شنبه 3 آذر 1403 شمسی /11/23/2024 10:37:43 PM

🔻روزنامه آرمان ملی
📍 لزوم تحدید عوامل مخل تا مذاکرات ۸ آذر
✍️ حشمت‌الله فلاحت‌پیشه
در احیای برجام وقت‌کشی‌هایی توسط طرف‌های آمریکایی و ایرانی صورت گرفت که به ضرر برجام تمام شد. در این میان ایران واقعا بیشتر ضرر کرد، چون دچار تحریم است و در این مدت هم فرصت‌های دیگری از اختیار ایرانیان خارج شد و فشار بیشتری بر جامعه وارد شد. از ابتدا تاکید داشتم که تعلل باعث می‌شود عوامل آشوب ساز ورود پیدا کنند. وقتی جو بایدن روی کار آمد، هرچند انتظار می‌رفت که موضوع احیای برجام جزو بیست فرمان اجرائی اول باشد ولی متاسفانه سیاست منفی و ذاتی آمریکایی‌ها در قبال ایران باعث شد که این کار صورت نگیرد، فلذا با یک تاخیر و تعللی کار صورت گرفت. مذاکرات که شروع شد، دو طرف مسائل جدیدی را مطرح کرد که هیچکدام به دوران برجام ربط نداشت. یعنی دورانی که هم طرف ایرانی حاضر بود برگردد و هم طرف آمریکایی می‌توانست بازگشت به آن زمان را بپذیرد. رژیم صهیونیستی در راس آن عوامل و یکسری بازیگران مرتجع در منطقه که معمولا همه فرصت‌های سیاسی، اقتصادی آنها ناشی از همین چالش‌هایی است که برای ایران در خارج شکل می‌گیرد. الان هم این عوامل آشوب‌ساز در داخل آمریکا فعال شده‌اند. مثل جریان مخالف که سعی می‌کنند اقدامات تحریک‌آمیز در خلیج‌فارس صورت دهند و جریان مخالف جمهوریخواه که سعی می‌کنند پاشنه آشیل برجام را مطرح کنند که اگر حتی توافقی شکل بگیرد، دولت جدید پایبند به آن نیست. به عبارتی سعی بر این دارند که توافق را سخت‌تر کنند و در داخل ایران هم اتفاقات تازه‌ای شکل گرفت. اگر در دولت گذشته برجام احیا می‌شد یا حتی در دوران انتقال، این تعلل در داخل ایران شکل نمی‌گرفت کمااینکه واقعا تعلل دولت جدید ایران برای بازگشت به مذاکرات هسته‌ای تعلل قابل توجیهی نبود. فرضیه این است که هیچ دستاوردی در این حد تعلل در شرایط تحریم را توجیه نمی‌کند که هزینه‌اش را مردم ایران باید بدهند و امیدوارم دولت دستاوردی در این مدت پنج ماهه از توقف مذاکرات داشته باشد که عملا توقف شکل گرفته را جبران کند. واقعیت این است که الان همه این مسائل در ضعف جسمی آقای بایدن و ضعف نفوذ دموکرات‌ها و پیش‌بینی اینکه در انتخابات میاندوره‌ای این اکثریت ضعیف را دموکرات‌ها از دست خواهند داد، نمود پیدا کرده است. با این وجود هشتم آذرماه قرار است مذاکرات تازه شکل بگیرد. اگر طرفین واقعا نگاه عملگرایانه‌ای به موضوع داشته باشند، می‌توانند عوامل اختلافی را کنار بگذارند و بر سر یک حد مقدوری که بتوانیم اسمش را توافق عملی بگذاریم، به نتیجه برسند. این حد مقدور بازگشت به همان برجام هست، بازگشت به آن ۹۱۵ تحریمی که دوباره احیا شود و یکسری فرامین اجرائی که رئیس‌جمهور آمریکا باید بدهد تا ایران به این نتیجه برسد که تحریم‌ها واقعا برداشته می‌شود. اگر در چند هفته مذاکرات به نتیجه برسد و طرفین از طرح مواضعی که باعث فرسایشی شدن مذاکرات شود، پرهیز کنند، آن‌موقع می‌توانیم امیدوار باشیم که چند سال باقیمانده دولت دموکرات‌ها و شرایطی که شکل می‌گیرد، خودش باعث ریشه‌دار شدن برجام می‌شود و اینگونه نیست دولت آینده آمریکا بتواند برجام را با تعلل یا تزلزل مواجه کند. به طور طبیعی یک دغدغه در ایران وجود دارد مبنی بر اینکه ممکن است آمریکایی‌ها بازگشت‌شان به برجام برای استفاده از مکانیسم ماشه باشد. یعنی بندهای یازده تا سیزده قطعنامه ۲۲۳۱ که بعید می‌دانم چنین اتفاقی بیفتد ولی با این وجود با یک زبان مشترک می‌توان به این موضوع رسید. نتیجه کلام اینکه اگر طرفین مذاکرات سعی کنند بر عوامل جدید مخل که وارد این موضوع شده و ادعاهای مطرح شده در قبال آنها جا باز کنند، طبیعتا مذاکرات به نتیجه نمی رسد. ولی اگر برجام را شبیه زمان انعقاد برجام و به‌ویژه شروع مذاکرات احیای آن ببینند و سعی کنند عوامل مخل را صاحب نقش نکنند، هدف رسیدن به نتیجه باشد، می‌توانیم به یک توافق امیدوار باشیم. در غیر اینصورت عدم توافق در احیای برجام و به‌ویژه فرسایشی شدن آن باعث می‌شود که آن موقع شرایط به‌گونه‌ای شکل بگیرد که حتی برای دو دولت در داخل- چون معتقدم برجام دو طرف اصلی بیشتر ندارد که ایران و آمریکاست- سخت‌تر خواهد بود که حتی به نتایج گذشته هم برسند و به‌ویژه اینکه بازیگران جدید هم تجربه نشان داده که بیشتر به دنبال احیا و اثبات خودشان هستند و گناه افزایش بازیگران دیپلماسی هسته‌ای بر گردن ایران است. ایران به همه این بازیگران جایگاه داد و این بازیگران که بیشتر سعی می کردند در دور میز مذاکره برای یکی از مسائل اساسی جهان برای کشورشان نقش و جایگاه تعریف کنند، الان عملا برای خودشان منافع را هم تعریف کرده‌اند. ما می‌بینیم که الان فرانسه، آلمان، انگلیس و روسیه هر کدام مواضعی را مطرح می‌کنند به گونه‌ای که دنبال منافع خاص خودشان هستند و سعی می‌کنند از کانال منافع خودشان برجام احیا شود. برجام دو طرف اصلی بیشتر ندارد که ایران و آمریکاست و خیلی‌ها در داخل ایران به این نگاه واقع‌گرایانه، برخورد تابوگونه تحت دارند. چه تجربه تروئیکا، چه تجربه برجام و به‌ویژه تجربه خروج ترامپ و ناتوانی اروپایی‌ها، روس‌ها و چینی‌ها در اجرای حتی یک بند از برجام نشان داد که دو طرف اصلی وجود دارد. حالا این دو طرف دشمن هم هستند، این دو دشمن باید با هم برای رفع اختلاف بنشینند که اصل اساسی این است. لذا در هشتم آذرماه اگر زمینه فراهم شود که اعضای برجام با حسن نیت برای توافق دور هم جمع شوند، می‌توانیم امیدوارانه آینده را ببینیم.


🔻روزنامه کیهان
📍 با «جنگ ستارگان» خوش باشید!
✍️ محمد صرفی

تقابل سپاه پاسداران با ارتش آمریکا در دریای عمان که در نخستین روزهای آبان ماه رخ داد و خبر آن چهارشنبه هفته گذشته عمومی شد، نخستین مورد از چنین برخوردهایی نبوده و آخرین آنها نیز نخواهد بود. این نوع تقابل‌های نظامی از دوران جنگ تحمیلی آغاز شد و در برخی موارد حتی به درگیری مستقیم و تبادل آتش نیز انجامید و پس از جنگ نیز موارد متعددی تاکنون رخ داده است که توقیف دو قایق رزمی ارتش آمریکا با ۱۰ نظامی در آب‌های ایران –دی ماه ۱۳۹۴ در نزدیکی جزیره فارسی- یکی از مشهورترین آنهاست. ماجرایی چنان تحقیرآمیز که به برکناری دو فرمانده قایق‌های توقیف‌شده منجر شد و تصاویر سربازان آمریکایی که دست‌های خود را پشت سر قرار داده و زانو زده بودند، بار دیگر تصاویر و خاطرات تسخیر سفارت آمریکا در آبان ۱۳۵۸ را زنده کرد.
تقلیل آنچه از حدود چهار دهه پیش میان ایران و آمریکا در عرصه نظامی و امنیتی رخ داده است به رقابت بر سر منافع اقتصادی و کشمکش‌های مرسوم و روزمره سیاسی، نشانه‌ای از سطحی‌نگری است. موضوعاتی جنجالی و پردامنه مانند پرونده هسته‌ای ایران نیز از این منظر باید مورد تحلیل راهبردی
قرار گیرند. بدون داشتن یک نگاه راهبردی و واقع‌گرایانه، نمی‌توان سیاست‌ها و تاکتیک‌های مناسبی نیز اتخاذ کرد. برای فهم دقیق فضا، توجه به این جمله کاندولیزا رایس، وزیر خارجه اسبق آمریکا –در دوران جورج بوش پسر- خالی از لطف نیست؛ «شکی نیست که ایران مهم‌ترین چالش استراتژیک نظام تک‌قطبی برای ایالات متحده و خاورمیانه‌ای است که ما می‌خواهیم ببینیم.»
نکته دقیقاً همان چیزی است که رایس به آن اعتراف می‌کند. دعوا بر سر چند بشکه نفت، چند کیلو اورانیوم غنی‌شده و برد موشک‌ها نیست. اینها نمودهای رویین چالشی عمیق‌تر هستند که در مرکز این تقابل وجود دارد. تقابلی که جنبه ماهیتی داشته و آمریکا حتی اگر بخواهد هم نمی‌تواند آن را نادیده بگیرد. مکس فیشر، تحلیلگر روزنامه نیویورک‌تایمز معتقد است؛ صرف وجود جمهوری اسلامی، هژمونی آمریکا را به چالش می‌کشد و این آمریکایی‌ها را دیوانه می‌کند. فیشر اضافه می‌کند خیلی‌ها در واشنگتن ایران را یک تهدید ذاتی می‌دانند.
اگر این نقطه ابتدایی را در ذهن داشته باشیم و فراموش نکنیم، آن‌وقت در برخورد با وقایع می‌توان تحلیل دقیق‌تری داشت و ارائه کرد. برای نمونه آمریکایی‌ها سال‌های سال از خطر برنامه هسته‌ای ایران گفتند و آن را تهدیدی برای صلح منطقه و حتی جهان معرفی کردند. پس از مذاکرات طولانی و چندجانبه سندی به نام برجام مورد توافق قرار گرفت که طبق آن تقریباً فعالیت‌های هسته‌ای ایران تعطیل شد و به محاق رفت. در ظاهر باید خصومت آمریکا کاهش می‌یافت چرا که به آنچه سال‌ها تهدید می‌خواندند پایان داده و دیگر ایران یک تهدید هسته‌ای نبود. اما نه تنها چنین نشد بلکه آمریکا از توافقی که خود امضا کرده بود خارج شد. عده‌ای سعی در تحریف قضیه داشته و این خروج را ناشی از اختلاف دولت ترامپ و اوباما معرفی می‌کنند اما حتی با روی کار آمدن دولت بایدن که خود را در این زمینه موافق سیاست‌های اوباما می‌داند، در بر همان پاشنه قبلی گشته و راهی را می‌رود که ترامپ می‌رفت.
همچنین آنچه در دریای عمان رخ داد نشان می‌دهد دولت آمریکا چه نگاهی به مذاکره و دیپلماسی دارد. از سویی به همراه سه کشور اروپایی بیانیه می‌دهد و ایران را به داشتن «حسن نیت» فرامی‌خواند و از سوی دیگر تهدید می‌کند و سعی دارد نفت ایران را برباید. البته آمریکا بهتر از هر کسی می‌داند که این تهدیدها چقدر معتبر است. «جو سستاک» از اعضای سابق کنگره آمریکا می‌گوید: «در طول سال‌هایی که در نیروی دریایی و کاخ سفید بودم، درگیر ارزیابی چگونگی جنگ با ایران بودم. به طور خلاصه: افتضاح خواهد بود.»
این ارزیابی بیش از آنکه بر پایه پیشرفت‌ها و توانایی‌های نظامی ایران باشد از موضوع دیگری ناشی می‌شود؛ نترسیدن حافظان و پاسداران این آب و خاک از قدرت پوشالی آمریکا. تصویر نمادین آن پاسداری که با آرامشی عجیب پشت به دوربین و رو به ناو غول‌پیکر آمریکایی چنان ایستاده که گویی در ساحلی تفریحی به غروب نگاه می‌کند و لذت می‌برد، یادآور عبارات عمیق و ماندگار سید شهیدان اهل قلم است که می‌گفت: «شیطان حکومت خویش را بر ضعف‌ها و ترس‌ها و عادات ما بنا کرده است، و اگر تو نترسی و از عادات مذموم خویش دست برداری و ضعف خویش را با کمال خلیفهًْ‌اللهی جبران کنی، دیگر شیاطین را بر تو تسلطی نیست. بگذار آمریکا با مانورهای «ستاره‌ دریایی» و «جنگ ستاره‌ها» خوش باشد. دریا دل مطمئن این بچه‌هاست و ستاره‌ها نور از ایمان این بچه مسجدی‌ها می‌گیرند، همان‌ها که در جواب تو می‌گویند: «ما خط را نشکستیم، خدا شکست.» و همه‌ اسرار در همین کلام نهفته است.»
بیچاره نخست‌وزیر مفلوک رژیم صهیونیستی که به دولت آمریکا سفارش می‌کند سیاست «جنگ ستارگان» ریگان را علیه ایران در پیش بگیرند. معمولاً مسائل و رویدادها برای آنان‌که در متن آن هستند به نوعی ساده و عادی جلوه می‌کند. سینه در سینه آمریکا ایستادن و دستور دادن به ناوهای آمریکایی برای ترک صحنه عملیات دریایی برای برخی از این دست است. اما برای ملت‌هایی که حکومت‌های آنها چنان مرعوب آمریکا هستند که حتی تصور چنین صحنه‌هایی نیز برای آنان رویا محسوب می‌شود، دیدن چنین تصاویری شعف‌آفرین و امیدبخش و نشانه‌ای صادق از آن است که ایستادن مقابل آمریکا ممکن است و دقیقاً همین نکته است که استکبار را دیوانه کرده است.
قدرت و برگ برنده سپاه پاسداران نیز در همین نکته نهفته است که معادلات مرسوم را برهم‌می‌زند. ماجرای دریای عمان یکی از موارد متعدد بروز این توانایی در کارنامه سپاه است. کینه عمیق و ریشه‌دار دشمن از سپاه نیز به همین موضوع برمی‌گردد. نه عصبانیت و برخورد تحریف‌آمیز غرب با این ماجرا برای ما جای تعجب دارد و نه نحوه مواجهه رسانه حزب معروف به حزب‌ اشرافی که فردای روز اعلام خبر این حماسه، کل صفحه اول خود را به عکس یک تخم‌مرغ اختصاص می‌دهد و چنان مرثیه‌سرایی می‌کند که گویی مردم فراموش کرده‌اند مسبب وضعیت اقتصادی امروز کیست و آن «سوپرمنی» که سه سال پیش تصویر کردند چه گلی بر سر بازار زد!
در پایان باید گفت اقتدار نظامی امروز کشور شاهدی بر این مدعاست که می‌توان آن را به سایر عرصه‌ها و میادین نیز تسری داد. البته که این راهی هموار نیست و نیازمند مجاهدت و تلاش مستمر و فراوان است. اگر بر «ضعف‌ها، ترس‌ها و عادات» خود فائق آمدیم، ناشدنی‌ها شدنی می‌شوند. حاج قاسم سلیمانی از جمله این مردان بزرگ بود که با رهیدن از قفس خود، منطقه جدید را ترسیم کرد و سامان داد و یا دکتر مجید شهریاری که از ظواهر گذشت و رویای رسیدن به سوخت ۲۰ درصد هسته‌ای را محقق کرد. پس می‌توان. کافی است از بند خود رها شد.


🔻روزنامه اطلاعات
📍 با مردم سخن بگویید
✍️ علیرضا خانی

همه دولت‌های گذشته، دست‌‌کم طی ۳ دهه اخیر، با شعار مهار تورم و حمایت از اقشار آسیب‌پذیر و افزایش قدرت خرید و بهبود معیشت مردم روی کار آمدند و تقریباً همه آنها در اجرای این شعارها ناکام بوده‌اند.
تورم، عاملی است که اقشار فرودست جامعه را بیشتر از بقیه اقشار آسیب‌ناک می‌کند. در شرایط تورمی اقشار تهیدست تا آستانه اضمحلال و فروپاشی سقوط می‌کنند. طبقه متوسط آسیب می‌بینند و بخشی از هزینه‌هایش را متوقف می‌کند که طبعاً در وهله نخست شامل هزینه‌های فرهنگی ـ اجتماعی می‌شود. اما طبقه مرفه، که در ایران حدود ۵ درصد جمعیت را تشکیل می‌دهد، در شرایط تورمی ثروتمند‌تر می‌شود.

ایران هم‌‌اکنون در زمره پنج کشوری است که نرخ تورم دو رقمی دارد. طی ۴۰ سال اخیر، فقط دو سال نرخ تورم یک رقمی (۹ درصد) را تجربه کردیم و بقیه سال‌ها نرخ تورم دو رقمی بوده است. نرخ تورم بالا به افزایش ضریب جینی دامن می‌زند که شکاف میان طبقات فرودست و فرادست جامعه یا همان اختلاف طبقاتی است. گو اینکه اینک این شکاف درآمدی طبقه بالا نسبت به طبقه پایین به حدود ۱۴ برابر رسیده است. فقط طی سال ۹۹ نسبت به سال ۹۸ شکاف طبقاتی ۵ر۳ درصد افزایش یافته است.

در همه سال‌ها، رشد نقدینگی عامل اصلی تورم اعلام شده است و این رشد نقدینگی کماکان با شتاب در حال افزایش است. رقم نقدینگی کشور هم‌اکنون به مرز چهار هزار ـ هزار میلیارد تومان رسیده که وضعیتی بغرنج است. میزان کسری بودجه سال‌های اخیر تقریباً به اندازه رقم بودجه است و همین امر تورم حدود ۵۰ درصدی را دامن زده است. نرخ تورم اقلام خوراکی و آشامیدنی طبق آمار رسمی مرکز آمار ایران طی یک سال اخیر به حدود ۶۰ درصد رسیده است که این تورم، آسیب‌زاترین عامل برای اقشار فرودست و حتی طبقه متوسط است. دولت هر بار با گران شدن ناگهانی لبنیات، مرغ و تخم‌مرغ وارد عمل می‌شود و قیمت‌هایی اعلام می‌کند که چند روزی بیشتر نمی‌پاید.

هزینه‌های تولید نیز به همین نسبت رو به افزایش است. براساس آمار تورم بخش تولید در بهار امسال نسبت به بهار سال گذشته ۴ر۶۰ درصد بوده است. هزینه‌های تولید از یک‌سو، به مصرف‌کننده منتقل می‌‌شود و از دیگر سو تولید را با رکود مواجه می‌کند.

در همین حال و در همین اقتصاد، هزینه یارانه انرژی همچنان به طرز حیرت‌آوری بالاست. طبق آمار آژانس بین‌المللی انرژی از سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۲۰ در اقتصاد ایران ۹۸۶ میلیارد دلار یارانه انرژی پرداخت شده است. این به معنای آن است که سالانه حدود ۹۸ میلیارد دلار یارانه انرژی پرداخت شده که از کل بودجه کشور بیشتر است. چنانچه معادل ریالی این رقم را محاسبه کنیم به هر ایرانی سالانه حدود ۳۲ میلیون تومان یارانه انرژی تعلق می‌گیرد.

در زمان دولت موسوم به عدالت‌محور، قرار بر این شد که این یارانه که به صورت کاملاً نامساوی و ناعادلانه به جمعیت کشور تعلق می‌گرفت، مستقیم و هدفمند شود تا اقشار آسیب‌پذیر سهم واقعی‌شان را از یارانه انرژی دریافت کنند. بر همین مبنا طرح پرداخت یارانه نقدی کلید خورد و نهایتاً کار به اینجا رسید که اکنون شکاف میان یارانه فقرا و ثروتمندان بیشتر شده است.

به عبارت دیگر، آن طرح عملاً ابتر و بی‌نتیجه ماند و سهم هر ایرانی از یارانه نقدی اینک به کمتر از ۲ دلار در ماه تنزل کرده است.

اینک، دولت برای جلوگیری از تداوم روند فاجعه آمیز افزایش شکاف میان فقرا و ثروتمندان، در شرایط فعلی راهی ندارد جز اینکه بخشی از یارانه انرژی را به طور مستقیم به همه اقشار جامعه پرداخت کند. به عبارت دیگر و به طور روشن، دولت چاره‌ای نداردکه برای پیشگیری از فقیرتر شدن روزانه فقرا و کاهش قدرت خرید و بحران معیشتی بخش بزرگی از جامعه، مجدداً قیمت‌های انرژی را اصلاح کند و همزمان، درآمد حاصل از آن را علی‌السویه به همه اقشار بپردازد. با این روش سهم اقشار فرودست جامعه در عمل رقم بسیار بیشتری می‌‌شود از سهم یارانه‌ای که اینک به صورت پنهان می‌گیرند.

برای این کار ضروری و گریز ناپذیر، مهمترین عامل بازدارنده دولت، تجربه سال ۹۸ و افزایش ناگهانی بهای سوخت است که به شورش‌های اجتماعی و حوادث تلخ انجامید. طبیعی است که به خاطر نارضایتی و اغتشاش بخشی از اقشار فرودست اینک نمی‌توان به شیوه‌ای ادامه داد که عملاً به زیان همان اقشار بینجامد. تداوم روند فعلی عملاً به زیان همان اقشاری است که سال۹۸ به افزایش بهای سوخت اعتراض کردند.

دولت برای اصلاح وضع فعلی و کاهش بحران معیشتی لامحاله باید با مردم سخن بگوید و زبان سخن گفتن با مردم را به نیکی بداند. تداوم تورم ۵۰درصدی، بخش بزرگی از جامعه را زیر چرخ‌های بی‌رحم گرانی له می‌کند.


🔻روزنامه اعتماد
📍‌ شغل روی زمین یا کاغذ؟
✍️عباس عبدی

بدون تردید یکی از مهم‌ترین مشکلات اقتصادی ایران، وضعیت نامناسب اشتغال است. به نظر بنده بیشترین اثر در نابسامانی‌های اجتماعی کشور را باید متوجه وضعیت بیکاری، اشتغال ناقص و ساختار شغلی دانست. متاسفانه بدترین عملکرد در زمینه اشتغال در کارنامه دولت اصولگرایان در سال‌های ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۲ است که تقریبا می‌توان گفت رشد اشتغال در حد صفر بوده است، درحالی‌که پیش از آن در پایان دوره اصلاحات سالانه بیش از ۶۰۰ هزار شغل یا حدود ۳ درصد بر تعداد خالص شاغلان افزوده می‌شد. در دوره روحانی هم روند افزایش به نسبت آغاز شد، ولی تا رسیدن به وضع مطلوب راه درازی در پیش داریم. از این رو یکی از شعارهای مهم نامزدهای انتخابات سال ۱۴۰۰، بر ایجاد اشتغال متمرکز شده بود. یکی از نامزدهای اصولگرا شعاری را در این زمینه داد که فقط نشان‌دهنده درک بغایت نادرست او از مفهوم اشتغال و امکان ایجاد آن بود. با این وجود آقای رییسی نیز با جدیت بر برنامه خود در جهت افزایش چشمگیر اشتغال تاکید کرد و در نهایت در هفته گذشته شورای عالی اشتغال تشکیل شد و ۲۰ مصوبه را از تایید نهایی گذراند و مهم‌ترین آنها، هدف‌گذاری برای ایجاد یک میلیون و ۸۵۰ هزار شغل در ۱۷ ماه، یعنی تا پایان سال ۱۴۰۱ است. پیرو این جلسه دکتر عیسی منصوری معاون توسعه کارآفرینی و اشتغال وزارت کار از سمت خود استعفا داد. براساس آنچه در خبرها آمده وی در اعتراض به غیر ممکن بودن ایجاد این تعداد شغل در ۱۷ ماه که به‌طور متوسط ماهانه حدود ۱۱۰ هزار شغل می‌شود از سمت خود استعفا می‌دهد. آیا این تعداد شغل را می‌توان ایجاد کرد؟ بخشی از این تعداد قابل تحقق است. مطالعات نشان داده است که بر اثر کرونا حدود ۱/۹ میلیون شغل از میان رفته بود ولی در سال جاری و با بهبود واکسیناسیون و کم شدن محدودیت‌ها حدود یک میلیون شغل بازگشته است، بنابراین اگر دولت بتواند شرایط را کاملا عادی کند، شاید نیمی از مشاغل قبلی را که هنوز احیا نشده‌اند بتوان زنده کرد. یعنی چیزی حدود ۴۰۰ هزار شغل. برای بقیه آنها که حدود ۱/۴۵ میلیون شغل می‌شود باید سرمایه‌گذاری کرد. با قیمت‌های قبلی برای هر شغل به‌طور میانگین حدود ۳۰۰ میلیون تومان سرمایه‌گذاری لازم است. با توجه به تورم یک سال اخیر احتمالا این رقم خیلی بیشتر شود.

این رقم معادل سرمایه‌گذاری سالانه ۳۰۰ هزار میلیارد تومان است که ظاهرا چنین سرمایه‌ای در دسترس دولت نیست و منابع تهیه آنها را نیز روشن نکرده‌اند. فراموش نکنیم که نرخ تشکیل سرمایه در سال‌های اخیر منفی بوده و وضعیت اشتغال نیز به تبع این نرخ، منفی‌تر خواهد شد. کافی است که گفته شود در دهه ۱۳۹۰، متوسط رشد سالانه تشکیل سرمایه کل، حدود ۸/۵- درصد بوده است و طی یک دهه نزدیک به ۴۲ درصد از میزان سرمایه‌گذاری کاسته شده است. در مصوبات شورای عالی اشتغال برای رسیدن به هدف ایجاد ۱/۸۵ میلیون شغل اشاره روشنی به محل تامین این منابع نشده است. ولی تردیدی نیست که این منابع باید وجود داشته باشد. با دست خالی نمی‌توان شغل ایجاد کرد. اینکه برای هر نهادی در ایجاد شغل سهمیه تعیین شود، همان نتیجه‌ای را خواهد داشت که در زمان احمدی‌نژاد داشت. آمار ایجاد شغل را از گزارش‌های رسمی استانداری‌ها و نهادهای دولتی اخذ نمی‌کنند. در زمان دولت اصولگرایان بارها اعلام شد که سالانه ۱/۶ میلیون شغل ایجاد کرده‌ایم، ولی نتایج آمارگیری مرکز آمار خلاف آن را نشان می‌داد و حتی در برخی از سال‌های مزبور، تعداد مشاغل کمتر هم می‌شد. این نوع رفتارها در سیاست‌گذاری ایجاد شغل جز اتلاف منابع نتیجه دیگری ندارد. نکته مهم‌تر اینکه ایجاد مشاغل کم‌اثر و با بهره‌وری اندک، کمکی به افزایش تولید کشور نمی‌کنند. شغل را باید شرکت‌ها و افراد خلاق با ارزش افزوده بالا ایجاد کنند. مشاغل مستقل و فردی مشکلات خاص خود را خواهد داشت. عملکرد این دولت در زمینه ایجاد شغل فقط از طریق گزارش‌های مرکز آمار قابلیت تایید و رد دارد. بنابراین پیشاپیش گفته شود که گزارش استانداری‌ها و وزارتخانه‌ها ملاک عمل و داوری نخواهد بود. اگر دولت به ایجاد این تعداد شغل رسید بدون تردید باید آن را موفقیت بزرگی قلمداد کرد. ولی این حقیقت را فراموش نباید کرد که تامین بخشی از منابع لازم برای ایجاد این تعداد شغل، هیچ راهی جز دسترسی به منابع ارزی صادرات نفت ندارد و بدون حل مشکل برجام، ایجاد این تعداد شغل ممکن نیست. اگر واقعا می‌توانیم سالانه بیش از ۱/۲ میلیون شغل مولد و مفید بدون دسترسی به ارزهای نفتی ایجاد کنیم، به‌طور قطع تا حالا یا حداقل در دولت قبلی اصولگرا چنین هدفی محقق شده بود. با برجام هم این تعداد شغل را نمی‌توان ایجاد کرد چه رسد، بدون آن! تنها راه ایجاد این تعداد شغل، در غیاب منابع مالی لازم، آمارسازی روی کاغذ است.


🔻روزنامه شرق
📍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌دو پوپولیسم
✍️احمد غلامی

یکی از پرسش‌های اساسی درباره جامعه ایران این است که آیا در شرایط کنونی می‌توان از چیزی به نام «مردم» سخن گفت؟ مردم نه به‌عنوان توده، بلکه افرادی متفاوت، متکثر و هم‌ارز در وحدتی قوام‌یافته. در چهار دهه گذشته بیشتر دولت‌ها از مردم سخن گفته‌اند، اما این مردم الزاما آحاد مردم نبوده‌اند؛ مردمی از میان مردم بوده‌اند. مردم چیزی کمتر از تمامیت جامعه نیست. برای دستیابی به مردم باید همه تفاوت‌ها، در متن تمامیتِ وسیع‌تری معتبر شمرده شوند: «مردم چیزی از جنس یک نمود ایدئولوژیک نیست، بلکه رابطه‌ای واقعی است بین عامل‌های اجتماعی. به بیان دیگر مردم شکلی از ساختن وحدت در یک گروه است». دولت‌ها اغلب با جزئی از کل سخن گفته‌اند و این جزئی از کل، همان «پوپولیسم» است. از این منظر می‌توان گفت دولت‌های ایران جملگی پوپولیسم‌اند. ارنستو لاکلائو نگاهی مثبت به پوپولیسم دارد و بر این باور است که اگرچه جنبش‌های پوپولیستی در برخی موارد منتهی به روی کار آمدن چهره‌های اقتدارگرا شده‌اند، اما این جنبش‌ها در مواردی توانسته‌اند به شکلی رادیکال به تحقق مطالبات مردم بینجامند. اگر بخواهیم با نگاهی رایج (منفی) به پوپولیسم بنگریم، باید گفت جریان‌های سیاسی موجود در کشور برای دستیابی به قدرت همواره از این شیوه‌ سود جسته‌اند، به این امید که با به قدرت رسیدن، مطالبات مردم را محقق سازند؛ اما نه‌تنها چنین اتفاقی رخ نداده، بلکه مطالبات مردم به ادعاهای ناکام آنان تبدیل شده است و مردم سرخورده از میدان سیاست به بیرون پرتاب شده‌اند. «پوپولیسم دولتی» در سرخوردگی مردم نقش تعیین‌کننده‌ای داشته است. اوج این بهره‌برداری از شیوه پوپولیسم دولتی را می‌توان در دولت‌های نهم و دهم احمدی‌نژاد ردیابی کرد. ناکامی پوپولیسم دولتی منجر به اعتراضات دی و آبان ۹۸ شد؛ اما اگر بخواهیم با تعبیر لاکلائو سراغ این اعتراضات برویم، باید بگوییم مردم در این اعتراضات به خواسته‌های خود دست نیافته‌اند، چراکه نتوانستند مطالبات خود را با دیگر مطالبات هم‌ارز کنند. هر جریان پوپولیستی از این دست اگر نتواند مطالبات خود را در پیوند با مطالبات دیگر توده‌ها هم‌ارز کند، در تقاضای خود شکست خواهد خورد. ناکامی در مطالبات (تقاضا) آن را به ادعاهای محقق‌نشده بدل خواهد کرد. این ادعاهای ناکام، ناخواسته طیف‌های مدعی دیگر را هم دربر خواهد گرفت و موجب شکاف جدی در جامعه خواهد شد. برای نمونه اگرچه اعتراضات ۸۸ اعتراضات پوپولیستی از جنس دولتی بود، اما بعد از ناکامی، با اعتراضات آبان و دی ۹۸ هم‌داستان شد. هرچند الزاما صورت‌بندی مطالباتِ این اعتراضات شباهتی به هم ندارند، اما این دو ناکامی موجب شده است عرصه سیاست ایران خالی از مردم شود؛ چراکه نه‌تنها دولت‌ها نتوانستند با شعارهای پوپولیستی‌ از آلام مردم بکاهند، بلکه از تقاضای آنان سوءاستفاده کرده و تنها رهایشان کردند. پوپولیسم دولتی به‌ندرت ثمری برای مردم و سرانجامی خوش داشته است. دولت‌های ایران نیز از این قاعده مستثنا نبوده‌اند. آنچه بیشترین اثرگذاری را در انزوای مردم داشته، ناکامی در همین اعتراضات و بی‌اعتنایی به خواسته مردم بوده است. بی‌اعتنایی به اعتراضات آبان و دی و تبعات آن کاملا مشهود است. اگر بخواهیم از دید لاکلائو آینده را ترسیم کنیم، باید گفت چندان بعید نیست این اعتراضات با همه تفاوت‌ها و تنوع‌هایشان بتوانند در فرصتی مغتنم هم‌ارز هم قرار گیرند.

و بدیهی است یکی از مطالبات «ممتاز» خواهد شد و دیگر تقاضاها را دربر خواهد گرفت: «بدین‌سان یک هویت مشخص از درون یک حوزه تفاوت‌ها برگزیده می‌شود و تجسم‌بخشیدن به این کارکردِ تمامیت‌بخش بدان واگذار می‌گردد».
این امر دقیقاً معنای ممتازبودن است. اگر مطالبات دموکراتیک هژمونیک می‌شد، می‌توانست قرین موفقیت شود اما مطالبات مردمی از جنس دیگری است. این مطالبات هر هژمونی موجودی را به چالش خواهد کشید. مطالبات دموکراتیک را دولت‌ها می‌توانند در کوتاه‌مدت استحاله داده و عناصر آن را جذب کنند، اما استحاله مطالبات مردمی کاری نشدنی و دشوار است و معمولا دولت‌ها به‌ندرت در برابر این جریان‌ها کوتاه خواهند آمد. هرچه هست این دو رویکرد پوپولیستی یکی در قامت دولتی و دیگری در قامت جزئی از کل، به شکست منتهی شده است. ازاین‌رو اینک پاسخ به این پرسش دشوار شده است؛ آیا در شرایط کنونی می‌توان از چیزی به نام مردم نام برد؟ اغراق نیست اگر بگوییم غیبت مردم در جامعه و سیاست به‌وضوح قابل رؤیت است و هر اقدام پوپولیستی، خاصه دولتیِ آن، در شکل‌دادن به مردم اثری نخواهد داشت.
*برای نوشتن این یادداشت از کتاب پوپولیسم (درباره عقل پوپولیستی)، نوشته ارنستو لاکلائو با ترجمه مراد فرهادپور و جواد گنجی، نشر مرکز، استفاده شده است.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 چشم‌انداز مذاکرات نتیجه‌محور
✍️ دکتر صلاح‌الدین هرسنی

سیدابراهیم رییسی رییس‌جمهوری در مراسم ۱۳ آبان‌ماه اعلام کرد که مذاکرات آینده حول محور احیای برجام، «نتیجه‌محور» خواهد بود.البته نباید فراموش کنیم که رییسی وعده داده بود نباید اقتصاد ایران را به برجام گره زد. در همین ارتباط علی باقری‌کنی معاون سیاسی وزارت امور خارجه، اعلام کرده است که با انریکه مورا دبیرکل سیاسی و معاون مسوول سیاست خارجی اتحادیه اروپا برای مذاکره «نتیجه‌محور» با گروه ۱+۴ در تاریخ ۲۹ نوامبر یعنی هشتم آذرماه به توافق رسیده است. طبق دیدگاه و انگاره‌های برجامی رییس‌جمهوری و دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران، مراد و منظور از مذاکرات نتیجه‌محور، مذاکراتی است که نتایج ملموس و در راس آن لغو موثر و کامل تحریم‌های ظالمانه علیه ملت ایران را در پی داشته باشد. به این ترتیب شرایط ذهنی و ادراکی برای انجام یک مذاکره طبق معیارها برای تصمیم‌سازان و تصمیم‌گیران دستگاه دیپلماسی ایران فراهم شده و ایران به طریقی که اعلام کرده، مصمم به انجام مذاکراتی است که تحریم‌های ظالمانه و غیرقانونی را به صورت کامل و موثر لغو، عادی‌سازی روابط تجاری و اقتصادی با ایران را تضمین و ضمانت‌های معتبری برای عدم بدعهدی بیشتر فراهم کند.
حال اگرچه منطق مصالحه بر منازعه و ترس اولویت دارد و رفتن به پای میز مذاکره، درجه‌ای از عقلانیت است و همچنین عقب‌نشینی از خط‌مشی‌ها و میراث مخرب گذشته در احیای برجام جز از رهگذر انجام مذاکره ممکن نیست، اما باید پرسید که آیا شرایط و استلزامات کار برای یک مذاکره «نتیجه‌محور» فراهم است؟
از منظر نشانه‌شناسی، بروز و ظهور برخی از قراین و نشانگان دلالت بر آن دارند که زمینه لازم برای انجام مذاکره «نتیجه‌محور» فراهم نیست، چراکه مواضع طرفین همانند گذشته دست نخورده باقی مانده و تغییری در مواضع طرفین همچون گذشته به وجود نیامده است. در این ارتباط ایران برنامه‌های موشکی و رفتار‌های منطقه‌ای خود را قابل مذاکره نمی‌داند و به چیزی کمتر از لغو تمام تحریم‌ها و نتایج ملموس آن بر وضعیت اقتصادی رضایت نمی‌دهد. از طرف دیگر، آمریکا در دادن هر گونه امتیاز پیش‌بینی‌شده به ایران در این مذاکره آن را مشروط به جرح و تعدیل ایران در برنامه‌های موشکی و رفتار‌های منطقه‌ای دانسته و می‌کند، ضمن آنکه چه واشنگتن و چه تروئیکای اروپایی برجام با برنامه‌های هسته‌ای پیشرفته ایران آن هم بابت رسیدن به نقطه «گریز هسته‌ای» و همچنین نوع برخورد ایران با آژانس انرژی هسته‌ای و مشخصا در مساله پروتکل الحاقی یا همان «پادمان هسته‌ای» مشکل و مساله دارند. بنابراین شروط اعلامی طرفین در زمره شروط محال است.
در سطحی دیگر، تهران نقطه مذاکرات آینده خود در ۲۹ نوامبر را نه از نقطه وین و نه از نقطه بروکسل آغاز نمی‌کند، بلکه تلاش دارد این مذاکره را از نقطه‌ای آغاز کند که واشنگتن از برجام خارج شده است. این وضعیت به معنای مذاکره با اروپا یا همان ۱+۴ است نه با واشنگتن. در حالی که مشکل اصلی ایران با واشنگتن است نه با اروپا و اروپا نیز فاقد رویه مستقلی در تصمیمات برجامی است و همواره تلاش می‌کند منافع خود را در قبال همسویی با ایران، در برابر واشنگتن در نظر بگیرد. بنابراین تحت این شرایط مذاکره با اروپا نتیجه‌محور نخواهد بود. ضمن آنکه اروپا نیز مانند واشنگتن بابت برنامه‌های موشکی ایران و رفتاری که آنها از آن به عنوان رفتار‌های ثبات‌زدا در منطقه غرب آسیا تعبیر می‌کنند، مساله دارد و آنگونه که اعلام کرده برنامه هسته‌ای و برنامه‌های موشکی ایران را تهدیدی بالقوه برای حیات خود و متحدان می‌داند.اما مهم‌ترین نشانه از بی‌نتیجه ماندن مذاکرات ۲۹ نوامبر، همزمانی و تلاقی گرم شدن بازار مذاکره و گفت‌وگو با برخی از رفتار‌های گذشته طرفین است. در این ارتباط هرگاه زمینه برای انجام مذاکره فراهم می‌شود، شاهد رفتار‌هایی هستیم که ضریب اطمینان به احیای برجام را کاهش می‌دهند. برای نمونه واشنگتن و غرب، اعتقادی به قدرت‌نمایی زمینی و دریایی ایران در وجه پدافندی آن ندارند، بلکه آن را پروسه «برجام‌پرانی» تعبیر کرده و می‌کنند. حال و از آنجایی که ایران برخی از عملیات‌های پدافندی خود را مایه قدرت‌نمایی در خلیج‌فارس و دریای عمان می‌کند، این پیام را به غرب مخابره می‌کند که ایران مایل به جرح و تعدیل در رفتار‌های منطقه‌ای خود نیست و پیوسته برای براندازی واشنگتن و متحدانش تلاش می‌کند. به این ترتیب و از آنجایی که منطق این گمانه برای غرب در حال تقویت شدن است، نباید به مذاکرات ۲۹ نوامبر و مذاکرات سلسله‌ای بعد از آن امیدی داشت، بلکه باید برجام را پایان‌یافته تلقی کرد و شاهد مرگ و امحای آن باشیم.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 درس‌هایی از آبان تلخ ۹۸
✍️ دکتر حسین جوشقانی
بدون‌شک تاریخ هر سرزمینی پر از خاطرات تلخ و شیرین و حاوی عبرت‌های مهم برای آیندگان آن سرزمین است. آبان ۹۸ نیز یکی از آن خاطرات تلخی است که بعید می‌دانم هیچ‌گاه از خاطر سیاستگذاران و البته سیاستمداران ایران برود.
برای چندین سال، به‌رغم افزایش قیمت سایر کالاها و خدمات، قیمت بنزین تغییری نکرده بود که باعث کاهش شدید قیمت نسبی بنزین شده بود. این اتفاق نتیجه‌ای جز هدر رفتن منابع کشور و استفاده ناعادلانه شهرنشین‌ها و به‌ویژه مرفهان از منابع ملی به هزینه قشر کم‌برخوردار دربرنداشت؛ اما تصمیم دولت برای اصلاح این وضع نابسامان ابعاد مختلف موضوع را در نظر نگرفته بود.

بدون اطلاع و اعلام قبلی، در نیمه‌شب ۲۴ آبان ۱۳۹۸ اعلام شد سهمیه‌بندی بنزین دوباره آغاز شده و قیمت هر لیتر بنزین سهمیه‌ای ۱۵۰۰ تومان اعلام و نرخ هر لیتر بنزین آزاد از ۱۰۰۰ به ۳۰۰۰ تومان افزایش یافت و شد آنچه که نباید می‌شد.

اگرچه مدت‌ها بود که مساله قیمت نسبی بسیار پایین بنزین و به‌طور کلی انرژی در کشور برای همه تصمیم‌گیران عیان شده بود و هیچ گریزی از اصلاح نظام قیمت‌گذاری بنزین و البته سایر حامل‌های انرژی و عادلانه کردن نظام یارانه‌ای وجود نداشت، اما بنده به یاد ندارم که هیچ اقتصاددانی سیاست نیمه شب ۲۴ آبان را حمایت کرده باشد. در همان زمان، پیشنهادهای مختلفی از طرف اقتصاددانان و اندیشکده‌های سیاستگذاری مطرح شده بود. از جمله ایجاد بازار انرژی و تخصیص برابر سهمیه بنزین به هر ایرانی. اگرچه این طرح‌ها تفاوت‌هایی در جزئیات داشتند، ولی سه محور اساسی و مشترک داشتند.

تاکید بر اصلاح روش قیمت‌گذاری و نه لزوما مقدار قیمت
در اقتصادی که تورم هنوز کنترل نشده و دهه‌هاست که درگیر تورم مزمن ۲۰درصدی و بالاتر است، قیمت معنی خاصی ندارد؛ چون دیری نمی‌گذرد که سیل تورم تمام قیمت‌ها را در خود حل می‌کند. بنابراین آنچه مهم است «شیوه کشف قیمت‌ عادلانه» است؛ چراکه اگر شیوه کشف قیمت عادلانه‌ای داشته باشیم، با افزایش قیمت سایر کالا و خدمات، قیمت انرژی هم در زمان لازم و البته متناسب با منابع و نیاز موجود هم به‌طور عادلانه‌ای تعیین می‌شود و هم نیاز جامعه پاسخ داده می‌شود، هم از اسراف جلوگیری می‌شود و هم اینکه تخصیص عادلانه صورت می‌گیرد. متاسفانه طرحی که دولت در آبان ۹۸ اجرا کرد، هیچ نشانی از اصلاح شیوه کشف قیمت‌ نداشت.

همزمانی اصلاح قیمت با حمایت رفاهی از خانوارها
ممزوج شدن زندگی میلیون‌ها ایرانی و نقش حمل‌ونقل در زندگی مردم بر هیچ اقتصاددان و هیچ محققی پوشیده نبود. بنابراین هر طرحی که در نتیجه آن قیمت انرژی افزایش می‌یافت، لازم بود که با طرحی برای اصلاح رفاهی خانوارهای کم‌برخوردار و آسیب‌پذیر همراه باشد.

طرح‌هایی که تا پیش از آبان ۹۸ به دولت مطرح شده بود و به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم این بخش را نیز دربرداشتند؛ ولی متاسفانه سلیقه دولت آن بود که شد.

اطلاع‌رسانی و استفاده از سرمایه اجتماعی
هر کدام از ما وقتی برای مدت مدیدی از یک موهبت برخوردار باشیم، به مرور زمان استمرار استفاده از آن موهبت را حق خود می‌دانیم. بنابراین اگر دلسوزی برای نجات خودمان بخواهد دسترسی‌مان را محدود کند، حتما لازم است که ما را اقناع کند. طرح‌های پیشنهادشده به دولت برای اصلاح شیوه کشف قیمت بنزین، کم یا بیش شامل این محور اساسی بود؛ ولی دولت وقت بدترین شیوه را برای ارتباط با مردم انتخاب کرده بود.

درس‌ها که بسیار است؛ ولی مهم‌ترین درسی که از این واقعه تلخ می‌توان گرفت این است که سیاستمداران باید بپذیرند که سیاستگذاری شاخه‌ای از علم است که با بهره‌گیری از علوم دیگر مانند اقتصاد، جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و... و از همه مهم‌تر استفاده از تجربه‌های گذشته سعی می‌کند بهترین راه را برای برون‌رفت از چالش‌های اقتصادی-اجتماعی به سیاستمداران ارائه کند. ولی پافشاری بر سلیقه شخصی سیاستمدار و پشت پا زدن به یافته‌های «علم اقتصاد» و بی‌توجهی به نظرات «کارشناسان زبده در سیاستگذاری» می‌تواند سریع‌ترین دستورالعمل برای تکرار آبان ۹۸ باشد.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین