به عبارتی گفته میشود این افراد دچار فقر درآمدی شدهاند، سوالی که مطرح است این است که، چگونه فقر درآمدی پدیدار میشود؟ بدیهی است که عناصر متعددی در پیدایش فقر موثر هستند، با وجود این برخی عوامل مقدم بر سایر عوامل تلقی میشوند. اکثر افرادی که در طبقه پایین درآمدی قرار دارند و جزو نیازمندان جامعه هستند، غالبا فاقد مهارت و تخصصهای لازم برای ارائه به بازار کار هستند؛ به عبارتی این افراد نمیتوانند قابلیتهای لازم را کسب کنند و آن قابلیتها را بروز دهند. در این موقعیت گفته میشود فرد دچار فقر قابلیتی شده است. به این ترتیب فقر درآمدی خود ریشه در فقر قابلیتی دارد. هر چه سطح قابلیت افراد جامعه افزایش یابد، فقر قابلیتی تنزل پیدا میکند و متعاقبا امکان یافتن شغل افزایش مییابد و نهایتا با ایجاد درآمد ناشی از کسب شغل، فقر درآمدی کاهش پیدا میکند.
در رویکرد فقر از دیدگاه قابلیتی، فقر را باید بهصورت محرومیت از قابلیتهای اساسی در نظر گرفت و نه صرفا پایین بودن درآمد که ضابطه متعارف فقر است. همواره بین سطح پایین درآمد و قابلیت پایین رابطه معناداری وجود داشته است. اما چگونه میتوان میزان قابلیت افراد را ارتقا داد؟ آمارتیاسن، نویسنده کتاب توسعه به مثابه آزادی و برنده جایزه نوبل اقتصاد بیان میکند: دو مولفه آموزش و بهداشت ارکان اولیه برای ارتقای سطح مهارت و قابلیت افراد جامعه هستند. فردی که از امکانات بهداشتی کافی برخوردار نیست، احتمال مواجهه وی با انواع بیماریها بسیار زیاد است. شخص بیمار در رقابت با یک فرد سالم در تنگنای بیشتری برای کسب قابلیت و بروز آن توانایی قرار دارد. بنابراین این فرد دچار فقر قابلیتی میشود و فرصت یافتن شغل برای وی به سختی امکانپذیراست. فقر قابلیتی ناشی از بیماری و عدم امکانات بهداشتی، فرد بیمار را دچار فقر درآمدی میکند.
شاید عامل مهمتر از بهداشت، عنصر آموزش باشد. آموزش مولفه بسیار حیاتی برای رشد مهارت و قابلیتهای یک فرد محسوب میشود. بدیهی است که هر میزان سطح آموزش افراد افزایش یابد، میزان قابلیتهای آنها نیز رشد میکند و متعاقبا شانس اشتغال آنها بالا میرود. بنابراین آموزش، فقر قابلیتی را کاهش میدهد و متعاقبا از فقر درآمدی میکاهد. از سوی دیگر وقتی شخصی بیمار است یا فاقد آموزش کافی است، به لحاظ ذهنی و درونی دچار عدم اعتماد به نفس میشود. این گروه افراد غالبا به این باور ذهنی و درونی میرسند که هیچگاه قادر نخواهند بود از شرایط فلاکتبار فعلی خود خارج شوند. بنابراین آینده روشنی برای خود تصور نمیکنند و خود را در دام فقر گرفتار میبینند. نداشتن قابلیتهای لازم، اعتماد به نفس این افراد را متزلزل میکند و آنها با خطر باور درونی به فقر مواجه هستند. حال نه تنها فقر منجر به عدم اعتماد به نفس میشود، بلکه در ادامه عدم اعتماد به نفس نیزخود باعث تشدید فقر میشود واین دور باطل تداوم مییابد.
آمارتیاسن در کتاب توسعه به مثابه آزادی خود تشریح میکند، رابطه معناداری میان سطح امکانات بهداشتی و سطح آموزش با ساختارهای سیاسی کشورها برقرار است. وی بیان میکند، کشورهایی که ساختار سیاسی آنها منعطف، غیرمتمرکز و کارآتر است، بهدلیل وجود رقابت بین گروههای مختلف سیاسی، احزاب در تلاش خواهند بود تا در جهت کسب آرای مردمی، خدمات مطلوبتری از جمله نظام آموزش و بهداشت با سطح بالاتری از کیفیت را عرضه کنند. در نتیجه هر میزان ساختارهای سیاسی رقابتیتر باشد، درجه بالاتری از آموزش و بهداشت در کشور نمود پیدا میکند. بنابراین سطح شایستهتری از قابلیتهای افراد جامعه فرصت تبلور خواهد داشت. با تحصیل مهارت و قابلیت، شرایط برای هر فرد فراهم میشود تا کسب درآمد کند و خود را از دایره فقر خارج کند. نمونه بارز این وضعیت را میتوان در کشورهای اسکاندیناوی جستوجو کرد که ساختار سیاسی با کیفیت و کارآی آنها تاثیر بسزایی در کسب بهترین جایگاه جهانی به لحاظ نظام بهداشتی و آموزش برای آن کشورها داشته است و توانستهاند سطح بالایی از درآمد سرانه را محقق کنند. برعکس کشورهایی مانند نیجر، سودان جنوبی، سومالی با ساختارهای سیاسی متمرکز و غیر رقابتی با برخورداری از سطح نازلی از آموزش و بهداشت، جزو فقیرترین کشورها محسوب میشوند.
سخن آخر اینکه کشورهای مختلفی تلاش کردهاند تا به مقابله با فقر بپردازند؛ اما تعداد اندکی از آنها موفق بودهاند. هر قدر اهمیت سرمایهگذاری در زمینه آموزش و بهداشت جدیتر دنبال شود، ماحصل آن رشد توانمندیها و قابلیتهای افراد یک جامعه خواهد بود. فزونی قابلیتهای افراد منجر به کاهش فقر قابلیتی میشود. با کاهش فقر قابلیتی میتوان انتظار داشت، فقر درآمدی نیز ناپدید شود. کشورهایی که ساختارهای سیاسی، اقتصادی، چند وجهی، رقابتی وکارآ دارند، در این زمینه موفقتر هستند.
منبع: دنیای اقتصاد
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست