🔻روزنامه تعادل
📍 رمزگشایی از چرایی کاهش قیمت نفت
✍️ نرسی قربان
قیمت نفت روز جمعه در بحبوحه نگرانی نسبت به رکود اقتصادی و رشد ارزش دلار امریکا، کاهش پیدا کرد. یعنی بهای معاملات نفت برنت ۴۱ سنت معادل ۰.۵ درصد کاهش یافت و به ۹۰ دلار و ۵ سنت در هر بشکه رسید.
نفت برنت جمعه شب با ۶۳ سنت افزایش بسته شده بود. شاخص نفت امریکا روز پنج شنبه با ۵۵ سنت افزایش بسته شد در حالی که ابتدای معاملات تا سه دلار افزایش داشت. نوسانات کاهشی که بسیاری از تحلیلگران به دنبال رمزگشایی از ابعاد گوناگون آن هستند. واقع آن است پس از حمله روسیه به اوکراین و آغاز دورهای از تنازعات راهبردی بین اروپا و امریکا با روسیه، قیمت نفت در بازارها پس از تحریم روسیه و تحولات بعدی افزایش پیدا کرد به گونهای که حتی جهان نرخ نفت ۱۲۰دلاری را نیز به خود دید. اما به مروز زمان پس از کاهش نوسانات و افزایش ورودی نفت به بازارها، قیمت نفت آرام ارام به سمت تعادل بیشتر حرکت کرد.
طی هفتههای اخیر نشانههای بیشتری از کاهش بحران و انجام گفتوگوهای بیشتر میان روسیه و اوکراین مشاهده میشود، طبیعی است نتیجه آن در نرخ نفت نیز نمایان میشود و قیمتها در دالان کاهشی قرار بگیرد.
بهطور کلی وقتی رشد اقتصادی در جهان کاهش پیدا میکند این روند باعث کاهش تقاضا در بازار نفت میشود و این روند باعث تعدیل قیمت نفت میشود. البته هنوز قیمت نفت بسیار بالاست و جا دارد که قیمت نفت بیشتر از این کاهش پیدا کند تا جایی که به یک تعادل نسبی برسد.
بهطور کلی میتوان گفت هر اندازه تنشها در اوکراین کاهش پیدا کند و زمینه برای پایان تحریمهای روسیه فراهم شود، قیمت نفت بیشتر کاهش مییابد و هر اندازه که نشانههای تنش و جنگ بیشتر شود قیمت نفت نیز نوسان افزایشی بیشتری پیدا میکند. در این میان بسیاری از ایرانیان میخواهند بدانند، سرنوشت ایران در بازار نفت چگونه رقم میخورد. بر اساس گزارشهای نهادهای مسوول، ایران در بازار نفت حضور دارد و بیش از ۱میلیون بشکه در هر روز فروش دارد.
یکی از گزارههای مرتبط با احیای احتمالی برجام، مرتبط با چگونگی حضور ایران در بازار نفت است. جدا از حضور ایران در بازار صادرات نفت بر اساس برجام قرار شده که در یک بازه زمانی ۱۲۰ روزه ایران ۵۰میلیون بشکه نفت خود را به فروش برساند. این رقم با توجه به اینکه ایران حدود ۷۰ تا ۸۰میلیثون بشکه نفت بر روی نفتکشهایش دارد، باعث میشود تا تحرک نسبتا مطلوبی در زمینه صادرات برای ایران فراهم شود.
البته با توجه به اینکه این حجم کمتر از نیم درصد مصرف ماهیانه نفت در سطح جهان است تاثیر بنیادینی در بازار نفت نخوئاهد داشت، اما بهطور کلی حضور ایران در بازار صادرات نفت و پایان تحریمها، بخشی از التهابات موجود در بازارهای بینالمللی را کاهش میدهد و زمینه لازم برای ایجاد تعادل بیشتر در بازارها را فراهم میسازد. در این صورت کشورهای اروپایی نیز میتوانند بخشی از کاهش رشد اقتصادی خود را از این طریق جبران کنند.
نباید فراموش کرد، قیمت انرژی بهطور مستقیم در شاخصهای اقتصادی جهانی تاثیرگذار است و ایجاد ثبات بیشتر در این بازارها به ثبات بیشتر اقتصادی کشورها کمک میکند. ایران هم به دنبال آن است که پس از احیای برجام نقش تاریخی خود را در بازار نفت ایفا کند.
🔻روزنامه کیهان
📍 از ادعا تا عمل مردم خوب میفهمند
✍️عباس شمسعلی
این روزها و پس از آنکه عده معدودی اغتشاشگر به پشتوانه رسانههای رسوای معاند وابسته به برخی کشورهای غربی و عربی با ادعا و بهانههای نچسبی همچون وطندوستی و دفاع از مردم و زنان مشغول جنایت و قتل علیه فرزندان انقلابی این سرزمین و مزاحمت برای مردم از طریق وارد کردن خسارت به اموال عمومی و کشیدن چادر از سر زنان محجبه بودند، خالی از لطف نیست که یادآوری شود که چه کسانی در ادعای وطندوستی و دفاع از مردم و زنان صادق بودهاند و چه کسانی این موضوعات را بازیچه اهداف شوم خود کردهاند.
۱- پس از آغاز جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران که این روزها در سالگرد آن هستیم، خیل رزمندگان غیور از اقصی نقاط کشورمان روانه مناطق جنگی شدند تا علاوهبر دفاع از تمامیت ارضی کشورمان و جلوگیری از پیشروی سربازان دشمن، مدافع نوامیس و زنان و مردان کشورمان باشند.
دفاع از ناموس توسط رزمندگان دلاور را میتوان یکی از مهمترین جنبههای سلحشوری آنها دانست تا جایی که در بسیاری از وصایای شهدای دفاع مقدس این کلیدواژه به صورت مکرر بیان شده است. به واقع رزمندگان بسیجی و دلاورمردان ارتشی و سپاهی جان دادند تا ناموس این سرزمین و یک وجب از خاک وطن به دست دشمن نیفتد و پرچم نظام جمهوری اسلامی در مقابله با دشمن حمایت شده از سوی دهها کشور غربی و عربی سرافراز بماند.
ذکر این رشادتها که خود الگو گرفته از ایثار و جانبازی سیدالشهدا(ع) و سرور آزادگان بود، سالهای بعد از جنگ نیز الگو و چراغ راه جوانان انقلابی و بسیجیان این سرزمین بود.
شب نیمه شعبان سال ۹۲ وقتی طلبه جوانی به نام «علی خلیلی» در یکی از خیابانهای تهران شاهد مزاحمت عدهای اوباش برای یک دختر جوان بود، نتوانست بیتفاوت عبور کند و برای دفاع از وی وارد معرکه شد و پس از آنکه رگ گردن و گلوی این شیر مرد بسیجی هدف تیغ اوباش قرار گرفت چندین ماه درد شدید و عملهای سنگین جراحی را تحمل کرد و سرانجام در روزهای ابتدایی سال ۹۳ به خیل شهدا پیوست. این شهید عزیز ۱۵ روز قبل از شهادت در نامهای به رهبر انقلاب نوشت: «آن شب اگر من جلو نمیرفتم، ناموس شیعه به تاراج میرفت».
سال ۹۹ «محمد محمدی» جوان حزباللهی و بسیجی وقتی در خیابان شاهد توهینهای عدهای بیغیرت به یک زن بیدفاع و فحاشی و درگیری آنها با این زن بر سر پارک خودرو بود دفاع از آن زن را وظیفه خود دانست و با مزاحمان وی درگیر شد. او نیز بر اثر اصابت تیغ تیز نامردی بر پیکرش در دفاع از ناموس مردم راهی بهشت شد تا فرزندانش برای دیدار دوباره پدر شهیدشان تا قیامت چشم انتظار بمانند.
در سالهای اخیر نیز تعداد زیادی از بهترین جوانان این سرزمین که خوب میدانستند هدف نهایی تاسیس و تجهیز داعش در سوریه و عراق به دست کشورهای غربی، ورود به ایران و خدشه به امنیت مردم و هتک حرمت نوامیس این سرزمین به مانند آنچه با زنان سوری و عراقی کردند بود در آن روزهایی که برخی افراد نادان که امروز مدعی دفاع از زنان شدهاند با اعزام رزمندگان مدافع حرم به سوریه و عراق مخالفت میکردند هزاران کیلومتر آن سوتر از مرزها با نثار خون خود و دادن سر، دشمن را زمینگیر کردند تا حیثیت زنان و دختران این سرزمین لگدمال هوس بازیهای نیروهای داعشی نشود.
نیروهای پلیس این کشور نیز که این روزها مظلومانه مورد هجمه آشوبگران مجازی و کف میدان بودند فقط در سال جاری ۴۰ شهید برای دفاع از امنیت این کشور و آسایش زنان و کودکان و مردم تقدیم کردهاند.
حال باید از مدعیان دروغین دفاع از زنان پرسید؛ رزمندگان و جوانان بسیجی و انقلابی همچون شهدای دفاع مقدس، شهیدان خلیلی و محمدی و شهدای مدافع حرم و پلیس در دفاع از امنیت و آسایش زنان و دختران این سرزمین صادقتر بودهاند یا آشوبگرانی که به روایت تصاویر و اعترافات موجود، در روزهای اخیر حتی زنان هممسلک و همراه آنها نیز در تجمعات از تعرض و مزاحمت آنها در امان نبودهاند. آیا غیر از این است که اینبار هم موضوع دفاع از زنان بهانهای نخنما برای پیشبرد اهداف شوم و اجرای نقشههای دیکته شده دشمنان ایران از سوی آنها بوده است؟
شهدایی که جان خود را برای حفظ نوامیس مردم با هر ظاهر و حجابی تقدیم کردند بیشتر مدافع حقوق زنان بودند یا نامردانی که در روزهای اخیر با شعار دروغین دفاع از حقوق زنان و آزادی پوشش، چادر از سر زنان محجبه کشیدند؟
در این میان رسانههای معاند و ضد انقلاب وابسته به غرب و عربستان سعودی نیز که این روزها به بهانه درگذشت تاسف برانگیز یک دختر جوان که علت فوت وی علیرغم اعلام اولیه پزشکی قانونی مبنی بر وارد نیامدن هیچگونه ضربه به او در دست بررسیهای تکمیلی و تخصصی است و دستور رسیدگی به این موضوع از سوی سران قوا صادر شده است، ۲۴ ساعته مشغول دروغپردازی و تحریف و تهیه گزارشهای تخریبی علیه جمهوری اسلامی و القای باور نادرست تضییع حقوق زنان در ایران هستند هم بهتر است به جای این تلاشهای بیهوده و تزریق هیجان کاذب برای تشدید اغتشاش، پاسخگوی عملکرد کشورها و دولتهای حامی خود در موضوع حقوق بشر و به ویژه زنان باشند. کشتار ۲۵۰ زن بیدفاع به ضرب گلوله پلیس آمریکا در فاصله سالهای ۲۰۱۵ تا ۲۰۲۰ (گزارش واشنگتن پست) تنها یک نمونه از کارنامه کشورهای غربی در حوزه زنان است.
«مروه شروینی» زن مسلمان و باردار مصری که تبعه آلمان بود سال ۲۰۰۹ پس از شکایت علیه مزاحمتهای یک مرد آلمانی به خاطر محجبه بودن وی برای طرح شکایت همراه همسر و فرزند خردسالش در جلسه دادگاه حاضر شده بود. مدعیان حقوق زنان در غرب باید پاسخ دهند چگونه این زن مسلمان در جلسه دادگاه و در برابر قاضی و ماموران حاضر با وارد آمدن حدود ۲۰ ضربه چاقو از سوی متهمی که باید پاسخگوی اقدامات خود علیه این زن میبود جان خود را از دست داد؟ آیا غیر از این است که برای یک زن مظلوم مسلمان که برای تظلمخواهی دست به دامن دستگاه قضایی یک کشور مدعی در اروپا شده بود نیز امنیت و ارادهای برای احقاق حق وجود ندارد؟
رسانه معلومالحال وابسته به رژیم سعودی (که خبرنگار منتقد خود را اره میکند) نیز این روزها در دمیدن به آتش آشوب در ایران با بهانه خندهدار دفاع از زنان هرآنچه در توان داشته دریغ نکرده است. اما آیا این مثلا رسانه جرأت این را دارد که پاسخ دهد در کشور حامیاش با زنان و ابتداییترین حقوق آنها چه رفتاری میشود؟ آیا این رسانه دروغپرداز خبر دارد که همین چند وقت اخیر یک زن جوان عربستانی به علت درج چند پیام توئیتری به ۳۴ سال زندان محکوم شد؟!
۲- ادعای دیگری که در روزهای گذشته آشوبگران آن را بهانه اغتشاش و آشوب خود کرده بودند، دفاع از وطن و مردم بود. اما آیا وارد آوردن خسارت به بیش از ۷۰ آمبولانس و دهها اتوبوس و خودروی آتشنشانی و تخریب بیش از ۱۰۰ بانک و اموال متعدد عمومی خدمت به مردم است؟
خود مردم میدانند که جوانان جهادی و انقلابی که در ایام سخت کرونا داوطلبانه در آلودهترین بخشهای بیمارستانی مشغول خدمت و کمک به کادر درمان بودند یا مسئولیت تجهیز و تدفین فوتیهای کرونایی را بر عهده گرفته بودند در ادعای خدمت به مردم صادق هستند یا کسانی که دهها آمبولانس را تخریب کردهاند و راه بر تردد بیماران میبندند؟
آیا جوانان بسیجی جهادگر که در سختترین شرایط سیل و زلزله یا در قالب اردوهای جهادی بیهیچ چشمداشتی تا دور افتادهترین شهرها و روستاها میروند و از هر کمکی که بتوانند کوتاهی نمیکنند در موضوع کمک به مردم صادق هستند یا آشوبگران تخریبکننده اموال عمومی؟
۳- در جریان اغتشاشات اخیر یکی از جریاناتی که نشان داد دشمن برای پیشبرد اهداف خود علیه انقلاب و کشور و مردم روی آنها حساب و شاید سرمایهگذاری ویژهای کرده است، برخی چهرههای مشهور و اصطلاحاً سلبریتیها بودند. کسانی که ذره ذره دار و ندار و شهرت و جایگاه خود را مدیون همین انقلاب و نظام هستند و اگر بسترسازی جمهوری اسلامی و مراکزی همچون صدا و سیما نبود بسیاری از آنها اصلا شناخته نمیشدند.
این روزهای ملتهب میگذرد اما رسوایی برخی سلبرتیها در همنوایی با دشمن و آشوبگران لکه ننگی بر پیشانی آنها خواهد بود تا مشخص شود چه کسانی سر بزنگاهها و در یک اشتباه محاسباتی بچهگانه کشور و مردم خود را به دشمن میفروشند و با مواضع جاهلانه خود تیغ آشوبگران برای بریدن گلوی پلیس و جوانان بسیجی را تیز میکنند.
جالب آنکه عدهای از این سلبریتیها در موضعی مبهم اعلام میکنند که در جریان این اتفاقات در کنار مردم هستند و البته مشخص نمیکنند منظورشان مردم خسارتدیده از این آشوبها و مادران و همسران و فرزندان نیروهای جانباخته بسیجی و پلیس مدافع امنیت است یا منظورشان اغتشاشگران است؟
البته این ماجرا یک حسن داشت و افتادن پرده ریا و نفاق از چهره برخی از سلبریتیها بود که تکلیف مردم و نظام را با خودشان روشن کردند. آن خانم بازیگری که به نفاق و ریاکاری خود اعتراف میکند و پس از آنکه سالها در فیلمها و سریالهای تولید شده در این کشور و با پول جمهوری اسلامی به شهرت رسیده میگوید «از ابتدا نیز به حجاب اعتقادی نداشته است» را باید به اعتراض راست یا دروغ سال گذشتهاش در مورد تعرض ۲۰ سال قبل به وی در پشت پرده تولید فیلمها و... ارجاع داد و گفت اگر از ابتدا به حجاب و حدود الهی در این خصوص اعتقادی نداشتهای پس هیچکس غیر از خود را در ماجرای تعرض که ادعا کردهای ملامت نکن چون این حدود الهی که معترض آن هستی برای همین وضع شده است تا امثال شما از تعرض مصون بمانند.
نکته پایانی آنکه مردم به خوبی سره را از ناسره و مدعی یا عامل خدمت و دفاع از خود و دفاع ازحقوق زنان را تشخیص میدهند و همین بیمحلی آنها به اغتشاشگران و سلبریتیهای عامل دست دشمن (و بازنده این قمار) خود گویای فهم بالای مردم است.
🔻روزنامه اطلاعات
📍 خویشتنداری در بحرانها
✍️ شبان شهیدی مؤدب
دنیای قرن بیستویکم ما به رودخانه پرخروشی میماند که هرکس با تدبیر باشد این رود را به مزارع و کشتزارها و پشت سدها هدایت میکند و برای رویاندن غلات و پروراندن درختان میوه و گرفتن آب شرب و تولید برق از آن بهره میگیرد، و هرکس که تدبیر نداشته باشد میتواند با سهلانگاری و ندانمکاری این رود خروشان پربرکت را به سیلی ویرانگر تبدیل کند که جز ضایعه و خرابی حاصلی نداشته باشد.
از فردای پیروزی انقلاب، و به دفعات گوناگون و به علتهای شناخته شده و مبهم کشور ما درگیر بحرانهای رنگارنگ بوده است که بخشی از آنها به ماهیت انقلاب و استکبارستیزی و جهانشمولی آرمانهای انقلاب باز میگردد و بخشهایی نیز به بیتجربگی و عدم مدیریت بهنگام بحرانها مربوط بوده است.
یکی از مشخصات حکومتهای بالغ برخورد بههنگام با خطاها و تحدید حوادثی است که در ذات خود بحران آفرینند و اگر از خطاها چشمپوشی نشود، و یا در تعیین مصداقهای ناکارآمدی ماموران دون پایه اغماض شود، یا شفافسازی نشود بحران در یک نقطه میتواند با صورت افقی و عمودی منتشر شود.
البته ناگفته پیداست که همه آنهایی که یا منافعشان در انقلاب به خطر افتاده یا نان خود را در بحران آفرینی میبینند در چنین مواردی آتشبیار معرکه شوند و با فرصتطلبی دست به آتشآفروزی بزنند.
اتفاقی که در چند روز اخیر رخ داد مصداق واقعی این قاعده کلی است. براساس آنچه گفته و شنیده شده دختر خانم جوان شهرستانی به همراه برادر خود به تهران میآیند و در هنگام خروج از ایستگاه مترو مأموران وی را «بهخاطر رعایت نکردن حجاب» دستگیر میکنند و با خودروی پلیس او را به مرکز گشت ارشاد منتقل مینمایند. خانم مهسا امینی در آن محل دچار ناراحتی میشود و بر زمین میافتد و او را به بیمارستان منتقل میکنند و متعاقب این خانم جوان، با هزار آرزو روی در نقاب خاک میکشد. تا اینجای قضیه همه کسانی که درگیر این حادثه بودهاند شاید شمارشان به ده نفر نرسد که میشد در همین محدوده یک بررسی دقیق شود، شفافسازی شود و با مأمور یا مأموران خاطی برخورد شود و از خانواده متوفی نیز عذرخواهی شود و بنا بر عرف رایج دیه او نیز پرداخته شود. با تمام تأسف و تأثری که این حادثه جانگداز داشت در هر حال میشد با مدیریت آن را، که نظیرش در همه دنیا ممکن است، البته به انگیزههای متفاوت رخ دهد، مدیریت کرد.
اما به هرحال این تدبیر به خرج داده نشد و جوانی و شهرستانی بودن خانم امینی جامعه را در غم بزرگ فرو برد. بسیار طبیعی است که افرادی در داخل یا خارج کشور ضمن ابراز تأسف خواستار شفافسازی در علت مرگ این دختر جوان شدند. اما آنچه رخ داد، هم چون قضیه گران شدن بنزین، موجب شد تا برخی جوانان نگران و ناراضی و نیز نیروهای حفظ امنیت به خیابانها سرازیر شوند و شعارهای طرفداری از خانم مهسا امینی نیز ناگهان تغییر محتوا و تغییر جهت دهد و یک اجتماع که میتوانست با آرامش برگزار شود رنگ خشونت گیرد و آتش بیاران در داخل و خارج هم وارد معرکه شوند و ناگهان شعارهائی سر داده شود یا اقداماتی آشوبطلبانه ظهور کند، که جان شماری از شهروندان و نیروهای حفظ امنیت را به خطر اندازد.
البته در دنیای روزنامهنگاری باید مطلب را با احتیاط بررسی کرد تا بتوان با قطع به یقین به اصل ماهیت ماجرا پرداخت با این حال میتوان چند نکته را متذکر شد.
۱) تظاهرات مسالمتآمیز و طرح مطالبات، با رعایت قوانین و مقررات، حق شهروندان ایرانی است
۲) مامورانی که خانم مهسا امینی را دستگیر کرده و به مرکز گشت ارشاد آوردهاند ضابط یک دستگاه دیگر بودهاند و طبق وظیفه سازمانی خود عمل کردهاند، البته اینکه با خانم امینی از لحظه دستگیری تا رساندن به مرکز گشت ارشاد چه رفتاری شده را باید بررسی کرد و فرض را میتوان بر این گذاشت که طبق روال رایج عمل شده باشد که خانم جوان شهرستانی از این برخورد غافلگیر شده باشد، ترسیده باشد و از آنجائی که به قرار گفته شده، سابقه این برخوردها را نداشته است در وحشت فرو رود.
۳) پلیس در هر جامعهای برای حفظ نظم عمومی به کار گرفته میشود و برخورد ماموران پلیس با هر عنوانی که بشود آنها را خطاب کرد، میتواند با برهم زنندگان نظم عمومی خشن هم باشد.
در خبر ساعت ۱۴ روز سهشنبه که از شبکه یک سیما پخش شد به روشنی نشان داده شد که نیروهای پلیس در لندن و پاریس به ایرانیان تظاهرات کننده حمله کرده و شماری از ایرانیان را بازداشت کردند. تا جائی که نگارنده از نیروهای ایمنی در انگلیس و فرانسه شناخت دارد. پلیس وقتی دست روی کسی بلند میکند که او به پلیس حمله یا شیئی به طرف ماموران پرتاب کند. اینگونه رفتارها خط قرمز پلیس است و ماموران برای دفاع از خود یا کنترل خشونت در نهایت قاطعیت با آن برخورد میکنند.
۴) افراد پلیس در کشور ما مانند جاهای دیگر از فرزندان همین مردم کوچه و خیابانند و آنها هم خانواده دارند فرزند دارند و نمیتوان شک کرد که ماموران پلیس نیز از مرگ تأسفبار خانم مهسا امینی متأثرند با این حال آنها علاوه بر دارا بودن عواطف انسانی مسئولیت حفظ نظم را هم به عهده دارند که وظیفه سازمانی آنهاست.
۵) اگر یک مأمور پلیس، چه امنیت اخلاقی باشد، چه پلیس ضد شورش، از حدود قانونی وظایف سازمانی خود تخطی کرده باشد میتوان از او شکایت کرد و اگر این شکایت ادله و شواهد و سنددار باشد طبیعتاً با او برخورد قانونی خواهد شد.
نکته پایانی اینکه جامعه ما متأسفانه قطببندی شده است، فشارهای اقتصادی، رواج بیکاری، بیهویتی شماری از جوانها، که ریشه در علتهای گوناگون دارد، آنها را به مثابه آتش زیر خاکستر نگه داشته است و از نظر جامعهشناختی و روانشناختی با مسائل عدیدهای مواجهند که اگر به مشکلات آنها رسیدگی نشود آنها، اعم از دختر یا پسر، با هیجانات طبیعی دوره جوانی که دارند ممکن است در اعمال ناخواستهای مشارکت کنند که در وضعیت طبیعی تن به چنین کاری نمیدادند.
۶) با کمال تأسف افراد و گروههایی به جای آرامش بخشیدن به جامعه پشت نقاب انساندوستی، همدردی و … خود را پنهان میکنند و به دیگران یا به جریانهای خاصی ایراد اتهام میکنند که باید از این اخلاق ناپسند پرهیز شود.
۷) پیدا شدن بحران در هر جامعهای امری طبیعی است و زمانی که خردگرائی جای خود را به آشوبطلبی میدهد شخصیتهای مرجع جامعه، که مردم از آنها حرف شنوی دارند باید وارد گود شوند و جامعه را به آرامش دعوت کنند.
۸) کسانی که این یادداشت را میخوانند قطعا قضاوت خود را خواهند داشت که میتواند به گونهای دیگر تعبیر شود. نگارنده در این یادداشت تنها پیامی را که تبلیغ میکند این است که در شرایط حساس کنونی چنانچه آشوبطلبی مجاز شناخته شود همه جریانهای سیاسی، همه مردم و کشور زیان خواهند دید و تنها کسانی که در کمین نشستهاند که ثبات و امنیت در جامعه را بر هم بزنند بهره خواهند برد.
وظیفه مسئولان نیز پس بازگشت آرامش به کشور تنها این نخواهند بود که با عوامل اصلی برخورد کنند بلکه مهمتر از آن باید با صبر و حوصله و تدبیر مطالعه کنند که چرا برای یک بهانه کوچک ناگهان بحران وارد کوچه و خیابانهای شهرهای ما میشود. برای ما که مسلمان هستیم و پیرو امام علی (ع)، جان انسانها با ارزش است و طبعاً باید با خانواده خانم مهسا امینی نیز که در عنفوان جوانی با حادثهای تلخ رخت از جهان برکشید، همدردی کرد و بدون اغماض بررسی کرد که از لحظه دستگیری ایشان تا زمان فوت چه بر او گذشته است و البته نحوه عملکردها و قضاوتها و انتشار گزارشها در این مورد را باید به گونهای باشد که جامعه و افکار عمومی را اقناع کند.
🔻روزنامه اعتماد
📍 فرصت یا تهدید؟
✍️عباس عبدی
پرسشی که باید روی میز هر حکومتی گذاشت، این است که آیا هیچ احتمالی میدهید که سیاستهای جاری یا حداقل بخشی از آنها منجر به نتایج تعیین رسمی شده یا مورد ادعا نمیشود؟ به عبارت دیگر آیا میپذیرید که احتمال خطای اساسی و راهبردی در سیاستهای جاری یا بخشی از آن وجود دارد یا خیر؟ اگر نه که دیگر بحثی نمیماند.
هر چند در این صورت نیز میتوان پرسش دیگری را پرسید. اینکه پس این همه ضعفها و کاستیها در کنار نقدها و اعتراضات مردم از چه روست؟ آیا همه آنها ناشی از توطئه بیگانگان است؟ حتی اگر چنین باشد، چرا بیگانگان میتوانند تا این حد صاحب اثرگذاری در امور داخلی شوند؟ ولی اگر پاسخ مثبت است، در این صورت معیار مناسب و کارآمد برای شناخت یک سیاست غلط و سپس اصلاح آن چیست؟ هر سیاستی از دو جهت میتواند نقد شود؛ اول از حیث اهداف، دوم از حیث ابزار و شیوههای اجرایی. برای مثال سیاست خودکفایی در محصولات استراتژیک کشاورزی از نظر عدهای نادرست است و آن را غیرموثر و پرهزینه میدانند. این نقد به هدف است. همچنین ممکن است با یک هدف معین مخالفتی نباشد، ولی با شیوه اجرای آن مخالفت شود. نمونه آن بحث حجاب است که به احتمال زیاد بخش زیادی از جامعه با این هدفگذاری موافق هستند ولی سیاست کنونی در جرمانگاری موضوع حجاب و گشت ارشاد را درست نمیدانند و این سیاست را نه در جهت رسیدن به این هدف، بلکه در جهت معکوس آن ارزیابی میکنند. از اینرو اتفاقاتی مثل آنچه در روزهای پس از فوت خانم مهسا امینی رخ داد، نقطه عطفی بود در زدن تلنگر به این ذهنیت نادرست و زیر سوال بردن این گزاره که گشت ارشاد مانع از بیحجابی شده و وجود آن به گسترش و پذیرش حجاب عمومی کمک میکند. اگر از این زاویه به مساله نگاه کنیم این اتفاقات فرصتی مهم برای ساختار سیاسی است تا با تغییر این سیاست، کارایی خود را بیشتر و امید مردم را افزایش دهند. در واقع این فرصتی است که نشان داده شود، حکومت متصلب و غیرمنعطف نیست و هر جا که دید ایراد و اشکالی وجود دارد اقدام به اصلاح آن میکند و این نقطه قوت آن است و اجازه نمیدهد که فرصتها از دست بروند. این رویکرد نشان میدهد که در برابر نقد فروتن است. در نقطه مقابل تاکید بر اینکه مرغ یک پا دارد و سیاست ما نیز ثابت است، حتی اگر همه مردم یا اکثریت مخالف باشند، به معنای بیاعتباری مجموعه سیاستهای رسمی نیز هست. متاسفانه برخوردی که تاکنون با این اعتراضات شده آن را تهدید تلقی کرده و با پرداختن به مسائل حاشیهای که احتمالا ساخته برخی تندروهاست مثل آتش زدن پرچم که بر فرض هم یک نفر نادان چنین کرده چه ربطی به مردم معترض دارد؟ با این اتهامات خواستهاند این اعتراضات را به تهدید تبدیل کنند و این نافی درایت و هوشمندی سیاسی است. سیاستورزی هوشمندانه میکوشد که مردم را همراه و همرای خود کرده و اعتراض آنان را به ویژه اگر از جوانان باشند، محترم شمرده و با توصیف آن به عنوان فرصت از یک سو سیاست نادرست را اصلاح و از سوی دیگر متعرضین را جذب و ظرفیت اعتراضات را تخلیه کند. اعتراضات روزهای گذشته، بهرغم آنکه تلفات تاثرآوری داشت و هر خونی که از هر طرف به زمین ریخته میشود، درخت کینه و نفرت را آبیاری میکند و میوه این درخت تلخ و مسمومکننده است ولی نسبت به رویدادهای ۹۶ و ۹۸ چندین گام به پیش بود و شایسته بود که در مواجهه با آن خویشتنداری پیشه شود و میان آنها با گذشته تفاوت قائل شود و از همه مهمتر اینکه باید به آنان که درخواست مجوز برای تجمع اعتراضی داشتند، اجازه داده میشد تا شاهد این وقایع نباشیم. وقایعی که ظاهرا سیاستورزان تندرو و البته سادهلوح متوجه تبعات آن نیستند. فقط دو بازتاب اعتراضات اخیر را ذکر میکنیم تا درس عبرتی باشد بر اینکه فرصتها را نباید به تهدید تبدیل کرد.
اول، بازتاب بسیار گسترده و همدلانه با این مساله در داخل و به ویژه در سطوح جهانی بود که عوارض سیاسی و اقتصادی فراوانی برای کشور دارد.
دوم، کیفیت حضور خیابانی برای محکوم کردن اعتراضات. این دو مورد در نوع خود برای اولین بار بود که رخ میداد و باید عبرتی باشد که در رویکردشان به فرصتها و تهدیدات تجدیدنظر کنند.
🔻روزنامه آرمان ملی
📍 آغازی بر پایان پادمان
✍️حسن هانیزاده
پس از سفر رئیسجمهوری اسلامی ایران به نیویورک و سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل متحد و انتقاد وی از رفتار آمریکا نسبت به ایران به ویژه در حوزه برجام، رویکردهای جدیدی در میان کشورهای اروپایی و آژانس بینالمللی انرژی هستهای در ارتباط با ایران به وجود آمد. دیدارهای رئیسجمهور و وزیرخارجه جمهوری اسلامی ایران درحاشیه نشست مجمع عمومی سازمان ملل هم در تغییر این رویکرد بیتاثیر نبوده است. از این رو رافائل گروسی پس از اظهارات وزیرخارجه و رئیسجمهور اسلامی ایران تلاش کرد که روند مذاکرات در وین به نوعی از سر گرفته شود. به همین دلیل رئیس سازمان انرژی هستهای ایران، محمد اسلامی به صورت غیرمنتظره رهسپار وین شد و با آقای گروسی رئیس آژانس سازمان انرژی هستهای دیدار کرد و این دیدار در واقع موجب شد آژانس بینالمللی به مسائل خود در ارتباط با ایران ورود کرده و همه طرفها را به بازگشت به مذاکرات در وین دعوت کند. این ملاقات بسیار مهم و در شفافسازی فعالیت هستهای ایران، موثر خواهد بود و احتمالا محمد اسلامی، رئیس سازمان انرژی هستهای آمادگی جمهوری اسلامی ایران را برای آغاز همکاری جدید با آژانس و نصب دوربینهای مدار بسته برای نظارت بر فعالیت هستهای و سانتریفیوژها را اعلام خواهد کرد. این موارد موجب نوعی تفاهم جدیدی بین ایران و آژانس میشود. به نظر میرسد که آژانس در تلاش است رفتار گذشته خود را ترمیم و جبران کند و به همین دلیل به زودی مذاکراتی بین ایران و کشورهای ۴+۱ به ویژه بین ایران و سه کشور اروپایی یعنی انگلستان؛ فرانسه و آلمان صورت خواهد گرفت. به ویژه اینکه قرار است رئیس هیات مذاکره کننده ایرانی آقای باقریکنی هم راهی وین شده و مذاکرات از سرگرفته شود. به نظر میرسد تغییر رفتارهایی که در میان سه کشور اروپایی انگلستان فرانسه و آلمان به ویژه بعد از دیدار مکرون رئیسجمهور فرانسه با آقای ابراهیم رئیسی در نیویورک صورت گرفته؛ سازنده است. دولت فرانسه و شخص رئیسجمهور فرانسه آمادگی کشور خود را برای حل مشکلات فیمابین ایران و کشورهای ۴+۱ اعلام کرد و شایان ذکر است که فرانسه در این خصوص نقشی مثبت در ایجاد خروجی مناسب و سازنده در مذاکرات وین ایفا کرده است. از سوی دیگر آمریکاییها در ابتدا اعلام کردند که به صورت رسمی به برجام باز میگردند اما مساله لغو کامل تحریمها و اینکه آمریکاییها باید تضمین بدهند که از برجام خارج نشوند و تحریمهای جدیدی هم علیه ایران اعمال نشود، موجب شد تاخیراتی در مذاکرات ایجاد شود. به نظر میرسد با توجه به شرایط منطقه و جهان و بحران اوکراین آمریکاییها آمادگی دارند که به برجام بازگردند و بخشی از تحریمها لغو گردد. لغوتحریمها هم میتواند فضای جدیدی بین ایران و جامعه جهانی ایجاد کند.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 رویکرد کشور مسلمان ترکیه به حجاب
✍️دکتر صلاحالدین هرسنی
ترکیه همسایه شمالغربی ایران و یک نام آشنا برای ما ایرانیان است. با وجود آنکه سنتهای فرهنگی این همسایه شمالغربی ما در میانه دو فرهنگ «شرقی و غربی» قرار دارد، اما فرهنگ این کشور به شرق و مشخصا به ما بسیار نزدیکتر است و حتی به واسطه همین نزدیکی، دارای مشترکات فرهنگی، تاریخی، سیاسی و اقتصادی بسیاری با ایران است، به گونهای که این کشور مقصد اصلی گردشگران ایرانی است،
ضمن اینکه ایرانیان قابل توجهی هم مقیم آن کشور شدهاند و در آنجا زندگی میکنند، در آنجا خانه خریدهاند و میخرند و همچنین تجارت میکنند. افزون بر همه این موارد، این کشور سالانه پذیرای هزاران توریسم ایرانی است. نویسنده این یادداشت که نه به ترکیه حتی تاکنون پایش فراتر از صحن و بارگاه حضرت عبدالعظیمحسنی آن طرفتر نرفته، بر اساس روحیات جستوجوگری و در راستای سنخ تحصیلات دانشگاهی و آکادمیک در رشته علوم سیاسی و روابط بینالملل خبر دارد که در ترکیه چه میگذرد و دولت اتوبوسی اردوغان چه سازوکارهایی را برای چرخش و فراگردهای نظام سیاسی ترکیه در نظر گرفته است. از سال ۲۰۰۱ تاکنون رجب طیب اردوغان از حزب اسلامگرای «فضیلت» و در حال حاضر نیز از حزب «عدالت و توسعه» سکاندار هدایت این کشور است. کشوری چون ترکیه که رهبریاش را شخصی چون اردوغان عهدهدار است، در همین اواخر با تغییر قانون اساسی نظام پارلمانی را برچیده، از میراث کمالیسم فرهنگ لائیسیته و نظام جمهوریت عبور کرده، تمایلات نوعثمانیگراییاش را نمایان ساخته، داعیه رهبری جهان اسلام را داراست، نخبگان حزب عدالت و توسعه نظیر: عبداللهگل، بلنت آرنچ، علیباباجان، عبداللطیف شنر و احمد داود اوغلو مبدع «عمق استراتژیک ترکیه» را به حاشیه رانده و در کسوت ریاستجمهوری مادامالعمری یکهسالاری را تمرین میکند، ارزش «لیر» ترکیه نیز مانند «ریال» ما سقوط آزاد کرده و بدین ترتیب اردوغان و حزب متبوعش یعنی «آکپارتی» کادرهای قدیمی و توانمند و تکنوکراتهای برجستهای که الگوی مدرن و موفقی از مدیریت و حکمرانی را به نمایش میگذاشتند کنار گذاشته و به جای آنها مشتی رانتجو و مافیای قدرت را به همراه بنعلی ییلدرم نخستوزیر وقت ترکیه و احمد داود اوغلو وزیر امور خارجه کنونی را برای تصدی مناصب بر سرکار آورده که تمام ارکان مهم اقتصادی و منابع کشور را در دست گرفتهاند. با این همه اردوغان با وجود همه بروز قرائن و نشانگان عدم مشروعیت سیاسیاش در نظام سیاسی ترکیه، لااقل در مساله حجاب معتدل رفتار کرده است، چراکه در ترکیه نیز به جهت نزدیکی فرهنگش به سنت شرقی حجاب یکی از مسائل کلیدی در حوزههای فرهنگی بوده و بحث بر لزوم اجرای اجباری، اختیاری و یا اساسا لغو آن، محل مناقشه میان طرفداران میراث کمالیسم و اسلامگرایان بوده است. به لحاظ منش و رویکرد سیاسی اردوغان که او را میتوان همچون «سلفش» نجمالدین اربکان یک اسلامگرا دانست، این انتظار از او محل توجیه و توجه است که او بخواهد بر لزوم حجاب به عنوان یکی از عناصر هویتساز لااقل در بخش شرقی ترکیه تاکید کند، اما او در راستای اصل تساهل و مدارا این حق را برای دختران، زنان و بانوان خود چه در بخش غربی و چه در بخش شرقی ترکیه قائل شد تا بر اساس اصل «انتخاب و اختیار» حجاب یا بیحجابی را خود انتخاب کنند. به این معنی که نه با «لغو ممنوعیت حجاب» مخالفتی نشان داد و نه با «موافقان و طرفداران» لغو ممنوعیت حجاب یا همان طرفداران فرهنگ لائیسیته، سرسختی نشان داد و عناد ورزید و مساله اختیار در حجاب را دستمایه اعتراض عمومی برای نظام سیاسی خود نکرد. در واقع در سایه همین تساهل و مدارا اردوغان، هم اینک طرفداران میراث کمالیسم و فرهنگ لائیسیته با اسلامگرایان همزیستی مسالمتآمیزی دارند و کسی از گل نازکتر به کسی نمیگوید و کسی جرات آن را ندارد که به کسی بگوید، بالای چشمش ابرو است. اما در ایران مساله حجاب خلاف رویکردی است که در همسایه شمالغربی ما یعنی ترکیه جاری است. شیوه برخورد با بیحجابی به واسطه استقرار «گشت ارشاد» منجر به فضای مجادله، ستیز دائم و آنتیگونیسم شده و اصرار به اجرای آن دچار جزر و مد، رعب و وحشت، بگیر و ببند شده است. داستان تراژیک و غمبار در این میان این است که حادثه مرگ «مهسا امینی» دختر ۲۲ساله سقزی و اخیرا نیز مرگ «حدیث نجفی» که از آبشخوری چون عدم تساهل در برابر حجاب آب خورده است، سبب اعتراض معنادار گروههای مختلف مردم شده است. حال پرسش آن است که آیا نمیتوانستیم با تساهل و مدارا لااقل در مساله حجاب، همانند ترکیه عمل کنیم که اینگونه آرامش و امنیت روانی شهروندان به مخاطره نیفتد؟ باید بپرسیم که با دختران، زنان و بانوان کشورمان در مساله حجاب چه کردیم که آنها را به انجام چنین رفتارهایی وا داشتیم؟
باورمان بر این است که طرفداران حجاب هم نیمی از زنان کشورمان محسوب میشوند و به حق حجاب و به حجابشان به مثابه شرف زنانگیشان نیز باید احترام گذاشته شود.
روسری برای مادرانمان حکم پرچم را دارد و سوزاندن آن در حکم همان سوزاندن پرچم است. باید دانست که سنت روسریسوزان معلول چه دلایلی است و چرا باید پرچمی چون روسری سوزانده شود؟ آیا این سنت جدید معلول همان مدارا و تساهلی نیست که در ترکیه اجرا میشود، اما در ایران ذره و اندکی خبر و نشانهای از آن نیست؟ در ضمن مگر مساله اول و اولویت کشور ما با وجود آن همه مشکلات و شکافهای متراکم، فقط حجاب است؟ آیا نمیتوانستیم با اندکی تساهل و مدارا قضاوت به درستی و نادرستی، فایده و مضار حجاب یا بیحجابی را به خود دختران، زنان و بانوان کشور واگذار کنیم؟ چرا برخی از مسوولان نمیخواهند بپذیرند که صورتمساله و برنامههای تحمیلی و اجباریشان در مساله حجاب منطبق و همراه با خواستههای دختران، زنان و بانوان کشور ما نیست و چرا باید مقولاتی چون «خودمردمپنداری» و «خودحقپنداری» در مساله حجاب مبنا و الگوی عمل مدافعان حجاب اجباری باشد؟ آیا مدافعان حجاب اجباری میدانند که سرسختی و عدم مدارای آنها کشور را به چه سمتی سوق داده است؟ امروز دختران، زنان و بانوان کشورمان نیمی از همان مردمی هستند که در کنار و همراه نظام بودهاند و به سهم خود آن هم در بزنگاههای خاص موجب خلق حماسههای نظام شدهاند. آنان نیز دوشادوش مردان از آنکه ایران خانه خوبان شود، رنج دوران بردهاند. پاسخ به مجاهدت و اهتمام آنها آن هم در خلق حماسههای بزرگ، نه بگیر و ببند است و نه برخوردهای قهری و بدعملی. در واقع برخورد با خواستهها و مطالبات آنان حالت دوران ترمیدور انقلابهاست یعنی ترس و هراس و برخورد قهری جای تساهل و مدارا را گرفته است.پس بهتر است در راستای اصل اختیار و انتخاب و با تساهل و مدارا به دختران، زنان و بانوان کشورمان احترام بگذاریم و آنها را جنس دوم جامعه نپنداریم، نمایش تار مویی از آنان، کنش و عمل آنها را به اشاعه فساد و فحشا تعبیر کنیم و با واکنش و برخورد قهری، از کشور خود چهره «زنستیز» در نظام بینالملل به نمایش نگذاریم. نیازی هم نیست که اصرار به حجاب اجباری را دستمایه تشویش و مخاطره امنیت روانی کنیم.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 بخش خصوصی در مسیر پرسنگلاخ
✍️ دکتر جعفر خیرخواهان
نوسانات ملایم و گاه شدید اقتصادی و چرخههای کسبوکاری رونق و رکود، در ذات اقتصاد بازار آزاد مبتنی بر سرمایهگذاری و کارآفرینی بخش خصوصی است که علل گوناگونی مانند تحول فناوری و نوآوری، خوشبینی و بدبینی به اقتصاد، شوکهای قیمتی ناشی از جنگ و خشکسالی و از این قبیل برای آن شمرده میشود. با اینحال، یکی از وظایف مهم دولتها هموارسازی و ثبات اقتصادی با ابزارهای سیاستی گوناگون در اختیار است.
به بیان دیگر، از هر دولتی انتظار میرود، با اجرای سیاستهای اقتصادی مستحکم و قابلپیشبینی و فراهمکردن بستر رقابتی، محیط کسبوکار را تا حد ممکن برای فعالان بخش خصوصی، پیشبینیپذیر و قابل برنامهریزی سازد تا مسیر حرکت اقتصاد در روال معین و پایداری قرار گیرد. از بین چهار جزء تشکیلدهنده تولید در هر اقتصاد، شامل مصرف، سرمایهگذاری، مخارج دولت و صادرات، سرمایهگذاری از همه پرنوسانتر بوده و حساسیت بالایی به حدس و گمان، التهاب و نااطمینانی و حتی شایعهها و روایتسازیها از آینده اقتصاد از خود نشان میدهد.
در عین حال که نوسان در ذات هر اقتصادی نهفته است، با این حال انتظار میرود، روند حرکت متغیرهای اساسی اقتصاد، از قبیل تولید داخلی، سرمایهگذاری، صادرات و اشتغال روند رو به بالایی داشته باشد. همه متغیرهای اساسی در اقتصاد ایران هم طی ۱۰۰سال گذشته با وجود تجربهکردن انواع تبوتابها، جنگها و انقلابها و سایر شوکهای شدید، از روند افزایشی برخوردار بوده است. اما نرخ رشد این روند، بهویژه در دو دهه گذشته که در شرایط استثنایی پنجره فرصت جمعیتی قرار داشتیم، راضیکننده نبوده است و اگر به مرحله پایین توسعهیافتگی و پتانسیلها و فرصتهای بکر و دستنخورده موجود در ایران نگاه کنیم، حتی نشاندهنده شکست و عقبماندگی در مقایسه با کشورهای رقیب است.
نکته دیگر اینکه با نگاهی به تاریخ ۱۵۰ تا ۲۰۰ساله کشورهای ثروتمند کنونی جهان با درآمدهای سالانه سرانه ۵۰هزار و ۶۰هزار دلار و حتی بیشتر، تمام آنها (بهاستثنای معدود کشورهای خوششانس صاحب رانت نفت مانند قطر و کویت)، طی همه این سالها میانگین نرخ رشدی حدود ۲درصد در سال داشتهاند. آنها با تداوم این نرخ رشد طی نزدیک به دوقرن بود که توانستند به این سطح درآمدی بالا برسند. چنین نرخ رشدی که در ظاهر معمولی است، درآمد سرانه را هر ۳۵سال دوبرابر میکند، درنتیجه کشوری فقیر با درآمد سرانه ۲ تا ۳هزار دلار در میانه قرن نوزدهم با اتکا به این نرخ رشد مرکب، اینک به درآمد سرانه ۳۰ تا ۴۰برابری دست یافته است. پس کشورها برای ثروتمند شدن، بیش از آنکه نیازمند نرخهای رشد بالا باشند، باید مراقب باشند که اقتصاد کشورشان در ورطه رشد منفی و کوچکشدن نیفتد.
یکی از تفاوتهای مهم کشورهای ثروتمند با سایر کشورهایی که در طبقهبندی کشورهای فقیر و درآمد متوسط جای گرفته و نتوانستهاند ثروتمند شوند (یا بهاصطلاح در دام درآمد متوسط گرفتار شدهاند) این است که گروه دوم نتوانستهاند نرخ رشد ملایم باثبات را برای دوره زمانی طولانی حفظ کنند. اقتصاد ایران، نمونه روشن اقتصاد بسیار پرنوسان است. در این کشور شاهد نرخ رشد اقتصادی دورقمی مثبت و در عین حال نرخ رشد دورقمی منفی در سالهای گوناگون بودهایم. ضرباتی که رشد پرنوسان و غیرقابلپیشبینی به اقتصاد و بهویژه تولیدکنندگان وارد میکند، غیرقابل توصیف است. یکی از عواقب آن عدمامکان بزرگشدن بنگاههای تولید بخش خصوصی است، بهطوری که مستقل از حمایت و رانت دولتی فعالیت کنند و بتوانند در عرصه جهانی ایران را به شایستگی نمایندگی کنند.
اقتصاد ایران در دهه ۱۳۴۰ موفق شد، از ردیف کشورهای فقیر وارد طبقهبندی کشورهای درآمد متوسط به پایین و سپس خیلی سریع جزو کشورهای دارای درآمد متوسط به بالا شود. اما پس از وقوع نخستین شوک مثبت نفتی و چندبرابر شدن قیمت نفت و سرازیر شدن ناگهانی آن به بودجه دولت که اعتیاد به نفت شروع شد، در طبقهبندی درآمد متوسط باقی ماند و حتی به کشورهای ثروتمند نزدیک نشد و حتی در سالهایی مانند یکدهه گذشته عقبگرد شدیدی هم داشته است. در همه این سالها مدیران و تصمیمگیران عالی نخواستند و نتوانستند بفهمند که بدترین کارها گره زدن سرنوشت و رفاه مردم یک کشور به قیمت یککالای بسیار پرنوسان است که نقشی در تعیین قیمت آن ندارند. نکته دیگر به حرص و عطش هزینهکردن پولهای بادآورده از نعمتی خدادادی برمیگردد تا به آرزوهای سیاستمداران تشنه محبوبیت هرچه زودتر جامه عمل بپوشاند.
به پشتوانه این رانت نفتی، اقتصاد حمایتی و یارانهای ایجاد شد، گروههای ذینفع خاص فعال شدند و پرورش یافتند، شرکتهای دولتی و شبهدولتی تاسیس شدند و انحصارات و شبکههای فاسد رانتجویی و امتیازگیری قدرت گرفتند. راههای بسیاری برای موفقیت اقتصادی و توسعهیافتگی وجود دارد؛ اما آنچه در همه کشورهای توسعهیافته ثابت بوده، پرهیز از انداختن کشور به دامان سیاستهای افراط و تفریطی یا اصطلاحا الاکلنگی و عدمقطعیتهای پرهزینه است.
با اینکه دولتها در ایران به وقت عسرت و تنگدستی منابع ارزی، بهناچار قیمت دلار را بالا نگه میدارند که فرصتی برای بخش خصوصی داخلی فراهم شود تا امکانی برای تولید و حتی صادرات پیدا شود؛ اما چنین وضعیتی متاسفانه دوام چندانی ندارد؛ چون به محض جهش قیمت نفت و وفور درآمدهای نفتی، اقدام به ارزان نگهداشتن مصنوعی دلار میکنند که درنتیجه، بازار داخلی در معرض هجوم سیلآسای کالاهای رقیب خارجی به قیمت ارزان قرار گرفته و اندک توان تولیدی بخش خصوصی را نابود میکند. به عبارت دیگر، رضایت موقتی مصرفکنندگان داخلی به قیمت ضربه خوردن فعالیتهای سالم و کارآمد تولیدی بخش خصوصی بهویژه در صنعت و کشاورزی تمام میشود.
اگر بخواهیم تقسیم کار مناسبی برای دولت و بخش خصوصی تعریف کنیم، دولت باید زمین بازی هموار و مسیری بدون سنگلاخ برای فعالیت تولیدی ایجاد کند و بخش خصوصی هم با محاسبه و پذیرش ترکیبات معقول و مناسب ریسک و بازده، اقدام به سرمایهگذاری و تولید در زمینههای مدنظر خویش کند. اما عدمپایبندی و تعهد دولتها به قوانین مصوب همهشمول و ایجاد شبکههای حامیپروری و رانتجویی برای اطرافیان خود در هر دوره از انتخابات سیاسی، مانع تاسیس و ادامه حیات بنگاههای قدرتمند و نوآور بخش خصوصی بهعنوان پایههای قوامبخش اقتصاد ملی و رفاه اقتصادی شده است.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست