اکثر قریب به اتفاق دانشمندان و محققان اقتصادی اذعان دارند، در صورت نبود سرمایه اجتماعی امکان جذب و تجمیع سرمایههای فیزیکی، مادی و انسانی بعید به نظر میرسد.
مهمترین مشخصه سرمایه اجتماعی «اعتماد» است. سرمایه اجتماعی ظرفیتی است که از رواج اعتماد در بین اعضای یک جامعه پدیدار میشود. اعتماد همچون نخ تسبیحی اجزای یک جامعه را در کنار یکدیگر قرار میدهد. عنصر اعتماد موجب خلق حس اشتراک، جمعیپذیری و احساس تعلق خاطر به یکدیگر میشود. بالا بودن میزان اعتماد در یک جامعه باعث رشد فضایلی مانند وفاداری، ایثار و گذشت، همیاری و کمک، صداقت و درستکاری میشود. بهعنوان نمونه درصورتیکه خودروی فردی دچار مشکل فنی شود و نیاز به کمک داشته باشد، در شرایطی که سطح اعتماد در جامعه پایین باشد، سایر افراد جامعه بهدلیل نبودن اعتماد و ترس از مورد سوءاستفاده قرار گرفتن از کمک کردن امتناع میورزند. موقعیتی را تصور کنید که در آن فردی بهدلیل مشکل مالی پیشآمده مجبور به قرض گرفتن از سایر افراد جامعه میشود. حال اگر این اتفاق در یک محیط با سطح اعتماد پایین رخ دهد، افراد از قرض دادن نسبت به یکدیگر که نوعی فداکاری است، خودداری میکنند.
اکنون محیط اقتصادی با سطح اعتماد بالا را در نظر بگیرید، در این بستر فارغ از قواعد و مقررات رسمی، فعالان اقتصادی با یکدیگر همکاری و تعامل میکنند. نسبت به قیمت و کیفیت محصول خریداریشده از یکدیگر تردید ندارند و میتوانند به راحتی از یکدیگر استقراض کنند. در شرایط بد اقتصادی، مراعات حال یکدیگر را میکنند و از مساعدت و همکاری با یکدیگر استقبال میکنند.
در خلال بحران نفتی در اوایل دهه۱۹۷۰ دو تولیدکننده خودرو در دو سوی مختلف از جهان؛ یعنی مزدا و دایملربنز هر دو با کاهش فروش و چشمانداز ورشکستگی مواجه شدند. در هر دو مورد ائتلافی از شرکتهایی که بهطور سنتی طرف تجاری این بنگاهها به حساب میآمدند، به رهبری بانکهای بزرگ آنها را نجات دادند. تراست سومیتومو درباره مزدا و دویچه بانک درباره دایملر با وام دادن اعتبارات لازم و با شرایط مناسب؛ در هر دو مورد سوددهی آنی بانکها برای بقای خودروسازان قربانی شد؛ اما این استراتژی بلندمدت را در خود داشت.
آلمان و ژاپن دو مصداق خوب برای جوامع با سطح بالای اعتماد هستند. در محیطهای کاری آلمان و ژاپن یک اعتماد دوطرفه و متقابل بین کارفرما و کارگر وجود دارد. یک مدیر آلمانی و ژاپنی همگام با کارگران در محیط کار حاضر میشوند. مدیر نقش یک پدر دلسوز را ایفا میکند و به کارمندان خود رسیدگی میکند. همین امر اعتماد کارگران را به مدیران بالا میبرد. بنابراین آنها با میزان بالایی از وفاداری، ایثار و درستکاری وظایف محولشده را انجام میدهند. در ژاپن و آلمان رابطه بین مدیر و کارگرها مانند خیابان دوطرفه است. از این رو به ندرت یک کارگر محیط کار خود را تغییر میدهد و تقریبا بهصورت نانوشته، مادامالعمر در یک مکان ثابت به کارخود ادامه میدهد. همچنین عامل اعتماد باعث شده است میزان اخراج کارگران در این دو کشور پایین باشد. همچنین تعداد اعتصابات در این کشورها پایین و سطح خلاقیت و بهرهوری بالاست. تا حدی شرایط متفاوت از آلمان و ژاپن را میتوان در فرانسه و جنوب ایتالیا ملاحظه کرد. در این دو منطقه بهدلیل پایین بودن اعتماد نسبت به ژاپن و آلمان، روابط بین کارگران و مدیر، سلسلهمراتبی، فاقد انعطاف و کمتر خلاقانه است.
