🔻روزنامه تعادل
📍 برجام در کماست
✍️ حسن بهشتیپور
پس از حوادث اخیر بسیاری به دنبال آگاهی از این ابهام هستند که سرنوشت برجام چه خواهد شد؟ آیا باید برجام را پایان یافته تلقی کنیم یا اینکه پس از دورهای سکون دوباره مذاکرات با هدف احیای برجام آغاز میشود؟ در این میان اظهارنظرهای ضد و نقیض از سوی مقامات امریکایی باعث شده تا برخی تحلیلگران از شرایط دشوار پیش روی برجام سخن بگویند، هرچند هستند کارشناسانی که معتقدند، این رویکرد مقامات غربی مسبوق به سابقه است و آنها هرگز فرصت احیای برجام را از دست نخواهند داد. اما قرائن و شواهد نشان میدهد که امریکاییها علیرغم همه اظهارنظرهای ظاهرا انتقادی که در خصوص ایران مطرح میکنند، همچنان برجام را با دست پیش میکشند و حاضر نیستند آن را با دست پس بزنند. در نقطه مقابل، همه حرف طرف ایرانی هم همچنان همان استدلال قبلی است، ایران اعلام کرده از برجام باید نفع و سود اقتصادی و ارتباطی ببرد و نفع ایران از برجام آن است که تحریمها به صورت عینی برداشته شوند. از منظر ایران اگر قرار باشد ایران برجام را بپذیرد و آن را اجرا کند، اما منافع اقتصادی مرتبط با آن را احساس نکند، فایدهای برایش ندارد و زیر بار امضای آن نمیرود. در این میان هر دو طرف منتظر نتایج انتخابات ماه نوامبر کنگره در امریکا هستند تا تکلیف صفکشی سیاسی درون این کشور روشن شود. به هر حال اینکه جمهوریخواهان مراکز اصلی قانونگذاری در امریکا را به دست بگیرند یا دموکراتها پیروز شوند؟ در سرنوشت نهایی برجام اثرگذار خواهد بود. هرچند امروز نمیتوان گفت که کدام طیف به قطعیت اکثریت را در کنگره به دست میگیرند، اما نکته مشخص آن است که مساله برجام در راستای منافع کلان ایالات متحده اتخاذ شده و هر دو طیف جمهوریخواه یا دموکرات آن را پیش خواهند برد. تنها تاکتیکهای دموکراتها یا جمهوریخواهان ممکن است با هم تفاوت داشته باشد. امریکاییها به دنبال آن هستند تا پس از مشخص شدن انتخابات، راهبرد متناسب با شرایط را اتخاذ کنند. البته حوادث داخلی ایران، این تصور را برای امریکاییها ایجاد کرده که میتوان از بطن حوادث ایران سوءاستفاده کرده و دستاوردهای بیشتری برداشت کرد. رویکردی که چندان ریشه در واقعیت ندارد و نتیجهبخش هم نخواهد بود. ایران فارغ از رخدادهای داخلی در حوزه منافع ملیاش یک راهبرد واحد را دنبال میکند. برخی صحبتها نیز در داخل کشور شنیده میشود که دلیل تاخیر امریکاییها در امضای برجام، ممکن است به خودداری آنها از کار کردن با اصولگرایان ایرانی باشد. این تحلیل از اساس اشتباه است، برای امریکاییها مهم نیست که در ایران کدام جناح روی کار است، برای آنها منافع ملیشان مهم است و مبتنی بر این منافع هم راهبرد کلان خود را پیش میبرند. اینکه این منافع در زمان اصولگرایان تامین شود یا اصلاحطلبان برای آنها اهمیتی ندارد.البته ایران هم مبتنی بر منافع کلان خود تصمیمگیری میکند. ایران اعلام کرده، اصل اساسی در این مذاکرات منافع اقتصادی و ارتباطی برآمده از آن است. اگر ایالات متحده و اروپا بتوانند این منافع را تضمین کنند ایران مشکلی با احیای برجام ندارد، اما اگر قرار باشد، این منافع تامین نشود و تنها روی کاغذ باقی بماند، طبیعی است که ایران تن به آن ندهد. البته طرف مقابل این مطالبات را درک کرده و تا حد ممکن تلاش میکند، زمینه تحقق آن را فراهم کند. با عبور از این فراز و نشیبها معتقدم برجام در دورهای از کما و سکون قرار گرفته است. کمایی که تا زمان مشخص شدن نتیجه انتخابات ایالات متحده ادامه خواهد داشت تا پس از آن دو طرف دور تازهای از گفتوگوها با هدف احیای برجام را آغاز کنند.
🔻روزنامه کیهان
📍 رفتار هیستریک غرب واکنش به کدام موفقیتهاست؟
✍️محمد ایمانی
بلوک غرب، در سه دهه پس از فروپاشی شوروی عادت داشت
در دیگر مناطق دنیا بحران بسازد و از آب گلآلود جنگ و آشوب، ماهی بگیرد. اما چند سالی است که نهتنها اراده این قدرتها پیش نمیرود، بلکه آتش بحران کمانه کرده و در دامن خود آنها افتاده است. ایران بهعنوان پیشتاز جبهه مقاومت اسلامی، در این میان توانسته ضمن خنثیسازی بمب «مدیریت اشرافی غربگرا»، مسیر پیشرفت و اثرگذاری فعال در تغییر نقشه سیاسی دنیا را طی کند. مرور برخی ابعاد این روند، روشن میکند که چرا جبهه غرب، تدارک گسترده و پیچیدهای برای ایجاد آشوب انجام داد، اما با بیمحلی قاطبه ملت ۸۵ میلیونی ایران (جز یک گروه چند دهم درصدی) روبهرو شد.
۱) غربگراهای ایرانی در حالی آدرس اعتماد به آمریکا را میدادند که اتفاقات اوکراین برای چندمینبار نشان داد آمریکا، حتی متحدان نزدیک اروپایی را قربانی مطامع خود میکند؛ همچنان که اروپای غربی، بارها همین معامله را با اروپای شرقی کرده است. آمریکا و اروپا در ۷۴ سال گذشته، بالغ بر بیست جنگ را به منطقه ما تحمیل کردهاند. اروپاییها پس از جنگ جهانی دوم سعی کردند آتش جنگ را تا دههها از منطقه خود دور کنند و به دیگر مناطق بکشانند. اگر هم در اروپا جنگی
رخ میداد، در حوزه اروپای شرقی بود. ناتو از مارس تا ژوئن ۱۹۹۹ میلادی، به بهانه کوزوو، یوگسلاوی را که از متحدان شوروی سابق بود، مورد حمله قرار داد. آمریکا و اروپا پس از فروپاشی شوروی، دائما در حال دستدرازی به شرق اروپا، تجزیهطلبی، کودتای مخملین، الحاق کشورها به ناتو و پیشروی به سمت مرزهای روسیه بودند. واکنش روسیه به این پیشروی، با سه دهه تاخیر انجام شد. آمریکا و اروپا، به روسیه منفعل عادت کرده بودند. اما روسیه سرانجام در برابر گسترش پایگاههای نظامی و جاسوسی آمریکا در همسایگی خود دست به دفاع زد. برای اولینبار پس از جنگ جهانی دوم، ترکشهای ویرانگر جنگ تا آلمان و فرانسه و انگلیس رسید. در همین جنگ روشن شد آمریکا حتی ابایی از قربانی کردن آلمان و فرانسه ندارد و این دو به علاوه انگلیس هم، ابایی ندارند اوکراین و شرق اروپا را پیش پای منافع خود قربانی کنند.
۲) بحران اقتصادی فعلی در قالب «افزایش تورم، تراز تجاری منفی، افزایش قیمت انرژی و چالشهای مرتبط با حوزه تولید و بحران اعتراضات اجتماعی، در تاریخ چند دهه گذشته غرب کمسابقه است. گزارش موسسه آمار اتحادیه اروپا (یورواستات) نشان میدهد تورم در ۱۹ کشور منطقه یورو، رکورد چهار دهه گذشته را شکسته و دورقمی شده است. (ترکیه که دههها منتظر عضویت در اتحادیه اروپا بوده و از سوی سکولارهای ایرانی بهعنوان الگو معرفی میشده، گرفتار تورم
۸۵ درصدی است). در همین حال خبرگزاری بلومبرگ مینویسد: «رکود اقتصادی غیرمنتظره، پیشروی کشورهای اروپایی است. کارشناسان پیشبینی کردند نرخ رکود و تورم در اروپا بسیار بیشتر از برآوردهای قبلی خواهد بود».
۳) آمار ورشکستگی شرکتها در انگلیس، رکورد ۱۳ ساله را شکست و ظرف سهماهه آوریل تا ژوئن، ۵۶۲۹ شرکت اعلام ورشکستگی کردند. شبکه سیانان میگوید «براساس گزارش دفتر آمار ملی انگلیس، بهای گاز طبیعی فقط در ماه جولای، ۹۶ درصد افزایش داشت و در برخی کشورها تا چهار برابر گران شده است. مسئولان خدمات بهداشت ملی انگلیس نسبت به این وضعیت که ممکن است میلیونها نفر با فقر مواجه شوند هشدار داده و اعلام میکنند بسیاری از مردم انگلیس، زمستان امسال باید بین وعده غذایی خود و یا گرم نگاه داشتن خانههایشان در فصل سرما، یکی را انتخاب کنند». بوریس جانسون نخستوزیر سابق هم چند هفته قبل در «دیلیمیل» هشدار داد: «شرایط ماههای آتی، دشوار و شاید بسیار دشوار شود. قبضهای انرژی، اشک انگلیسیها را درخواهد آورد». ادوارد هگر نخستوزیر اسلواکی در گفتوگو با روزنامه فایننشالتایمز هشدار داد: «افزایش بهای برق، اقتصاد اسلواکی را با خطر فروپاشی مواجه کرده است؛ مگر آنکه اتحادیه اروپا میلیاردها یورو کمک در اختیار ما قرار دهد. در غیر این صورت، ناچار خواهیم شد بخش تامین برق اسلواکی را ملی کنیم». اعتصابات و اعتراضات گسترده، از کشورهای ضعیفتر اروپایی به انگلیس و فرانسه و آلمان کشیده شده و سیستم حملونقل و پمپ بنزینها را مختل کرده است. ۴۵۰۰ پمپ بنزین
در سراسر فرانسه با تعطیلی یا کمبود سوخت مواجه شدهاند.
۴) افزایش ۴۰۰ تا ۵۰۰ درصدی و بعضا حتی ده برابری قبوض برق در بسیاری ازکشورهای اروپایی، به امری رایج اما مستأصلکننده تبدیل شده است. نشریه آلمانی بیلد، چندی قبل در گزارشی تاثربرانگیز نوشت: «پیتر شنر ۷۷ ساله، یک مستمریبگیر در شهر Füssen
ایالت باواریای آلمان میگوید من حدود ۲۰۰۰۰ کیلووات ساعت در سال برق مصرف میکردم و ۱۰۵ یورو در ماه میپرداختم. اما ارائهدهنده خدمات شهری، حالا ۱۲۲۳ یورو در ماه از من میخواهد که بیشتر از حقوق بازنشستگی من (۱۰۵۹ یورو) است. صورتحسابهای بسیار هنگفت به خانههای مردم تحمیل میشود و بسیاری نمیدانند که چه باید بکنند. آنها اگر نتوانند قبض گاز و برق خود را پرداخت کنند، قطع میشوند؟ سباستین بارتلز، رئیس باشگاه مستأجران برلین میگوید بله، این یک وضعیت قانونی است». موسسه تحقیقات اقتصادی ZEW، از قول اقتصاددانان گزارش داده «تورم بالا و اختلال در عرضه انرژی و ترس از قطع آن، اقتصاد آلمان را بهعنوان بزرگترین اقتصاد اروپا، به سمت طوفانی بزرگ سوق میدهد». دولتهای غربی مانند اسبهای درشکه همدیگر را گاز میگیرند و اگر بتوانند زیر پا میگذارند تا از مهلکه بگریزند. وزیر دارایی فرانسه به تلخی گفته است: «در بحبوحه ماجرای اوکراین، شریک آمریکایی ما، گاز طبیعی را در بازار جهانی چهار برابر گرانتر از بازار داخلی خود میفروشد که میتواند منجر به تضعیف اروپا شود؛ ما نباید اجازه دهیم درگیری در اوکراین منجر به سلطه اقتصادی آمریکا و تضعیف اروپا شود».
۵) غرب در میانه چنین بحرانی، دو اتفاق مهم را در داخل و خارج ایران، با نگرانی رصد میکند. ایران، بهعنوان قدرتی نوظهور و معادلهساز در نقشه سیاست جهانی ظاهر شده است. جبهه مقاومت، جنگ جهانی سوم و چهارم مدنظر غرب را در سوریه و عراق و لبنان و فلسطین و یمن مهار کرد و همین موجب شد «جنگ جهانی سوم»، به زمین غرب کمانه کند. اکنون اراده جبهه مقاومت، در حال غلبه تدریجی بر اراده جبهه استکبار است: مقاومت در یمن، جنگ نیابتی غرب را درهم شکست. در مرز دریایی لبنان و فلسطین اشغالی، صهیونیستها را بر سر میدان گازی وادار به عقبنشینی کرد. در عراق، فتنهانگیزیها برای برگزار نشدن انتخابات و تشکیل نشدن دولتی مستقل را عقب راند. در جنگ نیابتی سوریه، ترمز آمریکا و اسرائیل را کشید و ضمن استفاده از ظرفیت روسیه، به این کشور جرأت داد در مقابل پیشروی ناتو در مرزهای غربیاش بایستد. در آمریکای لاتین، اراده آمریکا برای سرنگونی دولت مردمی مادورو را شکست و ضمن زیر پا گذاشتن تحریمها، به احیای صنعت نفت و اقتصاد ونزوئلا همت گماشت. به اینها، راهپیمایی چند ده میلیونی اربعین، و فراگیر شدن زمزمه سرودی درباره موعود همه مستضعفان، از کشمیر و هند و پاکستان و کشورهای مختلف منطقه تا نیجریه و سنگال و انگلیس و فرانسه و استرالیا و آمریکای لاتین را علاوه کنید.
۶) اتفاق دومی که غرب سلطهجو را هراسان کرده، روند تدریجی احیای امید و اعتماد مردم در داخل ایران، در اثر تغییر ریل دولت است. اعتماد مردم به دولت بهویژه رئیسجمهور محترم برای رفع تدریجی مشکلات و موفقیتهای بهدست آمده در همین یک سال، موجب شد تا قاطبه مردم، بیمحلی تحقیرآمیزی به فراخوانهای اغتشاش بکنند و به دشمن برای اقدامات شرارتآمیز، کوچه ندهند. برخی از موفقیتهای امیدوارکننده، عبارتند از: مهار نسلکشی کرونا و تاثیرات ویرانگر آن در زمینه تعطیلی کسبوکارها، دور زدن تحریمها و گسترش چتر دیپلماسی اقتصادی در منطقه و جهان، رونق صادرات غیرنفتی و یازده برابر شدن درآمدهای نفتی پس از سقوط صادرات به زیر ۱۰۰ هزار بشکه، راهاندازی طرح ملی غدیر و تامین آب ۴/۷ میلیون نفر در ۲۶ شهر و ۱۶۰۸ روستای خوزستان، و چارهجویی برای بحران آب همدان، مدیریت تولید و مصرف برق در کشور و عبور از تابستان بدون قطع برق برخلاف دو سال گذشته، کاهش نرخ تورم افسارگسیخته از ۶۰ درصد به زیر ۴۰ درصد (هرچند که این نرخ، هنوز هم زیاد و آزاردهنده است)، بازگرداندن ریل اقتصاد از رکود به رشد ۴ درصدی، و تامین امنیت غذایی از طریق دو برابر کردن قیمت خرید تضمینی و خرید تقریبا دو برابری (۷/۵ میلیون تنی) گندم در مقایسه با سال قبل.
۷) همزمان با شروع جنگ اوکراین و گرانی و کمیابی مواد غذایی در جهان، کشور ما گرفتار بحرانی دیگری بود که دولت غربگرا با قیمتگذاری غلط و واگذاری غلطتر
۶۰ میلیارد دلار ارز برجا گذاشت. آمریکا و اروپا انتظار داشتند ایران در همان مقطعی که دو چالش فقدان منابع ارزی و گرانی افسارگسیخته مواد غذایی در جهان تلاقی پیدا کرد، به هم بریزد. زمانی هم که دولت جدید به توقف واگذاری رانتی ذخائر ارزی همت گماشت، امپراتوری رسانهای غرب، جنگ روانی و بمباران تبلیغاتی گستردهای را با کمک اشرافیت غربگرا در داخل ترتیب دادند. اما مردم برخلاف ماجرای بنزین و رویکرد توهینآمیز رئیس آن دولت، به آقای رئیسی اعتماد کردند تا دولت بتواند بحران بزرگ «ارزی- غذایی» را مدیریت کند. این اعتماد، جلوهای مهم از تقویت ساخت درونی در حوزه افکار عمومی بود. ایران در حالی بحران جهانی مواد غذایی را پشت سر گذاشت و تولید و خرید گندم داخلی را به دو برابر افزایش داد، که دو کشور اوکراین و روسیه،
۳۰ درصد تجارت گندم، یکپنجم تجارت ذرت و ۸۰ درصد تولید روغن آفتابگردان جهان را در اختیار داشتند و وقوع جنگ، قیمت این اقلام را با تورم بیسابقه مواجه کرده بود. سازمان ملل چندی قبل اعلام کرد: «بیش از ۶۰ کشور جهان، با مشکل واردات محصولات کشاورزی و بحران غذایی دست و پنجه نرم میکنند»؛ و به گفته دبیرکل سازمان ملل، «بحران جهانی مواد غذایی در سال آینده (دیماه به بعد) به مراتب شدیدتر خواهد شد». این بحران به کشورهای اروپایی هم کشیده شده و پیشبینی میشود در فصل سرما، محدودیت منابع بر سر تامین غذا یا گرم کردن خانهها و پرداخت سایر هزینهها، به بحران اصلی دهها میلیون اروپایی تبدیل شود.
۸) فهرست موفقیتها در کشورمان ظرف سال گذشته، به معنای حل همه مشکلات نیست. مشکلات بسیاری در طول هشت سال فعالیت دولت قبل تولید و تلنبار شد که حل آنها قطعا زمان میبرَد. اما این موفقیتها نشان میدهد که مدیریت اقتصاد کشور روی ریل درستی قرار گرفته و اراده و اهتمام لازم برای چارهجویی مسائل به میدان آمده است. این روند، همانقدر که برای مردم و نخبگان مطلع امیدوارکننده است، دشمنان و بدخواهان را نگران میکند و به صرافت میاندازد که تا دیر نشده، در برابر روند پیشرفت کارشکنی کنند. اشرافیت غربگرا هم که در جریان تدارک فتنه ناکام اخیر، برای دشمن کارسازی و کوچه باز کرد، نگران این است که موفقیتهای فعلی از مسیر مقاومت، کام ملت را شیرین کند و مردم بفهمند آنها در ارتکاب انواع سوءتدبیرها تعمد داشتهاند.
🔻روزنامه اطلاعات
📍 زبان مفاهمه
✍️علیرضا خانی
شاید زمانی که مجلس درگیر ارائه طرح مجازات نگهداری از حیوانات خانگی از قبیل سگ و گربه شده بود و شورای شهر سرگرم مطالعه جدا کردن زنان و مردان در پارکها بود، اگر عقلایی پا جلو میگذاشتند و بررسی و تصویب «لایحه حمایت از زنان در برابر خشونت» را جدی میگرفتند، اکنون کشور در شرایط بهتری بود.
لایحه حمایت از زنان در برابر خشونت بیش از ۱۰ سال در مجلس معطل مانده و دوره جدید فقط کلمه «حفظ کرامت» را به آن افزودهاند اما همچنان به جایی نرسیده است؛ حتی پس از آنکه در اردیبهشت ۹۹ رومینا ۱۴ ساله در تالش در حین خواب با داس به قتل رسید و پس از زنکشیهای دیگری که درگوشه و کنار کشور رخ داد.
خشونت علیه زنان شقوق گوناگون دارد. از قوانینی که محدودکننده فعالیت زنان است تا نابرابریهایی که در قوانین نیست اما در عرف جامعه وجود دارد.
بسیاری را گمان بر این است که صرف ضرب و جرح و قتل، مصادیق خشونت علیه زنان هستند اما هرگونه تحقیر، توهین، کوچکشماری، ضعیفانگاری، تهدید و تطمیع چه با نگاه باشد چه با زبان و چه در عمل، مصادیق خشونت علیه زنان محسوب میشوند و البته مصادیق خشونت علیه زنان، در گستره فرهنگی نیز بسیارند. فیالمثل فحشها و ناسزاهای عامیانهای که عنصر زنانه دارند، از جمله مصادیق خشونت پنهان علیه زنان هستند.
بر اساس یک باور رایج اما بیمبنا میان متدینان و سیاستمداران ما، جنبشهایی که خواهان برابری میان حقوق زن و مرد هستند، ماهیتی غیردینی یا لائیک دارند و در سالیانی دراز، به گونهای رفتار شده که واژه فمینیسم گویی حساسیتزا و حتی هراسآور است، اما بسیاری از خواستهای فمینیستها در سراسر جهان، همان اخلاقیاتی است که پیروان همه ادیان الهی بدان پایبندند.
فیالمثل پیروان دیدگاههای فمینیستی خواهان برابری دستمزد، برابری فرصتهای شغلی و جلوگیری از خشونتهای جسمی و روحی علیه زنان هستند.
جالب آنکه فمینیستهای فرهنگی خواهان توجه بیشتر به بُعد مادرانگی زنان، توجه به ویژگیهای ذاتی و تواناییهای خدادادی زنان در اموری که به عاطفه و دلسوزی بیشتر نیاز دارند نظیر پرستاری و آموزش و تربیت کودکان هستند. اینها نه تنها با شریعتهای آسمانی کوچکترین تباینی ندارد بلکه اساساً در زمره ارزشهای دینی محسوب میشود و علمای ادیان از جمله علمای اسلام مرتب بر آن تاکید دارند. چنانچه هم سیاسیون و هم علما، با نگاه مثبت این مفاهیم را به عنوان «مبانی مشترک» میان ارزشهای دینی و جنبشهای مدنی برابری خواهانه در نظر بگیرند، راه برای تعامل و توافق و حتی همراهی و همافزایی باز میشود و بسیاری از گرههایی که به ظاهر کور و بغرنج مینمایند، گشوده خواهند شد.
بسیار طبیعی است که در کشوری که قریب ۶۰ درصد ورودی دانشگاهها را دختران تشکیل میدهند و از آن سو ۷۰ درصد کل آمار بیکاران متعلق به زنان است، احساس نابرابری در میان زنان به وجود آید و این اساساً امری عجیب، نامتعارف ، نامشروع یا توطئه نیست. نمیشود از یک سو زنان نخبه و دانشمند را تحسین کرد و به آنها در مجامع داخلی و بینالمللی بالید و از دیگر سو، نوعی برتری قدرتمند و آشکار را برای مردان به رسمیت شناخت. فیالمثل طبق قوانینی که هم اکنون در کشور اجرا میشود چنانچه فرضاً وزیر امور خارجه کشور زن باشد و بخواهد برای امضای برجام به خارج برود و سرنوشت ملتی هم به آن وابسته باشد، چنانچه همسرش به هر دلیل یا حتی بدون دلیل، به او اجازه خروج ندهد، او نمیتواند سوار هواپیما شود. آیا این قانون با منزلت و کرامت زنان در تضاد نیست؟ آیا زنان مومن و مسلمان هم، حق ندارند از این تبعیض عصبانی شوند؟ ممکن است اتفاق افتادن چنین مثالی دور از ذهن به نظر برسد اما همین پارسال سرمربی تیم ملی اسکی بانوان که عازم مسابقات جهانی بود، به خاطر لجبازی همسرش از مسابقات باز ماند! وقتی زوجی از هم جدا میشوند نظام قضایی همچنان حضانت فرزند را به پدر حتی اگر ناهنجار و سابقهدار باشد میسپرد و از مادر، حتی اگرتحصیلکرده و نخبه باشد، دریغ میکند.
نظام حقوقی و قضایی و اجرایی کشور آن قدر ضعیف و ناتوان نیست که نتواند این مسائل را حل و فصل کند و قوانینی تازه با برداشتهایی نو از اصول متناسب با شرایط امروز ایران و جهان وضع کند. بسیاری از خواستهای زنان امروز، همانهایی است که هم علما قبول دارند، هم اخلاقیون، هم نمایندگان مجلس و هم دولت و هم بقیه نظام حکمرانی. کافیست به صورت مسألهها از نو و با نگاهی مثبت و نیک اندیشانه و خیرخواهانه و مصلحت جویانه بنگرند. بسیاری از حرفهای طرفین، قابل جمع است. به واقع کدام عالم یا سیاستمداری است که بگوید هم با «زن» مخالفم، هم با «زندگی» و هم با «آزادی»؟! پس اکنون زمان مخاصمه نیست، زمان مفاهمه است، باید زبان مفاهمه را هم یافت. البته زودتر.
🔻روزنامه اعتماد
📍 همراهی با خواست مردم نامش عقبنشینی نیست
✍️آذر منصوری
فاجعه مرگ غم مهسا امینی همانطور که پیشبینی میشد و هشدارهای مکرر داده شده بود، مانند جرقهای عمل کرد که آتش زیر خاکستر خشم و اعتراضی فراگیر را بر افروخت و شعلهور ساخت. بسیاری از ناظران و تحلیلگران عمدتا حکومتی باتوجه به تجربه جنبشها و اعتراضات قبلی به خصوص اعتراضات دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸ تصور میکردند که این جنبش هم در همان فاصله زمانی فروکش خواهد کرد و با این استدلال به جای پذیرش اصل اعتراض و موضوع مورد مطالبه معترضان باز هم معترضان را عوامل داخلی دشمنان نامیدند و بنا بر این تحلیل مجوز برخورد و بازداشت معترضان را صادر کردند. در حالی که ناگفته پیداست با توجه به موقعیت منطقهای و بینالمللی ایران امروز که در این نوشته مجالی برای طرح آن نیست، مخالفان ایران سعی میکنند، هر اعتراضی که در ایران اتفاق میافتد را به نفع اهداف خود مصادره کنند و این اعتراض هم طبعا از این قاعده مستثنی نیست، اما این موضوع نباید موجب شود که صدای هر اعتراضی با این اتهام خاموش شود. هر چند برخی اخبار و شواهد تایید نشده از دخالت لباس شخصیها در
به آشوب کشیدن اعتراضها دلالت دارد و هیچ یک از مقامات هم تاکنون توضیح ندادهاند که جایگاه حقوقی لباس شخصی در دستگاه نظامی و انتظامی جمهوری اسلامی ایران چیست و چه نهادی به آنها مجوز این رفتارها را داده است؟ با همه اینها، اعتراضات داخلی و بینالمللی به مرگ مهسا امینی که در قالب شعار زن، زندگی، آزادی به یکی از فراگیرترین اعتراضهای تاریخ چند دهه اخیر تبدیل شده است، همچنان ادامه دارد. شاید کمتر کسی تصور میکرد نظامی که آمده بود تا به زنان کرامت بخشد و جایگاه حقوقی و انسانی آنها را ارتقا دهد و حضور آنها را در مقدرات اساسی مملکت فراهم کند، پس از ۴۳ سال از استقرارش با این گستره و عمق از اعتراضاتی مواجه شود که دال و کانون اصلی آن زن، زندگی و آزادی باشد، آنهم سر مسالهای به نام حجاب اجباری و گشت ارشاد! در نوشتههای مکرر گفته شد که راه پایان دادن به مناقشه ویرانگر بر سر حجاب اجباری جمع شدن گشتهای ارشاد و پرداختن به ریشههای این اعتراض و مقاومت است، اما هیچ گوش شنوایی در مقامات مسوول ایران برای شنیدن این هشدارها و چشم بینایی برای دیدن واقعیتها وجود نداشت. البته دلیل اصلی این ندیدنها و نشنیدنها به شیوه حکمرانی برمیگردد که متاسفانه سال به سال عاملیت را از مردم گرفته است و تصور میکرد که با حاکمیت یکدست قادر به حل مشکلات داخلی و خارجی ایران است. اما آیا در این شرایط راهحلی غیر از سرکوب و بازداشت معترضان برای عبور و گذر از این مناقشه و بازگشت آرامش به جامعه وجود دارد؟
بسیاری از تحلیلگران عمدتا برونمرزی میگویند جمهوری اسلامی اگر یک گام در راستای مطالبات معترضان بردارد، ناقوس شکست را به صدا در آورده است! چراکه حجاب اجباری زنان ایران یک هویت جدانشدنی برای این نظام است. این تحلیل کاملا سوگیرانه دستمایه کسانی شده است که در برابر هر تغییر و اصلاحی در راستای کاهش این مناقشه مقاومت میکنند تا جایی که هر دو طرف میگویند حجاب بهانه است و اصل نظام نشانه است! درحالی که فراموش کردهاند نظامی که پس از یک انقلاب مردمی روی کار آمد (نه کودتا و نه سلطه یک کشور خارجی) باید اتکای اصلی آن تمکین به خواست مردم باشد و اگر سیاستها و قوانین خود را اصلاح کند
در راستای ترمیم شکافها و گسستها و افزایش مشروعیت خود است. چه خواست و مطالبهای جدیتر از تامین حقوق انسانی و شهروندی، مردمی که قرار بود ولی نعمت حاکمان در این نظام باشند، عامل مشروعیت آن است. بنابراین برداشتن هر گامی در راستای تامین خواست مردم، معنی جز آشتی با آنها ندارد و بنا بر همین استدلال به حاکمیت پیشنهاد میکنم، صریح و بدون توجه به هیاهوی مخالفان برونمرزی قانون حجاب اجباری را لغو کنید و بساط گشتهایی که هیچ تردیدی در ویرانگری آن وجود ندارد را جمع کنید. بازداشتیها را آزاد کنید و با مردم آشتی کنید. این آشتی میتواند مقدمه گفتوگوی ملی باشد. این نشانه قوت یک حکومت مردمی است، نه ضعف.
🔻روزنامه آرمان ملی
📍 فاصله بین نسلها را مدیریت کنیم
✍️ نبیا... عشقی ثانی
فاصله بین نسلها موضوعی جهانی و واقعیتی است که نیازمند فهمیده شدن، پذیرفتن و مدیریت کردن است. فاصله بین نسلها تحت تاثیر تفاوت سن، زندگی در گذشته، اکنون وآینده است. مساله بر سر پذیرش خصوصیات مختلف دونسلی است که با هم و در کنار یکدیگر زندگی میکنند و بر یکدیگر اثر میگذارند. نسل بزرگتر دارای تجارب فراوان وخصوصیات سنی ویژه خود است، آرام متین، دلخوش به خواستههای محدود قابل تعریف است، دل بسته به خاطرات و خانواده بوده به شکل سنتی زندگی میکند، مورد احترام جامعه است و همواره در مقابل تحولات و تغییرات مدافع حفظ ثبات است. ترس از دست دادن موقعیت و زندگی معمولی که دارد باعث سازش او با اصول و پایههای نگهدارنده جامعه است اگرچه به وضع موجود و مشکلاتی که وجود دارد، معترض است به خصوص به خاطر نگرانی از آینده جوانان که فاقد شغل مناسب و مشخصی بوده، امکان صاحب مسکن شدن و ازدواج و تشکیل خانواده بسیار کم شده و رشد جمعیت رو به کاهش است و به سوی سالمندی حرکت میکند در نتیجه امیدچندانی برای خوشبختی فرزندانشان ندارد. در مقابل نسل جوان کمتجربه، پویا، متحرک و جستوجوگر دنیاهای جدید است پیوسته بهدنبال ابداعات و نوآوری بوده و بیشتر وقتش را با دنیای مجازی صرف میکند و از آن خسته نمیشود زود تحت تاثیر دیگران و دنیای توسعه یافته قرار میگیرد و آن را الگوی خود قرار میدهد. به فوریت میپذیرد، تصمیم میگیرد و بهشدت پیرو همنسلان خود است اگر لازم باشد به سادگی عصیان میکند میخواهد همه چیز را عوض کند، میخواهد دنیای خاص خود را ایجاد کند از اینکه میبیند خواستههایش به حساب نمیآید و مجبور به پیروی از باورهای گذشتگان است که آن را درک نمیکند، رنج میبرد. نسل جدید عاشق و شیفته دنیای مجازی است، دنیایی که پر از موضوعات تازه و نو است که میتواند به افکار و اندیشههایش پرواز دهد. از تکرارها خسته شده و شیفته دگرگون شدن است. چیزهای تازه او را جذب میکند و به سمت خود میکشاند. تاریخ نشان میدهد تغییرات و تحولات پیوسته تحت تاثیر انرژی فراوان و فداکاری نوجوانان و جوانان بوده است در حالی که مسنترها پیوسته در مقابل تغییرات مقاومت کردهاند اما در پایان به ناچار تسلیم شده و با خواستههای جوانترها دیر یا زود موافقت کرده و با آنها همراهی کردهاند. این تفاوتها تا زمانی که جنبه زیستی مثل خوردن، خوابیدن و پوشیدن باشد که ملموستر است و فهمیده میشود همراهی مسنترها را هم دارد و با آن سازش میشود. لیکن زمانی که تفاوت به سبک زندگی و انتظارات از حیات و آینده بشر که پر از دگرگونی است برمیگردد اوضاع به نوعی دیگر میشود و موجب برخورد آرا و درگیری فکری میشود. در اینجا دو دیدگاه وجود دارد یک؛ دیدگاهی که میگوید جوانان باید احترام بزرگترها را نگهدارند و دستاوردهای نسل گذشته را که با کار و تلاش و زحمت فراوان به دست آوردهاند پاس دارند و به دنبال بر هم زدن همه چیز و بیارزش شمردن وضع موجود نباشند. گروه دوم میگویند دنیای جدید متناسب با واقعیتهای جهان امروز و نیازهای آینده شکل میگیرد و امروز نمیتوان با ایدهها و تفکرات گذشتگان زندگی کرد. آنچه اهمیت دارد، وقوف به این موضوع است که فاصله بین نسلها موضوعی جهانی است که نیازمند درک متقابل از یکدیگر است با آموزش، آگاهی بخشی، پذیرش تفاوتها احترام به جوانان و مدیریت صحیح میتوان با آن کنار آمد و از تجربه مسنترها در کنار انرژی و خلاقیت جوانان زندگی همراه با خوشبختی و رو به جلو ساخت به صورتی که جوانان هم برای آینده خود شرایط و امکانات لازم را فراهم ببینند و حرفشان شنیده شود و ضوابط حاکم بر جامعه را چون قید وبندی برای آیندهشان تصور نکنند.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 وقت تجدیدنظر و پاسخگویی
✍️ دکتر صلاحالدین هرسنی
امروز دیگر کمتر کسی است که نداند دلیل اصلی اعتراضات جاری که با مرگ «مهسا امینی» شروع شده، ناشی از چه زمینههایی است؟ در واقع مرگ مهسا علت اصلی و قریب این اعتراضات نیست، بلکه علت بعید آن است. در واقع میتوان گفت که مرگ مهسا بهانهای برای نمایش اعتراضات بزرگ و هدفمند در عدم پاسخگویی نظام به برخی از مطالباتی است که از سوی لایههای اجتماعی تقاضا شده و نظام به جای پاسخگویی آن را بدون پاسخ گذاشته تا به مثابه یک بحران لاینحل موجب شکافهای متراکم شود و جامعه را دستخوش بیثباتی و ناآرامی کند.
اگرچه دلایل متعددی و به روایتی همان انباشتی از نارضایتیها را باید علل اصلی اعتراضات دانست، اما در اعتراضات اخیر بیشتر پای مشکلات معیشتی و اقتصادی در میان است و در واقع جانمایه این اعتراضات اقتصادی است. شعار «زن، زندگی، آزادی» رونمای کار است. البته تا قبل از این اعتراضات و به واسطه همان بدعملی مسوولان کشورمان دارای نشانگان و مستعد سندرومی از ناآرامیها بوده است که از طرف مسوولان یا توجیه یا نادیده گرفته شده و عادیانگاری جای خود را به حل واقعی و منطقی مساله داده بود. نیک پیداست که این اعتراضات ادواری و مشخصا اعتراضات جاری که از دیماه ۱۳۹۶ آغاز شد، توانایی و کارآمدیهای نظام را در حوزههایی چون: کارویژههای سمبلیک، کارویژههای استخراجی، کار ویژههای الزامی و کارویژههای توزیعی نظام را کاهش میدهد که نشانه خوبی برای یک نظام سیاسی نرمال و پویا نیست. در شرایط حاضر نیز به نظر میرسد اعتراضات جاری پیام خود را به خوبی به مسوولان انتقال داده و حاکمیت و نظام سیاسی نیز پیام این اعتراضات را به خوبی دریافت کردهاند. نظام در پاسخگویی به این مطالبات نباید همچون گذشته رفتار کند و راهبرد عادیانگاری و نرمال بودن شرایط را مبنا و الگوی عمل قرار دهد. نظام و مسوولان باید بپذیرند که عملکرد آنها در پارهای موارد همراه با جنس و نوع تقاضاها و مطالبات نبوده و وقت آن رسیده است که حاکمیت در کارویژههای سمبلیک، استخراجی، الزامی و توزیعی خود تجدیدنظر کند. محققا و در شرایط دریافت پیام معترضان، نظام باید در پاسخ به مطالبات به ویژه مطالبات اقتصادی دستور کار و نقشه راه کارآمدی را تنظیم کند؛ دستور کار و نقشه راهی که نباید همانند یک مُسکن مقطعی و کوتاه باشد و فقط سبب تخفیف و کاهش درد شود. حال اگر قرار است به مطالبات جامعه پاسخ داده شود و شکافهای لاینحل متراکم تهدیدی برای موجودیت جامعه نشود، چنین پاسخی نیازمند غربالگری برای جدا کردن مسوولان واقعی و مسوولان غیرواقعی و عافیتطلب است. محل توجیه و بهانه هم نیست که برخی مشکلات هم به تحریم گره زده شوند. پاسخ دادن به این مطالبات نیازمند تندگویی و تندخویی هم نیست.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 نوبلیستها و بانکداری سالم
✍️ دکتر حسین عباسی
جایزه نوبل اقتصاد امسال به سه اقتصاددان اعطا شد که نشان دادند سیستم مالی و تامین اعتبار(بانکها و موسسات اعتباری شبیه آن) نقش بزرگی در شکلگیری رکود اقتصادی و در عین حال جلوگیری از بحرانهای اقتصادی بازی میکند. بن برنانکی اقتصاددانی که تحقیقاتش در مورد رکود بزرگ آمریکا معروف است و از سال ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۴ رئیس فدرال رزرو بود و هم اکنون محقق موسسه بروکینز است، داگلاس دایموند اقتصاددان دانشگاه شیکاگو و فیلیپ دیب-ویگ، اقتصاددان دانشگاه واشنگتن در سنتلویی این برندگان هستند. این سه تن نشان دادند که برای درک علل بحرانهای اقتصادی باید علاوه بر متغیرهای پولی، به سیستم خلق اعتبار هم توجه ویژه داشت.
از زمان بحران بزرگ اقتصادی آمریکا در دهه ۱۹۳۰، چرایی ایجاد رکود اقتصادی و علت طولانی شدن آن از اساسیترین سوالات اقتصاد کلان بوده است. در دورههای بحران، فعالیتهای اقتصادی کاهش مییابد و کارگران بیکار میشوند. بیکاری کارگران خود به کاهش تقاضا برای کالاها و خدمات دامن میزند و سبب کاهش بیشتر تولید و تعمیق رکود میشود.
از میان نظریات متعددی که سعی در توضیح رکود اقتصادی داشتند، دو نظریه بیشتر مطرح شده است. نظریه اول را کینز مطرح کرد. اساس نظریه کینز این بود که وقتی به هر دلیلی تقاضای کل در اقتصاد کاهش مییابد، وارد رکود میشویم. پیرو این دیدگاه، او راهحل خروج از رکود را دخالت دولت میدانست و معتقد بود که اگر تقاضای کالاها و خدمات توسط بخش خصوصی به هر دلیلی کاهش یابد، دولت میتواند با خرج کردن، تقاضا را افزایش دهد.
نظریه دوم از سوی فریدمن مطرح شد. او در کتاب مشهورش با آنا شوارتز به آمار و اطلاعات پولی آن دوران نگاهی کرد و نشان داد که علت اصلی رکود را باید در کاهش عرضه پول جستوجو کرد. این دو نشان دادند که این بحران از یک رکود معمولی و کوچک که در اقتصاد به وفور اتفاق میافتد شروع شد، ولی این عملکرد فدرال رزرو بود که با کاهش عرضه پول از طریق افزایش نرخ بهره بحران را به بانکها کشاند و سبب شد بانکها قدرت اعتباردهیشان را از دست بدهند و در نتیجه فعالیتهای اقتصادی متوقف شود.
در این نظریه، عملکرد بانکها نقشی پشتصحنه داشت و پول نقش اصلی را بازی میکرد. برنانکی، دایموند و دیب-ویگ نقش بانکها را برجسته کردند و آن را در مرکز اتفاقات منجر به بحران و تشدیدکننده آن نشاندند.
برنانکی در مقالهای که در سال ۱۹۸۳ منتشر کرد، نظریه غیرپولیاش در مورد علل تعمیق بحران را چنین توضیح داد: اختلال ایجاد شده در سالهای ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۳ سبب کاهش کارآمدی تخصیص اعتبار شد و هزینه اعتبار گرفتن را افزایش داد. در این فرآیند بسیاری از بانکها دچار ورشکستگی شدند. در نتیجه اعتبارات در دسترس تولیدکنندگان کاهش یافت و باعث کاهش تقاضای کل شد. او نشان داد که عمق بحران و درازی طول بحران را میتوان با این نظریه توضیح داد. او این نظر را نه به عنوان رقیب و جانشین نظریه پولی فریدمن، بلکه مکمل آن خواند.
در همان سال، داگلاس دایموند و دوست دوران تحصیلات او فیلیپ دیب-ویگ که از دوران دانشجویی به دنبال مطالعه بحرانهای اقتصادی بودند، مقالهای منتشر کردند که در آن از دید نظری به علل ورشکستگی بانکها میپرداخت. این دو نشان دادند که به دلیل اطلاعات نامتقارن، مردم همچنان با بانکهایی که ممکن است درآینده دچار ورشکستگی شوند کار میکنند و اثبات کردند که ورشکستگی بانکها یکی از چندین تعادل ممکن برای سیستم بانکی است. آنها همچنین نشان دادند که بیمه سپردهها در ابعاد بسیار بزرگ میتواند منجر به رفتاری شود که در آن احتمال ورشکستگی بانکها کم است.
دانش ایجاد شده توسط این سه نفر و افرادی که کارهای آنها را دنبال کردند، سبب تعمیق آگاهی اقتصاددانان از ریشههای بحران شد. به گفته داگلاس دایموند، اقتصاد آمریکا این شانس بزرگ را داشت که در آستانه رکود سال ۲۰۰۸ بن برنانکی در راس سیاستگذاری پولی آمریکا قرار داشت. برنانکی که قبلا در یک سخنرانی از فریدمن به دلیل آگاهی دادن در مورد نقش پول در پیشگیری از بحران از او تشکر کرده بود و قول داده بود که اشتباه دوره بحران در عرصه پولی دوباره تکرار نخواهد شد، به محض ظهور نشانههای بحران ۲۰۰۸ به سرعت نرخ بهره را کاهش داد و در کمتر از یک سال آن را از بالای ۵ درصد به صفر رساند. وقتی که حس کرد هنوز مقدار پول در بازار برای اعتباردهی به اندازه کافی نیست، دست به چاپ پول زد و با آن، اوراق بانکها و اوراق دولتی را خریداری کرد. با این کار او عملا نشان داد که نقش پول در مقابله با بحران را کاملا قبول دارد و علاوه بر آن اثبات کرد که قدرت اعتباردهی بانکها و موسسات خلق اعتبار مانند حجم پول در مقابله با بحران نقش اساسی بازی میکند.
اقدامات فدرال رزرو در نجات بانکهای سرمایهگذاری و نیز یک شرکت بزرگ بیمه را هم همین توجه به سیستم مالی توضیح میدهد. برنانکی در توجیه این کار که با مخالفت برخی اقتصاددانان روبهرو شد به این نکته اشاره کرد که هدفش از این کار نجات شرکت خاصی نبوده است، بلکه پیشگیری از حرکت گردونهوار بیاعتمادی به سیستم مالی بوده است. فارغ از مخالفت یا موافقت با حجم دخالتی که صورت گرفت، این حرکت به معنای توجه خاص به سلامت سیستمی است که اعتبار مورد نیاز تولید را فراهم میکند.
هر سه اقتصاددان در گفتوگوهایی که در روزهای اخیر با رسانهها داشتند، بر این نکته تاکید کردند که سلامت سیستم مالی در مرکز و نه حاشیه اقدامات ناظر به بحران قرار دارد و تجربه مقابله با رکود سال ۲۰۰۸ از طریق توجه خاص به سیستم مالی را شاهدی بر درستی نظریه خود میآورند.
یکی از نکاتی که در مقالات این سه نفر به آن اشاره شده این است که رکودهای اقتصادی بذاته قابل پیشبینی نیستند. تنها کاری که میتوان کرد این است که بحرانها را به دقت مطالعه کرد و عواملی را که یک رکود معمولی را تبدیل به یک بحران اقتصادی میکند، شناسایی کرد تا از تعمیق بحران و طولانی شدن آن پیشگیری شود. دانشی که این سه نفر آغازگر آن بودند، بشر را قادر کرد که بحرانها را کمی بهتر مدیریت کند.
برای درک ارزش نتایج تحقیقات افرادی مانند این سه نفر کافی است توجه کنیم که اقتصاد آمریکا تولید سالانهای در حدود ۲۳ هزار میلیارد دلار دارد. اگر اقداماتی صورت بگیرد که افت تولید فقط یک درصد کمتر باشد، این امر به معنی فایدهای معادل ۲۳۰ میلیارد دلار در هر سال است و اگر سایر اقتصادهای بزرگ دنیا را هم به آن بیفزاییم، ارزش کار این افراد چندین برابر میشود. دیدن نتایج عملی تحقیقات این افراد است که به ما یادآوری میکند در دنیای امروز هیچ گنجی ارزشمندتر از دانش و هیچ غفلتی بزرگتر از مغفول گذاشتن دانش نیست.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست