يکشنبه 4 آذر 1403 شمسی /11/24/2024 12:03:46 AM

🔻روزنامه ایران
📍 کدام دموکراسی؟
✍️ عبدالله بیننده
با مروری بر تاریخ ۷۰ سال اخیر جهان یعنی از جنگ جهانی دوم به بعد تا حال حاضر، اروپا و امریکا هیچ گاه این گونه که اکنون در مسأله اوکراین دچار انفعال شده‌اند، در موضع ضعف و انفعال نبوده‌اند. به نظر می‌‌رسد این انفعال نشانه‌ای مهم از تضعیف جایگاه آنها در ساختار جهانی است. بخش عمده‌ای از هژمونی امریکا و اروپا در طول این بازه بیش از ۷۰ساله، سیطره ایدئولوژیک بر جهان بوده است؛ هژمونی ای که در آن غرب، مظهر پیشرفت، عقلانیت، قانون گرایی، اقتدار، تکثرگرایی، نظم، دموکراسی، برابری و امثال آن به حساب آورده شده است. تصویری که به نظر می‌‌رسد اکنون با مواضع انفعالی کنونی آنان از یک سو و موضعگیری‌های نژادپرستانه و نگاه تحقیرآمیز علنی آنان نسبت به دیگران از سوی دیگر، در حال ترک برداشتن است. همه این روزها رئیس جمهور روسیه را به دیکتاتوری محکوم می‌‌کنند، اما به روی خود نمی‌آورند که پوتین حاصل رأی ملت روسیه است؛ یعنی حاصل دموکراسی؛ مسأله در خوب یا بد بودن دموکراسی یا پوتین نیست، مسأله سیطره‌ای است که این تلقی بر اذهان دارد و هر اتفاقی که بیفتد، نباید به آن دستگاه مفاهیم که غرب به مدد آنها هژمون شده و تصویری که از غرب ساخته شده است، گردی بنشیند. اما چرا غرب چشم به روی این دموکراسی می‌‌بندد و سعی می‌‌کند تصویری دیکتاتورمآبانه از رئیس‌جمهور روسیه ارائه کند؟ آیا دموکراسی مورد تأیید، تنها دموکراسی است که غرب را تأیید کند و غرب آن را؟ جنگ جهانی اول و دوم، در خود اروپا مشروعیت بسیاری از مفاهیم اروپایی را در معرض نقادی‌های بنیادین قرار داد. مسأله فعلی روسیه و اوکراین نیز می‌‌تواند چنین کارکردی را برای سایر مردم جهان داشته باشد. تلاش اصلی بی بی سی، یورونیوز و امثال آنها در این روزها حفظ همان تصویر است تا مبادا کسی از مخاطبان‌شان بپرسد که چرا غرب مقتدر، نمی‌تواند روسیه را مهار کند؟ تا مبادا کسی بپرسد، که مگر پوتین محصول دموکراسی نیست پس در کدام چهارچوب تحلیلی دیکتاتور محسوب می‌‌شود؟ در چهارچوب تحلیلی آنها جرج بوش و ناتو که بیش از ۲ میلیون انسان را در عراق و افغانستان کشتند، دموکرات بودند و نه دیکتاتور! پی بردن به این استانداردهای دوگانه بزرگترین ثمره برای ما است؛ مایی که آنها اسم‌مان را جهان سومی‌ها گذاشته‌اند! این را هم باید بدانیم که روسیه هرچه هست، ماهیتاً بخشی از تاریخ و تمدن و اندیشه غرب دوران مدرن است؛ حتی زمانی که نماد شرق دانسته شود. چنان که ترامپ، مرکل، جانسون، بوش، کارتر و امثال آنها بوده و هستند. جنگ روسیه و اوکراین حتی در نگاهی عمیق‌تر جنگ بخشی از غرب علیه غرب است، به این معنا که سیطره انگاره‌ها و اندیشه‌های غرب بر جهان است که در مجموع کار را به این نقطه کشانده است. چنان که دو جنگ جهانی که بنا به برخی آمارها بیش از ۷۰ میلیون کشته برجای گذاشت، نیز محصول همین انگاره‌ها و اندیشه‌ها بود. جالب آنجا است که با نگاهی به تاریخ، هیچ گاه در طول تاریخ بشر این حجم از کشتار و ویرانی که در دوران مدرن وجود داشته، سابقه نداشته است اما چرا مفاهیم اروپایی همچنان برای جریان‌های غرب‌اندیش مقدس به حساب می‌‌آیند، در حالی که در خود اروپا تقریباً همه این مفاهیم با پرسش‌های بنیان برانداز مواجه شده‌اند؟ در طول این چهار دهه با این حجم از کشتار و ویرانی در آفریقا، امریکای لاتین، آسیا و امثال آنها آیا هیچ گاه غرب و رسانه‌هایش نگران اضطراب میلیون‌ها انسان بوده است؟ در تاریخ چیزی را در این باره نمی‌توان یافت. چون از نظر آنان، غیر خودشان انسان نیستند یا دست کم بربر یا انسان‌های نیمه وحشی و در بهترین حالت غیرمتمدن‌اند که نمونه واضح برای این موضوع مردم افغانستان و یمن‌ هستند. نحوه مواجهه اروپا و امریکا با جنگ اوکراین، درس‌های بزرگی هم در حوزه سیاست‌اندیشی و هم در حوزه سیاست‌ورزی دارد، اگر که درس گیرنده‌ای وجود داشته باشد.
🔻روزنامه کیهان
📍 «نفاق رسانه‌ای و فریبکاری سیاسی» در بحران اوکراین!
✍️ دکتر محمدحسین محترم
صرف نظر از این که جمهوری اسلامی بحران اوکراین را نتیجه «سیاست‌های مداخله‌جویانه و انقلاب‌های مخملی» رژیم «مافیایی» و «بحران‌ساز» و «بحران‌زیست» آمریکا و «علاج بحران اوکراین و قضاوت درباره آن را منوط به شناخت ریشه‌های واقعی آن» می‌داند و صرف‌نظر از این که ایران اسلامی، «برخلاف مواضع دوگانه غربی‌ها همواره مخالف با جنگ و تخریب در همه مناطق دنیا است» و صرف نظر از این که آیا عملیات نظامی روسیه در اوکراین مذموم است یا ممدوح و چه نسبتی با امنیت و منافع ایران دارد و همچنین صرف‌نظر از این که حملات آمریکا به افغانستان و عراق و دیگر کشورها چه پیامدهایی برای امنیت و منافع ایران داشته و جمهوری اسلامی چگونه توانست تهدیدات را به فرصت تبدیل کند، اما قطعاً ممدوح دانستن یک حمله و مذموم دانستن دیگری، خود بزرگ‌ترین مذموم و نشانه یک نفاق است. این‌گونه مواضع متناقض و مذبذب نشان می‌دهد در یکی منافع شخصی و جناحی کاسبان جنگ تأمین می‌شود و در دیگری نمی‌شود! مدعیان اصلاح‌طلبی فیلسوفانه مدعی شدند این جمله آقای رئیسی در گفت‌وگوی تلفنی با پوتین که گفته «نگرانی‌های روسیه را در بحث اوکراین درک می‌کنیم»، «مجوزی خواهد شد برای حمله دیگر کشورها به ایران»! روزنامه‌های آنها همچنین ژست مردمی و روشنفکری به خود گرفته و ادعا کردند «از نظر ملت ایران توسل به زور مذموم و بدترین شیوه است که نتیجه‌اش قربانی شدن انسان‌های بی‌گناه است»! در این خصوص بازخوانی سیاست خارجی در دولت اصلاحات نشان می‌دهد بیان چنین ادعاهایی از سوی کسانی که از حمله آمریکا به افغانستان و عراق حمایت و به آمریکایی‌ها در این حملات کمک کردند و خود اصلی‌ترین منادیان حمله به افغانستان در زمان حکومت طالبان بودند، بوی نفاق و فریبکاری می‌دهد! در این خصوص چند نکته مهم برای تنویر افکار عمومی و جلوگیری از تحریف واقعیت‌ها:
۱-بعد از حملات ۱۱ سپتامبر اصلاح‌طلبان و تیم طراح سیاست خارجی دولت اصلاحات حمایت از لشکرکشی آمریکا به افغانستان را به آرزوی روابط با اروپا و آمریکا گره زدند و یک کانال پشتیبان مخفی برای انتقال اطلاعات با دولت جرج بوش پسر ایجاد کردند تا به روند هماهنگی برای حمله به افغانستان کمک کند. بعد از احوالپرسی وزیر امور خارجه وقت با همتای آمریکایی خود در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل نیز دولت اصلاحات متعهد به کمک ۵۶۰ میلیون دلاری به دولت دست‌نشانده آمریکا شد. نکته تعجب‌برانگیز این بود که این کمک بیش از دو برابر کمک آمریکا به‌عنوان ذی‌نفع اصلی در اشغال این کشور بود! رئیس دولت ‌اصلاحات در پیامی کمک به اشغال افغانستان را به‌عنوان فرصتی برای آشتی با آمریکا عنوان نمود تا جایی که وزارت خارجـه با عبور هواپیماهای آمریکایی از فضای کشور موافقت کرد! مجله «نیویورکر» آمریکا در بخشی از گزارش اول مهر ۹۲ خود ادعا می‌کند در دیدار رایان کراکر دیپلمات ارشد وزارت خارجه آمریکا با نمایندگان دولت اصلاحات در ژنو چند روز پس از ۱۱ سپتامبرِ، مذاکره‌کننده اصلی ایران نقشه‌ای را به کراکر داد که وضعیت افغانستان را به‌صورت کامل و دقیق شرح می‌داد و سپس خطاب به طرف آمریکایی گفت «توصیه ما این است ابتدا آنها را در اینجا بزنید و سپس اینجا و منطق ما نیز برای انجام عملیات این است!» به نوشته این روزنامه آمریکایی کراکر گفته که «شوکه شدم و خطاب به دیپلمات ایرانی گفتم: می‌توانم یادداشت برداری کنم؟ او پاسخ داد: می‌توانید نقشه را نگه دارید»! رایان کراکر همچنین مدعی می‌شود «آنچه برایم جالب بود اینکه هیئت ایران خواستار اشغال افغانستان از سوی آمریکا بود و برای اعزام نیروهای آمریکایی به افغانستان اشتیاق داشتند»!‌ گری سیک مقام وقت شورای امنیت ملی آمریکا نیز بعدها در‌اندیشکده انجمن آسیا درباره همکاری بی‌سابقه دولت ایران در موضوع حمله به افغانستان اذعان کرد «ایرانی‌ها با ما همکاری و نقش بسیار مؤثری ایفا کردند و جواد ظریف مرد منتخب ایران در این مذاکرات بود. آن‌ها هر آنچه را که ما در مورد افغانستان می‌خواستیم، به ما دادند»! البته خود رایان کراکر نیز در یادداشتی در ۱۲ آبان ۱۳۹۲ در «نیویورک‌تایمز» به جزئیات کمک دولت اصلاحات در کمک به اشغال افغانستان پرداخته است. کارشناسان بین‌المللی بعدها این کمک دولت اصلاحات در حمله به افغانستان را برطرف شدن مهم‌ترین عامل مقاومت در برابر جنگ‌طلبی آمریکا در منطقه ارزیابی کردند.
۲- بوش بعد از استفاده از دولت اصلاحات در اشغال افغانستان، به ریش آنها خندید و پاداش این خوش‌خدمتی را با محور شرارت خواندن ایران داد! اما نکته حقارت‌آمیز و البته نه چندان تعجب‌برانگیز از مواضع اصلاح‌طلبان، این‌که روزنامه شرق ۲۲ اسفند ۹۶ با مصاحبه با یکی از لیدرها و به اصطلاح چریک پیر اصلاحات، محور شرارت خواندن ایران را نه تقبیح که دستاورد دولت خاتمی عنوان کرد و نوشت «بین محور شرارت بودن با اشغال نظامی تفاوت زیادی است و این دستاورد دولت خاتمی بود، چون آمریکا ایران را اشغال نکرد»! البته از جماعت ترسویی که جریان اصلاح‌طلبی را مفتخر به «شعور ترسیدن» و «نداشتن شعورِ ترسیدن» را علت «شجاعت» عنوان می‌کنند، انتظاری بیش از این نیست!
۳-اوج تناقض اصلاح‌طلبان زمانی آشکار می‌شود که جوانان ما بدانند این حضرات در دولت خود قبل از حمله آمریکا به افغانستان، در نشست فوق‌العاده شورای عالی امنیت ملی کشور حمله به افغانستان را علی‌رغم اینکه در تناقضی حاکمیت طالبان را به رسمیت شناخته بودند به تصویب رساندند که البته رهبری چنین مصوبه‌ای را هیچ‌گاه تأیید و امضا نکردند و ایران را یک‌بار دیگر از ورود به جنگی پر خسارت که دولت اصلاحات می‌خواست بر مردم تحمیل کند، حفظ کردند. مواضع زیگزاگی مدعیان اصلاح‌طلبی درخصوص حمله آمریکا به عراق نیز پر از ده‌ها تناقض از همین نمونه است.
۴- اکنون مردم و بخصوص جوانان با ده‌ها سؤال بی‌پاسخ رو‌به‌رو هستند که: اولاً مگر دولت رئیسی کمکی به روسیه برای عملیات نظامی در اوکراین کرده و یا مصوبه‌ای برای حمله به اوکراین و یا یک کشور دیگر صادر کرده است؟! ثانیاً آیا تصمیم دولت اصلاحات برای حمله به افغانستان مجوزی نمی‌شد برای حمله دیگر کشورها به ایران و زمان حمله آمریکا به افغانستان و عراق جماعت مدعی اصلاح‌طلبی کجا بودند و چرا در مذمت این جنگ‌ها چیزی نگفتند و ننوشتند و صداقت رسانه‌ای خود را به نمایش نگذاشتند؟! ثالثاً چرا آمریکا را به خاطر قربانی شدن میلیون‌ها انسان بی‌گناه در تحمیل جنگ بر افغانستان و عراق و یمن و لیبی و سوریه و... مورد بازخواست و انتقاد قرار نمی‌دهند و حتی چرا تلاش دارند نقش آمریکا در تحریک صدام در حمله به ایران را به فراموشی بسپارند و چهره آمریکا را بزک کنند؟ رابعاً چرا به این سؤال رهبری پاسخ نمی‌دهند که «آمریکا در یمن و سوریه چه کار می‌کند؟» و...!؟
۵-با توجه به اینکه جیمز دابینز نماینده ارشد دولت بوش در امور افغانستان در شماره چهارم سال ۸۸ فصلنامه واشنگتن کوارترلی که توسط مرکز مطالعات استراتژیک آمریکا (CSIS) منتشر می‌شود، اذعان کرده «دولت بوش در سال ۲۰۰۱ تصمیمی به برقراری دموکراسی به‌عنوان یک استراتژی برای مبارزه با افراطی‌گری در خاورمیانه نداشت و سهیلا صدیق در دولت حامد کرزای از مأمورین حاذق و پیچیده سازمان سیا بود»، پاسخ دهند هدف از کمک دولت اصلاحات به دولت بوش برای اشغال افغانستان چه بود؟!
۶-فضاحت منتقدان دولت سیزدهم تا آنجاست که بدون عبرت گرفتن از سرنوشت دولت‌های وابسته به آمریکا در کشورهای مختلف از جمله در همین اوکراینِ بحران‌زده، هنوز برای بزک کردن آمریکا و توجیه جنایات این کشور دست‌وپا می‌زنند و به آن افتخار می‌کنند! حسین موسویان دیپلمات دولت اصلاحات که به اتهام جاسوسی محاکمه شده، خرداد ۹۳ در یادداشتی در المانیتور نوشت: «بعد از محور شرارت خواندن ایران از سوی بوش خاتمی به من گفت مطمئنم که بوش میخ آخر را به تابوت رابطه ایران و آمریکا زد و فکر می‌کنم بهبود روابط را باید از سر بیرون کنیم» که به گفته‌گری سیک «تصور اشتباهی هم نیست»! سؤال این است که چرا تاکنون هنوز نتوانسته‌اند این رؤیای متوهمانه و برخلاف منافع ملی را از سر بیرون کنند؟ در پاسخ به این چرا، جیمز دابینز نماینده دولت بوش در امور افغانستان می‌گوید «دولت خاتمی دو اقدام مهم برای آمریکا انجام داد یکی در افغانستان و دیگری در اشغال عراق بود، اما اگر اصلاح‌طلبان و دولت خاتمی از همکاری با آمریکا خوشحال بودند چون خود را در حالتی آسیب‌پذیر می‌دیدند و پیشنهادهای دولت خاتمی (از جمله تلاش برای مقابله با حزب‌الله)، هر دفعه که پاسخی نمی‌گرفت، برای آمریکا دل‌چسب‌تر می‌شد و آمریکا به دنبال پیشنهادهای جذاب‌تر بود»؟!
۷-روزنامه شرق ۲۲ اسفند ۹۶ ادعا کرد: «اصلاح‌طلبی و اصلاح‌طلبان در ذات خود سازش‌کارند و با اصحاب قدرت گفت‌وگو می‌کند»، حتی در تأیید جنگ! لذا در پاسخ این جماعت که ادعا دارند «محورت شرارت خواندن با اشغال شدن فرق دارد»! باید گفت «برقراری امنیت کشور با دفاع در آن‌سوی مرزها» و «با چشم باز و‌اندیشه و عمل درست موضع گرفتن»، با «محور شرارت نامیده شدن» و «اشغال شدن» خیلی فرق دارد و در شرایط کنونی جوانان نباید از نفاق رسانه‌ای و فریبکاری سیاسی مدعیان اصلاح‌طلبی در بحران اوکراین غافل باشند.
🔻روزنامه اطلاعات
📍 آزادسازی واردات خودرو؛ راه حل نهایی
✍️سیدعلی دوستی موسوی
قریب به سه سال گذشته همه کارشناسان و روزنامه نگاران با بیان ریشه مشکلات متعدد کمی،کیفی وقیمتی خودروهای تولیدداخل، ممنوعیت واردات خودرو وانحصار حاصل از آن را باعث بدتر شدن وضعیت این صنعت و آسیب دیدن هر چه بیشتر منافع مردم می دانستند. اما درآن زمان گروهی به هردلیل و منافع به این استدلال تاختند و با شمشیرداموکلس حمایت از تولید داخل، خروج ارز از کشور و مسایل مشابه، منتقدان را به سکوت واداشتند.
باید دانست با پاک کردن صورت مسئله، کاردرست نمی شود ودیدیم که نشد و این ممنوعیت چه برسر صنعت خودرو، کیفیت و قیمت آن و البته مردم آورد. دیدیم که قیمت خودرو بخاطر انحصار و کمبود تولید به نسبت تقاضا به کجاها رسید؛چنانکه پراید ۱۰ میلیونی ۱۲۰ میلیون تومان شد و خودروهای معمولی خارجی با چهار سال و پنج سال کارکرد حداقل قیمت یک میلیارد تومانی یافتند. از سوی دیگر، دیدیم که کیفیت خودروها هم روز به روز رو به کاهش گذاشت، تیراژ تولید کم شد و سوداگری ها وفسادهای مختلف تاجایی رسید که کار به برکناری برخی مدیران دولتی کشید. همچنین احتکار خودرو افزایش یافت، مافیای خودرو گسترده شد، سروکله قرعه کشی و بگیر و ببندهای بی حاصل پیداشد و البته هیچ فایده ای هم نکرد وبرای مردم تنها چند قول ومصاحبه ماند و قیمت های نجومی وخودروهایی که به قول رئیس پلیس راهور ناجا ارابه مرگ هستند.

اکنون اما نشانه های توجه به صحبت های آن روز کارشناسان ومنتقدان اگرچه دیرهنگام اما درحال آشکارشدن است وآن موافقت مجلس باواردات مدیریت شده خودرو و اهتمام و اعلام صریح رئیس جمهوری به اجرای آن است؛ لذا درمقام حمایت از این تصمیم باید گفت که واردات اصولی خودرو و هرکالای دیگری ضدتولید ملی نیست وعاقبت هر کالایی که افیون انحصار با شامه اش آشنا شود، افت کیفیت، رشد قیمت ،عقب ماندگی از فناوری روز و در نهایت باختن به رقبا است؛ همان گونه که صنعت خودرو چنین شد و صنعت لوازم خانگی هم طوری دراین ناکجاآباد قدم گذاشته ومی تازد که از سوی معاون اول رئیس جمهوری به برقراری مجدد واردات تهدیدشده است.

دراجرایی کردن واردات خودرو هم اگر بیم چالش هایی چون خروج ارز از کشور به دنبال آغاز واردات می رود، خرد حکم می کند مشورت بخش خصوصی واستفاده از ظرفیت ها و راهکارهایی که این بخش برای تامین ارز از خارج دارد،بسیار راهگشاست.

اما درنهایت، توصیه به تصمیم گیران تجاری کشور این است که اصولا ممنوعیت واردات هرکالایی و انحصاری کردن بازار، خاموش کردن آتش با بیل وبسان بریدن سر برای معالجه سردرد است.چراکه رقیب ورقابت یگانه راه حل بهبود تولید ملی و در راس آن صنعت خودروست والبته اجرای این راهکار مانند هر اصلاح دیگری هزینه دارد؛هزینه ای که تقبل آن لازمه اصلاح صنعت خودرو وصنایع افیون زده مشابه است.
🔻روزنامه اعتماد
📍‌ عذر بدتر از گناه
✍️عباس عبدی
انفجاری در مسجد شیعیان پاکستان رخ داد و موجب کشته و زخمی شدن بیش از ۲۵۰ نفر از نمازگزاران بی‌گناه شد. این انفجار چنانکه باید مورد توجه جهانی واقع نشد به ویژه همزمان است با جنگ اوکراین و همدردی‌هایی که جهان غرب و بسیاری از کشورها با عوارض جنگ برای مردم اوکراین داشته اند. از این‌رو برخی‌ها به مقایسه رفتار غرب با این دو حادثه پرداخته‌اند و آن را نشانه دورویی و ریاکاری در دفاع از حقوق بشر دانسته‌اند و به ادعاهای غربی‌ها تاخته‌اند. در این یادداشت می‌خواهم به این مساله بپردازم و توضیح دهم که طرح مکرر این مساله اصولا گره چندانی را باز نمی‌کند. طرح این دوگانگی مبتنی بر این فرض است که غربی‌ها ادعا می‌کنند که در زمینه حقوق بشر نگرشی فراملی دارند و به ارزش‌ها و حقوق انسان‌ها فارغ از تعلقات نژادی، قومی، ملیتی و جغرافیایی آنان باور دارند. اگر چنین گزاره‌ای درست باشد و آن را بپذیریم، به معنای آن است که به جهان اخلاقی پا گذاشته‌ایم، در حالی که می‌دانیم، در جهان کنونی حقوق انسان‌های فراوانی ضایع می‌شود و مورد ظلم و ستم قرار می‌گیرند و چندان کسی هم دغدغه آنان را ندارد. بنابراین گزاره مذکور از اساس مخدوش است و چنین ادعایی صحت ندارد. ما به عنوان یک ایرانی این مساله را به خوبی تجربه کرده‌ایم. اگر از بنده پرسیده شود که بزرگ‌ترین انحراف حقوق بشری غرب و کلا جهان در نیم قرن گذشته در چه موردی رخ داده است، معتقدم که بدون تردید، بمباران شیمیایی کردستان و ایران و به ویژه شهرهای حلبچه و سردشت است. این رذیلانه‌ترین اقدام یک حکومت در کاربرد سلاح شیمیایی ممنوعه‌ای است که باید به‌طور قطع و یقین با محکومیت قاطع و عملی جهانی مواجه می‌شد. ولی غرب نه تنها سکوت کرد، بلکه افرادی و شرکت‌هایی از آنان مستقیما در این جنایت دست داشتند.

این بمباران به‌طور قطع باید به شورای امنیت کشیده می‌شد و عامل آن از همان زمان محکوم می‌شد. ولی غرب در برابر این جنایت به‌طور کامل سکوت کرد که اتفاقا در این مورد سکوت به منزله همراهی نیز تلقی می‌شد. بنابراین گزاره مذکور نادرست است. حتی رفتارهایی که با سیاه‌پوستان یا به تعبیر دیگری غیرسفیدپوستان در امریکا یا اروپا می‌شود، نشان‌دهنده آن است که گزاره التزام بی‌قید و شرط غربی‌ها به حقوق بشر نه فقط در سطح جهانی، بلکه در سطح ملی این کشورها نیز کمابیش مخدوش است.
آیا باید انتظاری جز این از آنان داشت؟ شخصا معتقدم، خیر. نه فقط برای غربی‌ها برای همه ما غیرممکن است که بتوانیم احساسات انسانی خود را فراتر از تعلقات ملی یا جغرافیایی یا سیاسی و تمدنی بروز دهیم. این با موضوع نژادپرستی فرق می‌کند. انسان‌ها نمی‌توانند نسبت به دردها و خوشحالی‌های همه آحاد بشر واکنش یکسانی نشان دهند، حتی اگر نژادپرست هم نباشند. دولت‌ها نیز به طریق اولی قادر به انجام این کار نیستند، ولی آیا این به معنای آن است که هر رفتاری را می‌توانند انجام داد؟ پاسخ خیر است. اگر همدردی نمی‌توان کرد حداقل بی‌طرفی را باید رعایت کرد و می‌توان ظلم نکرد. برای مثال نمی‌توان به عروسی افغانستانی‌ها حمله کرد و زن و مرد و کودک بی‌گناه را کشت و از کنارش به راحتی عبور کرد، ولی اقدام کم‌اهمیت‌تر از آن را در کشوری دیگر برجسته کرد. یا حمله به عراق را که مبتنی بر یک دروغ بود مشروع جلوه داد ولی درباره اوکراین نظری متفاوت ابراز کرد. شخصا انتظار ندارم که اروپا با آوارگان جنگی خاورمیانه همان‌گونه برخورد کند که با آوارگان اوکراین برخورد می‌کند. ولی این تفاوت‌ها باید متعارف و قابل درک باشد. نه آنکه کلا مفهومی سیاسی پیدا کند. مساله مهم‌تر اینکه آیا این واقعیات به معنای محکومیت غرب و تبرئه ماست؟ آیا محکومیت غربی‌ها مجوزی برای رفتار ماست؟ آیا هیچ تفاوتی میان دو طرف نیست؟ به نظرم در این مورد باید احتیاط کرد. ما خودمان بر خلاف ادعاهای‌مان در مساله چچن روسیه یا سین‌کیانگ چین یا کشتار دهه ۶۰ در حماه سوریه چه رفتاری داشتیم؟ سکوت مترادف حمایت. مساله مهم‌تر این است که در مواجهه با مردم خودمان نیز به این ارزش‌ها پایبندی نداریم. یا بسیار کم پایبند هستیم. برای اثبات این ادعا شواهد فراوان وجود دارد. متاسفانه کسانی مسوول این رفتار هستند که به جای اصلاح رفتار خود فوری اقدامات متناقض و حتی غیرانسانی غربی‌ها را به رخ می‌کشند. در افغانستان، در فلسطین، در یمن، در فلان جا و بهمان جا و خیلی جاهای دیگر و حتی از تاریخ قرن اخیر از بمب اتم، تا جنگ ویتنام و ده‌ها کودتا و... سکوت یا حمایت نسبی از بمباران شیمیایی و... می‌توان نام برد، ولی آنها در سطح داخلی خود حد زیادی از حاکمیت قانون را دارند، چیزی که ما بیش از آنان به این امر و رعایت حرمت و حقوق مردم خود نیازمندیم. بنابراین هر نقدی که به غربی‌ها در خصوص تناقضات رفتاری آنان وارد کنیم کمابیش موجه است و البته بخشی از آنها نیز غیرمنتظره نیست، ولی اگر هدف تبرئه کردن خودمان از اقدامات خلاف ارزش‌های انسانی است، این رویکردی ضد انسانی است، زیرا رفتارهای خلاف آنان مجوزی برای انجام خلاف دیگران آن هم در رابطه با مردم خودشان نمی‌شود. این عذری بدتر از گناه است.
🔻روزنامه شرق
📍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌سیاست در «آکواریوم»
✍️کیومرث اشتریان
۱- زلنسکی قهرمانی شاید ناآگاه از جنس «قهرمان‌های زرد» این روزهای جهان است. قهرمانی که «ظاهرا» منازعات استراتژیک غرب با روسیه را نمی‌داند و با دعوت از ناتو کشورش را به ورطه جنگی خونین کشانده است. بسیاری از استراتژیست‌های بین‌المللی از کیسینجر تا استفان والت در چند دهه گذشته اهمیت اوکراین را یادآور شده‌اند و به ایما و اشاره و گاه به تصریح گفته‌اند که در منازعه قدرت بین‌المللی اگر توازن استراتژیک در اوکراین به هم بخورد، راه برای اقدامات کور نظامی روسیه فراهم می‌شود. غرب می‌داند که فرایند قدرت‌سازی روسیه در جهان به نظامی‌گری محدود شده و روسیه نتوانسته است اسباب قدرت اقتصادی-فرهنگی برای خود تدارک ببیند، بنابراین حتما در این چالش بین‌المللی از قدرت نظامی کور خود استفاده خواهد کرد. فرض خوش‌باورانه من این است که زلنسکی که یک بازیگر مجموعه‌های تلویزیونی است چیزی از منازعات جهانی نمی‌فهمد و ازاین‌رو وارد این بازی خطرناک شده است که حداکثر می‌تواند به «قربانی لیبرال‌دموکراسی» و الهام‌بخش جنبش‌هایی از این دست تبدیل شود. او در آکواریوم منازعه قدرت جهانی از خود سخنی ندارد؛ تنها دست‌ها و لب‌های خود را تکان می‌دهد و رسانه‌های زرد از آن ترجمانی قهرمانانه به دست می‌دهند. در جنگ روسیه در اوکراین شاهد خبرنگارانی قهرمان‌پرور از سراسر جهان هستیم که با شفافیتی نژادپرستانه از آوارگان چشم‌آبی و مو بور سخن می‌گویند و آتش‌بیار معرکه استراتژیک غرب و روسیه شده‌اند. جنبشِ زردِ سیاست‌ورزی در جهان به سلطه خبرنگاران و هنرمندانی مانند زلنسکی درآمده است.

۲- حکومت‌ها گاه به جایی می‌رسند که هیچ سخنی در آنها تأثیر نمی‌کند؛ یعنی هیچ نمی‌شنوند. گویی در درون «آکواریومی» هستید و لبان خود را مانند ماهی تکان می‌دهید اما سخن شما اساسا شنیده نمی‌شود، چه در درون حکومت باشید و چه در بیرون حکومت. به نظرم سخنان نه‌چندان حیرت‌‌آور نماینده کنگره آمریکا شاهدی تاریخی است که شایسته توجه است. در نظام‌های تکثرگرا، قدرت در جاهای دیگری غیر از نمادها و نهادهای دموکراتیک ریشه دوانده که سخنِ نمایندگانی مانند «تولسی باگارد» همچون لب‌جنبانی یک ماهی از درون یک «آکواریوم» است. یعنی هیچ تأثیری حتی در خود رسانه‌ها ندارد. او می‌گوید: «رئیس‌جمهور بایدن می‌توانست به‌سادگی از این جنگ جلوگیری کند با تضمین اینکه اوکراین به ناتو نخواهد پیوست، زیرا اگر اوکراین عضوی از ناتو شود نیروهای آمریکا و ناتو مستقیم در مرزهای روسیه قرار می‌گرفتند و به قول ولادیمیر پوتین منافع ملی آنها را تضعیف می‌کرد. واقعیت این است که بسیار غیرمحتمل است اوکراین عضوی از ناتو بشود. پرسش این است که پس چرا بایدن و رهبران ناتو این موضوع را بیان نمی‌کنند و چرا ما در چنین موقعیتی هستیم؟ پاسخ کاملا واضح است؛ در‌واقع آنها می‌خواهند که روسیه به اوکراین حمله کند تا بتوانند روسیه را به زیر تحریم‌های شدید که نوعی محاصره مدرن است، ببرند. آنها در پی این هستند که جنگ سرد را تثبیت کنند تا صنایع نظامی از آن بهره‌برداری کنند. صنایع نظامی، دولت بایدن و بسیاری از سیاست‌مداران ما را کنترل می‌کنند. آنها برنده واقعی جنگ هستند. مردم اوکراین و روسیه و آمریکا هزینه این جنگ را می‌پردازند... تمام چیزی که می‌شنوید این است که ما باید از دموکراسی دفاع کنیم. ما باید از یک کشور دموکراتیک مانند اوکراین دفاع کنیم، درحالی‌که حکومت زلنسکی خود مخالفان را زندانی می‌کرد و شبکه‌های تلویزیونی مخالف را قطع کرده بود». این روزها سخن‌گفتن از نقش منازعه استراتژیک و صاحبان صنایع نظامی در جنگ‌افروزی در اوکراین در زیر آواری از قهرمان‌سازی‌های زرد رسانه‌ای مدفون است. ما همگی به درون آکواریوم قدرت و رسانه افتاده‌‌‌ایم و صدایمان به جایی نمی‌رسد. جنگ تا آنجا به پیش می‌رود که منافع حاصل از آن به حد نهایی خود برسد پس از آن دیگر «کفایت دیپلماتیک» اعلام می‌شود و طرف‌های خسته از جنگ به روزهای پیش از آن بازمی‌گردند. اگر نه بازی‌های هسته‌ای آغاز می‌شود؛ همین و تمام. در ادبیات علوم سیاسی تقسیم‌بندی رژیم‌های سیاسی به‌گونه‌های مختلفی انجام شده است. اینک دیگر می‌توان گفت که رژیم‌های سیاسی را می‌توان به رژیم‌های آکواریومی و غیرآکواریومی تقسیم کرد. رژیم‌های آکواریومی رژیم‌هایی هستند که نمادها و نهادهای دموکراتیک تأثیری در تعیین سیاست‌ها ندارند. خطر بزرگ برای ما نیز این است که سیاست «آکواریومی» شود و گفتارها و نوشتارهای ما گوش شنوایی پیدا نکند و راه امر به معروف و نهی از منکر بسته شود.
۳- کسب سرمایه قدرت در عرصه جهانی زمان‌بر و چندجانبه است. سرمایه قدرت، تنها نظامی یا امنیتی نیست. فرایند قدرت‌سازی روسیه در جهان به افزایش سازوبرگ نظامی و قدرت امنیتی محدود شده است. سیاست‌ورزی در روسیه زرد نیست سربی‌رنگ است. جنگ روسیه در اوکراین جنگ قدرت سربی‌رنگ روسی با زرد اوکراینی و با پوششی مخملی از دیپلماسی عمومی غربی است. روس‌ها گویی اساسا غیر از زرادخانه‌های نظامی چیز دیگری از سیاست‌ورزی «نمی‌فهمند». نه اقتصاد قدرتمندی دارند و نه از دیپلماسی عمومی شایسته‌ای برخوردارند. واژه «نمی‌فهمند» اغراق نیست؛ این مهم دلایلی تاریخی و درونی در روسیه دارد. سیاست در روسیه در چنبره دیوان‌سالاری امنیتی گرفتار است از زمان تزارها و کمونیست‌ها تاکنون. به این بیفزایید فرایند تشکیل سرمایه قدرت نظامی از تزارهای روس تا کمونیست‌های شوروی را. اینها همه «سنت قدرت نظامی-امنیتی» را در دیوان‌سالاری تاریخی روسیه تشکیل داده است که به این سادگی‌ها از کمند آن رهایی نمی‌یابند. سنت‌های تاریخی دیوان‌سالاری مانند قیر دولت‌ها را به خود می‌گیرند. متأسفانه در کشور ما نیز کسانی هستند که در همین مسیر راه می‌روند و از قدرت همین را می‌فهمند و برای روس‌ها جشن شادی می‌گیرند. شاید این مهم نباشد‌ ولی مهم‌تر آن است که از این «سنت روسی قدرت نظامی-امنیتی» الگو نگیریم، چون راهی به بن‌بست سیاسی است. سیاست‌ورزی به درون «آکواریوم» می‌رود و خموش و بی‌صدا سرمایه‌های سیاسی-اجتماعی را به نابودی می‌کشاند.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 سنگ‌اندازی تازه روسیه برای جلوگیری از صلح هسته‌ای
✍️ محمدصادق جنان‌صفت
محمدجواد ظریف وزیر خارجه نامدار ایرانی هشت سال زیر فشار منتقدان افراطی داخلی بود و نیز هشت سال با تندروهای آمریکایی نبردی پنهان داشت. با این همه اما او توانست شر خواب‌های بدی که برای ایران دیده بودند و می‌خواستند با فشارهای متعدد زیر پرچم سازمان ملل بدترین تصمیم‌ها را درباره ایران بگیرند از سر ایرانیان دور کرد. محمدجواد ظریف بسیار بردبار بود که در همه سال‌های مبارزه با منتقدان برجام کارشکنی‌های روسیه را آشکار نکرد و نگفت که رهبری روسیه و دولت این کشور زیر بیرق دوستی با ایران راه‌های صلح هسته‌ای بازشده را می‌بستند. او اما در گفت‌وگویی جنجالی تصریح کرد روسیه سنگ‌انداز بزرگ در راه آشتی ایران با بخش بزرگی از جهان بوده است تا منافع خود را صیانت کند که بخشی از منافع روسیه همان بیرون ماندن ایران از بازار نفت و گاز بود. در حالی که دولت سیزدهم پس از کش‌وقوس‌های پرشمار در شکل همان ماهیت گفت‌وگوهای ظریف را دنبال می‌کند رفتار و گفتار اولیانوف روسی در این چند ماه تازه‌سپری‌شده نشان داد حرف ظریف پایه و اساس درستی داشته است. با این همه تیم جدید مذاکره‌کننده گام‌های بلندی برداشته است و به نظر می‌رسد دیدار گروسی از ایران آخرین سدهای پیش‌روی توافق را از سر راه بردارد اما سخنان عجیب لاوروف وزیر امور خارجه روسیه که دیروز از سوی خبرگزاری‌ها منتشر شده است شاید سد تازه‌ای در مسیر توافق و صلح هسته‌ای باشد. لاوروف گفته است کشورش از آمریکا ضمانت خواسته است که تحریم‌ها بر سر اوکراین بر روابط مسکو با تهران ذیل توافق موسوم به برجام اثر منفی نداشته باشد. او گفت: «ما ضمانت می‌خواهیم که این تحریم‌ها [ی اوکراین] به هیچ شکل بر مناسبات اقتصادی و تجاری ما [با ایران] که ذیل برجام قید شده است اثر نگذارد.» اگرچه این حرف لاوروف تفسیربردار است و باید وزارت خارجه و مدیران اداره‌کننده گفت‌وگوهای برجام درباره آن توضیح دهند اما هر کسی که گفت‌وگوها را دنبال می‌کند می‌فهمد که این اتفاق تازه‌ای است و بهانه‌جویی تازه روس‌ها به حساب می‌آید. چیزی که نیاز به توضیح کارشناسی دارد این است که آیا روسیه می‌تواند با چنین درخواستی فرآیند صلح هسته‌ای را متوقف کند و راه را ببندد یا اینکه چنین قدرتی ندارد و در چارچوب حقوق و مواد برجام و گفت‌وگوهای بین‌المللی این درخواست فاقد اثرگذاری موثر است و بقیه کشورهای درگیر می‌توانند کار را بدون حضور روسیه ادامه دهند. گره زدن زلف برجام به جنگ اوکراین و درخواست تضمین کتبی روشن به روسیه از سوی ده‌ها کشوری که روسیه را تحریم کرده‌اند اگر روسیه بتواند در فرآیند صلح توقف ایجاد کند به معنای این است که ظریف چقدر درست می‌گفته است و نیت بد روس‌ها را می‌شود در این هنگامه به خوبی دید.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 نگاهمان را تغییر دهیم
✍️محسن خلیلی
این روزها، آخرین روزهای سال آخر قرن و آخرین سال از «دهه‌‌‌ای ازدست‌رفته» است؛ دهه‌‌‌ای که به سبب تورم و بیکاری بالا و سرمایه‌گذاری، رشد و بهره‌‌‌وری اندک، از سوی کارشناسان و فرهیختگان چنین نام‌گذاری شده است. در سال ۱۴۰۰ همچون چند سال قبل‌‌‌، میهن‌‌‌مان آماج سخت‌‌‌ترین تحریم‌‌‌های ظالمانه قرار گرفت؛ سالی که همچون سال‌های قبل‌‌‌تر، به دلایلی امکان به کار بستن سیاست‌‌‌های صحیح اقتصادی و اصلاحات بنیادین در ساختار و سازوکار اقتصادی به‌منظور بهبودیافتن وضع زندگی و کار و معیشت مردم فراهم نشد.
در این سال، همچنین شاهد مداخلات اختلال‌‌‌زای دولت از طریق قیمت‌گذاری دستوری و نظام چندنرخی ارز، تداوم محدودیت‌های تجاری و سخت‌‌‌تر شدن تامین مواد اولیه و دسترسی به نهادهای مالی خارجی و بازارهای صادراتی بودیم؛ مصائبی که کار و فعالیت را برای بنگاه‌‌‌های اقتصادی و صنعتی بسی مشکل کرد. چه حیف که این سال و سال‌ها می‌‌‌توانست به‌‌‌گونه‌‌‌ای دیگر رقم بخورد و بخشی از مسیر و راه توسعه این سرزمین عزیز پیموده شود؛ توسعه و پیشرفتی که خواست و آرزوی یکصد و چند ده ساله این مردم پس از نهضت مشروطه بوده و جان‌‌‌های بسیاری برای تحقق آن به جان‌‌‌آفرین تسلیم شده است. به نظر این خدمتگزار صنعت و اقتصاد ملی، تا نگاه ما به جامعه و جهان تغییر نکند، با افت‌وخیزهایی در همین مسیر پرسنگلاخ به عقب و جلو خواهیم رفت. در نگاه به جامعه، باید آزادی‌‌‌های مشروع اقتصادی، حقوق شهروندی و حق مردم برای ایجاد نهادها و تشکل‌های مستقل از دولت و در خدمت به میهن را بپذیریم و حتی مشوق آنها و حمایتگرشان در این مسیر باشیم. در نگاه به جهان نیز باید دوستی، تفاهم و تعامل را اصل و اساس حرکت‌‌‌مان بدانیم و از دستاورهای بشری و منابع فکری و مادی تمامی کشورها و قدرت‌‌‌ها در جهت بهبود و ارتقای اقتصاد ملی و رفاه هم‌میهنانمان بهره‌‌‌برداری کنیم. به باور اینجانب، آنچه شاید سبب موفقیت اندک و کسب جایگاه نه‌‌‌چندان شایسته میهن‌‌‌مان در روند توسعه‌‌‌ای مشابه سایر کشورهای پیشرفته و موفق در حال توسعه طی دهه‌‌‌ها شده، فقدان الگوهای مناسب، عدم‌انباشت تجربه و دانش و به‌قولی نهادینه نشدن امر توسعه به‌‌‌صورت مشخص، کاربردی و متکی به ظرفیت‌‌‌های درونی و دانش روز جهانی، آن‌هم در قالب نهادهای مدنی است. با مرور تجربه چند دهه فرآیند توسعه‌‌‌ای میهن‌‌‌مان با گسست‌‌‌ها و شکست‌‌‌هایی مواجه می‌‌‌شویم که چه‌بسا اگر بهره‌‌‌گیری از دانش، تجارب و آموزه‌‌‌های قبلی در قالب نهادهای مدنی مهیا بود، چنین رفت و برگشت‌‌‌های خسارت‌باری واقع نمی‌‌‌شد و خشت‌‌‌ها به‌قاعده روی هم قرار می‌‌‌گرفت و خانه توسعه، پیشرفت و رفاه این ملک و ملت، بهتر و سریع‌تر ساخته و پرداخته می‌‌‌شد. بنابراین توصیه این خدمتگزار برای سال‌جاری، از یکسو همکاری و مشارکت بیشتر فعالان اقتصادی در نهادهای مدنی و تشکل‌های اقتصادی و صنعتی و از سوی دیگر، اصلاحات ساختاری دولت در جهت کارویژه‌‌‌های این نهاد در مقام سیاستگذار اقتصادی است. آنچنان‌که صاحب‌نظران عنوان کرده‌‌‌اند، تحقق توسعه و آزادی، نیازمند دولت قانونمند و جامعه قدرتمند، متشکل و سازمان‌‌‌یافته است و توسعه، حاصل توازن این دو نیروست.

امید که چنین شود و سال پیش‌‌‌رو، سالی توام با گشایش گره‌‌‌های سیاسی و اقتصادی و ارتقای صلح و ثبات و عشق و دوستی در داخل و خارج از میهن‌‌‌مان باشد.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین