🔻روزنامه ایران
📍 چرا سیاستهای اقتصادی پیشرو نیستند؟
✍️ آلبرت بغزیان
در پاسخ به این پرسش که چرا سیاستهای اقتصادی کشور دهههاست مسیر رو به پیشرفتی ندارد میتوان به روابط بینالمللی کشور با خارج از جمله امریکا- که سیاستهای تحریمی را اعمال کرد- اشاره داشت که مشکلات و معضلات تحریم تأثیر بسزایی در این نابسامانی و درجا زدن اقتصاد ایران دارد، چرا که ما انواع تحریمها را به واسطه این جریان تجربه کردهایم و تأثیرات خودش را گذاشته و تا به امروز هم شاهد عواقب آن بر اقتصاد هستیم. حتی روز به روز هم تحریمها سنگینتر شده و بلوکه شدن داراییهای ایران را به همراه داشت و هنوز هم کماکان بلوکه است. بحث تحریمهای جدید فروش نفت و ممنوعیتها هم در ارتباط با این سؤال مطرح و مهم است. از طرف دیگر جمعیت ما هم رو به افزایش است و امکانات و نیازها و درخواستهای مردم هم وجود داشته است. اگر تولید ناخالص داخلی رشد نداشته باشد و جمعیت سه برابرشود بدین معناست که باید ۳۰۰ درصد تولید افزایش یابد تا بتوان پاسخگوی نیاز و حفظ وضع موجود بود. همه این موارد تا حدود بالایی به نتایج مذاکرات برمیگردد و این موضوع یکی از مواردی است که میتواند راهگشا باشد.
همچنین میتوان به بحث داخلی هم در ارتباط با این موضوع پرداخت چرا که مشکلات اقتصادی کشور در طول ۴ دهه گذشته به مشکلات داخلی خود ما برمیگردد. اینکه بانکهای ما تمکین نمیکنند و بانک مرکزی ما سیاست ارزی ندارد و دولت دست در جیب مردم میکند و از بورس و جاهای دیگر به نفع خود بهره میبرد یا احتکار دانههای روغنی و وسایل دامی و عدم هماهنگی بانک مرکزی با گمرک کشور، وجود رانت در شبکه توزیع کشور همگی چالشهای موجود است. پس یکی از مشکلات ما بحث برجام و دشمنی امریکا با ماست و دومی مشکلات داخلی خودمان است. در داخل هم اصلاحطلب، اصولگرا و... وجود دارد که همه اینها در دولت سهم میخواهند از جمله امکانات و بودجه. اوایل مسائل ما بیشتر بلوکه شدن منابع بود، بعد به این تبدیل شد که در داخل هم داد و ستدهایی وجود دارد که نمیتوانیم آن را جمع کنیم. به همه اینها اضافه کنید که اخلاق حرفهای هم بسیار کمرنگ شده است.
🔻روزنامه کیهان
📍 زوال ابرقدرتی آمریکا و جستوجوی نقش جدید
✍️ سید محمدعماد اعرابی
زمانی که کاندولیزا رایس وزیر خارجه دولت بوش(پسر) از حمله رژیم صهیونیستی به لبنان ذوقزده شد و آن را «درد زایمان خاورمیانه بزرگ» نامید شاید تصورش را هم نمیکرد که روزی از شرق افغانستان در آسیای مرکزی تا غربیترین نقطه آسیا در سواحل مدیترانه به نمایشگاهی زنده از ناکامیهای آمریکا تبدیل شود.
خروج آمریکا از افغانستان بیشک شکستی تاریخی برای نظام حکمرانی ایالات متحده است. این خروج، تصمیمی از سر اختیار نبود؛ آنگونه که هنری کسینجر نیز در هفتهنامه اکونومیست نوشت: «واشنگتن خود را در شرایطی دید که مجبور به عقبنشینی از افغانستان شد.» اما این «اجبار» تنها محدود به «افغانستان» نیست. بهنظر میرسد جمله کسینجر را باید اینگونه تکمیل کرد: واشنگتن خود را در شرایطی میبیند که مجبور به تغییر نقش سنتی خود در غرب آسیا و یا حتی در جهان است. اصلیترین عامل این «اجبار» را باید جایی در میان معضلات اقتصادی و اجتماعی درون آمریکا جستوجو کرد. فوریه ۲۰۱۷ وقتی فدریکا موگرینی مسئول وقت سیاست خارجی اتحادیه اروپا از سفر خود به آمریکا بازگشت؛ در گفتوگو با روزنامه «دیولت» آلمان اوضاع داخلی آمریکا را اینگونه توصیف کرد: «تاکنون آمریکا را اینچنین دوقطبی و پراکنده و درگیر مناقشات ندیده بودم. کشوری که بهدنبال ایفای نقش رهبر دنیا است، باید از لحاظ داخلی قدرتمند، دارای اعتماد به نفس و منسجم باشد.» اوضاع در هم پیچیده ایالات متحده از نظر خانم موگرینی یک پیام ساده داشت؛ چنین کشوری حتی اگر بخواهد هم دیگر نمیتواند نقش رهبر دنیا را ایفا کند.
چند سال بعد، مشابه همین عبارت را با بیانی صریحتر، هایکو ماس وزیر خارجه آلمان به روزنامه «بونر گنرال انسایگر» گفت:
«ایالات متحده آمریکا دیگر نمیخواهد نقش پلیس جهانی را که زمانی برای خود قائل بود در مقیاس گذشته ایفا کند.» آمریکا اگر چنین چیزی را هم بخواهد دیگر مانند گذشته قدرت اجماعسازی بینالمللی و حتی همراه کردن نزدیکترین متحدانش را هم ندارد. باربارا اسلاوین، کارشناس اندیشکده شورای آتلانتیک در مقالهاش برای تارنمای این اندیشکده به همین نکته اشاره دارد: «احتیاجی نیست مدرک دکتری روابط بینالملل داشته باشید تا بفهمید وقتی آمریکا تصمیم میگیرد، دیگر کسی از ما پیروی نمیکند!»
وضعیت شکننده اقتصادی آمریکا که بیش از هر چیز خود را در بدهی ۲۸ تریلیون دلاری و کسری بودجه بیش از ۴ تریلیون دلاری این کشور نشان میدهد و تغییرات جمعیتی و گسست اجتماعی که در اعتراضات ضدنژادپرستی و رقابتهای انتخاباتی ۲۰۲۰ به وضوح قابل مشاهده بود، چارهای جز ترک سودای رهبری جهان برای دولتمردان آمریکا باقی نگذاشته است. شاید به همین علت بود که رئیسجمهور آمریکا برای اقناع افکار عمومی کشورش در ماجرای خروج از افغانستان ترجیح داد به هزینههای اقتصادی و اجتماعی آن بپردازد. او گفت: «روزانه ۳۰۰ میلیون دلار هزینه جنگ در افغانستان میشد و بهطور متوسط روزانه ۱۸ کهنهسرباز آمریکایی اقدام به خودکشی میکنند.» اماترک سودای رهبری جهان لزوما به معنی پایان ماجراجوییهای فرامنطقهای آمریکا نیست اگرچه میتواند گام نخست آن باشد.
ویلیام برنز رئیس آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا(CIA) معتقد است اوباما جهانی را به ارث برد که رهبری آمریکا در آن رو به پایان بود؛ اگرچه برتری و نفوذ آمریکا در مسیر زوال قرار داشت اما باید از سالهای پایانی قدرت آمریکا برای قالبریزی نظم بینالمللی نوینی استفاده کرد. حوادث این روزهای منطقه غرب آسیا را شاید بتوان در این قالب نیز بررسی کرد. خروج ناگزیر و مفتضحانه آمریکا از افغانستان با به قدرت رسیدن طالبان و یا جنگ داخلی بیپایان، میتواند قسمتی از همین نظم نوین باشد. در عراق، اگرچه طبق قانون مصوب مجلس این کشور، آمریکا موظف به خروج نیروهایش از عراق شده، اما با کشدار شدن عمر دولت انتقالی عراق از شش ماه به دوسال، بهنظر میرسد آمریکا در تدارک حفظ جایگاه خود در این کشور است. در همین زمینه «نیویورکتایمز» به نقل از مقامات پنتاگون و دولت بایدن نوشت: «آمریکا شمار اندکی از ۲۵۰۰ نظامی مستقر در عراق را خارج خواهد کرد و نقش باقیمانده نیروها را بازتعریف خواهد کرد.»
برنامهریزی برای انتقال پایگاه «عینالاسد» به اردن و «الحریر» به کویت نشانه دیگری از تدارک برای ادامه حضور نیروهای آمریکایی در منطقه حتی در صورت خروج کامل از عراق است. انتقال پایگاه آمریکا در «السیلیه» قطر به اردن نیز گمانهزنیها برای آغاز دور تازهای از ناامنی در منطقه با حمایت آمریکا را جدیتر کرد. همچنین فعالتر شدن پایگاه «العند» در یمن و انتقال بخشی از نیروهای مستقر در افغانستان به این پایگاه، در کنار اخبار غیررسمی از قصد آمریکا برای تغییر ولیعهد رژیم سعودی نیز میتواند مختصات دیگری از سیاست جدید آمریکا پس از شکست رویکرد قدیمی این کشور در منطقه غرب آسیا باشد. سیاستی که قصد دارد با کاهش هزینههای آمریکا و درگیری مستقیم آن در منطقه، همچنان به حفظ منافع این کشور بپردازد. بهنظر میرسد آمریکا بیش از آنکه بهدنبال خروج از منطقه باشد در حال تغییر آرایش در منطقه غرب آسیاست. شاید هنوز زمان خروج کامل آمریکا از منطقه فرا نرسیده باشد، اما گام نخست برای آن برداشته شده و آمریکا پس از سالها مجبور به دستکشیدن از نقش سنتی خود در منطقه غرب آسیا و حتی جهان شده است.
🔻روزنامه اطلاعات
📍 افغانستان؛ کشور شاهد
✍️ ابوالقاسم قاسمزاده
۱ـ اگر تاریخنگاری بخواهد برای افغانستان سرگذشت تاریخی نگارش کند، محوریت مرکزی و اصلی شرح گذر تاریخی کشور و مردم افغانستان، «خون و قیام» همزمان با تداوم تجاوزهای بیگانگان به ویژه از سوی قدرتهای غربی و شرقی خواهد بود.
بسیاری از کشورهای مسلمان، جنگها و خونریزیهای ناشی از دخالتهای قدرتهای استعماری و حاکمیت ابلهان در کشورشان را نسل در نسل تجربه کردهاند، طوری که ایام صلح و امنیت و سازندگی در قیاس با دوران بحرانهای داخلی و جنگها و تجاوزهای بیگانگان در این کشورها اندک بوده است. روزگار مردم در اغلب کشورهای مسلمان همواره در تلاطم جنگهای طولانی و پایدار و ایام کوتاه مدت صلح، محدود و ناپایدار سپری شده است. فلسطین اشغالی در استراتژی تجاوزگرانه تفکر صهیونیستی شاهد برجسته این گذر تاریخی و نمونه بارز دیگر آن افغانستان است که استعمارگر فرتوت «بریتانیای کبیر» یا همان انگلیس، این سرزمین را از ایران بزرگ جدا کرد و کشوری به نام افغانستان را رقم زد. بعد از تجاوز انگلیسیها نوبت به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی رسید. این بار لشکرکشی روسها در سراسر این کشور با ادعای «موهبت سوسیالیستی» برای مردم افغان، آن هم در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، انجام شد. اما دلیر مردان و زنان افغانستان بدون کمترین حمایت از دیگر کشورهای اسلامی، این تجاوز را پس زدند و بار دیگر استقلال طلبی خود را به جهانیان نشان دادند. پس از فروپاشی شوروی، نوبت به آمریکا و اذناب اروپایی آن، به ویژه دولت انگلیس رسید که در یک یورش و هجوم ویرانگر، سراسر این کشور را به اشغال نظامی خود در آوردند. طرفه اینکه آمریکاییها با شعار مبارزه با «تروریسم» و «عقبماندگی» برای «آزاد» سازی و «آبادی» افغانستان، آن را اشغال کردند. بیست سال از این اشغال گذشت و اکنون «بایدن» بعد از «ترامپ» که گوش جهانیان را از هزینههای دلاری خود در افغانستان پُر کردند که بیش از ۲۰۰ هزار میلیارد دلار و به روایت خبرها، هر روز ۳ میلیون دلار هزینه داشتند، یکباره پا به فرار گذاشتند. بسیاری از متفکران سیاسی در آمریکا و دیگر کشورها، محصول دو دهه حضور و اشغال نظامی واشنگتن بر ملت افغانستان را ، «فقرزدگی» مفرط و «فساد فراگیر» رصد کردهاند! و صدها مقاله و بررسی از درون افغانستان امروز ارائه دادهاند.
این خود، نمونه دیگر از سیمای قدرتهای بینالمللی از شرق و غرب عالم است که همچنان ادامه دارد. جهان با محوریت سلطه و کسب منافع و نه استقرار «عدالت» و سازندگی میچرخد! ـ «فاعتبروا یا اولی الابصار»!
۲ـ قصدم در نوشته «محک» امروز تاریخ نگاری نیست. اما در تمامی این مسیر پرتلاطم، مردم در فلسطین اشغالی افغانستان قربانی سلطه تفکر هژمونی صهیونیستی بر جهان امروز شدهاند و مشکلات و بحرانهای گوناگون را همچنان تجربه میکنند. اما به قول «چامسکی» جامعهشناس آمریکایی، «مرکزیت گرفتاریهای بشر امروز، سلطه گفتمان صهیونیستی است» که در نیویورک و واشنگتن تبیین و اجرا میشود. همین گفتمان صهیونیستی را در سلطه رسانهها و شبکههای متعدد و فراگیر آن، به ویژه در اروپا و آمریکا میتوان مشاهده کرد که سلطه تفکرات سرمایهداران چند ملیتی و حاکمیت استبدادی را مدیریت میکنند. در این سالها شبکههای فارسیزبان در لندن، نیویورک و واشنگتن برای ما ایرانیها و همه فارسیزبانها انواع خبر و خبرسازی و نقد و تفسیر ارائه میدهند. این روزها هم در هر برنامهای درباره افغانستان، نقد منفی از جمهوری اسلامی ایران درباره رویدادهای افغانستان، ارائه میدهند.
۳ـ هنوز بسیاری از سیاستمداران و تحلیلگران سیاسی ـ اجتماعی در اغلب کشورها که مرحله به مرحله وقایع طوفانزدگی در افغانستان را پس از فرار یکباره و فوری «بایدن» رصد میکنند، اذعان دارند که معلوم نیست در نشستهای قطر با حضور نماینده ویژه دولت آمریکا «زلمای خلیلزاد» و امضاء توافق طرحی با سران طالبان چه گذشته است! که در فاصله چند روز، آمریکا، کابل را به طالبان سپرد و فرار را بر قرار ترجیح داد. لاجرم به درستی کسی نمیداند آینده افغانستان چه خواهد شد. آیا دولت آمریکا این کشور را از چاله به چاه طالبان انداخت؟ چه شد که یکباره سروکله اردوغان (ترکیه) در فرودگاه کابل نمایان شد!؟ چه شد که دولت پاکستان وارد فاز نظامی برای تثبیت قدرت طالبان در افغانستان شد؟ چرا طالبان، مدام شعار میدهد که ما «طالبان» گذشته نیستیم! اما هنوز به طور کامل بر کشور افغانستان مسلط نشده، مردم ولایت پنجشیر بمباران میشوند؟! و خانوادههای بیپناه افغانی کشته میشوند!؟ و همزمان در کابل شعار «بیعت» به جای تمکین به انتخابات و انتخاب آزاد مردم افغان را سر میدهد!؟ و سخنگوی طالبان آشکارا میگوید، یا «بیعت» با ما یا «مرگ»! و ائتلاف با دیگر اقوام و سران آنها را فقط با قبول «بیعت» با ما میپذیریم!
چه شد که جایگاه زن افغانی را بامیزان واپسماندگی و تحجر منحط مذهبی خود ساقط کردهاند؟! این پرسشها در فضای اخبار افغانستان میچرخند، اما سخنگوی طالبان در بازی با کلمات از پاسخگویی روشن و آشکار میگریزد! اگرچه هنوز پرسشها و ابهام و ایهام درباره وقایع افغانستان بسیار است اما، افغانستان امروز بعد از فرار آمریکاییها از آن، بار دیگر چهره منفور سرمایهداری و سلطهگری آمریکا و همراهان او را نشان میدهد.
۴ـ اگرچه گمانهزنیها درباره آینده افغانستان و مردم آن همچنان ادامه دارد، اما کلید جنگ و کشتار داخلی از ولایت پنجشیر با هجوم مرگبار طالبان و بمباران هوایی پاکستان زده شد! به ویژه که روسیه (پوتین) در حالیکه وقایع کنونی را به دقت رصد میکند در جستجوی سهمخواهی و منافع اقتصادی، سیاسی و امنیتی خود در کشور حساس افغانستان به لحاظ جایگاه «ژئواستراتژیکی» آن است و چین سوداگر هم به این کشور ۴۰ میلیونی و حساسیتهای مرزی آن چشم دارد و پاکستان در حالیکه چتر امنیتی و نظامی خود را از طریق سران طالبان در این کشور باز کرده، در پی نفوذ و کنترل افغانستان است و در این میان و یکباره سر و کله اردوغان در فرودگاه کابل به بهانه «حفظ امنیت» پیدا شده است!؟ و البته سعودیها، امارات، قطر و دیگر دولتهای عربی حاشیه جنوبی خلیج فارس دورنمای خطرهای فاجعهبار در افغانستان را به صدا درآوردهاند! آیندهای مشکوک در طرحی بسیار پیچیده و نامعلوم! خبرها از داخل افغانستان آنچنان فاجعهبار هستند که یکی از روحانیان حوزه علمیه قم از سر دادخواهی این پیامک را منتشر کرده است: «… دنیای اسلام شاهد یکی از فجیعترین وقایع است. مسلمانان در افغانستان به نام دین همدیگر را میکشند. مردم پنجشیر توسط ارتش جمهوری اسلامی پاکستان قتل عام میشوند و دهها هزار زن و کودک آواره کشورها و بیابانها شدهاند. چرا مراجع دینی و دول اسلامی ساکت نشستهاند. انسانها تا کی باید فدای قدرت حاکمان شوند؟ این چه اسلامی است!؟»
سوریه، لبنان، فلسطین اشغالی، یمن و … اکنون افغانستان مدام در حال عبور از جنگی به جنگ دیگر هستند! افغانستان کشور شاهد است!
🔻روزنامه اعتماد
📍 چرا تسریع در احیای مذاکرات وین
✍️ حسین مسعودنیا
اگرچه در زمان انجام مذاکرات برجام و پس از امضای آن طیف وسیعی از اصولگرایان که از حامیان آقای رییسی در انتخابات سیزدهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری بودند، با برجام مخالفت و آن را توطئهای از سوی غرب بهویژه امریکا برای نابودی صنعت هستهای ایران تلقی میکردند اما آقای رییسی در زمان تبلیغات انتخابات ریاستجمهوری و پساز تشکیل کابینه هیچگاه برجام و مذاکرات مربوط به احیای آن را بهطور کامل رد نکرد بلکه بر اعتبار برجام به عنوان یک توافقنامه تاکید و بر تداوم مذاکرات وین در صورت مفید بودن و رسیدن به نتیجه صحه گذاشت؛ ضمن آنکه در مذاکرات تلفنی با آقای ماکرون، رییسجمهور فرانسه، بر این مهم تاکید کرد که از بازگشت به مذاکرات وین و احیای برجام استقبال میکند البته مذاکراتی که تامینکننده منافع ملی ایران باشد؛ موضوعی که منطقی به نظر میرسد و منافع ملی ایران در هر تصمیمگیری سیاسی باید در اولویت باشد. چنین مواضعی در حالی از سوی رییسجمهور مطرح میگردد که گاه برخی از مسوولان دیپلماسی دولت صحبت از آغاز مجدد مذاکرات تا سه ماه آینده میکنند. هدف از نگارش این یادداشت پاسخ به این سوال است که اولا آقای رییسی برای آغاز مجدد مذاکرات در خصوص برجام با چه محذوراتی در داخل مواجه است و ثانیا چرا وقفه طولانی در روند احیای مذاکرات وین به صلاح منافع ملی نیست؟ در پاسخ به سوال نخست به نظر میرسد که دولت آقای رییسی برای آغاز مجدد مذاکرات وین با چند مشکل در داخل مواجه است.
۱- بهرغم تاکید وی مبنی بر مستقل بودن در انتخابات ریاستجمهوری، واقعیت این است که پایگاه اصلی حامیان وی ائتلافی از طیفهای مختلف اصولگرا بودند که در میان آنها اصولگرایانی نیز بودند که مخالف برجام بوده و از همان ابتدا با آن مخالف و پس از امضای توافق تا مرحله آتشزدن آن پیش رفتند. اما به نظر میرسد اکنون رییسجمهور نباید از مخالفت این گروه نگرانی داشته باشند چرا که اولا مخالفت بسیاری از آنها با برجام نه بر اساس یک باور ایدئولوژیک بلکه صرفا بهخاطر انجام آن توسط گروه رقیب و ثبت این موفقیت برای رقیب خود بود لذا ازآنجاکه در ایران رفتار گروههای سیاسی در قبال یکدیگر براساس بازی با حاصل جمع صفر بدون مدنظر قرار دادن منافع ملی است مخالفت آنها با برجام در آن مقطع طبیعی بود. بنابراین رییسجمهور نباید امروز نگران مخالفت این عده از سیاستمداران با دیپلماسی برجامی خود باشد چراکه آنها جهت سیاسی کرسیهای خود را براساس تحولات روز تغییر خواهند داد ثانیا با توجه به رویکرد اکثریت اصولگرایان حامی آقای رییسی به رفتار عقلانی و پذیرش واقعیتها، اقلیت مخالف برجام توان مخالفت نداشته و ناگزیر از سکوت یا همراهی با وی در مقطع کنونی خواهند بود ثالثا آقای رییسی میتواند استدلال کند که وعده دولت وی تداوم مذاکرات و تلاش برای لغو تحریمها بر اساس دستورالعمل مقام معظم رهبری یعنی لغو تحریمها، راستیآزمایی و سپس بازگشت ایران به تعهدات خود در دوران انتخابات و پس از تشکیل دولت به مردم بوده و اکنون نیز وی درصدد پیگیری مذاکرات در چارچوب تصمیم نظام است.
۲- یکی دیگر از موانع فراروی احیای مذاکرات برای دولت، مصوبه راهبردی مجلس در خصوص مقابله با تحریمهاست که با مفاد مذاکرات وین در تضاد است چرا که مصوبه مجلس خواهان لغو کامل تحریمهاست حال آنکه مذاکرات وین در چارچوب برجام و برای بازگشت امریکا به تعهدات خود براساس مفاد برجام و لغو تحریمها در چارچوب برجام همراه با بازگشت ایران به تعهدات برجامی است به نظر میرسد رییسجمهور در این خصوص نیز نباید نگرانی داشته باشند چرا که به دلیل یکدست بودن بلوک حاکمیت رویکرد مجلس همکاری با دولت است مضافا اینکه مجلس به خوبی از این مهم آگاه است که شعار اصلی دولت آقای رییسی تلاش برای بهبود وضع اقتصادی و معیشت مردم بوده است حال آنکه پیامدهای روانی مشخص نبودن آینده مذاکرات سبب افزایش نرخ ارز و به تبع از آن افزایش قیمت بسیاری از کالاهای اساسی مورد نیاز مردم در ماه نخست کار دولت جدید گردیده؛ واقعیتی که برازنده دولت مردمی و مجلس انقلابی نیست. لذا بهتر است که مجلس و دولت با هماهنگی یکدیگر و در چارچوب اصول تعیینشده از سوی نظام به اصل مذاکره بازگردند البته مذاکره برای نیل به هدف نه مذاکره برای مذاکره با ماهیت فرسایشی.
صرفنظر از ضرورت احیای مذاکرات برجام به نظر میرسد این اقدام به چند دلیل باید سریع و در کوتاهترین زمان باشد: ۱- در صورت احیای مذاکرات وین در داخل یک ثبات نسبی در بازار برقرار میگردد و این در راستای یکی از اهداف اصلی دولت است. ۲- به تعویق انداختن مذاکرات یا طولانیشدن آن به محور عبری عبری این فرصت را میدهد تا با استفاده از راهکارهای متفاوت مانند تاثیرگذاری بر سیاستمداران امریکایی از طریق نهادهای صهیونیزمی در داخل امریکا بهتدریج دولت امریکا و شخص بایدن را از مذاکره برای احیای برجام منصرف و با متهم کردن ایران به لغو تعهدات برجامی خود، زمینه بازگشت پرونده ایران به شورای امنیت و قرار گرفتن ایران ذیل بند هفت را فراهم کنند. ۳- طولانیشدن مذاکرات یا تعویق آن به جمهوریخواهان رادیکال در درون کنگره این فرصت را میدهد تا با جذب برخی از دموکراتها قانونی شبیه به قانون راهبردی مجلس ایران تصویب و برای همیشه باب مذاکرات در خصوص برجام را مسدود و زمینه را برای فروپاشی آن فراهم کنند. ۴- اوضاع اقتصادی کشور بر اثر تحریمها و پیامدهای اقتصادی کرونا اقتضا میکند راهکارهای مختلفی برای آزادسازی سرمایههای بلوکهشده ایران در کشورهای مختلف در دستور کار قرار گیرد که شاید یکی از مهمترین این راهکارها احیای سریع مذاکرات وین باشد. علیایحال اگر دولت آقای رییسی براساس وعده انتخاباتی خود مصمم به حفظ برجام است یکی از بهترین راهکارها بازگشت سریع به مذاکرات وین براساس تصمیمات نظام با مبنا قرار دادن اصل مذاکره برای نیل به هدف است. ضمن آنکه طرفهای مقابل بهویژه امریکا نیز باید این مهم را مدنظر قرار دهند که دوران استفاده از دکترین همه گزینهها روی میز است یا فشار حداکثری به پایان رسیده و بهترین راهکار برای اعتمادسازی اولیه جهت بازگشت به برجام، اجرای دقیق و کامل آن از سوی طرفین است.
🔻روزنامه شرق
📍 موانع بوروکراتیک شادزیستن
✍️ حمزه نوذری
در یادداشت قبلی (یادداشت «مسائل جامعه ساختاری است؟» در تاریخ ۱۳ مرداد منتشر شده بود) اشاره شد که ساختار معیوب بوروکراسی در ایران چالشها و مسائل زیادی برای جامعه ایجاد میکند که آثار آن تا سالها باقی میماند و راهحل غلبه بر آن خرد کارشناسی همراه با رجوع به جامعه مدنی است. ساختار اداری درد و رنج زیادی برای شهروندان ایجاد میکند و عملا گرهگشا نیست. بهعنوان مثال، ساختار بوروکراسی موانع و مشکلات زیادی سر راه شادی و نشاط گروههای مختلف جامعه ایجاد کرده است. علاوهبراین، ساختار بودجه و مدیریتی به گونهای است که هزینه و بودجهای برای شادی جامعه اختصاص نمیدهد بلکه برعکس برای ایجاد موانع هزینه میکند. ساختار اداری که زمینه و شرایط شادزیستن مردم را ایجاد نمیکند، ناچار است چندین برابر هزینه درمان کند. ساختار اجرائی کشور به گونهای سازماندهی شده که بخش بزرگی از منابع و بودجه کشور به جای فراهمکردن ابزار و وسایل شادی صرف پزشکیشدن جامعه شده است. حتی قبل از شیوع ویروس کووید۱۹ بیمارستانها، درمانگاهها و مطب پزشکان مملو از شهروندانی بود که گرفتار بیماری بودند. اکثر دولتها بخش زیادی از بودجه را صرف رفاه بهویژه سلامت و بهداشت میکنند، اما سلامت هر جامعه تا حدی به شادزیستن مربوط است. درحالیکه در ایران سلامت و بهداشت با درمان یکی پنداشته میشود و رابطه شادی و سلامت مغفول مانده است. برای کاهش هزینههای درمان و رفاه قبل از هر چیز لازم است برای شادزیستن گروههای مختلف اجتماعی جامعه مانند کودکان، نوجوانان، زنان و... زیرساختهای لازم را فراهم کرد. بخشی از شادزیستن به توسعه اقتصادی مربوط است، ولی بیشتر آن به آزادیهای اجتماعی در چارچوب قانون وابسته است. در کشورهای پیشرفته تلاش بر این است که موانع برای شادزیستن برطرف شود، اما در کشور ما اغلب لوازم و امکانات شادزیستن در اختیار گروهها و سازمانهای خاصی است و نابرابری زیادی در این زمینه وجود دارد. چنین رویکردی پیامدهایی دارد ازجمله: سرازیرشدن ثروت هنگفت به سوی مافیای پزشکی. بیمارستانها و مطب پزشکان مملو از بیمار هستند و کیفیت ارائه خدمات در حد پایینی قرار دارد؛ به عنوان مثال، زمانی که پزشک برای مشاوره و درمان هر بیمار میگذارد، کمتر از استانداردهای لازم است. در این میان پزشکی شغل بسیار پردرآمدی است که همه نخبگان جامعه به سوی مشاغل پزشکی جذب میشوند. پزشکی فربه شده و مهندسی، علوم پایه و علوم انسانی نحیفتر میشوند. هرچه ابزار و وسایل شادی بیشتر فراهم کنیم، جامعهای بهتر برای زندگیکردن و معنویت خواهیم داشت. دولتها باید به این مسئله بیندیشند که چگونه میتوان شادی و نشاط شهروندان را افزایش داد. ثبات اقتصادی لازم است، اما کافی نیست. نابرابری در برخورداری از امکانات و لوازم شادزیستن را باید تدبیر کرد. در این میان کتابهای عامهپسندی که شادی را به ذهنیت و خود افراد ارجاع میدهند، در حد بسیار زیادی منتشر میشود که تکنیکهای ذهنی شادزیستن را آموزش میدهند که عملا به بیراهه رفتن است. درحالیکه عینیت شادزیستن فراموش شده است. در نبود امکانات و فضای شادزیستن و حمایت قانونی از آن میزان بیماری، افسردگی و خشونت افزایش پیدا میکند و دولتها مجبور میشوند بودجه هنگفتی برای درمان و مبارزه با آسیبهای اجتماعی اختصاص دهند. درحالیکه با هزینه بهمراتب کمتر میتوان جامعهای شادتر ایجاد کرد.
یکی از بزرگترین موانع برای شادزیستن صداوسیماست. این سازمان عریض و طویل بودجه زیادی صرف برنامههای فاقد محتوا و بیارزش میکند و سلبریتیها را با هزینه گزاف برای ایجاد برنامههای سرگرمی تقلیدی و آبکی به خدمت میگیرد که کاری عبث و بیهوده است. این سازمان هر گونه برنامههای شادی که توسط جامعه مدنی اجرا میشود، به نقد و پرسش میگیرد و آن را مخالف ارزشهای جامعه میداند. سانسور بزرگترین ابزار صداوسیما برای جلوگیری از شادی و نشاط است. ساختار مدیریتی صداوسیما به گونهای است که برنامههای آن در خدمت گروه کوچکی از جامعه است.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 عاملان مرگ هزاران مبتلا به کرونا
✍️ محمد بلوری
در شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی تراژدی مرگ سهراب را میخوانیم که در نبرد با پدر نشناختهاش زخمی مهلک برمیدارد و بهخاطر اهمال یاران رستم در دیر رساندن داروی نجاتبخش، پسر در آغوش پدر جان میدهد به گفته ظریفی اخیرا شاهد یک فاجعه انسانی با شباهت به تراژدی حماسی رستم و سهراب بودهایم که در گسترهیی به وسعت خاک کشورمان اتفاق افتاده و با وعدههای غلط و اشتباهات مرگبار برخی از مسوولان در تامین واکسن مورد نیاز و بیتوجهی به پیشگیریهای حیاتی در مهار ویروس کرونا هزاران تن از مبتلایان را به کشتن دادند و همچنین فوج عظیمی از بیماران کرونایی را به خاطر بیمبادلاتی در تامین داروهای مورد نیاز و عدم تدارک تختهای بیمارستانی به خانهها فرستادند که از این طریق بسیاری از اعضای خانوادهها را هم بر خیل عظیم مبتلایان افزودند.
چنانچه در گزارشهای افشاگرانه «جهانصنعت» خواندهاید ضمن شرح اشتباهات و خطاهای مرگبار مسوولان، به سخنان محمد مخبر معاون اول دولت رییس اشاره شده بود که به عنوان رییس ستاد فرمان امام(ره) بارها به مردم اطمینان داده بود که به زودی با تولید گسترده و میلیونی واکسن داخلی بحران کرونا را از بین میبریم و با تولید فراوان تا پایان ماه شهریور در قدم اول، پنجاه میلیون واکسن در اختیار مردم
خواهیم گذاشت.
به پشتوانه چنین وعدههای گمراهکننده و وارونه نشان دادن حقایق در نبود واکسن مورد نیاز خارجی ندای پیروزی در قلع و قمع ویروس کرونا سر دادند و به قول آن کارشناس امور پزشکی در تایید شباهت «تراژدی مرگ سهراب به خاطر نرسیدن داروی معجزهگر» هزاران نفر در نبود واکسن مورد نیاز، سهرابوار جان سپردند و هزاران نفر دیگر مبتلا شدند. در حالی که با ادعای پیشرفت در امر تولید انواع واکسن، در کتابهای درسی دانشآموزان خود را پیشاهنگ در تولید واکسن کرونا معرفی کردند- که به خاطر اعتراض افکار عمومی نسبت به این ادعای خلاف واقع و دروغین از صفحات کتاب درسی حذف کردند- و با دمیدن بر شیپور تبلیغات فلان مسوول در امر پزشکی و مبارزه با کرونا را با همه خطاهای فاحش در تشدید بحران کرونا بر هودج افتخار نشاندند و به قول عوام حلواحلوایش کردند و به نشانه تلاش مجاهدانه در سرکوب کرونا مدال افتخار بر گردنش آویختند چنانکه ستایشگران این روال تبلیغاتی در آغاز شیوع گسترده ویروس کرونا در یک برنامه تلویزیونی با نشان دادن یک بشقاب فلزی از ابزار معدنکاران، مدعی شدند که وسیله اعجابآوری را برای شناسایی بیماران مبتلا به کرونا ابداع کردهاند!
همچنین با طولانی شدن انتظار جامعه نگران در شیوع گسترده کرونا سرانجام با واکسنهای اهدایی یکی، دو کشور در چند پایگاه درمانی، سالخوردگان را به تزریق واکسن در انبوهی بههمفشرده فراخواندند که گاه در صحنههایی شاهد ازدحام بههمفشرده و غلتیدن پیران ناتوان به زیر پاها بودهایم و در این میان مسوولان در پیکار با کرونا خطاب به جهانیان ندا سر دادند که حاضرند رمز و راز پیروزیشان در غلبه بر هیولای کرونا را در اختیارشان قرار دهند!
و سرانجام رییسجمهوری انتخابی چند روز پیش در یک برنامه تلویزیونی با رد ادعاهای پرفریب مدعیان اعلام کرد تولید داخلی واکسن جوابگوی نیاز جامعه نخواهد بود و کشورمان در مقابله با ویروس کرونا حداقل به یکصد میلیون دوز واکسن نیاز دارد که تاکید دور از واقعیت مسوولانی چون معاون اول رییسجمهوری درباره واکسن تولید داخل و جلوگیری درازمدت از ورود واکسن خارجی سبب شد هزاران بیمار مبتلا به ویروس کرونا قربانی این انتظار مرگبار شوند چنانکه در پی این فاجعه انسانی هزاران بیمار مبتلا به خاطر نبودن تخت بیمارستانی به خانهها روی آوردند و خطر ابتلای ویروس به سایر اعضای خانوادهها را پدید آوردند در حالی که هزاران تن از بیماران مبتلا به ویروس قربانی این خطای مرگبار شدهاند. تاوانی که همچنان با مرگ روزانه ۶۰۰ بیمار میدهیم در حالی که بسیاری از کشورها دوره تزریق واکسن را به پایان رسانده و زندگی را به روال عادی ادامه میدهند. در این میان افکار عمومی بر این خواسته پای میفشارند که مسوولان عامل این فاجعه انسانی باید به اتهام ارتکاب جرم در قتل غیرعمد هزاران انسان بیگناه در دادگاه عمومی محاکمه شوند.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 چند پرسش از تحولات افغانستان
✍️دکتر امین رضایینژاد
خروج ناگهانی ایالاتمتحده از افغانستان منجر به ایجاد خلأ قدرت در افغانستان شد. شکلگیری این خلأ به قدری از سرعت بالا برخوردار بود که جز طالبان گروهی دیگر توانایی استفاده از آن را نداشت.
درنتیجه طالبان توانست بر بخشهای زیادی از افغانستان چیره شود. اما پس از گذشت چند هفته، بازیگران داخلی و خارجی در حال تلاش برای بازآفرینی نقش خود در افغانستان بدون نیروهای ائتلاف هستند.
بهتر است در ابتدا از اینجا شروع کنیم که چرا ایالاتمتحده از افغانستان خارج شد؟ آیا این خروج نتیجه یک شکست بود؟ و اصولا آیا واشنگتن برای آینده خود در محیط امنیتی افغانستان چشماندازی طراحی کرده است؟
حضور نظامی ایالاتمتحده و نیروهای تحت ائتلاف در افغانستان، با شعار مقابله با تروریسم و ایجاد دولت دموکراتیک در افغانستان توسط نئوکانهای لئواشتراوسی همراه بود. اما درنتیجه ۲۰سال اشغال این کشور نه دموکراسی شکل گرفت و نه تروریسم از میان رفت. اصولا شاخصه تفسیر نئوکانی از پدیدههای سیاسی تقلیلگرایی افراطی است. درنتیجه این نگاه بود که بوش پسر و تیم سیاست خارجی این کشور تصمیم گرفتند به کشوری حمله کنند که قبلا دو ابرقدرت در آن شکست خورده بودند، بافت اجتماعی آن روابط پیچیده نژادی، زبانی و مذهبی دارد و عموما تمام گروههای اجتماعی آن، نتیجه یک دنباله تمدنی از سرزمینهای همسایه هستند.
در حقیقت ایالاتمتحده به کشوری حمله کرد که از نبود ناسیونالیسم افغانستانی رنج میبرد و همین موضوع منجر به تسلط دائمی قوم پشتون بر ارکان حکومتی شده بود. پشتونها فقط ۴۰درصد جمعیت این کشور را تشکیل میدهند؛ ولی بهدلیل عدم ائتلاف دیگر قومیتها در کنار یکدیگر، در هیچ زمانی شاهد شکلگیری یک جبهه سیاسی واحد در مقابل پشتونها نبودیم.
تزریق دموکراسی به ساختار سیاسی افغانستان بهدلیل عدم توجه نئوکانها به واقعیت بیانشده در سطور بالا، با شکست روبهرو شد. نتیجه کنفرانس بن، تشکیل یک دولت مرکزی ضعیف در کابل و شکلگیری شبهدولتهای فئودالی در شمال و غرب افغانستان شد. تعارض منافع موجود میان رهبران قومی-سیاسی در طی دوران زمامداری کرزی و غنی عملا پوستهای از دموکراسی را به نمایش گذاشت که هیچ دستاوردی در حوزه رشد اجتماعی و بهبود اوضاع اقتصادی افغانستان نداشت.
به نظر میرسد ایالاتمتحده با خروج از افغانستان تلاش میکند به دو هدف مهم دست یابد. اول اینکه افغانستان تبدیل به محل وزنکشی قدرتهای منطقهای شود. اکنون افغانستان تبدیل به کیکی شده است که روسیه، چین، ایران، پاکستان، ترکیه و قطر و در سطح دوم عربستان سعودی و امارات متحده عربی، انتظار سهمی از آن را دارند. افغانستان قطعا یک باتلاق است پس بهتر است بهجای اینکه در میانه باتلاق باشیم، رقبای خود را به درون آن سوق دهیم! درنهایت ایالاتمتحده تلاش میکند اولا از پروکسیهای منطقهای همچون پاکستان برای دستیابی به برخی اهداف حداقلی استفاده کند و ثانیا با درگیر کردن شرکای اروپایی خود همچون آلمان و فرانسه در این کشور از هزینههای خود بکاهد.
از سویی به نظر میرسد درگیریهای داخلی در افغانستان، حتی اگر به دستیابی یکی از طرفین به قدرت و ثبات این کشور هم منجر شود، چندان برای واشنگتن بد نیست! در پی ایجاد هراس اولیه از ورود ناگهانی طالبان به کابل، بیش از ۱۰هزار نفر از شهروندان افغانستانی که عموما شامل طبقه متوسط بوروکراتیک این کشور هستند، از این کشور فرار کردهاند. حضور این تعداد از شهروندان افغانستانی عملا میتواند به ایجاد شبکه اپوزیسیونی قدرتمندی منجر شود که توانایی به چالش کشیدن هر دولتی با هر عقیدهای را دارد.
همچنین تهی شدن جامعه افغانستان از این طبقه متوسط و با توجه به اینکه بازسازی این طبقه در افغانستان با سرمایه اجتماعی موجود و بهدلیل ضعف زیرساختهای این کشور بسیار مشکل است، عملا شکلگیری یک اپوزیسیون داخلی که بتواند بهعنوان بدیل اپوزیسیون خارجنشین عمل کند و سوپاپ اطمینان حاکمیت افغانستان شود، حداقل در میانمدت هم ممکن نیست. درنتیجه راهبری سیاسیاجتماعی جامعه و بهتبع آن محیط امنیتی داخلی با مشکلات زیادی همراه خواهد بود.
از طرفی ایجاد دوگانه مجاهد-نسل نو میتواند یکی دیگر از دستاوردهای ایالاتمتحده از بیثباتی فعلی باشد. پنجشیر و کابل خود را مجاهد مینامند و ذیل این واژه در حال جنگ با یکدیگر هستند. نسل جوانی که اکنون به بازه سنی ۲۰ الی ۳۵سالگی رسیده با دیدن این درگیریها حضور ۲۰ساله ایالاتمتحده در این کشور و ویرانی حاصل از آن را فراموش خواهد کرد. زیبا نیست؟!
و اما طالبان چیست؟ آیا تغییر کرده؟ همان است و دروغ میگوید؟ به نظر میرسد این دومین دسته از سوالاتی است که افکار عمومی را به خود مشغول کرده است.
در ابتدا باید به مفهوم چتری اشاره کرد. در جامعهشناسی عبارتی به نام مفهوم چتری وجود دارد. این مفهوم برای تبیین گروههای اجتماعی بهکار میرود که بهرغم شباهتهای فراوان از منظر عقیدتی، اما در حوزه رفتاری تفاوتهایی دارند. برای مثال از این مفهوم برای توضیح دین «عصر جدید» استفاده میشود. تمام گروههایی که به عددشناسی، ستارهشناسی، مدیتیشن، یوگا، قدرت ذهن، کائنات، سنگ درمانی، طب سوجوک و دهها چیز دیگر برای حل تمام مشکلاتشان روی میآورند به باورهای ثابتی چون روح طبیعت، قانون جذب و آگاهی کوانتومی معتقدند؛ اما هر گروهی با تفسیری متفاوت آن را بروز میدهد.
این موضوع درباره طالبان هم صدق میکند. طالبان یک مفهوم چتری است که در ابتدا از حنفیهای افغانستان، پاکستان، خلیجفارس، ملیگرایان افغانستانی و مالکیهای شمال آفریقا تشکیلشده بود. عدم پژوهش بنیادین درزمینه طالبان و تفکیک جریانات مختلف آن از هم منجر به شکلگیری نگاهی واحد بهتمام این مفهوم چتری شده است. در حقیقت طالبان تغییر نکرده، بلکه آن گروهی مسلط شده است که نگاه ملایمتری به شریعت دارد. آیا امکان بازگشت گروههای افراطیتر به رأس قدرت وجود دارد؟ بله و ممکن است با طالبانیسم سال ۲۰۰۰ روبهرو شویم. درنتیجه باید بااحتیاط کامل با آنها تعامل کرد.
در آخر به پنجشیریها میپردازیم یا آنچه خودشان به آن مقاومت دوم میگویند. مقاومت اول جنگ احمدشاه مسعود با طالبان بود و اکنون مقابله فرزند وی با طالبان وجهتسمیه اجتماع نظامی درون پنجشیر است. متاسفانه نبود پیوست رسانهای مناسب در حوزه سیاسی خارجی عملا یک گروه از شهروندان دغدغهمند را تبدیل به حامیان پنجشیریها کرده است. اینکه چرا پنجشیریها با ائتلاف وارد مقابله نشدند؟ و چرا در ابتدا مذاکرات با طالبان را نپذیرفتند، سوالاتی است که پنجشیریها باید پاسخ دهند.
و اما دردآور اینجاست که در ایران، آنچنان افکار عمومی به دو گروه متعصب حامی طالبان و حامی مسعود تبدیلشده که انگار ایرانی وجود ندارد و درنتیجه منافع ملی نیز در کار نیست. قطعا نگاه مهربانانه به مسائل افغانستان مهم است؛ ولی نه به آن اندازه که مهربانی را در میان خود کمرنگ کنیم.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست