🔻روزنامه تعادل
📍 سرمایهگذاری در صنعت برق
✍️حمیدرضا صالحی
متاسفانه در ۱۰ سال گذشته، ما عملا سرمایهگذاری جدید در حوزه تولید نیروگاه و تولید برق را متوقف و فراموش کردهایم و همان طور که کارشناسان از سالها قبل هشدار داده بودند، این موضوع سرانجام گریبان ما را گرفت و کار را به جایی رساند که میزان مصرف برق از ظرفیت تولید بالاتر رفت و از سال گذشته ما تبعات این موضوع را دیدیم و خاموشیهای گسترده تحت تاثیر این شرایط به وجود آمد.
در سال جاری دولت و وزارت نیرو از چند ماه قبل برنامهریزیها برای مدیریت عرضه برق را در دستور کار قرار داده بودند. برای آنکه خاموشیها به حداقل برسد، چند موضوع به شکل همزمان در دستور کار قرار گرفت. نخست اعلام شد که ساعات کار ادارات، زودتر از زمان همیشگی تمام خواهد شد و به این ترتیب از ظهر به بعد، مصرف برق نهادها، سازمانها و شرکتهای عمومی به حداقل رسید که به مدیریت مصرف کمک مهمی کرد. از سوی دیگر یک جدول از پیش طراحی شده در اختیار واحدهای صنعتی قرار گرفت تا قطعی یا مدیریت شبکه از پیش برای آنها مشخص شده باشد و بر اساس آن تصمیم بگیرند. در نهایت بخشی از نیروگاههای نیمه تمام نیز توانستند بخشی از ظرفیت خود را فعال کرده و به شبکه برسانند.
مجموع این اقدامات و البته برنامهریزی برای واردات برق از ترکمنستان که البته در سطحی محدود انجام شد، باعث شد که میزان خاموشیها در سال جاری به شکل قابل توجهی کاهش پیدا کند و دیگر موقعیت سال گذشته تکرار نشود. تا زمانی که ما سرمایهگذاریها در صنعت برق را افزایش نداده و در یک فرآیند مداوم، ظرفیت جدید ایجاد نکرده و به مدار وارد نکنیم، نمیتوان انتظار داشت که مشکل حل شود. خوشبختانه وزیر فعلی نیرو در برنامهریزی برای توسعه و رشد نیروگاهها از خود نگاهی مثبت نشان داده و امیدواریم که در آینده این نگاه مثبت به یک نتیجه ملموس بدل شود.
این صحبت که ماینرهای رمزارز باعث خاموشیهای سال گذشته شده بود و امسال با توجه به کاهش تقاضا برای آنها، خاموشی کمتر شده نیز چندان دقیق نیست. قطعا بخشی از ظرفیت شبکه در سالهای گذشته به ماینرها اختصاص داشت اما اینکه بگوییم با کاهش فعالیت آنها، امروز شرایط برق بهبود یافته قطعا درست نیست و باید سایر عوامل را نیز در چارچوب آن بررسی کنیم. در واقع با یا بدون ماینر، سرمایهگذاری نکردن در صنعت برق ما را در سالهای آینده بار دیگر با مشکل مواجه میکند.
🔻روزنامه کیهان
📍 تغییر دغدغههای غرب در جنگ اوکراین
✍️جعفر بلوری
امروز یکصد و پنجاه و چهارمین روز جنگ اوکراین است. به ۵ ماه پیش
برگردید. اخبار روزهای آغازین جنگ را با اخبار این روزهای جنگ مقایسه کنید. یک تفاوت مهم بین اخبار خواهید دید و آن چیزی نیست جز یک تغییر چشمگیر در شکل و جنس اخبار و دغدغه کشورهایی که مستقیم یا غیر مستقیم درگیر این جنگند. چرا این جنگ، جذابیت خبری روزهای آغازین خود را از دست داد؟ چرا مردم (چه در ایران چه در سایر کشورهای دنیا) دیگر مثل سابق، پیگیر اخبار «جنگ در داخل اوکراین» نیستند؟ چرا بر خلاف روزهای اول، امروز دغدغه اول کشورهای درگیر در این جنگ، هرچیزی هست الا جان و مال مردم اوکراین و مسائل
حقوق بشری؟ بخوانید:
یکی از دلایل مهم اینکه این جنگ مثل روزهای آغازین، آن جذابیت خبری را برای مردم ندارد، باز میگردد به یک مسئله روانشناختی: «مشکلات دیگران زمانی برای من اهمیت دارند که خودم درگیر مشکل نباشم»! این جنگ با طولانی شدن، تبعات اقتصادی، سیاسی، امنیتی و اجتماعی بزرگی برای بسیاری از کشورهای دنیا به همراه داشته و این روزها صحبت از قحطی، گرسنگی، گرانی، شورش، اعتصاب و حتی فروپاشی اتحادیه اروپا و تغییر نظم جهانی، مطرح است. در شرایط «بحرانی»، تغییر اولویتها مسئلهای کاملا بدیهی است. این روزها حتی کشورهایی که به آتش جنگ میدمیدند هم زیاد از کُشت و کشتارهای این جنگ صحبت نمیکنند. آنها امروز نگران سوخت و انرژیاند. نگران تورم و کمبود مواد غذاییاند. نگران صدها هزار شغلی هستند که تحت تاثیر این جنگ از بین رفته. نگران دولتهایی هستند که مثل آب خوردن فرو میپاشند و از همه مهمتر نگران زمستانی هستند که در راه است!
۲۸ کشور امروز رسما عضو اتحادیه اروپا هستند که غالبا در حوزه نفت و گاز و بعضا حتی گندم و مواد غذایی، وابسته به روسیهاند. این کشورها بسته به میزان وابستگی که به روسیه یا حتی اوکراین دارند، میزان مشکلاتشان متفاوت است. جالب این که، نوع و شکل موضعگیریشان درباره این جنگ نیز، کاملا وابسته به همین میزان وابستگیشان شده است. مثلا مجارستان بهدلیل این که بیش از ۸۵ درصد به انرژی و گاز روسیه وابسته است، از همان ابتدا طوری علیه تحریم روسیه و این جنگ موضع گرفت که انگار طرف روسهاست! این کشور حتی اخیرا با دور زدن ناتو و اتحادیه اروپا با روسها وارد مذاکرات گازی شد و خشم رهبران برخی کشورهای غربی را برانگیخت. اقدامی که رسانههای وابسته به قدرت در انگلیس آنرا «خیانت مجارستان به اروپا» تیتر زدند! اختلافات از همین جاها بود که خود را بیش از پیش نشان داد. گزارشهایی که از رسانههای معتبر غربی یکی پس از دیگری از راه میرسید نشان میداد، مسئله فراتر از مجارستان و یک کشور و دو کشور اروپایی است. به عنوان فقط
یک نمونه روزنامه اقتصادی«فایننشال تایمز» چند روز پیش نوشت: «برخی از کشورهای اتحادیه اروپا پیشنهاد کمیسیون اروپا برای کاهش وابستگی به گاز روسیه را بسیار سختگیرانه قلمداد میکنند و به دنبال معافیت از طرح بروکسل در این زمینه [ادامه تحریم انرژی روسیه و به تبع آن کاهش ۱۵ درصدی مصرف گاز] هستند و این موضوع ایجاد شکاف در جبهه غرب در مقابله با روسیه را آشکار کرده است.»
مشکل اما در این نقطه نماند. «فرانک والتر اشتاین»رئیسجمهور آلمان پا را فراتر گذاشت و نسبت به خطر «نابودی اتحادیه اروپا» به دلیل بروز این شکافها هشدار داد: «نباید دچار تفرقه شویم و نباید اجازه دهیم کار بزرگمان در تشکیل اروپای واحد که آنقدر امیدوارانه آغاز شده بود، نابود شود... این جنگ تنها در خاک اوکراین در جریان نیست بلکه پایه مشترک ارزشهای ما و نظم صلح ما را متاثر کرده است...»
نگرانی از فروپاشی دولتهای اروپایی، یکی دیگر از دغدغههایی است که شاید در روزهای آغازین جنگ وقوعش حتی به مخیله کسی هم خطور نمیکرد. دولت و مجلس در ایتالیا، تحت تاثیر همین جنگ و همین مشکلات اقتصادی فروپاشیده و سقوط بوریس جانسون، نخستوزیر انگلیس نیز بیارتباط با این بحرانها نبود. اوضاع این روزهای دولت بایدن در آمریکا نیز هیچ تعریفی ندارد و چند روزی است بحث انصراف او از انتخابات ۲۰۲۴ در رسانههای این کشور حسابی داغ است:
«روسیه در همه جبههها در حال پیروزی است. در جبهه نظامی و میدان جنگ و در جبهه سیاسی چنان که شاهد فروپاشی نظامهای سیاسی در اروپا و ادامه سقوط مستمر دولت بایدن در ایالات متحده هستیم... در جبهه اقتصادی، روسیه قواعد بازی را با تحریمهای متقابل علیه غرب تغییر داده است... هیچ چیز نمیتواند روسیه را از پیشروی در هر سه جبهه بازدارد.» (اسکات ریتر، افسر سابق سیا همین سه روز پیش)
یا مثلا این موضعگیری اخیر ویکتور اوربان نخستوزیر مجارستان: «اتحادیه اروپا به یک استراتژی جدید درخصوص جنگ در اوکراین نیاز دارد زیرا تحریمها علیه مسکو جواب نداده است....استراتژی جدیدی مورد نیاز است که باید بر گفتوگوهای صلح و تهیه پیشنویس یک پیشنهاد صلح خوب به جای پیروزی در جنگ متمرکز باشد...استراتژی غرب در مورد اوکراین بر چهار ستون بنا شده است- اینکه اوکراین میتواند با سلاحهای ناتو در جنگ علیه روسیه پیروز شود، تحریمها روسیه را تضعیف و حاکمیت آن را بیثبات میکند، تحریمها بیشتر به روسیه آسیب میزند تا اروپا و این که جهان در حمایت از اروپا صفآرایی خواهد کرد. این استراتژی شکست خورده زیرا دولتها در اروپا مانند دومینو در حال فروپاشیاند، قیمتهای انرژی افزایش یافته و اکنون به یک استراتژی جدید نیاز است...ما در خودرویی نشستهایم که هر چهار لاستیک آن پنچر شده است. کاملاً واضح است که جنگ را نمیتوان به این شکل پیروز شد.»
اینکه «این جنگ اصلا چرا آغاز شد و مقصر چه کسی است؟» نکته مهم دیگری است که پیش از جمعبندی این یادداشت، باید اینجا مطرح کنیم. بنابر اعلام نظریهپردازان مهم و شناخته شدهای مثل «جان مرشایمر» تحلیل غرب راجع به جنگ اوکراین کاملا عکس واقعیت است: «براساس منطق حاکم بر غرب، بحران اوکراین دلیلی جز تهاجم روسیه ندارد و «ولادیمیر پوتین»، رئیسجمهور روسیه با الحاق کریمه درصدد احیای دوباره اتحاد جماهیر شوروی است و ممکن است به تدریج نه تنها بخشهای دیگر اوکراین که حتی بسیاری از کشورهای اروپای شرقی را نیز بخواهد. اما این محاسبات اشتباه است: آمریکا و شرکای اروپاییاش، مسئولان بزرگ این بحران به شمار میروند و اساس آن از تفکر بسط ناتو به عنوان هسته اصلی استراتژی خارج کردن اوکراین از دایره حاکمیتی روسیه و ادغام آن در غرب نشأت میگیرد. همزمان پیشروی اتحادیه اروپا در شرق و حمایت غرب از جنبشهای حامی دموکراسی در اوکراین که با انقلاب نارنجی سال ۲۰۰۴ آغاز شد نیز اهمیت بسیاری داشت. مخالفت رهبران روسیه با گسترش ناتو از اواسط دهه ۹۰ تاکنون تداوم دارد و آنها به وضوح اعلام کردهاند که هرگز بدل شدن همسایگان مهمشان به سنگر غرب را تاب نخواهند آورد و در واقع الحاق کریمه نیز پس از برکناری دولت حامی روسیه از اوکراین، پاسخی بود که پوتین با نگرانی از بدل شدن این منطقه به پایگاه دریایی ناتو داده بود. اما غافلگیری نخبگان سیاسی آمریکا و اروپا از وقایع تنها به دلیل اجرای نسخه نم کشیده آنها از سیاست بینالملل است که تطابقی با قرن ۲۱ ندارد. رهبران اروپا و آمریکا برای تبدیل اوکراین به پایگاه خود در مرزهای روسیه دچار اشتباه شدهاند و حالا که تبعات آن برایشان آشکار شده است، اصرار بر اجرای سیاستهایشان میتواند اشتباهی به مراتب بزرگتر را ایجاد کند.» (فارین افرز)
حالا با توجه به سر بازکردن این مشکلات و «رو» شدن این حقایق که:
- مقصر اصلی آغاز این جنگ آمریکاست.
- برخی از این کشورهای غربی بهدلیل شدت وابستگیشان
(چه در حوزه انرژی به روسیه و یکدیگر و چه در حوزه سیاسی به آمریکا) به راحتی آب خوردن فرو خواهند پاشید.
- احتمال «فروپاشی اتحادیه اروپا» که به قول وزیر خارجه آلمان
«برای تاسیس آن خیلی زحمت کشیدهایم» کاملا جدی است.
- زمستان سختی در راه خواهد بود و کشورهای قدرتمندی در تراز آلمان که برای عبور بدون گاز از آن از هم عزا گرفته و به مردمانشان توصیه میکردند، هنگام استحمام، فقط این قسمتهایی که ما مشخص میکنیم را شست و شو دهید و...
شما پاسخ دهید. اگر همین امروز بین مردم کشورهای گرفتار در این بحرانها و حتی برخی از رهبران سیاسی غرب یک همه پرسی برگزار شود با این مضمون که «اگر به صد و پنجاه و چهار روز پیش برمیگشتید، با نوع مواجهه ناتو با این جنگ موافقت میکردید»؟ اکثرا چه پاسخی میدادند؟ ما فکر میکنیم اکثر پرسش شوندهها پاسخی شبیه به پاسخ اخیر دونالد ترامپ، رئیسجمهور تاجرمسلک و سابق آمریکا میدادند. او با برشمردن مشکلات عدیده اقتصادی و سیاسی حاصل از این نوع مواجهه
در یک جمله کوتاه گفت «این جنگ هیچ ربطی به ما نداشت»(!)
🔻روزنامه اطلاعات
📍 بحران اوکراین؛ زنگ خطر از پکن تا برلین
✍️ دکتر شبان شهیدی مؤدب
بین وزرای خارجی روسیه که بعد از جنگ جهانی دوم، کشتی سیاست خارجی این کشور را ناخدایی کردهاند، آندره گرومیکوی بلاروس تبار، و سرگیی لاوروف، طولانیترین زمان را در این سمت داشتهاند. گرومیکو به مدت ۲۸ سال و لاوروف، تا به امروز، ۱۸ سال دیپلمات ارشد مسکو بودهاست. لاوروف ۷۲ ساله در انستیتوی دولتی روابط بین الملل مسکو تحصیل کرده و پیش از انتصابش در پست وزیر خارجه، بهمدت ۶ سال نماینده دائمی روسیه در سازمان ملل بودهاست. لاوروف بلند قامت، سیاست خارجی روسیه را در حد و اندازه اقتدار روسیه مدیریت میکند و میتوان او را یک ژنرال تمام عیار، البته بدون ستاره جناب پوتین به حساب آورد. این دیپلمات با تجربه، در مصاحبهها و سخنرانیها معمولا به زبان روسی حرف میزند اما روز یکشنبه گذشته، خرق عادت کرد و در نشست نمایندگان ثابت اتحادیه عرب در قاهره با انگلیسی سلیس ولی با ته لهجه روسی، به مدت ۳۷ دقیقه شرح کشافی از ماوقع حوادث اوکراین پیش از«عملیات ویژه نظامی» علیه آن کشور ارائه داد.
آقای لاوروف ضمن حمله مؤدبانه به رئیسجمهوری اوکراین، در چند نوبت ممنوعیت تکلم اوکراینیها به زبان روسی را عامل تحریک خواند و گفت: مسکو زمانی به عملیات نظامی دست زد که کاسه صبرش از دخالتهای غرب و ناتو و نادیده گرفتن هشدارهای امنیتی روسیه لبریز شد.
لاوروف از سوی پوتین مأموریت دارد که در یک سفر ۱۳۰۰۰ کیلومتری ۵ روزه، که از مصر شروع شده، ضمن تبیین سیاست خارجی روسیه، تهاجم دیپلماتیکی را در برابر غربیها که میگویند مسکو منزوی شده است، به منصه ظهور بگذارد. سفر لاوروف به مصر و کنگوی برازاویل و اوگاندا و اتیوپی و … فقط رنگ نمایشی ندارد، بلکه او تکرار میکند که «روسیه صادرکننده قحطی» نبوده و مشکل توزیع غلات روسیه با شیوع کرونا آغاز شده و روسیه «به تعهدات غذایی خود پایبند است و توافق با اوکراین را برای صدور غلات آن کشور، از دالان امن، محترم میشمارد.»
نکته دیگر در سفر لاوروف، مشارکت روسیه در طرحهای صنعتی اقتصادی در کشورهای فوق الذکر است. مثلا روسها از طریق شرکت «روس اتم» خود در مصر، یک نیروگاه هستهای با چهار واحد رآکتور میسازند و در کنگو برازاویل، یک خط لوله طولانی حمل نفت را ایجاد خواهند کرد. به غیر از کشورهای فوق، روسها در دو کشور مالی و افریقای مرکزی، حضور فعال نظامی دارند و حسابی موی دماغ فرانسویها در این دو کشور حوزه نفوذ پاریس شدهاند. روزنامه لوموند روز سهشنبه ۴ مرداد نوشت: پیش از سفر لاوروف به افریقا رئیسجمهوری سنگال، مکی سال، در سمت رئیس دورهای اتحادیه افریقا به همراه موسی ناکی محمد رئیس کمیسیون این اتحادیه به شهر سوچی روسیه سفر کرده و نگرانیهای خود در خصوص کمبود غلات و کود شیمیایی را به اطلاع او رساندهاند. این روزنامه فرانسوی از قول کارشناسان مینویسد که کمبود کود شیمیایی در سال ۲۰۲۲ باعث افت ۲۰ میلیون تنی غلات در قاره سیاه خواهد شد.
متعاقب اجلاس سوچی که در سال ۲۰۱۹ در سوچی تشکیل شد، مسکو در نظر دارد که در سال ۲۰۲۳ نشستی با ۴۰ کشور افریقایی برگزار کند. لاوروف در کنگو برازاویل از ۱۷ کشور افریقایی که در ماه مارس گذشته در سازمان ملل در رأیگیری تحریم علیه مسکو رأی ممتنع دادند، تشکر کرد و گفت «علیرغم فشارهای شدید امریکا این دوستان ما علیه روسیه رأی ندادند.»
تهاجم دیپلماتیک رئیسجمهوری روسیه در قاره افریقا برای حفظ متحدان سنتی این کشور صورت میگیرد اما آقای پوتین تهاجم دیگری را برای تنبیه کشورهای اتحادیه اروپا که در تحریم علیه مسکو شرکت کرده و به کییف سلاح میفرستند نیز آغاز کرده است. یکی از اهداف این «تهاجم گازی»، ایجاد شکاف بین اروپا و امریکا است. آقای پوتین که به پیامدهای تهاجم نظامی به اوکراین اندیشیده بود، فکر نمیکرد اتحادیه اروپا در پیمان آتلانتیک شمال در کنار امریکا قرار گیرد و وقتی با تلخکامی دریافت که پیشبینیاش درست از کار در نیامده، برآن شد که با قطع و وصلهای مکرر گاز به خریداران گاز روسیه، که آلمان در رأس آن قرار دارد، در ذخیرهسازی گاز برای زمستان مشتریان خط لوله ۱۱۱۸ کیلومتری زیر دریای بالتیک ایجاد اخلال کند. روسیه برای بار دوم از دیروز، چهارشنبه، ارسال گاز به آلمان را به نصف تقلیل داده است. بهانه شرکت گازپروم روسیه این است که یکی از توربینهای تأمین گاز که برای تعمیر به کانادا ارسال شده، مورد تحریم واقع شده و حتی با دخالت دولت آلمان هنوز این توربین باز نگشته و توربین دوم هم نیاز به تعمیر دارد. وزیر صنعت و اقتصاد آلمان این بهانه را رد کرده است. آلمان قرار بود که ذخیره گاز خود را تا ماه اوت به ۷۵ و تا ماه سپتامبر به ۹۰ درصد برساند. برای زمستانی که در پیش است، از هم اکنون در شماری از مجتمعهای مسکونی آلمان جیرهبندی گاز به اجرا در آمده و دولت صنایع آن کشور را برای گازرسانی، اولویتبندی میکند. با توجه به اخلالی که در تولید صنعتی آلمان قدرتمند ایجاد خواهد شد، رهبران این کشور با شتاب به تأمین گاز از دیگر منابع جهانی مشغولند و در اجلاس روز گذشته بروکسل، که تصمیم به کاهش ۱۵درصدی مصرف گاز روسیه گرفته شد، اعضای اتحادیه اروپا اعلام کردند که در تأمین گاز به آلمان کمک خواهند کرد. در راستای صرفهجویی مصرف گاز، ساعاتی پیش از این که شرکت گاز پروم اعلام کند که ارسال گاز به آلمان را از چهارشنبه به نصف تقلیل میدهد، در ایالت غربی آلمان اجلاس صرفهجویی، تشکیل و مقرر شد تا ۲۰درصد در مصرف گاز صرفهجویی شود.
با این که ممکن است تحمیل صرفهجوییها به مردم و صاحبان صنایع آلمان نارضایتی ایجاد کند، رهبران این کشور در دوستی و همکاری آینده با روسیه دچار تردید شدهاند و صدراعظم آلمان اخیرا حمله روسیه به اوکراین را سستکننده امنیت و بیثباتی در اروپا دانسته است. چنین باوری در دیگر کشورهای اتحادیه اروپا در حال شکلگیری است و به نظر میرسد که حتی پس از حصول یک توافق محتمل برای پایان جنگ اوکراین، ترمیم رابطه اروپا با مسکو به زمان درازی نیاز داشته باشد.
شماری از رهبران اروپا پیش از جنگ اوکراین تصور میکردند که با توجه به عملکرد دونالد ترامپ، و نیز تردیدهایی که در سیاست خارجی جو بایدن در اولویتبندی نسبت به قاره اروپا مشاهده میشد، قاره پیر خواهد توانست با نزدیکی به روسیه و چین، در سیاست خارجی خود تعادل ایجاد کند. تهاجم روسیه به اوکراین که باعث وابستگی بیسابقه اتحادیه اروپا به گاز امریکا شد، افزایش سرسامآور بهای گاز در دنیا، درگیر کردن روزافزون اتحادیه اروپا در پیمان ناتو، تحمیل کمکهای نظامی به اوکراین بر شماری از کشورهای اروپا، هم اتحادیه اروپا را بیشتر به امریکا وابسته میکند و هم در تهاجمهای احتمالی روسیه به دیگر اعضای گذشته پیمان ورشو، اروپاییها به چتر حمایتی امریکا نیاز بیشتری پیدا خواهند کرد.
در این گیر و دار کشور فرانسه که بیشترین ضربه حیثیتی و اقتصادی را از حضور روسها در مناطق نفوذ سنتی خود در قاره افریقا دیده، تصمیم گرفته است که به تحکیم روابط خود با افریقا بپردازد. سفر امانوئل مکرون به سه کشور افریقایی کامرون، گینه بیسائو و بنین که روز گذشته از کامرون شروع شد در راستای این سیاست تلقی میشود. آقای مکرون و وزیر خارجه او، خانم کاترین کلونا، در این سفر چهار روزه برنامههای فشردهای را در حوزههای مختلف فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و امنیتی اجرا خواهند کرد.
حاصل سخن این که روسیه، علیرغم تلفات سنگین انسانی- تجهیزاتی که در اوکراین متحمل شده، در چند جبهه به تهاجم پرداخته است و این واقعیت غیر قابل انکار است که پس از تهاجم مسکو به یکی از متحدان گذشته خود، نظم سنتی بینالملل بههم خورده و از پکن تا مسکو و پاریس تا برلین، زنگ خطر به صدا در آمده است. اشتهای سیریناپذیر ارتش اوکراین برای تجهیزات نظامی غربی، و این ادعا که کییف در صدد است سرزمینهای از دست رفته خود را از روسها پس بگیرد، چشمانداز تیرهای را برای حل بحران در قلب اروپا ترسیم میکند. روسها که در مردابهای اوکراین گیر افتادهاند نیز برای حفظ متصرفات خود در کشور همسایه یاغی خود به این راحتی از شرق اوکراین عقب نخواهند نشست. تهاجم چند جبههای مسکو گویای همین اراده ولادیمیر پوتین در تنبیه تحریمگران در اروپا و جذب بیشتر متحدان سنتی افریقایی روسیه است.
🔻روزنامه اعتماد
📍 پشت پرده تندرویها درباره حجاب
✍️اسماعیل گرامیمقدم
فضای خاصی که طی هفتههای اخیر در خصوص حجاب شدت گرفته، نشان میدهد که نسبت به گذشته رخدادهای متفاوتی در این بخش شکل گرفته است. در واقع در زمان دولت قبل و سالهای گذشته یا برخوردی در زمینه حجاب صورت نمیگرفت یا اینکه حجم این برخوردها، بسیار اندک و به شیوههای متفاوتی بودند. در گذشته برخوردهای تند به این شکل و در ملأعام، ابلاغ بخشنامه در برخی شهرها در خصوص عدم ارایه خدمات به زنان و...رخ نمیداد و تلاش میشد از طریق فرهنگسازی و آگاهیبخشی به ترویج امر حجاب پرداخته شود.
برای این شکل از برخوردها، فرضیههای فراوانی نیز مطرح میشود، برخی افزایش برخوردها را در راستای این ایده کلی میبینند که دولت برای به حاشیه کشاندن موضوع «گرانیهای برآمده از آزادسازی قیمت ها»، برخوردهای مرتبط با حجاب را افزایش داده و برخی دیگر نیز به موضوعات دیگری اشاره میکنند. اما از هر جنبهای که به موضوع نگاه شود. این واقعیت را نمیتوان انکار که یک چنین برخوردهایی، هزینههای زیادی به نظام (به ویژه جنبه اسلامیت نظام) وارد میسازد. من تجربیاتی از کشور مالزی دارم که به نظرم برای درک شرایط امروز ایران راهگشاست. مالزی کشوری با حکومت دموکراتیک اسلامی است که ۳ملیت مالاییها، چینیها و هندیها در آن سکونت دارند. در این کشور، حاکمیت اسلامی با مالاییها است و اکثریت را در دست دارند؛ در وهله بعدی، چینیها نیز مسوولیت تجارت و صنعت را به عهده دارند و هندیها نیز بخشهای خدمات را در دست دارند. این قالب بهطور نسبی در این کشور جاری و ساری است اما همواره این پرسش مطرح است که چرا در این کشور اسلامی، حجاب اختیاری است. تحقیقات میدانی در این کشور نشان میدهد نهتنها شهروندان مالایی از حجاب بهرهمند هستند، بلکه مردمان چینی و هندی نیز از حجاب بهره میبرند و مسلمان شدهاند. پس از تحقیقات میدانی متوجه شدم، عاملی که باعث شده چینیهای آتئیست (بیخدا) و هندیهای بودایی مسلمان شوند، ماهیت رفتار اسلامی مالاییها بوده است. نه به این صورت که حجاب را اجباری اعلام کنند، بلکه به این شکل که احکام شریعت مانند دروغ نگفتن، عدم ریاکاری، تملق نگفتن، رعایت حقالناس و... باعث شده تا چینیهای بیخدا و بوداییها، به اسلام گرایش پیدا کنند و بدون هیچ اجباری حجاب را انتخاب کنند. روشن است که نه رضاشاه توانست حجاب را به اجبار از سر زنان ایرانی بردارد و نه در سالهای پس از انقلاب به اجبار مردم به سمت حجاب اجباری گرایش پیدا کردند. مجموعه این اتفاقات نشان میدهد که این نوع برخوردهای خشن و سلبی در وهله نخست بر ضد اسلام و روح شریعت است. ضمن اینکه در آموزههای رفیع دینی و احکام قرآنی نیز به این واقعیت اشاره شده است که از طریق زور و اجبار نمیتوان هیچ فردی را وادار به حجاب و اسلام و دین کرد. در این میان برخی تحلیلگران اشاره میکنند که این فضای ویژه در این زمان خاص با این هدف گسترش پیدا کرده تا توجه و تمرکز افکار عمومی از مساله گرانیها، فقر و تورم به سمت مسائل حاشیهای حجاب جلب شود. به هر حال در شرایطی قرار داریم که تورم نقطه به نقطه برای نخستینبار به بالای ۵۴ درصد رسیده است، فقر افزایش پیدا کرده و بیکاری ملت را عذاب میدهد و... در این شرایط طبیعی است که این ذهنیت ایجاد شود که مسوولان دولتی به جای شفافسازی در خصوص چرایی افزایش قیمتها و سایر مشکلات اقتصادی به دنبال برخی موضوعات حاشیهای هستند. باید توجه داشت که کشور از منظر امنیتی، دیپلماسی، اقتصادی و... شرایط دشواری را تجربه میکند. در این شرایط، افزایش برخوردهای سلبی و تند با مردمی که در چنبره گرفتاریهای معیشتی گرفتار شدهاند، کمکی به کشور نمیکند، بلکه باعث شدت گرفتن التهابات خواهد شد. جای تعجب است چرا سیاستگذاران در برابر رفتارهای تند، واکنشی از خود نشان نمیدهد و اجازه میدهند این رفتارهای تند به نام حکومت، اسلام و احکام رفیع دینی نوشته شود. معتقدم برای افزایش اقبال عمومی به حجاب و سایر احکام دینی باید از ظواهر عبور کرده و تلاش شود از طریق عمل به احکام بنیادین اسلام مانند راستگویی، دوری از ربا، مهرورزی، مردمسالاری و... توجه مردم را به اسلام و احکام دینی جلب کرد. در این صورت است که مردم فوج فوج به سمت مفاهیمی خواهند شتافت که فرزندان انسان را در برهههای مختلف تاریخی، شیفته خود ساخته است. مفاهیمی برای همیشه تاریخ و همه نسلها که همواره زنده و اثرگذار هستند.
🔻روزنامه شرق
📍 بدهکاری به بخش خصوصی
✍️نعمت احمدی
قرار بود در برنامه توسعه ششم ایران به هاب انرژی منطقه تبدیل و درآمدزایی وزارت نیرو از صادرات برق به کشورهای همسایه که اتفاقا از مشتریان پروپاقرص برق هستند، جزو اقلام درآمدی کشور باشد. به همین اعتبار باید در بخش توسعه، احداث، تولید و نگهداری سرمایهگذاری میکردیم. صنعت برق از آن دست صنایعی است که بخش خصوصی علاقهمند به سرمایهگذاری در آن است. هم اکنون بخش خصوصی ظرفیت تولید ۴۳هزار مگاوات تولید را دارد که ظاهرا ۴۹ درصد از کل تولید برق است. اما همین بخش بیش از ۷۰هزار میلیارد تومان از دولت طلبکار است که این بخش را در حوزههای، تولید، توسعه، احداث و نگهداری نیروگاه جدید ناتوان کرده است. دوره وصول مطالبات بخش خصوصی مطابق صورتهای مالی حسابرسی شده حسب گزارشهای منتشره در رسانهها بیش از ۱۲۰۰ روز یعنی بیش از سه سال به طول میانجامد. نگاهی به گذشته بدهی دولت به تولیدکنندگان برق بیندازیم. در ۴سال پیش میزان بدهی دولت به بخش خصوصی ۱۵هزار میلیارد تومان بود. در دوره دولت روحانی به رغم گشایش بعد از برجام که در منابع مالی بهوجود آمد این مبلغ تسویه نشد که هیچ، با تاسف سال به سال به مبلغ بدهی افزوده شد. ناتوانی وزارت نیرو در تامین برق مصرفی در داخل کشور باعث شد که این وزارتخانه نوعی تقسیم بندی در خاموشی داشته باشد. بخش شهرها و مناطق مسکونی، کمتر هدف وزارت نیرو است و کوشش میکند که از سهم برق مصرفی بخش مسکونی بکاهد و اضافه آن را به بخش صنعت و مهمتر از آن کشاورزی بدهد. بخش صادرات هم از آن بخشهایی است که کوشش میشود سهم دیگر بخشها حذف و مشمول خاموشیهای مکرر واقع شود اما بخش صادرات کمتر سهم خاموشی داده شود. اما در ماههایی از سال وزارت نیرو ناتوان از تامین برق صادراتی است و همین موضوع بهاضافه بدحسابیهای طرفهای خارجی باعث شده که هرازگاهی بهانه خاموشیها توجیهپذیر باشد. اما عراق که بزرگترین مشتری خارجی برق ایران است، راه گریز جدیدی پیدا کرده و آن خرید برق از عربستان است. هرچند گفته میشود دو، سه سال طول میکشد تا تجهیزات این خط امکان انتقال برق به عراق را پیدا کند. ایران مساعدترین شرایط اقلیمی برای تولید برق را دارد. هم سوخت مناسب از گاز و دیگر سوختها و هم سالی ۳۶۰ روز حداقل آفتاب که میتواند از انرژی خورشیدی با داشتن دشتهای آفتابی و خطوط انتقال برق سراسری استفاده کند. همسایگان ایران تقریبا همه نیاز به برق دارند. اگر فروشندهای باشیم که به ما اطمینان کنند. دولت باید تصدیگری خود از صنعت برق را کمتر کند و با حمایت از بخش خصوصی و سرمایهگذاری در اتصال شبکه برق داخلی به کشورهای همسایه مشتری دائمی با صورتحساب ارزی را پیدا کند و آنگاه دست بخش خصوصی را در تولید، نگهداری، احداث و مهمتر از آن قیمتگذاری رقابتی باز بگذارد که در رقابت است که بخش خصوصی توانمندی پیدا میکند و به تولیدکننده مطمئنی تبدیل میشود. توصیه به صرفهجویی در کشاورزی معنا و مفهومی ندارد و میلیونها گیاه در گرمای تابستان احتیاج به آب دارند و برای استحصال آب نیاز به برق است. کافی است سری به مزارع و باغات بزنیم. دو نوع خاموشی اجباری دارند: یکی خاموشی تکلیفی از این ساعت تا آن ساعت و دیگری خاموشیهای مکرر اندر مکرر روزانه که امان کشاورزان را بریده است. زمان آبیاری و هدررفت آب از منبع اصلی تولید یعنی چاه تا اراضی مورد آبیاری اگر غرقابی باشد، ساعتی طول میکشد که آب از مادر چاه به اراضی برسد. ناگهان برق میرود و چاه خاموش میشود. دوباره ساعتی طول میکشد تا آب از مسیر خود به محل مصرف برسد و دوباره قصه خاموشی پیش میآید. دومین خاموشی تکلیفی است که از ساعت ۱۲ تا ۵ بعدازظهر است. تا قبل از اجرایی شدن قانون هدفمندکردن یارانهها هر دو ماه یکبار فیش برق مصرفی چاههای کشاورزی حدود ۵۰ تا ۹۰ هزار تومان بستگی به ماههای مصرف برق صادر میشد. با قانون هدفمندکردن یارانهها و حذف یارانه برق، فیش برق مصرفی به جای دوماه یکبار، هر ماهه صادر میشود و تعجبآور اینکه پول برق از دوماه، ۵۰ تا ۹۰ هزار تومان به ماهی یک میلیون تا دو میلیون تومان تغییر کرد. در دولت سیزدهم از پایان اسفندماه با اصطلاح اصلاح آییننامه الگوی مصرف برق در طول چهارماه گذشته هزینه برق بهشدت بالا رفت. برای نمونه نگارنده بیش از ۷۶ میلیون تومان پول برق چاههایی را دادم که روزگاری نه چندان دور در این چهارماه هر چاه حداکثر دویست هزار تومان پول برق پرداخت میشد.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 مرده و زنده برجام
✍️محمدصادق جنانصفت
در حالی که مقامهای وزارت خارجه به ویژه وزیر این نهاد که در ظاهر کار گفتوگو برای رسیدن به نقطه عطف در پرونده هستهای را دنبال میکند از باز بودن دریچه گفتوگو میگوید و نمیخواهد بگوید تابوت برجام ساخته شده است اما از سوی کشورهای اروپایی و مدیران این اتحادیه و نیز مقام عالی آژانس انرژی اتمی با صراحت از آماده کردن تابوت برجام در روزهای آتی میگویند.
در حالی که گمانهزنیها برای بسته شدن درهای گفتوگو برای زندهسازی برجام بسته به نظر میرسد و اتحادیه اروپا نیز این را مطرح و آمریکاییها هم باور کردهاند دیگر نمیتوان گامی جلوتر رفت. شاید بد نباشد یک گروه کارشناسی ورزیده و آشنا به مساله از سوی نهادهای بالای دولت ماموریت یابند درباره برجام مرده و پیامدهایش و نیز برجام زنده و پیامدهایش در حوزه اقتصاد و کسبوکار و معیشت شهروندان پژوهش بدون ترس انجام شود. در این گزارش باید بررسی شود اگر برجام مرد و آرزوی تندروهای همساز و همراه در ایران و آمریکا برآورده شد آیا اقتصاد ایران چیزی به دست میآورد؟ فرض بر این است که در انتهای این مسیر ایران توانایی ساخت مهمترین فرآورده این پرونده را به دست آورد آیا در اقتصاد ایران گشایشی رخ میدهد؟ اگر ایران آنطور که کمال خرازی گفته است توانایی ساخت بمب اتمی را همین حالا هم دارد باید معلوم شود این توانایی میتواند نان و آب و گوشت و ماست و پنیر و نخود و لوبیا را ارزان کند؟ واقعیت این است که هیچ کارشناسی حتی خوشبینترین کارشناسان هوادار سازگار نشدن ایران با آمریکا و پیشرفت تا گام آخر غنیسازی اورانیوم نیز نمیتوانند به این پرسش جواب مثبت دهند. مقامهای ایرانی باور دارند اقتصاد ایران توانسته است تحریم آمریکا را هضم کند و بیش از این نیز از دست آمریکا کاری بر نمیآید. این شاید حرف درستی باشد اما یادمان باشد از روزی که بایدن آمده است و به ویژه در این ماه پس از جنگ اوکراین صادرات نفت ایران به چین با قیمتهای زیر قیمت بازار با سختگیری همراه نبوده، ولی با این همه دولت برای جبران منابع ناپایدار بودجه دست در سفره شهروندان کرده است. در گزارش پژوهی پیشنهادی میتوان روی دیگر سکه را نیز دید. به این معنی که میتوان محاسبه کرد در صورت زنده شدن برجام کدام امکانات به اقتصاد ایران داده میشود و تفاوتهای آن با شرایط برجام مرده چیست. شاید پیش از بسته شدن همه روزنههای گفتوگوی صلح هستهای لازم باشد کارشناسان و فعالان اقتصاد و سیاست یک بار دیگر اقتصاد ایران در شرایط برجام مرده و برجام زنده را از نظر ریخت و قیافه و محتوا در کانون توجه قرار دهند و بتوانند این تصویربرداری را با وضوح تمام به مقامهای سیاسی تحویل دهند. واقعیت این است که نباید در انتظار این باشیم که دوره صدور قطعنامه علیه اقتصاد ایران دوباره بر سر کسبوکار و معیشت آنها سایه بیندازد.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 غلبه شبهعلم
✍️ دکتر روحاله اسلامی
علم و قدرت یا قلم و شمشیر رابطهای نزدیک با هم دارند و علم بیعمل همانند مال بیتجارت است. دانشمندان بدون نزدیکی به میدان قدرت نمیتوانند اثربخشی و کارآیی نظریه خود را تحلیل کنند و میدان عمل به علم و روبناهای معرفتی نیاز دارد تا بتواند کارآمد باشد. در کشورهای دموکراتیک دانش خصلت علمی پیدا میکند یعنی دانشمندانی که سلسله مراتب دانشگاهی را طی کردهاند نظریههایی مطرح میکنند و در واقعیت میسنجند که به چه میزان توانستهاند درد و رنج را کاهش و شادی و رضایت انسان و اجتماع را افزایش دهند.
علم به جامعه باز و خرد انتقادی و تکثر دیدگاهها نیاز دارد. اگر جامعهای و حکومتی بسته و ذهنیت تکبعدی داشته باشد، پس از چندی همه دانشمندان و کارشناسان تبدیل به روباتهای وظیفهشناسی میشوند که هر چه حکومت گوید همان را اثبات و اجرایی میکنند. دانشمندان بر میراث علم تعهد دارند و خوشایند نظام سیاسی و اقتضائات، گزارههای مد روز تولید نمیکنند. اگر سیستم سیاسی بسته و فرهنگ استبدادی حاکم شود، پس از چندی نخبگان به سمت تایید و توجیه وضع موجود حرکت میکنند و شبهعلم همه جا را فرامیگیرد. شبهعلم ابتدا توسط عوامفریبانی که درجه و سلسلهمراتب علمی را طی نکردهاند و دشمن دانشگاه و تجربیات جهانی هستند، تولید میشود و به مدد رسانهها و شبکههای اجتماعی با سوار شدن بر احساسات و بازی لحن، صدا و موسیقی در کل کشور تبلیغ و ترویج میشود. انجمنها و شخصیتهای علمی در رشته پزشکی و مهندسی سریع شبهعلم را شناسایی و توهمات و خرافات و کلیشههای اشتباه آنها را برای افکار عمومی بازگو میکنند. اما در زمینه اقتصاد، مدیریت، علوم سیاسی، روابط بینالملل و دیپلماسی اوضاع بدتر است؛ چراکه شبهعلم متاسفانه به دانشگاهها و نهادهای اصلی نیز رسوخ کرده است و به علت ضعف انجمنهای علمی در دفاع از شرافت علمی رشته و گرایش تخصصی، خرافات، توهم و کلیشه در علوم انسانی رواج پیدا کرده است. شبهعلم پروندهسازی میکند و دانشمندان را هدف قرار میدهد.
جریانهای برآمده از مارکس، نیچه، فروید، هایدگر، فوکو و اغلب مکاتب انتقادی، پسامدرن، پساساختارگرا، پدیدارشناس و همه متعلقات مارکسیسم و روانکاوی در ایران تبدیل به جریان اصلی در سیاست، دیپلماسی و علوم انسانی شدهاند. این جریانها حاشیه جریان اصلی یعنی متعلقات انتقادی علم به شمار میآیند. در کشورهایی که دانشگاهها و سیاستگذاری آنها در رتبهبندیهای اول جهانی است، جریان اصلی علم در علوم انسانی رواج دارد و در حاشیه مارکسیستها، پدیدارشناسان و پسامدرنها به انتقاد و پر کردن کاستیها مشغول هستند. در ایران این سه جریان با توجه به غفلت و در برخی مواقع همراهی دانشگاه و انجمنهای علمی با روشنفکران به جریان اصلی تبدیل شدند و مثلث مارکس، هایدگر و فوکو و متعلقات آن به کمک رسانهها و شبکههای اجتماعی و حتی انجمنهای رشتهها و گرایشهای دانشگاهی در جامعه و سیاستگذاری کشور رسوخ کردند. حاشیهها و شبهعلم جهان در ایران جریان اصلی شده است و ذهنیت سیاستگذاران و سیاستمداران و حتی تفسیرهای ایرانی و اسلامی را نیز تصرف کرده است.
بهعنوان مثال در اقتصاد شعار، آرزو و اغلب مبانی و طرحوارههای عدالت از سطوح فلسفی تا دکترین و سیاستگذاریها متعلق به جریان مارکسیستی و مفسران آن است. دهکبندی جامعه، طرحهای یارانهای، حمایت پولی تورمزا از طبقات پایین، پولپاشی با بودجه عمومی و سیاه و سفید دیدن و قطببندیهای اقتصادی جامعه همه ریشه در شبهعلم مارکسیستی دارد. واژه سرمایهداری اصطلاحی مارکسیستی است که در ایران رسانهها و محافل اقتصادی استفاده میکنند و بهطور کلیشهای از بحرانها و پایان آن میگویند و مینویسند. روستاگرایی و دشمنی با شهر و طبقه متوسط و بورژوازی نامیدن شهروندان رویکردی چپگرایانه و غیرعلمی است که در سیاستگذاریها مشهود است. طبیعتگرایی و دشمنی با تکنولوژی و رواج فلسفههای ضد علم در ترجمهها و محافل روشنفکری رواج دارد. حتی در سیاستخارجی بلوکبندی جهان، مبارزات دائمی برابر جهان سرمایهداری و پیشبینی فروپاشی قدرتمندان مفاهیمی انتقادی و پسامدرنیستی است. امپریالیسم و گذارهای متعدد و تقسیم کردن جهان بینالملل به شرق و غرب، شبهعلم است. چندمحورگرایی و اغلب تئوریهایی که بر پایان و مرگ موضوعی تاکید دارند نیز شبهعلم هستند. شبهعلم خود را سخنگوی حکومت و مدافع جامعه میداند و ظاهری آکادمیک دارد؛ اما تا زمانی که اجماع دانشمندان جهانی در یک موضوع را کسب نکرده باشد و نظریه به محک تجربه زده نشود، جهان زیست عوامفریبانه و شبهعلم دارد. وظیفه انجمنهای علمی اقتصاد، علوم سیاسی و روابط بینالملل دفاع از شرافت علمی رشتهها و نقد و واکاوی اشتباهاتی است که به نام آنها صورت میگیرد. انجمنهای علمی وظیفه مهمی در عصر جدید دارند و اگر در لاک خود فرو روند، حوزه عمومی و بعد از آن قلمروی سیاست عمومی را شبهعلم به نام آنها اشغال خواهد کرد.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست