🔻روزنامه ایران
📍دولت روحانی از رهگذر اقتصاد
✍️علی قنبری
بررسی فراز و فرودهای اقتصادی در طول ۸ سال دولت حسن روحانی مستلزم در نظر گرفتن شرایط کشور از منظر رخدادهای داخلی و خارجی است. در یک رویکرد منصفانه باید به چالشهایی که دشمنانمان برای کشور ایجاد کردهاند توجه کافی داشته باشیم و این موضوع را در تحلیلها لحاظ کنیم. از جمله این چالشها میتوان به تحریمهای ظالمانهای اشاره کرد که توسط امریکا بر ما اعمال شد. همچنین خروج این کشور از برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) و به تبع آن مشکلاتی که در حوزه فروش نفت و ارزآوری کشور داشتیم بسیار اثرگذار بود و باعث شد نتوانیم ارز کافی برای واردات کالاهای اساسی و ضروری در اختیار داشته باشیم. در نهایت هم شیوع کرونا در همه ابعاد اقتصادی، اجتماعی و سیاسی کشور را درگیر کرد.
جمیع این عوامل سبب شد علاوه بر کوچک شدن سفره معیشت مردم رشد اقتصادی کشور منفی شده و بیکاری و تورم افزایش یابد. در این شرایط دولت تلاش کرد با حداقل امکانات با مشکلات پیش آمده مقابله کند در این حین با اظهارنظر غیرمنصفانه مخالفان دولت هم مواجه بود؛ یعنی دولت شرایط لازم برای ایستادگی قاطعانه در مقابل برخی تصمیمات را نداشت.
در واقع میتوان گفت دولت حسن روحانی تلاش خود را برای رفع مشکلات داشت ولو اینکه این تلاش ناقص و نارسا باشد. دشمنان ما در جنگ اقتصادی قویاً تلاش کردند اقتصاد کشور را از پا درآورند و دولت همین که توانست مقاومت کند و نیازهای اساسی مردم تأمین شد قابل توجه است. هرچند که با رفاه ایدهآل برای مردم و جایگاه اقتصادی قابل قبول فاصله داریم اما اداره کشور در شرایط فشارهای حداکثری باعث میشود که ارزیابی مثبتی از عملکرد دولت یازدهم و دوازدهم داشته باشیم.
همچنین باید گفت مشکلات اقتصادی موجود تا سالهای متمادی اثر خود را بر شاخصهای کلان و زندگی مردم میگذارد و فایق آمدن بر آن برای هر دولتی مستلزم صرف زمان است.
البته در تحلیل مشکلات اقتصادی کشور باید به این نکته توجه داشت که موضوع اقتصاد یک امر حاکمیتی است و هر سه قوه در تصمیمات آن دخالت داشتهاند. حال با روی کار آمدن دولت سیزدهم امید داریم شرایط به گونهای پیش رود که شاهد تغییر شاخصهای اقتصادی و بهبود سطح معیشت مردم باشیم چرا که این موضوع از اهمیت و اولویت ویژهای برخوردار است. شرایط کنونی ایجاب میکند که دولت جدید نگاهی بدیع به مسائل داشته باشد و زیرساختها را در مرکز توجه خود قرار دهد که لازمه پیشرفت و توسعه کشور است. امید میرود حال که قوای سهگانه از منظر سیاسی همسو و هم جهت هستند بتوانند بر مشکلات اقتصادی غلبه کرده و به شرایط مناسب برای توسعه اقتصادی دست پیدا کنیم و از قبل آن مشکلات اقتصادی مردم مرتفع شود.
ایران با بهرهمندی از شرایط مناسب اکولوژیکی و برخورداری از منابع ارزشمند نفت و گاز و پتروشیمی، تنوع آب و هوایی و پیشینه تاریخی و غنای فرهنگی این قابلیت را دارد که با استفاده از یک برنامه کوتاهمدت یکساله و برنامه توسعه میان مدت ۷ ساله و برنامه بلند مدت ۲۰ ساله دورنمای روشنی داشته باشد. البته باید در نظر داشت که بدون تعامل با دنیا مسیر توسعه هموار نخواهد بود.
🔻روزنامه کیهان
📍غدیر، تأکید الهی بر اصل شایستهسالاری
✍️سید محمد سعید مدنی
۱- تا شروع کار دولت جدید چند روزی بیشتر باقی نمانده است. دولتی که برنامه اصلی خود را بر محور عدالتگستری و فسادستیزی قرار داده است و رعایت حرمت مردم و حفظ کرامت خداداده انسانی آنها را بر خود فرض میداند. «حفظ کرامت مردم شرط کار در این دولت است... باید کرامت مردم را حفظ کرد...» این سخن را چند روز پیش رئیسجمهور منتخب در مشهد مقدس و در جوار مرقد امام علیبن موسیالرضا(ع) بر زبان آورد و بر آن تاکید کرد.
۲- امروز، کشور شاید بیش از هر وقت دیگر و مثل دوران دفاع مقدس به مدیریتی جهادی و مومنانه احتیاج دارد. با پشت میز نشستن و از جای خود تکان نخوردن و حاکم کردن سیستم خشک بوروکراسی و سلسله مراتب متصلب و فاصلهگذاری با مردم و متن جامعه نه تنها هیچ مشکلی از مشکلات حل نمیشود بلکه اضافه هم میشود که شده است. مشکلات امروز مردم شریف، نجیب و مقاوم خوزستان یکی از بارزترین و تازهترین نمونههاست. لذا باید آستین همت را بالا زد و همراه و همنفس با مردم وارد میدان کار و خدمت بیوقفه و خستگیناپذیر شد. وانگهی همه علیالخصوص برخی از مسئولان کشور و خاصه مسئولان و مدیران ارشد باید باور داشته باشند و هرگز فراموش نکنند که اینجا یک کشور به تمام معنا انقلابی است. انقلابی اصیل و از جنس قیام انبیاء بزرگ الهی با همان اهداف و آرمانها و همان دوستان و دشمنان. دوستانی تا پای جان مقاوم و وفادار و دشمنانی پلید و آشتیناپذیر. این واقعیتی است که نباید کتمان یا فراموش کرد. کتمان و فراموشی این واقعیات و به جای آن رویابافی و خیالپردازی برای بزک کردن و غیرواقعی جلوه دادن واقعیت سرچشمه و ریشه همه مشکلات و ناکارآمدیها و تنگیها و سختیهای خود ساخته است. موجب نفهمیدن اصل مسئله و تشخیص چرایی درد است و وقتی مسئله فهمیده نشد چگونه میتوان برای حل آن اقدام کرد و راه و درمان درست و کارساز پیدا کرد؟
۳- راستی آن است که ملت ایران با انقلاب خود خواب خوش استکبار را به کابوس تبدیل کرده است. نقشههای او را در منطقه و بلکه جهان بر هم زده است نقشههایی مثل «نیل تا فرات» و... امثال آن. چهره مخوف و شرور او را از پس نقاب متمدننمایی و حقوق بشر و اومانیسم و... افشا و رسوا کرده است، دست جنایتکار و آلوده به خون ملتهای ستمدیده و مسلمانان مظلوم منطقه و... را که در دستکش مخملین پنهان کرده بود، برای همه، جز کسانی که اصرار در نفهمیدن دارند و یا خود را به خواب زدهاند،«رو» و مشت او را باز کرده است و... از همه بدتر! ایران اسلامی امروز به عنوان الگوی مقاومت و ایستادگی در مقابل قلدران و زورگویان زمان و زمین در آمده و برای ستمدیدگان خاصه امت بزرگ اسلامی که با دشنه استعمار قطعه قطعه و متفرق گشته، مایه الهام و اعتماد به نفس شده است. بنابراین کینه و دشمنی عمیق و پایانناپذیر نظام سلطه با انقلاب اسلامی بهراحتی قابل فهم و درک است و اگر استکبار جنایتکار و جهانخوار، رفتاری غیر از این با انقلاب اسلامی و پدیدآورندگان و نقشآفرینان اصلی و بالاخره مصرترین و موثرترین تداومدهندگان آن یعنی «مردم ایران» داشته باشد باید تعجب و در ماهیت استکبار شک کرد.
۴- با تکیه بر این واقعیات غیرقابل انکار، عقل سلیم چنین حکم میکند که این سوی میدان هم باید همواره هشیار و بیدار باشد و باور داشته باشد که حتی اگر با کسی دشمنی نداشته باشد، و به کار خود مشغول باشد، دشمنانی سرسخت و لجوج دارد که اصلا اصل وجود و حضور او را روی خاک برنمیتابند، لذا آن و لحظهای او را به حال خود رها نمیکنند. این منطق استکبار در طول تاریخ و همه روزگاران بوده است.مگر وقتی پیامبر خدا(ص) بر اثر فشارها و جنایتها و شرارتهای مستکبران مکه، راه هجرت را در پیش گرفت و کیلومترها آنسوتر در مدینه (که آن زمان حدود ۹ تا ۱۲ روز فاصله بود) رحل اقامت افکند ابوسفیان و همپالگیهایش دستبردار بودند. برخلاف القائات و دروغبافیهای کاتبان جیرهخوار استعمار و باور مشتی هویتباخته که بیاجازه غرب پلک هم نمیزنند، این پیامبر نبود که با زور و تهدید از آنها میخواست مسلمان شوند (البته پیامبر همه را به اسلام «دعوت» میکرد) بلکه این جریان اشرافی مستکبر مکه بود که با گستاخی و غرور تمام وجود و حضور فرستاده خدا را نمیتوانست روی زمین تحمل کند، بعد از ماجرای هجرت هم پیامبر را تحت فشار قرار داده بود که دست از دعوت خود بردارد و(العیاذ بالله) به امانت و مسئولیتی که خداوند به او سپرده بود، خیانت کند! و هم مسلمانان را تهدید و ارعاب میکرد که دست از اسلام بردارند و به پرستشهای جاهلانه و معبودهای دروغین بازگردند. این منطق استکبار است که همه را ذلیل و سیلیخورده خود میخواهد و آیینی جز مرام و مکتب خودش را قبول ندارد و جز منافع خود هر منفعت دیگری را غیرمشروع و باطل میداند. برخورد و رفتارش با پیامبران الهی و رسولان مرسل و مصلحان بشری چنین بوده و با کسانی هم که در مسیر آن رهبران راستین گام برمیدارند همین است و خواهد بود...
۵- منطق و تاریخ و تجربه (نه صرفا هیجان و عواطف) میگوید برای حل مشکلات مردم، پیشرفت کشور و تحقق اهداف انقلابی، باید علیالخصوص از دشمن مستکبر قطع امید کرد.بهجای ژست دمکراتیک و روشنفکری گرفتن و تلاش برای بهدست آوردن دل دشمن نابکار و دنبالههای داخلی و پرمدعایش (که هیچ وقت دلشان با انقلاب و عزت مردم و استقلال ایران صاف نمیشود) با روشهای انقلابی برخاسته از باورها و اعتقادات، «مردم» را که ۴۲ سال پای کار انقلاب ایستادهاند، دریابید. ظرفیتهای درون، سرمایههای مادی و طبیعی خداداده و نیروی سرشار و توانمند انسانی را اجر و ارج نهید و با مدیریت، برنامهریزی، تدبیر، دلسوزی و غیرت برگرفته از ایمان، از آن در جهت تحقق اهداف ملی و آرمانهای اعتقادی استفاده بهینه کنید. این کاری است که رهبری انقلاب از اولین روز پیروزی تا همین امروز بر آن تکیه داشته و آن را باطلالسحر تهدیدها و تحریمها و خباثتهای دشمنان علیه این ملک و ملت مطرح کردهاند. همین چند روز پیش رهبر معظم انقلاب بعد از دریافت دُز دوم واکسن ایرانی برکت با اشاره به بدقولی فروشندگان واکسن، تاکید کردند: «این مسئله یک بار دیگر به مردم و مسئولین کشور یادآوری کرد که تکیه بر دیگران موجب بروز مشکلات میشود، بنابراین باید بتوانیم در همه مسائل روی پای خودمان بایستیم...»
۶- یکی از دستاوردهای بیگفتوگوی عدالتگستری و فسادستیزی، حفظ حرمت مردم و کرامت انسانی آنهاست. برای همین است که بزرگترین ماموریت پیامبران الهی حاکمیت عدالت است، فقط و فقط در سایه قسط و عدالت است که بزرگترین هدف رسالت آنها که «انسانسازی» است متحقق میشود. جامعهای که در آن عدالت جدی گرفته نمیشود هرچه باشد بیتردید جامعه الهی و اسلامی نیست. ناگفته پیداست که حاکمیت عدالت و حفظ کرامت انسانی مثل هر چیز دیگر با حرف و سخن میسر نمیشود و به عوامل و ابزاری نیاز دارد. یکی از کارسازترین این ابزار که مادر و مولد ابزار و عوامل تاثیرگذار بعدی است «شایستهسالاری» است. همان که باز علاوهبر تاکید علم و تجربه بشری بهشدت از سوی رهبران الهی بر آن توصیه و سفارش شده و در سیره و سنت آن بزرگواران به کرات دیده شده. «ماجرای غدیر» یکی از بارزترین و مشهورترین نمونهها برای نشان دادن جایگاه رفیع اصل شایستهسالاری در نزد انبیا و بالاتر از آنان خدای خالق است. با رعایت این اصل و سپردن کار مردم و امور جامعه به دست شایستگان است که اولا عملا حرمت مردم حفظ شده و کرامت انسانی آنان رعایت شده و ثانیا اصلا میتوان به حاکمیت عدالت و سلامت جامعه امیدوار بود. وقتی خشت اول کج گذاشته شود و در سپردن امور، روابط باندی و حزبی و فامیلی بر لیاقت و شایستگی ترجیح داده شود که خود عین بیعدالتی است، چگونه میتوان منتظر حاکمیت عدالت بود؟! خوشبختانه رئیسجمهور منتخب در سخنان اشاره شده بعد از آنکه بر موضوع عدالت و کرامت تاکید میکند و وعده میدهد که: «بنده به عنوان نماینده ملت اجازه نخواهم داد که هیچکدام از حقوق ملت ضایع شود» بر اصل مهمی که در صورت رعایت آن میتوان به تحقق همه این وعدهها و شعارها امیدوار بود یعنی اصل شایستهسالاری چنین تاکید میورزد: «محور ما در انتخاب همکاران شایستگی است و حقیقتا میخواهیم محور توجه به شایستگیها در همه شئون و ادارات و سازمانها باشد...» این امیدواری در مردم پدید آمده است رئیسجمهور منتخب که از سادات هم هست با تأسی به سیره و سنت جد اطهرش در غدیرخم، شرایط را برای تحقق آرمانهای بلند انقلاب که جزو شعارهای خود ایشان هم هست هموار نماید. انشاالله.
🔻روزنامه اطلاعات
📍اولویتهای بهداشت روانی در محدودیتهای ناشی از کرونا
✍️دکتر فربد فدائی
بسیاری از شما فیلم «گاو» به کارگردانی داریوش مهرجوئی را دیدهاید، زمانی که «مش حسن» گاو خود را که اهمیت زیاد در اقتصاد زندگی او دارد از دست میدهد، این موضوع ناخوشایند و استرسآور را انکار میکند، تا حدی که خود را نه «مش حسن» بلکه گاو مش حسن میپندارد. این حد نهایی یک ضربه روانی را نشان میدهد که منجر به روانپریشی شده است. شاید گمان کنید چنین وضعیتی زاییده ذهن هنرمند است و در عالم واقعی روی نمیدهد، اما شخصاً موارد عدیدهای از این وضعیت را دیدهام که در روانپزشکی به «لیکانتروپی» موسوم است. یکی از این موارد، بیماری بود که باور داشت به گاو بدل شده است. این بیمار که در بیمارستان روزبه بستری بود، روی تخت نمیخوابید، بلکه روی زمین میخوابید و از بشقاب غذا نمیخورد، بلکه باید غذای او روی روزنامهای برکف اتاق قرار داده میشد تا بخورد. بیمار دیگری احساس میکرد به سگ بدل شده است که هر دوی آنان دچار افسردگی شدید بودند و با درمان بهبود یافتند. البته موارد عمده «لیکانتروپی» به شکل استحاله به صورت گرگ است که در دنیا سابقه طولانی دارد و در ایران هم دیده شده است. داستان گرگ بیابان اثر هرمان هسه، و داستان «مسخ» از فرانتزکافکا به همین موضوع اشاره دارند. اهمیت موضوع در این است که یک ضربه روانی یا اجتماعی میتواند در بروز اختلالات روانی مؤثر باشد و به همین دلیل پس از رویدادهای عمده اجتماعی از جمله دگرگونیهای سریع اقتصادی یا تغییر در باورها و ارزشهای اجتماعی میزان بیماریهای روانی در حد چشمگیری بالا میرود.
میزان خودکشی منجر به مرگ پس از فروپاشی اتحاد شوروی، نسبت به قبل از آن ۲ برابر شد و افزایش ناگهانی قیمت نفت در کشورهای صادرکننده که نوعی رفاه کاذب و ناگهانی به ارمغان آورده به افزایش چشمگیر اختلالات روانی و آسیبهای اجتماعی انجامید.
به همین دلیل مواردی نظیر بیماری کرونا باید هشداری باشد جهت آمادگی برای برخورد با مشکلات روانی چه در مبتلایان، چه در بستگان آنان و چه در جامعهای که به طور کلی یکسال و نیم است با هراس ناشی از شیوع بیماری کرونا و محدودیتهای اقتصادی ـ اجتماعی ناشی از آن، دست به گریبان است.
اما در حال حاضر جامعه ایران با بحرانهای دیگری هم روبروست که آنها نیز سبب فشارهای روانی عمده و برانگیختن بیماریهای روانی و آسیبهای اجتماعی میشوند. برای نمونه، خشکسالی در استانهای جنوبی ایران که نه فقط رفاه، بلکه معیشت مردم را تهدید میکند، از جمله کشاورزی که محصول خود را از دست رفته میبیند یا دامداری که شاهد مرگ دامهای خود بر اثر بیآبی است، در معرض افسردگی قرار میگیرند. خداوند ظرفیتها و تواناییهای فراوانی را در انسان آفریده است، اما این ظرفیتها نامحدود نیست و همانگونه که محکمترین فولادها هم بر اثر فشار زیاد در هم میشکند، در صورت فشارهای متعدد و دراز مدت روانی، انسان نیز ممکن است دچار فروپاشی شود که گاه به صورت درونیسازی (افسردگی)، و گاه به صورت برونیسازی (پرخاشگری) تظاهر مییابد. باتوجه به نقش مهم برق در زندگی امروز انسانها، قطع آن نیز یکی از عوامل فشارهای روانی به شمار میرود، اما نه فقط فقدان واقعی امکانات (برای نمونه، قطع برق و قطع آب) باعث فشارهای روانی میشود، بلکه احتمال وقوع بیبرقی و بیآبی هم سبب فشارهای روانی و اضطراب میشود. گاهی احساس ناامنی روانی قویتر از ناامنی واقعی است. برای نمونه، سالی ۲۰ هزار نفر در ایران بر اثر حوادث رانندگی جان میبازند و چندین برابر این تعداد دچار جراحت و معلولیت میشوند اما این خبر به اندازه خبر سقوط یک هواپیما و جان باختن ۲۰۰ نفر سرنشین آن احساس ناایمنی به وجود نمیآورد، در حالی که تلفات سقوط هواپیما ۱درصد حوادث جادها ی بوده است.
نکته باز هم جالب، آنکه عوامل طبیعی هم میتواند به افزایش فشارهای روانی منجر شود. برای نمونه گرمای شدید هوا میتواند سبب برانگیختگی و تحریکپذیری و پرخاشگری شود و به همین دلیل در روزهای گرم تابستان احتمال وقوع پرخاشگری بالا میرود. اکنون وقوع همزمان این پدیدهها را در نظر بگیرید: خشکسالی و بیآبی، قطع برق، گرمای شدید، شیوع کرونا و محدودیتها و بیکاری و فقر ناشی از آن در این شرایط میزان فشارهای روانی افزونتر تحمل فرد میشود که اضطراب، افسردگی، تحریکپذیری و پرخاشگری از عوارض چنین وضعیتی است. برای رفع این عوارض باید علل زمینهای آن را برطرف کرد: رساندن آب، وصل کردن برق، واکسیناسیون عمومی در برابر کرونا، ایجاد کارهای مولد برای افراد جامعه و هر اقدام دیگری که سبب تشدید وضعیت نامطلوب میشود.
«روانپزشکی اجتماعی» شاخهای از روانپزشکی است که با تأثیرات محیط اجتماعی بر سلامت روانی فرد، و با تأثیرات مبتلایان به بیماریهای روان بر محیط اجتماعی سروکار دارد. آسیبپذیریها نسبت به بیماریهای روانی به ۲ گروه عمده تقسیم میشود: آسیبپذیریهای ژنتیک و ارثی و آسیبپذیریها یا نابرابریهای اجتماعی که از مصادیق دومی بیکاری، فقر، مسکن نامناسب و ازدحام جمعیت قابل ذکر است.
امروزه یک چهارم تا یک دوم بین ۴ر۱ تا ۲ر۱ موارد شیوع همه عمر بیماریهای روانی در بزرگسالان قابل پیشگیری است و ضمن توجه به آسیبپذیری افراد، بررسی عوامل حمایتی و تاب آوری آنان هم ضروری است. سرمایه اجتماعی (اعتماد مردم و حکومت به یکدیگر)، شبکههای حمایتی اجتماعی، سواد هیجانی و سواد اجتماعی همراه با بهداشت مناسب جسمی میتواند در تاب آوری افراد نقش داشته باشد.
رفتارهای پرخطر مانند مصرف دخانیات، الکل و مواد مخدر، فقدان تحرکات جسمی، همراه با تغذیه ناسالم که منجر به چاقی میشود نیز در تکوین بیماریهای روانی تأثیر دارد. برخی گروهها نسبت به ابتلاء به بیماریهای روانی آسیبپذیرتر هستند، از جمله اقلیتهای قومی، کودکانی که در مؤسسات خیریه نگهداری میشوند، مبتلایان به مشکلات یادگیری و زندانیان، که طبعاً به این گروهها باید توجه بیشتری کرد.
باتوجه به نقش نابرابریهای اجتماعی در تکوین بیماریهای روانی، حتی اگر روانپزشکان قادر به کاهش نابرابریها نباشند، اما میتوانند سیاستگذاران را از آن آگاه کنند. ارتقای بهداشت والدین، آموزش پدر و مادر، پیش از تولد فرزند، روشهای مناسب فرزندپروری، برقراری خطوط تلفنی برای حمایت از افراد آسیبپذیر، کاهش خشونتها، ترک مصرف دخانیات و الکل و مواد مخدر توسط والدین، همه میتواند نقشی در کاهش اختلالات روانپزشکی داشته باشد. تشویق همبستگی اجتماعی و پیوند اعضای جوامع میتواند به احساس پیوستگی و اعتماد به نفس و در نتیجه ارتقای بهداشت روانی بینجامد.
🔻روزنامه اعتماد
📍فصل دِروی این کشت است
✍️عباس عبدی
هنگامی که به وضعیت جامعه ایران نگاه میکنیم، نمیتوانیم تعجب خود را پنهان کنیم. شاید برای برخی از ما که با این وضعیت عادت کردهایم، امر عجیبی نباشد، ولی اگر یک ناظر بیرونی بخواهد وضعیت را توصیف کند، دچار حیرت خواهد شد. بیایید نگاهی به شرایط بیندازیم. انتخابات تمام شده و هفته دیگر دفتر ریاستجمهوری دست به دست خواهد شد. ذهن بخش مهمی از دستاندرکاران متوجه چینش کابینه است. از سوی دیگر در عرصه عمومی شاهد مشکلات و اعتراضات هستیم. تورم در حال رکورد زدن است. مذاکرات برجام متوقف شده است. اختلال در وضعیت آب و برق به عنوان دو زیرساخت حیاتی مردم بر کسی پوشیده نیست. بودجه کشور در شرایطی قرار دارد که چشمانداز قابل تحملی را تا پاییز و زمستان ایجاد نمیکند. در سیاست خارجی اوضاع افغانستان با پیشروی طالبان نامطلوب و خطرناک شده است. کشیدن دیوار در مرز ترکیه و ایران، علامت منفی از چگونگی وضع آینده است. وضعیت کرونا نیز مطلقا قابل قبول نیست. ایران وارد موج پنجم شده و ظاهرا هنوز به نقطه اوج این موج نیز نرسیدهایم. مشکلات واکسیناسیون عمومی همچنان وجود دارد، هر چند تا حدی تخفیف پیدا کرده، ولی در مقایسه با کشورهای دیگر اصلا مطلوب نیست و مهمتر اینکه چشماندازی هم از حل آن دیده نمیشود. تازه در سطح جهانی هم کرونا همچنان یکهتازی میکند و معلوم نیست در چه افقی قابل مهار است. مرگ و میر ناشی از کرونا بسیار بیشتر از ارقام رسمی است و به همین دلیل و برای پنهانکاری انتشار آمار رسمی ثبت احوال متوقف شده است، این مثل این است که کسی تب دارد، برای اینکه فکر کنیم تب ندارد، دسترسی به دماسنج را ممنوع کنند!! یا مثل این است که آزمایش کرونا نکنیم تا آمار کروناییها بالا نرود! خب فقط به بهداشت جامعه لطمه زدهایم و کرونا را شایع کردهایم و هیچ دستاورد دیگری ندارد. وضعیت آموزش دچار یک پسرفت جدی شده است. اگر در مهرماه نتوانیم مدارس و دانشگاهها را باز کنیم، معلوم نیست که در آینده چه وضعی بر سر آموزش کشور خواهد آمد. گفته میشود که ترک تحصیل رشد بیسابقهای داشته است. از سوی دیگر وضعیت اشتغال و درآمد مردم و رشد منفی چند سال گذشته بر کسی پوشیده نیست. خروج نیروهای کارشناسی از کشور به ویژه پزشکان نیز یکی از بدترین عوارض این وضعیت است که کمتر در عرصه عمومی به بحث و گفتوگو گذاشته میشود.
با وجود چنین تصویری در جامعه باید دید که رفتارها و اولویتهای ساختار رسمی چیست؟ تقریبا هیچ موضع و برنامه روشنی برای هیچکدام از این مسائل گفته نمیشود. به عبارت دیگر مردم و جامعه نمیدانند که برنامه حکومت برای حل این مسائل چیست؟ مردم باید در انتظار چه اقداماتی باشند؟ همه نظرات و راهحلها از طرف عرصه عمومی و نخبگان مطرح میشود. در مقابل از طرف ساختار قدرت سکوت پشت سکوت است. حرفهای کلی زدن هیچ دردی را درمان نمیکند. یکی، دو نفر هم منحرف میزنند چنان تصویر مبتذلی از موفقیتهای خیالی ارایه میکنند که موجب چندش مخاطب میشود. اینکه توصیه شود باید مسائل را حل کرد، کمکی به حل هیچ مسالهای نمیکند. سخنان پراکنده و اقتضایی و باری به هر جهت جز اینکه ناامیدی را بیشتر میکند، هیچ زخمی را التیام نمیبخشد.
مشکل فقط این سکوت نیست، جاهایی هم که اقدام میکنند، عجیب است و بحران را تشدید میکند و این ناراحتکنندهتر است. در چنین شرایطی پلیس درگیر مبارزه سگگردانی حتی وجود سگ در خودرو شده است، مجلس درصدد ایجاد محدودیتها در فضای مجازی است که دهها میلیون نفر از آن استفاده میکنند و نزدیک به ۱،۷ میلیون نفر به نحوی از این طریق شاغل هستند!! و ۱،۸ برابر جمعیت ۱۸ سال به بالای کشور حداقل از یکی از این شبکه استفاده میکنند (هر فرد بیش از یک شبکه) عدهای دیگر دوچرخهسواری زنان را تبدیل به مساله خود کردهاند. عدهای مشغول تعیینتکلیف رنگ و طرح مانتوی بانوان هستند. با این حساب باید بگوییم اگر امروز به اینجا که هستیم نرسیده بودیم جای تعجب داشت، لذا علت شکست را نباید پرسید که این وضعیت طبیعی است. اکنون فصل دِروی محصولی است که از گذشته کاشته شده است.
🔻روزنامه شرق
📍چرا اغلب ناراضیاند؟
✍️حمزه نوذری
نارضایتی از وضع موجود فقط مربوط به گروههای فرودست، کمبضاعت، فقیر و بیکار جامعه نیست؛ گروههایی که به لحاظ اقتصادی تا حدودی تأمیناند و حتی گروههای پردرآمد جامعه نیز از وضع موجود ناراضیاند و حتی مدیران و مسئولان نیز منتقد وضع موجود جامعه هستند. بسیاری از افراد مالک خانه مسکونی، خودرو و شغل آبرومند هستند اما چندان از وضعیت خودشان رضایت ندارند و خواهان جامعهای بهترند. چرا چنین است؟ چرا اغلب ناراضیاند؟ چرا افرادی که وضع اقتصادی مناسبی دارند از وضعیت جامعه رضایت ندارند، درحالیکه در کشورهای پیشرفته امروزی گروههایی که شاغلاند و منزل مسکونی کوچکی در تملک دارند، از وضعت خود راضی هستند؛ هرچند تلاش میکنند وضع خود را بهبود بخشند. شاید افرادی که در کشورهای اروپایی وضعیت اقتصادی پایینتری از ایرانیها دارند رضایت بیشتری از کشورشان داشته باشند. به نظر میرسد دولت و حاکمیت برای ایجاد رضایت در میان گروههای مختلف اجتماعی باید به چند موضوع اساسی توجه کند؛ ثبات اقتصادی، نظم و توسعه آزادیهای اجتماعی. درباره اهمیت و ضرورت ثبات اقتصادی و نقش آن در رضایت از زندگی و ایجاد آرامش سخن بسیار گفته شده است. کنترل تورم، بهبود فضای کسبوکار و... برای ثبات اقتصادی ضروری است. وامدرمانی و پولپاشی برای ایجاد رضایت در میان گروههای مختلف اجتماعی وضعیت را بدتر میکند. افزایش حجم نقدینگی بدون رشد اقتصادی اوضاع را بهشدت بیثبات کرده است. بخش زیادی از ثبات اقتصادی به فراهمکردن زیرساختها و کالاهای عمومی باکیفیت مانند هوای پاک، آب آشامیدنی سالم، بهداشت و آموزش مؤثر و همچنین ارتباطات اقتصادی و سیاسی با سایر کشورها وابسته است. اما ثبات اقتصادی کافی نیست. بینظمی در ارائه خدمات به جامعه نیز نارضایتی را بیشتر کرده است. بینظمیهای مکرر در تمامی امور آرامش شهروندان را به هم ریخته است. نظم در امور یکی از معیارهای تمایز کشورهای پیشرفته از سایر کشورها است. بیشترین بینظمی در خدمات دولتی است. متأسفانه بینظمیها ندید گرفته میشود و ظاهرسازی جای تلاش برای ساماندهی را گرفته است. بوروکراسی بزرگ متزلزل نهتنها بینظمی را بیشتر کرده، بلکه به نابرابری در ارائه خدمات نیز دامن زده است. بینظمی در ارائه خدمات زیرساختی مانند آب و برق این روزها برجستهتر شده است. نمونههای دیگری از بینظمی در ارائه خدمات در مواقع بروز حوادث طبیعی یا تهیه و توزیع واکسن ویروس کووید ۱۹ میتوان مشاهده کرد. بینظمی، ناامیدی و نارضایتی میآورد. بخشی از بینظمیها به نبود شایستهسالاری برمیگردد. مدیرانی که شایستگی، تخصص و شجاعت لازم را ندارند؛ اینها گروهی هستند که فقط در پستها و مقامهای دولتی جابهجا میشوند و اگر در برخی مواقع جایگاه مدیریتیشان از دست برود، بهدلیل نفوذشان در بوروکراسی دولتی در شرکتهای شبهدولتی به کار گرفته میشوند. مدیرانی که لیاقت و شایستگی لازم ندارند، نه آیندهپژوهی را درک میکنند و نه عملا حوصله شنیدن و خواندن گزارشهای علمی مربوط به مدیریت خود را دارند و از همه مهمتر اینکه شجاعت تصمیمگیریهای مهم را ندارند بنابراین از هیچ نوآوری و خلاقیتی برای برونرفت از مسائل حمایت نمیکنند. بوروکراسی دولتی عملا گروگان عدهای است و در خدمت انسان قرار ندارد.
علاوهبر ثبات اقتصادی و نظم، آزادی اجتماعی بسیار اهمیت دارد و بخش زیادی از نارضایتی زنان، جوانان، نوجوانان و سایر گروههای اجتماعی به عدم امکان تجربه آزادیهای اجتماعی در چارچوب قانون اساسی برمیگردد. آزادی سبک زندگی، آزادی تشکیل اجتماعات، به رسمیت شناختهشدن حریم خصوصی افراد، محدودنکردن انتخابهای مختلف، کاهش قید و بندهای اجتماعی در چارچوب آزادیهای اجتماعی قرار دارد. در شرایط کنونی، بیثباتی اقتصادی و بینظمی با کاهش آزادیهای اجتماعی همراه شده است. گسترش آزادیهای اجتماعی و به رسمیتشناختن جامعه مدنی و تلاش برای تقویت آن بهترین راهکار برای نشاط اجتماعی و کاهش نارضایتی است. در شرایط کنونی دولت میتواند نشان دهد که در شرایط سخت اقتصادی آزادیهای اجتماعی را گسترش میدهد. باید مانع برخورد سلیقهای با آزادیهای اجتماعی شد و به بهانههای مختلف اجبارها و الزامهای اجتماعی زائد و غیرضرور را بیشتر نکنیم. گروههای مختلف اجتماعی آزادیهای اجتماعی در سایر کشورها را با جامعه خودشان مقایسه میکنند. دولت میتواند ایده چگونگی توسعه آزادیهای اجتماعی را از جامعه مدنی بگیرد. خلاصه اینکه توسعه آزادیهای اجتماعی و گسترش تسامح و تساهل در جامعه متکثر ایران ضروری است. لازم است کانالهای مشروع برای بیان خواستها، مطالبات آزادیخواهانه و مساواتطلبانه اجتماعی بیشتر شود تا کمتر جنبه خشونتآمیز به خود بگیرد. سه واکنش از طرف گروههای اجتماعی در مقابل بیثباتی اقتصادی، بینظمی و محدودیت آزادیهای اجتماعی شکل میگیرد. وفاداری، خروج و اعتراض. آلبرت هیرشمن این سه مفهوم را برای نحوه واکنش مردم به ارائه خدمات و کالاها توسط بنگاهها و سازمانها به کار برده است. با وجود مسائل و مشکلات و چالشهای اساسی، برخی افراد از وضع موجود دفاع میکنند. برخی در مواجهه با سه مسئله خروج را انتخاب میکنند. در اینجا خروج را به مهاجرت تعبیر میکنم. بسیاری از جوانان و تحصیلکردهها به دنبال راهی برای مهاجرت هستند. گروهی از افراد نیز اعتراض مدنی را انتخاب میکنند. گاهی اعتراض و مهاجرت به دلیل عدم ثبات اقتصادی و بینظمی ساختاری است که بسیار در رسانهها منعکس میشود، اما نارضایتی از محدودبودن آزادیهای اجتماعی کمتر بیان شده است. بسیاری از کشورهای توسعهیافته نیز در دورههایی دچار بیثباتی اقتصادی (رکود و بیکاری) میشوند یا بینظمیهایی مقطعی در ارائه خدمات به شهروندان دارند اما تلاش میکنند به تعادل بازگردند و از آزادیهای اجتماعی حمایت میکنند، هرچند آزادی اجتماعی کامل در هیچ کشوری وجود ندارد. با ایجاد ثبات اقتصادی، ایجاد نظم در ارائه خدمات و تسامح و تساهل بیشتر با شهروندان و توسعه آزادیهای اجتماعی نارضایتیها کاهش مییابد و شهروندان از زندگی در جامعه آرامش بیشتری به دست میآورند.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍اعتراضات اجتماعی و ضرورت هوشمندی دوجانبه
✍️عباس سلیمینمین
جامعه ما این روزها با مسائل مختلفی مواجه است. در پایان دولت روحانی شاهد بحرانهایی در حوزه آب، برق، مواجهه با کرونا و مسائل عدیدهای هستیم که زندگی مردم را دچار التهاب کرده است.
به خصوص مساله کرونا که متاسفانه مدیریت دولت در این زمینه بسیار ضعیف بوده است. مثال آنکه همین دوشنبه بعد از چندین روز تعطیلی در تهران که مردم سر کسبوکار خود رفتند تا معیشت خود را تامین کنند، شاهد بودیم که پاساژ علاءالدین کار خود را با خاموشی آغاز کرد. طبیعی است که این مساله موجب ناراحتی کسبه خواهد بود. برای همین هم کارکنان پاساژ در خیابان تجمع کرده، شعار دادند و ناراحتی خود را ابراز کردند.آنچه مسلما باید صورت میگرفت و به نظر من صورت هم گرفت این بود که نیروی انتظامی صبورانه و بردبارانه در کنار مردم حضور یافت تا کسی نتواند از این ابراز ناراحتی و انتقال پیام به دولتمردان سوءاستفاده کند. این امر بسیار شایستهای بود که در ویدئوهای منتشر شده دیدیم نیروی انتظامی به خصوص افسران عالیرتبه آن بدون تجهیزات حضور یافته و با مردم سخن میگفتند.
البته که نیروهای با تجهیزات نیز حضور داشتند. سخن گفتن افسران نیروی انتظامی با مردم و آرامش آنان موجب افزایش التهاب شد.اما باید در نظر گرفت که اگر همین تجمع دو یا سه روز ادامه یابد حتما عدهای که در درون ایران هستند اما تلاش دارند که به نفع بدخواهان ایران فعالیت کنند و از قبل آن دریافتی داشته باشند، مترصد خواهند بود که از این فرصتها برای برهمزدن جامعه و ارائه کارنامه به دشمنان ما استفاده کنند. بنابراین برخورد با این وضعیت نیاز به یک هوشمندی دوجانبه از سوی مردم و مسوولان و نیروهای امنیتی و انتظامی دارد. حالا که در کشورما احزابی مسوولیت این امور را به عهده بگیرند، اجتماعات را شکل داده و مطالبه مشخصی را مطرح کنند، ضرورت دارد که مردم و نیروهای امنیتی بیشتر هوشمند باشند. با مثال دیگری توضیح میدهم؛ دیدم که خانم الهه هیکس که یکی از مخالفان جمهوری اسلامی است و سالها در برنامههای مختلف مخالفت خود را ابراز کرده و کاملا شناخته شده است در برنامهای در شبکه تلویزیونی ایران اینترنشنال هشدار داد که مراقب باشید زیرا مجاهدین خلق با سوءاستفاده از شرایط در خوزستان به مردم تیراندازی کردهاند. این اظهارنظر موجب خشم شدید مسوولان شبکه شد و بلافاصله برنامه را پایان دادند تا در این زمینه خیلی سخن نگوید. اما این یک واقعیت است که در خوزستان هم نیروهای منافقان و هم نیروهای الاهوازیه سعی کردهاند مطالبه به حق مردم و اعتراض به حق آنان را به خشونت بکشانند و یک بههمریختگی در جامعه ما ایجاد کنند. خوشبختانه نتوانستند و یک ناکامی برایشان رقم خورد. اما باید دقت کرد که ما دشمنان قسمخوردهای مثل آل سعود داریم که حیات ایران را در مقابل خود میبینند و با کلی هزینه شبکه تلویزیونی ایران اینترنشنال را راه انداختهاند. همچنین انگلیسیها شبکه من و تو را ایجاد کرده و از شبکه بیبیسی استفاده میکنند و خیلی غیرحرفهای و آشکار فعالیت میکنند، چنانکه کارشان با کار رسانهای خیلی تفاوت دارد و همه اصول حرفهای را برای اینکه بتوانند به انسجام جامعه ما ضربه بزنند، زیر پا گذاشتهاند. این امر ضرورت هوشمندی و دقت را بیشتر میکند. قطعا باید ما در این زمینه به گونهای مطالبات خود را مطرح کنیم که هم بتوانیم اصلاحات لازم را به انجام رسانیم و هم به بدخواهان فرصت ندهیم. این اما به معنی آن نیست که صرفا از مردم انتظار هوشمندی داریم. مسوولان نیز باید توجه ویژه و هوشمندی بیشتری داشته باشند. مسوولیت مسوولان در این شرایط بسیار خطیر است و آنها هستند که باید امنیت مردم را در این رخدادها حفظ کنند.
این مسوولان هستند که از وضعیت و فعالیت بدخواهان بیشتر مطلع هستند. مردم عادی بهخصوص جوانان شاید اصلا منافقان و خباثت آنان را نشناسند بنابراین این هوشمند باید متوجه مسوولان باشد و بدانید که این گروهکها چه میکنند و به نحوی رفتار کنند که هم امکان طرح نظرات و اعتراضات مردم وجود داشته باشد و هم بیگانگان امکان سوءاستفاده نداشته باشند.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍فرصت رهایی از شهرخواری
✍️فرید قدیری
فرض بر این است که منتخبان مردم تهران در شورای شهر ششم در پی نجات پایتخت از ابرمشکلات تلنبارشده هستند و گزینهای را از بین نامزدهای شهرداری جستوجو میکنند که «فکر» لازم و «قدرت» کافی برای اصلاح وضع موجود را داشته باشد.
در این صورت، حتما شیوه کنونی گزینش باید متوقف و شناسایی شهردار اصلح از مسیر اصلی (صحیح) پیگیری شود. مطمئنا همه نامزدها میخواهند تهران را «بهترین شهر جهان» و مردمانش را «شادترین شهروندان دنیا» در افق برنامه چهارساله معرفی کنند. در این صورت، چگونه میتوان خوب را از بد تشخیص داد و بین خوبها، خوبترین را برگزید؟پاسخ این پرسش در الگوی جهانی «اداره موفق ابرشهرها» و همچنین درسهایی نهفته است که نهادهای بینالمللی سیاستگذاری شهری از اواخر قرن بیستم، برای دولتهای محلی ارائه کرده و میکنند. مدیریت شهری موثر برای دستیابی به پنج هدف کلیدی در شهر، بیش از همه چیز، نیازمند «اعمال اصول حکمرانی شهری» است. داشتن برنامه برای اداره شهر کفایت نمیکند؛ چون بودند شهردارانی با برنامههای رنگ و لعابدار که بهدلیل ناکارآمدی برنامهها و عدم پایبندی مدیران شهرداری به آن، دست آخر، کلید پایتخت را با پیچیدهتر شدن مشکلات، تحویل شهردار بعدی دادند.
حکمرانی شهری، فرآیند مدیریت شهری را یک مرحله اساسی از آنچه در حال حاضر به «انتخاب شهردار» محدود شده است، بالاتر میبرد و اصول و قواعد موثر و مشخص برای دستیابی به «کیفیت زندگی مطلوب، خدمات شهری مناسب، شفافیت در تصمیمگیری، رفاه شهروندان و تعادل امکانات بین شمال و جنوب شهر» را در شهرداری جاری میکند. اصول حکمرانی شهری بر انتخاب شهردار اولویت دارد؛ چون آرزوی «شهرداری جای شهرخواری» را برای تهرانیها محقق خواهد کرد.
به این ترتیب، شورای شهر ششم برای ریلگذاری صحیح در شهرداری تهران باید به فکر اصول حکمرانی شهری باشد. با این مدل اداره شهر، شهردار آینده تهران متعهد میشود قبل از آنکه به فکر «تامین منابع مالی از هر کجا (فروش سرمایه شهر)» باشد، «اصول تجهیز منابع» را رعایت کند.
شهردار پایبند به اصول حکمرانی شهری را میتوان در هر مقطع پایش کرد و کارنامه او را از چهار مسیر «اثربخشی سیاستهای اتخاذشده، میزان تحقق عدالت شهری، میزان مشارکت شهروندان و همچنین میزان مسوولیتپذیری مدیران شهر» مورد سنجش و قضاوت قرار داد.
فارغ از اینکه چه کسی شهردار میشود اگر «ریل تصمیمگیری» در شهرداری درست تعریف شده باشد، فرد منتخب چارهای جز حرکت در آن ندارد. در غیر این صورت، هر فردی با هر میزان شناخت و توانایی بهعنوان شهردار انتخاب شود؛ چون مسیر اصلی مشخص و معیار نیست، همان اتفاقاتی رخ میدهد که تا الان شاهد بودیم.
تجربه سه دهه مدیریت شهری در تهران نشان میدهد غالب مدیران، بنای اولیه برای هدایت شهرداری به «ماشین مجوزهای ساختمانی» و تبدیل پایتخت به «ضدشهر مملو از دود و ترافیک» نداشتند؛ اما بستر شهرخواری- خلأ اصول حکمرانی شهری- اجازه این دو انحراف بزرگ را صادر کرد.
زمینههای قوی شهرخواری الان هم کماکان فراهم و حتی ابعاد آن نسبت به قبل، بیشتر است. «بهانههای مالی و اعتباری» در کنار «سانسور سیاست برهم زننده وضع موجود»، دو زمینه قوی برای شهرخواری به جای شهرداری است.
بودجه ۱۴۰۰ شهرداری تهران با کسری قابل توجهی -بهانهها- روبهرو است. در ماههای ابتدایی سال طبق یک گزارش رسمی، ۶۹ درصد از منابع و اعتبارات مصوب مربوط به هدف زمانی ۲ماهه، محقق نشد. ۴۱درصد بودجه اداره پایتخت به درآمدهای حاصل از مجوز ساختمانی و انواع عوارض تراکم، تغییرکاربری و مواردی از این دست (ناپایدار و ناسالم) وابسته است که در ابتدای امسال، حدود ۶۰درصد آن بهدلیل رکود سنگین در بازار مسکن و ساختوساز، وصول نشد.
این کسری و کمبود منابع، مدیران جدید را ممکن است به سمتی هدایت کند که برای تامین سریع مخارج نگهداری شهر و پیشبرد امور شهرداری، سراغ فروش املاک، ابرمجوزهای نجومی برای ابرپروژههای عمرانی یا اقدامات حسابنشده از این جنس -سانسور راهحل- بروند.
ضامن چنین تحرکات خطرناکی، «مقاومت در بدنه مدیریت شهری برای نپرداختن مدیران تازه وارد به سیاست مشکلگشا» است.
ذینفعان «بودجه ناپایدار شهرداری» فقط گیرندگان امضاهای طلایی برای ساخت برج تجاری وسط یک کوچه تنگ مملو از ساختمان مسکونی نیستند. این متقاضیان مجوزهای شهرخواری، شرکایی هم دارند که «لباس موجه» بر تن مجوزهای فروش ذخایر و داراییهای شهر میکنند. طی همه این سالها، همه مدیران شهری در پایتخت از «ناکافی بودن بودجه شهرداری برای تامین سرمایه مورد نیاز توسعه حملونقل عمومی» گلایه کردند. گلایهها اما به جای آنکه به «اتخاذ سیاست اصولی» بینجامد، به مباحثی منحرف شد همچون «کمک دولت از بودجه دولتی» که چون به جایی نرسید، دست آخر به همان مسیر مخرب «تامین خرج شهر از جیب اقلیت متقاضی امتیازهای خاص ساختمانی» منتهی شد. شرکای امتیازگیرها که مسیر «دور زدن طرح تفصیلی و ضوابط مصوب شهرسازی» را در درون سیستم فراهم میآورند، برای منحرفکردن مدیریت شهری از پرداخت به سیاست درست تامین مالی، بهانههایی همچون «وقتگیر بودن تصویب سیاست اصلی، عدم کفایت منابع حاصل از سیاست اصلی و...» را مطرح میکنند. شهرداران هم چون مشتاق «ارائه کارنامه درخشان در کوتاهمدت» به جای «جراحی سیاستهای شهری» هستند، معمولا پیگیر کارهای دیربازده اما به نفع آینده شهر نمیشوند.
امروز، شورای شهر ششم باید تصمیم بگیرد که آیا میخواهد تهران مثل دورههای قبل اداره شود یا قصد دارد «وضع موجود را بههم بزند» و «خواسته همه شهروندان» را در اولویت قرار دهد.
اگر مطابق همان فرض ابتدایی مقاله، پیش برویم، منتخبان مردم در شورای شهر جدید، شهرداری میخواهند که قادر باشد همزمان «تعادل پایدار در منابع و مصارف بودجه شهر» ایجاد کند، «پایتخت را از دو قطبی خدمات رفاهی شمال و جنوب» نجات دهد، «اعتبار مالی مناسب برای توسعه مطلوب شهر» برقرار سازد و دست آخر، «بحرانهای آزاررسان به شهروندان» را نیز مهار کند.
«فکر» حل این مسائل، گام اول است. اما تحقق آن، «قدرت» حل آنها را لازم دارد که در گرو پیادهسازی اصول حکمرانی شهری است. برای این منظور، «سیاست دگرگونسازی ردیفهای بودجه شهرداری» مدنظر قرار میگیرد. شهردار آینده تهران باید جسارت جابهجایی دو نوع عوارض در بودجه سالانه پایتخت را داشته باشد؛ سهم وصول «عوارض نوسازی» به جای «عوارض ساختمانی».در حال حاضر سهم «عوارض نوسازی» یا همان «شارژ شهری» در بودجه شهرداری زیر ۳درصد است؛ درحالیکه نزدیک به ۲۰هزار میلیارد تومان از بودجه ۴۸هزار میلیارد تومانی شهرداری یعنی حدود ۴۰درصد بودجه، متکی به «عوارض ساختوساز» است. عوارض ساختوساز را یک گروه اقلیت پرداخت میکنند و شهرداری مجبور است هر آنچه را که این گروه میخواهند از تراکم بالا گرفته تا تغییر کاربری در اختیارشان قرار دهد تا بتواند از محل امتیاز دادن به آنها، خرج شهر را تامین کند. در مقابل، «مالکان» چندخانهای بهویژه ساکنان مناطق بالای شهر که چندین برابر شهروندان پایین شهر، از امکانات گران شهرداری بهره میبرند، تقریبا عوارضی را برای خدمات شهری، به شهرداری پرداخت نمیکنند. متوسط عوارض نوسازی در شمال شهر تهران کمتر از یکدهم شارژ یک آپارتمان در این مناطق است؛ سالی حدود ۲۰۰ هزار تومان. ضمن آنکه، فاصله معناداری بین متوسط عوارض نوسازی شمال و جنوب وجود ندارد. این در حالی است که متوسط هزینهای که در بودجه سالانه شهر تهران برای ارائه خدمات به هر خانوار ساکن در نظر گرفته شده است، بیش از ۱۳میلیون تومان است که در واقعیت، رقمی خیلی کمتر از آن، بهعنوان شارژ شهری و بهای خدمات دریافت میشود.
شهردار مقتدر و اصلح، شهردار متعهد به اصول حکمرانی شهری است که با اصلاح سیاست شهری در چارچوب «اداره شهر با شارژ شهری» میتواند ظرفیت بکر دستکم ۱۰ هزار میلیارد تومانی از محل «عوارض نوسازی» را فعال کند. این سیاست، با «واقعیسازی عوارض نوسازی به میزان حداقل نیمدرصد ارزش روز املاک» متناسب با موقعیت و ارزش املاک در هر منطقه از شهر، بهکار میافتد که البته برای محلههای ضعیف که کمدرآمدها در آن ساکن هستند، میتواند با نرخ کمتر اعمال شود. نتیجه این جراحی شهری، مثل همه شهرداریهای موفق کلانشهرهای جهان، «مهار سفتهبازی ملکی»، «اتصال بودجه شهر به منابع سالم و پایدار»، «استقلال بودجه از آسیبهای رکود بازار مسکن»، «تامین منابع توسعه مترو»، «رفع دو قطبی از طریق توسعه خدمات جنوب با عوارض سالانه دریافتی از شمال» و درنهایت «توزیع متوازن جمعیت بین مناطق گران و ارزان شهر» خواهد بود. این، همان «نقشه راه شهردار آینده» است که شورای شهر ششم میتواند با در دست داشتن آن، «نامزدهای شهرداری» را محک بزند و آنکه، «فکر و قدرت» لازم برای اجرای آن با کیفیت بهتر از بقیه را داشت، برای ۴ سال آینده انتخاب کند. شهردار معتقد به این سیاست، بازار شهرخواری را در پایتخت برای همیشه ریشهکن میکند و آزار و اذیتی را که شهروندان مدام از «ساختوسازهای مزاحم و مغایر» تحمل میکنند، یکبار برای همیشه -با مستقل کردن بودجه شهرداری از عوارض ساختمانی- پایان میدهد.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست