمایه گذاری دربه کارگیری روش های مدرن مصرف آب بویژه در بخش کشاورزی از جمله روش های آبیاری تحت فشار، قطره ای و بارانی.
*چالش حکمرانی آب.
«حکمرانی آب» اصطلاحی است که طی دو دهۀ اخیر راه خود را به ادبیات حوزۀ آب باز کرده است. این واژه بیانگر تغییر در مناسبات دولتـ جامعه در کشورهایی است که مسئولیتها و فعالیتهای مرتبط با مدیریت آب و خدمات آتی آن را به شکل اساسی افزایش و توسعه دادهاند. حکمرانی آب به همۀ فعالیتها و نظامهایی اطلاق میشود که در فرایند سیاستگذاری و تصمیمگیری درباره توسعه و مدیریت منابع آب نقش دارند. ماهیت اصلی حکمرانی آب سیاسی است و مشخص میکند چه کسی و چه میزان در استفاده از منابع آبی محقّ است. رویکردهای حاکمیت آب باید شفاف، فراگیر، منصفانه، منسجم و یکپارچه باشند همچنین عملیات یا اجرای حاکمیت آب باید پاسخگو، کارا، مسئول، و پایدار باشد بنابراین، میتوان گفت حکمرانی آب شامل نظامهایی است که کنترل تصمیمسازیها با توجه به توسعه و مدیریت منابع را برعهده دارند. از طرف دیگر، حکمرانی آب طریقه و روشی است در قوانین و مسئولیتها (طرح، ترتیبات و اجرا) که در مدیریت آب به کار گرفته میشوند و به طور وسیعتر نیز شامل نهادهای رسمی و غیررسمی است که از اقتدار برخوردارند.
اعتراضات اخیر در استان خوزستان که ماهیتی کاملا مدنی دارد نشانه بسیار روشنی است از اینکه کشور به طور آشکار وارد تنش آبی شده است. تنش آبی که ـ بالذات ـ می تواند به تنش اجتماعی و حتی سیاسی تبدیل شود . نشانه های جنگ آب در کشور سالیانی است نمایان شده است. از اختلافات کشاورزان چهارمحال و بختیاری با اصفهان بر سر حقابه زاینده رود تا هجوم برخی کشاورزان اصفهانی و تخریب خط لوله انتقال آب به یزد.
هشدارهای کارشناسان محیط زیست درباره مهاجرت ناگزیر جمعیت جنوب و شرق کشور به سمت شمال و غرب تا فرونشست دشت ها و از بین رفتن سفره های زیرزمینی و خطر بروز سیل های مخوف ـ در اوج خشکسالی ــ و تغییر اقلیم آن طور که ضرورت داشت جدی گرفته نشد. کشور سرگرم مسائل سیاسی و اقتصادی و بین المللی بود و مسائل بنیادی و زیربنایی به حاشیه رفت.
کوتاه سخن اینکه برای غلبه بر بحران آب فرصت های بسیاری از دست رفته اما هنوز فرصت هست. باز کردن دریچه های سد کرخه آن طور که خود مسئولان گفته اند فقط بحران را یک ماه عقب می اندازد و شهریور ماه که ذخیره آب پشت سد پایان می یابد بحران باز خواهد گشت. برای حل این تنش آبی علاوه بر راه حل های مقطعی و ضربتی باید به راه حل های میان مدت و بلند مدت پرداخت که البته این کار باید در دولت آینده انجام شود. اگر بخواهیم راه حل های میان مدت و بلند مدت را در یک جمله موجز بیاوریم چنین می گوییم:
راه حل میان مدت : سرمایه گذاری کلان در تکنولوژی های افزایش تولید آب شیرین و کاهش هدرروی آب.
راه حل بلند مدت : آمایش سرزمینی و تنظیم پراکندگی جمعیت متناسب با اقلیم.
🔻روزنامه اعتماد
📍از کجا باید آغاز کرد؟ (۳)
✍️عباس عبدی
درباره چگونگی حل مسائل خوزستان
۴- مشکلات اصلی ایران ساختاریتر از آن است که با سیاستهای مقطعی و فنی درمان شود. چنین رفتاری اتلاف وقت است. ضرورت دارد به یک پیشزمینه مهم حل اینگونه مسائل کشور اشاره کنم؛ فقدان اعتماد اجتماعی. اگر کسی گمان میکند که بدون پرداخت هزینههای گزاف قادر به حل مشکلات کشور است، بدون تردید در سلامت عقلی او باید شک کرد. اساسا یکی از ریشههای بحرانهای کشور در وجود این نگاه است که گمان میکنند راهحلهای مسوولان، سراسر خیر و برکت است. اگر آب کارون به مناطق مرکزی میآید، گمان میکنند که این خیر مطلق است و هیچ عوارضی ندارد. گویی که آب آنجا مفت و مجانی بوده و هدر میرفته است و باید جلوی هدررفت را گرفت. پس اگر از ابتدا میدانستند که اجرای این طرح هزینههایی دارد که باید شناخته شود و برای آن چارهاندیشی کرد، در این صورت یا احتمالا آن طرح را اجرا نمیکردند، یا اگر انجام میدادند، حتما تمهیداتی هم برای جبران مشکلات آن میاندیشیدند. یکی دیگر از موضوعات ساختاری و مهم که در ایران مورد توجه سیاستگذار قرار نمیگیرد و عوارض بسیاری را ایجاد میکند، موضوع قیمتگذاری است. این نظام قیمتگذاری مشکلات آب و برق و انرژی در کشور را ایجاد و تشدید کرده است. تا هنگامی که آب و برق قیمت واقعی نداشته باشند، نقش آنها در تولید کالا دچار اختلال میشود. نگاه رسمی حکومت ایران به آب مثل نفت است. حتی بدتر از نفت، زیرا نفت بازار بینالمللی و قیمت شناخته شدهای دارد، ولی آب فاقد چنین بازار و قیمتی است. از این رو گمان میکنند، آب همان نفتِ خدادادی و مجانی است. از برف و باران به دست میآید و مفت است. این نگاه ریشه بخش مهمی از اتلاف منابع در ایران است. حالا فرض کنید که بخواهند دو مساله وجود هزینههای سنگین و قیمتگذاری را حل کنند که بدون حل آنها هیچگاه مسائل آب و برق و انرژی حل نخواهد شد. رعایت این دو نکته نیازمند اعتماد اجتماعی است. اعتمادی که اگر وجود نداشته باشد، با یک افزایش قیمت بنزین حوادث آبان ۱۳۹۸ ایجاد میشود. برای انجام چنین اصلاحاتی نیاز به مسوولانی داریم که مورد اعتماد جامعه باشند، اگر حرفی زدند و قولی دادند که نیازمند تحمل قدری رنج و سختی است، مردم آن را بپذیرند و همراهی کنند. ولی چه کسی گمان میکند که با انتخابات اخیر چنین اعتمادی ایجاد یا تقویت شده است؟ مگر دستاندرکاران انتخابات به مردم و انتخاب آنان اعتماد کردند که مردم اعتماد متقابل نشان دهند؟
بهطور خلاصه باید گفت:
۱- مشکلات و مسائل خوزستان شاید شدت و ضعف آن با مسائل دیگر نقاط کشور تفاوت داشته باشد، ولی در اساس همگی این مشکلات ناشی از یک وضعیت و رفتار مشابه و ضمنا شناخته شده است.
۲- این مشکلات و مسائل در اغلب موارد فنی و جزیی نیست که در دل روال تصمیمگیری موجود قابل حل باشد، هر گونه نگاهی فنی و جزیی و موردی به این مشکلات نه تنها موجب حل آن نمیشود، بلکه مشکلات را بدتر میکند.
۳ـ چرا این مشکلات اکنون بروز پیدا کرده؟ برای اینکه تاکنون با اتکا به درآمدهای نفتی و خوردن از منابع طبیعی، آثار منفی و دردآور این سیاستها تحملپذیر میشد. ولی اکنون با متوقف شدن درآمدهای نفتی و افزایش فشار بر منابع پایانپذیر طبیعی، این عوارض شدیدتر از آنچه که تصور میشد نمود پیدا کرده است.
۴ـ مردم هیچ امکانی برای بازتاب مدنی خواستههای خود ندارند. مردم فاقد نمایندگی در سطح سیاسی و حقوقی و نیز در سطح مدنی هستند. در نتیجه تودهوار وارد میدان میشوند .
۵ـ فقدان رسانههای آزاد و کارکردی و به ویژه نداشتن رادیو و تلویزیون کارآمد، اجازه نمیدهد که حقیقت روشن شود یا حقیقت و آگاهی تبدیل به قدرت گردد، در نتیجه مشکلات لاینحل باقی مانده است و عمیقتر نیز میشود.
۶ـ تنها راه ممکن برای حل مسائل کشور از جمله خوزستان بازگشت به شعار اصلی انقلاب، یعنی حاکمیت مردم، البته بدون اما و اگر و محدودیتهای قدرتساخته است. این تنها راه برای بازسازی اعتماد ملی به مدیران است.
۷ـ بدون وجود اعتماد اجتماعی از سوی مردم به حکومتکنندگان و بدون وجود نمایندگیهای واقعی مردم در سطح حکومت و نهادهای مدنی و رسانهای، ممکن نیست که مشکلات را به صورت ریشهای بتوان حل کرد. پس نقطه آغاز معلوم است. احیای اعتماد اجتماعی مردم از طریق امکان شکلدادن نمایندگی واقعی مردم در ساختار حقوقی و مدنی و سپس اتخاذ سیاستهایی که لازمه این اقدام هستند یعنی گسترش آزادی رسانهها و حاکمیت قانون. بقیه کارها فقط اتلاف وقت و منابع است و در بهترین حالت بهبودیهای جزیی و البته موقتی و بازگشتپذیر ایجاد خواهد کرد.
🔻روزنامه شرق
📍از بیآبی خوزستان تا کمآبی کرمان
✍️نعمت احمدی
موضوع آب از بدو تشکیل اجتماعات اولیه در فلات ایران، مسئله مهم سکونتی در این پهنه جغرافیایی بوده و خواهد بود. نگاهی به سنگنوشتههای باقیمانده از ادوار مختلف تاریخی، نشانگر آن است که یکی از دغدغههای اصلی حاکمان در ایران، خشکسالی بوده که از خداوند میخواهند کشور اهورایی ایران را از خشکسالی نجات دهد. اما آنچه در روزهای گذشته در استان تفتیده خوزستان میگذرد و آب در صدر مطالبات مردم از مرد، زن، جوان و نوجوان قرار گرفته، برمیگردد به سوءمدیریت آب در استان فعلا خشکیده خوزستان که دیرزمانی پرآبترین منطقه کشور بود و همین مطلب تفاوت مطالبات مردم استان خوزستان را از دیگر مناطق متمایز میکند. برای نمونه، استان کرمان، محل تولد نگارنده، فاقد روانآبهایی است که دولتها بتوانند در آن دخالت کنند. تنها رود استان، هلیلرود است که در نهایت به دریاچه جزموریان وارد میشد. با بستن سد جیرفت بر روی این رود و خشکشدن مسیرهای هلیلرود تا جزموریان، اتفاقاتی از نوع مطالبات مردم خوزستان در آینده در این نواحی هم دور از ذهن نیست که از هماکنون باید درصدد چارهاندیشی بود. این رود از کوههای شهرستان بافت، لالهزار، دلفارد، جبالبارز و بحر آسمان سرچشمه میگیرد و پس از عبور از شهرستانهای جیرفت، عنبرآباد، رودبار و قلعهگنج، وارد باتلاق جزموریان میشد. در منطقه جیرفت بر روی آن سدی ساخته شد؛ در ۴۰کیلومتری جیرفت و در محل تنگنراب. اهداف اولیه احداث سد جیرفت، آبیاری ۱۱ هزار هکتار اراضی پشت سد، تولید انرژی برق با قدرت ۳۰ مگاوات و تغذیه آبهای زیرزمینی و در نهایت جلوگیری از خسارتهای ناشی از طغیانهای فصلی آبریز رود هلیلرود قبل از احداث سد جیرفت حوضه جزموریان بود؛ چالهای بین کوههای مرکزی استان در شمال و منطقه بشاگرد در جنوب. با احداث سد جیرفت، به کلی اکوسیستم و جغرافیای طبیعی منطقه دچار دگرگونی شد. در دیگر مناطق استان رودخانهای نیست که دولت با دستکاری وضعی مانند حوزه جزموریان درست کرده باشد. در مدیریت استحصال آبهای زیرزمینی در استان کرمان نیز مانند دیگر استانها، به نوعی غارت و تاراج آبهای زیرزمینی برخورد میکنیم که از دهه ۴۰ تا امروز به مدت دستکم ۶۰ سال با بیبرنامگی اکثر قریببهاتفاق قناتها را که بعضا عمری به درازنای تاریخ دارند، خشکاندیم. برداشت آب از سفرههای زیرزمینی تا حفر چاه عمیق، با پروانه یا بیپروانه، کاری است آسان، اما تغذیه سفرههای زیرزمینی با آبخوانداری و آبخیزداری برنامه میخواهد و متأسفانه در سازمانهای ذیربط حوزه آب، اصلا برنامهای وجود ندارد که با آبخوان و آبخیزداری، بخشی از روانآبهای فصلی را به سفرههای زیرزمینی تزریق کنیم تا فرونشست سفرههای زیرزمینی آب در بازه زمانی طولانیتری صورت گیرد. اگر دولت برنامهای برای تزریق روانآبها به سفرههای زیرزمینی داشت، به یقین در این زمینه هم مافیای آب ورود پیدا میکرد. امروزه در حوزه آبخوان و آبخیزداری مانند سدسازی دهها متولی سینهچاک دنبال قطرهقطره روانآبهای فصلی بودند که به داخل زمین تزریق شوند؛ مانند برنامههای سودده سدسازی که ذرهبین بهدست دنبال رودخانهها، حتی لشآب میگشتند. به همین علت مردم دیگر مناطق کشور بهخصوص مناطق کویری و مرکزی، مطالباتی از نوع مطالبات بحق مردم خوزستان ندارند. بهزودی دیگر نواحی مانند اصفهان، حوزه دریاچه ارومیه و چهارمحالوبختیاری نیز فریاد دادخواهی سر خواهند داد. اما چرا خوزستان زودتر دنبال حقوق ازدسترفته خود برآمد؟
استان خوزستان با مساحتی حدود ۶۵ هزار کیلومترمربع، در کنار خلیج فارس و اروندرود قرار دارد و به استانهای لرستان، چهارمحالوبختیاری، کهگیلویهوبویراحمد و ایلام و در غرب به کشور عراق محدود است. رودخانههای مهم استان عبارتاند از کارون، دز، کرخه، مارون، جراحی و زهره. رود کارون پرآبترین رود ایران و با ۹۵۰ کیلومتر طولانیترین رود کشور است که بخشی از آن قابل کشتیرانی است. در حاشیه این رود است که تمدنهای باستانی شکل گرفتند. امروزه آن رود خروشان بزرگ قابل کشتیرانی، به نهر کمآبی تبدیل شده است که از سوءمدیریت آبی در کشور ناشی میشود و علت آن نیز احداث سدهای مختلفی است که در طول مسیر روی این رود بسته شدهاند و باید از سدهای کارون یک، کارون ۳، کارون ۴، مسجدسلیمان و از همه دردآورتر سدهای گتوند علیا و سد تنظیمی گتوند یاد کرد؛ سدهایی که فقط جیب مافیای آب را پر کردند و علاوه بر اینکه در سدسازی سود کلان بردند، در منافع بعدی که از جمعآوری آب در پشت سدها و تقسیم آن صورت میگیرد، خزانه پربرکت خود را هر روز پربارتر میکنند که از جیب مردم محلی برداشت میشود. دومین رود خوزستان، رود مارون است که در جایی به نام «جمصبی» وارد دشت خوزستان میشود و با طی مسیر از کنار بهبهان گذشته و با نام رود جراحی وارد خلیج فارس میشود. سومین رود، رودخانه زهره یا هندیجان است که با طول ۲۷۵ کیلومتر در سه استان فارس، کهگیلویهوبویراحمد و خوزستان جریان دارد. این رود از کنار شهرهای مختلفی میگذرد تا به خلیج فارس بریزد؛ رودی که در زمانهای گذشته طراوت و شادابی را به شهرهای مسیر خود و حوزههای حاصلخیز کشاورزی آن هدیه میداد. چهارمین رود، کرخه است که ۹۰۰ کیلومتر طول دارد و بزرگترین سد ایران روی آن ساخته شده است. سرچشمه کرخه کوههای زاگرس است. پنجمین رود، دز است که از ترکیب چند رود مانند رود بختیاری، رود زالکی، قالیکوه، رود سزار، رود تیره و رود ماربره تشکیل میشود که پس از گذشتن از جنوب لرستان و شمال خوزستان و شهرهایی مانند الیگودرز، دزفول، شوشتر و شوش سرانجام به کارون میپیوندد. سد عظیم دز که ششمین سد بزرگ جهان در زمان ساخت خود بود، روی این رودخانه احداث شده است. برنامهریزی برای استفاده بهینه از آبهای این منطقه در گذشته بر پایه اصول علمی بوده که بعد از هزاران سال هنوز پابرجاست. برای نمونه، سازههای آبی شوشتر در دوران ساسانیان برای استفاده از نیروی آب بهعنوان محرک آسیابهای صنعتی ساخته شده است. در این مجموعه بزرگ، ساختمان آسیابها، آبشارها، کانالها و تونلهای بزرگ هدایت آب احداث شده است. از این مجموعه بهعنوان بزرگترین مجموعه صنعتی پیش از انقلاب صنعتی یاد میکنند. خوزستان با این سابقه آبی که در گذشتهای نهچندان دور از شادابی و طراوت برخوردار بود، امروزه به منطقهای خشک و بیآب تبدیل شده که از شدت عطش، به نفسنفس افتاده است. حیات مردم خوزستان در بخش کشاورزی و دامپروری به رودهای پرآب جلگه حاصلخیز استان خوزستان بستگی داشت. برنامه دولتها بعد از جنگ تحمیلی هشتساله بر سازندگی و آبادانی بود، اما مدیریت آبی که باید در اختیار وزارت کشاورزی باشد که از قاعده و قانون درخصوص کاشت، داشت و برداشت استفاده میکرد، به دست وزارت نیرو افتاد که فقط به سدسازی و سودآوری ساختوساز سدها توجه داشت و ناگهان از سرشاخه تا پاییندست، هر آنچه را آب بود، پشت سدها بهاصطلاح مهار کردند، با گرمای بالای ۵۰ درجه که از تبخیر بالایی برخوردار است. نهرها، رودها و شاخههای بههمپیوسته آن در طول تاریخ، جغرافیای خاص خود را به وجود آوردند و با دستکاری در طبیعت روانآبها و خشکاندن مسیر بستر آن، به طبیعت خشکیده امروز خوزستان رسیدیم. فرق هست بین خواستههای مردم خوزستان از مسئولانی که در طبیعت منطقه دست بردند و خوزستان عطشزده را به وجود آورند و باعث کوچ اجباری مردم منطقه شدند و اگر مردم بومی به اجبار در منطقه میمانند، راهی جز اعتراض ندارند و مجبور به اعتراض هستند و اگر بهموقع به این اعتراضها توجه نشود و خواستههای بحق و طبیعی مردم را با آدرسهای غلط به آن سوی مرزها حواله دهند، در حق مردمی که از حداقلهای زندگی محروم شدهاند، ظلم میکنیم. فریاد جوان بیکار را بشنوید که میگوید ۲۲سالهام و شغلی ندارم. یا خواسته خانمی که در منتهای درماندگی میگوید گاوهایم از تشنگی تلف شدهاند، این تنها سرمایه من است؛ آب میخواهم، آب، آب. گره کور خشکشدن خوزستان با بگیروببند باز نمیشود. شاید بتوان با مهندسی معکوس و از دور خارجکردن چند سد در فصول مختلف، سهمیه آب پاییندست سدها را تأمین کرد. اگر این کار را نکنیم، خوزستان در آتش خشکسالی خواهد سوخت. خوزستان قلب تپنده ایران در جنگ هشتساله و تأمینکننده بودجه مملکت در صد سال گذشته، چشمانتظار مهربانی مسئولان است که با بیبرنامگی، حقوق ابتدایی این منطقه را تضییع کردند. خوزستان را دریابید. به حداقل خواستههای مردم توجه کنید؛ خواستههایی که با بیبرنامگی طی سالهای گذشته در مافیای قدرت و ثروت دستوپا زد و سرانجام به روزی رسیدیم که باورکردن آن امکانپذیر نیست. به تصاویر کارون، کرخه، جراحی و دز در پاییندست جلگه خوزستان نگاه کنید؛ چه کسی میتوانست در این مدت حاصلخیزترین بخش فلات ایران را به عطشناکترین بحش تبدیل کند؟ خوزستان را دریابید.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍گام اول اصلاحطلبان برای ترمیم سرمایه اجتماعی
✍️علیمحمد نمازی
اعلام موضع درباره مسائل مهم کشور از جمله وظایف تشکلهای سیاسی است و تشکلهای سیاسی موجود در ایران نیز مستثنی نیستند بنابراین وقتی شاهد اتفاقات به این مهمی در خوزستان هستیم و حتی رهبری هم درباره آن اعلام موضع کرده و حق اعتراض را به مردم دادند، انتظار میرود که تشکلهای سیاسی موضع خود را اعلام کنند. صدور بیانیه از سوی جبهه اصلاحات ایران نیز در همین چارچوب تعریف میشود. ابراز تاسف و اعلام همراهی با مردم خوزستان که به خاطر بحران آب در تنگنا هستند یا ارائه پیشنهاداتی برای حل مشکل، یک امر طبیعی و درست است اما نمیتوان آن را برای ترمیم فضای سردی که بین جبهه اصلاحطلب و مردم ایجاد شده و رفع فاصله، کافی دانست. قطعا با صدور این قبیل بیانیهها نمیتوان میزان اعتماد مردم و علاقهمندان به خود را به مثلا پنج سال قبل برگرداند. به نظر من مردم و مخصوصا فعالان سیاسی متوجه قدمهای خوب هستند و این هم یک قدم خوب است اما احتیاج به قدمها و موضعگیریهای بعدی نیز دارد. همچنین نیاز به اعلام برنامه، اعلام موضع در مسائل مهم کشور و ارائه طرح و برنامه برای اداره کشور و… دارد.
یکی از اقداماتی که جبهه اصلاحات برای ترمیم سرمایه اجتماعی خود باید انجام دهد که قبل از انتخابات نیز به شکل ناکافی انجام داد، این است که مشکلات را به درستی تشخیص دهد و بعد هم راهکار مناسبی تهیه و ارائه کند. به عنوان نمونه درباره کاهش فاصله دولت و ملت که یک مشکل اساسی امروز در کشور ما است و اتفاقا در همین بیانیه اخیر هم اشاره شده است، باید راهکار ارائه کرد تا ارتباط بین دولت و ملت به دهه اول و دوم عمر نظام جمهوری اسلامی برگردد و مردم با دولت و مسوولان همراه شوند. یعنی هم توقعات مردم منطقی باشد و هم دولت گوش شنوا داشته باشد.
بر این اساس لازم است که اصلاحطلبان برای رفع مشکلات کشور دیدگاههای خود را در قالب بیانیه اعلام و انتقادات خود را به دولت و حکومت مطرح کنند و بخواهند که مسیر گذشته بیشتر ادامه نیابد و به سوی برنامههای درستتر بیایند. اگر این رویه در پیش گرفته شده و به درستی انجام شود حتما مردم به سوی آنان برخواهند گشت. هیچ جامعهای نمیتواند بدون تشکل سیاسی فعالیت کند. نظام واقعا دموکراتیک نیز به این تشکلها نیاز دارد زیرا مهمترین ماموریت آن، چرخش دموکراتیک قدرت مبتنی بر خواست و اراده مردم است.
نبود تشکلهای کارآمد اتفاقا از جمله مسائلی است که خلاء آن، این روزها به شدت مشهود است.
تشکلهای سیاسی و مخصوصا صنفی همیشه نقش حایل بین دولت و مردم را دارند و مانع رودررویی میشوند.
به این معنا که خواستهها و مطالبات مردم را دستهبندی کرده، اولویتبندی کرده و با عنایت به مقدورات و امکانات کشور به حکومت منتقل کنند و از سوی دیگر اجازه ندهند که حکومت مشت خشنی را سمت ملت پرت کند و از در خشونت وارد شود و تصور کند که برچیدن اعتراضات و اعتصابات از راه سرکوب ممکن است. در حالی که این به هیچوجه راهکار مناسبی نیست. راه درست، کنار مردم بودن، شنیدن مطالبات، پاسخ درست دادن و جلب رضایت آنان است.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍نامهای به آقای رئیسی
✍️دکتر علی سرزعیم
جناب آقای رئیسی با سلام و احترام، با توجه به نشستی که با جمعی از اقتصاددانان داشتید، به نظرم رسید بهعنوان یک دانشآموخته علم اقتصاد برخی نکات مهم را به حضرتعالی بیان کنم، شاید مفید باشد.
به زودی حضرتعالی دولت جدیدی را تشکیل میدهید و مدیریت دولت را شروع خواهید کرد. من بهشخصه معتقدم در شرایط فعلی کشور (و تا اطلاع ثانوی)، بهبود اقتصادی بر همه امور دیگر اولویت دارد و این امر ممکن نخواهد بود مگر با اصلاح برخی سیاستها و اصلاح برخی ساختارها. اما این امر تنها وقتی ممکن میشود که انشقاق و تفرقه در حاکمیت وجود نداشته باشد و به جای چند صدای مخالف و متعارض، یک صدای واحد حاکم شود. تنها در این صورت است که تمام امکانات و قوای حاکمیت در خدمت اصلاح سیاستها و ساختار اقتصاد قرار میگیرد و تناسب بین قدرت و مسوولیت برقرار میشود. این امر شرط لازم برای عملکرد موفق است؛ اما قطعا شرط کافی نیست. شرط کافی آن است که درمورد سیاست اصلاحی، انتخاب درستی صورت گرفته باشد. اگر سیاست اقتصادی نادرستی به کار گرفته شود، همسویی حاکمیت کمکی به حل مشکل نخواهد کرد و ای بسا حرکت در مسیر نادرست را تشدید و تسریع کند.
بنابراین اولین مسالهای که با آن روبهرو میشوید، انتخاب سیاست درست است. دشواری این قضیه قطعا در انتخاب کابینه خود را نشان داده و نشان خواهد داد. از یکسو ممکن است دلبسته کسانی باشید که معتقدند دانش اقتصاد موجود سکولار است و باید اقتصاد اسلامی غیرربوی داشته باشیم. از سوی دیگر احتمال دارد به کسانی تمایل داشته باشید که معتقدند با تدابیری میتوان «ایده اقتصاد مقاومتی» را از حرف به عمل کشاند. از سوی دیگر شاید دوست داشته باشید افراد جدید و جوانی سرکار بیاورید تا انرژی و ایدههای جدیدی در سطح حکمرانی منتشر شود و نهایتا از سوی دیگر میدانید مدیران باتجربه موجود متاع باارزشی به نام تجربه و دانش دارند که از آن بینیاز نیستید و نخواهید بود. احتمالا کسانی روند موجود را نتیجه دیدگاه اقتصاد بازار جلوه میدهند و بر دولتی شدن بیشتر تاکید خواهند داشت و کسان دیگری حول محور عدالت عرض اندام میکنند.
طبعا هر کدام از این تمایلها، ذینفعانی دارند و سعی میکنند شما را به سمت خود بکشانند و مدیران جدید را از سمت خود برگزینند. بعید نیست که کابینه شما ملغمهای از همه این دیدگاهها شود؛ کما اینکه آقای خاتمی در بدو ورود به دولت با چنین گرفتاریای روبهرو بود و نمیدانست که کدام راست میگویند. ایشان جلسات همفکری متعددی با همه نحلههای فکری برگزار کرد و نهایتا کابینهای ترکیبی ساخت یعنی از هر فکر و دیدگاه نمایندهای گذاشت. البته تا وقتی که درآمد نفت در آن زمان در حضیض خود بود این تنوع دیدگاهها کمتر مجال بروز مییافت؛ زیرا محدودیت منابع انتخابها را کم و محدود خواهد ساخت و مجال چندانی برای اختلافنظر باقی نخواهد گذاشت؛ اما به محض اینکه وضع بهتر شد تعارضها بالا زد. آقای خاتمی در دو دوره خود نتوانست در عرصه اقتصاد تیم هماهنگ و یکدستی داشته باشد و کماکان با میانگینگیری بین دیدگاهها جلو رفت. پرسش ما این است که شما چطور عمل خواهید کرد؟ به خوبی میدانید که میانگین یک ایده درست و یک ایده غلط، نیمه درست-نیمه غلط خواهد بود؛ اما ریسک خطاکردن کاهش مییابد. در عین حال باید توجه داشت که کشور در وضعیتی نیست که تحمل بینابینی عمل کردن را داشته باشد. شما در مقطع واقعا حساس کنونی سکان کشور را در دست خواهید گرفت. اگر خاتمی هر چند روز یک بار با یک بحران سیاسی روبهرو بود، شما هر چند روز یک بار با یک بحران اقتصادی روبهرو خواهید شد.
راه گریز از این وضعیت متناقض چیست؟ به نظرم شما همانند چین عمل کنید. در چین یک نفر معاون رئیسجمهور در حوزه اقتصاد است و او همه تیم اقتصاد را میچیند. مشابه این امر در سیاست، فرهنگ و... نیز هست. به نظرم یک نفر را بهعنوان مغز متفکر اقتصادی خود انتخاب کنید و بگذارید دیدگاه او ملاک عمل شود و او تیم اقتصادی شما را شکل دهد. مشابه همین کار را میتوانید در عرصه فرهنگ و اجتماع و سیاست انجام دهید. اینگونه یکدستی تضمین میشود. در عین حال اگر در مسیر کار به بنبست رسیدید، آن فرد مسوول شکست خواهد شد و باید تغییر کند و فرد دیگر با دیدگاه دیگری جایگزین شود و تیم جدیدی را سامان دهد. بنابراین توصیه مشفقانه من این است که اگر در حوزه اقتصاد سررشته ندارید که احتمالا چنین است، در این حوزه ورود نکنید و مثل آقای روحانی در تصمیمات اقتصادی مداخله نکنید تا مسوولیت این تصمیمات متوجه شما نشود.
دومین نیاز حکمرانی کشور، قاطعیت در تصمیمگیری و شجاعت در اجراست. بیتردید این عنصر برای اجرای اصلاحات اقتصادی در کشور ضروری است. سیاستمدارانی که دائما درمورد محبوبیت خود چرتکه بیندازند یا از بروز مخالفت بخشهای مختلف در قبال تغییر هراسان باشند، نمیتوانند مجریان اصلاحات اقتصادی باشند. تجربه بیست سال اخیر این موضوع را به خوبی نشان داده است. برخی موضوعات و نهادها سالهای سال است به شکل استخوان لای زخم باقی مانده و تعیین تکلیف نشدهاند. اینها نیازمند تصمیمگیری هستند و وضعیت کشور مجال آن را نمیدهد که کماکان موضوعات را بلاتکلیف باقی بگذارید. احتمالا قاطعیت شما در حوزه قضایی به کار شما خواهد آمد تا بالاخره درمورد بسیاری از موضوعات «تصمیم» بگیرید. این ایده که همه حرفها را بشنویم یک جنبه خوب دارد که صداهای مختلف شنیده میشود؛ اما یک عیب بزرگ دارد و آن این است که گاه سیاستمداران و تصمیمگیران را از اتخاذ تصمیم بازمیدارد. آنها در میان حرفها و دیدگاههای متفاوت حیران میشوند و وقتی با خود خلوت میکنند، میبینند که در هر دیدگاه یک جنبه درست وجود دارد. حیرت در برابر واقعیت چند بعدی به سرعت خود را به شکل «عدم تصمیم» ظاهر میکند و این آن آفتی است که نظام حکمرانی ما چند دهه است به آن مبتلاست. امیدوارم راهکار اول در کنار ویژگی قاطعیت در تصمیمگیری بتواند شما را از این آفت محفوظ بدارد.
در عین حال باید هشدار داد که اساس و بنیان روابط در حوزه قضایی اطاعت است؛ یعنی افراد میآموزند که در سلسلهمراتب از مافوق اطاعت کنند و قضات انتظار دارند تصمیمات و دستورات آنها به شکل سلسلهمراتب به پایین منتقل و اجرا شود. این در حالی است که در روابط اقتصادی موضوع اطاعت در کار نیست، بلکه سود و منفعت مطرح است. رفتار میلیونها انسانی که هر روز به سر کار میروند و برمیگردند، تنها با متغیر منفعت و سود جهت میگیرد و وقتی نظام انگیزشی درست طراحی شده باشد، تمام این فعالیتهای سودمحور چون بردارهای همجهت اقتصاد را به جلو میراند. بنابراین تصور اینکه میتوان اقتصاد را نیز مانند عرصه قضایی از مرکز کنترل کرد، سودایی ناشدنی است که هرکس به این وسوسه تسلیم شده نهایتا شکست خورده است. باور کنید یا نکنید این یک واقعیت است که بزرگترین ارتشها و قدرتهای جهان نمیتوانند حریف متغیر قیمت شوند! ذهنیت اینکه میتوان قیمتها را به کنترل خود درآورد، سودای نافرجامی است که ممکن است به سراغ شما بیاید. مهمترین خطای آقای روحانی تکیه بیش از حد به برجام نبود، بلکه تقلا برای جنگ با نظام قیمتها بود. نتیجه این امر نه تنها اختلال شدید در بازار و بروز رانت وسیع شد، بلکه دولت هر روز گرفتار کمبود یک کالا مثل مرغ، تخممرغ، برق و آب میشد. اگر میخواهید به تعداد کالاهای کشور دچار بحران نشوید، اسیر وسوسه کنترل قیمت نشوید. بزرگترین زیرکی شما این خواهد بود که زیربار جنگ با قیمتها نروید که اگر بروید، بازنده خواهید شد و کمبود و فساد فراگیرتر میشود؛ اما اگر از این دام خود را کنار بکشید، احتمالا تمام ظرفیت اقتصاد ایران در جهت رفع کمبودها و حذف رانتها علم خواهد شد. خوب فکر کنید که کدام مسیر را انتخاب خواهید کرد.نکته چهارم این است که مهمترین نیاز شما بعد از فهم درست مشکلات و شناخت راه حل هرکدام، داشتن یک نقشه راه برای اصلاحات است. ابدا اینطور نیست که وقتی فهمیدیم راه درست چیست همه را همزمان شروع کنیم و به موفقیت برسیم؟ مساله سخت و دشوار این است که چطور دست به انتخاب بزنیم که اول کدام سیاست اصلاحی شروع شود و دوم کدام و سوم کدام و نهایتا آخرین اصلاح کدام باشد.
در انتخاب مسیر باید به چند چیز توجه داشت. اول اینکه کدام سیاست را جلوتر اجرا کرد که شانس شکست خوردنش کم باشد و راه را برای اصلاحات بعدی باز کند. همچنین کدام سیاست منافع بیشتری اجرا میکند و کدام سیاست منفعت کمتر. در کنار اینها چگونگی اجرا هم باید در نقشه راه مشخص شود؛ یعنی کدام سیاست باید دفعی انجام شود و کدامیک باید به شکل تدریجی به اجرا درآید. بدون داشتن یک نقشه راه از قبل اندیشیدهشده انبوه مشکلاتی که در هر مقطع از راه میرسد، مانند سیلابی شما را با خود خواهد برد و مجالی برای اصلاح وضع موجود نخواهید یافت. بیتردید اگر زمان را مدیریت نکنید، زمانه شما را مدیریت خواهد کرد.
نکته پنجم آن است که بخشی از مشکلات امروز ایران ناشی از افت شدید سرمایهگذاری است. دولت دیگر در مقامی نیست که بتواند موتور سرمایهگذاری باشد (مانند دهه هفتاد و هشتاد). اینک سرمایهگذاری خصوصی و سرمایهگذاری خارجی تنها گزینه ممکن هستند. اصولا وقتی سرمایهگذاری داخلی رونق بگیرد سرمایهگذاری خارجی هم به سرمایهگذاری در یک کشور راغب میشود؛ اما در شرایط فعلی کشور، رغبتی برای سرمایه گذاری داخلی وجود ندارد و سرمایهگذاران داخلی به سوداگری در ارز، بورس، رمزارز و امثال آن مشغول شدهاند. تصور میکنم که اینبار شروع سرمایهگذاری خارجی است که بتواند قفل سرمایهگذاری داخلی را بشکند و فضا را برای فعالیت کارآفرینانه به جای سوداگری مهیا کند. بنابراین بهبود روابط خارجی و جذب سرمایه خارجی، خواهی نخواهی اولویت مهم شما خواهد بود و طبیعتا همسایگان خصوصا کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس گزینههای اصلی در روابط خارجی هستند.
نکته ششم آن است که دستگاه دیوانی کشور دستگاهی به شدت بزرگ و ناکارآ است. همه دولتها نیز هراس دارند که به اصلاح آن بپردازند. مهمترین دلیل هم این است که کسی نمیخواهد صدای چهارمیلیون خانواری را که در سفره دولت مستقیما متنعم هستند، دربیاورد. متاسفانه هزینه این دستگاه عریض و طویل اما ناکارآ و کمفایده برای کشور چنان زیاد است که بودجهای برای کارهای عمرانی باقی نمیماند. اگر مساله فقط همین بود تاسف کمی داشت؛ اما مشکل آن است که بودجه جاری کارکنان دولت و دستگاههای اجرایی چنان رو به رشد است که دولتها پیوسته با کسری بودجه روبهرو هستند (کسری بودجه نظاممند و سیستماتیک). این کسری بودجه نظاممند هم پیوسته خود را به شکل استقراض از بانک مرکزی و شبکه بانکی و نهایتا تورم برای کل جامعه درآورده است. اگر میخواهید مشکل تورم را در کوتاهمدت حل کنید، ناگزیرید از ابزار اوراق بدهی استفاده کنید تا زمان بخرید و این نظام دیوانی را جراحی کنید. جراحی آن تنها از طریق تعطیلی حجم زیادی از دستگاههای بی فایده ممکن است. بدانید با کاهش تعداد کارمندان، کاهش هزینههای اداری، فروش ساختمانها و تجهیزاتی که اشغال شده است، نه تنها هزینههایتان کم میشود، بلکه درآمدی نیز از محل فروش داراییها کسب خواهید کرد. میدانم که ۹۹درصد کارشناسان، اقتصاددانان و مشاوران این کار را نشدنی میدانند؛ ولی بدانید که کاری ضروری است و نهایتا باید انجام شود. پس هرچه زودتر بهتر. ای کاش در نقشه راه خود برنامه اصلاح نظام دیوانی کشور را بگنجانید و با ایجاد یک بیمه بیکاری برای کارمندانی که بیکار خواهند شد، هزینه اجتماعی آن را کاهش دهید.
نکته هفتم اینکه در میان کابینه دو سمت هست که بر همه سمتهای دیگر اولویت دارد: سازمان برنامه و بانک مرکزی. شما می توانید روی همه وزرای دیگر معامله و بده بستان کنید و ممکن است ناچار شوید در برخی وزارتخانهها بهترین فرد موجود را بهکار نگیرید. تا وقتی که در دو سمت سازمان برنامه و بانک مرکزی بهترینها را بهکار گیرید، جای نگرانی کمی خواهید داشت. بدانید که یک سازمان برنامه آگاه و مقتدر میتواند تمام وزارتخانهها را در جهت درست بهخط کند و آنها را هدایت کند. باور کنید که قدرت یک کارشناس در سازمان برنامه میتواند از قدرت یک وزیر در بسیاری از وزارتخانهها بیشتر باشد. پس اهمیت آن را دریابید. به دولتهای قبل نگاه کنید. هر وقت فرد بیصلاحیتی بر این سازمان حاکم شد، عملکرد دولتها ضعیف شد و هر وقت سازمان برنامه مسوول توانمندی داشت عملکردها بهبود یافت. بنابراین بهترین فردی را که میشناسید، بر این سازمان بگمارید. درمورد بانک مرکزی نیز وضعیت کمابیش همینطور است. اقتصاددان مقتدر و باسوادی را به آنجا بگمارید. بدانید که بانکی بودن یا مالی بودن یا بازرگان بودن ابدا برای احراز آن سمت مناسب نیست! بگذارید بانک مرکزی مقتدر و مستقل از دولت بماند و زیر بار شما نرود. گذشتهها گذشته ولی آینده پر از بیمی پیش روی ماست. خطر ابرتورم کماکان در کمین اقتصاد ماست و نباید آن را دست کم گرفت. این سمت را فدای هیچ مصلحت و ملاحظهای نکنید. تنها به این بیندیشید که بهترین اقتصاددان پولی را که میشناسید بهکار گیرید. باور کنید برنده انتخاب درست، شما خواهید بود نه فردی که آن دو سمت را خواهد گرفت؛ اما یقین داشته باشید که بازنده انتخاب نادرست حتما شما خواهید بود و نه کسی که در این دو سمت قرار خواهد گرفت. وزارت اقتصاد بعد از این دو دستگاه اهمیت دارد که خود نیازمند بازاندیشی مجدد در ماموریت و سازماندهی است. اگر این مثلث درست چیده شود، شانس موفقیت شما بیش از ۵۰درصد خواهد بود؛ اما چینش نامناسب این سه سمت (خصوصا آن دو سمت اول) قطعا شانس شکست شما را بیش از ۷۰درصد خواهد کرد. یادآور میشوم که در دولت آقای روحانی وزرای نسبتا خوبی در امور بخشی بهکار گرفته شد؛ اما چون در این سمتهای کلیدی انتخابهای دقیقی صورت نگرفت، اقتصاد کلان چنان وخیم شد که نگذاشت موفقیتهای بخشی ظاهر شود. بنابراین اگر اهمیت اقتصاد کلان و مدیریت درست آن را داشته باشید، درمورد انتخابهای کاملا درست برای این سه دستگاه کوتاه نخواهید آمد.
نکته آخر اینکه بسیاری از سیاستمداران تصور میکنند اگر عملکرد دولت مناسب نیست بهدلیل ضعف راننده آن است؛ درحالیکه توجه ندارند خود خودرو دچار مشکل است و راه نیز آسفالت نیست! خیلی از مخالفان تمام مشکلات را به شخص آقای روحانی احاله میدادند؛ اما به زودی خواهید دید که مساله به مراتب بزرگتر است. اقسام نهادهای نظارتی درست شده است که جسارت اقدام را از مدیران میستاند؛ ولی کسی یک مدیر را بهدلیل ریسک کردن و اقدام کردن نمیستاید. اگر ایران توانست اواخر جنگ از خاکستر ویرانی جنگ برخیزد بهعلت حمایتی بود که آقای هاشمی از مدیران توانمندی میکرد که می توانستند کشور را بسازند هرچند خطاهایی میکردند. سالهاست که چنین حمایتی در کار نیست و مدیران حاضر نیستند ریسک اقدام را بپذیرند. اگر می خواهید این وضع تغییر کند، باید بابت این مشکل تدبیری بیندیشید. مشکل دیگر ترتیبات حاکمیتی موجود است که بسیار پرچالش است. در وهله نخست مجلسی است که در همه امور به اشتباه دخالت میکند و همه تغییرات کلان به تایید مجلس منوط شده است. به زودی خواهید دید که اکثر تصمیمات درست در آنجا به بنبست میخورد. اینک در این سمت میز مینشینید با مشکل مداخلات قضایی و امنیتی نیز مواجه میشوید و مزه آن را خواهید چشید. به اجمال عرض میکنم که در خودروی حکمرانی موجود پدال گاز ضعیف و پدال ترمز قوی است. در این حکمرانی افراد و نهادهای زیادی حق وتو دارند و این موجب میشود بیشتر تصمیمها به اجرا نرسد و وقتی تصمیم گرفته نشود، مشکلات بزرگتر میشوند و مردم حس بیدولتی خواهند داشت. اگر زیرک باشید حوالی سال سوم درخواهید یافت که اصلاحات نهادی در حکمرانی ضروری است و با کمک مسوولان عالیرتبه آن را در دستور کار قرار خواهید داد. در غیر این صورت خواهید دید که انبوه تدابیر شما در فرآیند طولانی قطعی شدن تا اجرا، یکی یکی متوقف میشوند و کار شما رتق و فتق امور روزمره خواهد شد.
در پایان هرچند به واسطه اندک شناختی که از اقتصاد ایران دارم نسبت به دشواریهای پیش روی شما بیمناکم و نسبت به توانمندی مدیرانی که این روزها اسامیشان شنیده میشود، نگران! اما موفقیت شما را از خداوند خواستارم؛ چراکه موفقیت شما کامیابی ملت ما خواهد بود و شکست شما وضع ما را بدتر خواهد ساخت. خداوند یارتان باد.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست