🔻روزنامه تعادل
📍 تصویر اقتصادی پسابرجامی
✍️مرتضی افقه
هیچ شکی در اینکه ارتباط اقتصاد ایران با موضوع برجام، مذاکرات و مسائل مرتبط با آن یک ارتباط پویا و فعال است، وجود ندارد. این ارتباط هم فقط به اقتصاد ایران مختص نیست و موضوعی عمومی در بسیاری از کشورها است. اساسا هر اقتصادی با تکانههای بیرونی و حوزه سیاست خارجی مرتبط است و از آن تاثیر میپذیرد، انکار این ارتباط هم نشاندهنده فقدان آگاهی و تخصص است که متاسفانه کم هم نیست.
اتفاقا ارتباط ایران با برجام بسیار پویاست، به اندازهای ارتباط مذاکرات برجامی و احتمال لغو تحریمها بر متغیرهای اقتصادی قوی است که بلافاصله با انتشار هر خبری در خصوص رد یا قبول برجام در بازارها نمایان میشوند.
کافی است ارتباط اخبار مذاکرات با شاخصهای اقتصادی، نرخ ارز، طلا، مسکن و... بررسی شود تا متوجه این ارتباط شویم این اثرگذاری نیز فقط به اخبار ناخوشایند و منفی ارتباط ندارد، حتی اخبار خوش نیز باعث تقویت و تثبیت بیشتر بازارهای کشور میشود. اینکه دولت اعلام میکند، کاری کرده که برجام با زندگی روزمره و معیشتی مردم مرتبط نباشد، فقط یک ادعا است؛ اساسا دست دولت نیست که این ارتباط را برقرار یا قطع کند.
دولت تصور کرده است، حوزه سیاست خارجی نیز مانند سیاست داخلی و حوزه اقتصاد داخلی است که برای آن بخشنامه، دستور و باید تعیین کند. اقتصاد یک اکوسیستم پویاست و بازارها متغیرهای بیرونی را درک کرده و نسبت به آن واکنش نشان میدهند.
این روزها که نشانههای بهبود در مذاکرات و احتمال لغو تحریمها هویدا شده، بازارها واکنش نشان داده و قیمت ارز اندکی کاهش پیدا کرده است. در صورتی که اخبار منفی در خصوص مذاکرات بیرون بیاید، نرخ ارز بالا میرود و نوسان بازارها را فرا میگیرد. تا زمانی که تکلیف برجام و تحریمها مشخص نشود، سرمایهگذاران داخلی و خارجی دست نگه داشته و اقدام به سرمایهگذاری نمیکنند.
فعالان اقتصادی در این وضعیت پرنوسان بلاتکلیف هستند و نمیتوانند برنامهریزی جامعی برای آینده داشته باشند. جالب است که مردم و تولیدکنندگان میدانند که قیمت کالاها و هزینههای تولید آنها به مذاکرات وصل است، اما مسوولان کشور، اصرار دارند که ارتباطی میان این گزاره و متغیر وجود ندارد.
با این توضیحات برخی میخواهند بدانند که چه احتمالاتی در بازارها رخ خواهد داد؟ فارغ از هر احتمالی با توجه به شناختی که دارم میدانم که بدون رفع تحریمها نمیتوان شاخصها را بهبود بخشید.
ممکن است بتوان برای مدتی با این روند ادامه داد اما تحقق رشد اقتصادی و ایجاد حداقلها برای مردم در بلندمدت با تحریمها ممکن نیست.
حدس میزنم مذاکرات پیش رو به نتیجه برسد و ایران به بازار نفت بازگردد، تحریمها لغو شوند و توسعه مناسبات ارتباطی و... تجاری با جهان آغاز شود. البته شرایط داخلی امریکا از یک طرف و جنگ روسیه با اوکراین این احساس را میان مدیران ایجاد کرده که میتوانند امتیازات بیشتری بگیرند. اگر تحریمها لغو شود، باید منتظر گشایشهایی باشیم.
به هر حال بعد از دورهای کمبود، درآمدهای ارزی احصا میشوند و برخی گشایشهای مقطعی حاصل میشود. اما تداوم این گشایش بستگی به تدابیر اقتصادی و راهبردی مدیران دارد. من به این تدابیر زیاد امیدوار نیستم اما امیدوارم که نظرم اشتباه باشد و مدیران اقتصادی بتوانند امور را تدبیر کنند.
اگر برجام به نتیجه برسد میتوان گفت که وضع بدتر از این نمیشود، اما اگر به سرانجام نرسد، احتمال وقوع هر حادثه اقتصادی ممکن خواهد بود. این تکانههای اقتصادی بدون تردید باعث بروز نوسان در بازارهای کشور میشود و تبعات منفی در اقتصاد و معیشت ایجاد میکند.
🔻روزنامه کیهان
📍 کارستان همدانی در سوریه
✍️سعدالله زارعی
۱- شهادت در راه خداوند متعال توفیقات خاصی میخواهد و به تعبیر عارفانه و دقیق شهید عزیز سردار سلیمانی باید در این دنیا شهید باشی تا شهید شوی. اما در همان حال بعضی از شهدا توفیقات خاص الخاص دارند و طبعاً در دنیا و آخرت شأن و منزلتی فراتر از سایر شهدا پیدا میکنند، بهگونهای که شهدا غبطه آنان را میخورند.
شهید «حاج حسین همدانی» از این دست از شهداست. او در کارنامه خود مبارزه با رژیم ستمشاهی را دارد؛ مقابله با گروهکهای مسلح تجزیهطلب را دارد؛ مقابله با تجاوز رژیم وابسته بعثی عراق را دارد، فرونشاندن فتنه داخلی را دارد، جهاد بینالملل و مبارزه با طرحهای استکباری ناظر به تجزیه و فروپاشی منطقه اسلامی را دارد و در واقع باید گفت این شهید نزدیک به پنج دهه از عمر پربارش پیوسته در میدان جهاد بوده است. همان جهادی که امیرمؤمنان فرمودند خداوند در آن را به روی «اولیاء خاص خود» میگشاید. شهید در طول این نزدیک به پنجاه سال، هیچگاه در راه دچار تردید نشد و میتوان گفت این او را از حمایتهای غیبی الهی برخوردار کرد و مصداق آیه «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَهًْ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّهًِْ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ» نمود و به او حکمت و بصیرتی فوقالعاده بخشید.
۲- یک روز در اثنای زمانی که فرماندهی سپاه تهران بزرگ را بهعهده داشت و همزمان با فتنه سال ۸۸ شده بود، در جلسه کوچکی در هیئت رزمندگان اسلام - که او عضو هیئت امنای آن بود - حضور داشت و به نکته عجیبی اشاره کرد او گفت «حضرت آقا - رهبر معظم انقلاب اسلامی - در مواجهه با اعتراضات خیابانی به من فرمودند «آقای همدانی مراقب باشید کسی آسیب نبیند و بعد مکثی کرده و فرمودند مواظب باشید بچهها - بسیجیها - هم آسیب نبینند» و من به ایشان عرض کردهام که آقا اینکه میفرمایید از ما به معترضین آسیبی نرسد، مطمئناً نمیرسد ولی اینکه میفرمایید به ما و نیروهای ما هم آسیبی نرسد، کار دشواری است؛ چرا که کنترل معترضین و عوامل پشت صحنه آنان دست ما نیست. حضرت آقا فرمودند «بله کار سختی است ولی باید بشود» و ادامه دادند «اینکه از ما نباید آسیبی به معترضین وارد شود، معلوم است، به نیروهای بسیجی هم نباید آسیب وارد شود چرا که با آسیب رسیدن به آنان به اقتدار کشور آسیب وارد میشود.» شهید بزرگوار همدانی در ادامه گفت «من این تدبیر حضرت آقا را برنامهریزی کردم و در نهایت توانستم آن را کاملاً به کار ببندم و در زمانی نسبتاً کوتاه به نتیجه مطلوب هم برسم.» این یک الگوی جدیدی از مواجهه با آشوب و اعتراضات خیابانی و بسیار هم قابل افتخار است.
ارزش این مدل رفتاری بهخصوص آن گاه به درستی فهمیده میشود که آن را کنار مدلهای شرقی و غربی بگذاریم و نتایج آن را بررسی کنیم؛ یک نمونه از مواجهه با معترضین را در آمریکا شاهد بودیم که پلیس آمریکا گروه معترض دیویدیه که در سال ۱۹۹۳ در باغی جمع شده بودند را محاصره کرد و آنان را به اتهام نقض قانون درخصوص اسلحه همراه با باغ و ساختمان سوزاند و از بین برد! در اینجا جان ۸۲ شهروند به هیچ انگاشته شد تا پلیس آمریکا مقتدر دیده شود!
یک نمونه دیگر برخورد چین با دانشجویان معترض به دولت درآوریل و ژوئن ۱۹۸۹ بود که البته به تحریک سرویس اطلاعاتی آمریکا صورت گرفت. در این صحنه دانشجویان در میدان «تیان آن من» تحصن کرده و اعلام نمودند تا رسیدن به خواسته خود میدان را ترک نمیکنند. در این صحنه نیروهای نظامی امنیتی چین با خودروهای زرهی از چهار طرف به سمت این میدان به حرکت درآمدند. دستورکار این بود که هیچکس نباید زنده خارج شود. در این میان حدود ۵۰۰ دانشجو کشته شدند و پلیس مقتدر دیده شد.
یک صحنه خاورمیانهای معکوس هم داریم. دستورکار پلیس در عراق کنونی در مواجهه با آشوب این است که نیروهای آن به هیچ وجه علیه معترضین کاری نکنند ولو آنکه به دست معترضین کشته شوند! در دهه اخیر در عراق بارها شاهد چنین رخدادی بودهایم. در اینجا اقتدار پلیس قربانی امنیت آشوبطلبان شده است.
۳- در نوروز سال ۱۳۹۲ میهمان سردار شهید حاج حسین همدانی در دمشق بودم. در این زمان حلقه محاصره دمشق تنگ شده بود و تنها حدود ۱۵ درصد از سوریه در اختیار دولت بود. شهید همدانی که آن زمان فرمانده نیروهای ایران در سوریه بود، با بزرگواری وضعیت سوریه را جزء به جزء شرح داد و جلسه ما نزدیک به سه ساعت به درازا کشید و در ضمن آن معلوم شد که دشمنان اسلام بر بخشهای مهم سوریه مسلط شدهاند. از شهید همدانی پرسیدم با این وصف تکلیف چیست و چقدر میتوانید مقاومت کنید؟ او با صراحت گفت «طی دوهفته آینده یکی از این دو اتفاق میافتد یا ما - نیروهایی که در آن زمان از ایران به سوریه رفته بودند و البته تعدادشان زیاد هم نبود - همه به شهادت میرسیم یا اینکه خداوند متعال فرجی میرساند.» در آن شرایط شدیداً بحرانی، شهید بزرگوار همسر محترم و دختر مؤمنهاش را هم با خود آورده و در دمشق مستقر کرده بود.
بدون اینکه بپرسم چرا، خود متوجه شدم که شهید بزرگوار برای اینکه به نیروهای مقاومت سوریه و دولت آن اطمینان دهد که درباره حمایت ایران تا آخر این نیرو و نفس تردید نکنید، در اقدامی حسینی، همسر و دختر خود را که شجاعت آنان هم ستودنی بود، به وسط معرکه آورده است، در حالی که صدای تیراندازی در آن روزها و شبها قطع نمیشد. شهید با این ابتکار توانست رشتههای گسیخته در سوریه را به هم پیوند دهد و امید را به مردم این کشور بازگرداند و مانع اجرای توطئههای عظیم علیه منطقه گردد. توطئهای که اگر آن روز برملا نبود، امروز برای همه برملاست و همه میدانند که اگر جنایتکاران داعش که از پول سعودی، قطر و امارات و از اطلاعات و آموزش آمریکا و از جغرافیای ترکیه و پشتیبانی رسانهای همه اینها تغذیه میشوند، بر سوریه مسلط میگشتند، چه سرنوشتی در انتظار مسلمانان اعم از شیعه و سنی بود. «یورگن تودنهوفر» آلمانی که با کمک و وساطت سرویس ترکیه، ده روز در دو شهر رقه در سوریه و موصل در عراق، در کنار داعش زندگی و با چند نفر از فرماندهان آن گفتوگو کرده و در کتاب خود - که در ایران با عنوان ده روز با داعش چاپ شد - آورده است، میگوید
«از فرمانده ارشد نظامی داعش در موصل که یک آلمانی بود پرسیدم شما با این همه شیعه عراق میخواهید چه کنید؟ او با صراحت گفت همه آنها را میکشیم، آنان کافرند و بعد پرسیدم با سنیها چه میکنید آنها هم ممکن است از شما حمایت نکنند و او گفت آنها را هم میکشیم؛ چون هر کسی از خلیفه - ابوبکر البغدادی - تبعیت نکند، مهدورالدم است. میگوید پرسیدم خب اینها در این منطقه، میلیونها سنی میشوند، او لبخندی زد و گفت عدد و رقم مهم نیست هر کس تبعیت نکند ریختن خونش مباح است!
تودنهوفر در کتابش میگوید من بررسی کردم و آمارهای داعش را به دست آوردم؛ ۷۰ درصد نیروهای جنگی داعش در سوریه و ۳۰ درصد آنان در عراق، خارجی بودند. از آن طرف در نظر بگیرید که ملک عبدالله پادشاه سابق عربستان برای پیروزی تکفیریهای تروریست بر مردم و دولت سوریه با صراحت گفت ۲۰۰ میلیارد دلار در نظر گرفته و یک آمار میگوید قطریها دست کم ۳۶ میلیارد و اماراتیها هم حداقل ۳۰ میلیارد دلار برای پیروزی این جنایتکاران هزینه کردند. دولت ترکیه تقریباً بهطور کامل شهرها و مرزهای جنوبی و جادههای منتهی به سوریه خود را در اختیار تروریستها قرار داد که هنوز هم بخش عمده مرز آن در اختیار گروههای تروریستی نظیر النصره قرار دارد. آمریکا در این صحنه ابتدا ۱۲۰ و سپس ۸۰ کشور را پای کار این تروریستها آورد تا جبهه مقاومت را کمر بشکند. مقامات آمریکا امروز با حسرت از آن روزها سخن گفته و متکبرانه میگویند، نمیگذاریم اوضاع سوریه عادی شود و حضور ایران در آنجا استمرار داشته باشد.
از میان برداشتن یک چنین فتنه پیچیده و لایه به لایه چقدر ارزش دارد؟ مرتبه خدمت آن به مسلمین اعم از شیعه و سنی چقدر است؟ تأثیر این دلاوری و هزینه کردن از خود و خانواده برای امنیت و منافع ملی ایران چقدر است؟ آیا میتوان با محاسبات مادی، عمق آن را نشان داد؟
شهید همدانی با همسر و دخترش، زیر آتش خمپارهها و تیربارهای آمریکا و عربستان، چشم فتنه بسیار خطرناک تکفیریهای تحتالحمایه را درآورد. او در حالی پا در میدان سوریه گذاشت که - بدون در نظر گرفتن محاسبات الهی - هیچ امیدی به موفقیت نبود و خود او در آن روزها به این قلم گفت «ما قاعدتاً تا دو هفته دیگر شهید میشویم.» شهیدان همدانی و سلیمانی و دیگران با تمام توان و ظرفیت و با اعتماد به خداوند به سوریه رفتند و خداوند به همت مردم سوریه و عراق همت این شهیدان جادههای پیروزی را یکییکی به روی آنان گشود و صحنه را به نفع جهان اسلام و به ضرر جریان استکباری دگرگون کرد.
🔻روزنامه اطلاعات
📍 اهمیت کلاننگری
✍️فتحالله آملی
رئیس جمهوری، در سفر اخیر به کرمان و در آستانه سالگرد تشکیل دولت خویش، یک دور سفرهای استانی را به انجام رساند و گمان میکنیم در طول یک سال اخیر به تمامی استانهای کشور سفر کرده است.
درباره سفرهای استانی آقای رئیسی و دیدار نزدیک با مردم و ازجمله سفر به روستاهای محرومی که عادت ندارند مقام مهمی را در کنار خود ببینند، داوریهای مختلف و گاه متضادی وجود دارد. برخی معتقدند کار رئیس دولت این نیست که با وجود استاندار و فرمانداران مختلف هر استان که باید سیاستهای کلان دولت را اجرایی کنند و گزارشهای لازم را تهیه و به اطلاع رئیس دولت برسانند، خود بار سفر بربندد و به این شهر و فلان روستا برود و رودررو با مردم حرف بزند؛ بلکه باید با تصمیمات درست و کارشناسی شده و به کارگیری مسیرهای صحیح برای رسیدن به توسعه پایدار، برنامهریزی کند. برخی حتی تندتر رفته و این اقدامات را حرکاتی پوپولیستی و نمایشی تفسیر میکنند. عدهای هم در نقطه مقابل، این روند را نشانه مردمداری و مردمدوستی و پیوند مودتآمیز دولت با مردم بیشتر محروم مانده دانسته و معتقدند رئیسجمهوری با فداکاری و گذشتن از وقت استراحت خویش، اکثر این سفرها را در روزهای تعطیل پنجشنبه و جمعه صورت میدهد تا از نزدیک با گرفتاریها و مشکلات مردم اکثراً محروم آشنا شود و این سفرها با مصوباتی که در میدان صورت میگیرد برای مردم منطقه خیر و برکت به همراه میآورد.
در قضاوت بیطرفانه نسبت به دو نظر، میتوان گفت که نه میتوان تمامی حرفهای منتقدان را پذیرفت و نه تمامی استدلالهای موافقان را در لزوم و نتیجهبخش بودن استمرار سفرهایی از این دست بیاشکال دانست.
اینکه مردم، رئیسجمهوری را میان خود ببینند و بتوانند مستقیم با او حرف بزنند و رئیس دولت هم با چشم خویش آنچه را که بر آنان میگذرد ببیند و با آن آشنا شود، بیتردید در درک بهتر او از مشکلات و مصائبی که وجود دارد موثر است؛ پس خود این حرکت و اقدام پسندیده است اما به
چند شرط:
نخست اینکه منجر به تصمیمات احساسی و مصوبات بخشی و منطقهای بدون پشتوانه کارشناسی یا قبول تعهدات و تکالیف مالایطاق نشود. مثلاً به عنوان مثال اینکه جاده خرابی را ببینیم و دستور آسفالت آنرا بدهیم یا مشکلات یک کارخانه را حل کنیم یا کار چند نفر یا چند روستا را راه بیندازیم یا بودجههایی اختصاص دهیم و اعتباراتی را به تصویب برسانیم، چندان با منطق کارشناسی همخوان نیست. زیرا ممکن است در همان استان یا منطقه چندین جاده خراب و چندین کارخانه راکد وجود داشته باشند که در مسیر نگاه و سفر رئیس دولت نبودهاند. یا ممکن است بودجههایی و اعتباراتی تخصیص یابد که در برنامه و بودجهبندی سازمان برنامه تمهید
نشده است.
سخن دیگر اینکه دولت و رئیس دولت نباید خود را در جایگاه حلال همه مشکلات قرار دهند که نه توان آن را دارند و نه وظیفه آنان چنین است. سرانجام باید به این نکته مهم پی ببریم که دولت تا دخالت خود در حوزه اقتصاد و کار و اشتغال و تولید را به حداقل نرساند و بار خود را سبک نکند و کار را به مردم و بخش خصوصی واقعی نسپارد، از تارهایی که به دور خود و اقتصاد فضای کسب و کار تنیده است خلاصی
نخواهد یافت.
نکته دیگر آنکه نباید این سنت باب شود که رئیس جمهوری یا ارکان دولت تا مشکلی را به چشم خویش نبینند از آن با خبر نمیشوند و بدتر آنکه مردم نیز به این درک برسند که اگر میخواهند گره از کارشان باز شود حتماً باید به مقام بلند پایه یا متوسط الپایه یا حتی دون پایهای دسترسی پیدا کنند تا گره از کارشان گشوده شود. بهترین کار این است که در این سفرهای استانی که لازم هم نیست هر هفته وقت رئیس و برخی اعضای کابینه را بگیرد و آنان را از استراحت و رسیدگی به امور شخصی و خانوادگیشان بازدارد، بیشتر شنونده و تماشاچی دقیق و نکتهسنج باشند و با دردها و مشکلات آشنا و با مردم گپ و گفت کنند و همزبانی و همدلی و مودت تا وعده دهنده و تصویبکننده و بودجه و اعتبار دهنده و تکلیف آورنده. زیرا در طول دهههای اخیر و به ویژه در جریان تصمیمات و مصوبات و مطالبات نمایندگان، دیده و لمس کردهایم که نگاه بخشی و پرهیز از کلاننگری و برنامهریزی دقیق و همه جانبه و کلاننگر، چه آفات و مضاری در عدم توسعه مناسب، متوازن و فراگیر و عادلانه با بیتوجهی به آمایش سرزمین و اولویتهای اساسی کشور و ملت و اقتضائات بودجهای و توان مالی دولت به بار
آورده است.
ضمن خسته نباشد به آقای رئیسی و همراهانش در جریان سفرهای استانی و تقدیر از دیدار با مردمی که شاید سالهاست دستشان به مسئولی نرسیده است، امیدواریم در جریان این سفرها از هرگونه اقدام احساسی و شتاب در تصمیمگیری و تصویب مصوباتی که با توان مالی و درآمدی دولت از یک طرف و با نگاه کلان برنامهریزی کشور همراهست نیستند، پرهیز شود.
🔻روزنامه اعتماد
📍 ریشه نابرابری آموزشی
✍️عباس عبدی
دیروز درباره تبعات زیانبار نابرابری آموزشی برای همه مردم و جامعه نوشتم و امروز به بخش مهمتر آن که ریشه این پدیده در ایران است اشاره خواهم کرد. امیدوارم فرضیه و تحلیلی که در اینجا تقدیم میکنم، موجب تأمل شود. واقعیت این است که عدالت به معنای عام آن از جمله عدالت آموزشی به معنای خاص، شعار محوری انقلاب بود. در این راه اتفاقات مهمی هم رخ داد. برای آنکه روشنتر سخن بگوییم، میتوان به تعداد دانشآموزان تحت پوشش، میزان بیسوادی و پوشش آموزش ابتدایی، متوسطه و عالی کشور پرداخت. مقایسه سواد افراد بالای ۶ سال در دو مقطع ۱۳۵۵ تا ۱۳۹۵ تا حدی گویای وضعیت است.
به طور طبیعی اگر آن حکومت ادامه مییافت نیز، وضع سواد رو به بهبودی مینهاد ولی واقعیت این است که با توجه به روند گذشته و شرایط اجتماعی، انقلاب جهشی قابل توجه در افزایش سواد و کاهش نابرابری میان زن و مرد و نیز شهر و روستا را رقم زد که این دستاورد مهمی بود. مشابه همین روند را در کاهش بیسوادی میان استانهای کشور و نیز در بهرهمندی از آموزش دانشگاهی شاهد هستیم. همچنین نابرابری آموزشی جنسیتی در سال ۱۳۵۶ از طریق شاخص دانشآموزان دختر به پسر، حدود ۶۴/۰ بود. به معنای دیگر به ازای هر ۱۰۰ دانشآموز پسر، فقط ۶۴ دانشآموز دختر بود. این رقم در سال ۱۳۷۶ به ۸۹ دختر رسید که حرکت به سوی برابری جنسیتی در آموزش بود. با این حال دو اتفاق دیگر رخ داد که شرایط را برای شکلگیری نابرابری آموزشی ایجاد کرد. اولین اتفاق به صورت خزنده رخ داد و
بخش مهمی از نیروهای سیاسی حاکم در پی ایجاد مدارس خصوصی مذهبی برآمدند. در واقع آنان پرهیز میکردند که فرزندانشان را به محیطهای مدارس عمومی و کنترلنشده بفرستند. کاری که پیش از انقلاب انجام میشد، پس از انقلاب شدت بیشتری یافت. تا اینجا خیلی مشکلی نبود ولی مشکل از آنجا آغاز شد که برخلاف پیش از انقلاب که اینگونه مدارس ملی در حاشیه آموزش عمومی دولتی بودند، از حاشیه به متن آمدند و متن را به فراموشی بردند. اتفاق بعدی کاهش درآمدهای دولت پس از انقلاب و با آغاز جنگ بود. اهمیت این مساله خیلی زیاد است. همانگونه که افزایش درآمدهای حکومت موجب سرریز بخشی از این درآمدها پس از فساد، به ارتش و آموزش و سپس بهداشت شد، با کاهش درآمدها این بخشها باید با کاهش بودجه مواجه شوند، ولی نیروی نظامی نه تنها نمیتوانست با کاهش بودجه مواجه شود بلکه تقاضای افزایش هم داشت. همه فشار مالی متوجه بزرگترین بخش عمومی کشور یعنی آموزش و پرورش و دانشگاهها شد. آموزش و پرورش به علت تعداد زیاد کارکنان و مدارس، بودجه کلانی را به خود اختصاص میدهد، بنابراین کاهش آن اولین هدف دولتهایی است که با کسر بودجه مواجه میشوند، ضمن اینکه لابی قدرتمندی درون ساختار قدرت ندارند. آنها یک وزیر در دولت دارند، وزارت خارجه هم یک وزیر که دومی قدرتمند است و اولی فاقد قدرت. آموزش و پرورش هیچ رانت جدی برای مبادله با مقامات دیگر وزارتخانهها ندارد. اصولا همه بینیاز از آموزش و پرورش دولتی هستند. در نتیجه بودجه این بخش کم شد ولی نیاز فرزندان مسوولان از طریق پرداخت از درآمدهای کلان مدیریتی به مدارس غیرانتفاعی تامین شد و حتی منابع خود را به سوی این مدارس سرازیر کردند و روز به روز با پولی کردن آموزش عمومی، آن را نابرابرتر و طبقاتیتر کردند و عوارض این نه فقط گریبان خانواده و فرد را میگیرد بلکه مهمتر از آن گریبان رشد و توسعه کشور را خواهد گرفت. این کار را با این شدت نتوانستند با دانشگاهها انجام دهند، به جایش مسیر معکوس را رفتند. اینبار دانشگاههای بیاعتبار را برای فروش مدرک و دادن رانت مدرک تاسیس کردند و آموزش عالی به نحو دیگری خراب شد. اگر میتوانستند که دانشگاههای درجه یک درست کنند و فرزندان خود را به آنجا بفرستند این کار را میکردند، ولی سطح آموزش در دانشگاهها با دبیرستان و دبستان فرق میکند لذا ترجیح دادند که فرزندان خود را به خارج گسیل کنند، زیرا در داخل موفقیتی برای تاسیس دانشگاه غیردولتی به دست نمیآمد، به همین علت دانشگاه امام صادق را که در واقع از اموال عمومی باید محسوب شود راه انداختند ولی بهرغم وجود برخی فارغالتحصیلان باسواد در مجموع از نظر آموزشی، یک شکست بود. فراموش نکنیم برخی مدارس غیرانتفاعی موجود در ایران از نظر آموزشی در سطح بهترین مدارس جهان هستند، لذا سالانه دهها میلیون تومان شهریه میگیرند که چندان فرقی با مدارس مشابه خارج ندارد، ولی تاسیس دانشگاهی که در سطح دانشگاههای درجه یک باشد، طبعا با شهریه سالانه کمتر از ۰۰۰/۵۰ دلار یا ۵/۱ میلیارد تومان سالانه ممکن نیست و این رقمی است که کشش پرداخت آن در ایران وجود ندارد، لذا ترجیح میدهند پس از کارشناسی فرزندان خود را راهی دیار غرب کنند، ضمن اینکه افول سطح آموزشی دانشگاههای دولتی نیز از همین فرآیند تاثیرپذیرفته است. بعید میدانم که کسی از مسوولان خواهان تغییر این وضع باشد، یا اگر بخواهد تغییر دهد، توان و جرات آن را داشته باشد، ولی اطلاع از ریشه این نابرابری که به ویژه از دهه ۱۳۸۰ تشدید شد، اهمیت دارد.
🔻روزنامه شرق
📍 «جنگ انحرافی» اسرائیل-روسیه
✍️کیومرث اشتریان
یکم. چشمانداز روسیه از جهان یک نظام چندقطبی از مجموعههای جداگانهای از کشورهاست که هریک دور یک «کشور» گرد آمدهاند. البته روسیه در نگاهش به شرق میخواهد ببیند که کشورهایی که قرار است رهبری آنها را بهعهده بگیرد، آیا هنوز «حیلهگر و سادهلوحاند»؟ «آلکسی دروبینین» مسئول تدوین دکترین سیاست خارجی روسیه با توجه به تغییرات شرایط بینالمللی و برهمخوردن نظم جهانی میگوید هنوز مشخص نیست چند کشور و چه کشورهایی به قطبهای آتی تبدیل شوند اما «سازندهترین و پایدارترین راه»، تشکیل مجموعههای سیاسی با تمدنی مشترک دور یک کشورِ رهبر مانند روسیه است. «سرگئی میخیف» دیگر تئوریسین حکومتی روسیه میگوید: گرایش به شرق مستلزم رویارویی با فضا، ذهنیت، رفتار و طرز فکر ناآشنای کشورهای شرقی است و روسیه باید کشف کند آیا حیلهگری شرق همچنان از ویژگیهای این کشورهاست یا آنها نیز در سالهای اخیر دچار تحول شدهاند. کشاندن پای ایران به «جنگ انحرافی اوکراین» همزمان آزمونی برای عدم حیلهگری ایران و تثبیت رهبری روسیه بر «کشورهای دوست» است.
دوم. اسرائیل در دهههای اخیر روابط مستحکمی با روسیه و چین برقرار کرده است و از این روابط علیه ایران بهره میگیرد؛ هم در سوریه و آذربایجان و هم در شیخنشینان. این رژیم تاکنون از درگیری مستقیم با ایران احتراز کرده است و مواجهه را از سویی با محاصره ایران و از سوی دیگر با روش جدیدی که «جنگ انحرافی» نام دارد، به انجام میرساند. واردکردن ایران به منازعه اوکراین یک «جنگ انحرافی» و گونهای دیگر از جنگ نیابتی است. اسرائیل برای این کار از سوارشدن بر علایق استراتژیک روسیه که در بالا به آن اشاره شد، بهره میبرد، ازاینرو او نیز بسیار تمایل دارد که پای ایران را به جنگ اوکراین باز کند. این، یک جنگ انحرافیست؛ اوکراین باتلاقی برای کشور است و میتواند مانند پرونده هستهای پای ایران را به منازعهای تاریخی، دامنهدار و جهانی باز کند که هیچ سودی از آن متصور نیست. بیتردید روسیه نیازی به پهپاد و ماهواره و موشک ایران ندارد. برای اسرائیل و روسیه ورود ایران به جنگ اوکراین بازی دو سر برد است. این مطالب چیزی نیست که از دیدهها پنهان باشد و نیاز به هوش بالایی برای درک آن وجود داشته باشد. پس حتما دلایل دیگری وجود دارد که گاهی «شوخیهای سیاسی» در ایران جدی میشوند. کار به جایی رسیده است که در لایههای اقشار مذهبی در جامعه ایران مدح روسیه ترویج میشود و کاروانی طولانی از «اسکورت» رئیسجمهور روسیه در تهران به راه میافتد تا ابهت «پوتین روسی» به «توده»ها یادآوری شود. الحق که چنین روزهایی از برخی افراد موجه و روزنامهنگاران باسابقه انتظار نمیرفت که با کولهباری از تجربه سیاسی و عزت و آبرو، نه که سکوت کنند، بلکه توجیهگر چنین وضعیتی باشند که جنبش «توده نفتی»ها را به یادمان آورد. شما را چه شده است؟ به خود آیید! ایراد و انتقاد به برخی فعالان سیاسی در جناح مخالفتان ازآنرو بود که چشم و دل بهسوی غرب داشتند. چطور میتوانید نحوه استقبال و «زبان بدنِ» برخی مسئولان را در استقبال از پوتین بپذیرید؟ خوشبختانه صحنهآرایی نشستن رئیسجمهور روسیه مانند یک شخصیت درجه دوم در برابر رهبری متفاوت از این فضا بود. «دشمنانگاری» روسیه برای ما نه مفید است و نه واقعی اما سفیر روسیه نمیداند که انتشار تصویرش با مجسمه «گریبایدوف» و راهانداختن «کارناوالی» از خودروهای مقامات روسی در خیابانهای تهران چهره روسیه را در میان ایرانیان مخدوش میکند و به روسهراسی دامن میزند؟ آیا این است «رویارویی با فضا، ذهنیت، رفتار و طرز فکر ناآشنا»ی ایرانیان؟ اما باور من این است که انتشار آن تصویر و راهاندازی این «کارناوال» در خیابانهای تهران تعمدی است و البته بر اساس تحلیلی غلط. بهنظرم تحلیل آنان این است که باید به این هراس دامن بزنند و به ایرانیان هشدار بدهند که «ضرب شست» روسها را همواره باید جدی بگیرند. این طبیعی است که روابط ما با روسیه باید قوی و بر اساس منافع مشترک باشد. طبیعی است که روسیه در برخی مواضع با ما همراستاست و باید این همراستایی افزون شود. اما ارتباطات قوی با «همپیمانی»، «اتحاد»، «پیروی»، «ائتلاف» و «...» ضرورتا یکی نیست. هریک از این مفاهیم وزن سیاسی-نظامی-امنیتی جداگانهای دارند. زیادهروی در چنین رویکردی، با توجه به فقدان ظرفیتهای لازم، حتی به رابطه با روسیه آسیب میزند. روسیه هرلحظه که اندک ضرری برای خود متصور شود، با شما همان خواهد کرد که آمریکا با همپیمانانش میکند؛ بلکه عریانتر و بیپردهتر.
همچنان که آمریکا نشان داده است که ارزشی برای پادوها و حتی شهروندان دوتابعیتی خود، از «بننایف» (که رابط حکومت عربستان با سازمان سیا بود) گرفته تا «جمال خاشقچی» (شهروند آمریکایی-عربستانی)، قائل نیست، همین وضعیت بهصورت عریانتری درباره روسیه مصداق دارد. ماهیت بیرحمانه اصل «تعقیب منافع ملی» در روابط بینالملل همین است. سوم: در زیر پوست روابط بینالملل این دستهای امنیتی است که بازی اصلی را انجام میدهد. کشمکش، از سنخ رقابت سازمانهای سهگانه امنیتی «موساد، سیا و دستگاه امنیتی روسیه» است. در کشورهای اطراف ما از روسیه تا پاکستان، آذربایجان، ترکمنستان و اعراب خلیج فارس، این رقابت امنیتی جریان دارد. متأسفانه حکومت تعیین میکنند، آدم میکشند، جنگ راه میاندازند و از حقوق انسان و صلح و دموکراسی و آزادی هم دم میزنند. همکاری دستگاه امنیتی اسرائیل و روسیه را دستکم نگیرید. اینان دیرزمانی است که دایرمدار تحولات منطقه هستند. اینکه یک جوان سیوچندساله منزوی در خاندان آلسعود به نام «بنسلمان» در رقابت با «بننایف»، شاهزادهای که رابط سازمان سیا با حکومت عربستان است، پیروز شده و به ولیعهدی قدرتمند تبدیل میشود، نشانگر آن است که این «جوان» پشتگرمی قویتری از سازمان «سیا» دارد و آن هم «موساد» است. «موساد» برنده رقابت با «سیا» در بهقدرترسیدن بنسلمان بود. چون ظرفیت بنسلمان برای جنگطلبی بیشتر است. این باور بیراه نیست که ترور شهید سلیمانی در ظاهر به دستور «ترامپ» اما در واقع با دخالت مستقیم «موساد» اتفاق افتاد. مرگ مرموز برخی افراد یا «افشاگری اقدامات بهاصطلاح تروریستی ایران» درست همزمان با توافقهای احتمالی با اروپا یا آمریکا نیز به همینسان. بیتردید اگر شهید سلیمانی نبود، اینک بر روی نقشه خاورمیانه پرچم سیاه داعش را میدیدیم که سوریه، اردن، کویت، عراق و افغانستان را پوشانده بود. اینک دیگر ارتباطات اسرائیل، روسیه و بنسلمان در قالب مثلثبندی استراتژیک این سه نهایی میشود نه با واشنگتن. در این قاب و قالب، ورود ایران به منازعه اوکراین به نفع هر سه اینهاست.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 اقتصاد ایران در اسارت تورم و فقر
✍️نادر کریمیجونی
سفره ایرانیان روز به روز کوچکتر و سهمشان از مواهب زندگی از جمله غذا و پوشاک کم و کمتر میشود. در حوزه مواد غذایی بعد از گوشت قرمز، برنج ایرانی، ماکارونی، مرغ و ماهی، حالا نوبت میوه و سبزیجات تازه است که از سفره ایرانیان خارج شود. چنانکه گفته میشود میوه و سبزیجات تازه تا حدود ۴۰ درصد در سبد مصرف خانوار ایرانی کاهش پیدا کرده است.
این امر به لبنیات و شیر هم سرایت کرده و وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی در مورد کاهش نگرانکننده مصرف لبنیات از سوی شهروندان ایرانی هشدار داده است. در این هشدار به عواقب حذف لبنیات از سبد مصرفی خانوار اشاره و گفته شده است که کمبود کلسیم و سایر مواد مغذی لبنیات در هرم غذایی ایرانیان پیامدهای ناخوشایندی برای سلامتی ایرانیها دارد.
به موازات همین کوچک شدن سفره، نشانههای دیگری وجود دارد که از فقیرتر شدن ایرانیان و تنزل سطح زندگی در ایران خبر میدهد. مواردی مانند کوچ ایرانیها از مرکز به حاشیه شهرها، تقلیل و محقر شدن خانهها، کاهش میزان تفریح، چندشغله شدن، کاهش سطح بهداشت فردی از جمله سلامت دندانها و موارد دیگر، همه دال بر این است که در سالهای گذشته و هماکنون نیز زندگی ایرانیها به طور مداوم محدود و محدودتر شده و سهم آنها از رفاه، به طور ملموس و قابل ملاحظهای کمتر شده است.
در مقابل همه این مشکلات و رویدادهایی که علیه زندگی، اقتصاد و آرامش ایرانیان به وقوع میپیوندد، از یکسو مقامات و دستاندرکاران دولت، وعدههای درخشان برای آینده میدهند و از سوی دیگر رسانههای دولتی و از جمله صداوسیما تلاش مجدانهای میکنند تا نشان دهند که اوضاع در کشورهای دیگر بسیار دردناکتر و ناخوشایندتر است. مثلا در همین روزهای اخیر، صداوسیما بارها قطع آب در انگلستان را در میان خبرهای خارجی انعکاس داده و بدون آنکه توضیح دهد که دولت لندن برای رفع نیاز شهروندانش به آب، چه تمهیدی اندیشیده است، تاکید میکند که پنج هزار نفر از شهروندان انگلیسی در یکی از شهرها به مدت پنج روز دچار بیآبی شدهاند. از متن خبر چنین برمیآید که قطع شدن آب در گذشته رخ داده و پایان یافته است. اما صداوسیما به زمان رویداد و به چاره اتخاذشده اشاره نمیکند. در عین حال مقامات کشور مدام از یکدیگر به خاطر مردمی بودن، تلاش زیاد و… تشکر و قدردانی میکنند و اظهار میدارند که در اثر اتخاذ نزدیکی به همسایگان توانستهاند تجارت خوب و پرحجمی با کشورهای همسایه و اطراف سامان دهند و درآمدهای ارزی خوبی به دست آورند. اما دستکم این درآمد خوب و قابل ملاحظه تاثیری در زندگی شهروندان ایرانی نداشته و نمیدانند که درآمد ارزی، که از سوی مقامات دولتی درباره آن صحبت میشود، در کجا و چگونه هزینه میشود.
در عین حال تورم که ظالمانهترین مالیات از اقشار ضعیف توصیف میشود، مانند شعلههای آتش زندگی ایرانیان را میبلعد. رویای تورم تکرقمی که از سوی حسن روحانی و پس از نابسامانیهای اقتصادی دوران محمود احمدینژاد مطرح شده بود به واقعیت نپیوست و در حال حاضر نرخ تورم در ایران حدود ۵۴ درصد تخمین زده میشود. هرچند که برخی کارشناسان ابراز عقیده میکنند که چنانچه اوضاع کشور رو به بهبود گذارد و روابط خارجی ایران به حالت طبیعی بازگردد، نرخ تورم به حدود ۴۵ درصد یا اندکی کمتر خواهد رسید. قابل درک است که در اثر تورم موجود، زندگی ایرانیان تا چه حد محدود و ضعیف میشود. در واقعیت البته میزان تورم انتظاری از تورم واقعی بیشتر است، چراکه شهروندان ایرانی همیشه انتظار دارند قیمتها جهشهای مثبت کنند و دقیقا به همین خاطر است که قیمتها در ایران تثبیت نمیشوند. هموطنانمان تصور میکنند از آن رو که قرار است قیمتها هم رو به رشد باشند باید قیمت کالا و خدمات تولیدیشان را تا حدی افزایش دهند که توان مقابل با تورمی که در آینده رخ خواهد داد را داشته باشند.
البته کسانی که درآمد ثابت ندارند، مانند مشاغل آزاد و تجاری نمیتوانند قیمت خدمات خویش را افزایش دهند به همین دلیل حقوقبگیران و کسانی که درآمد ثابت دارند- کارگران و کارمندان- برای نابود نشدن در آتش تورم یا به انجام شغلهای دوم و سوم روی میآورند و یا دامنه و سطح زندگی خویش را کاهش و خود را با زندگی حقیرتر تطبیق میدهند.اکنون پرسش از رییسجمهور و همکارانش آن است که شرایط حاضر تا چه زمان ادامه پیدا خواهد کرد؟ سیدابراهیم رییسی و همکاران توضیح میدهندکه برای مقابله با وضع موجود، از اهرم پرداخت یارانه نقدی و حمایت از اقشار مختلف استفاده کردهاند که این حمایتها تداوم پیدا خواهد کرد.اما در همین هفتههای گذشته بسیاری از شهروندان کشورمان تقاضا میکنند که یارانه نقدیشان حذف و قطع شود و در مقابل قیمتها نیز به نرخهای گذشته بازگردد.این تقاضا، یعنی یارانه نقدی برای تامین و پوشش افزایش قیمتها کافی نبوده است. حال سیدابراهیم رییسی و حامیانش که پیش از پیروزی در انتخابات وعده داده بودند زندگی آرام و لذتبخشی برای ایرانیها به وجود میآورند باید توضیح دهند که نتیجه یک سال زمامداریشان چه بوده است؟ آیا توسل به این بهانه تکراری که دولت حاضر، ویرانیهای دولت یا دولتهای گذشته را ترمیم میکند، میتواند ایرانیان را قانع و راضی کند؟
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 وقت تصمیم
✍️ دکتر پویا جبل عاملی
برنانکی، رئیس اسبق بانک مرکزی ایالات متحده، روز ۱۶سپتامبر۲۰۰۸، بر آن شد وام ۸۵میلیارد دلاری را از طرف فدرالرزرو به AIG دهد. موسسهای که وام های رهنی کماعتبار را در سرتاسر ایالات متحده بیمه کرده بود. وی قصد داشت با این اقدام، از هراس مالی جلوگیری کند؛ اما این تصمیم سادهای نبود. امروز که می دانیم آن پروژه موفقیتآمیز بود، برایمان آن کار سهل و ساده مینماید؛ اما در حقیقت این اقدام نیازمند ریسکی به اندازه نابودی شهرت علمی و کاری وی بود. اگر این وام داده میشد و باز هراس بانکی به میزان غیرقابل تحملی گسترش مییافت چه؟ چطور میشد توجیه کرد چرا روز قبل، وقتی لمان برادرز چهارمین بانک سرمایهگذاری آمریکا، نتوانست سرمایهگذاران خصوصی پیدا کند، توسط فدرالرزرو نجات داده نشد و این بانک با قدمتی بیش از یک قرن و نیم مجبور به اعلام ورشکستگی شد و حالا باید نهادی دیگر نجات مییافت؟
ریسک تصمیمگیری تا حدی بود که حتی کنگره نیز حاضر به پشتیبانی از تصمیم فدرالرزرو نبود. از یکسو دولت در دست جمهوریخواهانی بود که بر مبنای جهتگیریهایشان، کمک دولتی به بخش خصوصی را برنمیتافتند و کنگره نیز در دست دموکراتهایی بود که در ابتدای بحران بدون آنکه تصویری از عمق آن داشته باشند، بدشان نمیآمد دولت بوش جمهوریخواه به چالش بخورد و آنها پیروز انتخابات پیش رو باشند. حتی خود بوش هم چند ماه بعد از کاخ سفید میرفت و دیگر چه کسی میتوانست از فدرالرزرو دفاع کند؟ اگر تکنوکراتهای بانک مرکزی شکست میخوردند، کنگره و احزاب سیاسی آبرویی برای آنان نمیگذاشتند.
اما استقلال بانک مرکزی و هدف حفظ منافع بلندمدت، ایجاب میکرد که رئیس آن بدون کمک و پشتیبانی سیاسی و در نظر گرفتن منفعت گروههای ذینفوذ آنچه را واقعا برای اقتصاد مفید میدانست با شجاعت انجام میداد. این تصمیمی بود که کارشناسان بانک مرکزی گرفتند و تاریخ نشان داد که آن اقدام حیاتی بود.
توصیه والتر بجِت، اقتصاددان و روزنامهنگار قرن نوزدهمی و سومین سردبیر نشریه اکونومیست به بانکهای مرکزی آن بود که برای فروکش کردن هراس مالی، با نرخ های بهره بالا و با گرفتن وثیقه مناسب به بانکها وام دهند. قاعدهای مرسوم به نام خود او که مورد وثوق بانکداران مرکزی است. قاعدهای که بهویژه در دفع بحران در طی قرن نوزدهم برای بریتانیا کارآمد بود. تاکید بر نرخ بهره بالا نیز از آن رو مهم است که اگر بانک مرکزی از بانکهای ناتراز، نرخ پایینی بگیرد، آنان به ناترازی دائمی خو میگیرند و سیستم بانکی به شکل فروپاشیده از درون به حیات ادامه میدهد. برنانکی، تاریخنگار بحرانهای اقتصادی، بیش از هرکس آشنا به این قاعده بود. وقتی تصویری بدون خدشه از مشکل پیشآمده داری و راهحل آن را میدانی، تنها باید بدون درگیر کردن خود با نظرات متناقض که هر یک منافعی خاص را جلو میبرند، با شجاعت در تصمیمگیری و با شفافیت نسبت به آحاد اقتصاد، کار را به جلو ببری. فقدان ذهنیت آشنا به مشکل و نداستن مسیر اصلی پاسخ به آن، بدون تردید مانع از اقدام کارآمد و شجاعانه خواهد شد. امری که در سال۱۹۲۹ فدرالرزرو درگیرش بود؛ اما نه در سال۲۰۰۸.
بیان این داستان در زمانی که بانکهای مرکزی در دنیا درگیر مساله دیگری چون تورم هستند از آن روست که دریابیم حتی در کشورهای پیشرفته نیز، تصمیمگیری ارکان پولی همراه با ریسک و موانع سیاسی گوناگون است. اگر در برههای آنان با موفقیت مشکلات بزرگ را پشت سرگذاردهاند، تنها بهدلیل اتکا آنان به علم، داشتن تصویری مشخص از چگونگی حل مشکل، شجاعت در عمل و شفافیت در حین تصمیمگیری بوده است.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست