شنبه 3 آذر 1403 شمسی /11/23/2024 4:58:35 PM

🔻روزنامه تعادل
📍 آدام اسمیت و اقتصاد خالی از تخصص
✍️ مرتضی عزتی
در شرایطی که دولت سیزدهم در ایام انتخابات وعده‌های روشنی در خصوص حل مشکلات بازار سهام کشور در مدت زمان کوتاهی داده بود و دولت قبل را به دلیل اهمال در رشد بازار نقد می‌کرد، روند نزول بازار سرمایه طی ماه‌های اخیر نشان داد فاصله حرف تا عمل چه اندازه در کشورمان زیاد است. اساسی‌ترین مشکلی که در نظام تصمیم‌سازی‌های کشورمان وجود دارد و این مشکل در زمینه اقتصاد جدی‌تر است، آن است که مبنای تصمیم‌گیری‌ها علم (علم اقتصاد) نیست. در واقع متولیان امور متوجه اهمیت علم در سیاست‌گذاری‌های اقتصادی (والبته غیر اقتصادی) نیستند. اساسا علم اقتصاد به‌طور رسمی از زمانی آغاز شد که آدام اسمیت (۱۷۹۰–۱۷۲۳) کتاب معروف خود با عنوان «ثروت ملل» را در سال ۱۷۷۶ به چاپ رساند. کتابی که دریچه تازه‌ای را در اقتصاد گشود و جوامع را در برابر مسائل تازه‌ای قرار داد.در واقع از این تاریخ است که مساله‌ای ذیل عنوان علم و تخصص در اقتصاد اهمیتی ویژه پیدا می‌کند و کشورها تلاش می‌کنند از علم و اقتصاد برای ایجاد ثروت و رشد بهره گیرند.

مساله بعدی آن است که افراد متخصص اقتصاد با تجربه بالا و مجهز به علم اقتصاد در کشورمان مسوولیتی ندارند. در واقع پست‌ها به کسانی داده می‌شود که تخصص و تجربه کافی در زمینه‌های اقتصادی ندارند. این روند باعث می‌شود تا امکان تصمیم‌گیری علمی در اقتصاد کشور وجود نداشته باشد. اینگونه است که رییس‌جمهوری حرفی را می‌زند که وزیر اقتصادش برخلاف آن را عمل می‌کند. یا رییس سازمان برنامه و بودجه در خصوص موضوعی سخن می‌گوید که وزیر اقتصاد اعتقادی به آن ندارد. این روند باعث می‌شود تا زمینه‌های اقتصادی کشور با هم ارتباطی نداشته باشند و از هم منفک باشند. تخصص این امکان را به تصمیم‌سازان می‌دهد تا از گزاره‌های علمی و تجربی در مسیر دستیابی به اهداف استفاده کنند. به عنوان مثال، اگر یک کارخانه فقط ۱۰۰۰ نوع کالای خاص تولید کند، هر واحد از این کالا به‌طور مشخص قیمت بالایی خواهد داشت، اما اگر یک کارخانه هر سال ۱۰۰هزار کالا تولید کند، می‌تواند ارزش افزوده قابل‌توجهی برای کارخانه کسب کند، ضمن اینکه می‌تواند، اقلام مورد نظر را با قیمت‌های به مراتب کمتر تولید کنند. از سوی دیگر وقتی تخصص در اقتصادی وجود داشته باشد، می‌تواند در بازار سهام، تعادل لازم را ایجاد کند، بازیگران مختلف را به کار بگیرد و از فراز و فرود اقتصاد کشور در مسیر بهبود شاخص‌ها بهره ببرد. اما در اقتصاد ایران به گزاره‌های تخصصی توجهی نشده است، حتی افرادی هم که در رده‌های بالای کشور سمت دارند به گونه‌ای رفتار می‌کنند که انگار اعتقادی به مباحث علمی و رده بالا ندارند. وقتی اعتقادی به علم اقتصاد وجود نداشته باشد و افراد به جای تخصص به دنبال تعهد ظاهری باشند، نتیجه این می‌شود که بازار سرمایه کشور نزول می‌کند، بازار ارز نوسان پیدا می‌کند و سایر بازارها با فراز و نشیب‌های فراوانی روبه‌رو می‌شود. اما هر زمان که سخنگویان دولت روبه‌روی خبرنگاران می‌ایستند به گونه‌ای سخن می‌گویند که انگار اقتصاد در مسیر رو به رشد و توسعه یافته قرار دارد. تورم مهارشده، بیکاری، تنزل پیدا کرده و بازار سهام نزدیک است که به اوج برسد. این رویکرد ناشی از آن است که در اقتصاد ایران ارزشی برای تخصص وجود ندارد. با نگاهی به مسیر توسعه در کشورهای مختلف متوجه می‌شویم که هر کشوری با استفاده از عالمان علوم اقتصادی و مدیریتی توانسته، مسیر توسعه را بپیماید. در ترکیه کمال درویش، در مالزی، ماهاتیر محمد، در ژاپن، میجی و در سایر کشورها نیز همواره از این چهره‌های برجسته علمی وجود دارند. در اقتصاد ایران اما به نظر می‌رسد یک چنین متخصصانی فرصت ظهور و بروز نداشته‌اند.


🔻روزنامه کیهان
📍 متخصصان ویرانی در قامت کارشناسان توسعه!
✍️جعفر بلوری
شما طی دو سه دهه گذشته، فقط یک مورد را نشان دهید،
آتشِ فتنه و آشوبی در این کشور به پا شده باشد و برخی از این اصلاح‌طلبان تندرو در بروز آن نقشی نداشته باشند. یک مورد
-فقط یک مورد- نشان دهید که پس از خاموش شدن آتشی که خود روشن کرده‌اند، و پس از قرار گرفتنشان در موضع ضعف، دم از
«لزوم گفت‌و‌گوی ملی» و «صلح و آشتی» و «ضرورت ندمیدن بر آتش آشوب و خشونت» نزده باشند! فهم روش و منش این جریان[که تغییر خاصی هم در این مدت نکرده] اصلا کار سختی نیست و کار یک نگاهِ ولو سطحی است. و این روش و منش، نه فقط در آشوب‌های اجتماعی و امنیتی که، در انواع و اقسام آشوب‌های سیاسی و اقتصادی و حتی بین‌المللی این طیف کاملا مشهود است. مگر پس از ۸ سال حاکمیت این طیف، حوزه اقتصاد، فضای مجازی، فرهنگ و... را به دولت سیزدهم به شکل «زمین سوخته» و «فاجعه» تحویل ندادند؟! نمی‌شود اقتصاد یک کشور را به ویرانه تبدیل کرد و یک سال و نیم بعد، در قامت یک کارشناس «اقتصاد و توسعه» ظاهر شد و از «نقش معضلات اقتصادی در بروز آشوب‌ها» نوشت! و همزمان انگشت اتهام را به سمت دولتی گرفت که یک سال و نیم است در حال پرداخت ماهانه چند هزار میلیارد تومان از بدهی‌های آنهاست!
عملکرد این جریان در آن ۸ سال آیا جز «خسارت محض» بود؟ مگر مردم فراموش می‌کنند کرونا را با روزی ۷۰۰ الی ۸۰۰ قربانی، تحویل دولت بعد دادند؟! حالا واقعا انتظار دارند مردم نگرانی این طیف برای فوت یک دختر را باور کنند؟! قرار اگر بر «پاسخگو بودن»
و «محاکمه» باشد، عوامل ۸۰۰ فوتی در روز آیا به عامل
یک فوتی اولویت ندارد؟! مگر نمی‌گفتند وارد کردن واکسن کرونا بدون پذیرش اف‌ای‌تی‌اف و برجام ممکن نیست؟! حالا که بدون این دو، واکسن‌ها وارد شد و جلوی فوت روزی ۸۰۰ زن و مرد و کودک گرفته شد، نمی‌توانیم بپرسیم «نکند کوتاهی‌ها در وارد کردن واکسن عمدی بوده؟!» وضعیت مسکن، خودرو، دلار و بورس و... را می‌شود فراموش کرد؟!
حالا سری به سرمقاله‌هایشان در روزنامه‌های زنجیره‌ای می‌زنیم. همان ویران‌کنندگان مسکن و معیشت مردم، در کِسوت استاد دانشگاه و تئورسین! مشغول تئوری بافی درباره
«شیوه توسعه پایدار» هستند! همان جریانی که «تروریست مسلح» و «قاتل مردم» را «منتقد» و شعار‌های رکیک و فحاشی‌هایشان را «خواسته‌های مدنی» جا می‌زدند، برای نجات جان آنها، دم از «پرهیز از خشونت» می‌زنند! قطعا بخشی از افرادی که کف خیابان‌ها بودند، جوانان معترضی هستند که، طی همان ۸ سال امیدشان تبدیل به ناامیدی شد و در فضای یله و رهایی که این طیف سیاسی به ایجاد و حفظش افتخار می‌کند، امیدشان را نسبت به آینده از دست داده‌اند و قطعا عده‌ای از آنها نیز «جوانان هیجان‌زده»‌ای هستند که بنابر دلایل متعدد، از سوی همین جریان و همکاران آن طرف آبشان، تحریک و تهییج شده بودند. اما کسانی که پلیس آتش زدند و چادر از سر نوامیس مردم کشیدند چطور؟ افرادی که آن طلبه را دزدیدند و زیر شکنجه جانش را گرفتند هم «معترضانی هستند که باید حرفشان را شنید؟!»
چرا شعار «حمایت از مردم» این طیف همیشه بوی «حمایت از قاتلان مردم، داعش، تجزیه‌طلب‌ها، همجنس‌گرایان، آزارگران جنسی، سلطنت‌طلبان، منافقان، اسرائیل، آمریکا و...می‌دهد؟» چرا شعار «آزادی بیان» و «گردش آزاد اطلاعات آنها» همواره بوی «فضای رسانه یله و رها» و «براندازی»، «فساد» و «هنجارشکنی» می‌دهد؟ و در نهایت، سؤال کلیدی این یادداشت: چرا شعار «نفی خشونت»شان بوی «فرار از محاکمه و پاسخگویی» می‌دهد؟
نمی‌شود آتش فتنه و ماشین کشتار را به کمک رسانه‌های سعودی اینترنشنال و بی‌بی‌سی فارسی و... روشن کرد و داعش را به جان و مال مردم ‌انداخت، و در همان لحظه دم از «نفی خشونت» و «نه به خشونت» زد. نمی‌شود پاس تحریم به آمریکا و اروپا داد و درباره «لزوم مذاکره برای رفع تحریم‌ها» قلم فرسایی کرد؟ پرهیز از خشونت در برابر چه کسانی؟ داعش؟ اراذل اجاره‌ای که طلبه بیگناه را شکنجه کرده و بیرحمانه کشتند؟ یا در برابر وحوشی که آن جوان بیگناه را با سنگ به شهادت رساندند؟ یا شاید درباره آن داعش‌صفتانی که پلیس آتش زدند و آن یکی را گلو بریدند؟! راستی در کجای دنیا در برخورد با قاتلان و دواعش، نسخه «پرهیز از خشونت» و «مذاکره» می‌پیچند؟!
اما اتفاقاتی که طی روزهای اخیر در کشور عزیزمان افتاد، به قول رهبر انقلاب، کُنش نبود «واکنش» و «یک کار انفعالی بود.» واکنش به حرکت‌های بزرگی بود که طی یک سال و نیم گذشته انجام شد: «کاری که حالا دشمن دارد در این زمینه انجام می‌دهد، یک کار انفعالی و واکنشی و عکس‌العملی است؛ ملّت ایران در فاصلۀ کوتاه، چند حرکت بزرگ انجام داده، که این حرکت‌های بزرگ، نقطۀ مقابل سیاست‌های استکبار جهانی است. برای اینکه بتوانند خلأهایی را که برای آنها به وجود آمده پر کنند، این کارها را برنامه‌ریزی کردند. آن چند حرکتی که گفتیم ملّت ایران انجام دادند، اوّلی‌اش، آن حرکت عظیم مردم به‌خصوص جوان‌ها بود در قضیّۀ کرونا؛ دفن جنازه‌ها، تولید واکسن، تولید ماسک، تأمین انواع و اقسام نیازها، و بعد کمک مؤمنانه به مردمی که نیازمند شده بودند. پدیدۀ بی‌نظیرِ سرود حماسی سلام فرمانده هم بود که از مرزها فراتر رفت. آخری‌اش اربعین بود. اینها دو چیز را نشان ‌داد: یکی اینکه ملّت ایران، بانشاط و زنده و سرحال است، دوّم اینکه ملّت ایران، متدیّن و به ارزش‌های دینی پایبند است.» (در دیدار اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام، بیستم مهر ۱۴۰۱)
مخاطب پاراگراف‌های پایانی این یادداشت مسئولین محترم در دولت، قوه قضائیه، صدا و سیما و... صد البته کارشناسان دلسوز هستند. تحولات این چند هفته، بی‌تردید زمینه‌هایی برای بروز داشته و طیفی که در بالا به آنها اشاره شد، با ایجاد یا بعضا سوءاستفاده از همین زمینه‌هاست که فرصت «شعبده‌بازی» می‌یابند. رها کردن فضای مجازی و رسانه‌های دشمن به حال خود، یکی از با اهمیت‌ترین این زمینه‌هاست که فرصت را برای بروز چنین ناهنجاری‌هایی مهیا کرده است. فقط یک ساعت پای رسانه وهابیون سعودی بنشینید تا تاثیر مخرب دروغ‌های شاخداری که پی‌در‌پی منتشر می‌کند را ببینید. این رسانه‌ها ثابت کردند برایش «رسوایی» و «کار حرفه‌ای» پشیزی اهمیت ندارد. «حس نا امیدی»، «تنفر»، «افتخار نکردن به ملیت»، «گشتن خوشبختی بیرون از مرزها» و... تنها گوشه‌ای از اهداف پیام‌هایی است که این رسانه با بودجه
۲۵۰ میلیون دلاری وارد فکر و ذهن این نوجوانان و جوانان معصوم می‌کند. یک بررسی ساده به شما اثبات خواهد کرد که،
در هیچ کجای دنیا اجازه فعالیت چنین رسانه‌هایی را علیه مردم نمی‌دهند چرا که اینها اصولا رسانه نیستند؛ «داعش‌هایی» هستند در پوشش «رسانه».
درباره آن طیف بد سابقه سیاسی نیز لحظه‌ای تردید نکنید اگر تعداد اغتشاشگران قابل توجه بود و آشوب‌ها با بی‌اعتنایی مردم به آنها، فروکش نکرده بود، امروز به‌جای «نفی خشونت» با ادبیاتی که بوی «بله به خشونت» می‌داد وارد معرکه شده و برای تحمیل خواسته‌های غیرشرعی و غیرعقلی خود وارد عمل می‌شدند. برای اثبات این ادعا کافی است مواضع روزهای آغازین اغتشاشات را با مواضع این روزهایشان مقایسه کند!
و کلام آخر این که «این هنر و معجزه جمهوری اسلامی ایران است که داعش، اپوزیسیون داخلی و خارجی، انواع و اقسام تجزیه‌طلبان کُرد، تُرک، بلوچ، عرب، آمریکا، انگلیس خبیث،
رژیم کودک‌کش اسرائیل و برخی از این مدعیان اصلاحات که بعضا به لحاظ ایدئولوژی و تفکر، اصلا نمی‌توانند کنار هم قرار بگیرند را کنار هم قرار داد!


🔻روزنامه ایران
📍 چرا در دانشگاه فحاشی می‌کنند؟
✍️ کمیل نقی‌پور
یکی از پدیده‌هایی که در وقایع اخیر برای اولین بار اتفاق افتاده است، فحاشی و استفاده از الفاظ بسیار رکیک توسط برخی از حاضرین در دانشگاه‌هاست. تصاویر فحاشی این افراد به صورت گسترده در رسانه‌ها و کانال‌های ضدانقلاب منتشر می‌شود. این الفاظ آنقدر زننده است که برخی از رسانه‌های ضدانقلاب نیز حاضر به پخش کامل آن نیستند. اما چرا در اغتشاشات اخیر شاهد چنین پدیده‌ای بودیم، آن هم در دانشگاه که باید محل تضارب آرا و اندیشه باشد؟ برای پاسخ به این سؤال باید نقشی را که دشمن برای دانشگاه‌ها در این آشوب‌ها طراحی کرده بررسی کرد زیرا دانشگاه دقیقاً همان جایی است که دشمن از آن ضربه خورده است. عمده پیشرفت‌هایی که جمهوری اسلامی طی ۴۳ سال گذشته داشته بر مبنای پیشرفت در حوزه دانش بوده که بستر اصلی آن دانشگاه بوده است. دانشگاه پدیدآورنده ایران هسته‌ای بوده است. دانشگاه پدیدآورنده قدرت موشکی ایران بوده است. این دانشگاه بوده است که ایران را از ورود پزشکان هندی و بنگلادشی بی‌نیاز کرد. این دانشگاه بوده است که جمهوری اسلامی را از واردات بیش از ۹۰ درصد داروها بی‌نیاز کرده است. دانشگاه بوده است که صنعت کشور را در زیر تحریم‌های وحشیانه رشد و نمو داده است. این دانشگاه بوده است که تولید علم ایران را بالاتر از سطح جهانی برده است. دانشگاه، مادر شرکت‌های دانش‌بنیانی است که بر لبه تکنولوژی تولید محصول می‌کنند. دانشگاه، پرورش‌دهنده احمدی‌روشن‌ها و شهریاری‌ها و فخری‌زاده‌ها بوده است. دانشگاه، تیغ برنده جمهوری اسلامی در برابر تحریم‌ها بوده است. دانشگاه در جمهوری اسلامی چنین جایگاه رفیع و حیاتی دارد. دشمن نیز دقیقاً برای ضربه به همین نهاد در کنار ضربه به نهادهای دیگر که در روند دشمنی آنها با جمهوری اسلامی اخلال ایجاد کرده است، برنامه‌ریزی کرده است. بخشی از برنامه‌ریزی دشمن، بهره‌گیری از دانشجوی نخبه ایرانی است که در دانشگاه‌های ایران به درجه‌های بالای تخصص و نخبگی رسیده است. رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیر با نخبگان در این باره فرمودند‌:‌ «دشمن گاهی به ‌عنوان یک چهره علمی جلو می‌آید. بنده خبر دارم؛ اینکه می‌گویم، اطلاع است، حدس و تحلیل نیست. خیلی از این مراکز علمی که دعوت می‌کنند استادها را، گاهی اوقات دانشجوها را، اعضایی که خودشان را در آن هیأت علمی نفوذ داده‌اند، اعضای امنیتی سی‌آی‌ای و موساد و مانند اینها را به ‌عنوان چهره علمی؛ می‌نشینند و ارتباط برقرار می‌کنند. »
البته تلاش دشمن به اینجا ختم نمی‌شود. ایجاد اختلال در روند آموزش و پژوهش نیز یکی دیگر از شیوه‌های دشمن برای درجا زدن علمی جمهوری اسلامی است. در اغتشاشات اخیر تلاش گسترده‌ای صورت گرفت که دانشگاه‌ها برای مدت طولانی تعطیل شوند. کلیدواژه‌هایی چون اعتصاب در دانشگاه و عدم حضور دانشجویان در سر کلاس در کنار تمسخر و آزار و اذیت دانشجویان و اساتیدی که در سر کلاس حاضر می‌شدند و ضریب دادن به این موضوع با پخش گسترده تصاویر و اخبار مرتبط در رسانه‌های ضدانقلاب در راستای همین گزاره قابل تحلیل است. کلاس‌های دانشگاه نیز البته با توجه به جو ملتهب دانشگاه‌ها در روزهای ابتدایی آغاز سال تحصیلی جدید تعطیل شد اما تصمیم دولت بازگشایی هر چه زودتر دانشگاه و بی‌اعتبار کردن ذهنیت «تعطیلی بلندمدت کلاس‌های درس» بود و در نتیجه، از هفته دوم کلاس‌های حضوری دانشگاه از سر گرفته شد.
هرچند پروژه تعطیلی دانشگاه به بهانه مرگ مهسا امینی و اغتشاشات به شکست انجامید اما با ترفند دیگری پیگیری شد؛ رادیکال کردن فضای دانشگاه‌ها با فحاشی‌های بسیار رکیک و همچنین ایجاد زد و خورد و درگیری به بهانه‌های مختلف. در چند روز گذشته شاهد هستیم به شکل بی‌سابقه‌ای فحاشی‌های زننده در تجمعات افرادی که خود را معترض می‌دانند گسترش پیدا کرده است. سردادن فحش‌های رکیک توسط دختران و پسران دانشجو با هدف تحریک طرف مقابل و ایجاد آشوب و درگیری در دانشگاه تاکنون بی‌نتیجه مانده است اما همچنان از سوی این افراد ادامه دارد. البته فحاشی‌های گسترده دلیل دیگری دارد که می‌توان آن را دلیل اصلی این پدیده غیرمعمول دانست و آن بی‌حیثیت کردن نهاد علم در ایران و دانشجوی ایرانی است. قرار است حیثیت دانشگاه از سوی پیاده‌نظام آگاه یا ناآگاه دشمن زیر سؤال رود چون دانشگاه یکی از وجوه حیثیت و آبروی جمهوری اسلامی است. اینکه رسانه‌های ضدانقلاب به صورت گسترده فحاشی‌های رکیک صورت گرفته در محیط دانشگاه را منتشر و به نام دانشجویان فاکتور می‌کنند، بیشتر القاکننده این پیام است که باید فاتحه اعتبار دانشگاه در ایران را خواند و در راستای همین پروژه است که هتاکی‌ها و فحاشی‌ها از دانشگاه شریف که نماد دانشگاه نخبه‌پرور ایران است، شروع می‌شود. قسمت عمده افرادی که شعارهای هتاکانه در محیط دانشگاه سرمی‌دهند دانشجو هستند، اما این افراد هتاک چند درصد دانشگاه به حساب می‌آیند؟‌ مثلاً در دانشگاه شریفی که حدود ۱۵ هزار دانشجو دارد بر اساس آنچه که در فیلم‌ها منتشر شده است حدود ۱۰۰ تا ۲۰۰ نفر فحاشی انجام می‌دهند و بر اساس گفته‌های دانشجویان بخشی از معترضان در زمان هتاکی‌ها، صف خود را از جمعیت هتاک جدا می‌کنند. اما رسانه‌های ضدانقلاب چه تصویری را القا می‌کنند؟‌ تصویر هتاکی و فحاشی «دانشجویان» دانشگاه شریف یا علامه یا تهران ، این گزاره را به مخاطب القا می‌کنند که جمعیت قابل توجهی از دانشجویان یا اکثریت آنان چنین شعاری را سر می‌دهند تا نشان دهند دانشجو و نهاد دانشگاه در جمهوری اسلامی به چنین ابتذالی رسیده است. قدرت القای این پیام چنان بالاست که گزاره « هتاکی و فحاشی مخالفان جمهوری اسلامی » را ذیل گزاره اول یعنی «ابتذال دانشجو و دانشگاه در ایران» قرار می‌دهد.
به بیان دیگر معدود دانشجویان هتاک مهره رسانه‌های ضدانقلاب برای نمایش دادن ابتذال دانش و دانشجو در ایران هستند و با بددهانی و فحاشی خود، دانسته یا ندانسته بی‌اعتباری و ابتذال خود (= دانشجوی ایرانی) را نشان می‌دهند. بی‌حیثیت کردن نهاد علم و دانشجو در ایران هدف بزرگ و مهمی برای دشمن است شاید بزرگ‌تر از تعطیلی کلاس‌های درس و اختلال در فرایند آموزش، بی‌حیثیت کردن نهاد علم و دانشجو برای آنها مهم است زیرا ضربه دشمن از نهاد علم در ایران و دانشجوی ایرانی، بزرگ و مهم بوده است.


🔻روزنامه اعتماد
📍‌ دو رویکرد دو نتیجه
✍️عباس عبدی
بیانیه دو نهاد امنیتی کشور درباره حوادث ۴۰ روز گذشته جای بحث فراوان دارد. در این یادداشت می‌کوشم که یک نکته محوری درباره آن را به نقد و بررسی بگذارم. امیدوارم نویسندگان بیانیه و سایر مقامات محترم این نکته را مورد توجه قرار دهند. این نقد مهمی است و باید پاسخی برای آن داشت.
علت یا علل بیش از ۴۰ روز اعتراضی که هنوز هم فروکش نکرده است و چشم‌انداز آن نیز روشن نیست را چه می‌دانیم؟ رویکرد بیانیه این است که این وضعیت محصول توطئه‌های بیرونی و به‌طور مشخص برنامه‌های رسانه‌ای فرامرزی است. گرچه وجود ضعف‌ها و کاستی‌های داخلی را رد نمی‌کند، ولی آنها را موثر در موضوع نمی‌داند و یک مساله یا موضوع فرعی می‌داند. رویکرد مقابل، دقیقا در جهت عکس است. اصل وجود برنامه‌ها و اقدامات و توطئه بیگانگان را رد نمی‌کند، ولی آن را بسیار فرعی و کم‌اثر می‌داند و علت اصلی را در نقاط ضعف داخلی می‌داند. یکی از مهم‌ترین مصادیق آن نیز، ضعف مفرط رسانه‌ای است که رسانه‌های رسمی داخلی را از کارکرد اصلی خود جدا و به بوق‌های تبلیغاتی تبدیل کرده است. این دو تحلیل از وضعیت موجود، دو نوع رفتار و دو نوع نتیجه راهبردی را به دست می‌دهد.
براساس رویکرد اول، باید فیلتر کرد، پارازیت انداخت، روزنامه‌ها و رسانه‌های وابسته را تقویت کرد، امکانات فراوان به شبه‌رسانه‌های بوق‌واره اختصاص داد. رسانه‌هایی که اخبار و گزارش‌های آنان به درد مردم نمی‌خورد و در خدمت «جنگ روایت‌ها» و مطلوب مقامات بالادست است و هیچ اعتبار و اعتمادی برای حقیقت و مردم ایجاد نمی‌کند، در نتیجه مردم نیز هنگام نیاز، با عبور از فیلترینگ و به جان خریدن امواج پارازیت از موانع می‌گذرند و به اخبار شبکه‌هایی دسترسی پیدا می‌کنند که آن نیز مشکلات خود را دارد و حقیقت و مجاز را باهم مخلوط می‌کنند.
رویکرد دوم دقیقا برعکس عمل می‌کند. نه طرفدار فیلترینگ است و نه پارازیت و اصولا کاری به رسانه‌های فرامرزی یا به قول بیانه‌نویسان رسانه‌های وابسته به سیا و... ندارد، چون طرفدار حقیقت است و معتقد است که می‌توان با تکیه به رسانه‌های داخلی و رقابتی کردن آنها، نیاز رسانه‌ای مردم به حقیقت را در چارچوب قانون و عرف جامعه ایران تامین کرد. در این صورت روزنامه‌نگاران حرفه‌ای کشور جایگاه شایسته خود را نزد مردم و افکار عمومی پیدا می‌کنند و مثل همه ملل دیگر بی‌نیاز از رسانه‌های فرامرزی می‌شوند. اگر در رویکرد اول فشار و تهدید روزنامه‌‌نگار یا بازداشت او ضرورت پیدا می‌کند، در این رویکرد روزنامه‌نگار احساس امنیت و آزادی می‌کند و در چارچوب قانون صدای مردم خواهد شد و مردم نیز به صدایی جز صدای خود گوش نخواهند داد.
این دو رویکرد دو نتیجه مهم دارد؛ نتیجه رویکرد اول، ناامیدی و شکست است. چون چگونه می‌خواهند با عواملی که جملگی در خارج هستند مقابله کنند؟ آن‌هم با زیرساخت‌های ارتباطی که روزبه‌روز پیشرفته‌تر و همگانی‌تر شده و دسترسی به آنها آسان‌تر می‌شود. کافی است که به سرنوشت مقابله با ماهواره و اینترنت مراجعه کنید. اینترنت را بستن چنان پرهزینه است که هیچ مسوولی که ذره‌ای در فکر خدمت به مردم باشد آن را برنمی‌تابد. به علاوه بستن اینترنتی که بیش از ۸۵ درصد افراد بالای ۱۸ سال از آن استفاده می‌کنند که تقریبا به معنای استفاده صددرصدی افراد تحصیلکرده است، چه معنایی جز شکست دارد؟ پس معنای این رویکرد اعلام شکست پیش از قطعی شدن آن است. هیچ نتیجه دیگری از این رویکرد نمی‌توان گرفت.
نتیجه رویکرد دوم، برخلاف اولی است. یعنی اینکه متغیر اصلی و تاثیرگذار در داخل کشور است. کافی است آن را کارآمد کرده و در خدمت مردم و جامعه درآوریم و مردم را بی‌نیاز از گرایش به خارج کنیم. البته این کار مستلزم پرداخت هزینه است و باید ظرفیت انتقادپذیری و اصلاح امور نیز به دست آید و این به نفع همه است.
انتخاب با شماست که کدام نتیجه را می‌پذیرید، هر نتیجه، معادل با انتخاب رویکرد متناظر آن است.


🔻روزنامه آرمان ملی
📍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ فاجعه تلخ‌تر از تلخ در شیراز
✍️ نبی‌اله عشقی ثانی
در جهانی زندگی می‌کنیم که گروه‌هایی تحت لوای دین برای رسیدن به امیال جنون‌آمیزشان درمجامع، مساجد و مکان‌های مقدس دست به جنایات فجیع می‌زنند، در حالی‌که جمع بسیاری به قصد دعا، زیارت و رسیدن به آرامش روح وروان‌شان به آن مکان‌ها پناه برده‌اند تا ساعتی بدور از همه دغدغه‌ها، شور و شرها و خواهش‌های نفسانی دل به‌دلدار سپارند و آرام گیرند. آخرین این فجایع به‌دست فردی فریب خورده و نادان که تسلیم خواسته‌های شیطانی گروهک دین نشناس داعش شده بود در حرم مطهر شاهچراغ شیراز واقع شد. آری دستی از آستین شیطان به‌درآمد، تعدادی از پاک‌ترین انسان‌ها را به شهادت رساند یا مجروح کرد. خدایا این چگونه باوریست؟ این چه فتنه‌ای‌است وچه برداشتی از دین است که جان افراد بی‌گناه را در چنین مکانی مقدس می‌گیرد؟ ظلمی از این بالاتر نیست که کسانی به نام اسلام و اجرای تکلیف مذهبی دست به اقدامی چنین شنیع می‌زنند؟ سوال اصلی این است، چگونه این دژخیمان داعشی می‌توانند بر ذهن وجان افرادی آن چنان نفوذ کنند و بر افکارشان سلطه پیدا کنند وآنان را به تسخیر خود درآورند، به حدی که از جانشان بگذرند و در مقدس‌ترین مکان‌ها به فجیع‌ترین و غیرانسانی‌ترین جنایات دست بزنند و جان افرادی را بگیرند که هرگز آنان را ندیده‌اند و شناختی از آنان ندارند؟ در حالی که هیچ حیوانی چنین نمی‌کند. نگاهی به سابقه گروهک انسان‌کش داعش که مسئولیت این جنایت فجیع را رسما عهده‌دار شده است نشان می‌دهد، این گروه جنایتکار همین چند سال قبل بر بخش‌هایی از عراق وسوریه تسلط یافت وتحت عنوان خلافت امارت شام وعراق اعلام موجودیت کرد. این گروهک در زمان تسلطش بر آن مناطق جنایات غیر قابل باوری انجام داد، دست به قتل عام تعداد بسیاری از مردم سوریه و عراق زد در منطقه کردستان عراق بسیاری از ایزدیان را به شکل فجیع شکنجه نمود، گردن زد و از آن فیلم گرفت و در شبکه‌های خبری جهان نشان داد و به آن افتخار کرد. آثار تاریخی، تمدنی و فرهنگی آن سرزمین‌ها را تخریب کرد تا نشان دهد هیچ باوری به دانش، تمدن و فرهنگ جهانی و ارزش‌های انسانی ندارد. فقط بعد از مداخله برخی از کشورها و به‌خصوص فداکاری و جانفشانی بسیار رزمندگان ایران اسلامی و سردار شهید سهپبد سلیمانی بود که بساط این گروهک انسان کش و ضد بشریت از این مناطق جمع شد ومدتی بعد اعلام شد که رهبرشان نیز کشته شده است. اما پسمانده‌های آنان در برخی نقاط جهان اسلام جای گزیده‌اند و هرازگاهی در منطقه‌ای با انجام جنایتی حضورشان را اعلام می‌کنند یا به دستور برخی قدرت‌ها مرتکب جنایتی مثل حرم شاهچراغ می‌شوند. بلاتردید عامل اصلی این جنایت‌ها که هر از گاهی واقع می‌شود بیسوادی، کم‌خردی و عدم شناخت پیروان این گروه از اصول وفروع دین واهداف مقدس اسلام است وراه برون رفت از آن نیز افزایش شناخت و ارائه آگاهی‌های لازم از اهداف ادیان الهی به‌خصوص اسلام عزیز به مردم جهان است. اگر چه همه مسلمانان مکلفند با مطالعه وتحقیق، شناخت خود را از دین اسلام افزایش دهند. اما آموزش دین شناسی وظیفه بسیار مهمی است که حوزه‌های علمیه، سازمان تبلیغات اسلامی، مجمع تقریب بین مذاهب ودیگر دستگاه‌های مرتبط با مطالعات و تبلیغات دین عهده‌دار آن هستند تا نه تنها در ایران بلکه در سطح جهان، با تبادل نظر و انجام مذاکرات و گفت‌وگو بین فرق و مذاهب اسلام و مباحثه فقهی به یک شناخت واقعی ومورد پذیرش همه فرق دست یابند و پیرایه‌ها از دین بزدایند وبرداشت‌های ناصحیح را که هیچ پایه وبنیان شرعی ندارد و در قرآن مجید نیامده وپذیرفته نشده است را از دین بزدایند وخرافات را برچینند واسلام راستین را آنچنان که واقعیت و شایسته آن است معرفی کنند و اعلام نمایند که انسانیت، محبت، دیگردوستی، مهربانی، احترام به همنوع، پرهیز از خشونت وآزار دیگران و رعایت حقوق و باورهای همه انسان‌ها با هر نژاد و رنگ و مذهبی که باشند، حتی مراقبت از حیوانات از شعائر اصلی اسلام است که باید به آنها عمل شود تا بار دیگر در هیچ جای جهان شاهد چنین جنایاتی به نام اسلام نباشیم. ‌ای شیراز ادیب پرور سرافراز، شهادت فرزندان عزیزت تسلیت باد.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 بیانیه پرابهام
✍️ نادر کریمی‌جونی
بیانیه مشترک دو دستگاه امنیتی کشور که رکن اصلی امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران را تشکیل می‌دهند، اصلا آن چیزی که انتظار می‌رفت نبود. متنی طولانی با محورهای تکراری و گاه متناقض، عبارت سیاسی و غیرحرفه‌ای و توسل به عبارات ژورنالیستی همراه با اتهام‌های تکراری، ممکن است برای بدنه جامعه و کسانی که نگاه ساده‌انگارانه‌ای به رویدادها و اتفاق‌های جامعه دارند، جذاب یا مفید باشد اما کسانی که به مسائل، نگاه عمیق دارند، اخبار روزانه را به دقت و از نزدیک دنبال می‌کنند و با مفاهیم سیاسی و امنیتی آشنا هستند حتما این بیانیه را چندان مفید تشخیص نمی‌دهند. متن طولانی ۲۷ صفحه‌ای که با اضافه شدن منابع به آن، به ۳۰ صفحه افزایش یافته، آیا کارکرد مناسبی دارد؟
نویسندگان بیانیه تلاش کرده‌اند مصادیقی ارائه و برای ادعاهای مطرح در این نوشتار مستندهایی فراهم کنند تا مطلب باورپذیر و قابل قبول به نظر برسد. در وهله نخست نویسندگان این گونه بیانیه‌ها می‌دانند که استفاده مکرر از عبارات و اسامی خارجی شبهه‌عوام‌فریبی ایجاد می‌کند و ممکن است این گونه به نظر برسد که بیانیه با به کار بردن کلمات و نام‌های غیرایرانی خواسته است برای خود هویت‌سازی و اعتبارسازی کند. همه فعالیت‌هایی که بیانیه در مورد عملیات روانی و افکارسازی به طور مشروح و با تفصیل زیاد نگاشته است و همه مواردی که نویسندگان این متن درباره آموزش گرفتن ایرانیان از بیگانگان و ارائه آموزش به برخی ایرانیان ساکن کشور نوشته‌اند، از ابتدای وقوع انقلاب اسلامی در ایران بارها بیان و تکرار شده و در مورد آن هشدار داده شده است. ماجرای شناسایی، دستگیری و زندانی کردن نازنین زاغری تنها یکی از ده‌ها نمونه‌ مشابه در این‌باره است که صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران، بارها درباره آن از زوایای مختلف مستند ساخته و پخش کرده است. در مجموعه تلویزیونی گاندو نیز برخی از این موارد در لابه‌لای قسمت‌ها مورد اشاره قرار گرفته و به همین دلیل اگر نویسندگان بیانیه به جای این شرح مبسوط نقل‌قول‌هایی از سریال گاندو می‌آوردند، احتمالا بیانیه موفق‌تری نگاشته می‌شد. به عنوان یک سند روشن افکارسازی، نویسندگان این بیانیه به افزایش حجم کاربران توئیتر اشاره می‌کنند. آیا آنان نمی‌دانند که به‌جز برخی چهره‌ها، کاربران توئیتر در ایران اندک هستند و این شبکه اجتماعی که در کشورمان مسدود شده، از برد زیادی در میان ایرانیان برخوردار نیست؟ این نویسندگان همچنین به استفاده از هوش مصنوعی در اینستاگرام اشاره می‌کنند و می‌گویند که این شبکه اجتماعی ایرانیان را علیه حاکمیت تحریک کرده است. آیا مقامات فراموش کرده‌اند که اینستاگرام از ابتدا بر استفاده از هوش مصنوعی برای هدایت افکار عمومی در جهان استوار بود و در جریان به قدرت رسیدن دونالد ترامپ در ایالات متحده گفته شد که بخشی از آرای این رییس‌جمهور ایالات‌متحده به وسیله اینستاگرام تامین شده است.
نویسندگان بیانیه باید بدانند که وقتی علاقه در مورد اخبار ناآرامی‌ها در ایران وجود دارد، اینستاگرام این علاقه را تشدید می‌کند و تعمیق می‌دهد همان‌طور که در همه موارد مورد علاقه کاربران چنین کاری انجام می‌دهد.
نویسندگان بیانیه در ابتدای نوشته خود توضیح می‌دهند که چون تمهیدات دشمنان ایران در توسل به تحریم و… کارآمد و موثر نبوده، مقامات امنیتی- اطلاعاتی ایالات‌متحده، انگلستان و اسراییل متوسل به ایجاد ناآرامی و استفاده از تروریست‌های داعشی شده‌اند. اما همین مقامات در میانه مطلب به انتقاد شدید از اعمال تحریم‌هایی که وحشیانه خوانده شده می‌پردازند و می‌گویند که این تحریم‌ها زندگی ایرانیان را دچار اختلال و نابسامانی کرده است. واقعا معلوم نیست که تهیه‌کنندگان این بیانیه در مورد تاثیرگذاری یا عدم تاثیرگذاری تحریم‌های ایالات‌متحده علیه ایران، به جمع‌بندی نهایی رسیده‌اند یا هنوز تردید دارند. علاوه بر این در بیانیه از مطالبه‌سازی کاذب سخن گفته شده و سبب وقوع یا پیدایش ناآرامی‌ها دانسته شده است. اما نویسندگان در هیچ بندی توضیح نمی‌دهند که این مطالبه‌سازی کاذب چیست؟ مصادیق آن کدام است و چگونه در کشور و جامعه ایرانی تظاهر داشته است.
تحلیل‌هایی که در این بیانیه آمده، البته نسبت به آنچه که در شبکه افق صداوسیما پخش می‌شود یا مطالبی که در برنامه «رویای اندلس» شبکه سراسری رادیو روی آنتن می‌رود و یا با آنچه که در میزگردهای شبکه‌های گوناگون سیمای جمهوری اسلامی ایران بیان می‌شود، منطبق است و این سوال را پدید می‌آورد که آیا تهیه‌کنندگان و نویسندگان آن برنامه‌ها، در نوشتن این بیانیه مشارکت داشته‌اند؟
به هر حال بیانیه مشترک وزارت اطلاعات و سازمان اطلاعاتی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، با آنچه انتظار می‌رفت، فاصله ملموسی داشت. نگارنده واقعا نمی‌داند که آیا این بیانیه مانوری تبلیغاتی و برای مصرف عوام تهیه شده است یا اقناع افکار عمومی را هدف قرار داده بود. اگر هدف نگارش و انتشار این بیانیه طولانی، اقناع افکار عمومی بوده باشد، متن حاضر ابهام‌هایی را پدید آورده که بر پیچیدگی‌ها و سوال‌ها اضافه می‌کند.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 خط تولید فقر
✍️ دکتر مرتضی ایمانی‌راد
استمرار سیاست‌های روزمره و اشتباه و اصرار بر آن، اقتصاد ایران را انعطاف‌ناپذیر و سخت کرده است. اقتصاد ایران نرم نیست، سیال نیست، همانند سنگ سخت شده است. به همین دلیل است که سیاست‌های اقتصادی، حتی اگر صحیح هم باشند، کم‌اثر هستند. مهم‌ترین اثر «سخت شدن» اقتصاد ایران، کوچک شدن آن است؛ چون اقتصاد برای رشد و بزرگ شدن نیاز دارد که سرمایه‌گذاری کند، نیروی انسانی جذب کند، شیوه‌های جدید تکنولوژی را بیازماید و به‌کار بگیرد. اینها در شرایطی که اقتصاد ایران سخت شده است، امکان ندارد. به همین دلیل است که رشد پایین در اقتصاد ایران بدیهی و قابل پیش‌بینی شده است.
در واقع شاهد نوعی ایستایی در اقتصاد ایران هستیم. همزمان تورم به همین دلایل گفته‌شده رو به افزایش است. سال‌های طولانی است که تورم بالا در اقتصاد ایران جا خوش کرده است. ایستایی اقتصادی توام با تورم بالا، بیماری مزمن اقتصاد ایران شده است. این بیماری اولین اثری که بر جای می‌گذارد فقر است. کاهش تولید و نداشتن رشد مستمر و در نتیجه کاهش حجم اشتغال یا افزایش محدود آن و همزمان افزایش تورم، آن هم نه برای بازه‌ای کوتاه‌مدت بلکه برای سال‌های متوالی، همانند خوره‌ای به جان سفره مردم افتاده است. افزایش سطح فقر نسبی و فقر مطلق نشان‌دهنده از نفس افتادن رشد اقتصادی و تحلیل رفتن سرمایه از یکسو و پایدار شدن تورم از سوی دیگر است. تا این شکاف درست نشود، اقتصاد ایران به جای اینکه کالا تولید کند، فقر تولید می‌کند.

آمار و تخمین‌ها نشان می‌دهد سطح فقر نسبی به حدود ۱۸میلیون تومان برای یک خانوار معمولی و سطح فقر مطلق به ۱۲میلیون تومان در سال۱۴۰۱ افزایش یافته که نشانگر این واقعیت تلخ است که هر روز عده‌ای زیر خط فقر نسبی و عده‌ای زیر خط فقر مطلق پرتاب می‌شوند. وقتی اقتصاد سخت و انعطاف‌ناپذیر می‌شود فقر در آن لانه می‌کند. فقر با خودش فرهنگ فقر می‌آورد، با خودش سطح تحصیلات و آگاهی محدود و بسته‌ای می‌آورد، با خود آسیب‌های اجتماعی و اقتصادی زیادی می‌آورد. فقر وقتی ساختار پیدا می‌کند، شروع به تخریب بنیان‌های توسعه‌ای جامعه می‌کند که شاید اقتصاد برای خلق آنها دهه‌ها هزینه کرده باشد. فقر در روند حرکت جامعه اختلال ایجاد می‌کند. فقر خودش را بزرگ می‌کند. فقر، فقر می‌آفریند. اگر این روند ادامه یابد، سرمایه اجتماعی تهدید می‌شود. در این شرایط سطح سرمایه اجتماعی لازم برای رشد اقتصادی فراهم نمی‌شود.

برای جلوگیری از این فرآیند خود‌تخریبی، لازم است ابتدا ابعاد، عملکرد و گستردگی فقر توسط سیاستمداران و سیاستگذاران پذیرفته شود. بدون پذیرفتن ابعاد فقر، مسیر بهبود آن ایجاد نمی‌شود. با آمار و اعداد نباید بازی کرد. فقر یک پدیده است. یک پدیده‌ فراگیر اجتماعی-اقتصادی-سیاسی و حتی اکولوژیک که تمام ابعاد جامعه را تحت تاثیر قرار می‌دهد. همراه با پذیرش فقر باید با پوشش آماری گسترده در این زمینه هوشمندسازی شود. در هوشمندسازی این پدیده، دولت می‌تواند با فقر مبارزه‌ای همه‌جانبه را آغاز کند. البته که مبارزه با فقر نیازمند آن است که سیاستگذار، تحولی اساسی در بینش خود نسبت به مسائل مختلف جامعه داشته باشد و باور کند که این وضعیت نتیجه سیاست‌های گذشته خودش بوده است. اگر کاری انجام نشود در آینده‌ای نه چندان دور همه درگیر فقر خواهند شد و تنها حاشیه‌ای باریک از مردم با استفاده از عدم تعادل‌های موجود در اقتصاد می‌توانند از تله فقر رها شوند و به ثروت خود بیفزایند.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین