شنبه 3 آذر 1403 شمسی /11/23/2024 10:31:49 PM

🔻روزنامه ایران
📍 آقای همتی! ثمرات تغییر را نمی‌بینید؟
✍️ دکتر عبدالمجید شیخی

روز گذشته آقای عبدالناصر همتی رئیس کل سابق بانک مرکزی در ویدئویی درخصوص عملکرد دولت سیزدهم اظهار داشته که اگر دولت رئیسی هیچ تلاشی هم نمی‌کرد، قاعدتاً با صادراتی که در سال گذشته داشتیم، می‌توانستیم نزدیک ۶۰ درصد رشد درآمد داشته باشیم و سؤال می‌پرسد سهم دولت سیزدهم در خنثی‌سازی تحریم‌ها چقدر است؟
آقای همتی! آیا خود شما و دولت شما نبود که معتقد بود تحریم هستیم و نمی‌توانیم نفت بفروشیم؟ یادمان نمی‌رود که شما در مصاحبه‌ای گفته بودید برخی ماه‌ها نمی‌توانستیم نفت بفروشیم و میزان فروش نفت ایران به سختی به حدود ۱۰۰ تا ۲۰۰ هزار بشکه می‌رسید. این حرف‌های شما خیلی تازه است و چند ماهی بیشتر از آن نگذشته است، چطور الان ادعا می‌کنید «ما هم بودیم می‌توانستیم به همان میزان یا حتی بیشتر نفت بفروشیم؟» مگر خود دوستان شما مدام از تحریم و تنگنا و محدودیت حرف نمی‌زدند؟ مردم یادشان نمی‌رود که دولت دوازدهم مدام بهانه FATF را می‌آورد. یادتان رفته است؟ با یک جست وجوی ساده در گوگل براحتی می‌توان حرف‌های شما را در اینترنت پیدا کرد. با این اوصاف و با این ادبیات حضرتعالی، منتظریم که بزودی ورود میلیون‌ها دوز واکسن را نیز که بعد از اتمام دولت دوازدهم به کشور صورت گرفته، به نام خود بزنید!
آقای همتی! بدون شک یکی از دلایل رشد درآمدهای نفتی، افزایش قیمت نفت است. هیچ کس نمی‌تواند این موضوع را کتمان کند، اما آیا می‌توان دیپلماسی فعال اقتصادی و نفتی دولت سیزدهم را نادیده گرفت؟ در ماه‌های اخیر شاهد رفت‌و‌آمدها و رایزنی‌های گسترده مقامات دولتی ایران به کشورهای همسایه بوده‌ایم، آیا توقع دارید این رایزنی‌ها منجر به نتیجه نشود؟ در روزهای آینده نیز شاهد یکی از همین رایزنی‌ها در سفر رئیس جمهور کشورمان به روسیه خواهیم بود.
به جرأت می‌توان گفت قسمت اعظمی از این گشایش‌ها در ماه‌های اخیر به خاطر اقتدار و تغییر نگاه دولت سیزدهم است. وقتی غرب متوجه شده اکنون دولتی سرکار آمده که دیگر مثل دولت قبلی تمام تخم مرغ‌هایش را در سبد آنها نخواهد گذاشت، ماجرا متفاوت خواهد بود. تغییر کاملاً محسوس است. شما وزارت نفت دوران آقای زنگنه را با وزارت نفت امروز مقایسه کنید، آیا تغییر را نمی‌بینید؟ حجم ۴ ماه فعالیت دوران وزارت نفت کنونی با ۸ سال دولت آقای روحانی و وزارت نفت زنگنه برابری می‌کند. توقع دارید درآمدهای نفتی افزایش نیابد؟
آقای همتی! بگذریم که خود حضرتعالی در نزدیک به سه سالی که رئیس کل بانک مرکزی بودید، چنان بلایی سر اقتصاد ایران آوردید که نام نیکی برای خود به جای نگذاشته‌اید. کافی است یک نظرسنجی از فعالان اقتصادی درباره عملکرد نزدیک به سه ساله شما صورت بگیرد تا معلوم شود شما بر سر صادرات غیرنفتی در آن ۳ سال چه آوردید. فعالان اقتصادی معتقدند یکی از دلایل افت صادرات در سال‌های ۹۷، ۹۸ و ۹۹ تصمیمات بانک مرکزی در دوران مدیریت شما بوده است. شما در رسانه‌ها معروف به سلطان چاپ پول هستید، نصف چاپ پول در اقتصاد ایران در دوران مدیریت شما در بانک مرکزی صورت گرفته است. بیش از ۵۴ درصد نقدینگی کل تاریخ ایران در دوران ریاست کلی حضرتعالی بر بانک مرکزی خلق شده است. کاش دیروز به همراه ویدئویی که از خودتان منتشر کردید، درباره عملکرد ۳۴ ماه‌تان در ساختمان میرداماد نیز توضیح می‌دادید.

🔻روزنامه کیهان
📍 لزوم مراقبت از قدرت «اراده» ایران
✍️ سعدالله زارعی

چندی قبل «رابین رایت» در روزنامه نیویورکر نوشت:
«کنت مک‌کنزی فرمانده نیروهای آمریکا در خاورمیانه به من گفت درس‌هایی که از [حمله ایران به] عین‌الاسد گرفتیم این است که موشک‌های ایران نسبت به برنامه هسته‌ای‌اش به تهدید قریب‌الوقوع‌تری تبدیل شده‌اند. در عین‌الاسد، موشک‌های ایران تقریباً به همان جایی خوردند که آنها می‌خواستند بخورد. حالا این موشک‌ها می‌توانند به‌گونه‌ای مؤثر به نقاط مختلفی در گستره و عمق خاورمیانه اصابت کنند. اصابت‌شان به نقاط مختلف دقت زیادی دارد».
آنچه نویسنده مشهور نیویورکر از مک‌کنزی فرمانده نیروهای تروریست آمریکا در غرب آسیا -که چند روز پیش بازنشسته شد-
نقل کرد، تصویر واقعی آمریکا از قدرت نظامی ایران است. کما اینکه در همین زمان «آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا» هم در گزارشی نوشت ایران در حال حاضر یکی از برترین تولیدکنندگان موشک جهان و زرادخانه آن بزرگ‌ترین و متنوع‌ترین زرادخانه در خاورمیانه است. درخصوص این موضوع نکاتی وجود دارد:
۱- اعتراف به قدرت نظامی ایران از سوی مقامات نظامی آمریکا بیانگر آن است که منطق و میدان قدرت در غرب آسیا تغییر کرده است.
تا پیش از این قدرت نظامی کشورهای برتر بین‌الملل و ائتلاف‌هایی که یک طرف آن قدرت‌های غربی بودند و معاملات بزرگ خرید تسلیحات کشورهای منطقه، تعیین‌کننده معادلات نظامی امنیتی بودند. پیمان‌های نظامی ناتو ورشو در دوران طولانی جنگ سرد -۱۳۲۴ تا۱۳۷۰- معادلات کلان و خرد عرصه نظامی - امنیتی را رقم می‌زدند. پس از این دوران، آمریکا به‌طور یکجانبه در مناطق مختلف دنیا و از جمله در منطقه ما اعمال قدرت می‌نمود و پس از مدتی که متوجه شد هزینه اقدامات یک‌جانبه و حذف دیگران برای آمریکا بسیار سنگین است، ائتلاف‌های خودساخته‌ای نظیر ائتلاف ضدتروریزم پدید آورد و البته خود در کانون آن قرار داشت. ائتلاف آمریکایی که در ده سال گذشته در چند نوبت پدید آمد هم عملاً کمکی به ابقاء آمریکا در جایگاه «قدرت نظامی برتر» نکرد. حملات ایران به «گلوبال‌هاوک» و «عین‌الاسد» که بدون پاسخ ماندند و فرار توأم با عجله آمریکا از افغانستان و پذیرش کاهش نیروهای نظامی خود در عراق، وضعیت رو به ضعف آمریکا را در «دوران ائتلاف‌ها» نمایان کرد. ائتلاف ایساف در افغانستان، ائتلاف ضدتروریزم در عراق، ائتلاف ضدسوریه و ائتلاف ضدایران همه با شکست مواجه شدند و این به معنای پایان نظریه امنیتی «اتکاء بر قدرت برتر نظامی بین‌المللی» می‌باشد. آمریکا با اعتراف به پایان کارآمدی این نظریه، به پایان کارآمدی نظامی خود در مناطق دنیا اعتراف کرده است.
۲- آمریکایی‌ها براساس فرهنگ خود که قدرت را صرفاً فیزیکی و سخت‌افزارانه می‌بینند، شکست خود از جبهه مقاومت در غرب آسیا را به دلیل وقوع تغییر در «فیزیک نظامی منطقه» معرفی کرده‌اند، ولی واقعیت این نیست دلیل آن هم واضح است؛ آمریکا هنوز هم از قدرت نظامی فراوانی برخوردار است و با سایر قدرت‌های نظامی جهان فاصله قابل توجهی دارد و در این میان بعضی قدرت نظامی ایران را در ردیف چهارم جهان و بعضی هم حتی در ردیف دهم جهان ارزیابی کرده‌اند که البته جایگاه برجسته‌ای است. بله قدرت نظامی ایران از این حیث که بومی است، اهمیت ویژه‌ای دارد ولی هنوز از نظر فیزیکی با قدرت نظامی آمریکا فاصله دارد. پس آمریکا فقط از فیزیک نظامی ایران شکست نخورده است، شکست آن را باید در جای دیگر هم جست‌وجو کرد. کجا؟
واقعیت این است که در همین اطراف ما قدرت‌های بزرگ نظامی وجود دارند روسیه، ترکیه، پاکستان، هند و حتی از حیث جنگ‌افزار، عربستان از این قرارند و بودجه نظامی هر کدام از اینها از ایران بیشتر است که به ترتیب ۶۱/۷، ۱۷/۷، ۷/۸، ۷۲/۹ و ۵۷/۵ میلیارد دلار می‌باشد و بودجه نظامی ایران در سال جاری ۸/۶ میلیارد دلار است. کما اینکه زرادخانه‌های هر کدام از اینها و یا اغلب اینها از زرادخانه ایران انباشته‌تر است. نقطه تفاوت نظامی ایران با این کشورها این است که آنان با آمریکا رقابتی ندارند چه رسد به اینکه تعارضی داشته باشند و باز چه رسد به اینکه برنامه‌ای برای تضعیف موقعیت نظامی آمریکا در غرب آسیا داشته باشند. پس در واقع آمریکا نه فقط در مواجهه با فیزیک نظامی ایران بلکه بیش از آن در مواجهه با «اراده ایران» شکست خورده است. این اراده ایران است که «نقشه ژئوپولیتیک نظامی» غرب آسیا را هم تغییر داده و مانع تداوم سیطره گذشته آمریکا بر این منطقه شده است. البته این را هم می‌دانیم که همین اراده، دائماً ایران را وادار به افزایش قدرت دفاعی خود کرده است و تأثیر راهبردی اراده ایران، به وسیله تولید سلاح‌های پرقدرت از جمله موشک‌های بالستیک، معتبر شده است.
۳- با توجه به آنچه گفته شد، طبیعی است که غرب و به‌ویژه آمریکا در پی آن باشند تا به این اراده خلل وارد نمایند. الان غربی‌ها می‌گویند در شرایطی که اراده ایران در از بین بردن نفوذ غرب در آسیا و آفریقا و حتی در آمریکای لاتین وجود دارد، تمرکز کردن بر برنامه هسته‌ای ایران فقط در صورتی ارزش دارد که به «اراده ایران» آسیب وارد نماید. بر همین اساس رابین رایت به نقل از «یوزی روبین»، رئیس ‌سازمان دفاع موشکی رژیم اسرائیل می‌گوید برنامه موشکی ایران بسیار خطرناک‌تر از قدرت اتمی پاکستان است. رایت همچنین به نقل از «جفری لوئیس»، کارشناس ‌اندیشکده مطالعاتی بین‌الملل میدلبری می‌نویسد قدرت موشکی ایران از قدرت موشکی کره شمالی پیشرفته‌تر و خطرناک‌تر است.
با این وصف قدرت‌‌های غربی و به ویژه آمریکا و فرانسه در مذاکرات وین روی باز شدن باب گفت‌وگو درباره قدرت نظامی ایران تأکید نموده و وقتی در این مورد با سرسختی تیم ایران مواجه شدند از آنان خواسته‌اند فعلاً به طور کلی این را بپذیرند ولو آنکه مذاکره پیرامون توان نظامی ایران به طور واقعی شکل نگیرد! چرا برای آمریکا قرار گرفتن قدرت نظامی ایران در روند مذاکرات وین ولو خیلی کلی و مبهم اهمیت دارد؟ دلیل آن واضح است آمریکا می‌خواهد اراده ایران در استفاده از قدرت خود را بشکند. در آن صورت وجود موشک‌ها هر چند بسیار پیشرفته و کارآمد تأثیری فراتر از بمب اتمی پاکستان یا بمب‌اتمی هند نخواهد داشت.
البته پرواضح است که اگر ما این را بپذیریم، قطعاً آمریکایی‌ها از هفته بعد فشار خود را برای کشاندن ایران پای میز مذاکره نظامی شروع می‌کنند. پس مسئله اصلی شکستن اراده ایران است. کما اینکه آمریکایی‌ها در پرونده هسته‌ای می‌گویند ما می‌دانیم که دانش هسته‌ای ایران را نمی‌توانیم از بین ببریم و در نهایت نمی‌توانیم مانع هسته‌ای شدن ایران بشویم اما اگر ایران بپذیرد که درباره این پرونده حد و حدود نظام سلطه را بپذیرد، درباره «اراده» خود دست به معامله زده و در واقع روی آینده خود خط کشیده است.
۴- آمریکا در صحنه عینی هم نه فقط از سلاح ایران بلکه بیش از آن از اراده ایران شکست خورده است. در ماجرای ایجاد منطقه حایل آمریکا در سوریه که با هدف خنثی کردن ائتلاف مقاومت در منطقه دنبال می‌شد، آنچه آمریکا را وادار به عقب‌نشینی کرد، اراده مقاومت و به‌خصوص اراده ایران بر شکستن این منطقه حایل بود و در نهایت هم با این اراده خط حایل میان سوریه و عراق در مرزهای مشترک این دو کشور شکسته شد و طرحی که آمریکا و رژیم صهیونیستی و بعضی از کشورهای منطقه روی آن حساب ویژه‌ای باز کرده بودند، در نطفه خفه گردید و با از بین رفتن این طرح، حضور نظامی آمریکا در سوریه بی‌خاصیت شد و حتی پس از آن، پایگاه‌ها و نیروهای نظامی آمریکا در این کشور با حملات پی‌در‌پی مواجه و ده‌ها نفر از آنان کشته شدند و به همین دلیل دونالد ترامپ رئیس‌جمهور جنایتکار آمریکا پس از موفقیت سردار سلیمانی در حفظ ارتباط عملیاتی میان مقاومت عراق و مقاومت سوریه اعلام کرد، نظامیان خود را از سوریه خارج می‌کند که البته با فشار تل‌آویو هنوز محقق نشده است.
در صحنه یمن هم ائتلاف آمریکایی - سعودی فقط از سلاح یمنی‌ها شکست نخورده است هر چند رشد توانایی تولید تسلیحات یمن بی‌وقفه ادامه داشته و دست رزمندگان یمنی را در این جنگ نابرابر پرکرده است. در واقع در یمن هم آمریکا و عربستان قافیه را در مقابل
«اراده یمنی‌ها» باخته‌اند. این اراده یمنی‌ها بوده که در حین جنگ ظالمانه بین‌المللی-منطقه‌ای علیه آنان، ارتش مردمی حدود دویست هزار نفری را پدید آورده و به هزاران قبضه سلاح‌های پیشرفته و بخصوص در دو زمینه پهپادهای مهاجم و موشک‌های بالستیک مجهز کرده است. اراده یمنی‌ها سبب شکسته شدن حصار آنان در دریا شده و به همین جهت هم‌اینک یمنی‌های در محاصره‌اند که به توقیف کشتی‌های ائتلاف متجاوز دست می‌زنند و حال آنکه قطعنامه ظالمانه ۲۲۱۶ سازمان ملل بر توقیف هر محموله که برای یمن ارسال شود، حکم می‌کند.
🔻روزنامه اطلاعات
📍 چین در مسیر قله
✍️ دکتر شبان شهیدی مؤدب
روزنامه انگلیسی گاردین در شماره پنجشنبه سیزده ژانویه ۲۰۲۲، طی خبر مفصلی گزارش کرده است که ریاست پارلمان انگلیس از سوی سرویس امنیت داخلی این کشور (ام آی فایو) نسبت به فعالیت‌های خانم کریستین لی، حقوقدان چینی، اخطار امنیتی دریافت کرده است. بنا بر این گزارش، خانم لی با نمایندگان دو مجلس از دو حزب اصلی تماس گرفته و مبالغی پول در اختیار بعضی از آنها قرار داده تا به نفع حزب کمونیست چین در انگلیس اقداماتی انجام دهند. این خانم، همچنین با دیوید کامرون و ترزا می، دو نخست‌وزیر پیشین انگلیس در تماس بوده و در دو مجلس عوام و اعیان از نفوذ سیاسی قابل ملاحظه‌ای برخوردار شده است. احساس نگرانی در این زمینه به گونه‌ای بوده است که خانم «پریتی پاتل»، وزیر کشور انگلیس نیز موضعگیری کرده و ضمن اظهار تأسف گفته است: اقدامات متناسب برای مقابله با این‌گونه تهدیدها به عمل خواهد آمد. همچنین مقرر شده که برای برخورد با چنین مواردی، در قوانین مربوط به جاسوسی انگلیس بازنگری شود. علاوه بر سرویس امنیت داخلی که این اخطار را برای جلوگیری از نفوذ سیاسی خارجی در پارلمان انگلیس صادر کرده، ریچارد مور رئیس سرویس امنیت خارجی (ام آی سیکس) نیز گفته است که «برای نخستین بار، چین به بالاترین اولویت اطلاعات خارجی انگلیس تبدیل شده‌است.» همچنین در گزارش گاردین آمده است که اخیرا سه نفر چینی در این موارد بی سر و صدا از انگلیس اخراج شده‌اند.
در گذشته چینی‌ها به جاسوسی فن‌آوری متهم می‌شدند اما اکنون که این کشور به یک قدرت بزرگ صنعتی- تکنولوژیکی تبدیل شده و تلاش عوامل اطلاعاتی خود را به سمت نفوذ در مجالس قانونگذاری، برای جلب نظر نمایندگان مجالس، به‌منظور کسب موقعیت‌های سرمایه‌گذاری در پروژه‌های بزرگ صنعتی ممالک خارجی از جمله انگلیس، سوق داده؛ با احساس خطر حضور شرکت‌های «پوششی چینی» در پروژه‌های حساس ملی، زنگ خطر در اروپا به صدا در آمده و کشورها در طرح‌های حیاتی ملی خود از حضور چینی‌ها در سرمایه‌گذاری ممانعت به عمل می‌آورند. برای مثال شرکت بزرگ نیروی هسته‌ای چین توانست در پروژه عظیم ساخت نیروگاه هسته‌ای «سایزول» انگلیس حضور یابد و نزدیک به پنج میلیارد پوند سرمایه‌گذاری کند. اما بعد از مدتی دولت انگلیس نسبت به حضور شرکت چینی در ساخت یکی از پیشرفته‌ترین رآکتورهای خود حساس شد و در صدد بر آمد که حضور چینی‌ها را در این طرح بزرگ ملی محدود کند. قرار است شرکت برق فرانسه، «او د اف»، این پروژه ۲۰ میلیارد پوندی را در انگلیس اجرا کند. با توجه به این ایجاد محدودیت بود که «زائو لی جیان»، سخنگوی وزارت خارجه چین عکس‌العمل نشان داد و گفت: بریتانیا باید فضای مناسب غیر تبعیضی تجاری را برای شرکت‌های چینی فراهم آورد. البته این احتیاط‌کاری‌ها بعد از ایجاد ممنوعیت امریکا برای تکنولوژی نسل پنجم چین و دستگیری دختر رئیس شرکت بزرگ مخابراتی «هوآوی» بیشتر شده است. این در حالی است که کشورهای امریکا، استرالیا و ویتنام به کارگیری فن‌آوری نسل پنجم چینی را در سیستم مخابراتی خود ممنوع کرده‌اند. همچنین دولت امریکا شرکت نیروی هسته‌ای چین را در لیست سیاه خود قرار داده است.

زمانه عوض شده و اژدهای زرد بار دیگر از خواب برخاسته و کسانی را که در گذشته در سرزمین خود چین می‌نوشتند: «ورود سگ و چینی ممنوع!» امروز به دست و پا انداخته است. نه محاصره‌های چندین دهه چین توسط ایالات متحده بعد از اعلام استقلال بزرگ‌ترین کشور کمونیست جهان، و نه تحریم‌های وضع شده توسط دونالد ترامپ، نتوانست برای بزرگ‌تر شدن اقتصاد چین مانع ایجاد کند یا از اوج‌گرفتن سرزمین مائو برای رسیدن به قله‌های فن‌آوری‌های جدید بکاهد. رشد اقتصادی چین در دوران شیوع کرونا از هر یک از کشورهای بزرگ صنعتی جهان بیشتر بوده‌است. در سال ۲۰۲۰ سرمایه‌گذاری خارجی چین به ۱۳۳ میلیارد دلار رسیده است. گفته می‌شود که بدهی چین در سال ۲۰۲۰ به ۲۷۰ درصد تولید ناخالص ملی آن رسیده. اما این نیز گفته می‌شود که مجموع مطالبات خارجی چین از ۶ر۱ تریلیون دلار در سال ۲۰۰۶ به ۵٫۴ تریلیون دلار در سال ۲۰۲۰ بالغ شده است. تقریبا این اجماع در میان صاحبنظران اقتصادی و مالی جهان وجود دارد که رسیدن چین به مقام نخست اقتصادی جهان در آینده‌ای نه چندان دور میسر خواهد شد.
🔻روزنامه اعتماد
📍‌ سیاست و آینده ورزش ایران
✍️عباس عبدی
تعلیق حضور تیم‌های فوتبال ایرانی در مسابقات باشگاه‌های آسیا، بخش کوچکی از بحرانی است که در انتظار ورزش ایران است. این بخش حتی کوچک‌تر از بخش پیدای کوه یخی است که درون اقیانوس غوطه‌ور است. این بحران از جنس مشکل فوتبال نیست، ولی فوتبال را هم تحت تأثیر قرار خواهد داد. در حقیقت هر دو مشکل ناشی از نگاه ما به مقررات و نظام بین‌الملل است. ورزش‌ها تحت نظر فدراسیون‌های ورزشی جهانی و مستقل از دولت‌ها هستند. با دخالت دولت‌ها، ورزش آن کشور را تعلیق می‌کنند. فدراسیون‌های جهانی می‌کوشند مستقل از دولت‌ها باشند و از سیاست پرهیز کنند و همه اعضای فدراسیون خود را در ذیل اعضای شناخته شده سازمان ملل متحد به رسمیت می‌شناسند. اجرای هر دو گزاره درباره ورزش (استقلال از دولت و پرهیز از سیاست) در ایران با چالش مواجه است. البته گزاره اول به صورت دیگری حل می‌شود، زیرا بعید است در ایران کسی بتواند مستقل از حکومت عهده‌دار مسوولیت یک فدراسیون شود. بنابراین به لحاظ صوری فدراسیون‌ها مستقل هستند و به لحاظ واقعی چنین استقلالی محل سوال است. ولی در موضوع شناسایی همه اعضای فدراسیون‌ها مشکل جدی‌تر است، زیرا به‌طور نانوشته و غیررسمی ورزشکاران ایرانی با ورزشکاران اسراییلی مسابقه نمی‌دهند و این اتفاق تاکنون و طی ۴۲ سال اخیر ده‌ها بار رخ داده است. البته این تصمیم بیش از آنکه از جانب ورزشکاران باشد، تصمیم مدیریت ورزش است و تاکنون عوارض زیادی داشته و حتی چند ورزشکار ایرانی به همین دلیل ترک تابعیت کرده‌اند. مهم‌ترین نمونه‌اش علی‌ر‌ضا فیروزجا شطرنج‌باز جوان ایرانی است که به همین علت تغییر تابعیت داد، زیرا برای رسیدن به مقام‌های بالا چاره‌ای جز بازی با حریف اسراییلی نداشت. البته اسراییل در ورزش چندان قوی نیست ولی برای ایجاد مشکل با ایران حتی حاضر هستند از ورزشکاران دو تابعیتی استفاده کنند تا برای ورزشکاران ایران مشکل ایجاد کنند. بدترین بخش این مساله عدم بیان صادقانه ماجرا است. به‌طور معمول توجیهات غیرواقعی می‌آورند یا اقدام به باخت می‌کنند تا مبادا با ورزشکار اسراییلی مواجه شوند. این اتفاق برای ورزش‌های گروهی کمتر رخ داده است ولی در آینده، رخ دادن آن چندان دور از انتظار نیست. چگونه؟
اسراییل در منطقه آسیاست. طبعا ورزش آن نیز باید در فدراسیون‌های آسیایی عضو باشد ولی در دهه ۷۰ قرن بیستم و با حمایت اعراب و کشورهای اسلامی اسراییل عملا مجبور شد که تغییر فدراسیون دهد و به‌طور مشخص فوتبال آن به یوفا پیوست. ضعف فوتبال این کشور در اروپا روشن است در حالی که در آسیا قهرمان شده بود یا به فینال می‌رسید. اکنون و با بهبود روابط اعراب و اسراییل اقداماتی برای تغییر حوزه ورزشی اسراییل در دستور کار است و بعید نیست که طی یکی، دو سال آینده به آسیا بیاید. این اتفاق معادل حذف کلی ورزش ایران از فدراسیون‌های آسیایی و جهانی خواهد بود.
مساله مهم‌تر دیگری هم که مطرح است، تاثیر این امر بر اقتصاد و اشتغال ورزش است. در همین چند ماه گذشته برای پرهیز از این رودررویی ورزشی برخی از تیم‌های ورزشی به مسابقات جهانی اعزام نشده‌اند، مسابقات اسپانیا و امارات از این جمله‌اند. شاید راحت باشد که بگوییم ورزشکاران اعزام نشوند، ولی مساله این است که بسیاری از ورزشکاران دنبال کسب مدال و ورود به اقتصاد ورزش و گذران زندگی از این راه هستند و لغو اعزام تیم‌ها، کل این فرآیند را مختل می‌کند. اقتصاد ورزش ابعاد بزرگی دارد، هم‌اکنون حدود ۸/۳ میلیون نفر بیمه ورزش هستند که به نوعی فعالیت حرفه‌ای در این حوزه دارند، پیش از کرونا به ۶ میلیون نفر هم رسیده بود. شاید صد هزار نفر در ورزش‌های رزمی فعال هستند و حدود هزار نفر اعضای تیم‌های ملی هستند که همه نسبت به آینده خود نگران هستند.
از سوی دیگر حوزه ورزش بسیار گسترده و پیشرفته شده است. موفقیت‌های ورزشی به نوعی هویت‌بخش و امیددهنده به جوانان است. علی‌رغم همه محدودیت‌ها، ورزش زنان تحول چشمگیری یافته است. آخرین آنها ورود یک دختر جوان به بخش جوانان مسابقات تنیس ملبورن است که برای اولین‌بار رخ می‌دهد، یا پیش‌تر در هاکی روی یخ زنان شاهد اتفاقات مهمی بودیم. ورزش معلولین اهمیت ویژه‌ای در افزایش اعتماد به نفس جامعه ایرانی دارد که در سطح جهانی نیز جایگاه ارزشمندی دارند. والیبال ایران یک جهش بزرگ داشته است. ظرفیت فوتبال بسیار بیش از این است که می‌بینیم. هنگامی که در شمشیربازی، ورزش‌های رزمی، بوکس و از همه مهم‌تر کشتی و وزنه‌برداری این اندازه پیشرفت داریم، به وجود آمدن چنان وضعی می‌تواند موجب سرخوردگی بزرگی برای جوانان و ورزشکاران و اقتصاد ورزش شود. پناهندگی‌های ورزشکاران سیاسی نیست بلکه اقتصادی و حرفه‌ای است.
راه‌حل چیست؟ قطعا ماجرا پیچیده است و نمی‌توان در یک جمله نظر داد. آنچه که قطعی است اینکه مقامات رسمی باید در این زمینه موضع روشن داشته و جامعه و مردم را نسبت به مساله و آینده ورزش کشور آگاه کرده و همراهی عمومی را نیز کسب کنند. این یادداشت فقط یک یادآوری و تذکر است که باید درباره آن فکر کرد.
🔻روزنامه شرق
📍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شورای عالی انقلاب فرهنگی ۳
✍️ کیومرث اشتریان

«سیاست‌گذاری فرهنگیِ گفتمانی» یعنی سیاستی که آزادی نظریه‌پردازی فرهنگی و گفت‌وگوهای اندیشمندان را تسهیل کند. بدین‌سان در حوزه‌های گوناگونِ زندگی منظومه‌های معنایی شکل می‌گیرد تا مردمان به اقتضای وجدان و به فراخور ذوق خود از این منظومه‌های گفتمانی- ارزشی بهره گیرند. سیاست فرهنگی از یک سو در ذات خود نخبگانی و برهمکنشی است و نه توده‌ای و خطابه‌ای؛ از سوی دیگر، عبارت از نظریه‌پردازی درباره معنای ارزشیِ نهفته در کار و علم و آزادی و ثروت و مشارکت و... است. اگرچه «فرهنگ» در زندگی بشر آنگاه آغاز می‌شود که انسان غریزه‌های خود را صورت و معنایی فراحیوانی می‌بخشد؛ اما سیاست فرهنگی در سایه نظریه‌پردازی نخبگانی شکل می‌گیرد و نه ضرورتا در دفاتر اداری دولت‌ها یا در جهالت کور توده‌ها. سیاست فرهنگی را شاید بتوان نوعی حکمرانی نخبگان و نظریه‌پردازان دانست. در سیاست‌گذاری فرهنگی نظریه با اجرا فاصله چندانی ندارد؛ گاه یکی است! به دیگر سخن، سیاست فرهنگی بیش از هر چیز با نظریه‌پردازی جامه اجرا می‌پوشد. نظریه‌پردازی و البته انتشار آن، در واقع می‌تواند همان اجرای سیاست فرهنگی باشد! یعنی آنگاه که نظریه‌ای فرهنگی در سطح جامعه رواج می‌یابد گویی که اجرا شده است بی‌آنکه حکمی یا قانونی یا مقرره‌ای یا مصوبه‌ای داشته باشد. در ساحتی متدلوژیک، این تفاوت اساسی سیاست فرهنگی با سیاست‌گذاری در حوزه‌های دیگری مانند سیاست صنعتی یا سیاست سلامت یا سیاست دفاعی و... است. سیاست فرهنگی در ایران بیش از هر چیز نیازمند تأمل متدلوژیک است. سخن را با بیان مثالی در «سیاست‌گذاری فرهنگ علمی» روشن می‌کنم. تصور کنید که در گذر سال‌ها اندیشمندان و متفکران یک جامعه درباره «فرهنگ علمی» یعنی ابعاد فرهنگی فعالیت‌های علمی و نگرش‌ها و ارزش‌های پیوسته به آن اندیشه کرده و سخن رانده و نظریه پرداخته باشند. آنگاه کژی‌ها و راستی‌ها را به نقد گذاشته و عَلَمِ هنجارها و ارزش‌های گوناگونی را در این باب برافراشته باشند تا مردمان این عَلَم‌ها را ببینند و به اقتضای وجدان راه خود را با آن تنظیم کنند و از آن توشه برگیرند. این اندیشمندان در کوران اندیشه‌ورزی‌ها، در گذار عصرها و در پی نسل‌ها یکدیگر را صیقل می‌دهند، اصلاح و تنقیح می‌شوند و به‌تدریج مسیری از بالندگی را طی می‌کنند. از سوی دیگر دانشجویان و دانش‌آموزان و طلاب نیز به‌تدریج در معرض این افکار و اندیشه‌ها قرار می‌گیرند و با جریان‌های اصلی اندیشه‌ای درخصوص «فرهنگ علمی» آشنا می‌شوند و از آنها بهره‌مند شده و براساس ذوق و سلیقه و نیاز خویش آن را به کار می‌گیرند. این یک جریان طبیعی شکل‌گیری فرهنگ است که از مشارکت اجتماعی مردم و نخبگان و در فرایندی تدریجی رخ می‌دهد. (من با فرهنگ‌سازی به این مفهوم مخالفتی ندارم، هرچند حساسیتی ویژه به واژه «فرهنگ‌سازی» دارم. مگر می‌خواهیم ساختمان بسازیم که چنین واژگانی به کار می‌گیریم؟ بگذریم...) در این جریان طبیعیِ برآمدن «فرهنگ علمی» (یا هر فرهنگ دیگری همچون فرهنگ کار، فرهنگ سیاست‌ورزی، فرهنگ بهداشت و...) اتفاقا جامعه رها نیست بلکه «خود-مسئول» و «خود-متفکر» است؛ البته به مدد اندیشمندان و متفکران و با هدایت ساختاری نهادهای سیاست‌گذار. جامعه از گفت‌وگوی اندیشمندان بهره می‌گیرد و همواره در تفکر و تأمل تاریخی درباره مؤلفه‌های اساسی زندگی اجتماعی است.
شورای عالی انقلاب فرهنگی بیش از هر چیز باید «تلاش سیاست‌گذارانه» خود را بر «حفظ» این جریان طبیعی و تاریخی معطوف کند؛ همین و تمام. البته من مخالف قانون‌گذاری و تدوین مقررات نیستم اما این امور در سطح قوه مجریه یا حداکثر در سطح قوه مقننه است، آن‌هم در حد منبهات و منهیات و برداشتن خار و خاشاک از سر راه اندیشمندانی که درباره متغیرهای اساسی فرهنگ نظریه می‌پردازند و اندیشه می‌ورزند و فرهنگ می‌آفرینند. حفظ فرایند تأمل تاریخی از طریق گرم‌نگه‌داشتن تنور نظریه‌پردازی و نقد فرهنگی و ترویج اجتماعی آن به دست می‌آید و نه از طریق برنامه‌ریزی‌های تفصیلی و رصدهای مقرراتی و تنظیم‌گری‌های اداری. فراموش نکنیم که کرسی‌های آزاداندیشی در چنبره آیین‌نامه‌های اداریِ مدیرانی که نگران ازدست‌دادن «مقام»‌هایشان بودند گرفتار شد. هشدار! که راه از این سوی نیست؛ به جاده خاکی نروید، بلکه راه در آن سویی است که نامش مسئولیت، آزادی و مشارکت همگانی در فرهنگ است. فرهنگ در یک فرایند تاریخی و تدریجی با افت و خیزهای فراوان و با اندیشه‌ورزی عالمان راه خود می‌پیماید و با تولید هنجار به اصلاح خود برمی‌خیزد. اندیشه‌ورزی عالمان و ترویج آزادانه آن در میان مردم به شکل‌گیری فرهنگ درباره ثروت و علم و مشارکت و نوآوری و دیگر مؤلفه‌های زندگی اجتماعی خواهد انجامید. حال تصور کنید که چنین جریان‌های فکریِ عالِم‌محوری وجود نداشته باشند و فعالیت‌های فکری اندیشمندان و نخبگان فرصتی برای حضور و بروز معنی‌دار در زندگی آدمیان نداشته باشند. جامعه در تب‌و‌تابی کور و عاری از معنا رها می‌شود، به دست غریزه آنی و تمایل لحظه‌ای مردمان سپرده می‌شود، توان تفکر و تأمل را از خود سلب کرده و مردمان فاقد الگوهای فکری خواهند شد. با جامعه‌ای بی‌هنجار و «بی‌فرهنگ» مواجه خواهید شد که با غریزه راه می‌پیماید. در چنین حالتی مردمان سرگشته و حیران از پریشانیِ فرهنگی خویش‌اند و راه برای انقلاب‌های زرد اجتماعی فراهم خواهد شد که بسیار خطرناک‌تر از انقلاب‌های سیاسی است. انقلاب زرد انقلاب غریزه است، انقلاب جهالت است، انقلاب آن دسته از توده است که فاش می‌گوید که مغرور به فساد خویش است و حتی با زرورقی دروغین از ارزش‌های «دم دستی» آن را پنهان نمی‌کند. انقلاب زرد اساسا ضد فرهنگ، ضد تاریخ، ضد ارزش، ضد هنجار و ضد هرگونه تفکر و ایدئولوژی سیاسی است؛ جامعه بر موج سرکش تمایلات لحظه‌ای در شبکه‌های اجتماعی به هر سو روان خواهد شد... و مگر امروز جز این است؟ شمار «فالوور»‌های شاخ‌هایِ سخیفِ اینستاگرامی بیش از هر متفکر سیاسی-اجتماعی است. هیچ هنجار عمومی‌ای باقی نمی‌ماند و آدمیان به بردگان هواهای لحظه‌ای تبدیل خواهند شد. اما در مقابل، اگر ستون‌های فکریِ فرهنگی در گذار تاریخی و در پرتو اندیشه عالمان و با مشارکت مردمان در جامعه استوار شوند می‌توانند «سامانه‌های فکری» و «منظومه‌های معنایی» برای مردم فراهم کنند و راه را بر سلیقه‌های گوناگون و وجدان‌های بیدار بگشایند و این ممکن نیست مگر آنکه از گذر «سیاست‌گذاری گفتمانی» فرصتی فراهم کنیم که در یک فرایند تاریخی گفتمان‌های گوناگونی برساخته شوند تا پاسخ‌گوی نیاز‌های ارزشی و فرهنگی در زندگی اجتماعی باشند. «سامانه فکری» و «منظومه معنایی» همان فرهنگ است که آدمیان را از غریزه می‌رهاند. بدین‌سان برآمدن «سامانه‌های فکری» و «منظومه‌های معنایی» هدف اصلی سیاست‌گذاری فرهنگی گفتمانی است. گفتمان در معنایی که در اینجا به کار می‌گیرم، به معنی منظومه‌های فکری و مفهومی است که بتواند فرهیختگی را در ثروت‌اندوزی، در علم، در مشارکت، در کار و فعالیت سیاسی-اجتماعی و در یک کلام در زندگی جاری کند و آن را به نظریه سیاستی و عملِ اجتماعی تبدیل کند تا چراغ راه گم‌گشتگان باشد. انسان در پی معنایی برای عمل فردی و اجتماعی خویش است. پگاه فرهنگ آنگاه آغاز می‌شود که تو از غریزه گذر می‌کنی و شکل و شمایلی فراحیوانی به زندگی خویش می‌بخشی و این نمی‌شود که نمی‌شود جز با «اندیشه نظری» در غریزه کار و تلاش، در غریزه کنکاش و کاوش، در غریزه مشارکت و سیاست، در غریزه نوخواهی و نوآوری، در غریزه بودن و زندگی. گفتمان‌ها با سامانه‌هایی از اندیشه نظری «ویترینی» از معنا‌های گوناگون فراهم می‌کنند تا افراد به فراخور وجدان این معناها را برگزینند و با آن جشنی انسانی و سروری معنوی برای خویشتنِ خویش برپا کنند. سیاست فرهنگیِ گفتمانی در پی بازکردن راه برای این گفتمان‌هاست. برای اینکه مقصود خود را روشن‌تر بیان کنم، ناچار از بیان مثال دیگری هستم. فرض کنید در دو، سه دهه افرادی چون عماد افروغ، تقی آزادارمکی، حمید پارسانیا، رسول جعفریان، بیژن عبدالکریمی، نعمت‌الله و محمد فاضلی و شماری دیگر این چنین بر موضوع «فرهنگ علمی» در کشور تمرکز کرده و نظریه‌پردازی‌های گوناگونی را وجهه همت خویش کنند، اگر در گذار زمان و با صیقل‌خوردن اندیشه‌های ایشان در باب «فرهنگ علمی» چند نظریه در این حوزه استحکام یابد و به «جریان گفتمانی» تبدیل شود و به‌صورتی هدفمند و در قالب فهم عموم ترویج شود، آنگاه است که فعالان حوزه علم، اعم از پژوهشگران و استادان و دانشجویان و دانش‌آموزان و طلاب هریک به اقتضای روح آزاد و پروای زندگی خویش دست به انتخاب می‌زنند و معنای زندگی علمی خود را با این گفتمان‌ها برمی‌سازند و از آنان تغذیه فرهنگی می‌کنند.
این یعنی جامعه علمی از لحاظ «فرهنگ علمی» بسامان می‌شود و کم و بیش واجد هنجارهایی می‌شود تا از گرداب «بی‌هویتی فرهنگی در فعالیت‌های علمی» مصون بماند. شورای عالی انقلاب فرهنگی باید همّ خود را مصروفِ ترغیب و حفظ چنین جریان‌سازی‌های طبیعیِ گفتمانیِ فرهنگی در جامعه کند. حفظ این جریان‌های طبیعی تنها از طریق «سیاست‌گذاری» ممکن نمی‌شود بلکه گاه از طریق «سیاست‌ناگذاری» و گاه از طریق مانع‌زدایی از سر آزادیِ این جریان‌های طبیعی انجام می‌شود. از این منظر، سیاست‌گذاری فرهنگیِ گفتمانی در‌واقع سیاست آزادیِ درون‌گفتمانی و نظریه‌پردازی‌های پیوسته به آن است. البته اگر نهادهای کلان سیاست‌گذاری را دعوت به این «تک وظیفه» جدید کنیم، سه مسئله مهم باقی می‌ماند. یکی مواجهه با افسردگی روانی ناشی از تغییر مسیر است؛ یعنی «افسردگی پس از تورمِ اداره»، دیگری هاضمه فکری و ظرفیت نظری این نهادها برای انجام چنین امر خطیری و سوم جسارت و شجاعت اندیشیدن و نحوه گزینش اعضای این نهادهاست. موج انقلاب زرد فرهنگی در پیش است و ما در گرداب ناکارآمدی گرفتاریم. نحوه برخورد ما با این سه چالش سناریوی انحلال این شوراها را معنی‌دار می‌کند. گاه کنش‌های مدیران و به‌ویژه تلاش‌های اعضای برخی شوراهای اداری یک واکنش روانی است و نه یک اقدام مدیریتی یا نه حتی یک کنش سیاسی. آنان نگران انجام وظیفه دینی یا فرهنگی یا سیاسی خویش‌اند و با وضع انبوهی از مقررات در خیال انجام وظیفه‌اند اما در‌واقع «انبوه مقررات» چیزی جز ضجه‌هایی در تکاپوی آرامش روانی کاذب نیست. درست همچون مادر داغداری که در عزای فرزند خویش ضجه می‌کشد؛ ضجه‌هایی از جنس وضع قانون، مقررات، رصد، پایش و نظارت.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 چین؛ نگرانی‌های امنیتی روسیه و آمریکا
✍️ محمود اشرفی

دیپلماسی نگاهی فراگیر است. این گستردگی حال و آینده را دربر می‌گیرد. اما با توجه به رشد شتابان تکنولوژی و دگرگونی‌هایی که قالب زمانی آن هر روز کوچک‌تر می‌شود، افق دیپلماسی برای ربع قرن بسیار مه‌آلود و ناروشن است. از این رو پیامدهای سند همکاری‌های ۲۵‌ساله ایران و چین را باید در بازه‌های زمانی کوتاه‌تر و محدود‌تر مورد کنکاش قرار داد، زیرا جهان در دو دهه دیگر بسیار متفاوت از دوران کنونی خواهد بود.
هر چند جزئیات سند این همکاری آشکار نشده است، اما در چنین قرارداد‌هایی موضوع منافع حیاتی در میان بوده و طرف قدرتمند‌تر در تکاپوی منافع بیشتری است.
چین دیپلماسی پنهان و خزنده‌ای دارد اما چون اخیرا به جرگه کشور‌های خواهان منافع حیاتی فرامرزی پیوسته، ناگزیر به استفاده از راهکارهای این کشورها برای چیرگی است. این راهکارها شامل نفوذ مالی، سرمایه‌گذاری‌هایی در راستای وابستگی، تسلط بر سیستم پولی، استفاده از قابلیت‌های ژئوپلیتیک و ارضی، لنگرگاهی و دریایی است. البته در این میان منابع انرژی جایگاه ویژه‌ای دارد. پیامدهای کوتاه‌مدت و میان‌مدت توسعه و چیرگی چین بر مناطق آسیایی به ویژه منطقه خلیج‌فارس را باید از پنجره رقابت بین قدرت‌های بزرگ دارای منافع حیاتی در این مناطق دید. روسیه بیش از آمریکا نگران چیرگی چین بر منطقه خلیج‌فارس است.
آمریکا نسبت به منطقه خاورمیانه و خلیج‌فارس دارای دوری جغرافیایی است، اما این مناطق درست در پایین‌دست کشور‌های تحت سلطه روسیه قرار دارند. نگرانی‌های امنیتی آمریکا نیز از گسترش چین در خلیج‌فارس و آسیای غربی بیشتر از مناقشه
اوکراین است.
ماجرای اوکراین بیش از اینکه شکل نظامی بگیرد یک رویارویی سیاسی است، اما گسترش آرام و گاه پرشتاب و چیرگی چین به سوی غرب یک تهدید واقعی آشکار و جدی برای روسیه و آمریکا است؛ واقعیتی که می‌تواند در کنار تهدیدات امنیتی چین در حوزه پاسیفیک عاملی برای نزدیکی آمریکا و روسیه برای محدود کردن چین باشد. پیامد نزدیکی ناگزیر و محدود آمریکا برقراری موازنه نوین ژئواستراتژیک در منطقه برای مهار گسترش نفوذ چین خواهد بود.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 دولت‌‌‌ها، بورس را چگونه می‌‌‌بینند؟
✍️پیمان مولوی

وقتی در پروس ساکسونی قرن ۱۸ میلادی علم جنگل‌داری مدرن را پایه‌‌‌گذاری کردند، شاید فکر نمی‌کردند در ایران ۱۴۰۰، ما از تجربه آنها برای اقتصاد و بورس ایران مثال بزنیم. آلمان‌‌‌ها می‌‌‌خواستند همه چیز شسته و رفته باشد. نیاز آنها به درآمد از جنگل‌‌‌ها، ‌‌‌آنها را به سمت ایجاد جنگل‌‌‌هایی یکدست از نارون سوق داد.
در ابتدا همه چیز زیبا و چشم‌‌‌نواز بود، اما فقط دو دور چرخش کافی بود تا نتایج ‌‌‌آن توهم جنگل‌‌‌داری علمی هویدا شود. آلمان‌‌‌ها دچار مرگ جنگل شدند و به جای افزایش محصول، شاهد آفت شدید بودند، می‌‌‌دانید چرا؟

آنها در تولید چوب و افزایش درختان و جنگل‌‌‌هایی شسته و رفته، نقش خزه‌‌‌ها، سرخس‌‌‌ها، زنبورها و قارچ‌‌‌ها را نادیده گرفتند و کل اکوسیستم را با ساده‌‌‌سازی نسنجیده خود نابود کردند. حالا نوبت بهداشت جنگل بود، زنبور رها می‌کردند و سعی می‌کردند که جزئیات اکوسیستم را عینی‌‌‌سازی کنند. شاید بپرسید که این امر چه ربطی به بورس در ایران دارد؟

حق دارید؛ از جایی غیرمنتظره شروع کردیم، اما بسیار مربوط است. مشکل در ساده‌‌‌سازی شدیدی است که دولت‌‌‌ها عاشق آن هستند! تقریبا در تمام جهان هم رواج دارد اما در ایران به صورت افراطی.

ساده‌‌‌سازی هر چیزی و از همه خطرناک‌‌‌تر ساده‌‌‌سازی اکوسیستم‌هایی پیچیده مانند اقتصاد و زیرسیستم آن یعنی بازار سرمایه با‌ میلیون‌‌‌ها کنشگر و ‌میلیاردها تصمیم، اتفاقی است که این روزها شاهد آن هستیم.

وقتی در سال ۱۳۹۸ در انتهای سال دیگر کسی نمانده بود تا در صف دعوت مردم به بورس قرار نگیرد و همه از هم پیشی می‌‌‌گرفتند، معلوم بود آن ساده‌‌‌سازی کارش را می‌کند و بسیاری از افراد در سطوح مختلف بدون درک ریسک و لاجرم مدیریت ریسک در حال ساده‌‌‌سازی بازار سرمایه هستند. بازاری که یک اکوسیستم تمام عیار است و متاسفانه بسیاری آن را مانند کاشت چند درخت منظم در جنگل‌‌‌های پروس ساکسونی می‌‌‌بینند.

بورس را نمی‌شود ساده کرد. بورس اصولا پیچیده بوده و از همه مهم‌تر ریسک سیستماتیک جزو لاینفک آن است؛ درخواست برای ورود دولت برای حمایت از بازار سرمایه در شعار زیباست اما به نظر نگارنده همان‌قدر خطرناک خواهد بود که مرگ جنگل‌‌‌های ساکسونی.

چه خوب بود دولت‌‌‌ها از ساده‌سازی و ساده‌انگاری این اکوسیستم دست برمی‌داشتند، مثلا حذف دامنه نوسان یا اقتصاد دستوری و بخشنامه‌‌‌ای و قیمت‌گذاری که خود از مظاهر ساده‌‌‌سازی اکوسیستم اقتصاد است. اگر دامنه نوسانی در مرداد ۱۳۹۹ نبود ما تا امروز شاهد این همه جنگ اعصاب نبودیم و البته می‌توانستیم شاهد بازیابی طبیعی بازار سرمایه باشیم.

در تحلیل وضعیت کنونی بورس آنچه که نباید از آن غافل شویم این است که عدم‌تناسب در بازدهی یک بازار به مرور توسط بازارهای موازی جبران می‌شود. تا زمانی که ساده‌‌‌سازی‌‌‌های خطرناک در اقتصاد ایران ادامه دارد و رویکرد سیستمی به اکوسیستم نداریم، شاهد اقتصادی ذی‌نفعانه خواهیم بود. نتیجه این امر هم چیزی نیست جز اینکه برخی از این ساده‌‌‌سازی‌‌‌ها منفعت می‌‌‌برند و مانند تخصیص ارز ۴۲۰۰، قیمت‌گذاری دستوری سیمان و فولاد و مرغ با تکیه بر شعارهای حمایتی، از این نگاه یاد شده به بازار سرمایه برای خود منافعی دست و پا خواهند کرد.

فرض کنید که بازار سرمایه به نحوی مورد حمایت دولت قرار بگیرد که بدون اعمال تغییرات مهم‌تر نظیر آنچه که اشاره شد، تنها شاخص بورس افزایشی شود. در چنین حالتی باید رفته‌‌‌رفته انتظار داشته باشیم که این عدم‌تعادل در میان بورس و بازارهای دیگر خود را جبران کند. همان‌طور که در سال ۹۹ شاهد بودیم؛ جایی که تقریبا در بازه زمانی کوتاه پس از افت شاخص کل، قیمت در سایر بازارها رشد کرد و به‌رغم آنکه در پایان این سال، بورس نوسان قابل‌توجهی را به ثبت رساند اما بازارهایی نظیر طلا، ارز و مسکن تقریبا تا حد زیادی توانستند خود را به بورس نزدیک کنند.

مشکل اصلی اما این است که با دخالت در یک بازار، مکانیزم‌‌‌های عادی حاکم بر اقتصاد دچار خدشه می‌شود. این به آن معناست که برای بازگرداندن شرایط به حالت عادی باید از سایر بازارها نیز حمایت شود.

این دقیقا وضعیتی مشابه آن چیزی است که در خصوص جنگل‌‌‌های ساکسونی رخ داد. ساده‌‌‌سازی مساله و تصمیم‌گیری بر اساس آن در نهایت منجر به عدم‌تعادل در اکوسیستم و بازارها می‌شود. البته اینکه می‌‌‌گوییم بازار باید کار خودش را انجام دهد به این معنا نیست که دولت نقشی برای سیاستگذاری ندارد. بلکه به این معناست که سیاستگذاری دولت باید با هدف رشد اقتصادی باشد.

نکته بعدی که بسیار حائز اهمیت است بحث کنترل ریسک برای سرمایه‌گذاران است. ما در حوزه مدیریت ریسک سه چرخه داریم؛ چرخه شناسایی ریسک، ارزیابی ریسک کنترل و یک تکرار مجدد. زمانی که دولت‌‌‌ها وارد حوزه دخالت در بازار می‌‌‌شوند، به دلیل ایجاد اطلاعات نامتقارن، برای افرادی که در بحث ارزیابی و مدیریت ریسک فعال هستند، مشکلات عدیده به وجود می‌‌‌آورند. برای مثال هر گونه تغییر در نرخ بهره می‌تواند تاثیرات قابل‌توجهی را بر حوزه نرخ بهره حقیقی داشته باشد. به همین دلیل چه در ایران چه در سایر کشورها اگر قرار باشد برای نجات یک بازار و جلوگیری از تخریب‌‌‌های خلاق، شروع به دخالت در اقتصاد کند سایر بازارها هم لاجرم به بازده آن بازار خواهند رسید و این امر می‌تواند چرخه‌‌‌ای بی‌‌‌پایان را به‌وجود بیاورد.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین