کاملاً واضح است که جنگ و تحریم هر دو چه بلایایی بر سر اقتصاد نازل میکنند. وقتی مساله بر سر نزاع یک ملت بر سر بقا باشد، اینکه این یا آن روش در طولانیمدت بهترین راه انجام دادن کاری است اهمیت خود را از دست میدهد و با روشهایی جایگزین میشود که برای هدف بقا موثرتر باشند. با این حال آنچه کمتر به رسمیت شناخته میشود این است که بخش عمدهای از زیانهای اقتصادی به واسطه باقی ماندن آن ساختارهای نابهینه اما لازمی اتفاق میافتد که در دوره جنگ یا تحریم اتخاذ شدهاند، اما بعد از پایان بحران همچنان محفوظ میمانند.
بهینگی فکر کردن
در اینجا اشاره من به نظام یارانههای کشاورزی در ایران است. وقتی هیچکس صادرات شما را نمیخرد، وقتی حتی اجازه نمیدهند که صادرکنندگان از نظامهای مالی بینالمللی استفاده کنند، وقتی در مورد واردات هم همین مساله برقرار است، خب بله، معقول است که سعی کنیم تا خودکفایی در تولید مواد خوراکی را ترویج کنیم. در چنین شرایطی آدم با خیال آسوده بر بهینگی چشم میپوشد تا مطمئن باشد که مردم غذا برای خوردن در اختیار داشته باشند. با این حال وقتی، دیگر مانند گذشته (دوران مورد اشاره یعنی جنگ و تحریم) در نقاط بحرانی نایستادهایم، باید شروع کنیم دوباره به مساله بهینگی فکر کردن.
عیسی مسیح موکداً گفته بود که نان برای زندگی انسان کافی نیست و برخورداری از زندگی کامیاب بیش از یک شکم سیر طلب میکند؛ در نتیجه بازیای که ما با اقتصاد میکنیم این است که کامیابی را بیشینه کنیم، نه قوت نان را؛ یعنی که بگذاریم همه، بنا به تعریف خودشان از کامیابی، زندگی کنند. مسلم است که نان مهم است، اما ما میخواهیم طوری نان تولید کنیم که بهینهترین شیوه ممکن در اقتصاد باشد تا اینگونه، تا جایی که ممکن است، منابع محدود خود را برای تولید اقلام دیگری که به خلق کامیابی میانجامند، حفظ کنیم.
ضرر سه میلیارددلاری
در مورد وضعیت فعلی باید گفت وضعیتِ بازارهای غله و حبوبات امروزه در ایران آنقدرها بهینه نیست. این دولت است که گندم را از کشاورزان میخرد و برای هر تن ۴۰۰ دلار میپردازد (حالا این فصل یکقدری کمتر، فصلِ بعد قدری بیشتر). همان مقدار غله را اما میشود از روسیه یا اوکراین با نصف چنین قیمتی خرید و وارد کشور کرد. در چنین شرایطی جلب نظر به یک مفهوم مهم اقتصادی راهگشاست: «هزینه فرصت». این مفهوم ناظر به این است که هزینه حقیقی هر انتخابی، مثل خرید یک جنس در بازار، آن پولی نیست که بابت آن میپردازیم، بلکه آن بهترین فرصت بدیلی است که با آن انتخاب وامینهیم. بنابراین هزینه اینکه دولت خریدارِ گندم باشد، آن ۲۰۰ دلار فاصله قیمتِ داخلی و قیمتِ وارداتی احتمالی به ازای هر تن است. وقتی داریم درباره حدود ۱۴ میلیون تن گندم در سال حرف میزنیم، داریم در باب سه میلیارد دلار حرف میزنیم؛ یعنی ضرری چشمگیر حتی برای کشوری که صادرکننده نفت است.
گندمِ گران شاید کشاورزان را خوشحال کند، اما فایدهای برای مصرفکنندگان ندارد. چون نان را برای مردم گران میکند، در نتیجه مجبور هستیم آرد و نانِ یارانهای داشته باشیم که همه ما از آن خبر داریم. این البته برای دولت هزینه دارد و تازه آن هزینه از کل منفعتی که با تقلب در فروش آردِ یارانهای به قیمتِ غیریارانهای نصیب عدهای میشود نیز بیشتر است. اما اگر دولت میخواهد نان را برای مصرفکننده ارزان کند راهحل سادهتری وجود دارد؛ اینکه دولت اجازه دهد نانواییها با همان گندم ارزان غیریارانهای نان تولید کنند.
راهکار نیوزیلند
حال چه باید کرد؟ همان کاری که نیوزیلند انجام داد. خرابکاریهای سیاسی در اقتصاد معمولاً ماندگاری و اینرسی بالایی دارند؛ بینهایت دشوار است آدم اصلاحات تدریجی انجام دهد. راهحل در نتیجه این است که همه کار را یکباره انجام بدهیم؛ خیلی ساده همه خرده خرابکاریهایی را که در حال حاضر دارند اتفاق میافتند حذف کنیم. این همان کاری است که نیوزیلند انجام داد. خیلی ساده آمدند اعلام کردند همه حمایتها، یارانهها و اعوجاجها که در بازارهای مواد خوراکی و بخش کشاورزی وجود دارد، بناست ملغی شود. همه آنها با هم و بدون استثنا باید حذف میشدند. البته که بلوایی به پا شد، اما نیوزیلند حالا بهینهترین بخش کشاورزی جهان را دارد. همچنین کشور نیوزیلند آنقدر پول دارد که به مردم فقیری که نمیتوانند غذا بخرند پول بدهد و این، آن نوع یارانهای است که باید وجود داشته باشد؛ همیشه باید به مردم و به مصرفکننده یارانه بدهیم، نه به محصولات و به تولیدکننده.
نمونه معاصرتری هم برای برنامهریزی مرکزی کشاورزی وجود دارد. یک سال پیش قیمت حبوبات در هند بالا رفت. دولت یکسری اقدامات کرد، از جمله تعیین سقف قیمت برای بنکداران را در نظر گرفت که کاری به کل مخرب است. دولت این کشور همچنین تصمیم گرفت برای واردات چند قلم کالای کشاورزی مجوز صادر کند. علاوه بر این، کشور هند تصمیم گرفت صادرات در این بخش را هم غیرقانونی کند (انگار که مردم ممکن است از کشوری که قیمتها در آن، از سطح قیمتهای جهانی بالاتر است محصولی صادر کنند!). حتی طرحی تدارک دیدند که بر این اساس حبوبات متنوع هندی را در موزامبیک بکارند و بعد این محصولات را وارد کنند.
شش ماه بعد وقتی محصول بعدی، محصولِ فصل «خریف»، وارد شد، تولیدات غله تقریباً ۵۰ درصد افزایش یافته بود. چطور این اتفاق افتاد؟ در آن دوران کشاورزان زمینهای بیشتری را زیر کشت بردند و بهتر از آنها مراقبت کردند، آنها برای خرید کود هم هزینه کردند و در نهایت موفق شدند محصول بیشتری درو کنند. این مساله به این دلیل اتفاق افتاد که کشاورزان هند، منفرداً، کمتر از دولتِ هندوستان، جمیعاً، دست به کارهای نابخردانه میزنند (و این قضیه همیشه میان انسانها برقرار است؛ هر گروه و دستهای سطحِ هوش آن به اندازه سطحِ هوشِ نادانترین عضوش است). اتفاقی که افتاد این بود که کشاورزهای هندی میتوانستند ببینند که قیمت غله بالاست و این به آن معناست که محصول فصل «خریف» آنها فوقالعاده سودمند خواهد بود، در نتیجه آنها بیشتر تولید کردند. اقدامات دولتی مساله چندانی به بار نیاورد، شاید جز چند زارعِ خوشبین فریبخورده در آفریقا که مدام در این فکر بودند که چرا هندیها دیگر به تلفنهایشان جواب نمیدهند، اتفاق دیگری نیفتاد.
کشاورزی بهینه و خروج دولت از بازار
کاملاً درست است که زراعت و کشاورزی برای بقای هر کشوری مطلقاً حیاتی هستند. اما دقیقاً همین اهمیت است که باعث میشود بخواهیم در بهینهترین حالت ممکن کشاورزی کنیم. و این به معنای آن است که دولت از سر راه کنار برود و اجازه بدهد بازارها کارشان را انجام بدهند و منابع را به صورت بهینه تخصیص دهند. بله، کسانی خواهند بود که از اصلاح نظام یارانهای در بخش کشاورزی ضرر میکنند. اما دقیقاً به خاطر افزایش کارآمدی و بهینگی، میلیاردها دلار بیشتر در اختیار دولت قرار خواهد داشت تا به زیاندیدگان غرامت بدهد.
جدی میگویم. واقعاً نابخردانه است سیستمی داشته باشیم که اول با پرداخت یارانه به تولیدکننده گندم آن را گران کنیم و بعد برای خنثی کردن آن گرانی و رساندن نان ارزان به مصرفکننده دوباره به تولیدکننده نان یارانه بدهیم. کل این سیستم معیوب را باید کنار بگذاریم. مطمئناً رفاه قاطبه مردم با چنین اصلاحی بهبود مییابد. بعد قطعاً میتوان از آن صرفهجویی که با این اصلاح حاصل میشود به اقلیت زیاندیده از این اصلاح سیاستی نیز غرامت بپردازیم، آنقدر که حتی آنها نیز منفعت خالصی از این اصلاح ببرند.
منبع: بورژوا
مطالب مرتبط