🔻روزنامه ایران
📍 افزایش صادرات به مدد دیپلماسی اقتصادی
✍️ مهدی صادقی
افزایش ۲۵ میلیارد دلاری نرخ صادرات امسال در قیاس با سال گذشته نیازمنــــد تبییـــن، بررسی و پاسخ به سؤالهایی است که بدانیم ترکیب صادراتی امسال چه تفاوتهایی با سالهای گذشته دارد؟ سهم محصولات پتروشیمی از ترکیب صادراتی امسال به چه میزان است؟
اما فارغ از این پرسشها و بررسیها آنچه مسلم است این است که دیپلماسی اقتصادی در شرایط جدید توانسته موقعیت تجارت ایران را با دنیا و سایر همسایگان دچار تحول کند.رخدادی که در سالهای پیش رو با تحولات بیشتری همراه خواهد بود چراکه ایران دارای تولیداتی است که توان رقابت دارد، حال این کالاها نهایی و تمام شده باشند یا شامل مواد اولیه مثل پتروشیمی باشند امکان رقابت برای کشور را ایجاد میکنند.
از سوی دیگر هرگاه ما در زمینه سیاستگذاری تجارت خارجی تسهیلگری را در دستور کار قرار دادیم توانستهایم سهم بیشتری از تجارت جهانی را به دست آوریم.
با این حال چند عامل میتواند در رشد تجارت امسال نسبت به گذشته مؤثر باشد. نخست آنکه در حوزه سیاستگذاری تجارت خارجی تلاش شده ارتباط با همسایگان تقویت شود. نمود آن در دادههای آماری وجود دارد. در واقع ما توانستیم در رابطه با همسایگان و شرکای تجاری خود شرایط بهتری را رقم بزنیم. این بدان معناست که دیپلماسی سیاسی ما میتواند بسترساز باشد. البته دیپلماسی اقتصادی نیازمند دیپلماسی سیاسی است تا بتواند پربارتر و بیش از گذشته با بازارهای هدف ارتباطات خود را تقویت کند.
نکته دیگر تسهیلگری در موضوع صادرات است.
همواره ما به دلیل محدودیتهایی که در صادرات داشتهایم صادرکنندگان در مسائل اداری و اجرایی صادرات دچار مشکل میشدند اما با تمهیدات دولت سیزدهم و رویکردهای جدید در دیپلماسی اقتصادی این تسهیلگری بهوقوع پیوسته است و سیاستگذاران و دستگاههای اجرایی تلاش میکنند محدودیتها را رفع و به بازارهای هدف بیشتری دسترسی داشته باشند. این روند خیلی پرشتاب در ماههای آینده ادامه مییابد. با این توضیح که پتانسیلهای خوبی در تجارت بینالملل وجود دارد و بسیاری از کالاهای ما به لحاظ کیفی و قیمت مزیت نسبی دارند.
با همه امیدواریها و نکات مثبتی که در حوزه اقتصاد متجلی شده است ضرورت دارد برای شتاب بخشیدن به مسیر بتوانیم برای مسأله انتقال پول شرایط جدیدی را تعریف کنیم و موضوع تجارت تهاتری را بیش از گذشته مورد توجه و تسهیلگری قرار دهیم. اگر این دو مهم محقق شود ایران میتواند با توسعه تجارت بینالملل بر بسیاری از مشکلات فعلی اقتصاد همچون تورم و مشکلات معیشتی فائق آید.
🔻روزنامه کیهان
📍 نورافکن بزرگی که جنگ اوکراین روشن کرد!
✍️جعفر بلوری
۷ روزی میشود که جنگ اوکراین آغاز شده و در همین مدت کوتاه، «حقایق بزرگی» را روشن و «تناقضات عجیبی» را عیان و یک جریان خاص سیاسی را عجیب «رسوا» کرده است. جنگ قطعا چیز بدی است اما گاهی از دل همین چیزهای بد، حقایق چنان عریان و شفاف خود را نشان میدهند که شاید، در هیچ زمان دیگری نمیشد این طور «واضح» این حقایق را دید. بخوانید:
۱- یکی از آن حوزههایی که جنگ اوکراین درست مثل یک پرژکتور و نورافکن بزرگ توانست بر آن نور تابانده و دیدن حقایق پشت پرده را خیلی راحت کند، حوزه «ورزش» و قوانین بینالمللی بود که سازمانهایی مثل فیفا و فیلا و...برای آن نوشتهاند. ورزشکاران کشورهای زیادی به دلیل نامشروع دانستن رژیم صهیونیستی و اشغال فلسطین توسط این رژیم، سالهاست حاضر نیستند با آن وارد رقابت و مسابقه شوند. اما سازمانهای ظاهرا مستقلی مثل فیفا با این شعار که «نباید ورزش را سیاسی کرد» این ورزشکاران را محروم و کشورهای آنها را جریمه و تنبیه کردهاند. اما وقتی روسیه به اوکراین حمله کرد، تمام قوانین، «عکس» و ورزش به سیاسی ترین مسئله تبدیل شد و همین سازمانها شدند، یک طرف جنگ. اکنون که در حال مطالعه این یادداشت هستید، تقریبا تمام ورزشکاران، مربیان و تیمهای ورزشی روسیه از سوی تمام سازمانهای بینالمللی ورزشی تحریم، توبیخ، تنبیه و از همه میادین ورزشی محروم شدهاند! رفتار امروز غرب با ورزشکاران روسیه نشان داد، رفتار ورزشکاران کشورهایی مثل ایران با رژیم اشغالگر صهیونیستی، صحیح بوده و آمریکو فیلها و همین سازمانهای بینالمللی باید پاسخ دهند که چرا، ورزشکاران و تیمهای ورزشی ما را به دلیل عدم رویارویی با رژیم اشغالگر صهیونیستی محروم کرده و تحت فشار قرار دادهاند!
۲- «گردش آزاد اطلاعات» و «رسانه آزاد» از جمله ارزشهایی است که غرب، از بدو خلق آنها تا همین امروز «پُز» آنها را داده و کشورهای مستقل زیادی را با این ادعا که «آزادی رسانه و گردش آزاد اطلاعات» را محدود کردهاند، تحت فشار و تحریم قرار داده است. اما به محض شروع جنگ اوکراین، قوانین در این حوزه نیز مثل حوزه ورزشی کاملا عکس شد و تقریبا تمام رسانهای اصلی روسیه را به شکلی از دسترس خارج کردند. ما اینجا قصد جانبداری از هیچ یک از طرفین جنگ را نداریم و موضعمان همان است که پیش از این در روزنامه بیان کردهایم: «اوکراین یک قربانی است که با طناب پوسیده آمریکا وارد جنگ شد». بلکه میخواهیم با فرصتی که مهیا شده آن پروژکتور بزرگ را بر روی ادعاهای غرب بچرخانیم و عیار آنها را بسنجیم. غرب امروز در کنار سیاستهایی که با اتخاذ آنها اوکراین را وارد جنگ کرده، یک جنگ بزرگ هم علیه «گردش آزاد اطلاعات» و «آزادی رسانه» به راهانداخته است تا شاید، سادهلوح ترین آدمها هم بفهمند، این شعارها فقط تا زمانی ارزشمند بوده و معتبر هستند که، منافع سازندگانش را تامین میکنند!
۳- یکی از سؤالهای تاریخی درباره خلق ارزشهایی مثل، «حقوق بشر» و «برابری انسانها» که ریشههای شکل گیری جدی آن باز میگردد به قرون ۱۸ و ۱۹ (بعد از انقلاب صنعتی) این است که، چطور خلق چنین ارزشهایی در اروپا، همزمان شد با لشکرکشی به کشورهای آفریقایی و آسیایی و استعمار و کشتار گسترده در این کشورها از سوی همین کشورهای اروپایی؟ به عبارت دیگر، چطور میتوان تناقضی به بزرگی «خلق حقوق بشر» و «کشتار وسیع همین بشر» از سوی اروپاییهای آغاز عصر به اصطلاح مدرنیته را با هم جمع کرد؟ پاسخ این سؤال بعدها داده شد: «منظور اروپاییها از حقوق بشر، بشر سفید پوستِ رنگین چشم بود» نه بشری غیر اروپایی. برای همین در حالی که شعار حقوق بشر بر لب داشتند، میلیونها انسان را در کشورهایی غیر از اروپا سلاخی و ثروتهایشان را غارت میکردند. طی روزهای گذشته وقتی خبرنگاران و سیاستمداران آمریکایی و اروپایی بارها جلوی دوربینهای تلویزیونی گفتند «مردم اوکراین که مثل مردم عراق و افغانستان نیستند؛ آنها متمدن و اروپاییاند» تا نتیجه بگیرند اگر با سیم خاردار و گلوله جلوی مهاجرت آوارگان جنگی خاورمیانه را میگیرند اما راه را برای آوارگان جنگی اوکراین باز میگذارند، کار اشتباهی نکردهاند، معلوم شد، اروپای مثلا متمدنِ قرن ۲۱ تفاوت زیادی با اروپای وحشیِ قرن ۱۸ و نوزده ندارد و انسانها در برابر آنها، اصلا برابر نیستند! جنگ اوکراین در یک کلام نشان داد حقوق بشر غربی، کشک است!
۴- یک نکته مهم دیگر درباره جنگ اوکراین، این است که چرا اوکراین ظرف همان۴۸ ساعت اول، برخی شهرهای خود را از دست داد و روسیه توانست خیلی راحت و سریع وارد این کشور شود در حالی که، تقریبا تمام دنیای غرب سمت اوکراین ایستادهاند؟ ممکن است عدهای بگویند، برای اینکه روسیه کشور بسیار قدرتمندی است. یا مثلا آمریکا و ۲۷ کشور اروپایی حاضر نشدند وارد جنگ مستقیم با روسیه شوند. اینجا با دو تجربه متفاوت، پاسخ این سؤال مهم را میدهیم. اول: در جنگ تحمیلی ۸ ساله، ایران با ۴۰ کشور به طور مستقیم و غیر مستقیم درگیر جنگ بود. حتی همین روسیه قدرتمند ]شوروی سابق[ هم جزو آن ۴۰ کشور بود. نشان به آن نشان که ما از کشورهای زیادی اسیر گرفتیم. اما مردم ایران حتی اجازه اشغال یک وجب از خاک کشور را ندادند...دوستی میگفت، وقتی به کشوری حمله نظامی میشود، اگر مردمان آن کشور بهاندازه یک مترسک هم اَدای مقاومت را در بیاورند، میتوانند دشمن را شکست دهند. وقتی کشوری ظرف تنها ۴۸ ساعت شهرهایش را از دست میدهد و «صف فرار از کشور» طولانیتر از «صف شرکت در جبهههای جنگ» میشود یعنی، مردمان آن کشور مقاومت را بلد نیستند حتی بهاندازه آن مترسک! در چنین شرایطی رهبران آن کشور مجبور میشوند، فراخوان جهانی داده و با پول، داوطلب جنگ استخدام کنند. دوم: مثال نزدیک یمن است. انقلابیون یمن با پای برهنه و دستهای خالی ائتلافِ سعودی، آمریکایی، اروپایی، عبری را ۸ سال است تحقیر میکنند و چنان ضرباتی به متجاوزین زدهاند که، همه را انگشت به دهان کرده است. انقلابیون یمن نشان دادند، با مقاومت و توکل به خدا (نه کدخدا) میتوان بزرگترین قدرتها را در نابرابرترین جنگها، شکست داد. اتفاقی که در اوکراین رخ داد و در این شماره به آن اشاره کردیم، شباهت عجیبی هم به اتفاقات افغانستان دارد که باعث تسلط طالبان بر این کشور شد. در افغانستان نیز مقاومتی از سوی مردم ندیدیم و کابل به راحتی سقوط کرد. آخرین اظهارات رؤسای جمهور اوکراین و افغانستان پس از تصرف کشورشان شباهت عجیبی به هم دارد: «ای کاش به غرب اطمینان نکرده بودیم.»
۵- جنگ اوکراین یک نکته مهم دیگر را هم خیلی «شفاف» و تناقض بزرگ دیگری را عیان کرد. اگر آمریکا یا یک کشور غربی به کشوری حمله کرد، نه سازمان ملل، نه کشورهای غربی، نه کشورهای وابسته به غرب، نه سازمانهای بینالمللی ورزشی و نه هیچ کس دیگری حق ندارند به داد آن کشور اشغال شده برسند. اما اگر کشوری خارج از این چارچوب غربی، دست به همان اقدام زد، یک اشغالگر است و باید برای مهار آن، تمام قوانین، استانداردها و ارزشها را زیر پا «لِه» کرد و حتی زیر شعار فریبندهای مثل «منافع ملی» زد! چگونه؟ در بند بعدی بخوانید.
۶- مخاطب این بند آمریکو فیلها است. همان کسانی که (به دروغ) مدعیاند همه چیز را -تاکید میکنیم- همه چیز را باید از دریچه «منافع ملی» دید و سیاست مورد نظر را بر این اساس انتخاب کرد. مثلا وقتی (راست یا دروغ) گفته شد، خانم «تسیپی لیونی»، وزیر خارجه اسبق رژیم اسرائیل برای فریب رهبران برخی از این کشورهای مرتجع عربی با آنها همخوابه میشد، گفتند: «برای منافع ملی است، چه اشکالی دارد؟». یا وقتی تصاویر تحقیرآمیزی از نشستنِ مثل بَرُه رئیسجمهور صربستان مقابل ترامپ منتشر شد نوشتند: «اگر برای منافع ملی است، ضروری است مقابل پست ترین آدمها مثل یک بره زانو زد.» این طیف که خیلی دوست دارند ایران را درگیر جنگ اوکراین کنند (همانطور که خیلی دوست داشتند ایران را وارد جنگ افغانستان کنند) و معتقدند در هر موضوعی باید منافع ملی را در اولویت قرار داد پاسخ دهند: آیا ورود ایران به این درگیری با توجه به تبعات سیاسی، امنیتی و اقتصادی آن، به نفع منافع ملی ماست؟ ورود به این درگیری در مذاکرات هستهای به نفع ما تمام میشود یا به ضرر منافع ملی مان است؟ درگیر شدن با روسیه آن هم بر سر اوکراینی که در تحریمهای ضدایرانی غرب، با غرب همنوا شد، در وتو شدن قطعنامههای غرب و دور زن تحریمها به ما کمک خواهد کرد یا چنین خبطی، منافع ملی را تهدید خواهد کرد؟ آیا گسترش ناتو به سمت شرق، به نفع منافع ملی ایران است یا به ضرر آن؟ مفتضح شدن برخی از این جریانهای سیاسیِ واداده به غرب با وقوع جنگ اوکراین، یکی دیگر از آن برکات است. اینکه این جریان سیاسی، چطور چنین مسائل پیش پا افتادهای را نمیفهمد باز میگردد به منظومه فکری شان. آنها غربگرا هستند و تحت هر شرایطی قطب نمایشان سمت غرب را نشان میدهد. آنها موظفند چنین موضع بگیرند، حتی اگر چنین تناقضات تهوعآوری این طور برجسته و عیان از مواضعشان بیرون بزند و رسوای عالمشان کند.
🔻روزنامه اطلاعات
📍 همدلی و همزبانی
✍️ سید مسعود رضوی
جنگ و مناقشه میان روسیه و اوکراین نشان میدهد که اختلافات تاریخی و فرهنگی، اقلیمی و سرحدی، قومی و نژادی، مذهبی و اعتقادی، و بالاخره اختلاف در زبان و سنت، در صورتی که به درستی فهم نشود و فیصله نیابد، میتواند به دشمنی و جنگ و خسارات بزرگ انجامیده، ملتها و دولتها را از عرصة تعامل و دوستی به ورطة تخاصم و دشمنی بکشاند.
قوم گرایان هم با استناد به امور جزیی و اندک، تفاوتهای طبیعی میان اقوام و مردمان را به مانندِ اختلافات عجیب و غریب نشان میدهند. نژادپرستی از همین نقطه آغاز میشود. تفاوت در رنگ پوست یا مو و چشم، به تفسیری ناصواب و زننده میانجامد و نمایش شرم آوری به اسم نژاد برتر و پستتر آغاز میشود. روشن است آنکه خود را برتر میداند اگر سرپنجه و زوری داشته باشد، خود را فرادست و مسلط میبیند و دست جور و ستم دراز میکند.
در عرصة باورها، تاریخ، جغرافیا و فرهنگها هم همین ادعاها با استنادات مضحک و زنندهای مطرح بوده است و همیشه نتایج شوم و تاریکی به همراه داشته است. رژیم صهیونیستی با دعوی تاریخی و استناد به اساطیر و افسانههای بنی اسرائیل در تورات و تلمود، یهودیان چهارگوشه عالم را جمع کرده تا معبد سلیمان را بازسازی کنند و سر به دیوار ندبه بکوبند. این ادعاها، هفتاد سال است که به تحقیر و آوارگی و جنگ و کشتار انجامیده و گویی پایانی بر این افسانه بافی و تعدی نمیتوان جست!
فرصت نیست تا نمونههای فراوان را در عرصههای گونه گون بیاوریم یا حداقل ریشههای اختلاف ملل در منازعة اخیر را واکاوی و موشکافی کنیم. فقط به ذکر یک نکته بسنده میشود که در مناقشه خونین اخیر نیز همان مدعیات یا دقیقتر بگویم همان جزءنگری و تأکید بر تفاوتهای بیاهمیت، فصل مشترکها و راههای مودت و همکاری را تنگ، و مسیر بن بستی ایجاد کرد تا مجدداً صدای شوم انفجار و غرش تانک و فرو ریختن بمبها بر سر مردمان بیدفاع را شاهد باشیم.
به جای همکاری اقتصادی و سود بردن از همجواری و فرصتهای بیپایان در سرزمینهای پهناور و زرخیز، صحنههای تلخ و مشکلات بزرگی بر تاریخ و جغرافیای منطقه افزوده شده و بسیار افزون خواهد شد. محاربه جای معامله را گرفته و جغد جنگ بر سقفهای شکسته و خانههای ویران بنشسته و مرغوا میکند. فاشیسم و تجاوز، قصه و روایتی در کتابها نیست؛ واقعیتی سهمگین و زادة همین امور است.
اندرز و آزمونی که میتوانیم از این وقایع و از این حقایق بگیریم، اما چندان دشوار نیست. لازم نیست به تجربههای دیرینه در پهنة تاریخ یا سرزمینهای دوردست در پهنة گیتی رجوع کنیم. میهن ما خود نمایشگاهی از تاریخ و فرهنگ و جغرافیاست و هر وجب از اقلیمش، نمادی از طبیعت را در خود دارد؛ از کوهستانهای سرد تا کویرهای سوزان، از جنگلهای بارانی تا دشتهای خار و گون، از سواحل معتدل تا حارّه، دریاها و رودها و دریاچهها، راه به اقیانوس و آبراهههای بزرگ، بنادر و شهرهای عظیم و…
در چنین جغرافیایی، تاریخ دیرینه و کهنی را شاهد هستیم، تاریخی پیوسته و بی گسست که از دل هزارهها سر برون آورده و سندیتی بی خدشه و روشن دارد. مدارک باستان شناختی و روایی و مکتوب این ملت و مملکت در همه جا پراکنده و موجود است.
در این جغرافیای پهناور و این تاریخ دیرینه، پیوستگی و تداومی بی مانند را میتوان ملاحظه کرد. به رغم جنگها و تحولات عظیم، وقایع سهمگین و لرزشها، شکست و پیروزیها، فراز و فرود تمدنها و…، این تداوم و پیوستگی سبب زندهماندن و احیای این کشور و مردمانش بوده است. همبستگی همیشگی و همزیستی ملل و اقوام، ما را در شاهراههای زندگی به پیش برده و از تنگناها و گذرگاههای سخت به سلامت گذر داده است.
این است راز ماندگاری و مدارا، و برهان زندگی و همزیستی میان اقوام و ملل و مردم ساکن ایران؛ به هر قوم و نژاد و رنگ، و با هر زبان و باور و سنت و آدابی که داشتهاند.
هم اکنون نیز میتوان تنیدگی و تراکم شگرفی را که حاصل تاریخ و محصول مهاجرتهای بزرگ بوده است، در هر گوشة ایران مشاهده کرد؛ از کردهای خراسان، بلوچهای ترکمن صحرا، ترکهای فارس و تهران، لرهای کرمان و مناطق مرکزی و دیگر اقوام و گروههای همزیست و ساکن در همه جای ایران.
با توجه به همین توازن و تعادل تحسین انگیز و بی همانند، باید مراقبتی مداوم و دقیق داشته باشیم و توطئههای ظاهراً دلسوزانه اما خطرناک را بشناسیم. باید بیلکنت و هراس، از وحدت مردم و تمامیت ارضی و هویت فرهنگی و ملی دفاع کنیم. نباید جزئیات کوچک سبب شود که مشترکات و ارزشهای بزرگ را نبینیم.
سینه سپر کردن و یقه پارهکردن برای زبانهای بومی و قومی، ایجاد اختلاف و کاشتن بذر نفرت و کینه به اسم زبان مادری، یک نمونه از همان جزءنگری و مغالطه برای تخریب اذهان و ایجاد دشمنی است. کدام ایرانی یا کدام مسئول یا صاحب نظری، مخالف سخن گفتن یا نوشتن یا خلق آثار ادبی به زبانهای متنوع و شیرین اقوام در پهنه ایران زمین بوده یا هستة این زبانها و فرهنگها بُن مایه و پی و پایة فرهنگ ملی هستند.
در ایران هیچگاه مانند برخی کشورهای همسایه، کرد و ارمنی را دشمن ندانسته و قلع و قمع نکردهاند؛ یا ایرانی تبارها را از کشور نرانده و مجبور به مهاجرت نکرده اند، چنانکه حزب بعث در دهههای۴۰ و۵۰ و سپس در دهه ۶۰ چنین کرد. عرب و لر و ترک و بلوچ و فارس و گیلکی و مازنی و بندری و ترکمن همواره جایگاه خاص و احترام و آزادی بیان داشتهاند. کلیمی و آسوری و زردشتی هم در مودت ملی شریک بوده و شعائر و عبادات خود را دنبال کردهاند و کتابهایشان چاپ میشود.
البته هیچ کس منکر برخی مشکلات کوچک نیست. همیشه میتوان وضع موجود را بهتر کرد و سطح مناسبات را ارتقا بخشید. اما نباید اسیر فریب و فتنههای دروغینی شد که موجودیت ما را تهدید میکند. از تاریخ و نزاع بیهودگان بر سر مسائل بی ارزش باید درس بگیریم.
تفاخر و تظاهرِ اختلاف افکنان به اسم زبان و باور و نژاد یا امپراتوری و قلمرو، افسانهای پوچ و بی معناست. هزار بار این درس را از تاریخ گرفتهایم و اکنون نیز در حال رخدادن است.
🔻روزنامه اعتماد
📍 عوارض پیمانکاران مجازی
✍️عباس عبدی
کسانی که چند سال اول انقلاب را به یاد دارند، احتمالا با بنده همعقیده هستند که فضای گفتوگو به مرور کمرنگ شد. شاید هم از ابتدا وجود نداشت و نمایش گفتوگو را بازی میکردند. هر فرد طرفدار یک عقیده یا حزب، همان حرفی را میزد که به صورت پیشفرض پذیرفته بود. چه چپ و چه راست، چه مذهبی، چه غیر مذهبی، ... کمابیش همه افراد، واقعیت را با پیشفرضهای سیاسی خود توصیف و تحلیل میکردند، به همین علت وضعیت سیاه و سفید یا صفر و یک میان آنان به وجود آمده بود و گفتوگویی شکل نمیگرفت و آنچه بود ستیز کلامی بود. ستیزی که بعدا عملی هم شد. ولی آن افراد یک ویژگی مهم هم داشتند، اینکه این کار را از روی اعتقاد انجام میدادند. نه تنها برای آن پولی نمیگرفتند، بلکه زندگی خود را نیز هزینه این کار میکردند. در واقع به راهشان معتقد بودند. اکنون اوضاع تغییر کرده است. برخی افراد با گرفتن پول و پروژه، دفاع از سیاستها را به صورت پیمانکاری انجام میدهند. لشکر یا ارتش سایبری و مطبوعاتی از این جمله است. اینها به آنچه میگویند یا مینویسند لزوما اعتقادی ندارند و حتی قادر به تحلیل و توصیف و دفاع از آنچه پیمانکاری آن را قبول کردهاند نیستند، در نتیجه در مواردی سکوت میکنند تا دستور از بالا برسد یا با مسخره کردن و بحثهای انحرافی سعی میکنند ماجرا را دور بزنند. تا اینجای کار مشکلی نیست، چون به هر حال پول میگیرند و کار میکنند. مشکل از آنجا آغاز میشود که قرار است انجام این کارها بر اساس اعتقاد و نه دستمزد معرفی شود. از اینرو باید بر اساس وجدان و منطق بنویسند، در حالی که بسیاری از موارد است که براساس منطق و وجدان امکان ندارد چیزی در آن باره نوشت که مطابق میل کارفرماست. از این مرحله به بعد دچار تناقض فاحش میان فکر و عمل و گفتار میشوند یا باید این پیمانکاری را کنار بگذارند، یا آنکه وجدان خود را زیر پا گذاشته و قربانی کنند. کسانی که برای دفاع از عقاید قالبی پول نمیگیرند و از روی عقیده و علاقه کار میکنند، هنگام تعارض، وجدان خود را زیر پا نمیگذارند. به همین علت است که افراد زیادی نسبت به انجام چنان رفتارهایی در گذشته، اظهار پشیمانی کرده و تغییر خطمشی میدهند. ولی کسانی که پول میگیرند تا کامنت بگذارند یا توییت بزنند، هنگام مواجهه با این مشکل، نمیتوانند با وجدان خود همراهی کنند. البته این افراد مجبور نیستند که همیشه وجدان خود را زیر پا بگذارند، زیرا در بسیاری از موارد حرفهای قابل قبول یا حداقل مورد اختلاف را میزنند و جا برای دفاع دارند، ولی هنگامی که با موارد فاحش و خلاف آشکار و ضد عقل سلیم مواجه شوند، دچار این تعارض کشنده میشوند. اکنون لشکر سایبری و مجازی اصولگرایان در چنین موقعیت خطیری قرار گرفته است.
تا پیش از روی کار آمدن دولت جدید کارشان راحت بود و کمتعارض، ولی اکنون هر روز که میگذرد با یک وضعیت بد مواجه میشوند. در همین دو هفته، چندین مورد از جمله انتشار نوار صوتی، جاسوس اسراییلی، احیای برجام و آخرین آنها جنگ اوکراین، وجدان آنان را به شدت به چالش کشیده است. در هیچ کدام از موارد راه برای هیچ توجیهی باز نیست، جز اینکه وجدان خود را نابود کنند تا مطابق خواست کارفرما قلم زده شود. این مساله در آینده تشدید هم خواهد شد. در آخرین مورد به شکل تاسفباری شعار استقلال را به مسلخ بردند.
ایراد این کار برای جامعه و حتی کارفرمایان چیست؟ در درجه اول بیاثر شدن حضور آنان در فضای مجازی و عمومی است. هنگامی که بدیهیترین امور نفی و خلاف وجدان تحلیل و توصیف شوند، پس از آن حرفهای درست و منطقی آنان نیز شنیده نخواهد شد. اگر ما بگویبم ماست سیاه است چنان خود را بیاعتبار میکنیم که گزارههای درست ما هم شنیده نخواهد شد. اثر مهمتر و دیگر شکلگیری انسانهایی بیوجدان است که تابع منطق و دانش و اخلاق نیستند. فقط تابع پول هستند و خود را به قیمت اندک میفروشند. چنین افرادی برای جامعه خطرناک هستند، حتی برای کارفرمایان نیز خطرناک هستند.
اثر منفی بعدی آن بر گمراهی کارفرماست که گمان میکند با این تبلیغات و جعل آمار و ارقام و انتشار از طریق لشکر سایبری، حقیقت نزد آنان است. این مثل تببر است که عفونت را از میان نمیبرد، ولی آثار آن را زایل میکند و موجب گمراهی میشود. امیدوارم این وضعیت را جدی بگیرند و بیش از این در مسیری که پایانش معلوم است، گام برندارند.
🔻روزنامه شرق
📍 امکان توافق طبقاتی
✍️حمزه نوذری
این روزها بحث توافق سهجانبه در شورای عالی کار درباره میزان افزایش حقوق کارگران در سال آینده در جریان است و کارگران منتظرند بدانند آیا امکان توافق وجود دارد و چقدر از منافع کارگران تأمین میشود. از طرفی کارفرمایان و سرمایهداران نیز هشدار میدهند که در صورت افزایش بیش از حد دستمزدها در سال آینده دچار مشکل میشوند، هزینهها افزایش مییابد و در نتیجه بیکاری زیاد میشود. اما سؤال کلیتری را میتوان مطرح کرد؛ آیا اساسا میتوان از توافق و مصالحه دو طبقه کارگر و سرمایهدار سخن گفت؟ آیا میتواند همزمان هم نیروی کار به منافع خود و هم سرمایهدار به سود دست یابد؟ دو دیدگاه مارکسیست ارتدوکسی و لیبرالیسم و نولیبرالیسم این توافق را ممکن نمیدانند و هریک اولویت را به منافع یک طبقه میدهند. به عبارتی از نظر این دو رویکرد، توافق و مصالحه طبقاتی ممکن نیست. پروسه همکاری مشترک نه ضرورتی دارد و نه ممکن است. لیبرالیستهای اقتصادی معتقدند افزایش قدرت طبقه کارگر منافع مادی و اقتصادی سرمایهدار و کارفرما را به خطر میاندازد و جامعه بدون سرمایهدار یعنی فقر و گرسنگی، یعنی رشد اقتصادی پایین و در نتیجه عقبماندگی. مارکسیستها در مقابل معتقدند که منافع سرمایهدار در گرو استثمار کارگران و دزدی ارزش اضافی آنهاست و بنابراین این دو طبقه در تضاد و تخاصم دائمی به سر میبرند و امکان توافق وجود ندارد. آیا میتوان به آرایش متفاوتی بین این دو طبقه اندیشید که همزمان هم رفتار کارگران به گونهای باشد که باعث سود و منفعت کارفرمایان شود و هم در مقابل کارفرمایان بخش مهمی از این سود را به کارگران برگردانند؟ اولین رایت یکی از متفکران نومارکسیست تلاش کرده نشان دهد که امکان توافق و مصالحه طبقاتی وجود دارد. وی معتقد است قدرت انجمنی طبقه کارگر و منافع طبقه سرمایهدار را میتوان در دو مفهوم همکاری یا اقدام متقابل توضیح داد. هرچند معنای این دو مفهوم برای هریک متفاوت است. برای سرمایهداران همکاری کارگران یعنی تلاش همهجانبه کارگران برای بیشینهسازی سود سرمایهدار و اقدام مخالف یعنی اینکه کارگران تلاش کنند درآمد و قدرت کنترل خود بر کار را افزایش دهند. به عبارتی تلاش کارگران برای افزایش قدرت انجمنی و در نتیجه تأثیرگذاری بر افزایش درآمد و ساماندهی کار یعنی اقدام مخالف کارگران. از نظر کارگران، همکاری کارفرما یعنی دادن مزد بیشتر، رفتار عادلانه و پذیرش سازمانهای کارگری و اقدام مخالف سرمایهدار به این معناست که مزد را تا جایی که ممکن است، کم بدهد اما از آنها تا جایی که ممکن است، کار بکشد و در مقابل تشکلهای کارگری مقاومت کند.
مصالحه طبقاتی یعنی اینکه موقعیتی شکل بگیرد که هر دو طبقه با هم همکاری کنند.
اولین رایت پنج مدل نظری را در رابطه با شکلهای ممکن از همکاری و اقدام مخالف ترسیم میکند.
مدل شماره ۱. میتوان غلبه یکجانبه سرمایهداران نامید. کارگران سخت تلاش کنند و با سرمایهدار همکاری کنند و سرمایهدار علیه آنها اقدام کند. یعنی مزد کم و مخالفت با کنترل کار توسط آنها. سرمایهدار میتواند کارگران را با هزینه بسیار کمی مجازات کند.
مدل شماره ۲. سنت مارکسیستی متعارف در این مدل قرار میگیرد. از منظر این رویکرد، چون جامعه قطببندی بر مبنای تضاد و تخاصم بین این دو طبقه است، پس برای کارگران بهتر است که همیشه علیه طبقه سرمایهدار دست به اقدام مخالف بزنند تا اینکه با رضایت همکاری کنند. کارگران باید تلاش کنند نیروی جمعی خود را تقویت کنند و سپس دست به اقدام مخالف بزنند.
مدل شماره ۳. برای هر دو طبقه بهتر است که با هم همکاری کنند. همکاری گزینه بهتری نسبت به اقدام مخالف است.
مدل شماره ۴. یک بازی تضمینی است. برای هر دو طبقه کمال مطلوب همکاری مشترک است.
مدل شماره ۵. برخلاف مدل ۱ غلبه پیداکردن یکطرفه طبقه کارگر است. اینجا کارگران قدرت کافی را دارند و سرمایهدار ضعیف است. پس کارگران میتوانند سرمایهداران را به همکاری یکجانبه وادار کنند.
مدل نظری اولین رایت نشاندهنده امکانهای مختلفی است که در نظامهای فعلی پیشروی دو طبقه اصلی یعنی کارگران و سرمایهداران است. این مدل نشان میدهد که برخلاف رویکرد نولیبرالیسم که معتقد است افزایش قدرت انجمنی یعنی فروپاشی اصول اقتصاد آزاد و رویکرد مارکسیستی متعارف که افزایش قدرت سرمایهداران یعنی استثمار روزافزون طبقه کارگر، امکانها و بدیلهای دیگری نیز ممکن است. یعنی امکان دارد که طبقات و اقشار غیرنخبه نیز منافعشان را به صورت متوازن با طبقه بالا به دست آورند. در جامعهای مانند ایالات متحده آمریکا قدرت سرمایهدار در اولویت قرار دارد اما در جوامع سوسیالدموکرات مانند سوئد میتوان واقعیتهایی از تعادل منافع دو طبقه را دید. اما در جامعه ما موقعیت و رابطه دو طبقه کارگر و کارفرما چگونه است؟ و آیا میتوان از امکان توافق کارگران و کارفرمایان در امور مختلف سخن گفت؟ توافق بر سر افزایش دستمزد سالانه یکی از عرصههایی است که میتواند آزمونی برای امکان تعادل منافع کارگر و کارفرما باشد.
منبع:
نوذری، حمزه (۱۳۹۷) مفاهیم اساسی جامعهشناسی کار و شغل، تهران: انتشارات دانشگاه خوارزمی
*عضو هیئتعلمی دانشگاه خوارزمی
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 جنگ اوکراین، تغییرات ژئوپلیتیکی در شرق اروپا
✍️نادر کریمیجونی
نگرانی زیادی در مورد تداوم جنگ اوکراین و روسیه وجود دارد؛ به ویژه رهبران اروپایغربی میگویند جنگ روسیه با اوکراین میتواند سالها به طول بینجامد و کشورهای زیادی را درگیر خود کند. در نخستین رویداد، کشورهای اروپایی برای اعطای کمکهای نظامی و سلاح به اوکراین قدم برداشته و اقدام کردهاند.
اما شایعههایی که در آن خبر از اعزام نیرو به جنگ اوکراین با روسیه داده شده بود به سرعت رد شد و گمان نمیرود که حتی در بدترین حالت، اروپا و ایالاتمتحده با نیروی نظامی از زلنسکی حمایت کنند.
در این مدت رسانههای اروپایی و غربی در مورد بازسازی اتحاد جماهیر شوروی از سوی ولادیمیر پوتین هشدار میدهند و میگویند که رویای بازگشت به ابرقدرتی شوروی سابق، مهمترین رویا و هدفی است که پوتین درصدد است تا پیش از مرگ به آن دست یابد.
روی دیگر این سکه، تلاشهای موثری است که اروپا و آمریکا برای نابودی شوروی سابق انجام داده بودند و درصدد ایجاد یک جهان تکقطبی به رهبری ایالاتمتحده بودند به ویژه پس از فروپاشی شوروی سابق و پدید آمدن کشورهای متعددی که حاصل فروپاشی جغرافیایی شوروی سابق بود.
ایالاتمتحده تلاش موثری را برای به روی کار آوردن دولتهای نزدیک به خود و محاصره شوروی سابق به کار بست. این تلاشها شامل فرهنگسازی به نفع مفاهیم و واژههای مورد علاقه غرب، افکارسازی برای بدنه جامعه در مورد نزدیکی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به رویکردها و سیاستهای مورد تایید غرب و به روی کار آوردن دولتهای نزدیک به خود در منطقه آسیای میانه و قفقاز بود. در نتیجه اجرای این سیاست روسیه ضعیفشده زمان یلتسین، به طور کامل محاصره و در گذر زمان نابود شد.
غرب البته فقط به نزدیک کردن جمهوریهای اطراف روسیه به خود، بسنده نکرد بلکه با حمایتهای مادی و معنوی از چهرههای مخالف جمهوریهای خودمختار داخل روسیه، مانند چچن، تاتارستان و آبخاز، برنامههای موثری برای فروپاشی کامل روسیه از درون به اجرا درآورد. راهبردنویسان غربی در اینباره میگفتند حتی وجود یک کشور مانند روسیه به عنوان وارث شوروی سابق نیز خطرناک است و روسیه حداکثر میتواند یک کشور معمولی در منطقه آسیای میانه باشد. از این بابت رهبران غربی بدشان نمیآمد که پس از جداسازی بسیاری از کشورها از اتحاد جماهیر شوروی سابق، حالا برخی جمهوریهای خودمختار درون روسیه را تبدیل به کشور مستقل و از خاک روسیه جدا کنند.
البته پوتین بر همه این مشکلات فائق آمده و توانسته جمهوریهای خودمختار داخل روسیه را مهار و وادار به فرمانبری از حکومت مسکو کند. در عین حال غرب درصدد جذب کشورهای بلوک شرق سابق برآمد، جالب است که در این راهبرد، غرب تلاش کرد تا کشورهای اطراف روسیه را برای عضویت در پیمان ناتو تشویق کند در حالی که از حضور این کشورها در اتحادیه اروپا استقبال چندانی نشد. تلاش برای عضو کردن کشورهای اطراف روسیه در ناتو چنان است که به نظر میرسد ایالاتمتحده در واقع میخواسته روسیه را با ناتو محاصره کند. قابل درک است که این راهبرد با حساسیت رهبران کرملین مواجه شد و بعد از حکومت فاسد و ناکارآمد یلتسین، رهبران بعدی کرملین که پوتین، نخستین آنها بود واکنشهای تندی به این راهبرد نشان دادند. این به آن معنی است که تلاش غرب برای محاصره روسیه، از دید پوتین و اطرافیانش دور نمانده و مسکو نیز تمهیدات متقابل را برای جلوگیری از توافق غرب به کار بسته است. از این منظر آنچه در اوکراین میگذرد، در واقع ادامه همان چیزی است که از فروپاشی شوروی سابق تاکنون در منطقه شرق اروپا، آسیای میانه و قفقاز جریان داشته است.
راهبرد پوتین البته آن است که بلوک قدرت جدیدی به رهبری روسیه ایجاد کند. برای رسیدن به این هدف نه فقط لازم است که از محاصره شدن روسیه به وسیله دستنشاندگان و متحدان ایالات متحده و ناتو جلوگیری کند بلکه ضروری است متحدان گذشته خویش را احیا و تعداد بیشتری از کشورهای نزدیک به روسیه را به جمع این متحدان اضافه کند.
از رفتار پوتین چنین برمیآید که در این اتحادیه و بلوک جدید قدرت، آنچه کشورها را به هم پیوند میدهد نه ایدئولوژی و کمونیست، که مخالفت با اقتدار و یکجانبهگرایی غرب و بالاخص ایالات متحده آمریکاست. پوتین از آنچه در افغانستان گذشت و طی آن واشنگتن با ناکامی تمام و شکست پرهزینه، افغانستان را دوباره به طالبان تقدیم کرد، درس گرفته و میداند که دولتهای کنونی آمریکا، چه جمهوریخواه مانند ترامپ و چه دموکرات مانند بایدن، مانند گذشته برای دفاع از متحدان خویش حاضر به لشکرکشی و اشغال خاک کشور دیگر نیستند و اگر هم باشند سازوکار فعلی دنیا اجازه چنین کاری به ایشان نمیدهد از این رو است که برخلاف حمله به گرجستان، پوتین در مورد اوکراین از حمله تمامعیار نظامی و اشغال خاک استفاده کرد. در عین حال اتحاد روسیه با ایران چه در جنگ سوریه و چه در منازعات تهران با غرب بر سر برنامه هستهای، نزدیک شدن روسیه به هند و گرمتر شدن روابط پکن و مسکو و برگزاری مانورهای دورهای و برنامهریزیشده مشترک، اضافه کردن ایران به این مانورها برای کشاندن دامنه مانورها به خلیجفارس و موارد دیگر همه از مولفههای راهبرد پوتین برای ایجاد این بلوک جدید قدرت است.
البته اکنون یکی از پرسشهای مهم آن است که همسویی ایران با روسیه در تحولات اوکراین چه تاثیری در توافق وین خواهد داشت. نشانههایی وجود دارد که ممکن است طرف غربی، حمایت ایران از روسیه را در این نقطه تلافی کند به ویژه آنکه نزدیکی ایران به روسیه که از چند سال پیش شروع شده اکنون ابعاد وسیعتری به خود گرفته و در این موقعیت که روسیه به حمایت ایران نیاز پیدا کرده، ایران تمامقد در کنار پوتین ایستاده است. از این بابت احتمال دارد که گفتوگوهای وین که دیپلماتها میگویند تا ۹۷ درصد پیشرفت داشته ولی موضوعهای راهبردی معلق مانده است در همین نقطه بماند و توفیق قطعی و پایاندهنده پیدا نکند.
علاوه بر این آنچه در اوکراین میگذرد سرانجام، ساختار ژئوپلیتیکی منطقه شرق اروپا را تغییر میدهد! چه روسیه تلاش میکند دولتهای این منطقه، دولتهایی بیخطر و یا متحد روسیه باشند و از همراهی با ایالات متحده پرهیز کنند. در این صورت با اتمام منازعه در اوکراین به نفع روسیه- چنانکه تا به حال اوضاع نبرد به نفع روسها پیش رفته است- سایر کشورهای غرب روسیه در اروپای شرقی، روشی معتدلتر خواهند گزید و نفوذ غرب و بالاخص ایالات متحده در این حوزه، دستکم پررنگ و موثر نخواهد بود.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 نقطه کور تسهیل مجوزها
✍️علی ابراهیمنژاد
موضوع تسهیل دریافت مجوزها اخیرا به یکی از اولویتهای اصلی دولتمردان و سوژههای خبری رسانهها تبدیل شده است. در اخبار چند شب پیش، مصاحبه با فردی پخش شد که برای اخذ مجوز پرورش گوسفند بیش از دو سال دوندگی کرده و با دو بغل مستندات حاوی کاغذبازیهای اداری، جلوی دوربین خبر داستان تلاش نافرجامش برای کسب مجوز را بازگو میکرد.
موضوع به قدری حاد شده که مرکز پژوهشهای مجلس در گزارشی در مهرماه امسال اختصاصا به آسیبشناسی فرآیند صدور مجوز پرورش بلدرچین پرداخته است.۱ به عنوان نمونه، مطابق «سیاستهای اختصاصی صدور مجوزهای بخش طیور در سال ۱۴۰۰» شما مجبورید مجموعه مولد، جوجهکشی و واحد پرورشی تجاری گوشتی یا تخمگذار را بهصورت توام و یکجا و در یک مکان احداث کنید و در غیراینصورت باید تعهد محضری مبنی بر تامین جوجه از واحدهای جوجهکشی معتبر یا واردات از مبادی مورد تایید دفتر امور طیور بدهید! فرازهای جالب دیگری همچون الزام به رعایت فاصله ۱۲متری سالن جوجهکشی و سالن پرورشی هم در این گزارش وجود دارد که خواندن آن از باب انبساطخاطر قابل توصیه است.
همچون هر چالش دیگری، حل چالش مجوزها نیز بدون داشتن درک درستی از علت یا علل ایجاد آن ناممکن است. برداشت عمومی معمولا این است که ریشه اصلی پیچیدگی در اعطای مجوزهای کسبوکار، فساد یا همان امضاهای طلایی است که باعث میشود مدیران دولتی عمدا فرآیند اعطای مجوز را طولانی و پیچیده کنند تا متقاضی مجوز بالاخره در یکی از مواردی که در چکلیستهای بلندبالای مجوز وجود دارد، گیر بیفتد و برای حل آن ناچار به بدهبستان با مدیر شود. احتمالا بر اساس همین برداشت، اخیرا دولت در تلاش است با ایجاد یک درگاه مرکزی و برخط کردن فرآیندهای انواع مجوزها (از پرورش بلدرچین تا سبدگردانی در بورس!) از تعامل مستقیم متقاضی و مدیران دولتی جلوگیری کند و فرآیند اعطای مجوزها فسادزدایی و تسهیل شود.
داستان فساد اگرچه بخشی از واقعیت است، اما تنها زمانی توضیحدهنده همه ماجرا خواهد بود که مدیر وضعکننده مقررات، همان مجری باشد. به عبارت دیگر، اگر مدیری که امضای طلایی را در دست دارد بتواند راسا وضع مقررات کند، انگیزه برای پیچیدهتر کردن فرآیند مجوز و فساد وجود دارد. اما در بسیاری از موارد، اگر نگوییم اکثر موارد، واضع مقررات با مجری آنها متفاوت است. دستورالعمل اعطای مجوز پرورش دام و طیور، علیالقاعده در یکی از واحدهای وزارت جهاد کشاورزی در تهران یا مراکز استان تدوین و سپس به سایر مناطق کشور ابلاغ میشود. بنابراین دلیلی ندارد مدیری که در تهران نشسته است، انگیزه چندانی برای ایجاد زمینه فساد برای مدیری در نیشابور یا بندرگز داشته باشد.
عاملی که به نظر میرسد در هیاهوی تسهیل مجوزها به فراموشی سپرده شده، نقشی است که دهههاست دولت در اقتصاد ایران برای بنگاه تعریف کرده است. بنگاه اقتصادی، همانطور که از اسمش پیداست(!)، ابداع بشر برای سازماندهی فعالیتهای اقتصادی بوده و هدف آن کسب سود اقتصادی برای مالکان آن (در قبال تولید محصول رقابتی و خلق ارزش برای مشتریان) است. در ایران اما نگاه دولتمردان به بنگاه، همواره بهعنوان بازوی دولت برای توزیع رانت در سطح جامعه و حمایت از مصرفکننده بوده است. درواقع، دولت در ایران از یک مرغداری یا یک شرکت خودروسازی انتظار دارد که بهعنوان یک کانال توزیع رانت، از یک طرف خوراک دام و فولاد و انرژی و تسهیلات ارزانقیمت دریافت کند و از طرف دیگر، محصول ارزان در اختیار مصرفکننده قرار دهد. به زبان ساده، در اقتصاد ایران به هر کالایی که تولید میشود و به دست مصرفکننده میرسد، یک چک نامرئی الصاق شده است که مبلغی یارانه یا رانت به مصرفکننده اعطا میکند. نیک میدانیم که دولت اگرچه در تامین ورودی این کانال، یعنی اعطای رانت به بنگاهها عملکرد موفقی داشته، اما بهطور طبیعی، در کنترل اینکه رانت نهایتا به دست مصرفکننده برسد تا حد زیادی ناتوان است. بنابراین دریافت مجوز یک کسبوکار به معنای دسترسی به حجم قابل توجهی رانت برای بنگاه است که بخش عمده آن به مصرفکننده نمیرسد. حتی در کوچکترین کسبوکارها هم میتوان ادعا کرد که حجم رانت اعطایی توسط دولت قابل توجه است. قیمت یک قطعه زمین فاقد امتیازات آب، برق و گاز با دریافت مجوز گلخانه و اخذ این امتیازات میتواند به سادگی چند برابر شود.
بنابراین دولت همواره با یک پارادوکس روبهرو است. از یکسو مدیران، حداقل مدیران رده بالای دولتی، حقیقتا به دنبال تسهیل مجوزها هستند و از سوی دیگر، دسترسی به مجوز به معنای دریافت رانت قابل توجه است که طبعا صفی طولانی برای هر مجوزی ایجاد میکند. در چنین شرایطی بهطور طبیعی دولت ناچار است به تدریج شرایط سختگیرانهتری را برای فیلتر کردن متقاضیان و به خیال خود تشخیص کارآفرینان از رانتجویان اعمال کند. تعهد محضری برای گرفتن جوجه از واحدهای جوجهکشی معتبر و الزام به سرمایه قابل توجه چند میلیاردی برای اخذ مجوز نهادهای مالی در بورس همه و همه در همین چارچوب قابل توضیح هستند. جالب اینجاست که چنین سیاستهایی نه تنها دریافت مجوز را دشوار میکند، بلکه منجر به استفاده ناکارآ از منابع و بالا بردن هزینه تمامشده برای مصرفکننده خواهد شد. در یک قفس چندطبقه به مساحت ۶۰ در ۱۰۰سانتیمتر میتوانید ۱۵۰عدد بلدرچین پرورش دهید؛ درحالیکه برای دریافت مجوز رسمی احتمالا نیاز به چند هزار متر زمین دارید. برای دریافت مجوز یک نهاد مالی باید هزینه فرصت چندین میلیارد تومان سرمایه را به جان بخرید که طبعا هزینه آن در نهایت به مشتری تحمیل خواهد شد.
با این اوصاف، مادامی که دولت نگاه خود به کارکرد بنگاه در اقتصاد را اصلاح نکند و بر پارادایم حمایت از خانوار از مسیر بنگاه پافشاری کند، سرنوشت انواع و اقسام سامانهها و درگاههای تسهیل مجوز از همین ابتدا قابل پیشبینی است.
*عضو هیاتعلمی دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه صنعتیشریف
۱- «رفع موانع تولید و بهبود محیط کسبوکار در بخش کشاورزی. چالشهای مربوط به صدور مجوز پرورش بلدرچین»، مرکز پژوهشهای مجلس، مهرماه ۱۴۰۰.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست