🔻روزنامه تعادل
📍 برجام و کاهش ریسک اقتصادی ایران
✍️پیمان مولوی
چه موافق باشیم و چه مخالف باشیم، برجام و اهمیت آن، چه در سال ۲۰۱۵ و چه در سال ۲۰۲۲ در آن است که ریسک اقتصادی ایران را به طور کلی کاهش میدهد. رتبه اقتصادی ایران در شرایط فعلی، C است (بدترین رتبه اعتباری) بعد از برجام به B میرسید و در صورت ادامه به سطح BB میرسد و ۵ از ۷ میشود.
این یعنی اینکه ریسک سرمایهگذاری برای اقتصاد ایران کمتر میشود. البته کماکان اقتصاد ایران در زیر رده عدم سرمایهگذاری قرار دارد.
البته اقتصاد ایران در زیر ردههای مرتبط با عدم سرمایهگذاری قرار دارد. نکته بعدی اینکه اگر برجام با مختصاتی حتی نه خیلی ایدهآلیستی اجرایی شود و بانکهای اروپایی، چینی و... خطوط اعتباری خود را اجرایی کنند، ایران میتواند شاهد فاینانس باشد مخصوصا از نوع اعتبار خریدار و اعتبار فروشنده که این هم ورود تجهیرات، ماشینآلات و مواد مصرفی را در اقتصاد ایران تسریع میکند.
این عامل هم یک عامل مهم در پسابرجام است. اما عوامل بنیادینی که بسیار میتواند در اقتصاد ایران اثرگذار باشد، چند عامل است. یکی اینکه برجام پایدار باشد، فروش نفت ایران پایدار باشد، شوکهای تازهای به اقتصاد ایران وارد نشود و اقتصاد ایران به ابزاری برای دور زدن تحریمهای روسیه بدل نشود. چون در این حالت ممکن است از ابتدا تحریمهایی با عناوینی جدید ارایه شود که این امر نیز ریسک را در اقتصاد ایران بالا میبرد. نکته بعدی نیز بحث FATF است، بحث پالرمو است و مباحثی که در خصوص مقابله با پولشویی و... وجود دارد. این گزارهها نیز باید در مسیر حل و فصل شدن قرار داشته باشد تا اقتصاد ایران بتواند بعد از احیای برجام دستاوردهای برآمده از آن را برداشت کند. اگر این گزارهها تصویب نشود، حتی با وجود احیای برجام نمیتوان دستاوردهای آن را احساس کرد. اما باید دید پایایی برجام چه اهمیتی دارد؟ اینکه رشد اقتصادی ایران را تداوم بخشد و فرصت پیشرفت را به اقتصاد ایران ارایه کند.
بارها تاکید کردم اقتصاد ایران با رشد اقتصادی ۸ درصدی حداقل یک دهه بعد به جایگاهی میرسد که پیش از این در سال ۹۰ در آن قرار داشته است. در این سالها چقدر نقدینگی چقدر خلق شده و دولت چگونه در کنترل تورم ناکام بوده و... مسائلی است که باید به آن توجه کرد. بعد از احیای برجام دولت نباید به سمت پولپاشی، سرکوب قیمتها و... حرکت کند.
مساله بعدی که هم به برجام ارتباط دارد و هم به کل اقتصاد، این است که ذینفعان بعد از برجام چگونه با آن برخورد خواهند داشت؛ آیا مثلث دولت، ذینفعان نهادی و هلدینگهای بزرگ دولتی و خصوصی؛ چگونه با هم در مسیر تعامل حرکت خواهند کرد و آیا این بزرگ شدن کیک اقتصاد ایران به سمت بزرگ شدن بخش خصوصی میرود، ثابت خواهد ماند یا اینکه مانند روند سالهای گذشته بخش غیردولتی غیرخصوصی بزرگتر خواهد شد. اینها پرسشهایی است که پاسخگویی به آنها تصویری از احتمالات پیش روی برجام را روشن میکند و اقتصاد ایران را در برابر مسیرهای متفاوت قرار میدهد.
🔻روزنامه کیهان
📍 این همه ارزش داشت؟
✍️ سید محمدعماد اعرابی
همین الان اگر مشغول خواندن این یادداشت در رایانه شخصیتان یا گوشی همراه هوشمندتان و یا سایر وسایل الکترونیکی هستید؛ میزان قابل سنجشی از انرژی الکتریکی را مصرف میکنید. احتمالا حین مطالعه در این روز گرم تابستانی ناگزیر به استفاده از وسایل سرمایشی خواهید بود و یا شاید احتیاج به یک لیوان آب خُنک برای کاهش دمای بدنتان پیدا کنید؛ فرقی نمیکند در هرکدام از این موارد شما باز هم ناچار به بهرهگیری بیشتر از انرژی الکتریکی هستید. روشنایی خانهتان، بخشی از تغذیه و پختوپز روزانهتان، قسمتی از حملونقل درونشهریتان، همه تراکنشها و فعالیتهای بانکیتان، استفاده از خدمات دولتیتان و در صورت نیاز بهرهگیری از تجهیزات پزشکی برای تشخیص و درمان سادهترین بیماریتان و... همگی بدون مصرف انرژی الکتریکی ممکن نیست. انرژی بهصورت عام و مشخصا انرژی الکتریکی فقط بر سر سفره شما نیست بلکه با لحظهلحظه زندگیتان درهمآمیخته است.
حالا شاید بد نباشد که بدانید فقط یک واحد از نیروگاه هستهای بوشهر با ظرفیت محدود و در همین سالهای معدود از فعالیتش تقریبا بهاندازه یک چهارم تمام سدهای کشور برق تولید کرده است. البته راههای دیگری نیز برای تولید برق وجود دارد؛ استفاده از سوختهای فسیلی همچنان رایجترین شیوه تولید برق در نیروگاهها محسوب میشود اما اگر مخاطرات آلایندگی محیطزیست و لزوم تنوع در سبد منابع تولید انرژی الکتریکی را در نظر بگیریم آیا رقیبی جدی برای نیروگاههای هستهای وجود دارد؟ اولین و سادهترین پاسخ به این سؤال، استفاده از انرژیهای تجدیدپذیر در نیروگاههای خورشیدی و بادی است اما همیشه سادهترین جواب، بهترین جواب نیست.
طبق گزارش رسمی «هیئت بیندولتی تغییر اقلیم»(IPCC) وابسته به سازمان ملل متحد، یک نیروگاه خورشیدی به ازای تولید هر کیلووات ساعت(KWh) انرژی الکتریکی، ۴۸ گرم دیاکسید کربن تولید میکند، این رقم برای یک نیروگاه هستهای تنها ۱۲ گرم به ازای هر کیلووات ساعت است. در واقع آلودگی کربنی بهعنوان یکی از اصلیترین شاخصههای مورد ادعا در تغییرات اقلیمی منجر به گرمایش زمین، طی فرآیند تولید برق از انرژی خورشیدی چهار برابر بیشتر از نیروگاههای هستهای است. یک آمار جالب دیگر هم وجود دارد؛ برای تولید ۱۰۰۰ گیگاوات ساعت(GWh) انرژی الکتریکی از طریق تابش خورشید در نیروگاههای خورشیدی به حدود ۱۶ هزار تُن مصالح احتیاج دارید در حالی که نیروگاههای هستهای همین میزان انرژی را با صرف هزار تُن مصالح در اختیار شما قرار میدهند. همچنین تنوع مصالح مصرف شده برای ساخت یک نیروگاه خورشیدی نزدیک به دو برابر یک نیروگاه هستهای است. اینها به معنی مصرف منابع بیشتر در ساخت نیروگاههای خورشیدی و در نهایت تولید پسماند بیشتر است. حالا بیایید به آمار ضایعات این دو نیروگاه نگاهی بیندازیم؛ برای تولید ۱۰۰۰ گیگاوات ساعت انرژی، ضایعات پنلهای خورشیدی تقریبا ۳۰۰ برابر بیشتر از راکتورهای هستهای است. در این مورد ضایعات پنلهای خورشیدی مساحتی بهاندازه چهار برابر زمین چمن ورزشگاه آزادی را اشغال خواهند کرد اما برای جای دادن تمام ضایعات راکتورهای هستهای موردنیاز جهت تولید این میزان انرژی، فقط محوطه شش قدم جلوی یکی از دروازهها کافی است! بخش قابل توجهی از ضایعات نیروگاههای خورشیدی شامل فلزهای سنگین مانند سرب است که آسیب جبرانناپذیری به طبیعت و سلامت انسان وارد میکند. این آمار در مورد نیروگاههای بادی اگرچه بهتر از خورشیدی است اما همچنان فاصله معناداری با نیروگاههای هستهای در تأمین استانداردهای محیطزیستی دارد. باید توجه داشت که نیروگاههای خورشیدی و بادی در مقیاس موردنیاز برای تأمین شبکههای برق، ناچار به اشغال فضای قابل توجهی از طبیعت هستند و همین امر زیستبوم جانوران و گیاهان را بهشدت تحت تأثیر قرار میدهد. نیروگاه خورشیدی «ایوانپا» بهعنوان بزرگترین نیروگاه خورشیدی جهان مساحتی بیش از ۱۴۰۰ هکتار در بیابان «موهاوی» کالیفرنیا را اشغال کرده است اما ظرفیت نیروگاهی به این وسعت تنها ۳۹۲ مگاوات است در حالی که یک نیروگاه حرارتی کوچک برای تولید همین ظرفیت کمتر از ۳۰ هکتار زمین نیاز دارد. چند ماه پس از آغاز بهکار این نیروگاه در سال ۲۰۱۴ مقامات فدرال حیاتوحش آمریکا آن را «اَبَرتلهای» برای حیاتوحش لقب دادند. این نیروگاه در منظر پرندگان مهاجر خطا ایجاد میکرد؛ آنها انعکاس نور خورشید در این نیروگاه را بهعنوان آب تشخیص داده و با تغییر مسیر خود پس از رسیدن به نیروگاه در گرمای ایجاد شده بر فراز آن، زندهزنده میسوختند؛ در قسمتی از آسمان این نیروگاه دمای هوا به ۵۴۰ درجه سانتیگراد میرسید. همین اتفاق با اندکی تفاوت برای پرندگان حشرهخوار نیز رخ میداد. یک سال بعد در آوریل ۲۰۱۵ «والاستریتژورنال» گزارش داد طبق تخمین زیستشناسان آمریکایی، فعالیت یک ساله نیروگاه ایوانپا به مرگ حدود ۳۵۰۰ پرنده منجر شده است. در سپتامبر ۲۰۱۶ زیستشناسان فدرال رقم مرگ و میر پرندگان در تأسیسات ایوانپا را سالانه حدود ۶۰۰۰ پرنده اعلام کردند. علاوهبر این نیروگاه خورشیدی ایوانپا پوشش گیاهی منطقه را نیز کاملا تحت تأثیر قرار داده بود. وضعیت برای نیروگاههای بادی چندان بهتر نبود. دادههای یک پژوهش دانشگاهی در سال ۲۰۱۲ نشان داد در آمریکا سالانه ۵۷۳ هزار پرنده در اثر برخورد با توربینهای بادی کشته میشوند؛ پژوهشگران تخمین میزدند این رقم برای سال ۲۰۲۱ به بیش از
۶۸۰ هزار پرنده در سال برسد. در اسکاتلند بهعنوان یکی از کشورهای پیشرو در استفاده از انرژیهای تجدیدپذیر، ۱۴ میلیون درخت برای احداث نیروگاههای بادی قطع شد؛ این مقدار شامل یک درصد پوشش جنگلی کهن اسکاتلند و زیستگاه جانوران آن میشد اما علیرغم این اتفاق مقامات دولتی اسکاتلند در سال ۲۰۲۱ اعلام کردند نهتنها به هدفگذاری خود برای تأمین انرژی نرسیدهاند بلکه نسبت به سال قبل عقبگرد داشتهاند؛ علت ساده بود چون در آن سال باد به اندازه کافی نوزید! تناوب و بینظمی در استحصال انرژی از نیروی باد و تابش خورشید یکی دیگر از مهمترین نقاط ضعف انرژی تجدیدپذیر به حساب میآید. تقریبا هیچکدام از این چالشها برای نیروگاههای هستهای وجود ندارد.
اشتباه نکنید! این آمار برای نفی عملکرد و ویژگیهای مثبت نیروگاههای خورشیدی و بادی نیست بلکه برای اثبات عملکرد نیروگاههای هستهای بهعنوان بهینهترین و قابل اطمینانترین راه تولید انرژی الکتریکی در مقایسه با آنها و اصلاح ذهنیت عمومی در یکسانانگاری مطلق انرژیهای تجدیدپذیر با انرژی پاک است. درواقع لقب پاکترین انرژی نیز با اختلاف، سزاوار انرژی هستهای است. مسلما به همین علت است که ساخت و استفاده از راکتورها و نیروگاههای هستهای همچنان در میان کشورهای جهان مورد استقبال واقع میشود. ایالات متحده با ۹۲ راکتور فعال و هدفگذاری برای ساخت ۲۱ راکتور دیگر در صدر این فهرست قرار دارد. پس از آن فرانسه(۵۶ راکتور فعال)، چین(۵۵ راکتور فعال)، روسیه(۳۷ راکتور فعال)، ژاپن(۳۳ راکتور فعال) و کرهجنوبی(۲۵ راکتور فعال) قرار دارند. طبق آمارهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی در آگوست ۲۰۲۲، در حال حاضر ۴۳۸ راکتور هستهای فعال در جهان وجود دارد، کشورهای جهان مشغول ساخت ۵۶ راکتور دیگر هستند و برای ساخت ۴۲۹ راکتور هستهای دیگر نیز هدفگذاری کردهاند. فرانسه که پیشتر از برنامهریزی برای کاهش سهم انرژی هستهای در تولید برق خود از ۷۵ درصد
به ۵۰ درصد تا سال ۲۰۲۵ خبر داده بود با اصلاح برنامهریزی خود این هدفگذاری را به ده سال دیگر در ۲۰۳۵ موکول کرد. «امانوئل مکرون» رئیسجمهور فرانسه دسامبر ۲۰۱۷ با عقبنشینی از برنامه فرانسه برای کاهش وابستگی به انرژی هستهای گفت: «من نمیخواهم از انرژی هستهای بُت بسازم اما باید بدانیم با چه چیزی میجنگیم... انرژی هستهای بدون کربنترین راه برای تولید برق [در مقایسه] با انرژیهای تجدیدپذیر است... آلمانیها که تمام انرژی هستهای خود را یکجا بستند؛ چه کردند؟... آنها انرژیهای تجدیدپذیر زیادی را توسعه دادند اما [نیروگاههای] حرارتی و ذغالسنگ را نیز بازگشایی کردند. آنها ردپای خود در [تولید] دیاکسید کربن را بدتر کردند. من این کار را نمیکنم.» سیاستگذاری غیرواقعی در استفاده از انرژیهای تجدیدپذیر اعتراض وزیر انرژی آلمان را هم به همراه داشت. «پیتر آلتمایر» ۱۱ ژوئن ۲۰۱۸ در نشست وزیران انرژی اتحادیه اروپا گفت: «در آلمان ما بیش از سایر کشورها در انرژی الکتریکی تجدیدپذیر سرمایهگذاری کردهایم. [این کار] برای شهروندان ما سالانه ۲۵ میلیارد یورو هزینه داشته است تا موفق به افزایش سهم انرژیهای تجدیدپذیر به ۱۵ درصد از کل انرژی کشور شویم و اگر هدفهایی را مشخص کنیم که قطعاً بالای ۳۰ درصد هستند، به این معنی است که ظرف یک دهه، [هزینه شهروندان] ما باید بیش از دو برابر شود... اگر به [هدف] یک میلیون خودروی الکتریکی تا سال ۲۰۲۰ در آلمان فکر کنیم؛ ما از عهده آن برنمیآییم؛ هیچ کجای اروپا از عهده آن برنمیآید. حتی اگر موفق به داشتن خودروهای الکتریکی کافی شویم، برق تجدیدپذیر کافی برای نگه داشتن آنها در جادهها را نداریم. شهروندان اروپا در حال از دست دادن اعتمادشان به سیاست [اتحادیه اروپا] هستند؛ وقتی میبینند که ما اهداف بسیار بلندپروازانهای را تعیین میکنیم و چند سال بعد آن را به تعویق میاندازیم.» پس از جنگ اوکراین و کمبود گاز در اروپا، آلمان از بازنگری در سیاست بستن نیروگاههای هستهای خود گفت. همچنین اولاف شولتز صدراعظم آلمان عدم خاموشی نیروگاههای هستهایشان و ادامه فعالیت آن را تصمیمی منطقی خواند.
حالا بیایید به ایران برگردیم. جایی که با مصرف بیش از ۲۸۰ هزار گیگاوات ساعت انرژی الکتریکی در سال، رتبه نوزدهم را در میان کشورهای جهان داریم. مصرفی که روندی افزایشی دارد و در افقی نه چندان دور با رواج خودروهای الکتریکی، توسعه قطارهای برقی بینشهری، تکمیل زیرساختهای دولت الکترونیک برای ارائه خدمات غیرحضوری، هوشمندسازی اماکن و ساختمانها و... بسیار بیش از این نیز خواهد بود. به نظر میرسد اکنون پاسخ به این سؤال چندان سخت نباشد: «این همه پافشاری بر بهرهمندی از انرژی هستهای و به جان خریدن هزینههای آن، ارزش داشت؟» حتی اگر مصارف دیگر انرژی هستهای در رادیوداروها، آبشیرینکنهای دریایی، پیشرانهای هستهای و... را نادیده گرفته و فقط تأمین برق مورد نیاز کشور را در نظر بگیریم؛ پاسخ واضح است: «بله؛ ارزش داشت.» فارغ از اینکه نقطه نزاع غرب با ما نه در انرژی هستهای که بر سر استقلال و توانمندی ماست. حفظ دستاوردهای هستهای و بهرهمندی کامل از سایر ظرفیتهای انرژی هستهای در آینده حتی با محاسبات مادی نیز، بدیهیترین نیاز کشور در حال و آینده است. مطمئنا نسل آینده ایران مذاکرهکنندگانی را خواهند ستود که با پافشاری بر این حق حیاتی، آن را با تعهدات موقت عهدشکنترین دولتهای تاریخ مبادله نکردند.
🔻روزنامه اطلاعات
📍 چرا مدیران غیر ورزشی نیامدند؟
✍️داود مختاریانی
۳۱ کاندیدا برای انتخابات کمیته ملی المپیک ثبت نام کردهاند که در بین آنها حتی یک چهره غیر ورزشی حضور ندارد و این انتخابات همان انتخاباتی خواهد بود که اهالی ورزش سالها آرزوی آن را داشتند.
انتخاباتی تمام ورزشی که بعد از اتمام رأی گیری، رئیس، نایب رئیس و اعضای هیأت مدیره کمیته ملی المپیک همه ورزشی خواهند بود.
حتی صالحی امیری رئیس فعلی کمیته ملی المپیک که مدیر غیر ورزشی محسوب میشود هم در این انتخابات شرکت نکرد تا تنها کاندیدای غیر ورزشی که شانس تکیه زدن به صندلی ریاست را داشت از چرخه خارج شود.
چه اتفاقی افتاده است که مدیران غیر ورزشی که سالها برای رسیدن به پستهای ورزشی علاقه نشان میدادند اینبار هیچ تلاشی برای حضور در این عرصه نکردند؟
یکی از دلایل میتواند کمبود بودجه و بالا رفتن هزینههای امور ورزشی به ویژه در عرصه قهرمانی باشد که کار در حوزه ورزش را چالشی کرده و باعث شده چنین فضایی برای مدیران غیر ورزشی مثل گذشته جذابیت نداشته باشد.
از سوی دیگر استقبال بی سابقه مدیران ورزشی از این انتخابات و ثبت نام ۳۱ نفر از آنها بدون اینکه حتی برنامه اجرایی خاصی ارائه کرده باشند، میتواند موجب نگرانی شود زیرا اکثر این مدیران هم اکنون در حوزه ورزش فعال هستند و نقش مهمی در وضع کنونی دارند.
با این اوصاف، چطور میتوان امید داشت که قرار است یکی از این کاندیداها به عنوان ریاست کمیته ملی المپیک در ورزش حرفهای تحول ایجاد کند؟
تحول وقتی به وجود میآید که یک اراده و فکر جدید وارد چرخه مدیریت شود. منظور از فکر جدید، نفر جدید نیست بلکه منظور کسی است که اکنون در مجموعه تحت مدیریت خود تحول به وجود آورده باشد و آمادگی ادامه همان مسیر را در کمیته ملی المپیک داشته باشد، ولی هیچکدام از گزینههای فعلی چنین شرایطی را ندارند و احتمالاً ورزش همان مسیر گذشته را ادامه خواهد داد.
سپردن ورزش به مدیران ورزشی شاید یکی از آرزوهای اهالی ورزش باشد ولی برای رشد ورزش باید از علوم جدید مدیریت استفاده کرد.
رئیس جدید کمیته ملی المپیک وقتی میتواند حرکت رو به جلو ورزش قهرمانی را ضمانت کند که به علوم کلی مدیریت اشراف داشته باشد. علومی که با مدیریت تجربی حاصل نمیشود.
🔻روزنامه اعتماد
📍 فلسفه مالیات ۱
✍️عباس عبدی
دولت ایران بر اثر تحریمها دچار کاهش شدید درآمدهای نفتی و نیز افزایش کسری بودجه شده است و اقتصاد آن در بیش از یک دهه گذشته، توقف و حتی عقبگرد کرد. تورم بالای ۴۰ درصد در چند سال اخیر محصول این وضع است. از این رو حکومت توجه خود را به اخذ مالیات از مردم متمرکز کرده. البته از ابتدای انقلاب همواره قطع وابستگی به نفت به عنوان یک شعار شنیده میشد ولی قدرت سوزانندگی نفت چنان بود که آن شعار در شعلههای آتش ناشی از نفت ذوب و دود میشد. اینبار چارهای ندارند جز اینکه اقدامی برای گرفتن مالیات کنند. ولی نکته مهم اینجا است که درک درستی از مالیات وجود ندارد. گمان میکنند هرطور خواستند میتوانند از مردم پول بگیرند. برای درک مساله باید به فلسفه و مفهوم مالیات پرداخت تا متوجه شویم فاصله ما با این مفهوم چقدر است؟ در ایران از کلمات به صورت ظالمانه و با معنایی مقلوبه استفاده میکنیم، بدون آنکه معنای واقعی آن را منظور داریم. نمونه آن طرح صیانت از فضای مجازی است که در واقع «صیانت» به معنای خلاف آن به کار برده میشود و مردم هم از این کلمه معنای متفاوت و متضادی از معنای واقعی آن را برداشت میکنند. مالیات هم از این نوع است. مالیات در نظامهای جدید واجد مفهومی متعالی و بسیار متفاوت از گذشته است. در گذشته به معنای «پول زور» بود و نپرداختن آن افتخار و به قول معروف کندن یک مو از تن خرس بود حتی فرار از آن توصیه میشد. در حالی که مالیات در دنیای جدید، نوعی سرمایهگذاری جمعی موثر و بسیار مفید است. به همین دلیل است که پیشرفتهترین کشورها سهم بیشتری از تولید ناخالص خود را به مالیات اختصاص میدهند. البته نه که صد درصد را مالیات بدهند که دیگر چیزی برای مردم نمیماند، ولی یک نقطه بهینهای برای مالیات وجود دارد که احتمالا همه جا یکسان نیست. برای فهم ماجرا مثالی میزنم. فرض کنید یک جزیره بکر و مستعد را به صد خانواده مثلا ۵ نفری بدهند که بروند آنجا زندگی کنند. این صد خانوار هر کدام ده هزار دلار هم دارند که جمعا یک میلیون دلار میشود و با آن میتوانند سرمایهگذاری یا با مناطق همسایه تجارت کنند. هریک از آنان برحسب تخصص خود میخواهند مشغول یکی از امور صنعت، کشاورزی و خدمات شوند. ولی پیش از هر اقدامی نیازمند برق، راه، امنیت، بندر و مقررات مورد توافق از جمله تامین امنیت، حقوق مالکیت و حفظ جان خود و نهادی برای حل اختلاف هستند. بیشتر این خدمات را نمیتوانند به تنهایی تامین کنند. اگر هم بتوان آب و برق را به تنهایی تهیه کرد، قطعا خیلی گران تمام میشود. ولی نهاد حل اختلاف که به تنهایی قابل تاسیس نیست. در نهایت بدون زیرساختهای عمومی هیچ پیشرفت و توسعهای رخ نخواهد داد حتی زندگی هم شکل نخواهد گرفت. باید مثل مردم پیش از تاریخ زندگی کنند و مشغول گردآوری دانه و شکار حیوانات شوند و به یکدیگر شبیخون بزنند. از اینجاست که دولت شکل میگیرد. یک گروه تشکیل میشود که تمامی این خدمات را انجام میدهد. ولی این دولت پول میخواهد، باید مردم آن را تامین کنند. اگر یک نظام سنتی و قدیمی باشد، این پول را به زور میگیرد و لزوما همه خدمات لازم را هم تامین نمیکند، آنچه هم که میدهد گران است به علاوه خود را ملزم به پاسخگویی در برابر مردم نمیداند. ولی اگر یک نظام جدید باشد که مبتنی بر قرارداد است و حکومت نماینده این صد خانوار جمعیت جزیره باشد، طبعا درآمد آن باید از طریق شیوهای به نام مالیات تامین شود که موجب حداکثر اثرگذاری در رشد تولید باشد و مالیات پرداختی نیز به اندازه بهرهمندی هر فرد یا خانوار از این خدمات تعیین میشود. در چنین ساختاری حکومت یا دولت، کارگزار مردم و حقوقبگیر آنان است، در برابر مردم یا کارفرما پاسخگو است، همه درآمدها و هزینهها شفاف است، هر گاه هم مردم نخواستند این دولت کارگزار را تغییر میدهند و دنبال پیمانکار و کارگزار دیگری میروند. حالا فرض کنید که در آن جزیره یک چاه نفت پیدا میشد و حکومت نفت آن را میفروخت و خرج همین امور میکرد. روشن است که مردم خوشحال میشوند که دیگر مالیات نمیدهند، ولی این وضعیت رویه دیگری هم دارد. از اینجا به بعد پاسخگویی منتفی است، کارگزاری هم حذف میشود، نظام اربابی شکل میگیرد، کمکم مدیریت امور به صورت بهینه و با حداکثر بهرهوری نخواهد بود. درآمدهای حاصل از نفت لزوما در جهت تاسیس و بهبود زیرساختها و افزایش تولید صرف نمیشود.
به احتمال بیشتر صرف نوچهپروری اداری و حکومتی میشود. کمکم حکومت خود را مستقل از مردم میداند. به همان نسبت که درآمدها زیادتر از مصارف باشد، فساد هم وارد میشود، کمکم نظام اداری دچار فساد سیستمی میشود. حتی مردم وابسته به حکومت میشوند، چون سطح مصرف آنان از سطح تولیدشان بیشتر میشود و این افزایش مصرف به دلیل تزریق درآمدهای نفتی از سوی دولت است. اقتصاد دچار بیماری هلندی میشود و موازنه صادرات و واردات مخدوش میشود. همچنین این وضعیت موجب اختلال در روابط میان مردم این جزیره فرضی ما با حکومت آنان میشود. تحولات اجتماعی و فرهنگی را دچار اختلال میکند. روابط جزیره را با سایر جزایر تغییر میدهد.
🔻روزنامه آرمان ملی
📍 برجام مُرد، زنده باد توافق جدید
✍️سعید لیلاز
من به علل و عواملی که سعی میکنم به اختصار کلام توضیح دهم، امیدوارم و دعا میکنم که جمهوری اسلامی ایران، مذاکره کنندگان و تصمیم گیران هستهایاش، هرگز به توافق هستهای سال ۲۰۱۵ میلادی و ۱۳۹۴ خورشیدی برنگردند و زیر بار بازگشت ایران به برجام نروند. معنی این حرف این نیست که برجام امضا شده در سال ۱۳۹۴ را منفی یا بد یا به زیان جمهوری اسلامی میدانستم، به هیچ وجه. آن برجامی که آقای ظریف در دولت آقای روحانی امضا کرد، یک توافق کاملا شرافتمندانه بود که در بهترین شرایطی که ممکن بود امضا شود، امضا شد. نشانهها و بینههای بسیار متعددی برای صحت این حرف دارم از جمله اینکه خود دولت آمریکا این قرارداد را به زیان جمهوری اسلامی میدانست و با این بهانه که این قرارداد اولا، جامع نیست یعنی شامل بحثهای موشکی ایران و شامل حضور ایران در منطقه خاورمیانه نمیشود و ثانیا، زمانش کوتاه است، از آن خارج شد و خود اینکه ایالات متحده نتوانست جامعه جهانی و نظام بینالمللی را از نظر اخلاقی و حقوقی با خودش همراه کند و نتوانست از مکانیسم ماشه استفاده کند، نشان میدهد که چقدر آن قرارداد و رفتاری که جمهوری اسلامی چه در دوران اجرای برجام و چه یکسال بعد از زیر پا گذاشتنش توسط دولت ایالات متحده آمریکا در پیش گرفت، درست بوده است. اما واقعیت قضیه این است که آن برجام در سالهای ۲۰۱۸ و ۲۰۱۹ میلادی توسط بلدوزری که ایالات متحده آمریکا با آن از روی این قرارداد رد شد، مُرد و از بین رفت. یک فیلسوف یونانی به نام هراکلیس میگوید یک کودک هرگز دوبار در یک رودخانه شنا نمیکند. چون دفعه دوم دیگر نه آن کودک، کودک سابق است و نه آن رودخانه، رودخانه اولی است. این مثال سمبلیک در مورد هر چیزی کار نکند در مورد برجام کاملا کار میکند. هم شرایط بینالمللی، هم قدرت رو به افول ایالات متحده آمریکا و هم قدرت رو به عروج ایران که عمدهاش از طریق زنده ماندن اقتصاد ایران تحقق پیدا کرده، دیگر به ما اجازه نمیدهد و نباید بدهد که ما برجام را عینا امضا کنیم. منظورم از امضاکردن عینا برجام و برگشت به برجام که از آن بری هستم و توصیه میکنم اتفاق نیفتد این است که ما به هیچ قیمتی نباید اجازه دهیم که بخش اصلی اورانیوم غنی شده ظرف دو، سه سال اخیر از ایران خارج شود. من با همه مشکلات معیشتی و همه مسائل ملت ایران به خوبی آشنا هستم و خودم آن را تئوریزه میکنم و تئوریسن این مشکلات هستم. اما در این مورد دو ملاحظه دارم و میخواهم بگویم اینطور تصور نشود که من با شکم سیر و از سر درک نکردن دردها و آلام ملت ایران دارم این حرف را میزنم و این پیشنهاد را میکنم یا در برج عاج نشستهام. ما هدفمان از هرگونه مصالحه توافق هستهای این باید باشد که اولا، امنیت ایران را ارتقا دهد یا از اینکه هست بدتر نکند و ثانیا، از نظر اقتصادی بخشی از آلام و دردهای ملت ایران را کم کند. اما هیچکدام از این دو با احیای کامل برجام و خارج شدن اورانیوم غنی شده از ایران تحقق پیدا نخواهد کرد. آن برجام مرده دیگر هیچکدام از این دو را به ما نخواهد داد. ما در پنج سال گذشته یکبار دیگر و برای صدمین بار برایمان ثابت شد که اغلب و طبق گفته آقای هاشم پسران حداقل چهار پنجم مسائل اقتصادی ایران هیچ ربطی به مسائل بینالمللی و خارجی کشور ندارد، همانطور که در منتهای مقاومتمان در برابر خروج ایالات متحده از برجام ثابت کردیم. میدانید که اقتصاد ایران همزمان هم دچار بدترین تحریمهای تاریخ شد و هم دچار بدترین پاندمی که در تاریخ بشر بینظیر بود یا حداقل در اقتصاد ایران دیده نشده بود، بدان گرفتار آمد. یعنی هر دوتا با هم موقعیت ایران را در دنیا بیهمتا کرد. هیچ کشور دیگری در دنیا همزمان به این دو بحران و مشکل دچار نبود و نشد. و ما با وجود این، از بهار ۱۳۹۹ تا الان، بیوقفه و پیدرپی ۹ فصل پی درپی رشد اقتصادی مثبت با نفت یا بدون نفت، با صادرات یا بدون صادرات داشتیم. این درحالی است که نه نرخ بیکاری و نه رشد اقتصادی بدتر شده و ما در شهریور ۱۴۰۰ طبق آمارهای رسمی بانک مرکزی که بهشدت بدان اعتماد دارم، از رکورد تاریخی تولید ناخالص داخلی ایران در سال ۱۳۹۶ عبور کردیم. یعنی در شهریور ۱۴۰۰ حجم تولید ناخالص داخلی ایران از پایان سال ۹۶ جلو زد. رشد صنعتی ایران نیز خیلی وقت بود که جلوتر زده بود. اگر الان مسائل اقتصادی ایران را بخواهیم در دو، سه مشکل بزرگ خلاصه کنیم؛ اولی، تورم دومی، فساد و سومی، فقدان بهرهوری سرمایهگذاری در ایران است و هیچکدام اینها به تحریم ربط ندارد. نه فساد و نه مساله تورم، مساله برجام است که با ورود به برجام مساله تورم حل شود و نه فساد میتواند با احیای برجام کاهش پیدا کند بلکه بهشدت بدتر خواهد شد و نه فقدان بهرهوری اقتصادی و فرار سرمایه حل خواهد شد. بالاترین امواج فرار سرمایه در ۱۵ سال اخیر متعلق به سالهای ۱۳۹۴ تا ۹۶ است که اتفاقا برجام درحال احیا و اجرا بود. نگرانی و ناراحتی و ترسم از این است که برجام امضا شود، ما اورانیوم غنی شدهمان را بیرون بدهیم و برود و بعد از حدود یکسال ملت ایران متوجه شود که ای داد بیداد، همه مسائل ایران به روش حکمرانی اقتصادی مربوط بوده. اینکه دولت باید جلوی نقدینگی و غیره را بگیرد. بزرگترین خطر امنیتی ایران همانطور که دیروز وزیر اطلاعات در مصاحبهای روشن گفت اولویت اول ایران به لحاظ امنیت مقابله با تحرکات اسرائیل به لحاظ امنیتی در ایران است که بخشی تبلیغات و بخشی هم واقعی است و میبینید که طی سه، چهار سال اخیر در ایران زیاد شده است. اگر اورانیومهای غنی شده از ایران بیرون برود، اسرائیلیها برای خرابکاری امنیتی و حتی حمله نظامی مستقیم به ایران جریحتر میشوند تا اینکه این اورانیوم نباشد. من نمیگویم که خطر حمله نظامی اسرائیل به ایران بالا یا پایین است بلکه میگویم خروج اورانیوم غنی شده از ایران این احتمال را بیشتر میکند. و ما میدانیم که اسرائیلیها به هیچ قید و بند بینالمللی مقید نیستند اگر بخواهند تصمیمی بگیرند و به هیچ چیزی به نام قرارداد و... که نه در قاموس و قدرت ایالات متحده و نه در اسرائیل هست. از آنجایی مجموعه رفتار دولت فعلی ایالات متحده آمریکا به ما این خطر را گوشزد میکند که ممکن است برنده انتخابات بعدی کنگره در پاییز امسال و ریاستجمهوری آمریکا در دو سال آینده، جمهوریخواهان باشند و آنها در خروج از برجام تردید نخواهند کرد، به هیچ وجه مصلحت جمهوری اسلامی و ملت ایران نیست که ما برجام را به شکلی که در تصادف با بلدوزر ایالات متحده آمریکا فوت شده، بخواهیم دوباره احیا کنیم. چیزی که من ممکن است پیشنهاد کنم یک توافق موقت جدید است که خیلی امیدوارم الان راجع به این در ایران صحبت شود و ظرف چند روز آینده امضا شود که چنین توافقی بسیار عالی خواهد بود. هر توافقی که منجر به خروج اورانیوم غنی شده از ایران نشود ولو به قیمت توقف غنی سازی از الان به بعد، از نظر من بسیار عالی است. برای اینکه مهمترین ویژگی این اورانیوم غنی شده، بازدارندگیشان است و ما نشان دادیم و ثابت شد که بازدارندگی امضای توافق هستهای صفر است در حالی که خود اورانیوم غنی شده، بازدارندگی به مراتب بیشتری دارد. یکبار دیگر میخواهم بگویم که خود قدرت از عکس قدرت بسیار بیشتر حافظ منافع ایران است. اصرار دارم که یقین کنید دارم راجع به ملت ایران صحبت میکنم. نگران این هستم که با برگشت به برجام هم از نظر امنیتی وضعمان خراب شود، هم موقتا به یک مقدار دلار نفتی بادآورده دست پیدا کنیم و این فساد را بیشتر و بازدهی اقتصادی را کمتر و به تولید داخلی آسیب بزند و روند احیای اقتصادی ایران که الان امضا شده و رشد صنعتی و رشد خدمات و کشاورزی در آن مثبت است از بین برود و دو سال آینده دولت آمریکا شروع به دبه درآوردن کند چنانچه از طریق تحلیلی که کردند که چرا به سلمان رشدی چاقو زدند، و بهانه هم کم نیست، هر روز ممکن است به یک بهانهای بگویند قرارداد لغو شده و ما به حالت سابق برمیگردیم. از این رو بسیار موافقم که دیگر به برجام برنگردیم چون برجام یک موجود مرده است و در عین حال بسیار امیدوارم که به یک توافق تازه برسیم. توافقی که مستلزم رعایت منافع و مصالح واقعی ملت ایران در جهت حفظ اورانیوم غنی شده موجود باشد و هرگونه مصالحهای که از الان به بعد جمهوری اسلامی میخواهد بکند و بسیار هم عالی خواهد بود.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 بازی با معیشت بازنشستگان
✍️محمد ستاری
ماجرای افزایش حقوق بازنشستگان و مستمریبگیران تامین اجتماعی، امسال به صورت بیسابقهای گره خورده و میرود تا تبدیل به یک بدعت خطرناک و خسارتبار شود. بازنشستگانی که اکنون بیش از ۵ ماه است، بلاتکلیف مانده و افزایش حقوقشان دائما به روزهای آینده موکول میشود.
ماجرا از آنجا آغاز شد که مطابق با مصوبه شورای عالی کار، افزایش حقوق کارگران و بازنشستگان تامین اجتماعی ۵۷ درصد برای حداقلبگیران و ۳۸ درصد برای سایر سطوح در نظر گرفته شد، اما دولت طی اقدامی کمسابقه، به جای افزایش ۳۸ درصدی حقوق سایر سطوح بازنشستگان و مستمریبگیران، برخلاف قانون این افزایش را ۱۰ درصد اعلام کرد؛ امری که از ابتدای سال علاوه بر دامن زدن به اعتراضات بازنشستگان، در زمینههای قانونی و معیشتی نیز پیامدها و تبعات زیادی ایجاد کرده است.
در همین رابطه و از آنجا که مطابق با ماده ۹۶ قانون تامین اجتماعی، دولت مکلف است میزان افزایش حقوق بازنشستگان تامین اجتماعی را مطابق با مصوبه شورای عالی کار اعمال کند در نهایت کمیسیون تطبیق مقررات مجلس این اقدام دولت را مغایر با قانون تشخیص داده و رییس مجلس هم طی نامهای به دولت، خواستار اجرای کامل مصوبه شورای عالی کار شد. نامه رییس مجلس در حدود یک ماه قبل به دولت ابلاغ شده و در این راستا قوه مجریه موظف بود ظرف مدت یک هفته، مصوبه حقوق سایر سطوح و متوسطبگیران تامین اجتماعی را اصلاح کند. با این حال شاهد هستیم نهتنها چند هفته نیز از مهلت قانونی دولت گذشته، بلکه طی روزهای اخیر دائما صحبتها و اظهارنظرهای متناقضی برای اجرای قانون از سوی مسوولان مطرح شده است.
از یک سو شاهد بودیم که رییسجمهوری در خصوص حقوق بازنشستگان تاکید کرده و از طرف دیگر گفته میشود که در جلسات تشکیل شده میان نمایندگان بازنشستگان با مسوولان وزارت کار و تامین اجتماعی، آنها قول افزایش ۳۸ درصدی حقوق را داده و عنوان کردهاند با این موضوع مخالفتی ندارند. با این حال با وجود تذکرات پیاپی نمایندگان مجلس و نمایندگان بازنشستگان و در حالی که قرار بود، نهایتا طی هفته گذشته مصوبه افزایش حقوق آنها ابلاغ شود، به ناگهان سرپرست وزارت کار با بیان اینکه موضوع افزایش حقوق سایر سطوح بازنشستگان نیازمند بررسیهای بیشتری است، بار دیگر این مساله را به روزهای آینده حواله داده و مدیرعامل تامین اجتماعی نیز گفته از شهریور ماه مصوبه اصلاح و ابلاغ میشود.
در همین رابطه است که چند ابهام و پرسش مهم مطرح میشود. نخست اینکه وقتی قانون همه چیز را مشخص کرده است، بررسیهای بیشتر چه معنایی میتواند داشته باشد؟
موضوع بعدی این است که دولت چگونه و با کدام مجوز به صورت یکجانبه، مصوبه شورای عالی کار و ماده ۹۶ قانون تامین اجتماعی را نادیده گرفته و افزایش حقوق را از ۳۸ درصد به ۱۰ درصد رسانده است؟ مگر نه اینکه قانون در این رابطه واضح بوده و دولت با توجه به اینکه وزیر کار ریاست شورای عالی کار را برعهده دارد پای مصوبه این نهاد را در اسفند ماه امضا کرده و افزایش حقوق ۵۷ درصدی و ۳۸ درصد را تایید کرده است؟
در این خصوص برخی استدلال میکنند که متاسفانه، دولت در یک عمل انجامشده قرار گرفته و از همان ابتدا هم مخالف چنین افزایشی برای بازنشستگان و مستمریبگیران تامین اجتماعی بوده است. به همین دلیل هم هست که برای اجرای مصوبه شورای عالی کار تعلل کرده و حالا به جای ارجاع موضوع به هیاتمدیره تامین اجتماعی، مساله را به هیات امناء که سه وزیر دولت و رییس سازمان برنامه و بودجه در آن عضو هستند، محول کرده است؛ امری که به غیر از نشان دادن مخالفت و تعلل برای اجرای مصوبه شورای عالی کار، فاقد وجاهت قانونی است. حال اگر این گزاره را صحیح بدانیم که دولت از ابتدا با وجود حضور وزیر کار و نمایندگانش در شورای عالی کار دچار جهل قانون نیز شده باشد، باز هم نمیتواند به طور یکجانبه در مصوبه افزایش حقوق که تبدیل به قانون شده دست برده و در نهایت میتوانست دوباره مصوبه را به شورای عالی کار ارجاع دهد. از طرف دیگر برخی اظهارنظرها مانند گفتههای اخیر سخنگوی دولت حاکی از این است که چنین افزایش حقوقی نباید دارای بار مالی باشد، چراکه دولت دچار تنگنای مالی است. در پاسخ به این سوال نیز باید تاکید کرد که آیا اساسا دولت ردیف بودجهای برای سازمان تامین اجتماعی اختصاص داده یا قرار است افزایش حقوق آنها را از جیب خودش پرداخت کند؟ میدانیم که تامین اجتماعی به عنوان یک نهاد عمومی غیردولتی، درآمدها و هزینههایش را خود برعهده داشته و نه تنها بودجهای از دولت دریافت نمیکند، بلکه اکنون در حدود ۵۰۰ هزار میلیارد تومان نیز مطالبات معوق مانده از دولت دارد. بنابراین وقتی سازمان تامین اجتماعی، عینا مصوبه شورای عالی کار را در اردیبهشت ماه امسال تایید کرده، مشخص نیست که در این میان دولت بر چه مبنایی ورود کرده و به صورت غیرقانونی در حق قانونی بازنشستگان دست برده و از آن کاسته است؟
در این رابطه برخی کارشناسان معتقدند، دولت نگران است اعمال افزایش ۳۸ درصدی حقوق بازنشستگان و مستمریبگیران تامین اجتماعی، مبنایی برای اعتراض بازنشستگان کشوری و لشکری شود و دولت ناچار شود که به حقوق آنها نیز اضافه کند. در پاسخ به این سوال نیز میتوان گفت که دولت بالذاته وظیفه کنترل تورم، ثبات اقتصادی و تامین معیشت مستمریبگیران را داشته و نمیتواند از زیر بار این مسوولیت مهم شانه خالی کند. بنابراین، مطالبات بازنشستگان و تمکین از قانون ابلاغ شده، نه لطف دولت بلکه حق قانونی بازنشستگان است؛ بازنشستگانی که مطابق قانون و با توجه به افزایش تورم در سال جاری، حقشان افزایش بیشتر حقوق و مستمری است، نه اینکه برای همین ۳۸ درصد نیز بلاتکلیف بمانند و پس از گذشت ۵ ماه از سطح متوسطبگیر، تبدیل به حداقلبگیران در این شرایط دشوار اقتصادی و معیشتی شوند.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 فواید درهای باز
✍️سید جواد جمالی
این نیست که تصور کنیم تنها در کشور ما، مراوده و ارتباط با دیگران در خطههای دیگر جهان، رعبآور است. مثالهای بسیطی وجود دارد که این هراس را بهویژه زمانی که توازن بین داخل و خارج وجود نداشته باشد، عیان میسازد. اما تجربیات جهانی نشان میدهد در خود فرو رفتن و دیوار کشیدن به دور خویش نه تنها بر قدرت جامعه نمیافزاید، بلکه اتفاقا فاصله و نابرابری قدرت را دو چندان میکند. در عین حال که باز شدن درهای کشور به اجبار یا اختیار، زدودن ارتباطات و افزون ساختن تجارت موجب میشود تا کشور در خویش فرومانده، جانی دوباره بگیرد. یکی از این تجربههای تاریخی از آن ژاپن است.
ژاپن نخستین کشور غیراروپایی امروزی بود که از لحاظ کیفیت زندگی، صنعتی شدن و فناوری به رقابت با جوامع اروپایی وآمریکا برخاست.
اکثر جلوههای جامعه معاصر ژاپن از ۱۸۵۳ به بعد شکل گرفتهاند. حاکم ژاپن معروف به شوگان بود؛ شوگانها در فاصله سالهای ۱۶۳۹ تا ۱۸۵۳ ارتباط ژاپن با کشورهای دیگر را محدود کرده بودند، شوگانها به دلایلی بهطور کلی درباره نفوذ اروپاییها نگران بودند. اروپاییها متهم به دخالت در سیاست ژاپن و تدارک اسلحه برای شورشیان ژاپن علیه دولت آن کشور میشدند. شوگانها پس از به صلیب کشیدن هزاران ژاپنی مسیحی در فاصله سالهای ۱۶۳۶ تا ۱۶۳۹ اکثر روابط بین ژاپن و اروپا را قطع کردند، مسیحیت قدغن شد و اکثر ژاپنیها از سفر یا زندگی در خارج منع شدند. بازدید اتباع خارجی نیزاز ژاپن ممنوع شد.
بهطور خلاصه، ارتباط ژاپنیها با بیگانگان تا سال۱۸۵۳ اندک بود. در سال۱۸۵۳ برخی کشتیهای تجاری و ماهیگیری آمریکایی به نزدیکی سواحل ژاپن رسیدند، ژاپنیها مطابق سیاست انزواگرایانه خود، برخی ملوانان آمریکایی را دستگیر کردند یا کشتند. بنابراین میلارد فیلمور، رئیسجمهور وقت آمریکا فرمانده ناوگان آمریکا به نام فرمانده پری را همراه با ۴کشتی شامل ۲کشتی بخار توپدار با فناوری بسیار بهتر از کشتیهای ژاپنی به ژاپن گسیل کرد، ناوگان آمریکایی وارد خلیج ادو (توکیوی فعلی) شد و از دستور ژاپنیها به ترک بندر سرپیچی کرد. فهرست خواستههای آمریکا را به ژاپنیها تحویل داد و اعلام کرد که انتظار دارد سال بعد وقتی بازمیگردد، پاسخ ژاپنیها را بداند.
فرمانده پری در سال۱۸۵۴ با ۹فروند کشتی جنگی بازگشت، شوگان که توان مقابله را نداشت، مجبور به توافق با ناوگان آمریکایی شد.
دولت شوگان (معروف به باکوفو) برای نخستینبار با آن توافق به چندین قرن انزوای ژاپن پایان داد. راهبرد اصلی باکوفو از ۱۸۵۴ به بعد اتلاف وقت بود؛ تا قدرتهای غربی را (با تعداد هر چه کمتری از امتیازها) راضی نگه دارد، در عین حال به دانش غربی، تجهیزات، فناوری و قدرت نظامی و غیر نظامی ایشان دست یابد تا در نهایت هرچه زودتر قادر به مقاومت در برابر غرب شود. ژاپنیها کشتیها و سلاحهای غربی خریده، نیروهای نظامی خود را روزآمد ساختند و دانشجویان خود را به آمریکا و اروپا فرستادند. آن دانشجویان علاوه بر تحصیل در رشتههای تجربی از قبیل دریانوردی غربی، صنعت، مهندسی، علوم و فناوری، به یادگیری حقوق، زبانها، قوانین اساسی، اقتصاد، علوم سیاسی و الفبای غربی نیز پرداختند.
ساموراییهای متعصب به نام شیشی همچنان از ارتباط ژاپن با کشورهای پیشرفته ابراز ناخرسندی میکردند، آنها معتقد بودند ارتباط با غربیها، منجر به تحقیر ژاپنیها شده است. شیشیها شروع به ترور بیگانگان کردند. بهدنبال قتل یک تاجر انگلیسی توسط ساموراییها، دولت بریتانیا ناوگان دریایی خود را به سمت ژاپن فرستاد و طی یک درگیری ۱۵۰۰سرباز سامورایی را قتلعام کرد. حال نیروهای سامورایی نیز آگاه شدند که قادر به مقابله با تکنولوژی و تسلیحات و تجهیزات غربی نیستند.
در سال۱۸۶۷ به علت برخی اعتراضات و مخالفتها و بر اثر کودتا نظام شوگانی پایان یافت و رهبران میجی قدرت را در دست گرفتند. برای رهبران میجی نیز مانند شوگان معلوم شده بود که ژاپن در آن هنگام قادر به اخراج بیگانگان نیست.
در عصر شوگان برخی پیمانهای نابرابر از سوی بیگانگان به ژاپن تحمیل شده بود که منافع ژاپنیها در آن به درستی لحاظ نشده بود.
۲۶سال پس از عهد میجی طول کشید تا ژاپن توانست بیگانگان را به بازنگری در پیمانهای نابرابر بکشاند. ژاپن در عصر میجی به صورتهای مختلف به وام گرفتن از الگوهای خارجی، بهویژه بریتانیایی، آلمانی، فرانسوی و آمریکایی پرداخت. مثلا ناوگان جنگی و نیروی زمینی جدید ژاپن به ترتیب از ناوگان و ارتش بریتانیا و آلمان الگوبرداری شد. همچنین وزارت دادگستری برای تهیه قانون مدنی ژاپن، یک دانشمند فرانسوی را بهکار گرفت تا پیشنویس اولیه را تهیه کند، وام گرفتن از کشورهای پیشرفته در ژاپن عصر میجی، اقدامی گسترده، آگاهانه و برنامهریزی شده بود.
قانون اساسی ژاپن بهشدت از قانون اساسی آلمان اقتباس شده بود، با این حال بخش اعظم وام گرفتنها شامل سفر ژاپنیها به آمریکا و اروپا در مقام نظارهگر بود. «هیات ایواکورا» متشکل از ۵۰نماینده دولت به ایالات متحده و یک دوجین کشور اروپایی سفر کرد، از کارخانهها و ادارات دولتی بازدید کرد و یک گزارش پنج جلدی منتشر کرد که حاوی شرح تفصیلی طیف گستردهای از شیوههای کار غربیها بود.
یکی از دستاوردهای جانبی این سفرهای ژاپنیها، مستعد شدن ژاپنیهای سفرکرده به خارج، برای تبدیل شدن به رهبران عصر میجی (درون دولت و نیز در محیط کسبوکار خصوصی) بود. ژاپنیها در حوزههای معدن، سیمان، شیشه، تلگراف، راهآهن، بانکداری و صنایع نساجی به پیشرفتهای قابل ملاحظهای دست یافتند.
امپراتور در دوره ۴۵ساله حکومتش ۱۰۲بار به خارج از توکیو سفر کرد؛ درحالیکه تمام امپراتوران قبلی در دوره ۲۶۵ساله فقط سهبار از پایتخت خارج شده بودند.
با این حال اصلاحات میجی در داخل ژاپن مخالفان جدی نیز داشت که امکان بروز خشونت را در داخل ژاپن بالا برده بود. رهبران میجی نشان دادند که در به عضویت پذیرفتن یا سازش با مخالفان بالقوه و بالفعل خود مهارت دارند. در یک مورد آنها یکی از مخالفان جدی خود به نام انوموتو را برای سازش در جایگاه وزیر منصوب کردند.
هدف رهبران میجی آشکارا، غربی کردن ژاپن نبود. هدف میجی در اصل انتخاب بسیاری از مشخصات غرب و سپس تعدیل آنها با اوضاع ژاپن و حفظ بخش اعظم ژاپن سنتی بود. غربی شدن در عصر میجی همچنین شامل تقلید کورکورانه از نهادهای غربی نبود.
موارد مطرحشده برشی از تاریخ سیاسی اقتصادی ژاپن تا قبل از جنگهای جهانی اول و دوم است که میتوان درسهای ذیل را از آن آموخت:
۱- هم در عصر شوگان و هم در دوره امپراتوری میجی، ژاپنیها این حقیقت تلخ را دریافتند که فاصله آنها با کشورهای پیشرفته غیرقابل انکار است. متاسفانه در ایران مدتهاست برخی مسوولان منکر فاصله علمی و تکنولوژیک کشور با کشورهای توسعهیافته هستند.
۲- در این دوران به درستی ژاپنیها دریافتند که با یادگیری از کشورهای پیشرفته و بیگانگان و الگو قراردادن آنها میتوانند مسیر ترقی را طی کنند. همچنین ژاپنیها برای یادگیری از کشورهای موفق، برای خود چارهای جز خروج از انزوا و ایجاد تعامل و معاشرت با کشورهای صنعتی نیافتند. درحالیکه در ایران بسیاری از صاحبان صنایع، متخصصان و کارشناسان، بهدلیل تحریمها، مدت مدیدی است که با صاحبان تکنولوژی و متخصصان زبده خارجی در یک ارتباط حداقلی قرار دارند و از یادگیری از الگوهای موفق به دور ماندهاند.
۳- در عصر میجی گروهی با اصلاحات میجی مخالف بودند، با این حال میجی رویه سازش و استفاده از ظرفیتهای جبهه مخالف را در پیش گرفت؛ درحالیکه در ایران با روی کار آمدن یک جناح، بعضا تمام افراد جناح مخالف از گردونه مدیریت خارج میشوند.
سخن آخر اینکه با مطالعه و گرتهبرداری از سرگذشت کشورهایی که موفق شدهاند بر مشکلات و چالشهای خود فائق آیند، میتوان آینده روشنی را برای ایران ترسیم کرد.
آنچه کلید موفقیت ژاپنیها بود، داشتن خودسنجی صادقانه و واقعبینانه از شرایط فعلی کشور خود و سایر کشورهای پیشرفته بود. میجی همواره این شعار را بر زبان میآورد: ژاپن قدرتمند- ژاپن ثروتمند.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست