🔻روزنامه تعادل
📍 مهاجرت مغزها و سرمایهها
✍️ مرتضی افقه
این روزها زمانی که از من درباره تاثیر رخدادهای اخیر بر وضعیت اقتصادی کشور سوال میشود، تنها به یک واژه اشاره میکنم و آن ثبات است. هر اقتصادی برای رشد، برای بهبود و برای صعود نیازمند ثبات است. بنابراین مثال اهمیت ثبات برای اقتصاد مانند اهمیت آب برای ماهی است. مگر میشود، ماهی را بدون آب تصور کرد؟ در این شرایط، ماهی و اصولا همه موجودات آبزی دچار مرگ و نیستی میشوند. اقتصاد هم بدون ثبات، بدون آرامش و بدون پیشبینی دچار رکود و سکون و مرگ میشود. در این شرایط باید از کسانی که به دنبال آگاهی از وضعیت اقتصادی ایران پس از ناآرامیهای اخیر هستند پرسید، مگر میتوان اقتصادی را بدون ثبات تصور کرد؟ بخش قابل توجهی از رشد در هر اقتصادی در گروی جذب سرمایه است. این سرمایهها هم از خارج و هم در داخل جذب میشوند. کدام سرمایهگذاری حاضر است سرمایههای خود را وارد اتمسفری کند که دچار بیثباتی و فقدان پیشبینی از آینده است؟ این بیثباتی نه تنها در خصوص حوادث اخیر، بلکه مدتها قبلتر در جریان عدم احیای برجام و فقدان توجه به ضرورتهای ارتباطی با جهان پیرامونی رخ داده بود. سالهاست اقتصاد ایران با تحریمهای گسترده دست به گریبان است و این روند باعث افزایش انتظارات تورمی، رکود، فقر و... میشود. اما ساختار نه تنها به واقعیتها و این مطالبات توجهی نکرد بلکه به افرادی که از سر دلسوزی هم تذکار و هشدار میدادند، انگهای مختلفی را وارد ساخت. مدتی قبل به عنوان یکی از اقتصاددانهایی که نامه هشدار درباره چشمانداز پیش رو را امضا کرده بود، در جریان مناظرهای که با آقای مصباحیمقدم داشتم به همین موضوع اشاره کردم. گفتم که بدون توجه به مطالبات مردم نمیتوان زمینه رشد کشور در شؤون مختلف را فراهم کرد. به ایشان (مصباحیمقدم) اشاره کردم با حاشیهسازیهای گشت ارشاد، عدم احیای برجام، محدودسازی فضای مجازی و اینترنت و... نمیتوان توقع رشد اقتصادی بالا و تورم تک رقمی و نرخ بیکاری مطلوب را داشت، اما در همان زمان هم بدون توجه به هشدارهای افرادی چون من اعلام کردند که هیچ گزندی بر کشور وارد نمیشود و شهر در امن و امان است! اما تجربه ماههای بعد ثابت کرد که این گونه نیست. نمیشود که ساختار تصمیمساز هر کاری که مایل است، انجام بدهد بدون اینکه تبعاتی بر آن مرتبط شود. متاسفانه یکدست شدن سیستم باعث غرور فزاینده آقایان شد. بهرغم اینکه کشور در حوزه بیرونی با مشکلات عدیدهای مواجه بود به جای برنامهریزی برای افزایش مشارکتهای عمومی در داخل و اقناع مردم، زمینه کنشگریهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و... را در داخل مسدود ساختند تا جایی که در کنار مشکلات بیرونی کشور گرفتار بحرانهای مستمر داخلی نیز شده است. این تنشها یکی از خسارتبارترین اتفاقاتی که سرمایهگذاری کشور را با مشکلات عدیدهای مواجه میشود. اما خطر بزرگتر از سرمایه مهاجرت نیروی انسانی متخصص کشور از یک طرف و فرار سرمایههای مادی از سوی دیگر است. به عبارت روشنتر، برخی افراد و جریانات در درون کشور به گونهای رفتار کردهاند که ظرفیتهای عدیدهای در کشور دچار تخریب شود. این روزها کشور امارات به محلی برای مهاجرت شرکتهای ایرانی در حوزههای مختلف از جمله صنایع فناورانه بدل شده است. وقتی استارتاپهای موفق و برنامهنویسان کشور به دلیل محدودسازی اینترنت و... قادر به راهاندازی و حفظ کسب و کار خود نیستند، مهاجرت میکنند. این روند در بلندمدت کشور را با خطرات عدیدهای مواجه میکند.
🔻روزنامه کیهان
📍 برای واژههای تزیینی زن زندگی آزادی
✍️ سید محمدعماد اعرابی
«زنها را در دست بگیریم، همه چیز به دنبال آن خواهد آمد.» این اصطلاح فرانسوی، جانمایه اکثر اقداماتی بود که فرانسویان برای اشغال الجزایر انجام دادند. آنها در قالب مددکاران اجتماعی و فعالان حقوق زنان با حضور در محلههای فقیر و گرسنه که پایگاه انقلابیون الجزایری بود به ترویج این دیدگاه یأسآفرین پرداختند که «شرایط زنان الجزایری مایه ننگ است.» فرانکوفیلها (فرانسهدوستان غیر فرانسوی) زن الجزایری را از فرهنگ اصیل خود منصرف کرده و به تصرف ارزشهای بیگانه درآوردند تا نقش اساسی او در حمایت از مردان انقلابی الجزایر را خنثی کنند. «فرانتس فانون» در توصیف اقدامات این گروهها در مناطق فقیرنشین مینویسد: «هر کیلو آرد و بلغور که تقسیم میشود با مقدار معینی تحقیر نسبت به چادر سر کردن و پردهنشینی همراه است... دستگاه استعماری برای این مبارزه مبالغ هنگفتی را اختصاص داده است، بعد از آنکه تشخیص داد زن، محور اصلی و نقش اساسی مبارزه است تمام کوشش وی مصروف به تسلط بر زنها و کنترل آنان شد.» ۶۳ سال از آن روز میگذرد اما در همچنان بر همان پاشنه میچرخد. فرانتس فانون سال ۱۹۶۱ درگذشت اما اگر بود شاید با دیدن تلاش استعمار برای سرنگونی انقلاب اسلامی ایران، کتاب «بررسی جامعهشناسی یک انقلاب» خود را با شواهد تازهای به روز میکرد. مارس ۲۰۱۶ «پاتریک هنینگسن» در تارنمای «گلوبال ریسرچ» نوشت:
«وزارت امور خارجه ایالات متحده همراه با پنتاگون از مسائل برابری اجتماعی برای پیشبرد اهداف سیاست خارجی استفاده میکنند. قویترین آنها باید سیاست هویت جنسی باشد، (که) از منظر غربی به عنوان ”حقوق زن“ دیده میشود. با طرح این مسئله برای یک ملت غیردوست، طراحان جنگ غربی میتوانند به سرعت گام مهمی در جهت رسالت سیاست خارجیشان بردارند.» یک سال بعد در دسامبر ۲۰۱۷ «ینس استولتنبرگ» -دبیرکل ناتو- در مقالهای با عنوان «چرا ناتو باید از «حقوق زنان» دفاع کند» برای «گاردین» نوشت: «نزدیک به ۷۰ سال است که ناتو برای دفاع جمعی علیه تهدیدهای نظامی تشکیل شده است. اما ناتو برای دفاع از دموکراسی، آزادی فردی، حاکمیت قانون و منشور ملل متحد نیز تشکیل شده است. ما بر این باوریم که ناتو این مسئولیت و فرصت را دارد که پیشتاز حمایت از ”حقوق زنان“ باشد.» با این اظهارات، بزرگترین پیمان نظامی-امنیتی جهان روی دیگر خود را نشان میداد و از همپوشانی مسائل اجتماعی مانند «حقوق زنان» با اهداف «نظامی» سخن میگفت. مسئله چندان پیچیده نبود؛ زمانی که مهار سیاسی کشور معارض از طریق تسخیر نظامی آن سرزمین هزینهساز باشد، موضوعات اجتماعی مثل «حقوق زنان» بستر مناسبی برای یارگیری از جامعه مدنی رقیب و تسخیر نظام فکری-فرهنگی و در نهایت تغییر نظام قانونی آن قلمداد میشود و یا دست کم هزینه عملیات نظامی را کاهش میدهد. البته تغییر نظام قانونی لزوما به معنی براندازی سیاسی نیست. لغزش مبانی قانونگذاری و تصمیمسازی از شرع به عرف نیز میتواند نمونهای قابل قبول باشد. چیزی که مقامات آمریکایی از آن به «تغییر رفتار ایران» یاد میکنند. حوادث اخیر ایران بهانه خوبی است برای اینکه ماجرا را در سطحی عمیقتر و از این زاویه ببینیم.
قطعنامه ۱۳۲۵ اولین قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل بود که به منظور تعیین چهارچوبی رسمی برای سازماندهی برنامههای پیرامون زنان در سطح جهانی در سال ۲۰۰۰ به تصویب رسید. این قطعنامه بعدها با تفسیر و توسعه بیشتر در قطعنامه ۱۸۸۹ سال ۲۰۰۹ مبنای اقدامات بعدی سازمانهای دیگر بینالمللی نظیر ناتو، یونسکو، برنامه عمران ملل متحد و مجمع جهانی اقتصاد شد و سپس در شمار برخی اهداف سند توسعه پایدار برای سال ۲۰۳۰ نیز قرار گرفت. موضوع زنان به عنوان ایدهای راهبردی در اجرای سیاستهای جهانیسازی دنبال میشد و جمهوری اسلامی در نبود دستورکاری اجرایی و کارآمد مبتنی بر فرهنگ ایرانی-اسلامی در حوزه زنان، میدان را برای اجرای سیاستهای جهانی این حوزه باز گذاشته بود. این انفعال دهههاست در برنامهریزی حوزه زنان و خانواده ایران رخ داده و روزنهای برای نفوذ فرهنگی در کشور گشوده است. یک سؤال: انتصاب سفرای زن در وزارت امور خارجه(که در دولت آقای روحانی به اوج رسید)؛ انتخاب آگاهانه ما بود یا تمهیدی مصلحتی برای ارائه گزارش به نهادهای بینالمللی تا نشان دهیم ما نیز به هدف جهانی واگذاری یک سوم از مناصب مدیریتی به زنان پایبندیم؟ شواهد متعدد دیگری نیز میتوان برای نشان دادن این رخنه فرهنگی یافت.
۲۳ بهمن ۹۵ هیئت بلندپایه دولت سوئد که بیشتر اعضایش را زنان تشکیل میدادند با حفظ حجاب در مقابل دولتمردان ایران ظاهر شدند و همین اتفاق، جنجالی خبری را در رسانههای غربی به راهانداخت؛ سازمانها و نهادهای غربی معترض بودند که چرا مقامات سوئدی منطبق با اهدافی که در ترویج سیاست فمنیستی بر عهده گرفتهاند با عدم رعایت حجاب در ایران به دفاع از حقوق زنان نپرداختهاند! اعتراضات مؤثر واقع شد و هیئت عالیرتبه سوئد ۲۴ بهمن دیدار بعدی خود با مقامات دولتی ایران را در منزل سفیر سوئد در تهران برگزار کرد تا در اقدامی بیسابقه بدون رعایت قوانین اسلامی در خاک کشورمان به رایزنی و عقد قرارداد با مقامات ایرانی بپردازد. خبر این دیدار استثنایی هم جنجال به پا کرد این بار اما در رسانههای داخل ایران! سفر هیئت سوئدی به تهران یک توافقنامه همکاری خاص در حوزه زنان به دنبال داشت. توافقی میان «آن لیند» وزیر وقت تجارت و اتحادیه اروپای سوئد و معاونت وقت امور زنان و خانواده دولت ایران؛ این توافق یک شبهه را در ذهن ناظران باقی گذاشت: حوزه زنان و خانواده در ایران چه ارتباطی با وزیر تجارت و اتحادیه اروپای سوئد میتواند داشته باشد؟
اتفاقات بعدی نشان داد کار بر روی جامعه زنان ایران با درونمایه اقتصادی و با حمایت نهادهای مالی بینالمللی نظیر سازمان تجارت جهانی، بانک جهانی، مجمع جهانی اقتصاد و... صورتی تازه به خود گرفته است و حالا نشستن وزیر وقت تجارت سوئد در مقابل شهیندخت مولاوردی معنا پیدا میکرد. سفارتخانه سوئد در تهران به کمک سفارتخانه فنلاند بازوی اصلی این طرح به حساب میآمد و در گام بعد توانست در چهارچوب تفاهمنامه همکاری دوجانبه،
پای «انستیتو سوئد» را نیز به ایران باز کند.
«انستیتو سوئد» به پشتوانه سفارت سوئد نقش فعال خود در تأثیرگذاری بر جامعه هدفش یعنی «زنان ایران» را آغاز کرد. آنها برای این کار ابتدا سراغ ارتباطگیری با یکی از بخشهای مؤثر جامعه مدنی ایران یعنی دانشجویان رفتند. پس از دیدار مسئولان سفارت فنلاند از مرکز مطالعات و تحقیقات زنان دانشگاه تهران، دبیر دوم سفارت سوئد به دانشگاه اصفهان رفت واندکی بعد مسئولان انستیتو سوئد در کنار برخی دیپلماتها و مشاوران سوئدی به دانشگاه صنعتی شریف رفتند تا درباره توانمندسازی زنان ایران با مسئولان این دانشگاه صحبت کنند. در طول این مدت سفارت سوئد رویدادهای متعددی برای جذب دانشجویان ایرانی در سفارت خود برگزار میکرد و «انستیتو سوئد» نیز طرحهای ویژهای برای بورسیه دانشجویان دختر ایرانی به مقر این سازمان در استکهلم و آموزش در حوزه زنان ترتیب داد. آنها یک نمایشگاه عکس هم در شهرهای ایران برپا کردند؛ نمایشگاهی به نام «پدران سوئدی» در چارچوب سیاست برابری جنسیتی و با رویکرد حذف نقش تربیتی زنان در خانواده و تأکید بر حضور اقتصادیشان در جامعه. نهاد خانواده در ایران با عناوین عامهپسندی چون «توانمندسازی زنان»، «برابری جنسیتی»، «مبارزه با خشونت علیه زنان» و «مشارکت زنان» مورد هدف قرار گرفته بود. ابتدا به منظور دگرگونی ساختار بومی و اصیل خانوادهها در فرهنگ اسلامی نقش اعضای خانواده بر اساس ملاکهای غربی بازتعریف میشد و طی گامهای بعدی با تحت تأثیر قراردادن شرایط ازدواج و زندگی زناشویی همسو با ارزشهای غربی مندرج در اسناد بینالمللی نهاد خانواده کاملا تضعیف میشد و کارکرد خود در تربیت نسل متعهد و مفید برای آینده جامعه اسلامی را از دست میداد. در نهایت با به رسمیت شناختن تعریف جنسیت به مثابه یک برساخت اجتماعی و تثبیت این تعریف و ملزومات آن توسط سازمانهای جهانی نهاد خانواده به معنای اصیل خود، فرومیپاشید.
این تنها یک نمونه تجربه شده از تلاش برای مهندسی فرهنگی جامعه ایران با محوریت ارزشهای غربی در حوزه زنان بود. این رویداد را باید فراتر از دولت قبل و سایر دولتها دید گرچه نقش قوه مجریه در ناکامی یا تسهیل چنین تلاشهایی تعیینکننده و مؤثر است. اگر برنامه نداشته باشید برایتان برنامه مینویسند؛ این اولین عبرت از انفعال فرهنگی است. در بهترین حالت با جرح و تعدیل برنامه تحمیلی به نسخهای میرسید که اگرچه مانند نسخه اولیه در تعارض جدی با ارزشهای بومی نیست اما همچنان فاصلهای معنادار با برنامهای همگون دارد که مقوم شاخصههای فرهنگی متعالی است. در برنامههای تحمیلی سازمانهای جهانی واژهها بیش از آنکه واقعی باشند، تزیینیاند و معنایی متضاد با آنچه نشان میدهند، مراد میکنند. در این چهارچوب
«زن؛ زندگی؛ آزادی» شعاری جذاب با واژههایی زیبا است اما آنچه در واقع حاصل میشود «زن؛ اسارت و وابستگی» یک کشور مستقل است. «جاشوا فریس» رماننویس آمریکایی در «آنگاه به پایان رسیدیم» تبلیغات رسانهای آمریکا را به خوبی از زبان شخصیت اصلی داستانش توصیف میکند: «ترفند همیشگی ما بازی با کلمات بود... وقتی در تبلیغات میگفتیم مراقب جیبهایتان باشید در اصل منظورمان این بود که ما مواظب جیبهایتان هستیم. وقتی میگفتیم بدون کارمزد یعنی حتما باید کارمزد پرداخت میکردید. ما هر بلایی به سر واژهها در میآوردیم. این را میدانستیم، شما هم میدانستید، همه میدانستند.»
🔻روزنامه رسالت
📍 تفکیک غلط است
✍️سیدمحمد بحرینیان
یک. تا پیش از وقایع اخیر هم واضح بود که حجاب، در بعضی از اقشار جامعه با شدت یا بهتدریج، نسبت به سالهای قبل یا یک دهه قبل، تغییر محسوس داشته است. طبیعتا منظور از اقشار جامعه، وابستگان این جریان و آن گروه و فلان رسانه خارجی هم نیست، منظور همان مردمی است که درگیر کار و تلاشاند، شبهای قدر و عاشورا، اهل مسجد و هیئت هستند یا حداقل تمایلی به آن دارند، آنقدر سیاسی نیستند، ایران را دوست دارند ولی به برخی سیاستهای کشور هم منتقدند، سریالهای تلویزیون خودمان را میبیند ولی در خودروی شخصی خود ممکن است ترانهای هم بشنوند که صداوسیما آن را پخش نمیکند، به آمریکا و انگلیس بدبیناند، هر کدام چند سلبریتی خودمان را دنبال میکنند، گردش در اینستاگرام برایشان سرگرمی است، از شبکههای اجتماعی و پیامرسانهای داخلی هم چندان راضی نیست، در تشییع حاج قاسم شرکت میکند اما در انتخابات چند ماه بعدش مشارکت بالایی ندارد، روش گشت ارشاد را نمیپسندد اما از ایران اینترنشنال و هرچه بویی از دولت سعودی دارد متنفر است، خلاصه در یک کلمه مردم است، شهروند معمولی که هر جا کار سخت شده پایکار ایران است و ناموسپرست و کمتوقع و سازگار است. اشتباه نشود، منظور سیاست تساهل و تسامح نیست. همه ما در فامیل و آشنایان خود، از خانم چادری و رفیق حزباللهی گرفته تا فامیل کم حجاب و منتقد داریم و در مهمانیها هم بر سر یک سفره شام میخوریم.
دو. اصلا یکی از مواردی که بر اصالت مردمسالاری در کشور ما دلالت دارد همین است. میانگین کمحجابی در شهرهای ما رو به فزونی بوده چون سلیقه بخشی از جامعه این بوده است. مردم هر خواستهای داشته باشند، بهعکس خواسته آن مقام مسئول و دبیر ستاد امربهمعروف و سیاست رسمی، بهتدریج به کرسی مینشیند، یعنی درواقع دیکته میشود.
سه. همه حرفهایی که احتمالا گفته خواهد شد را میدانم. برخلاف نظر خیلیها، اتفاقا شرایط کشور را، در همین شرایط فعلی از بسیاری کشورها بهتر میدانم.
جامعه ایران، بهعکس جوامع غربی و حتی خیلی از شرقیها، درمجموع خانواده محور است و با مشکل اضمحلال نسل روبه رو نیست، در بحرانهای سیاه و جرائم خشن و مسائلی ازایندست هم آماری بهمراتب کمتر از کشورهای مذکور دارد، میل به ازدواج از میانگین بالاتر است و در بنبست اجتماعی نیست و مفاهیمی از جنس اخلاق و حیا، همچنان در آن پررنگ است. اغلب این موارد، مستند به دادههای بانک جهانی و در دسترس است، جز چند مورد همچون اخلاق و حیا که در آن فضا، چندان تعریف روشنی ندارد.
چهار. حال مسئله چیست؟ بستر حاکمیتی کشور ما بهگونهای است که هر پدیدهای، لاجرم به سمت و سویی میرود که عموم مردم میخواهند. در سالهای ۹۰ تا ۹۴، اغلب مردم مذاکره با آمریکا را میخواستند و هر دولتی بر سرکار بود، فارغ از آنکه شبیه دولت حسن روحانی باشد یا نه، به آن سمتوسو میرفت و حداکثر درروش متفاوت عمل میکرد، امروز هم که خیلی تب مذاکره در جامعه بالا نیست، دلیلش آن است که اکثریت، چندان آوردهای برای آن قائل نیست. حجاب و هر مسئله دیگری هم همین است. اگر میخواهیم جامعه بهسوی حجاب برود، شدنی نیست مگر آنکه جامعه بهتدریج آن را بخواهد.
پنج. دنیای ما بهتدریج در حال حرکت به سمت ولنگاری و بیحیایی نیست، ازقضا برخی کشورها در دورههایی شاهد ولنگاری کامل بودهاند و امروز، متوجه خسارات بزرگ آن شدهاند و در حال جبراناند. همین حالا، در اغلب سریالهای چندفصلی مجموعههایی همچون دیزنی، مفهوم خانواده بهشدت پررنگ و در حال تبلیغ است.
شش. جامعه ایران، بهتدریج در حال بالندگی است. این را فقط کودکان و نوجوانان شاید لمس نکنند اما هر کس که میتواند وضعیت امروز را با یک یا دو دهه پیش مقایسه کند، به پیشرفت چشمگیر کشور در اغلب حوزهها اذعان میکند. برای پیشرفت در حوزههای فرهنگی هم، باید با تبیین درست و زبان نرم و جذاب، این حوزه را به صدر خواستهها و مطالبات مردم آورد. آنوقت است که رسانهها و سلبریتی ها هم، برای آنکه نزد مردم جایگاهی پیدا کنند، خود را با خواسته مردم تنظیم میکنند. این کار هم لازم و صدالبته شدنی است.
🔻روزنامه اعتماد
📍 بادی که کاشته شد و توفانی که درو میشود (۲)
✍️عباس عبدی
در یادداشت پیش توضیح دادم که چگونه صدا و سیما و به تعبیر دقیقتر حکومت با سلبریتیها وارد یک معامله همکاری شد که هر دو طرف کمابیش میدانستند این یک بازی است و سنخیتی با یکدیگر ندارند. این ادامه آن یادداشت است. هر دو طرف میدانستند که این یک معامله صوری و در واقع به نوعی فیلم بازی کردن است، همانطور که یک نفر میتواند بیدین و غیر مذهبی باشد ولی در فیلم نقش یک فرد مذهبی را بازی کند و برعکس، آنان در واقعیت چنین نقشهایی را کردند. ولی روشن بود که این فیلم یک روزی به پایان میرسد که رسید. چه روزی؟ روزی که آنان به نوعی احساس تحقیرشدگی پیدا میکنند. حجاب و قیودات مذهبی همان پاشنه آشیل ماجرا بود که در موضوع مهسا امینی رو شد. البته سلبریتیها یک محدودیت دیگر هم دارند و آن این است که چارهای ندارند جز اینکه طرف افکار عمومی را بگیرند به ویژه در موارد حاد. چون اگر این طرفداری را نکنند ضربه شدید مادی و معنوی خواهند خورد. پس روزی که ساختار با مردم و افکار عمومی مساله پیدا کند، سلبریتیها مجبور میشوند راه خود را جدا کنند که کردند، چون نام و نان آنان در پذیرش و محبوبیت نزد مردم است. در واقع این روز، سکانس پایانی این فیلم معامله ریاکارانه دو طرف است. نکته بسیار جالب نزد نواصولگرایان این است که در زدن و حذف تمام شخصیتهای سیاسی و احزاب و گروهها تمایز چندانی میان خود و غیرخود قایل نشدند، تنها جایی که خودی و غیرخودی نکردند و شخصیتهای معتبر خودشان را هم تا حدی زدند و به جای آنان سلبریتیهای سیاسی از جناح نواصولگرا درست کردند. الان فعالان سیاسی نواصولگرا در عرصه سیاست، فقط از حیث شهرت است که نان میخورند، و الا فهم و درک سیاسی متعارف آنان اندک است. مثلا قبلا افرادی چون ناطق، باهنر، توکلی، لاریجانی، و محبیان سیاستمداران این جریان بودند حالا حسن عباسی و رائفیپور و به جای وعاظ و روحانیون خوشفکر، مداحان و پناهیان میداندار هستند. چند سال پیش نتایج یک نظرسنجی داخلی از طرفدارانشان را دیدم که پرسیده بودند حرفهای چه کسانی را بیشتر دنبال میکنند و میپذیرند، معلوم شد، رهبران سیاسی و مذهبی حتی اشخاص سطح بالا نیز در رتبههای نازلی هستند و رتبههای اول و دوم را سلبریتیهای سیاسی نواصولگرایان و با فاصله زیاد تصرف کردهاند. این علت اصلی سقوط سیاسی این جناح است. از سوی دیگر همین جناح نوعی از خودباختگی در برابر تایید سلبریتیهای سینمایی و هنری و ورزشی دارند به نحوی که اگر یکی از آنان با ارزشهای ظاهری جریان حاکم همسو شود چه فرشهای قرمزی که جلوی پای او پهن کنند. نمونهاش خانم الهام چرخنده است. یا ورزشکاران و هنرمندانی که بیتناسب و با تناسب در برنامهها حرفهای مذهبی و سیاسی مطلوب آنان را میزدند تا جایگاه و امنیت پیدا کنند. متاسفانه امروز که ثمره اقدامات فاسد خود را میبینند، به سلبریتیها فحش میدهند. در حالی که عامل رشد و تقویت آنان در سیاست، همین فحشدهندگان امروز هستند. ابتذال سطح سیاسی در ایران محصول اقدامات دولت اول نواصولگرایان در سال ۱۳۸۴ است که تاکنون هم ادامه یافته است. امروز دیدم سیاههای از آنان را که مثلا در جریان اخیر فعال هستند منتشر کردهاند که چند صد نفر میشوند. نواصولگرایان نه فقط جامعه را سلبریتیزده کردند، بلکه خودشان هم در همین گرداب غرق شدند، البته شبکههای مجازی هم نقش موثری در بروز این وضعیت داشتند، ولی ریشه همان است که گفته شد. اینها به معنای بد گفتن از سلبریتیها نیست که اتفاقا در میان آنان افراد فرهیخته و خوشفکر هم هست که استقلال شخصیتی خود را حفظ میکنند، مساله این است که کار آنان چیز دیگری بوده و بر اثر خلأ سیاسی وارد این جریان شدهاند. آنان پیشتر دنبال جریانهای سیاسی حرکت و با آنان یا همراهی میکردند، یا مخالفت یا سکوت ولی اکنون به صورت منفرد هر کدام مسیری را میروند که به طور قطع از نظر سلبی موثر و کارآمد است، ولی از نظر ایجابی نمیتوانند امیدی را برانگیزانند، چون حوزه حرفهای آنان نیست. پایان
🔻روزنامه آرمان ملی
📍 توافق با تهران برای غربیها اولویت دارد
✍️ عبدالرضا فرجیراد
در روزها و هفتههای اخیرکانادا و اروپاییها به بهانه مسائل داخلی تهران اقدام به وضع تحریمهایی علیه برخی نهادها و شخصیتهای تهران کردهاند. برخی اعتقاد دارند که تحریمهای وضع شده نشان میدهد که غربیها به رهبری آمریکا به دنبال توافق با تهران در مساله هستهای نیستند. حال اینکه به اینگونه نیست و موضعگیریهایی که غربیها در مقابل ایران اتخاذ کردهاند بیشتر سیاسی بوده و جنبه اقتصادی مهم و موثر ندارند. اولویت برای آنها در برابر ایران توافق هستهای و احیا برجام است و نمیخواهند به گونهای موضع بگیرند که به توافق هستهای ایران لطمه بخورد. آمریکاییها در شرایط فعلی تمایل ندارند که با تهران وارد گفتوگو شوند. چون در آستانه انتخابات کنگره قراردارند و اگر بخواهند با تهران تفاهم کنند باید امتیازاتی در ارتباط با آژانس و پروندههستهای ایران در آژانس به طرف ایرانی بدهند که قبل از انتخابات به نفع دموکراتها نخواهد بود. بنابراین آنها علاقهمند هستند بعد از انتخابات میان دورهای آمریکا که در چند روز آینده برگزار میشود، وارد گفتوگوی هستهای با تهران شوند. به همین علت موضعگیریهای آمریکاییها علیه ایران سیاسی و بلااثر است و افراد را بیشتر هدف قرار دادهاند. آمریکاییها در روزهای اخیر در ارتباط با حوادث تهران بیشتر صحبت کرده و شعار سر دادند و تنها به صورت نمادین با برخی ایرانیهای مقیم آمریکا جلسه برگزارکردهاند و تا این لحظه تحریم خاصی در ارتباط با مسائل داخلی ایران مصوب نکردهاند و اروپاییها هم صرفا در ارتباط با اشخاص اقدام به وضع تحریمکرده و محدود کنندگان اینترنت در ایران را تحریم سیاسی کردهاند. هیچ موضعگیری اقتصادی علیه تهران از سوی غربیها اتخاذ نشده که آن تحریمها باعث عکسالعمل شدید طرف ایرانی شود که بر مذاکرات آینده هستهای اثرگذار باشد. در شرایط فعلی غربیها در برابر تهران به توافق هستهای و احیای برجام میاندیشند زیرا هنوز درهای گفتوگو بسته نشده و اگر هم مذاکرات به حاشیه رفته است به علت برخی پروندههای ایران در آژانس بینالمللی انرژی اتمی است. از این رو اگر آمریکاییها یا اروپاییها بخواهند به تهران امتیاز دهند، جمهوریخواهان آن را علیه دموکراتها علم خواهندکرد. اگر مسائل دیگری را هم در ارتباط با توقف مذاکرات مطرح میکنند تنها بهانه است. تنها موردی که بر عدم توافق سایه افکنده است، نه مسائل داخلی ایران بلکه سوالات آنهاست و در صورتی که دموکراتها در انتخابات از جمهوریخواهان سبقت بگیرند امتیازاتی به تهران در ارتباط با آژانس خواهند داد. زیرا هنوز اولویت آمریکاییها پرونده هستهای و بازگشت به توافق وین و احیای برجامی است که در حال حاضر از نظر دیپلماتیک بهترین مسیر برای توافق با تهران است.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 کشوری که ثروتهایش هدر رفت
✍️ محمدصادق جنانصفت
۱- ایران یکی از سرزمینهایی است که از نظر داشتن منابع ثروت ممتاز و برجسته بود. ایران سرزمین پهناوری دارد که اگر کشاورزی علمی- کارشناسانه و با استفاده از تکنولوژی روزآمد و نیز فرآیندهای کشاورزی مدرن داشت میتوانست درآمد سرشاری از این راه به دست آورد. اما شوربختانه به دلیل اینکه کشاورزی ایران به دلیل ناسازگاری با طبیعت این کار اداره شد منابع آبی کشور هدر رفت و حالا در موقعیت دشواری قرار دارد. اصرار بیهوده بر خودکفایی در تامین نان شهروندان و اجرای طرحهای غیرکارشناسانه در این باره راه را برای فرسایش خاک ایران نیز هموار کرده است. ایران در شرایط حاضر باید دستکم سالانه ۱۰ میلیارد دلار نهادههای دامی و نیز برخی اقلام مهم مثل برنج و شکر و روغننباتی واردات داشته باشد. کشاورزی ایران را میتوان در بدترین موقعیت دانست.
۲- ایران دومین کشور از نظر ذخایر گاز طبیعی به حساب میآید. ایران در دهه ۱۳۵۰ به شوروی سابق گاز صادر میکرد اما درحال حاضر ایران نهتنها در ردیف کشورهای صادرکننده گاز قرار ندارد بلکه برای تراز صفر در تولید و مصرف در ماههایی از سال ناگزیر است گاز وارد کند. با توجه به مجموعه رخدادهای دنیای گاز در این دهههای تازهسپریشده و با توجه به مناسبات سیاست خارجی ایران میتوان گفت گاز ایران زنده به گور شده است.
۳- ایران دارنده چهارمین ذخایر نفت در میان کشورهای جهان است. ایران مدتهای طولانی نزدیک به ۱۵ درصد از صادرات اوپک را در اختیار داشت و از نظر ظرفیت تولید نفت در اندازههای عربستان بود. الان ایران در وضعیتی است که نفت خود را به صورت قاچاق و با قیمتهای بسیار پایینتر از قیمت جهانی نفت به چین بفروشد و شاهد قدرت روزافزون کشورهایی مثل عربستان و امارات و عراق باشد. نفت ایران حتی در صورت حذف کامل تحریم نفتی توانایی رقابت با عراق و عربستان را ندارد. ثروت اصلی ایران برای کسب درآمد از دست رفته است.
۴- ایران بندرهای قدیمی و بزرگی برای حمل دریایی کالا داشته و دارد و نیز جزیرههای بزرگی که میتوانستند هرکدام از آنها یک دبی یا یک بندر عمان و یا بندر گوادر باشند. ایران میتوانست به لحاظ موقعیت جغرافیایی انتقالدهنده اصلی نفت و گاز کشورهای رهاشده از شوروی سابق به مقصدهای مصرف باشد. اما امروز دبی و جبلعلی جای قشم و کیش را گفته و دشوار است روزی ایران اگر با همین دست فرمان پیش برود بتواند از این بندرها و جزیرهها استفادهای مثل بندرهای کشورهای کوچک حاشیه خلیج فارس داشته باشد.
۵- ایران بسیار زودتر از کشورهای خاورمیانه و حتی کشورهایی مثل کرهجنوبی در شرق آسیا سرمایهگذاری صنعتی را آغاز کرد. در دههای سپریشده میلیاردها دلار در صنایع کارخانهای ایران سرمایهگذاری شد و ایران میتوانست کشوری با صنعت توسعهیافته باشد اما الان بیشتر صنایع کارخانهای ایران در برابر رقبای همین خاورمیانه و کشورهایی مثل کرهجنوبی و نیز ویتنام و چین و ترکیه به محاق رفته و با زور دولت سر پا ماندهاند و قدرت رقابت را از دست دادهاند. در روزگاری که ایران در هر استان کارخانه ماشینسازی داشت دیگر کشورها در حسرت سرمایهگذاری بودند. همه منابع سرمایهگذاریشده در خودرو، لوازمخانگی، نساجی و… هدر رفته است و اگر روزی ایران بخواهد رقابت بدون تبعیض داشته باشد این صنایع بسیار زود بازار را از دست میدهند.
۶- ایران میتوانست مرکز تمام منطقه باشد اما هرگز نتوانست این آرزویی که در دسترس بود را به چنگ آورد. بانکداری ایران و نیز بازار سرمایه ایران به دلیل دور بودن از روزآمدی و از رخدادها و واقعیتهای جهانی به بانکداری و بازار سرمایه محلی تبدیل شدهاند.
ایران اگر با همین دست فرمان جلو برود و افایتیاف را باز هم قبول نکند به یک جزیره تبدیل میشود که برای اتصال به دنیای مالی باید کوشش بسیاری به خرج دهد.
۷- نظام سیاسی ایران در۷ دهه تازهسپریشده نتوانسته است با شهروندان خود مناسبات متوازن و بر پایه تقسیم واقعی قدرت میان نهادهای مدنی و نهاد حکومت برقرار کند. این گسیختگی و تقسیم قدرت به شکلی که سهم نهادهای مدنی اندک بوده است و نیز ناکارآمدی دولتهای ایران در برقراری اقتصادی نیرومند کاهش سطح رفاه به گریز و فرار شهروندان از مرکزیت منجر شده و درجه اعتماد و نیز سرمایه اجتماعی روندی کاهنده داشته و به همین دلیل اصلیترین ثروت نیز از دست رفته است.
۸- نظام سیاسی ایران گونهای بوده است که با دنیای غرب که بیشترین تولید ثروت و تکنولوژی در آن صورت میگیرد و نیز بیشترین نیاز به نفت و گاز ایران را دارد به نوعی قطع ارتباط رسیده و در میان کشورهای همسایه و کمی دورتر مناسبات دوستانه ندارد و این ثروت نیز از دست رفته است. گسیختگی ایران با دنیا آسیبهای جدی به تولید ثروت ایران زده است.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 ایران در سند امنیت ملی آمریکا
✍️ دکتر ابراهیم متقی
سند امنیت ملی ایالات متحده در دوران بایدن، نگرشی راهبردی نسبت به ایران، روسیه و چین دارد. بایدن در سیاست امنیت ملی خود به این موضوع اشاره دارد که آمریکا با نشانههایی از چالشهای ژئوپلیتیک روبهرو است و به این دلیل باید شکلبندی قدرت خود در آینده نظام جهانی را بر اساس ائتلافهای منطقهای، ارتقا و گسترش دهد. ایران منطقهای، روسیه در فضای اوراسیای چالشساز و چین در وضعیت جهانی، اصلیترین چالشهای امنیت ملی آمریکا در سند امنیتی۲۰۲۲ محسوب میشوند.
ایران منطقهای یکی از چالشهای اصلی ایالات متحده در سال۲۰۲۲ محسوب میشود و به همین دلیل بخشی از سوژه امنیتی بایدن در سیاستگذاری راهبردی جدید خواهد بود. در سند امنیت ملی آمریکا، ائتلاف امنیتی و راهبردی ایران با روسیه و چین به مثابه تهدیدی منطقهای در حوزه خلیجفارس تلقی شده است.
بایدن به این موضوع اشاره دارد که ایالات متحده در قرن۲۱ با ترکیبی از تهدیدات منطقهای و بینالمللی روبهرو است و چارهای جز بهرهگیری ازسازوکارهای کنش امنیتی با رویکرد راهبردی نخواهد داشت.
۱- چالشهای ایران منطقهای برای آمریکای۲۰۲۲
واقعیتهای سند امنیت ملی آمریکا در دوران بایدن بیانگر آن است که جمهوری اسلامی به مثابه اصلیترین تهدید منطقهای ایالات متحده در فضای آینده خواهد بود. تهدیدات ژئوپلیتیک آمریکا ناشی از چین و روسیه بوده و این امر موازنه جهانی راتغییر میدهد.
در نگرش امنیتی آمریکا کشورهای منطقهای نمیتوانند تهدید پرشدت و پرمخاطره برای منافع، قدرت و امنیت ملی آمریکا ایجاد کنند. در عین حال نگرش امنیتی بایدن نسبت به ایران بیانگر آن است که جمهوری اسلامی در حال افزایش قدرت ملی خود است و این امر میتواند زمینه لازم را برای ایجاد چالشهای جدید در محیط پیرامونی بهوجود آورد.
آمریکاییها به این موضوع اشاره دارند که ایران در حال توسعه قدرت ابزاری برای اثر بخشی بر امنیت منطقهای خاورمیانه و خلیجفارس است.
در نگرش آمریکا ایران میتواند موازنه جدیدی در محیط امنیتی بهوجود آورد. اگر ایران به سطح جدیدی از همکاری و ائتلاف با قدرتهای جهانی یعنی چین و روسیه دست یابد، در آن شرایط تبدیل به نیروی پرمخاطره برای منافع و امنیت منطقهای آمریکا خواهد شد. هژمونی آمریکا ایجاب میکند که هیچ بازیگر منطقهای جدیدی به قدرت فائقه در خلیجفارس دست پیدا نکند.
محورهای اصلی سیاست مقابلهجویانه ایالات متحده با ایران بر اساس معادله قدرت و تغییر در شکلبندی موازنه منطقهای قرار گرفته است. در سند امنیت ملی بایدن به این موضوع اشاره شده که ایران به سطح جدیدی از قدرت دست پیدا کرده است که بر اساس آن میتواند زمینه محدودسازی قدرت منطقهای آمریکا در خلیجفارس را بهوجود آورد.
در نگرش امنیتی آمریکا ثبات اقتصادی برای انتقال انرژی از خلیجفارس نقش مهم و تعیینکننده دارد. هرگونه تنش منطقهای میتواند ثبات در قیمت و انتقال انرژی منطقهای به بازارهای جهانی را با تهدید و مخاطره روبهرو سازد. آمریکا با نشانههای وضعیت بیثباتساز مخالف است و برای مقابله با ایران، از سازوکارهای کنش ائتلافساز علیه ایران بهره میگیرد.
نکته دیگر آن است که توان تاکتیکی ایران برای تاثیرگذاری بر حوادث منطقهای بهصورت تدریجی ارتقا پیدا کرده و در نتیجه ثبات منطقهای با چالشهای تاکتیکی روبهرو شده است.
بایدن همچنین اعتقاد دارد که شکلبندی قدرت ایران در حوزه موشکی و پهپادی افزایش پیدا کرده است و این امر میتواند زمینه جنگهای بیثباتساز منطقهای را بهوجود آورد. در سند۲۰۲۱ بایدن به این موضوع اشاره شده است که ایران از انگیزه لازم برای کنش عملیاتی در جهت صدمه زدن به منافع آمریکا و مقامهای سابق آمریکا برخوردار است و تمایلی به تغییر در چنین سیاستی ندارد.
۲- سازوکارهای آمریکا برای مقابله با ایران منطقهای
برای مقابله با ایران بایدن از سازوکارهای ائتلافساز و الگوی کنش چندجانبه بهره میگیرد. سازماندهی ائتلافهای منطقهای در چارچوب موازنه فراساحلی، محور اصلی سیاست منطقهای امنیتی و راهبردی بایدن برای محدودسازی قدرت منطقه ایران در خلیجفارس پیشبینی شده است. الگویی که میتواند زمینه همکاری کشورهای منطقهای با آمریکا علیه ایران را فراهم سازد.
دومین سازوکار ایالات متحده برای مقابله با ایران منطقهای را تحرک عملیاتی تشکیل میدهد. چندجانبهگرایی آمریکا به مفهوم نادیده گرفتن نقش حضور و تحرک منطقهای نیروی نظامی آمریکا محسوب نمیشود.
یکی از شاخصهای محوری قدرت آمریکا را سازوکارهای نظامی و تحرک عملیاتی تشکیل میدهد. چنین قابلیتی میتواند محور اصلی کنش تاکتیکی آمریکا در برابر ایران محسوب شود. اگرچه آمریکا به این موضوع اشاره داشته است که مقابله با تهدیدات ایران ماهیت جمعی، فراگیر و چندجانبه خواهد داشت.
سومین انگاره کنش آمریکا در سند۲۰۲۲ مربوط به کاربرد سازوکارهای دیپلماتیک برای محدودسازی قدرت ایران خواهد بود. اگرچه در سند امنیت ملی۲۰۲۲ بایدن ادبیات محدودی در ارتباط با قابلیت هستهای ایران به عمل آمده، اما واقعیت آن است که هنوز دیپلماسی بهعنوان یکی از انگارههای آمریکایی برای مهار قدرت ایران تلقی شده و این موضوع به مفهوم آن است که امنیت ملی ایالات متحده ایجاب میکند که برای تحقق اهداف ژئوپلیتیک خود به سازوکارهای دیپلماتیک برای مهار و محدودسازی قدرت هستهای ایران مبادرت کند.
چهارمین انگاره آمریکا برای کنترل قدرت منطقهای و تاکتیکی ایران بهرهگیری از سازوکارهای یکپارچگی راهبردی عنوان شده است. یکپارچگی راهبردی در سیاست امنیتی بایدن به مفهوم آن است که آمریکا برای محدودسازی قدرت ایران از سیاست اقتصادی، امنیتی، دیپلماتیک و تاکتیکی بهره میگیرد. بایدن به این موضوع اشاره داشته است که دیپلماسی برای کنترل قدرت هستهای ایران ادامه دارد، اما اگر ایران قابلیتهای خود را بیش از حد ارتقا دهد، از سازوکارهای دیگری بهره میگیرد و این امر به مفهوم امنیتی شدن مجدد ایران در سیاست امنیتی آمریکا محسوب میشود.
نتیجه آنکه سیاست امنیتی آمریکا در برابر ایران مبتنی بر نشانههایی از جمله تهدید تاکتیکی، بازدارندگی سیاسی و اقدامات پرشدت عملیاتی برای محدودسازی قدرت ایران در حلوفصل مسائل امنیت داخلی، منطقهای و تاکتیکی خود خواهد بود. سند امنیت ملی بایدن بیانگر این واقعیت است که اولویت ایالات متحده بهرهگیری از سازوکارهای تاکتیکی برای کنترل قدرت، توانمندی کنش منطقهای و اقتدار ساختاری خواهد بود.
در چنین شرایطی آمریکا برخلاف دو سال گذشته بیشتر به موازات بهرهگیری از ابزارهایی همانند تحریم اقتصادی بیشتر تلاش میکند تا سیاست امنیتی خود را فعال کند و سازوکارهای کنش بازدارنده در برابر قابلیت هستهای و نقش منطقهای ایران را فراهم سازد.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست