🔻روزنامه ایران
📍 از سوتزنها برای مقابله با فساد حمایت شود
✍️ وحید شقاقی
موضوع مقابله با فساد و ریشه کن کردن آن جزو ارکان اصلی کشور و از شعارهای کلیدی دولت سیزدهم محسوب میشود. در فلسفه وجودی انقلاب اسلامی و بیانیه گام دوم انقلاب و بیانات رهبری نیز مسأله فساد بسیار برجسته مطرح شده و به نوعی میتوان گفت یکی از مبانی شکلگیری دولت سیزدهم مبارزه با فساد و رانت است. حال در تبیین و آسیب شناسی مسأله فساد باید به این نکته توجه کرد که فساد علت نیست بلکه خود معلول عواملی است که در کشور موجبات آن را فراهم میکند.
متأسفانه دامنه فساد طی سالهای گذشته گسترده شده به گونهای که یکی از علل کاهش سرمایه اجتماعی و ناامیدی و نارضایتیها در کشور به این موضوع وابسته است. این یعنی مادامی که علل بروز فساد را شناسایی و برطرف نکنیم مبارزه با آن در حد شعار باقی میماند. در واقع ضرورت دارد تا همه افرادی که در دولت مسئولیت دارند برای مبارزه با فساد عزم خود را برای حل ریشهها و علل فساد جزم کنند.
در رابطه با علل فساد تا کنون مطالعات کاملی صورت گرفته که بیانگر این عوامل است:
عدم شفافیت، ضعف قوانین، ضعف ساختارهای اقتصادی، عدم نظارتها و... از مهمترین عوامل در شکلگیری فساد هستند. یعنی هر چه بتوانیم در انتخاب مدیران معیارها و قواعد را شفافتر کنیم به کاهش فساد ساختارمند کمک میشود. از سوی دیگر به هر میزان که نظام کسب و کار سهولت بخشیده شود و امضاهای طلایی حذف شود با فساد مبارزه شده است. همچینن در بخشهایی که گردش مالی بالایی دارند باید نظام هوشمندسازی در دستور کار قرار بگیرد و خبرنگاران و رسانهها به روش سوتزنی به اعلام فساد ادامه دهند و از آنها حمایت شود.
مبارزه با فساد ساختارمند و ریشهای باشد
مسیری که تاکنون برای مبارزه با فساد سپری شده حزبی و گروهی بوده و برخوردهای شعارگونه داشتهاند اما الان زمانی فراسیده که دولت سیزدهم به سمت حل ساختارهای فساد برود چراکه بسیاری از فسادهای رخ داده بهدلیل ضعف قوانین است و با تغییر افراد بدون تغییر ریشهای در ساختارها موفقیتی حاصل نمیشود. این یعنی مبارزه با فساد را از معلول به سمت علتها سوق دهیم قوانینی که تعارض منافع ایجاد میکنند، شفافیت ندارند و از نظارت سیستمی برخوردار نیستند فسادزا خواهند بود.
در نهایت نیز میتوان گفت آسیب شناسی وضعیت فساد نشان میدهد که ادراک فساد در کشور بسیار بیشتر از خود فساد است و همین موضوع میطلبد که با فوریت، دانش و تدبیر با فساد مبارزه شود.
🔻روزنامه کیهان
📍 اوکراین؛ نگاهی به ریشههای جنگ
✍️ سعدالله زارعی
تحلیل تحولات اوکراین را نباید از لحظه ورود یگانهای نظامی روسیه به خاک اوکراین تحلیل کرد. چنین تحلیلی واقعگرایانه نیست. اوکراین به سمت درگیری نظامی میرفت و به همین دلیل مقامات ارشد آمریکایی از قطعی بودن حمله روسیه به اوکراین خبر میدادند تا جایی که بعضی گمان کردند حمله ارتش سرخ به کییف توطئهای غربی برای وارد کردن روسیه به باتلاق است. بنابراین اول یک سلسله رخدادهایی به وقوع پیوستند بعد نقطه نهایی، حمله نظامی به اوکراین بود به همین جهت این سؤال را باید مطرح کرد که آمریکاییها که از قطعی بودن حمله صحبت میکردند، چرا در مقام از میان برداشتن علت حمله و یا برای آسیبناپذیر کردن اوکراین قدمی برنداشتند؟ درخصوص تحولات اوکراین توجه به نکات زیر اهمیت دارند:
۱- «کییف» پایتخت امروزی اوکراین پیش از آنکه مسکو پایتخت روسیه شود، پایتخت روسیه بوده است کما اینکه اوکراین جزء یکی از شش کشوری است که در سال ۱۹۲۲ - ۱۳۰۱ - به شکلگیری اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در زمان «ولادیمیر لنین» کمک کرده است. این در حالی است که کشورهایی مثل قزاقستان، تاجیکستان، قرقیزستان، ترکمنستان، لتونی و... ۳۴ سال بعد
- در سال ۱۹۵۶ - در زمان «نیکیتا خروشچف» به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی پیوسته و جمع ۱۵ فدراتیو را تکمیل کردهاند. برخلاف بقیه جمهوریهای شوروی سابق، اوکراین جمعیت انبوه روستبار دارد. این کشور از نظر نژادی ترکیبی از «راکینگها» و «اسلاوها» میباشد که همین ترکیب نژادی در روسیه هم وجود دارد و اساساً
اسم «روسیه» از زبان اسلاو گرفته شده است. موقعیت تاریخی و فرهنگی اوکراین برای روسیه بسیار متفاوت از فدراسیونهای دیگر دوران اتحاد جماهیر شوروی است چرا که از یکسو قرابت مشترک و توأمان نژادی و مذهبی میان روسیه و اوکراین در جمهوریهای دیگر وجود ندارد و از سوی دیگر اوکراین با مساحت بیش از ۶۰۰ کیلومتر مربع، مهمترین اتصالدهنده اروپای شرقی - که روسیه بخشی از آن است - به اروپای غربی به حساب میآید. بنابراین وقتی با ورود ناتو، محیط روسیه در نزدیکترین نقطه به آن ناامن شود، محیط داخلی روسیه ناامن شده است. بر این اساس باید گفت اگر آمریکاییها و اروپاییها خود را خالق ادبیات «بازدارندگی» و «پیشدستانه» به حساب آورده و برای خود «حق عملیاتهای بدون مجوز» قایل هستند، نمیتوانند روسیه را به دلیل اقدام بازدارنده و عملیات بدون مجوز شماتت نمایند.
۲ـ آمریکاییها و سایر اعضای ناتو در سال ۱۹۹۶ - ۱۳۷۵ -یعنی پنج سال پس از فروپاشی شوروی و با هدف اقناعسازی روسیه به همکاری در زمینههای امنیتی و نظامی - توافق کردند که سیاست «گسترش ناتو» به سمت شرق اروپا را کنار بگذارند. در این میان آمریکاییها به خصوص روی این موضوع تأکید کردند که ناتو حتی در شرق آلمان - یعنی جمهوری دموکراتیک سابق یا کشور آلمان شرقی سابق - حضور نمییابد. آمریکاییها و اروپاییها تا سال ۲۰۱۵ به این سیاست وفادار ماندند ولی از این زمان شروع به پیشروی کردند تا جایی که ظرف ۵ سال، ۱۴ کشور اروپایی - موسوم
به اروپای شرقی - را به عضویت ناتو درآوردند و در واقع به بخش اعظم اروپای شرقی که منطقه نفوذ روسیه بود و ظاهراً اروپاییها آن را به رسمیت میشناختند، مسلط گردیدند و بحث عضویت اوکراین و گرجستان را هم در دستور کار داشتند و زمینههای آن را فراهم کرده بودند. اگر آمریکاییها و اروپاییها این دو کشور - که سابقاً
دو عضو مهم و اصلی اتحاد جماهیر شوروی سابق بوده و از سال ۱۹۲۲ جزئی از آن محسوب میشدند - را به ضمیمه ناتو درمیآوردند، روسیه با تهدید جدی و قطعی مواجه میشد. کما اینکه مقامات آمریکایی پنهان نمیکردند که پس از الحاق اوکراین و گرجستان، قصد دارند روسیه را که ترکیب نزدیک به ۱۶۰ قوم و فرهنگ است را چندپاره و در واقع آن را از صفحه جغرافیا حذف نمایند.
۳- آمریکاییها با کمک اروپاییها پیش از ناتوئیزه کردن شرق اروپا، یک سلسله اقدامات سیاسی را با هدف تغییر در ژئوپولیتیک سیاسی بلوک شرق سابق انجام دادند که موسوم به انقلابهای رنگی بود. این اقدامات از سال ۲۰۰۰ و با انقلاب رنگی در صربستان شروع گردید و به «انقلاب بولدوزر» موسوم گشت. پس از آن گرجستان در سال ۲۰۰۳، اوکراین در سال ۲۰۰۴ و قرقیزستان در سال ۲۰۰۵ شاهد انقلابهای رنگی که هر کدام نامی داشتند، بود.
این انقلابها همه علیه دموکراسیهای نوپای اروپای شرقی ساماندهی شدند و مهمترین مظهر آن لغو نتایج انتخابات و به قدرت رساندن عوامل غرب از طریق فضاسازی سیاسی و خانهنشین کردن مردم صورت گرفت. همین روش علیه روسیه، علیه آذربایجان و علیه قزاقستان هم به اجرا گذاشته شد اما به نتیجه نرسید و با شکست انقلاب رنگی جمهوری آذربایجان، پروژه انقلابهای رنگی مخصوصاً پس از شکست آن در ایران (فتنه ۸۸) متوقف گردید. بنابراین غربیهایی که امروز اقدامات روسیه را محکوم میکنند، خوب است اولاً درباره اقدامات خود ضدحکومتهای مورد اشاره و در واقع اقدامات براندازانه علیه دولتهای مستقل در سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۵ توضیح بدهند و ثانیاً توضیحی درباره نقض توافق ۱۹۹۶ ناظر به عدم توسعه ناتو و به عضویت درآوردن ۱۴ کشور اروپای شرقی و تلاش برای عضوسازی دو کشور دیگر بدهند تا معلوم شود در ماجرای حمله نظامی به اوکراین - که حتماً محکوم است - چه کسی باید مسئولیت بپذیرد و چه کسی باید سرزنش شود.
در جریان انقلاب نارنجی اوکراین در سال ۲۰۰۴ دستکم چهل نفر از شهروندان این کشور کشته شدند و لااقل ۱۰۰ نفر مجروح گردیدند و در یک اقدام وحشتناک، راستگراهای تحت حمایت غرب،
یک گروه از کارگران ساختمانی در یک ساختمان نیمهساخته را به آتش کشیدند و آنان را زندهزنده در آتش سوزاندند.
۴- ولادیمیر پوتین رئیسجمهور روسیه در اولین نطق تلویزیونی خود پس از حمله به اوکراین، خطاب به مردم روسیه گفت برای «پیشگیری از یک خطر» دست به عملیات دفاعی زده است. او یادآوری کرد که روسیه در جریان جنگ جهانی دوم «بیطرف» بود و به وعده آلمانها برای عدم حمله به روسیه اعتماد کرد و نتیجه این شد که روسیه ۲۰ میلیون نفر نیروی نظامی خود را از دست بدهد. او گفت: ما یک بار دیگر در سال ۱۹۹۶ به غرب اعتماد کردیم ولی نتیجهاش حضور ناتو در کنار مرزهای روسیه بود. در واقع پوتین هدفگذاری امنیتی این جنگ را ترسیم کرده است. ما بدون شک با هر جنگی که مردم در آن کشته میشوند، مخالفیم و فرقی نمیکند این مردم شهروندان اوکراین باشند یا شهروند هر نقطه دیگر در دنیا. اما آنچه پوتین گفت یک تصویر خیالی از آنچه در سر داشت نبود؛ اتهامات او علیه اروپا و آمریکا واقعاً روی داده بود و وضع امنیتی روسیه در غرب سرزمین خود به هم ریخته بود و تهدید آمریکا علیه یکپارچگی روسیه واقعیت دارد؛ کما اینکه در سند راهبردی ۲۵ ساله آمریکا
- یعنی سند امنیتی سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۲۵ - با صراحت از فروپاشی فدراسیون روسیه سخن به میان آمده است. با این وصف اگر پوتین از بازدارندگی سخن میگوید و یا اگر از پیشگیری از یک خطر امنیتی جدی با مردمش صحبت میکند، اسناد آن وجود دارد.
۵- از این منظر تحولات اوکراین را طبعاً نمیتوان «آغاز تهاجمی شدن روسیه» نام نهاد یا آنطور که بعضی تصور کردهاند، بحران اوکراین آغاز دوران جدیدی در نظام بینالملل نیست و این تقسیم تاریخ به پیش و پس از حمله نظامی به اوکراین نیست؛ اما البته میتواند باشد و این وابسته به اقدامات دیگران در این صحنه است. اگر اروپا و آمریکا بخواهند این بحران را نقطه آغاز تنشهای بزرگ امنیتی قرار دهند، آنگاه میتوان از معارضه نظامی قدرتهای هستهای، به عنوان «دوره جدید» یاد کرد. ما هم البته میتوانیم در این صحنه، نقشی آسیامحورانه ایفا کرده و قاره کهن خود را یک قدم دیگر به سمت ایفای نقش اول بینالمللی حرکت دهیم.
🔻روزنامه اطلاعات
📍 توفان جنگ
✍️ ابوالقاسم قاسم زاده
بیش از یک هفته از جنگ در اوکراین گذشت و همچنان ادامه دارد. بعد از یک هفته از حملات نظامی روسیه، به روایت سازمان ملل بیش از یکونیم میلیون نفر از شهروندان اوکراینی آواره شدهاند و تاکنون تنها در لهستان (کشور همسایه اوکراین) یک میلیون اوکراینی پناه گرفتهاند. در دومین دور مذاکره «کییف و مسکو» دو طرف توافق کردند که یک «کریدور بشردوستانه» برای خروج غیرنظامیان از مناطق جنگی به وجود بیاورند. کریدورهای بشردوستانه راههایی هستند که در جریان درگیریهای نظامی با توافق طرفین امن نگاه داشته میشوند و از حمله نظامی مصون هستند.
از سوی دیگر سخنگوی سازمان ملل اعلام کرد که احتمال آوارگی ۱۰ میلیون نفر در جنگ اوکراین وجود دارد. اکنون ۴ میلیون نفر از مرزهای اوکراین خارج شدهاند و به کشورهای همسایه پناه بردهاند. از دو دور مذاکره نمایندگان اوکراین و روسیه تنها توافق دو طرف برای باز کردن کریدور بشردوستانه به عنوان نتیجه نشست اعلام شده است و این که خیلی زود دور سوم گفتگوهای نمایندگان دو طرف انجام خواهد گرفت، اما خبرهای غیررسمی حکایت از توافق فوری آتشبس دارد که به زودی اعلام رسمی خواهد شد. اگرچه انتشار این خبر در حد احتمال است، اما همزمان دولت آمریکا اعلام کرده است که: «همواره برای گفتگو با روسیه آمادهایم و در صورت توقف جنگ، تحریمها را لغو میکنیم» در همین فاصله زمانی به روایت خبرگزاری فرانسه، نخستوزیر انگلیس خواستار تشکیل جلسه اضطراری شورای امنیت سازمان ملل در مورد اوکراین شده است. رصد مجموعه خبرها از شروع جنگ تا امروز نشان میدهد که دو طرف جنگ روسیه «پوتین» و اوکراین «آمریکا و اروپا» دریافتهاند که تا اینجای کار تحولی که دلالت بر پیروزی یکطرف بر طرف دیگر داشته باشد، رخ نداده است و تنها بار هزینههای مالی و انسانی آن روزبهروز سنگینتر میشود. شاید مهمتر از آن، طولانی شدن جنگ موجب ارتقا و گستردگی فاز نظامی آن شود که خسارتهای انسانی و ویرانی در سراسر اوکراین دارد؛ بهخصوص خطر آسیبدیدگی نیروگاه انرژی اتمی اوکراین که انتشار تشعشات اتمی را به دنبال خواهد داشت. از سوی دیگر در همین مدت، اگرچه غرب (آمریکا ـ اروپا) جبهه گسترده و قوی جنگ خبری ـ روانی علیه روسیه و شخص پوتین به راه انداختهاند، اما بازتاب آن حتی در داخل آمریکا و کشورهای اصلی اروپا (متحدان آمریکا)، انگلیس، فرانسه و بهخصوص آلمان اولاً چندان مؤثر نبود، ثانیاً آنگونه که باید، افکار عمومی را تهییج نکرده است؛ بهخصوص که بهصورت عمومی، مردم آلمان و فرانسه و تا حدودی حتی در انگلیس نسبت به دولت آمریکا و سیاستهای خارجی کاخ سفید نه فقط خوشبین نیستند، بلکه اغلب آن را غیرقابل قبول و زیانآور برای کشور خود ارزیابی میکنند. به بیان دیگر، اروپاییها حاضر نیستند هزینه تقابل قدرتطلبی بایدن و پوتین را بپردازند.
نکته مهم دیگر اینکه با بالا رفتن یکباره قیمت نفت و گاز و مشکلات مصرف انرژی و هزینههای پرداختی برای آن در اروپا و حتی در آمریکا نیز توازن میان درآمد و هزینهها را در سبد زندگی خانوادهها بههم ریخته و تا حد نشانههای نارضایتیهای عمومی در جامعه ظهور و بروز یافته است. افزایش یکباره قیمت نفت و گاز در همه بخشهای اقتصادی، اعم از سرمایهگذاریهای مالی و روابط تجاری تأثیر منفی آشکاری ایجاد کرده است. در برخی از تحلیلهای اقتصادی ـ مالی نویسندگان اروپایی آمده است که بایدن با سیاستهای خود در کلید خوردن جنگ اوکراین و ستیز با مسکو و پکن، تنها بخش نظامیگری و تولیدات نظامیاش را رونق داد در حالیکه اغلب بخشهای سرمایهای بهخصوص در روابط تجاری تا اینجا از این جنگ و پوتین ستیزی بایدن خسارت دیدهاند و نگران آیندهاند، بهخصوص که خبرهای نگرانکننده تقابل با چین بر سر «تایوان» اینجا و آنجا خبرساز میشود.
در این آشفته بازار جنگ، دولت انگلیس بهجای ارائه راهحلی برای پایان بخشیدن به آن یا طرح سیاسی معقول، بیشتر تلاش میکند تا رضایت رئیس جمهوری آمریکا را برآورده سازد؛ آنهم در حالیکه نه فقط هزینهای برای ادامه جنگ تقبل نمیکند که تنها به شعارهای سیاسی مردمپسند اوکراینیها اکتفا میکند؛ کما اینکه وزیر خارجه انگلیس به خبرنگاران میگوید: «… ما دو هدف مشخص داریم: پوتین باید در اوکراین شکست بخورد. ما به اوکراینیها تسلیحات میدهیم و در حال تقویت جناح شرقی ناتو هستیم. دوم، باید از این موضوع اطمینان حاصل کنیم که اقتصاد روسیه فلج شود تا قادر به تداوم تأمین مالی پوتین و ماشین جنگی او نباشد.»
در مقابل این سخنان شعارگونه وزیر خارجه انگلیس، وزیر خارجه روسیه خطر بروز جنگ جهانی سوم را هشدار داده و گفته است: «جنگ جهانی سوم یک جنگ هستهای ویرانگر خواهد بود. بایدن باتجربه است و میداند هیچ جایگزینی برای تحریمها بهجز جنگ جهانی وجود ندارد. روسیه اجازه نخواهد داد اوکراین سلاح هستهای داشته باشد. هدف از عملیات نظامی علیه اوکراین خلع سلاح این کشور است.» دوستی در رصد تهدیدهای بایدن و پوتین در این جنگ که آن را هنوز جنگ محدود در اوکراین میخوانند، میگفت: «خطر جنگ جهانی آنهم در جهان دارای سلاحهای اتمی ویرانگر است و بعید به نظر نمیآید. اگرچه شوخی سیاسی مینماید، اما گذشتگان ما گفتهاند که دو جنگ اول و دوم هم شوخی شوخی سربرآورد و فاجعه جهانی آفرید!»
جنگ در اوکراین تا اینجا هم ابعاد سیاسی ـ امنیتی و هم اقتصادی و مالی بینالمللی داشته و هم خطر برای آینده جهان را نشان میدهد. از میان انواع و اقسام برداشتها و نقد و نظرپردازیها چنین برمیآید که:
۱ـ بعد از نزدیک به ۱۰ روز از جنگ اوکراین، حاصلی بهجز ویرانگری در اوکراین، آوارگی میلیونی شهروندان و مردم عادی آن، بههم خوردن بازارهای مالی در نیویورک و در اروپا، متضرر شدن آلمان بیش از هر کشور اروپایی، بههم ریختن تعادل بازارهای نفت و گاز و بحران قیمت در انرژی هم در اروپا و هم در آمریکا، پیچیدهتر شدن مرحله به مرحله این جنگ که گمان کوتاه مدت بودن آن داده میشد و در نهایت احتمال ادامه جنگی کور و ویرانگر برای اغلب کشورهایی که هیچ دولت و کشوری از آن سود نخواهد برد، نداشته است.
۲ـ در محافل سیاسی غرب دو احتمال درباره آینده این جنگ بیشتر نمود یافته است. ۱ـ اعلام آتشبس بعد از دیدار سوم دو طرف درگیر در جنگ (اوکراین ـ روسیه) و توافق برای ادامه گفتگوهای سیاسی تا حصول توافقی دو طرفه.
۲ـ تشدید فاز تخریبی جنگ تا سقوط «کیف» (مرکز اوکراین) و همزمان تشدید محاصره یا بایکوت و تحریمهای فراگیر پوتین و روسیه، بهطوری که در محاصره اقتصادی، سیاسی در شعاع منطقهای (اروپا) و بینالمللی قرار داده شود؛ اما تا اینجای کار احتمال اینکه آینده این جنگ، مصالحه طرفین باشد، بیشتر است.
🔻روزنامه اعتماد
📍 قیصریه اینترنت
✍️عباس عبدی
کلیات طرح صیانت که با نام جدیدی برای رسیدگی در دستور کار کمیسیون ویژه مجلس قرار گرفته بود برخلاف قانون آییننامه داخلی تصویب شد و هنوز بهطور دقیق معلوم نیست که در ادامه به چه سرنوشتی دچار خواهد شد. هر چند نواصولگرایان با تمام توان دنبال تصویب آن هستند حتی اگر توهین کنند و دروغ بگویند. رسیدگی به آن در زمان بررسی بودجه و در مدت اندک کمتر از ساعت نشان داد که پشت این عجله در تصویب، به احتمال فراوان ماجرایی وجود دارد. معضل اینترنت و طرح صیانت چیست؟ ماجرا روشن است. بیایید به این پرسش پاسخ دهیم که بقای در قدرت چگونه محقق و تضمین خواهد شد؟ یا با همراهی مردم و اقناع جامعه و رای آنان است، یا با کنار زدن مردم محقق میشود. در صورت اول، آزادی رسانهها و دسترسی عموم به آن و نقد و پاسخ به نقد، لازمه چنین حالتی است، چون همراهی مردم و نخبگان و نیز جلب نظر مردم و اقناع آنان، مستلزم وجود رسانههای آزاد و سپس نهادهای مدنی برای شکل دادن جریانهای سیاسی و بالاخره حضور در انتخابات آزاد برای دراختیار گرفتن قدرت است که این نیز باید با آزادی حضور همه نامزدهای انتخاباتی باشد. در نقطه مقابل و حالت دوم، در اولین گام باید رسانه آزاد را از مردم گرفت و از طریق حذف نامزدها نیز مشکل انتخابات و نهادهای مدنی را حل کرد. اگر در این حالت، رسانههای آزاد در جامعه باقی بمانند، تداوم حضور در مجلس یا دولت با نقد عمومی و مخالفت مردم ممکن نخواهد بود و در این حالت ساختار سیاسی را ناپایدار میکند. پس باید یکی از دو راه را انتخاب کرد؛ یا بساط رسانههای مستقل و آزاد را جمع کرد یا نسبت به اصول سیاسی موجود که مبتنی بر حذف دیگران و انحصار است تجدیدنظر کرد. راه سومی وجود ندارد.
اگر از این زاویه به مساله طرح صیانت نگاه کنیم، روشن میشود که با وضعیت سیاسی موجود هیچ راهی جز حذف فضای مجازی برای صاحبان قدرت کنونی وجود ندارد، مگر اینکه رویکرد آنان نسبت به سیاست و اداره امور تغییر کند. تجربه سالهای گذشته و همین ۷ ماه نشان داده است که بهشدت تحت فشار دسترسی عموم به رسانههای آزاد هستند. رسانههایی که عمدتا در قالب ماهواره و بیشتر از آن در قالب فضای مجازی است. نمونههای دم دستی و کوچک آن همین تهدید فرماندار رفسنجان علیه خبرنگار، یا سیلی زدنها به سربازان، یا حتی همین تصویب طرح صیانت و نیز مسائل برجام، موضوعات اقتصادی و... مهمترش رویدادهای ۹۸ و سقوط هواپیما است. بنابراین انتظار میرود که نمایندگان برای تثبیت وضعیتی که منجر به حضور خودشان در مجلس شده است، این طرح را تصویب کنند، یا دنبال تصویب آن باشند. بقیه توجیهات نیز پوششی است چون هیچکس با ممانعت از عوارض منفی رسانههای مجازی مخالفتی ندارد با راهحلهای نادرست مخالف هستند. ولی اقدام به بستن فضای مجازی نیز مشکلات خاص خود را دارد. در گذشته میشد رادیو و تلویزیون و حتی مطبوعات را انحصاری و سانسور را برقرار کرد و به بقای خود ادامه داد، ولی اکنون با ماهواره و اینترنت نمیتوان چنین کرد. زیرا اختیار ماهواره تا حدود زیادی از دسترس حکومت خارج است، پارازیت هم مساله را حل نمیکند جز اینکه گفته میشود بیماریزا هم هست. ولی ماجرای اینترنت به کلی متفاوت است و بستن آن یعنی رفتن به گذشته و مترادف با افزایش فقر و بدبختی و توقف رشد اقتصادی و مهاجرت نخبگان از کشور است. جامعهای که میخواهد کسب و کارهای استارتآپی آن پیشرو باشد، نمیتواند با اینترنت مبارزه کند، بلکه باید آن را توسعه دهد. اینترنت در همه حوزهها نفوذ کرده است. از امور اداری گرفته تا آموزش، بانک، صنعت، کشاورزی، محیطزیست، مخابرات، ارتباطات شخصی و خانوادگی، حمل و نقل و... اینترنت یک زیرساخت اساسی برای تحول است. فقط بخش کوچکی از آن به نقل و انتقال خبر و تحلیل اختصاص مییابد و هیچ عاقلی برای یک دستمال، قیصریه را آتش نمیزند. این مثل آن است که از ترس تب کردن، خودکشی کنیم.اینترنت برای مردم وسیلهای برای انجام کارهای روزمره است، زندگی و معیشت مردم با اینترنت گره خورده است. محدود کردن اینترنت مثل قطع برق است. برای کنترل یک جامعه میتوان آن را به عقب برد، خرافات را ترویج کرد، به جای علم پزشکی، طب سنتی را ترویج کرد و بسیاری از کارهایی که تاکنون انجام شده است، در این صورت لازم است به دو نکته توجه شود. یکم گروهی که قدرت خود را در بازگشت به گذشته میبینند، به روشنی به جامعه نشان میدهند که آیندهای برای خود نمیبینند. دوم؛ اگر جامعهای با یک گروه سیاسی مخالف باشد، از هر چیزی به عنوان ابزار استفاده خواهد کرد. تلویزیون یک رسانه بود ولی نوار کاست نه رسانه بود و نه در برابر تلویزیون قدرتی داشت ولی دیدیم که چگونه در جریان انقلاب ابهت رسانه فراگیر تلویزیون در برابر آن شکست.مساله این است که میتوانند اینترنت را ضعیف کنند و بزرگترین ضربه را به حیات اجتماعی و اقتصادی و روانی مردم بزنند، ولی درنهایت مشکل مورد نظرشان حل نخواهد شد. چرا؟ زیرا کسانی که دنبال خبر و تحلیل هستند به هر نحوی آن را به دست میآورند و این بخشهای دیگر زندگی و حیات اقتصادی هستند که زیان میبینند. اجازه دهید مثالی بزنم. اگر داشتن چاقو را غیرقانونی کنید، آن کسی که دنبال چاقو است به هر قیمتی شده آن را تهیه میکند، ولی مردم عادی هستند که برای انجام امور روزمره خودشان نیازمند چاقو هستند و نمیتوانند به دست آورند. سرانجامِ این تناقض به کجا خواهد رسید؟ ارزیابی بنده این است که سیاستهای ضد اینترنت ادامه مییابد، ولی عوارض آن گریبان جامعه و کسب و کار را میگیرد و در مقابل منافع موردنظر حکومت به دست نخواهد آمد، یا فقط به میزان اندکی و در کوتاهمدت محقق میشود. این وضع ادامه پیدا میکند و فرصتها از میان میرود، فقر بیشتر میشود، رشد اقتصادی خرابتر میشود، اعصاب مردم خُردتر میشود و یک تجربه زیانبار دیگر را شاهد خواهیم بود. خود دانید.
🔻روزنامه شرق
📍 گذر از فرودستی
✍️احمد غلامی
آنچه ما امروز بیش از هر چیز در جامعه شاهدیم، نوعی فرودستسازی در آحاد جامعه است. این فرودستسازی جماعتی گسترده را دربر میگیرد که از گروهها و طیفهای متفاوتی شکل گرفته است. این تنوع جمعیتی، فرودستان را از فرودستان قبل از انقلاب و حتی دورههای آغازین دولتهای انقلاب متفاوت کرده است. پیش از انقلاب، دهقانان بدون زمین و مهاجران حاشیه شهرها فرودستان را نمایندگی میکردند. در ابتدای دولتهای انقلاب، فرودستان اقشار فقیر بهجامانده از وضعیت نابسامان دوره پهلوی بودند که نیازی عاجل به کمک داشتند و از اینرو توجه به دهقانان و روستاها با سرعتی بسیار در دستور کار دولتهای انقلاب قرار گرفت و برقرسانی و لولهکشی آب و جادهسازی در معنای ظاهری، تغییری اساسی در وضعیت فرودستان به وجود آورد. بیتردید وضعیت نابسامان روستاها و اوضاع فلاکتبار روستاییان در قبل از انقلاب و بعد از آن قابل مقایسه نیست، اما با اینهمه تغییرات جدی در ازبینبردن فرودستی اتفاق نیفتاد. امروز تعبیر فرودستان بسیاری از گروههای اجتماعی را دربر میگیرد که به شکل پراکنده تودههایی از مردم را شکل دادهاند که قادر نیستند در برابر دولتها تبدیل به جمعیتی هژمونیک شوند؛ چراکه در میان این جماعت، طیفهای گوناگونی از مردم با سطح دانش و درآمدی متفاوت با جهاننگری متفاوت وجود دارد که فقط در یک نکته با هم اشتراک نظر دارند و آن چیزی نیست جز «فهم رایج» از شرایط. اینک فرودستان بیش از آنکه دهقانان، مهاجران حاشیه شهرها و دستفروشان خیابانی باشند، جمع کثیری از بازنشستگان، کارمندان، دانشجویان و پرستاران هستند. فرودستان یعنی گروههایی که قادر نیستند از شرایط فهم رایج به «فهم درست» عبور کنند. ماندن فرودستان در موقعیت «فهم رایج»، امکان هرگونه کنش سیاسی را از آنان سلب کرده و آنان را در حیطه پاییندستی نگه میدارد. درواقع فرودستی بیش از آنکه جنبه اقتصادی داشته باشد که دارد، جنبه فرهنگی، اجتماعی و منزلتی پیدا کرده است. فرودستشدن، فرودستماندن و فرودستکردن جامعه نتیجه یکسانی دارد و آن نتیجه، چیزی نیست جز ناتوانی از کنش سیاسی. اگر بخواهیم از این منظر انتخابات ۱۴۰۰ را تحلیل کنیم، در کنار همه عوامل باید عامل فرودستسازی توسط دولتهای گذشته را هم به حساب بیاوریم. فرودستان نمیتوانند جامعه مدنی تشکیل بدهند و چون قادر به این کار نیستند، ظرفیت دولتسازی هم ندارند. با آغاز دولت احمدینژاد فرودستسازی سرعت گرفت و در دولت روحانی نهتنها این کار ادامه پیدا کرد، بلکه عمق بیشتری یافت و آحاد مردم از سیاست به معنای واقعی و حتی روزمره آن کنار گذاشته شدند. بازگشت به وضعیت سیاست، یعنی بازگشت به جامعهای پویا که قادر است در معادلات قدرت مؤثر باشد.
اما این کار دیگر کار دشواری است؛ چراکه در این وضعیت مردم دچار فهم رایج هستند و این وضعیت یعنی ماندن در وضعیت پیشاانتقادی یا غیرانتقادی، یعنی باور به گستره وسیعی از هر آنچه در بین عموم شایع است. فهم درست، غلبه انتقادی بر چنین پیشداوریهایی است. با آگاهی انتقادی میتوان به فهم درست رسید. این آگاهی انتقادی هم نیاز به تئوری دارد و هم عمل (پراکسیس). اگر بخواهیم با این صورتبندی به تاریخ فرودستان بازگردیم و آنان را در موقعیت تاریخیشان بررسی کنیم، بیش از پیش به اهمیت دولت اصلاحات پی خواهیم برد؛ دولتی که توانست جامعه مدنی را هرچند موقت و مستعجل شکل بدهد تا اهمیت فرودستان را برای رسیدن به یک هژمونی دولتساز یادآوری کند. اگرچه جامعه مدنی دولت خاتمی از طبقه متوسط شکل گرفته بود که نماینده فرودستان و حافظ منافع آنان نبود، اما در گذر فرودستان از فهم رایج به فهم درست نقشی کلیدی داشت. از اینرو شاید مخالفان دولت اصلاحات، عملکردهای سیاسی و اجتماعی آن را تاب نمیآوردند و درصدد برآمدند تا دولتی برکشند به نام فرودستان و به کام فرادستان. اینگونه بود که دولت احمدینژاد شکل گرفت. دولت او بیش از هر زمان دیگری فرودستسازی را آغاز کرد. فهم پوپولیسم یعنی فهم رایج از سیاست، اجتماع، اقتصاد و دانش. احمدینژاد فهم رایج از سیاست را نهادینه کرد و تمام اشکال جامعه مدنی را از بین برد؛ خاصه نیروهای آلترناتیو جامعه مدنی، روشنفکران که قادر بودند با اینکه منافع مشترکی با فرودستان نداشتند، منافع اقتصادی آنان را راهبردی کنند و آنان را در مسیر فهم درست قرار بدهند؛ یعنی دادن آگاهی و فرادستسازی سیاسی فرودستان. از همین منظر است که دموکراسی و برابری در این دوره کارکردی ایدئولوژیک پیدا کرد. در اینجا ایدئولوژی به معنای منفی آن به کار گرفته نشده است. ایدئولوژی در اینجا به معنای عصاره جهانبینی گروه مسلط است که تلاش میکنند این جهانبینی را به دیگر گروهها تسری بدهند تا به قدرتی هژمونیک تبدیل شود. بیدلیل نیست احمدینژاد و عموم پوپولیستها با روشنفکران سر عناد دارند و در تحقیر آنان هیچ فرصتی را از دست نمیدهند. دولت روحانی با ناآگاهی از توان روشنفکران، قشر بوروکرات میانمایهای را بر سر کار آورد که بیش از پوپولیسم در خدمت فهم رایج بود. در دولت رئیسی نه چیزی به نام جامعه مدنی دولت خاتمی وجود دارد، نه از پوپولیسم احمدینژاد خبری است. بوروکراتهای میانمایه دولت روحانی نیز جملگی بازنشسته شدهاند و در پی حفظ منافع خود هستند. دولت سیزدهم عصاره فهم رایج از پیوند دولت و ملت است؛ البته اگر چیزی به نام دولت و ملت هنوز وجود داشته باشد.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 بحران اوکراین: ساختار نوین در بازار انرژی جهان؟
✍️محمود خاقانی
برخی از صاحبنظران با تردید ناظر بحران اوکراین هستند و آن را یک بحران ساختگی برای انحراف افکار عمومی جهان از بحرانهای بالقوه دیگر میدانند که وقوع آنها اجتنابناپذیر است.
آنها معتقدند که رییسجمهور اوکراین که یک کمدین و بازیگر در برنامههای تلویزیونی بود خودش رییسجمهور واقعی نیست و نقش رییسجمهوری را بازی میکند. در واقع دولت پنهان یعنی الیگارشی (اصحاب ثروت و قدرت) حاکم در اوکراین او را مدیریت و هدایت میکنند. برخی معتقدند که جنگ در اوکراین به دلیل عدم حل و فصل اختلافات بین الیگارشی حاکم در روسیه و الیگارشی حاکم در اوکراین، آمریکا، اروپا و غرب است. از زمانی که ولودیمیر زلنسکی (مورد حمایت غرب و رژیم صهیونیستی) به عنوان رییسجمهور شروع به کار کرد محدودیتهای سیاسی و آزادیهای اجتماعی زیادی علیه مردم و مخالفان زلنسکی در اوکراین اعمال شده است. افراد بسیاری دستگیر و زندانی شدهاند. مردم اوکراین از این موضوع تعجب میکنند که به طورکلی چرا دولت زلنسکی اعلام کرد که اوکراین خواهان عضویت در پیمان نظامی ناتو است؟ عضویت در پیمان نظامی ناتو یعنی استقرار سلاحهای مخرب و کشتار جمعی آمریکا و متحدان آمریکا در خاک اوکراین و در نزدیکی دروازههای مسکو. این سوال مطرح میشود که آیا روسیه حق دارد نگران امنیت اقتصادی و سیاسی و تمامیت ارضی روسیه در برابر تهاجم نظامی ناتو باشد یا نه؟ اگر رژیم صهیونیستی و آمریکا میگویند چنانچه کشوری نظیر ایران نباید به سلاح هستهای مجهز شود و اگر بشود همه گزینهها روی میز است که شامل حمله نظامی به ایران هم میشود، چرا روسیه نباید به مجهز شدن اوکراین به سلاحهای هستهای اعتراض کند و همه گزینهها برای روسیه روی میز نباشد؟ به همین دلیل اخیرا مسکو اعلام کرد که اقدام و عملیات نظامی روسیه علیه اوکراین برای جلوگیری از مجهز شدن اوکراین به سلاحهای کشتار جمعی هستهای است.
نیازی به جنگ نبود! بود؟
بسیاری از صاحبنظران معتقد بودند که روسیه به اوکراین حمله نخواهد کرد و غرب قبول خواهد که اوکراین و گرجستان به عضویت ناتو پذیرفته نشوند. در واقع دولت اوکراین میتوانست بین شرق و غرب بیطرف باشد و درخواست عضویت در ناتو را پس بگیرد. ولی دولت پنهان (الیگارشی حاکم) در اوکراین به زلنسکی این اجازه را نداد. درواقع غرب و الیگارشی حاکم در اوکراین خواهان حمله نظامی روسیه به اوکراین بودند. چرا؟ این سوالی است که باید مدتی منتظر بود تا بتوان به آن پاسخ داد. شاید غرب هم دنبال بهانه برای تهاجم نظامی به کشور دیگری بوده و باشد.
نگرانی آمریکا از کاهش قدرت دلار و قدرت سیاسی آمریکا در جهان
در جلسه شورای امنیت سازمان ملل متحد که به خواست آمریکا و متحدان آمریکا علیه روسیه برگزار شد رای ممتنع چین جلب توجه کرد. در همین حال رای ممتنع هند و امارات متحده عربی هم قابل توجه بود زیرا بسیاری از صاحبنظران به این نتیجه رسیدهاند که نفوذ آمریکا در خاورمیانه در مقام مقایسه با نفوذ روسیه و چین در خاورمیانه محدودتر شده است. دولت بایدن بارها اذعان داشته است که خروج دولت ترامپ از توافق برجام یک اشتباه سیاسی بزرگ در سیاست خارجی آمریکا بود. در پاسخ حزب جمهوریخواه آمریکا دولت بایدن را متهم میکند که با خروج ناگهانی از افغانستان سابقه موفقی از خود باقی نگذاشت. مخالفان بایدن در آمریکا میگویند در سوریه هم دولت آمریکا تقریبا میدان را به ایران و روسیه واگذار کرده است.
خونریزی مردم اوکراین برای تغییر ساختار در بازار بینالمللی نفت وگاز
در خاورمیانه پس از اجرای طرح عادیسازی روابط شیخهای حاکم در خلیج فارس و حاکمان مادامالعمر نظامی در مصر و سایر کشورها در شمال آفریقا با رژیم صهیونیستی اینطور عنوان شد که بازار بینالمللی نفت و گاز ساختار تازهای پیدا کرده و تولیدکنندگان و صادرکنندگان نفت خام و گاز طبیعی در خلیجفارس به طور عمده نفت و گاز صادراتیشان را به آمریکا و متحدان آمریکا میفروشند که دربرگیرنده هند نیز خواهد بود.
سایمون واتکینز تحلیلگر شبکه خبری اویلپرایس دات کام در این رابطه نوشته است که سیاست متقاعد کردن تولیدکنندگان و صادرکنندگان نفت و گاز در خلیج فارس و خاورمیانه برای فروش نفت و گاز به آمریکا و متحدان آمریکا براساس این طرح بود که چنانچه بحران غیرمنتظرهای پدید آمد، نظیر «بحران اوکراین» و تامین امنیت انرژی آمریکا و متحدان غربی آمریکا به طور مثال توسط روسیه مورد تهدید قرار گرفت، جایگزین مناسب برای نفت و گاز وارداتی از روسیه پیشبینی شده باشد. اما به نظر میرسد محاسبات آمریکا در تشویق و شاید توافق پنهان با روسیه برای تهاجم نظامی به اوکراین درست از آب درنیامدهاند. در نتیجه کشورهای اروپایی با نگرانی دنبال جایگزین برای انرژی وارداتی از روسیه به منظور تامین امنیت انرژی مورد نیاز خود هستند.
سایمون واتکینز در مطلبی که روز سهشنبه دهم اسفندماه ۱۴۰۰ در اویلپرایس دات کام منتشر شد نوشته است: واشنگتن اینطور تصور میکرد که در بازارهای بینالمللی نفت و گاز میتواند هند را به عنوان یک خریدار و واردکننده عمده جایگزین چین کند و چین با یک چالش جدی در حیاط خلوت خود در آسیا مواجه و تضعیف شود. در واقع آمریکا با بررسیها و برنامهریزیهایی که کرده بود اطمینان داشت که این طرح راهبردی تحقق پیدا میکند و کارایی لازم را دارد. به همین دلیل آمریکا تلاش میکرد و میکند که کشورهای درگیر در این طرح را متقاعد و تشویق کند که ساختار و نظم جهانی جدید (همانطور که با تهاجم نظامی روسیه به اوکراین به نمایش گذاشته شد) را قبول کنند. در این ساختار و نظم جهانی نوین بازیهای سیاسی و جغرافیای سیاسی و تسلط بر منابع زیرزمینی کشورها نظیر نفت، گاز، طلا و… بازیها براساس حاصل جمع صفر خواهند بود. به این معنی که در نهایت یکی از بازیگران، موفق و برنده میشود و طرف دیگر بازنده خواهد بود. در نتیجه حاکمان در کشورهای مختلف باید بفهمند که طرف یکی از بازیگران را بگیرند و آماده باشند که نتیجه طرفداریشان از بازیگر مورد نظری که انتخاب کردهاند را بپذیرند.
پس از اینکه آمریکا طرح جایگزینی هند در منطقه و در بازار جهانی انرژی به جای چین را به مرحله اجرا درآورد، در تاریخ ۱۵ ژوئن سال ۲۰۲۰ میلادی نیروهای نظامی هندی در منطقه مورد مناقشه دره گالوان در کوه هیمالیا با نیروهای نظامی چینی درگیر شدند، اما چین متوجه برنامه راهبردی جدید آمریکا بود. به همین دلیل تلفات برخوردهای نظامی با هند بسیار پایین بود و توسعه پیدا نکرد. در همین حال چین برنامه یک کمربند، یک جاده را همچنان برای نزدیک کردن کشورهای آسیایی به یکدیگر و متحد کردن آنها در یک اتحادیه اقتصادی و نظامی و نفوذ در خاورمیانه و جنوب اروپا پیگیری کرد و میکند.
بزرگترین اشتباه سیاست خارجی آمریکا: خروج از برجام
دولت بایدن بارها و بارها تکرار کرده است که بزرگترین اشتباه در سیاست خارجی آمریکا در دولت ترامپ خروج آمریکا از برجام بود. در همین حال بسیاری از صاحبنظران معتقدند که دولت بایدن با آهستهکاری در موفقیت آمریکا برای بازگشت به برجام و خروج ناگهانی از افغانستان، عراق و نیز عقبنشینی از بیشتر مناطق سوریه اشتباهات در سیاست خارجی آمریکا را تکرار کرده است و در همین حال تلاش کرد سیاست جایگزینی هند در آسیا به جای چین به منظور مهار چین را پیگیری و اجرایی کند.
آشکار کردن روابط پنهان رژیم صهیونیستی و شیوخ حاکم در خلیجفارس
سیاستی که دولت ترامپ در آشکار کردن روابط رژیم صهیونیستی و حاکمان در شیخنشینهای خلیج فارس تعریف کرده بود (در دولت بایدن هم تداوم دارد) برای گشایش راه تازهای به منظور توسعه همکاریهای اقتصادی و نظامی متحدان آمریکا و رژیم صهیونیستی از طریق امارات متحده عربی، کویت، بحرین، عمان، آل سعود، هند و… برای مقابله با توسعه نفوذ چین در منطقه در ماه آگوست ۲۰۲۰ اعلام و تعریف شد.
افزایش تقاضا برای مصرف انرژی در هند
در همین حال آژانس بینالمللی انرژی (IEA) گزارشی منتشر کرد و نشان داد که میزان تقاضا برای مصرف انرژی در هند از اتحادیه اروپا پیشی خواهد گرفت و هند به عنوان سومین کشور جهان، بیشترین سهم از رشد تقاضای مصرف انرژی را با ۲۵ درصد در دو دهه آینده خواهد داشت. در نتیجه تا سال ۲۰۳۰ میلادی انتظار میرود که تقاضا برای مصرف انرژی در هند حدود دو برابر و یا بیشتر افزایش پیدا کند و تا سال ۲۰۴۰ میلادی اقتصاد هند از نظر تولید ناخالص داخلی با کشوری نظیر ژاپن برابری خواهد کرد.
اشتباه راهبردی آمریکا درباره هند
آمریکا بر این تصور بود که هند خواهان ایفای نقش مهمتری در بازار جهانی انرژی است، به طوری که سایمون واتکینز در اویلپرایس داتکام نوشته است روابط و نفوذ هند در امارات متحده عربی که قرار است میزان حدود چهار میلیون بشکه نفت خامی که در روز تولید میکند را به روزی پنج میلیون بشکه برساند در تامین امنیت انرژی مورد نیاز هند ایفای نقش خواهد کرد. در تاریخ ۱۸ فوریه ۲۰۲۲ براساس گزارش اویلپرایس دات کام «سایمون واتکینز» وقتی که قیمت نفت خام در بازارهای بینالمللی از صد دلار در هر بشکه عبور کرد امارات متحده عربی و هند در بیانیه چشمانداز توسعه همکاریهای مشترک تداوم همکاریهای دوجانبه در صنعت نفت و گاز را مورد تاکید قرار دادند.
در همین حال ولادیمیر پوتین آنطور که سایمون واتکینز توضیح میدهد از وضعیت آشفته سیاسی داخلی آمریکا پس از خروج ناگهانی ارتش آمریکا از افغانستان و روی کار آمدن دوباره طالبان در افغانستان و نیز پایان یافتن ماموریت رزمی ارتش آمریکا در عراق بهرهبرداری کرد و با هند برای یک معامله بزرگ و گسترده به طور پنهان به توافق رسید که نتیجه آن در رای مشابه هند و امارات متحده عربی (رای ممتنع) در شورای امنیت سازمان ملل متحد علیه تهاجم نظامی روسیه به اوکراین مشاهده شد.
شکست طرح آمریکا برای جایگزینی هند به جای چین
ماجرای رای ممتنع هند و امارات متحده عربی در سازمان ملل متحد برخلاف انتظار دولت آمریکا بود و این معنی را دربر داشت که طرح آمریکا برای جایگزینی هند در بازارجهانی انرژی به جای چین شکست خورده است. در همین حال رژیم صهیونیستی بر سر دوراهی بزرگی قرار گرفته بود و آن اینکه تهاجم روسیه به اوکراین را محکوم کند و یا از الیگارشی حاکم در اوکراین که متشکل از یهودیان ثروتمند و صاحب قدرت اوکراین هستند و رییسجمهور اوکراین هم یهودی است حمایت کند. دولت رژیم اشغالگر قدس از این واهمه داشت که چنانچه علیه روسیه رای بدهد روسیه از ادامه همکاریها در سوریه با رژیم صهیونیستی خودداری خواهد کرد. به همین دلیل سعی کرد به عنوان میانجی ایفای نقش کند که شکست خورد و سرانجام و از روی ناچاری به قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل متحد در روز یازدهم اسفندماه ۱۴۹۹ علیه روسیه رای داد.
قرارداد «ایندین اویل» و «روزنفت»
سایمون واتکینز مدعی است که اویلپرایس دات کام به طور انحصاری توانست این خبر را منتشر و اطلاعرسانی کند که در اواسط ماه دسامبر سال ۲۰۲۱ شرکت بزرگ نفتی دولتی روسیه «روزنفت» قراردادی با شرکت دولتی هندی «ایندین اویل» امضا کرد که براساس آن تا پایان سال ۲۰۲۲ روسیه به هند حدود ۱۵ میلیون بشکه نفت خام صادر میکند. قرارداد امضا شده بین ایندین اویل و روزنفت یکی از ۲۸ قراردادی بود که در سفر ولادیمیر پوتین و دیدار پوتین با نخستوزیر هند نارندرا مودی علاوه بر نفت و گاز دربرگیرنده کشتیسازی، همکاریهای نظامی، فولاد و غیره میشوند. در واقع تا سال ۲۰۳۵ میلادی هند و روسیه سی میلیارد دلار تجارت و پنجاه میلیارد دلار سرمایهگذاری مشترک را برنامهریزی کردهاند.
استقلال ایران در سیاستهای بینالمللی رای ممتنع ایران غرب را شگفتزده کرد
آمریکا و متحدان آمریکا به ویژه رژیم صهیونیستی منتظر بودند که جمهوری اسلامی ایران در رایگیری برای قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل متحد که از روسیه خواسته به عملیات نظامی در اوکراین پایان دهد، رای منفی بدهد، اما در کمال تعجب مشاهده کردند که در رایگیری یازدهم اسفندماه ۱۴۰۰ ایران همراه سایر کشورها به این قطعنامه رای ممتنع داد.
در واقع برخی از ناظران آگاه رای ممتنع ایران در سازمان ملل را شکستی دیگر در سیاستهای طراحیشده آمریکا و رژیم صهیونیستی در خلیج فارس و خاورمیانه ارزیابی کردند که حاکی از استقلال نظام جمهوری اسلامی ایران و عدم وابستگی به مدعیان ابرقدرتی در جهان است.
کارشناسان صاحبنظر اقتصاد انرژی در اروپا معتقدند زمان آن فرارسیده که اروپاییان در مذاکرات برجام در وین برای تامین امنیت انرژی مورد نیاز مردم اروپا مستقل از سیاستهای آمریکا و رژیم صهیونیستی تصمیمگیری کنند و اشتباهاتشان در روابطی که تاکنون با تهران داشتند را جبران کنند.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 معادلات جنگ اوکراین
✍️دکتر ابراهیم متقی
اگرچه دیپلماسی هستهای ایران قبل از اقدامات نظامی روسیه علیه تمامیت سرزمینی اوکراین در روند نهاییسازی قرار داشت، اما بحران امنیتی و ژئوپلیتیکی اوکراین منجر به وقفه مرحلهای در ارتباط با آینده دیپلماسی هستهای ایران شد.در چنین فرآیندی بود که جو بایدن در سوم مارس ۲۰۲۲ قانون اضطراری اعمال محدودیتهای اقتصادی آمریکا علیه ایران را برای یک سال دیگر تمدید کرد. براساس قانون سال ۱۹۹۵ جمهوری اسلامی ایران به عنوان بازیگر تهدیدکننده منافع ملی آمریکا معرفی شد که باید از سازوکارها و قواعد محدودکننده علیه آن بهره گرفت.
در این فرآیند، انگارههای مختلف و گمانهزنیهایی درباره سفر «رافائل گروسی» مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی به ایران در ۵ مارس ۲۰۲۲ نیز مطرح شده است.اگرچه نقل قولهای مطرح شده درباره آینده برجام و نتایج دیپلماسی وین متفاوت است، اما واقعیت آن است که روند فعالیتهای ایران با گروههای مختلف اروپایی، چین، روسیه و ایالاتمتحده با فراز و نشیبهای خاص خود در حال تداوم است. اگرچه هنوز ایران و ایالاتمتحده تصمیم سیاسی خود درباره سانتریفیوژها و میزان اورانیوم غنی شده در ایران را علنی نکردهاند، اما روند عمومی دیپلماسی هستهای وین بیانگر آن است که فرآیندهای نیل به توافق از سوی تمامی دیپلماتهای شرکتکننده در مذاکرات وین با انگاره مثبت تحلیل میشود.
رای ممتنع ایران به موضوع اقدام نظامی روسیه در اوکراین نیز پیچیدگیهای بیشتری را در ارتباط با چگونگی کنش رفتاری ایران منعکس میسازد.رای ایران بیانگر این واقعیت است که زیرساختهای بحرانسازی امنیتی در حوزه مرزهای همجوار روسیه را کشورهای اصلی و تاثیرگذار در پیمان ناتو فراهم آوردهاند.انگارهای که براساس تفکر گسترش ناتو آمریکا شکل گرفت و زمینه بسیاری از بحرانهای منطقهای را به وجود آورده است.
۱- چرایی رویارویی نظامی روسیه در اوکراین
بررسیهای تاریخی نشان میدهد که سیاست خارجی روسیه از انعطافپذیری و ظرافت چندانی برای حل و فصل بحرانهای بینالمللی برخوردار نیست. از سوی دیگر، فرهنگ صلب در حوزه سیاست خارجی اوکراین نیز به میزان قابلتوجهی تحتتاثیر اندیشههای راهبردی و تاکتیکی روسیه قرار داشته است.به همین دلیل زمینه برای حل و فصل بحران اوکراین از طریق سازوکارهای مسالمتآمیز امکانپذیر نشد.حمایتهای فراگیر و سند امنیت ملی اوکراین درباره آینده کنش امنیتی آن کشور در ارتباط با روسیه، زیرساختهای جدال نظامی و بحران امنیتی جدیدی را در فضای منطقهای اجتنابناپذیر ساخت.
واقعیت آن است که آمریکاییها تمایل چندانی به درک واقعیتهای مربوط به «معمای امنیتی» در ارتباط با بحرانهای منطقهای نداشته و به همین دلیل از آموزههای موازنه قدرت مورد نظر کیسینجر فاصله گرفتهاند.
کیسینجر نخستین بار در سال ۲۰۱۴ و در شرایطی که عطش گسترش آمریکا و ناتو از طریق انقلابهای رنگی در اوکراین، بحرانساز بود، ضرورت ایفای نقش اوکراین در قالب کشوری بیطرف به لحاظ راهبردی و همکار اقتصادی اروپا را اجتنابناپذیر دانست. اگرچه بحران اوکراین، بسیاری از تحلیلگران موضوعات منطقهای و بینالمللی را با نشانههایی از ابهام ژئوپلیتیکی و راهبردی روبه رو ساخته؛ اما واقعیتهای موجود از سوی تحلیلگران رئالیست روابط بینالملل قابل درک و پیشبینی بود.
بهگونهای که کیسینجر به این موضوع اشاره دارد که انگاره رویارویی جهان غرب با روسیه و در اوکراین برای آینده منطقه مخاطرهآمیز خواهد بود. واقعیت این است که ایالاتمتحده، اروپا، ناتو و روسیه هیچ یک نتوانستند شکل مناسبی از مدیریت بحران را برای کنترل خشونت در دستور کار قرار دهند؛ به همین دلیل است که عدهای از تحلیلگران به این موضوع اشاره دارند که آمریکا از سازوکارهای «تلهگذاری تاکتیکی» برای درگیرسازی روسیه در نبردی منطقهای بهره گرفته است.
چرایی حمله نظامی روسیه به اوکراین را باید در نشانههای موازنه قدرت جستوجو کرد. گسترش ناتو را میتوان یکی از عوامل اصلی تغییر در موازنه قدرت منطقهای دانست.چنین انگارهای را میتوان به عنوان عامل اصلی اقدام نظامی روسیه در اوکراین دانست. هرگونه بحران بینالمللی دارای ریشههای اجتماعی، تاریخی، ژئوپلیتیکی و تاکتیکی است.کشورهای عضو ناتو و اتحادیه اروپا به همراه ایالاتمتحده از سازوکارهای «سنگربندی در برابر روسیه» بهره گرفته و این امر زمینه شکلگیری اقدام نظامی اجتنابناپذیر را فراهم آورد.
بحران اوکراین و گسترش فرآیند خشونت بیانگر این واقعیت است که هنوز «ابزارهای نظامی و جنگ» برای حل و فصل چالشهای امنیتی دارای کارکرد است. هرگاه نشانههایی از بحران در روابط بینالملل به وجود آید، زمینه برای نقشیابی کنش خشونتآمیز کشورها بهمنظور حل موضوعات ژئوپلیتیکی اجتنابناپذیر خواهد بود. چنین سیاستی را ایتالیا و اتحاد شوروی در سالهای دهه ۱۹۳۰ به کار گرفتند. اشغال فنلاند بیانگر این واقعیت بود که هرگاه شکلبندیهای ساختاری نظام بینالملل در فضای بحران و عدم ثبات قرار داشته باشند، هر کشوری تلاش خواهد کرد تا اهداف سیاسی خود را از طریق سازوکارهای نظامی تحقق بخشد.
الگوی رفتاری روسیه در «حوزه کشورهای خارجنزدیک» همانند گرجستان و اوکراین بیانگر این واقعیت است که خشونت و ابزار نظامی میتواند زمینه کنترل بحرانهای نوظهور را فراهم آورد. اقدام نظامی روسیه در گرجستان بیانگر این واقعیت بود که ناسیونالیسم روسی همواره از انگیزه و قابلیت مناسبی برای گسترش حوزه ژئوپلیتیکی خود برخوردار است.به این ترتیب، موضوع مربوط به انقلاب رنگی علیه «ویکتور یانوکوویچ» در سال ۲۰۱۴ بیانگر این واقعیت بود که الگوی کنش جهان غرب در ارتباط با اوکراین ماهیت تصاعدیابنده دارد. پوتین به این جمعبندی رسید که بایدن دارای اندیشه نئولیبرال بوده و چنین رویکردی نمیتواند مانع تغییر جهت ژئوپلیتیکی اوکراین به سمت ناتو شود. تغییر در موازنه قدرت و بهرهگیری کارگزاران آمریکایی از سازوکارهای نئولیبرالی توسعهگرا، زیرساختهای بنیادین حمله نظامی روسیه به اوکراین را به وجود آورد.چنین اقدامی هیچگونه مشروعیت سیاسی و اخلاقی در سیاست خارجی ایران ندارد؛ اما اگر خواسته باشیم چنین فرآیندی را براساس انگارههای رئالیستی و نئورئالیستی روابط بینالملل تحلیل کنیم، ماهیت اجتنابناپذیر و تعینی خواهد داشت.
۲- قالبهای ادراکی پوتین در اقدام نظامی علیه اوکراین
همواره نظامیگری، خشونت و توسعه سرزمینی بخشی از عرصه سیاست خارجی روسیه بوده است. علت اصلی چنین نشانهها و فرآیندی را میتوان در ارتباط با موضوع قدرت ملی روسیه مورد توجه قرار داد. روسیه دارای قدرت سرزمینی بوده و نتوانست موقعیت خود را در ارتباط با موج سوم و چهارم انقلاب تکنولوژیک ارتقا دهد. مزیت نسبی روسیه در دوران موجود را منابع طبیعی، صادرات نفت و گاز تشکیل میدهد.چنین قابلیتهایی بیانگر آن است که روسیه احساس میکند باید کنش ژئوپلیتیکی و راهبردی خود را در حوزه مزیت نسبی خویش تعریف و تنظیم کند.
حمایت روسیه از اعلام خودمختاری جمهوریهای خلقی «دونتسک» و «لوهانسک» بیانگر این واقعیت است که مزیت نسبی و الگوی رفتاری روسیه معطوف به ایجاد مناطق حائل خواهد بود. روسیه چنین الگوی رفتاری را در ارتباط با گرجستان به کار گرفته و چنین سیاستی را در حوزه جغرافیای سرزمینی اوکراین نیز تکرار کرد.واقعیتهای روابط بینالملل بیانگر این موضوع است که اگر کشوری از ابزارها و سازوکارهای خاصی در روابط بینالملل بهره گرفت، امکان تکرار آن در آینده نیز وجود دارد.
واقعیتهای ژئوپلیتیکی بیانگر آن است که گرجستان، روسیه سفید و اوکراین برای امنیت ملی و ژئوپلیتیکی روسیه در قالب منافع حیاتی سنجیده میشوند. به همین دلیل است که اتحاد شوروی در دهه ۱۹۳۰ به فنلاند حمله نظامی کرد. اتحادیه اروپا برای کنترل بحران از سازوکارهای مربوط به دیپلماسی چندجانبه در قالب «مذاکرات مینسک» بهره گرفت. واقعیت آن است که «گروه تماس سهجانبه مینسک» متشکل از «آلمان، فرانسه و روسیه» نتوانست اقدام موثری برای جلوگیری از مهار بحران به انجام رساند.
نتیجه
ایالاتمتحده و اتحادیه اروپا در سالهای گذشته تلاش کردند تا زمینه شکلگیری جنگ سرد جدیدی در ارتباط با روسیه را به وجود آورند. واقعیت آن است که روسیه و ایالاتمتحده با نشانههایی از افول قدرت روبرو هستند.هرگاه کشوری با تغییر موازنه قدرت روبه رو شود، امکان بیشتری برای کاربرد اقدام نظامی پیدا خواهد کرد. به همین دلیل است که سنتهای روسی به همراه ژئوپلیتیک خارج نزدیک توانستند زمینههای تغییر تدریجی در موازنه قدرت را فراهم کنند.
اگر ایالاتمتحده از قدرت ژئوپلیتیکی و راهبردی موثری برخوردار بود، در آن شرایط بایدن تمایلی به کاربرد قدرت نظامی در اوکراین نشان نداده و ترجیح میداد تا موضوعات منطقهای را از طریق سازوکارهای مدیریت بحران حل و فصل کنند.طبعا چنین فرآیندی در آینده سیاست منطقهای روسیه ادامه خواهد داشت.تغییر در ساختار قدرت اوکراین را میتوان واقعیت اجتنابناپذیر سیاست دفاعی و امنیتی روسیه در ماه مارس ۲۰۲۲ دانست.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست