شنبه 3 آذر 1403 شمسی /11/23/2024 4:24:42 AM
اقتصادنامه تشریح کرد:

 در اندیشه ادلر، از روانشناسان بنام اتریشی، احساس حقارت یکی از نخستین جاذبه هایی است که انسان از بدو تولد با آن روبروست. منشا این احساس ناتوانایی اولیه انسان و در مرحله بعدی نقص های جسمانی، تحقیرها، تمسخرها و برخوردهایی است که نخست در خانواده و سپس در جمع دوستان، هم بازی ها و نظام مدرسه و.. تجربه میکند.
ریشه روانشناشی استبداد و  خودکامگی در چیست؟

 فرزان خدادادی: در اندیشه ادلر، از روانشناسان بنام اتریشی، احساس حقارت یکی از نخستین جاذبه هایی است که انسان از بدو تولد با آن روبروست. منشا این احساس ناتوانایی اولیه انسان و در مرحله بعدی نقص های جسمانی، تحقیرها، تمسخرها و برخوردهایی است که نخست در خانواده و سپس در جمع دوستان، هم بازی ها و نظام مدرسه و.. تجربه میکند.

تا اینجا مسئله کاملا طبیعی است و همه انسان ها چنین احساسی را کم و بیش تجربه می کنند. آنچه در این فرایند غیر طبیعی و نابهنجار محسوب می شود تبدیل آن احساس به عقده حقارت است. بدین معنا که فرد جهت رفع این نقض ها و ضعف ها واحساس حقارت به جستجوی جبران ناتوانی ها و نقص ها برخواهد امد. حال اگر راه های سالم و سازنده به او نمایان شود، یا برایش مهیا شوند(از قبل تدارک ایجاد رغبت های اجتماعی که فرد خود را در اجتماع و سهیم با دیگران حس کند). فرد از طریق راه های جبرانی سالم در یکی ازفرایند های جبرانی و سازنده سرمایه گذری کرده و با پیشرفت در آن و دست یابی به موفقیت و دریافت توفیق و ترغیب احساس حقارت را به احساس تفوق تبدیل می کند. چنانچه مربیان اولیه(والدین و سیستم تربیتی) فرد را جدی نگرفته یا راه های سالم جبران را به او ننمایند زمینه و بستر جبران های سالم  سازنده فراهم نباشد این احساس به عقد حقارت تبدیل شده و در اینجاست که فرد برای جبران آن به هر وسیله ای متوسل می شود ک دراکثر موارد راه های غیرسالم و بعضا ضد اجتماعی است. مقوله بزه کاری، رفتارهای پرخاش گرانه ضد اجتماعی و سو استفاده از موقعیت و قدرت شخصی به هنگام برخورداری از آن نیز از همین آبشخور اب می خورد.

همانطور که قبلا نیزتوضیح داده شد در نظریه ادلر شخصیت هر فرد حول محور «هدف غایی» که او برای خودش در نظر گرفته وحدت پیدا می کند و تمامی رفتارهایش در راستای تبدیل احساس حقارت به برتری است. به بیانی دیگرهدف غایی هر فرد نوعی برتری طلبی است.( به معنای صحیح برتری طلبی که قبلا توضیح داده شد. توجه کنید: گذار احساس منفی نسبت خود به احساس مثبت از خود) که برای هرکسی این برتری طلبی شکل و محتوا و نوع خاص خودش را دارد. از طرفی دیگر سبک زندگی هر فردی نیز نقشه چگونگی حرکت از احساس حقارت به سوی احساس برتری با حرکت از احساس منفی به احساس مثبت است.

بنابراین تمام رفتارها واکنش ها و عناصر شخصیت هر فرد را بدین طریق می توان شناسایی و پیش بینی کرد. در پرتو این تئوری ادلر چگونگی تکوین استبداد و خودکامگی را چنین تبیین می کند که هر فرد مستبد و خودکامه خویشتن تحقیر شده ای است که بنابر دلایل متعد خانوادگی تربیتی و  اجتماعی احساس خود کم بینی در او به عقده حقارت تبدیل شده و به دلیل نبودن رغبت های اجتماعی در او هیچ گونه همدلی واحساس مشارکتی با دیگران ندارد. بر این اساس او همواره وجهه همتش متوجه جبران این کاستی بوده و دائما در جست و جوی فرصتی است تا از خفت حقارت درونی نجات یابد.

بنابراین همه رفتار کردار اندیشه و سبک وسیاق زندگیش نیز در همین راستا سازمان می یابد. چنین فردی وقتی بر کرسی قدرت می نشیند اگرچه عناصر قدرت بیرونی را در ختیار دارد اما د درون خود شخصیتی حقیر و ناچیز را حس می کند. اوبرای این که خود را در موضع مثبت و برتری حس کند لازم می بیند که دیگران مهتری وتوفق او را تایید کنند و لازمه چنین امر آن است که دیگران در برابر او کوچک و حقیر باشند. او اگر چه بر عرصه قدرت تکیه زده اما چینی نازک احساس ارزشمندی درونی  احترام به خویشتن در او بسیار شکننده بوده و با کوچکترین تلنگری ترک بر می دارد. از این روست که معمولا حاکمان خودکامه هیچ گونه انتقادی ر بر نمی تابند و هیچ نوع استقلال عدم تبعیت و یا اظهار نظر مخالف خود را نمی تواند تحمل کنند. چرا که آن را به معنای خُرد و ناچیز بودن خود تعبیر می کند.

حال با درنظرگرفتن دو مفهوم مهم احساس خود کم بینی و تبدیل آن به عقده حقارت متراکم و رغبت های اجتماعی(خود را جای یگران گذاشتن و از زاویه نگاه آنان به مسائل نگریستن و با قلب آنان احساس کردن)، می توان ریشه انواع استبداد و خودکامگی را درهر شایط و محیطی اعم از محیط خانواده محیط کار جمع دوستان محیط اموزشی و بین معلم و متعلم و نظام سیاسی-اجتماعی تبیین کرد.

 

کسی که امکان بازسازی شخصیتی به هر دلیلی برایش میسر نشده و دچار عقده حقارت است، هر نوع صدای مخالف عقیده خودرا نوعی تحقیر برای خود می شمارد و عدم مجیزگویی و تایید دیگران را نوعی مقاومت و ایستادگی دربرابر خود می پندارد و کاملا هویداست که او برای خاموش کردن  این اساس به هر وسیله ای متوسل می شود که راحت ترین آن از میان برداشتن یا سرکوب مخالفان است. از طرف دیگر فردی که فاقد رغبت ای اجتماعی است هرگز نمی تواند خود را درجایگاه دیگران قرار داده و از منظر آنان به مسائل بنگرد. از این رو نگاه خود را اصیل، احساس خود را سالم و صرفا اندیشه خود را صحیح دانسته و احساس دیگران را جعلی، اندیشه آنان را انحرافی و نگاهشان را خیانت آمیز می داند. پرواضح است که چنین کسی اگر صاحب قدرت باشد، با دیگران چگونه رفتار خواهد کد.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

آخرین عناوین