حال مرتبهای بالاتر از اعتماد، اعتماد بین افراد جامعه و دولت است. در کتاب «در جستوجوی ۶هزار روز گمشده»، نویسنده اشاره میکند، در جریان سونامی سال۲۰۱۱ در ژاپن بودم شایعهای قوی توسط رسانهها منعکس شده بود که تشعشعات اتمی، آب آشامیدنی را آلوده کرده است و من نگران نوشیدن آب بودم. از برخی ژاپنیها پرسیدم در این وضعیت چه کار میکنید و آنها پاسخ دادند تا دولت اعلام خطر نکرده آب میخوریم. این مرتبه از اعتماد به دولت از آنجا نشأت میگیرد که دولت ژاپن در مصائب و مشکلات در کنار مردم بوده و آنها را تنها نگذاشته است. بهعنوان نمونه در بحران کرونا دولت یوشیهیده با شعار «کار برای مردم» توسط مردم انتخاب شد و سپس در دوران کرونا از بیماران، آسیبدیدگان و حتی اصناف حمایت کافی کرد.
اما آنچه بیشتر حائز اهمیت است، رابطه بین دولتها و فعالان اقتصادی است. دولتهای آلمان و ژاپن همواره بسترهای لازم را برای رشد بخش خصوصی فراهم کردهاند. از سوی دیگر بخش خصوصی در کنار تلاش برای کسب سود بیشتر به دنبال خلق حس غرور و ایجاد هویت ملی برای جامعه است. برای ژاپنیها تویوتا، سونی، هوندا، میتسوبیشی و... برای آلمانیها دایملر، زیمنس، بوش، داروسازی بایر و... حکم بخشی از هویت ملی آنها را دارد. طی دههها دولتهای ژاپن و آلمان بخش خصوصی خود را همراهی کردهاند و هرگز آن را رقیب جدی برای خود نپنداشتهاند. در جهت مخالف در چین همواره این نگرانی وجود دارد که بخش خصوصی در صورت بزرگ شدن مورد تعرض دولت قرار گیرد. همچنین دولت نیز بخش خصوصی بزرگمقیاس را رقیب جدی برای خود تصور میکند و چندان از آن استقبال نمیکند. به همین خاطر و بهدلیل اعتماد پایین بخش خصوصی به حزب کمونیست چین، بنگاههای خصوصی بزرگمقیاس با نامهای پرآوازه در سطح بینالمللی در چین (همانند آنچه در ژاپن و آلمان وجود دارد) شکل نگرفته است و بسیاری معتقدند که همین ظن دولت در نهایت رشد اقتصادی چین را میخواباند.
در ایران نیز اغلب بنگاههای اقتصادی بزرگمقیاس دولتی یا شبهدولتی هستند و بخش خصوصی نتوانسته است همگام با بخش دولتی رشد و نمو داشته باشد. یکی از عوامل نبود بنگاههای خصوصی بزرگمقیاس نیز نازل بودن متغیر اعتماد در اقتصاد است. در عین حال که یکی از عوامل پایین بودن بهرهوری در اقتصاد ایران، پایین بودن اعتماد، بین کارگر و کارفرماست.
سخن آخر اینکه اعتماد کالایی بس گرانبها است که در صورت مستهلک شدن و از بین رفتن، مدت زمان بسیار طولانی لازم است تا ترمیم و بازسازی شود. به گفته فوکویاما، سطح اعتماد موجود در جامعه عامل تعیینکننده برای رشد و پیشرفت اقتصاد محسوب میشود.
منبع: دنیای اقتصاد
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست