🔻روزنامه ایران
📍 در انتظار تجزیه و ترکیب مطلوب
✍️مسعود پیرهادی
کمکم ترکیب تیم ملی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و حوزههای گوناگون با مسابقات انتخابی یا بهواسطه اعتماد و شناخت قبلی مربیان و سرمربی، معرفی میشود. حق و البته وظیفه هر سرمربی و کادر تیم این است که بهترین ترکیب را به میدان بفرستند، چراکه بیش از بازیکنان، این سرمربی است که باید پاسخگوی عملکرد تیماش باشد.
«بهترین» معمولا در محصولات پیچیده مثل رایانه، لزوما به معنای بالاترین کانفیگ و مشخصات نیست؛ بلکه بهمعنای مچترین و هماهنگترین ترکیب است. این امر در حکمرانی به طریق اولی اینچنین است.
تغییر مسیر یک قایق شاید در کسری از ثانیه اتفاق بیفتد اما هر چه مقیاس آن قایق یا کَشتی بزرگ و بزرگتر میشود، تغییر مسیر آن نیز در زمان بیشتری محقق میشود. کَشتی جمهوری اسلامی ایران با ملوانان جدید، تازهنفس و باانگیزه، هشتادوپنج میلیون مسافری بههمراه دارد که بسیاری از آنان، خسته و رنجور از سفری هشتسالهاند و متحمل طوفانها، شکستگیها و دریازدگیها بودند. عرشه آرامش کافی را ندارد، آسیبهای بهجامانده از قبل، هنوز رخ مینمایاند و ملوانان نیز در پی آرایش جدید و بعضا آزمونوخطا و تجربهاندوزیاند. در این وضعیت، چهبسا تصمیمهای نقطهای و انفرادی بهظاهر خوبی اتخاذ و اعلام شود اما ترکیب تصمیمها ممکن است کَشتی را از رسیدن به ساحل نجات دور کند.
مثلا نرخ تورم تکرقمی خوب و جذاب است. تولید انبوه مسکن برای اقشار کمتر برخوردار نیز ممدوح و پسندیده است. حذف ارز رانتی برای سوگلیها هم آمال و آرزوی همه عدالتخواهان واقعی است اما اینها شاید منفردا خوشمنظره و شیرین باشد لیکن ترکیب آنها فعلا نشدنی است. محقق شدن هرکدام از موارد مذکور، برابر است با ناممکن شدن تحقق دیگری؛ فلذا باید ناخدای کشتی و ملوانان ارشد، ضمن هماهنگی، مدیریت کلان، سیاستگذاری و پایش مسیر، اجازه طرح و پیگیری این تناقضات اساسی را ندهند تا شائبه عدم کارآمدی برای سکنه این کشتی ایجاد نشود.
نقشه راه کشور و اداره آن نمیتواند نقطهای باشد بلکه بهصورت چرخدندهای و روندی به یکدیگر متصل است. قوانین مزاحم و متراکم در تقنین، عملیاتهای خنثیکننده یکدیگر در اجرا و بیدقتی و کمتوجهی در قضا، عواملی هستند که کَشتی را به دور خود میچرخاند؛ هشت سال میگذرد، مایلها مسافت، طی میشود اما جابهجایی نزدیک به صفر است.
برگردیم به تیم ملی، زمین مسابقه، ترکیب، مربیان، بازیکنان و تماشاگران. چند دقیقه ابتدای بازی است؛ اگر خصوصا خط دفاعی، نابسامان باشد و چند گل دریافت کند، روحیه کل کادر تیم، بازیکنان و تماشاگران به هم میریزد و امکان جبران سخت میشود. مبادا تماشاگران قبل از سوت پایان ورزشگاه را ترک کنند. مبادا درگیری بین کادر فنی یا بازیکنان پیش آید. مبادا بین دونیمه صدای دادوفریاد از رختکن بلند شود. اگر جایی بهغلط علیه مجموعهای اتهامی وارد میشود و بین مردم هم مینشیند از VAR رسانهها استفاده کنید و برای مردم تبیین کنید؛ مردم، محرم و ستون خیمه انقلاباند. باید به آنان اعتماد کرد و از ایشان کمک خواست. مراقب گلبهخودیها باشید و پس از تثبیت شرایط بهفکر گل زدن بیفتید تا طعم شیرین پیروزی چشیده شود و نمره قبولی در کارنامه جریان انقلابی ثبت شود.
شاید مسابقات، تک حذفی باشد! به هر قیمتی که شده باید پیروز شویم.
🔻روزنامه کیهان
📍 مذاکره، اقتصاد و آمریکوفیلهای تقلیلگرا
✍️جعفر بلوری
بدون اغراق، این یک واقعیت است که در این کشور عدهای زندگی میکنند که، برای حل همه انواع مشکلات (سیاسی، اقتصادی، محیط زیستی، امنیتی و...) یک راهحل بیشتر نمیشناسند. این عده، کار وقتی به آسیبشناسی و یافتن دلایل مثلا بروز یک معضل هم میرسد، فقط «یک دلیل» برای بروز آن میبینند. مثلا، هنگام بروز مشکلی اقتصادی یا غیراقتصادی، چون یک دلیل برای بروز آن میبینند، در نتیجه فقط یک راهحل و یک نسخه برای حل آن میپیچند. آنها چون عامل همه مشکلات را «تحریم» میبینند، راهحل همه مشکلات را در «مذاکره با تحریمکنندگان» میبینند. کاری که ۸ سال تمام کردند و به نتیجه هم نرسیدند. کاری که خیلی از کشورها هم کردهاند و به نتیجه نرسیدهاند. هر روز، هم میگویند، هم مینویسند و هم در عمل نشان میدهند با «مذاکره» با خارجیها، میتوان همه مشکلات را حل کرد، حتی این مشکل اگر وجود فساد اقتصادی در یک سازمان اداری یا معضلی مثل قاچاق کالا، رشوه و احتکار باشد! شاید باورتان نشود اما عضوی از این طیف زمانی گفته بود، از وقتی بر سر مسائل هستهای مذاکره کردیم، وضعیت آب و هوای کشور هم خوب شده! یعنی بهبود شرایط آب و هوایی کشور را هم مرتبط با مذاکره میبینند! انگار راهحلی جز مذاکره نمیشناسند. درد آنجاست که متوجه میشوی، مذاکره هم بلد نیستند.
(رجوع شود به اظهارات اخیر آقای ظریف درباره متن برجام و وجود کلمه رفع و تعلیق تحریم و...)
این طیف این روزها هم به اندازه ۸ سالی که در قدرت بودند فعالند و هنوز هم بدون استثناء هر روز مینویسند و میگویند، «راهحل مشکلات همان است که ما میگوییم... تحریم دلیل اول و آخر همه مشکلات کشور است.» گاهی برخی از این طیف بیاخلاقی هم میکنند؛ این بیاخلاقی گاهی آنقدر تند و تیز میشود که نتیجهاش میشود آن گزارش پراشکال و پرشیطنتِ منسوب به «سازمان برنامه و بودجه» و دلار کذاییِ ۳۰۰ هزار تومانی
و شارلاتانیزم رسانهای.... همان که گفته میشود یک روز قبل از مراسم تنفیذ تنظیم و به تمام دستگاهها ارسال شده و سربزنگاه و در آستانه تحولات دیپلماتیک، رسانهای میشود. تا ضمن ترس انداختن به دل مردم، افکار عمومی را دوباره فریب داده و چرخشی را که در نحوه حل مشکلات ایجاد شده، مجدداً به سمت همان راهحل خطای خودشان بگردانند!
تحریم، حتما در بروز مشکلات موثر است اما کارشناسان میگویند، تحریم با تمام فشارهایش سیری سینوسی دارد. یعنی در ایام ابتدایی اعمال، ممکن است کشور قربانی را تحت فشار قرار دهد و این فشار سیری صعودی به خود بگیرد اما «گاهی» پس از گذشت مدت زمانی بنا به دلایل متعدد از جمله، تدابیری که مدیران کشور قربانی اعمال میکنند و راهحلهایی که مییابند، این روند، سیر نزولی به خود گرفته و کمکم، کماثر، بیاثر و کاملاً خنثی میشود. حتی گاهی نتیجه عکس داده باعث رشد کشور تحریم شونده در آن حوزه تحریمی میشود. از این هم بالاتر، گاهی این ابزار بُرنده دشمن علیه خود دشمن فعال میشود. چگونه؟ در ادامه میخوانید.
یک نکته مهم دیگر اینجاست که حریف، در مواقع بسیاری وقتی میبیند تحریمی سیر نزولی به خود گرفته و بیاثر شده، همان تحریم بیاثرشده را در مذاکرات بهعنوان امتیاز میفروشد! و این طیف هم با قدرت رسانهای که دارد، آن امتیاز تقلبی را بهعنوان یک دستاورد به مردم میفروشد!
وقتی «نیکی هیلی»، نماینده وقت ترامپ در سازمان ملل مینویسد: «ایران از طریق ناوگان اشباح نفتکشها، تحریمها را نقض میکند. هر بشکه نفتی که چین از ایران میخرد، نقض تحریمهاست... ایران و چین اخیراً اتحاد خود را یک قدم پیشتر برده و مشارکتی راهبردی را نهایی کردهاند. این برای آمریکا خوب نیست و اگر دولت بایدن ایران و چین را پاسخگو نکند، کنگره باید این کار را انجام دهد... ایران و چین در حال پیروزی و آمریکا و متحدانش در حال بازنده شدن هستند» یعنی برای رفع یا بیاثر کردن تحریمها، فقط یک راهحل (مذاکره) وجود ندارد.
اظهارات اخیر رئیسجمهور فعلی آمریکا که یک روز قبل از انتشار یادداشت نیکی هیلی در واشنگتنپست منتشر شد نیز همین واقعیت مهم را نشان میدهد. او هم گفت تحریمها بیاثر شده و باید راهحلی برای موثر کردن مجدد آن پیدا کنند: «باید تدابیر موثرتری در روند تحریمهای اقتصادی آمریکا علیه سایر کشورها اتخاذ شود. در حال حاضر اعمال تحریمهای اقتصادی موجب کاهش استفاده از دلار و رواج بیشتر رمز ارزها شده که این میتواند برای اقتصاد ما ناخوشایند باشد...» بایدن اینجا از خطر جایگزین شدن ارزهای دیگر بهجای دلار بر اثر تحریمها میگوید! این هم یعنی، فقط با مذاکره نیست که، اثر تحریمها - نه تنها خنثی- که، به خودشان بازمیگردد.
شاید برای عدهای باورکردنی نباشد اما عینِ همین اظهارات را سالها پیش باراک اوباما، رئیسجمهور پیشین آمریکا در پنجم اوت سال ۲۰۱۵ (۱۴ مرداد ماه سال ۱۳۹۴) طی سخنانی در دانشگاه امریکن گفته و از امکانپذیر نبودن ادامه تحریمها در صورت عدم مذاکره با ایران خبر داده بود. او تضعیف دلار و توقف حمایتهای متحدانش از این تحریمها را بهعنوان دو دلیل مهم خود برای توافق با ایران آورده بود. دوباره دقت کنید- «وعده» رفع تحریمهایی را که در حال بیاثر شدن بودند را بهعنوان امتیاز در مذاکرات به ایران قالب کردند!
جامعهشناسان اصطلاحی دارند به نام «تقلیلگرایی» (Reductionism). این اصطلاح وقتی به کار میرود که
یک پژوهشگر، بروز یک معضل را «تک عاملی» میبیند. یعنی بدون توجه به دهها عاملی که میتواند در بهوجود آمدن یک معضل دخیل باشند، یک عامل را برجسته و پژوهش خود را بر مبنای آن جلو میبرد. نتیجه چنین پژوهشی، از قبل معلوم است و حتما تمام جوانب را کشف نخواهد کرد، لذا معضل هم حل نخواهد شد. اینکه بروز همه مشکلات (اقتصادی و غیراقتصادی) در کشور را صرفا در عاملی مثل «تحریم» ببینیم و تنها راهحل عبور از تحریم را هم مذاکره، در خوشبینانهترین حالت، دچار تقلیلگرایی شدهایم! لذا نباید از وضعی که پس از ۸ سال مذاکره به آن رسیدهایم، تعجب کنیم. اما اگر بخواهیم خوشبینانه به قضیه نگاه نکنیم، میتوان گفت در آن جریان سیاسی که خود را «اصلاحطلب» و «اعتدالگرا» مینامد، با نوعی از تفکرات «امریکوفیلی» مواجهیم! وقتی فردی مجذوب مثلا غرب میشود، قطب نمایش در هر حالتی، همان جهت را نشان میدهد. برای همین است که وقتی قبله آمال و آرزوهایش هم فریاد میزند، ایران موفق به دور زدن تحریمها شده و به کمک متحدانش در حال پیروزی است
(اظهارات دیروز نیکی هیلی) یا هفته نامهای در تراز «اکونومیست» جلوتر رفته و مینویسد: «حالا این ایران است که آمریکا را تحت فشار حداکثری قرار داده است»، نمیتواند بشنود و دوباره میگوید هیچ راهی جز مذاکره وجود نداریم!
🔻روزنامه اطلاعات
📍 ابعاد علمی ناشناختهای از ابنسینا
✍️ دکتر جعفر آقایانی چاوشی
به بهانه انتشار کتاب «پژوهشهایی درباره آثار علمی و فلسفی ابنسینا» که اخیراً از سوی انتشارات رمز منتشر شده است، گردآورنده و ویراستار این اثر دکتر جعفر آقایانی چاوشی، عضو هیأت علمی دانشگاه صنعتی شریف و استاد گروه فلسفه علم این دانشگاه یادداشتی در باب ضرورت توجه هر چه بیشتر به ابعاد ناشناخته این دانشمند بزرگ، برای ما ارسال کرده که در ادامه آن را میخوانید.
ما ایرانیان چنانکه باید و شاید، بزرگان علمی و فلسفی خود را عموماً و ابنسینا را خصوصاً نشناختهایم و همین عدم شناخت موجب شده تا نتوانیم متاع ارزشمند خود را در بازار جهانی عرضه کنیم؛ درحالیکه غربیها، در این زمینه از ما پیشی گرفتهاند. ابنسینا از نظر گستردگی ابعاد و غنای آثارش، همواره در شرق و غرب مطرح بوده و این هم باز به برکت دانشمندان منصف و برجسته غربی است که شب و روز خود را برای پژوهش درباره آثار این اعجوبه همه اعصار گذاشتهاند تا از پرتو آن بتوانند به برخی مسائل علمی و فلسفی روز پاسخ دهند.
تقریباً در اغلب کشورهای مهم جهان از آمریکا، انگلستان و فرانسه گرفته تا الجزایر، هند و پاکستان و … همایشی درباره ابنسینا برگزار شده است. مقالاتی که در برخی از این سمینارها ارائه شدهاند اصلاً قابل مقایسه با آنچه که ما در ایران نوشتهایم، نیستند. انگیزه اصلی من از تدوین این کتاب، ترجمه و چاپ برخی از اینگونه مقالات بوده است و شما هم با مروری در مقالات این کتاب با من هم عقیده خواهید بود.
اوایل انقلاب و زمان جنگ تحمیلی که من در فرانسه و در دوره کارشناسی ارشد دانشگاه «ژوسیو» تحصیل میکردم، یکی از درسهای اجباری ما درباره فلسفه «دکارت» بود. استاد ما هم آقای دکتر «دومینیک لوکور» از دکارتشناسان برجسته فرانسه بود که این درس را ارائه میداد. روز اول درس این سؤال را مطرح کرد: «چرا دکارت با فلاسفه دیگر فرانسوی، چه قبل و چه بعد از او فرق دارد و در واقع تافتهای جدا بافته است؟» این مطلب را در پرانتز بگویم که فرانسویان همواره خود را عقلگرا معرفی میکنند و این عقلگرایی خود را هم به دکارت نسبت میدهند.
با طرح این پرسش، سکوتی بر کلاس حاکم شد. برخی دانشجویان پاسخی بر زبان آوردند که مورد قبول استاد واقع نشد. بعد خود استاد، کلاس را با پاسخ عجیب خود که برای من هم شگفتانگیز بود از تعلیق بیرون آورد. آن روزها مصادف با روزهای آغازین انقلاب و جنگ تحمیلی بود و رسانههای فرانسه نیز روز و شب اخبار جنگ و انقلاب ایران را با جزئیات پخش میکردند و بهتفصیل درباره آنها به مباحثه مینشستند. استاد گفت: «اگر عوامل انقلاب ایران را ریشهیابی کنید به مذهب تشیع میرسید که بر خلاف مذاهب دیگر اسلامی، انقلابی است و همواره با شاهان و حاکمان سر ستیز داشته و آنها را به رسمیت نشناخته است. ابنسینا فیلسوف بزرگ ایرانی هم که غربِ قرون وسطایی، وامدار دانش و فلسفه اوست متعلق به همین مذهب انقلابی شیعه است. او به دلیل وابستگی به همین مذهب انقلابی، در زمانش با حاکمان قدرت در افتاد و آواره شهر و دیار شد.»
وی ادامه داد: «به نظر من دکارت که یکی از خوانندگان آثار فلسفی ابنسینا به زبان لاتینی بوده، نه تنها در علم و فلسفه بلکه در شیوه زندگی نیز از سلف ایرانیاش تأثیر پذیرفته است … بنیان فلسفی دکارت که در جمله «من میاندیشم، پس هستم» خلاصه میشود، متأثر از یک اثر فلسفی ابنسینا درباره انسان معلق است. گذشته ازاین بهرهگیری علمی و فلسفی، میبینیم که دکارت در طول زندگیاش آرام و قرار نداشت و از این شهر به آن شهر و از این کشور به آن کشور میگریخت تا منزل امنی بیابد و در سایه آن به کار پژوهشی بپردازد و در این رفتار هم خواهی نخواهی از ابنسینا الگو پذیرفته است. »
من در کلاس درس بسیار خوشحال بودم که استاد این همه از ابنسینا تجلیل میکند، ولی متأسف بودم که ما ایرانیان نمیتوانیم نمونهای از کارهای فرانسویان درباره دکارت را برای ابنسینا انجام دهیم. همین باعث شد که تألیف کتابی درباره ابنسینا را با نگاهی نو در برنامه پژوهشی خود در آینده قرار دهم.
من بعد از پایان تحصیلاتم به ایران برگشتم و همزمان با تدریس در دانشگاه صنعتی شریف، در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، کار تحقیق درباره دانشمندان اسلامی ایران را دنبال میکردم. در این زمان دکتر مهدی گلشنی، ریاست پژوهشگاه را برعهده داشت و من هم چند ویژهنامه درباره خیام و خواجه نصیر منتشر کردم. پس از این کار، پروژه ابنسینا را به دست گرفتم و از داخل و خارج ایران مقاله درخواست کردم تا کتاب اکنون به چاپ رسید. تاکنون بزرگان ابن سینا شناسی، توجه خود را بیشتر به مباحث متافیزیکی و عرفان ابنسینا معطوف کرده بودند؛ در صورتی که در غرب ابعاد دیگری از ابنسینا مورد مطالعه قرار میگرفت که عبارت بودند از ریاضیات، نجوم، کیهانشناسی، موسیقی و … من هم مایل بودم که با ارائه ترجمه این گونه کارها، تلنگری به ابنسیناشناسی معاصر در کشورم بزنم. نویسندگان و مترجمان این کتاب از نویسندگان برجسته و متخصص در حوزه پژوهشی خود هستندو متأسفانه در طول مدتی که این کتاب دست به دست می چرخید، آقای دکتر «ساسان سپنتا» نویسنده ایرانی و آقای «مورو زونتا» (Mauro Zonta) نویسنده فرانسوی بدرود حیات گفتندو نتوانستند انتشار مقاله خود را شاهد باشند. آقای«قسامفینیآنوس» (Ghassam Finianos)نویسنده سوریهای یکی از مقالات هم، بر اثر حمله داعش و گروههای تروریستی به سوریه، محل قبلی خود را ترک کرده و من اکنون خبری از او ندارم. یکی از مقالات خوب این کتاب متعلق به آقای دکتر گلشنی و شاگرد ایشان آقای دکتر جمالی است که درباره آگاهی و رابطه ذهن و مغز از نگاه ابنسینا است. من هم دو مقاله درباره کارهای نجومی ابنسینا یکی به فارسی و دیگری به فرانسه نوشتهام که امیدوارم مورد توجه قرار گیرد. مقالاتی هم درباره منطقِ موجهات از نگاه ابنسینا توسط منطقدانان خارجی داریم که توسط استادان ایرانی به فارسی ترجمه شدهاند و این مقالات نیز نگاهی تازه به مباحث منطقی ابنسینا دارند.
علت انتخاب نگارش کتاب درباره ابن سینا، فقط دانش ابن سینا نبود بلکه نقشی است که این نابغه بزرگ در تمدن اسلامی ایفا کرده است. او به تنهایی یک الگوی تمدن ساز است، از هر نظر که به مسأله نگاه کنید! مثلا اگر شما شرح حال برخی دانشمندان چه در شرق و چه در غرب را مطالعه کنید میبینید که آنان برای پیشبرد اهداف علمی در مواقعی ناچار بودند از بعضی خواستهای قلبی خود چشم بپوشند و از اوامر سلاطین یا حکام جور متابعت کنند و ما در تاریخ نمونه های زیادی داریم که من نیازی به ذکر نام آنان نمیبینم. بعضی هم که فقط علم داشتند و از اخلاق و دین بیبهره بودند به دلیل دلبستگی به زندگی مادی و جاه و مال دنیوی، علم خود را در خدمت دشمنان بشریت به کار میبردند.
ویژگی دیگر ابن سینا، احاطه بر بسیاری از دانشهای زمانش بود. امروزه به علت گستردگی علوم و به وجود آمدن دانشهای نوین بعضی برآنند که باید برخلاف گذشته فقط در یک علم متخصص شد و عمر انسانی کفاف مطالعه چند علم را برای پژوهشگر معاصر نمیدهد؛ اما همینها هم، اغلب در همان زمینه تخصص خود قادر به ابتکار و اکتشاف نیستند. من خود با برخی از اینگونه استادان چه در دانشگاه صنعتی شریف و چه در دانشگاههای دیگر حشر و نشر داشتهام و متوجه شدهام که آنها نه تنها در مباحث اولیه ادبیات، دین، فلسفه و سیاست کشور خود ناآگاهند؛ بلکه در زمینه تخصص خود نیز از ابتکار بیبهرهاند. مثلا استاد ریاضی را میشناسم که جبردان است ولی در مباحث هندسی وارد نمیشود و برعکس٫ حال اگر شما ابن سینا را مورد مطالعه قراردهید از احاطهاش در علوم مختلف شگفتزده میشوید!
دانشگاه صنعتی شریف و استاد گروه فلسفه علم این دانشگاه یادداشتی در باب ضرورت توجه هر چه بیشتر به ابعاد ناشناخته این دانشمند بزرگ، برای ما ارسال کرده که در ادامه آن را میخوانید. ما ایرانیان چنانکه باید و شاید، بزرگان علمی و فلسفی خود را عموماً و ابنسینا را خصوصاً نشناختهایم و همین عدم شناخت موجب شده تا نتوانیم متاع ارزشمند خود را در بازار جهانی عرضه کنیم؛ درحالیکه غربیها، در این زمینه از ما پیشی گرفتهاند. ابنسینا از نظر گستردگی ابعاد و غنای آثارش، همواره در شرق و غرب مطرح بوده و این هم باز به برکت دانشمندان منصف و برجسته غربی است که شب و روز خود را برای پژوهش درباره آثار این اعجوبه همه اعصار گذاشتهاند تا از پرتو آن بتوانند به برخی مسائل علمی و فلسفی روز پاسخ دهند. تقریباً در اغلب کشورهای مهم جهان از آمریکا، انگلستان و فرانسه گرفته تا الجزایر، هند و پاکستان و … همایشی درباره ابنسینا برگزار شده است. مقالاتی که در برخی از این سمینارها ارائه شدهاند اصلاً قابل مقایسه با آنچه که ما در ایران نوشتهایم، نیستند. انگیزه اصلی من از تدوین این کتاب، ترجمه و چاپ برخی از اینگونه مقالات بوده است و شما هم با مروری در مقالات این کتاب با من هم عقیده خواهید بود. اوایل انقلاب و زمان جنگ تحمیلی که من در فرانسه و در دوره کارشناسی ارشد دانشگاه «ژوسیو» تحصیل میکردم، یکی از درسهای اجباری ما درباره فلسفه «دکارت» بود. استاد ما هم آقای دکتر «دومینیک لوکور» از دکارتشناسان برجسته فرانسه بود که این درس را ارائه میداد. روز اول درس این سؤال را مطرح کرد: «چرا دکارت با فلاسفه دیگر فرانسوی، چه قبل و چه بعد از او فرق دارد و در واقع تافتهای جدا بافته است؟» این مطلب را در پرانتز بگویم که فرانسویان همواره خود را عقلگرا معرفی میکنند و این عقلگرایی خود را هم به دکارت نسبت میدهند. با طرح این پرسش، سکوتی بر کلاس حاکم شد. برخی دانشجویان پاسخی بر زبان آوردند که مورد قبول استاد واقع نشد. بعد خود استاد، کلاس را با پاسخ عجیب خود که برای من هم شگفتانگیز بود از تعلیق بیرون آورد. آن روزها مصادف با روزهای آغازین انقلاب و جنگ تحمیلی بود و رسانههای فرانسه نیز روز و شب اخبار جنگ و انقلاب ایران را با جزئیات پخش میکردند و بهتفصیل درباره آنها به مباحثه مینشستند. استاد گفت: «اگر عوامل انقلاب ایران را ریشهیابی کنید به مذهب تشیع میرسید که بر خلاف مذاهب دیگر اسلامی، انقلابی است و همواره با شاهان و حاکمان سر ستیز داشته و آنها را به رسمیت نشناخته است. ابنسینا فیلسوف بزرگ ایرانی هم که غربِ قرون وسطایی، وامدار دانش و فلسفه اوست متعلق به همین مذهب انقلابی شیعه است. او به دلیل وابستگی به همین مذهب انقلابی، در زمانش با حاکمان قدرت در افتاد و آواره شهر و دیار شد.» وی ادامه داد: «به نظر من دکارت که یکی از خوانندگان آثار فلسفی ابنسینا به زبان لاتینی بوده، نه تنها در علم و فلسفه بلکه در شیوه زندگی نیز از سلف ایرانیاش تأثیر پذیرفته است … بنیان فلسفی دکارت که در جمله «من میاندیشم، پس هستم» خلاصه میشود، متأثر از یک اثر فلسفی ابنسینا درباره انسان معلق است. گذشته ازاین بهرهگیری علمی و فلسفی، میبینیم که دکارت در طول زندگیاش آرام و قرار نداشت و از این شهر به آن شهر و از این کشور به آن کشور میگریخت تا منزل امنی بیابد و در سایه آن به کار پژوهشی بپردازد و در این رفتار هم خواهی نخواهی از ابنسینا الگو پذیرفته است. » من در کلاس درس بسیار خوشحال بودم که استاد این همه از ابنسینا تجلیل میکند، ولی متأسف بودم که ما ایرانیان نمیتوانیم نمونهای از کارهای فرانسویان درباره دکارت را برای ابنسینا انجام دهیم. همین باعث شد که تألیف کتابی درباره ابنسینا را با نگاهی نو در برنامه پژوهشی خود در آینده قرار دهم. من بعد از پایان تحصیلاتم به ایران برگشتم و همزمان با تدریس در دانشگاه صنعتی شریف، در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، کار تحقیق درباره دانشمندان اسلامی ایران را دنبال میکردم. در این زمان دکتر مهدی گلشنی، ریاست پژوهشگاه را برعهده داشت و من هم چند ویژهنامه درباره خیام و خواجه نصیر منتشر کردم. پس از این کار، پروژه ابنسینا را به دست گرفتم و از داخل و خارج ایران مقاله درخواست کردم تا کتاب اکنون به چاپ رسید. تاکنون بزرگان ابن سینا شناسی، توجه خود را بیشتر به مباحث متافیزیکی و عرفان ابنسینا معطوف کرده بودند؛ در صورتی که در غرب ابعاد دیگری از ابنسینا مورد مطالعه قرار میگرفت که عبارت بودند از ریاضیات، نجوم، کیهانشناسی، موسیقی و … من هم مایل بودم که با ارائه ترجمه این گونه کارها، تلنگری به ابنسیناشناسی معاصر در کشورم بزنم. نویسندگان و مترجمان این کتاب از نویسندگان برجسته و متخصص در حوزه پژوهشی خود هستندو متأسفانه در طول مدتی که این کتاب دست به دست می چرخید، آقای دکتر «ساسان سپنتا» نویسنده ایرانی و آقای «مورو زونتا» (Mauro Zonta) نویسنده فرانسوی بدرود حیات گفتندو نتوانستند انتشار مقاله خود را شاهد باشند. آقای«قسامفینیآنوس» (Ghassam Finianos)نویسنده سوریهای یکی از مقالات هم، بر اثر حمله داعش و گروههای تروریستی به سوریه، محل قبلی خود را ترک کرده و من اکنون خبری از او ندارم. یکی از مقالات خوب این کتاب متعلق به آقای دکتر گلشنی و شاگرد ایشان آقای دکتر جمالی است که درباره آگاهی و رابطه ذهن و مغز از نگاه ابنسینا است. من هم دو مقاله درباره کارهای نجومی ابنسینا یکی به فارسی و دیگری به فرانسه نوشتهام که امیدوارم مورد توجه قرار گیرد. مقالاتی هم درباره منطقِ موجهات از نگاه ابنسینا توسط منطقدانان خارجی داریم که توسط استادان ایرانی به فارسی ترجمه شدهاند و این مقالات نیز نگاهی تازه به مباحث منطقی ابنسینا دارند. علت انتخاب نگارش کتاب درباره ابن سینا، فقط دانش ابن سینا نبود بلکه نقشی است که این نابغه بزرگ در تمدن اسلامی ایفا کرده است. او به تنهایی یک الگوی تمدن ساز است، از هر نظر که به مسأله نگاه کنید! مثلا اگر شما شرح حال برخی دانشمندان چه در شرق و چه در غرب را مطالعه کنید میبینید که آنان برای پیشبرد اهداف علمی در مواقعی ناچار بودند از بعضی خواستهای قلبی خود چشم بپوشند و از اوامر سلاطین یا حکام جور متابعت کنند و ما در تاریخ نمونه های زیادی داریم که من نیازی به ذکر نام آنان نمیبینم. بعضی هم که فقط علم داشتند و از اخلاق و دین بیبهره بودند به دلیل دلبستگی به زندگی مادی و جاه و مال دنیوی، علم خود را در خدمت دشمنان بشریت به کار میبردند. ویژگی دیگر ابن سینا، احاطه بر بسیاری از دانشهای زمانش بود. امروزه به علت گستردگی علوم و به وجود آمدن دانشهای نوین بعضی برآنند که باید برخلاف گذشته فقط در یک علم متخصص شد و عمر انسانی کفاف مطالعه چند علم را برای پژوهشگر معاصر نمیدهد؛ اما همینها هم، اغلب در همان زمینه تخصص خود قادر به ابتکار و اکتشاف نیستند. من خود با برخی از اینگونه استادان چه در دانشگاه صنعتی شریف و چه در دانشگاههای دیگر حشر و نشر داشتهام و متوجه شدهام که آنها نه تنها در مباحث اولیه ادبیات، دین، فلسفه و سیاست کشور خود ناآگاهند؛ بلکه در زمینه تخصص خود نیز از ابتکار بیبهرهاند. مثلا استاد ریاضی را میشناسم که جبردان است ولی در مباحث هندسی وارد نمیشود و برعکس٫ حال اگر شما ابن سینا را مورد مطالعه قراردهید از احاطهاش در علوم مختلف شگفتزده میشوید!
🔻روزنامه اعتماد
📍 اصلاحطلبان و چالشهای پیشِ رو- قسمت چهارم
✍️علی شکوهی
پیشتر چهار مبنای فکری و سیاسی مشترک اصلاحطلبان را برشمردم (الف- فهم نواندیشانه از دین، ب- درک مردمسالارانه از حکومت دینی، ج- عقلانیت در سیاست خارجی، د- اجرای بدون تنازل قانون اساسی) و مختصرا شرح کردم. اینک برخی دیگر از مواضع مشترک در میان اصلاحطلبان را مرور میکنم که هم در تعریف هویت اصلاحطلبانه دخیلند و هم برخی از مطالبات اصلاحطلبانه در این مقطع از حیات جمهوری اسلامی را به نوعی مورد توجه قرار میدهند.
هـ- مخالفت با نظارت استصوابی حذفی: مفهوم نظارت استصوابی از بعد نظری مورد توافق نیست و اصلاحطلبان هم قصد اثبات یا نفی حقوقی این برداشت از نظارت در قانون اساسی را ندارند. آنان به نتیجه عملکرد شورای نگهبان توجه میکنند و نحوه اعمال نظارت شورای نگهبان بر انتخابات را مورد توجه قرار میدهند و بر این باورند که این برداشت از مفهوم نظارت با اینگونه عملکرد حذفی، با روح قانون اساسی و حاکمیت مردم بر سرنوشت سیاسی و اجتماعی آنان تعارض دارد. روزگاری با وجود همین گونه از نظارت بر انتخابات مجلس و ریاستجمهوری، همه نیروهای سیاسی از نهضت آزادی و مجاهدین خلق و چریکهای فدایی و حزب توده هم تایید صلاحیت میشدند اما اکنون کار به جایی کشیده است که بهترین عناصر انقلاب و شایستگان و صالحان سیاسی و مذهبی هم ردصلاحیت میشوند. معلوم میشود اینگونه برداشت از نظارت استصوابی هیچ وجه حقوقی مورد قبول و توافقی ندارد و تنها براساس سلایق سیاسی و با هدف مهندسی انتخابات بدان عمل شده است. به نظر اصلاحطلبان، انتخابات و صندوق رای تنها راه اعمال حاکمیت ملی است و همه نهادهای حاکمیتی، نفوذ رای و مشروعیت خود را از صندوقهای رای میگیرند و بنابراین هر ساختار و مکانیسم و رویهای که مانع اعمال اراده ملی شود...
ناقض روح قانون اساسی و مخالفت با حاکمیت مردم است. به همین دلیل اصلاحطلبان با نظارت استصوابی حذفی که الان مبنای عمل است، مخالفند و بر این باورند که در هر انتخابات باید امکان حضور همه سلایق سیاسی وجود داشته باشد و هیچکس حق ندارد مردم را از انتخاب کردن نیروهای سیاسی مورد نظر خودشان محروم کند. مقایسه روند انتخابات خبرگان و ریاستجمهوری و مجلس در دورههای مختلف نشان میدهد که شورای نگهبان با گذشت زمان، دایره انتخاب مردم را بسیار محدود کرده است و این چیزی نیست که اصلاحطلبان با آن سابقه و عملکرد به آن تن بدهند.
و- مسوولیتپذیری، نظارتپذیری و پاسخگویی همه ارکان حکومت: مطابق تعالیم اسلام و رویه حکمرانی امام علی (ع) و معارفی که از قبل از انقلاب در منابر و جلسات مذهبی ترویج میشد، حاکمان باید تن به نظارت مردمی بدهند و مسوولیت کارهایشان را بپذیرند و در مقابل تکتک شهروندان پاسخگو باشند. این روال در عصر دولتهای سنتی به این صورت بود که حاکم باید در ملأعام مینشست و نسبت به عملکرد خود به مردم مسوولانه پاسخ میداد اما طبعا در عصر دولتهای مدرن و با پیچیدگیهای ایجادشده در امر مملکتداری، باید ساختارهای نظارتی را تاسیس و اعمال کرد تا بشود بر همه ارکان حکومت نظارت و آنان را وادار به پاسخگویی و مسوولیتپذیری کرد. در اسلام، مقدس کردن افراد به معنای پاسخگونبودن مقامات حکومتی معنا ندارد و اگر کسانی هستند که نمیخواهند در مقابل مردم جوابگوی مواضع و عملکرد خود باشند، بهتر است کار مردم را به دیگران بسپارند و در امور حکومتی مداخله نکنند. این رویه از بالا تا پایین حکومت باید جریان یابد و همه صاحبان قدرت باید تن به نظارت بدهند و پاسخگوی تصمیمات و عملکرد خود باشند. همه ما بعدها در مقابل خداوند هم باید پاسخگو باشیم اما حاکمان و صاحبان قدرت باید در همین دنیا به مردم هم پاسخ بدهند و چرایی مواضع و عملکرد خود را نزد مردم توجیه کنند.
ز- آزادیخواهی و تساهل و تسامح فرهنگی و سیاسی: اصلاحطلبان بیش از رقبای سیاسی خود به اصل آزادی معتقدند و از آن سخن میگویند. البته در عمل شاید برخی از اصلاحطلبان هم در مقام قدرت، پاسدار خوبی برای آزادی نبوده باشند یا در تشخیص مصادیق به اشتباه رفته باشند اما مبانی فکری و مواضع سیاسی اصلاحطلبانه بیش از مبانی نظری رقبای سیاسی آنان با آزادی سازگار است. به خصوص از زمانی که جریان اصلاحطلبی در معرض محدودیت و سانسور و حذف قرار گرفت، اصلاحطلبان بیش از گذشته به اهمیت آزادی پی بردهاند. اصلاحطلبان اکنون به این باور مشترک رسیدهاند که ایجاد محدودیت در مقابل اندیشه و تفکر و نظرات سیاسی دیگران نه شدنی است و نه مطلوب و بنابراین نباید به خاطر حفظ برخی ارزشها یا تامین برخی مصالح و رعایت برخی باورها، آزادی مردم را محدود کرد و نتیجه معکوس گرفت. مطابق قانون اساسی حتی با وضع قانون و به خاطر حفظ استقلال نمیتوان آزادی مشروع را از میان برداشت همانگونه که به نام آزادی هم حق نداریم استقلال کشور را به خطر بیندازیم. آزادی از نظر اصلاحطلبان هم حق مردم است و هم در عمل منجر به ظهور اندیشه برتر و اصلاح امور و رشد تفکر و تخلیه روانی جامعه میشود و همراهی مردم با نظام سیاسی را به همراه میآورد.
ح- به رسمیت شناختن حق مخالف: یکی از مظاهر کارآمدی یک نظام سیاسی، به رسمیت شناختن مخالف و پاسداری از حقوق مخالفان است. درست است که هر حکومت مردمی با رای اکثریت مردم شکل میگیرد ولی همیشه اقلیتی در کشور هست که ممکن است در آینده به اکثریت تبدیل شود و در آن هنگام حاکمان کنونی به اقلیت تبدیل خواهند شد. قانون اساسی جمهوری اسلامی به شکلی است که اقلیت و مخالف را دارای حقوق مساوی با دیگران میداند و حق راهپیمایی و اجتماعات، بیان، نشر مواضع، شرکت در انتخابات و دیگر حقوق سیاسی را برای آنان قائل است. متاسفانه بخشی از حاکمیت در جمهوری اسلامی چنین برداشتی از ساختار سیاسی کشور ندارد و خود را همیشه در قدرت فرض میکند و بر همین اساس چندان اهتمامی به حقوق اقلیت ندارد. اصلاحطلبان به خصوص از وقتی که مزه حذف و کنار گذاشته شدن را چشیدهاند، بیش از گذشته به رعایت حق مخالف اعتقاد پیدا کردهاند تا جایی که با بازخوانی تاریخ بعد از انقلاب و شناسایی ظلمهایی که به برخی از منتقدان و مخالفان شده است، اقدام به پوزشخواهی هم میکنند. ادامه دارد.
🔻روزنامه شرق
📍 زدن گردن مسگر
✍️ سیدمصطفی هاشمیطبا
مطابق معمول صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران در روز ۲۰ مهرماه جاری مصاحبهای مفصل و زنده درباره روابط ایران و جمهوری آذربایجان برگزار کرد که ظاهرا هدف آن تداوم حمله به دولت آقای حسن روحانی و مقصر شناختهشدن او در مسائل اخیر مرزهای شمال غربی ایران بود. میگویند دانشآموزی از جغرافیای جهان فقط به جغرافیای افغانستان احاطه داشت و بنابراین هر سؤال جغرافی را به لطایفالحیل به افغانستان مرتبط میکرد و سپس شرح وافی درباره افغانستان میداد. برای مثال اگر درباره اردن از او سؤال میشد، میگفت اردن همسایه عراق است و ایران همسایه عراق و افغانستان همسایه ایران است و سپس اطلاعات خود درباره افغانستان را ارائه میکرد. حال هم ترجیعبند همه مسائل ایران از نظر صداوسیما، حسن روحانی است و همهچیز را مرتبط با رفتار او و دولت هشتسالهاش میدانند. تردیدی نیست که دولت روحانی میتوانست در امور کشور عملکرد بهتری داشته باشد و نیز دولت روحانی همراه با تصمیمات اتخاذشده از سوی حکمرانی میتوانست شرایط جاری را دگرگون کند اما دولت روحانی که مجری مقامات کشور و از جمله مجلس شورای اسلامی است، دستورالعملی درباره چگونگی اداره کشور نه دریافت کرد و نه مورد سؤال جدی قرار گرفت. طبعا موارد مختلفی در اداره کشور را میتوان یافت که حسب ادعا امکان بهتر ادارهکردن آن وجود داشت اما تاکنون هیچکس نگفته که دولت روحانی در زمینههای مختلف چگونه باید عمل میکرد. در طول هشتسال هم ارائه طریقی عملی از سوی مقامهای مربوطه برای بهترشدن وضع صورت نگرفته و اگر سخنی گفته شده فقط نظرات مختلف افراد دلسوز و علاقهمند بوده که صدالبته حسن و قبح آن ثابت نشده است. همچنانکه معلوم نیست اگر دستورالعملی هم به او داده میشد، نتیجه مطلوب به بار میآورد. میخواهیم در این مختصر به تحلیل بیانات کارشناس صداوسیما بپردازیم و اینکه عدم فعالیت و ناتوانی وزارت خارجه در رابطه با همسایگان و از جمله جمهوری آذربایجان موجب تنشهای اخیر شده و چون آقای حسن روحانی همه تخممرغها را در سبد برجام ریخته، چنین مسائلی پیش آمده است. هرچند هم کارشناس ذکرشده صداوسیما و هم مجری خاص آن به مسائل مختلف آشنا هستند اما از باب یادآوری نکات زیر را میتوان به سادگی دریافت.
۱- اولین رئیسجمهوری (خودخوانده) جمهوری آذربایجان حیدر علیاف بود. او که عضو پولیت بورو اتحاد جماهیر شوروی بود، دشمنی خاصی با ایران داشت و به نقل از مطبوعات در پولیت بورو مخالف سرسخت جمهوری اسلامی شناخته میشد. اگر هم در مقام ریاستجمهوری آذربایجان بعدا روابطی با ایران داشت، از سر دوستی و محبت نبود؛ بلکه بهاصطلاح بیشتر میخواست دندانهای ما را بشمارد.
۲- الهام علیاف، رئیسجمهوری کنونی هم دستکمی از پدر ندارد، او نه اعتقاد به اسلام دارد و نه جمهوری اسلامی ایران را قبول دارد و البته در پی محکمکردن پایههای حکومت خود است و حداقل اگر نسبت به ایران بیتفاوت بود، برای استحکام خود به غرب و اسرائیل روی میآورد؛ چراکه دوستی با کشوری که پیشگام مبارزه با آمریکا و اسرائیل است، جز تحریم و عدم همکاری فنی و اقتصادی چیزی برای او به ارمغان نمیآورد؛ بنابراین موضع ایران در مقابل آمریکا و اسرائیل مشوق حکومت ضدمذهبی و مخالف شریعت الهام علیاف برای دوری از ایران بوده است و اتفاقا دولتهای ایران در برابر همه فتنههای شکلگرفته از درون جمهوری آذربایجان مانند وجود مدعیان بهقول خود «آذربایجان جنوبی» و بودن پایگاه فرقه ضاله صهیونیستی در آنجا، سعی در تلطیف روابط و ارتباط با جمهوری آذربایجان داشتهاند.
۳- اصولا همانطورکه مقام معظم رهبری گفتند، طراحی سیاست خارجی ایران با مقامات بالادست دولت و وزارت خارجه است و صدالبته سیاستهای کشورهای مجاور ایران تحت تأثیر قدرتهای بزرگ و از جمله آمریکا و نماینده آن یعنی اسرائیل است. تقریبا همه دولتهای همسایه و منطقه یا از سیاستهای آمریکا پیروی میکنند یا بهدلیل برخی سیاستهای جمهوری اسلامی منافع خود را در خطر میبینند و میتوان بهطور جزءبهجزء آنها را مطرح کرد.
در مورد جمهوری آذربایجان که مطلب گفته شد.
در مورد تاجیکستان که همزبان ما هستند، به دلیل استقبال از رهبر مخالفان رئیسجمهور تاجیکستان در تهران، رابطه شکرآب شد و تاجیکستان مانع عضویت ما در پیمان شانگهای شد و البته دولت آقای روحانی توانست روابط را اندکی بهبود بخشد. ترکیه که خود عضو ناتو است و طبیعی است که نه سیاستمداران لائیک آن و نه گروه مسلمانان مرید حکومت عثمانی سابق دل خوشی از جمهوری اسلامی ندارند و پایگاه نظامی آمریکا نیز در آنجاست و نیاز به مراودات اقتصادی با اروپا و آمریکا دارد. عربستان هم که مفتیهای وهابی آن شیعیان را مجوس و مهدورالدم و نجس میدانند و ما را موالی خود میشمارند، با آمریکا پیمان استراتژیک دارد و آمریکا در قبال تضمین نفت، حکومت آن را ضمانت کرده است و کوششهای مرحوم هاشمیرفسنجانی در ارتباط با ملک عبدالله اینک خیانت خوانده میشود، به دلیل کارگزاری سیاستهای آمریکا با ما خصومت دارد و حتما دوستان کارشناس صداوسیما خواهند گفت بهدستور حسن روحانی به سفارت عربستان در تهران حمله شده و کنسولگری آن در مشهد مورد تهاجم قرار گرفته و به این دلیل رابطه ما خراب شده است. پاکستان هم که در سیطره نظامیان آمریکایی دوست و مفتیهای وهابی سعودی است و نیز حمایتکننده طالبان ضدشیعه و عناصر ضدانقلاب جنوب شرقی ایران است و اینها با جمهوری اسلامی سرناسازگاری دارند. فراموش نکنیم که بمب اتمی پاکستان با همکاری آمریکا برای مقابله با هندوستان شورویدوست ساخته شد. امارات و بحرین هم که دستنشانده انگلیس و آمریکا هستند و همه پیشرفت خود را با الگوهای آنها و تحت قیومیت آنها رقم زدهاند و اینک با اسرائیل رابطه دوستانه و مودت برقرار کردهاند و بهقول معروف گل بودند و به سبزه آراسته شدهاند و ما از ناچاری مراوداتی اقتصادی که بیشتر به نفع امارات است، با این شیخنشین داریم. اگر خاطرمان باشد، پس از پیمان کمپدیوید با مصر قطع رابطه کردیم اما اینک پس از علنیشدن مراودات اسرائیل با امارات فقط آن را محکوم کردیم. درباره ترکمنستان و عراق و کردستان عراق هم کموبیش چنین است. آنها منافع خود را در دوری از ایران و نزدیکی با آمریکا میدانند و آخرین آنها هم افغانستان است که آمریکا، طالبان را چون میخی در پهلوی ایران فروکرد تا آنچه را که آمریکا در افغانستان علیه ایران نتوانست انجام دهد، بهکار ببرند. پس دولت روحانی چه باید میکرد؟ سیاستها را که وزارت خارجه تعیین نمیکند، کشورها هم بیشتر تابع آمریکا هستند و در برابر حکومت شیعی ایران حداقل احتیاط میکنند و تقریبا اغلب همسایگان مخالف حکومت شیعی و دینی ایران هستند. البته این محبت! همسایهها سابقه قبلی و چندصدساله دارد. به خاطر آوردیم که پس از سرنگونی صفویه و البته در اواخر حکومت رسمی بازماندگان صفوی ایران از سوی ترکمنها، ازبکها، ابدالیها، غلجانیها، عثمانیها و روسها و برخی طوایف منطقهای اشغال و دچار ناآرامی شد و نادر بهعنوان منجی ایران همه را شکست داد و از ایران بیرون کرد و به ایران وحدت بخشید. این مثال نه به خاطر ضرورت حرکت نظامی مشابه نادر است زیرا زمانه تغییر پیدا کرده است و امروز تقویت وحدت ایران و استقامت در مقابل دشمنان و دفع آنها و شاید جذب آنها تدبیر مناسب خود را میطلبد. در آن زمان هریک از دشمنان شمالی، غربی و شرقی میخواستند ایران را تجزیه کنند و تکههایی از آن را برای خود بردارند و اینک نیز دشمنان در پی تجزیه ایران و ازبینبردن وحدت ایران هستند. ارتباط با همسایگان باوجود نکات منفی ذکرشده البته کموبیش وجود دارد اما نکث در آن و عدم افزایش ارتباطات و عدم اعتماد آنها به ما، ربطی به دولتها ندارد. دولت حاضر هم کاری بیشتر از دولت روحانی نمیتواند انجام دهد. این نوشته بهخاطر مخالفت با سیاستهای برونمرزی جمهوری اسلامی نیست بلکه مخالفت با کسانی است که با تحلیلهای نادرست به مردم آدرس غلط میدهند. ما سزاوارانه در منطقه ایستادهایم و طبعا هزینه این ایستادگی را هم تحمل میکنیم. نقل است که از حضرت مولی علی(ع) پرسیدند شما چگونه انسانی هستید که اینگونه زندگی میکنید. فرمودند مثال من مثال آن تکدرختی است که در بیابان روییده و در برابر همه ناملایمات از قبیل باد و طوفان و بیآبی مقاومت آورده است. ایران هم میتواند در برابر همه ناملایمات مقاومت و استقامت کند اما بهشرط آنکه از داخل فرونریزد. این فروریختن حاصل سیاستهای مردمنمایی (پوپولیسم) و عدم تدبیر در مورد آب و خاک و سایر منابع طبیعی خداداد کشور است که چون موریانه از داخل کشور را تهی میکند و هم سیاستهای تبعیضآمیز و عدم مقابله با فشار و رانتخواری و تداوم بیعدالتی و نداشتن تدبیر در خصوص مقابله با تحریمهای اقتصادی است و میخواهیم باوجود همه تحریمها ظاهر کشور را همسان کشورهای مرفه جلوه دهیم و این هر دو استقامت را بیمعنی میکند و در این راه هم باید با اقتدار کامل نظامی در حفظ مرزها بکوشیم و هم در داخل از فروپاشی پیشگیری کنیم.
مهم آن است که با مردم صادق باشیم و صداوسیما که به قول رهبر فقید انقلاب (ره) یک دانشگاه است، مشکلات را حسب ضربالمثل «گنه کرد در بلخ آهنگری/ به شوشتر زدند گردن مسگری» به مخالفان سیاسی خود نسبت ندهد و اگر لازم است مردم مقاومت کنند -که باید مقاومت کنند- حقیقت را عیان و روشن برای مردم بگوید.
بیپرده باید گفت تا هنگامی که حکمرانی در ایران ایدئولوژیک است، همسایگان تسلیم ایران نمیشوند بلکه کارگزار قدرتی میشوند که پایههای حکومت آنها را تقویت کند. انتظار از کشورهای وابسته به سلطهگران یا کشورهای تابع آن نوع ایدئولوژی که تکفیر ایران و ایرانی و شیعه در دستور کار آنان است، برای پیوند دوستی بیهوده است اما درعینحال بهقول سعدی، چو جنگآوری با کسی در ستیز/ که از وی گریزت بود یا گزیر.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 پیام آمریکاییها
✍️علی بیگدلی
رافائل گروسی مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی گفته که در روزهای آتی دوباره به ایران خواهد آمد و از صحبتهایی که در مصاحبه با بلومبرگ مطرح کرده به نظر میرسد به گفتوگو با ابراهیم رییسی، رییسجمهوری ایران، هم تمایل دارد. این موضوع و حجم از سفرهای دیپلماتیکی که اخیرا صورت گرفته نشان میدهد که جامعه غرب به رهبری آمریکا قصد دارد پیام مشخصی را به ایران بدهد و به نحوی اتمامحجت کند.
با توجه به ملاقاتی که چند شب قبل بین گروسی و بلینکن اتفاق افتاد، میتوان دریافت که آمریکاییها تحت فشار اسراییل و کشورهای عربی یک نوع اتمام حجت با ما میکنند. بنابراین ایران اصلا در وضعیت مناسبی نیست و اگر بخواهد به این شرایط ادامه دهد و تصور کند با سیاست انفعالی امتیاز خواهد گرفت، قطعا اشتباه میکند.
ایران در وضعیت فعلی هیچ راهی ندارد غیر از اینکه سطح انتظارات خود را کاهش دهد و یک دیپلماسی انعطافپذیری در پیش بگیرد تا مشکل حل شود. با این رویه فعلی و اقداماتی مثل قراردادهای بیستساله بین ایران و کشورهایی مثل چین و… مشکل ما حل نخواهد نشد و هیچ کدام از اینها توانایی حل مشکلات اقتصادی ما را ندارند. لازم است که وارد مذاکره شویم و مستقیما هم با آمریکا صحبت کنیم چون این آمریکاست که از برجام خارج شده است. اکنون اما رفتهرفته در حال از دست دادن اتحادیه اروپا که مثل ضربهگیر عمل میکرد، هستیم. بنابراین باید سه اقدام مشخص را انجام دهیم. اولا مستقیما با آمریکا وارد مذاکره شویم، دوما سطح انتظارات خود را کاهش دهیم و سوما یک دیپلماسی نرم و انعطافپذیر را در پیش بگیریم.
مواضع و اظهارات مقامات ایرانی اما به نحوی است که تصور نمیکنیم، درک دقیق و درستی از موقعیت داشته باشند. ما اصلا در موقعیتی نیستیم که پیش از مذاکره شرط بگذاریم و بگوییم ۱۰ میلیارد دلار به حساب ما بریزید تا مذاکره کنیم. اینها تمام اشتباه است و اصلا در علم سیاست جایی ندارد. وقتی مشکلاتی داریم باید با حریف صحبت کنیم نه اینکه شرط و شروط تعیین کنیم. با این رویه قضایا حل نمیشود.
نگرانی ایران البته از این بابت است که آمریکا و حتی اتحادیه اروپا غیر از برجام از ایران انتظاراتی دارند که به مسائل حقوق بشری، کنترل موشکی و مسائل منطقهای مربوط میشود. ایران نمیخواهد به مذاکره حول این موارد تن بدهد لذا دنبال راهی است که مذاکرات را بر سر مسائل برجام متمرکز کند.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 پسابانک: آینده صنعت بانکداری
✍️ علیاصغر قائمینیا
بانک واسطه مالی است؛ یعنی سپردهگذار را به سپردهپذیر وصل میکند. بنابراین هرچقدر وجود نهاد واسطه مالی (صنعت بانکداری) ضروری است، بقای خود بانک به مفهوم فعلی آن اهمیتی ندارد.
میتوان تنوع وسیعی از خدمات بانکی را بدون حضور بانک به مفهوم فعلی آن تصور کرد. در ایران هرچقدر صنعت بانکداری فشل و ناکارآمد است، تاسیس بانک جذابیت دارد؛ زیرا بهترین مکانیزم توزیع رانت قانونی در حوزه پول بین سهامداران بانکی است.
آنچه در دنیا و بهصورت محدودتر در ایران با عنوان نئوبانک توسعه یافته است، نسخه تکامل یافتهتری از بانک است تا بتواند در عین توسعه صنعت بانکداری، به بقای نهاد بانک نیز بینجامد. نئوبانک اصلاحی به نفع بانکداران است و نه انقلابی در جهت حذف بانک. در نئوبانک ابزارهای جذاب مالی و تکنولوژیهای جدید غیرمتمرکز به مدد بانکداران آمدهاند تا صورت زیبا و دلفریبی را برای بانکها بسازند؛ اما سیرت نازیبای بانک که خلق پول از هیچ و توزیع رانت پولی را در خود دارد، همچنان پابرجا مانده است.
اما آینده نظام مالی و بانکی «نئوبانک» نیست، بلکه «پسابانک» است که مفهوم اصلی آن عبور از نهاد بانک و توجه به صنعت بانکداری است. در این تعبیر توسعه صنعت بانکداری تنها از مجرای حذف نهاد سنتی بانک عبور میکند. صنعت بانکداری به واسطه تکنولوژیهای جدید پیشرفت نمیکند؛ مگر آنکه چیزی به اسم بانک دیگر وجود نداشته باشد. این تعبیر متناقضنما در نهاد پول نیز وجود دارد و مجرای توسعه بازار پول خصوصی، حذف اقتدار پولی دولت یا دست کم تسهیم حقالضرب پول بین دولت و بخش خصوصی است. اساسا مفهوم بلاکچین از این جهت در اقتصاد پولی اهمیت یافته است؛ زیرا تنها راه موجود برای درهم شکستن اقتدار و انحصار پولی دولت خواهد بود.
در «پسابانک» هرچند تکنولوژیهایی نظیر بلاکچین، هوش مصنوعی و اینترنت اشیا اهمیت مییابد؛ اما ویژگی اصلی و تغییر بنیادی، در خود مفهوم بانک است. در نئوبانک توسعه محصولات بانک در بستر خود بانک شکل میگیرد؛ اما در پسابانک دیگر بانکی به مفهوم سنتی آن وجود ندارد و هرچه هست خدمات مالی است.
پسابانک شباهت زیادی به نگرشهای ذخیره کامل در ادبیات اقتصادی دارد که در آن وظایف پایه بانکی نظیر حساب جاری بر عهده یک بانک عمومی مانند بانک مرکزی است که به دنبال انتفاع نیست. از سوی دیگر بانکها به جای توسعه پول، به توسعه بازار پول میپردازند و براساس خدماتی که ارائه میدهند، به انواع صندوقهای سرمایهگذاری تفکیک میشوند. دیگر چیزی به نام بانک که بتواند با ذخیرهگذاری ناقص در بانک مرکزی، اقدام به خلق پول کند وجود ندارد، بلکه سوپرمارکتهای مالی جایگزین بانک میشوند که هرچه بیشتر بتوانند از تکنولوژیهای جدید استفاده کنند، محصولات متنوعتری عرضه خواهند کرد.
بلاکچین برای نئوبانک در بهترین حالت استفاده ابزاری دارد؛ اما در پسابانک بلاکچین مفهومی بنیادی پیدا میکند؛ چراکه اساسا بدون بانکداری غیرمتمرکز و توسعه DAO بر بستر بلاکچین نمیتوان از مفهوم سنتی بانک عبور کرد. در نئوبانک بلاکچین در خدمت بانک است؛ اما در پسابانک، بانک در خدمت بلاکچین خواهد بود. پسابانک یک بانک تهیشده از فرم و غنیشده از محتواست. بانکی است که نه شعبه دارد و نه دفتر و نه حتی هیاتمدیره و هرچه در آن است خدمات مالی و بانکی است که به کمک تکنولوژیهای غیرمتمرکز اداره میشود. پسابانک هم بانک است هم صرافی و در عین حال هیچکدام نیست؛ زیرا هرچه را که بانک و صرافی عرضه میکنند، در خود دارد و در عین حال سازمانی تحت عنوان بانک یا صرافی به مفهوم سنتی آن وجود ندارد.
پسابانک لزوما بانک نیست، بلکه هویتی در حوزه مالی و سرمایهگذاری است که از بستر تکنولوژی برای ارائه خدمات جدید و کارآمد استفاده میکند. در فضای رقابتی فعلی که حتی صرافیهای غیرمتمرکز به سمت کارمزد صفر در تراکنشها پیش رفتهاند، دیگر جایی برای بانک با ساختار فیزیکی پرهزینه وجود ندارد. بنابراین بانکداری غیرحضوری نه یک فرصت که یک الزام برای رقابت با صرافیهای غیرمتمرکز خواهد بود.
پسابانک بدون بهرهگیری از DARQ نمیتواند توسعه یابد که آن خلاصهای از چهار تکنولوژی محوری است: دفاتر کل توزیع شده D، هوش مصنوعی A، واقعیت بسطیافته R و کوانتوم Q. دفاتر کل توزیعشده، شبکههای بانک را با حذف نیاز به بخش قابل اعتماد گسترش میدهند. هوش مصنوعی نقش مهمی در بهینهسازی فرآیندها ایجاد کرده و تصمیمسازیهای استراتژیک را متاثر میسازد. واقعیت بسط یافته و تکنولوژیهای همهجانبه راههای کاملا جدیدی برای مردم در بهرهگیری از دنیای اطراف خود ایجاد میکنند. نهایتا تکنولوژی کوانتوم پیشگام در ارائه مسیرهای نوآورانه برای حل سختترین مسائل محاسباتی خواهد بود.
شرکتهایی که مبتنی بر تکنولوژیهای غیرمتمرکز خدمات حوزه بانکی یا مالی را ارائه میدهند، میتوانند بدون اینکه بانک باشند یا شعبهای داشته باشند شکل نوینی از خدمات بانکی و مالی را در قالب پسابانک ارائه دهند.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست