🔻روزنامه تعادل
📍 احیای تحریمها به جای احیای برجام!
✍️ محسن جلیلوند
پس از صدور قطعنامه اخیر آژانس علیه ایران ابهامات فراوانی میان افکار عمومی کشورمان شکل گرفته است و مردم ایران میخواهند بدانند، پس از این تحرکات سرنوشت برجام، مناسبات اقتصادی ایران و نرخ ارز، انتظارات تورمی و نهایتا وضعیت رفاه و معیشت مردم چه خواهد شد. روز گذشته نیز دو رخداد ویژه با موضوع مذاکرات ایران با غرب به وقوع پیوست؛ از یک طرف خبر رسید که وزیر امور خارجه عمان راهی کشورمان شده است و از سوی دیگر رابرت مالی، نماینده امریکا در امور ایران نیز با اشاره به تصویب قطعنامه ضد ایرانی در شورای حکام آژانس اتمی گفت که اجرای تعهدات پادمانی از سوی ایران یک امر ضروری و فوری است. این دو گزاره نشان میدهد که غرب در مواجهه با ایران دو رویکرد نامتوازن را در پیش گرفته تا در زمان مناسب از آنها بهره جوید. قبل از هر چیز باید توجه داشت که لحن قطعنامه اخیر آژانس آمرانه بود؛ این لحن برخلاف برخی اظهارات آن دسته از کارشناسانی است که معتقدند، قطعنامه آژانس فاقد لحن تنبیهی است و لحن توصیهای دارد. در واقع آژانس از ایران میخواهد که زمینه دستیابی آژانس به سایتها و مناطق مورد نظرش را مطابق پادمان فراهم سازد. بلافاصله پس از این قطعنامه ۳ کشور اروپایی نیز واکنش مکملی نشان داده و از ایران خواستند، نظارتهای پادمانی را بپذیرد. در این بیانیه که روز جمعه منتشر شد، آمده است: «دولت فرانسه، آلمان، انگلیس و امریکا از تصویب قطعنامه شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی درخصوص ایران استقبال میکنند. این قطعنامه در پاسخ به همکاری ناکافی ایران با آژانس بینالمللی انرژی اتمی درخصوص مسائل جدی و حل نشده مرتبط با تعهدات قانونی ایران ذیل توافق پادمانی پیمان عدم اشاعه هستهای تصویب شده است.» پاسخ ایران اما به این قطعنامه و بیانیه، عدم پذیرش و تاکید بر مواضع قبلی بوده است. ایران اعلام کرده در برابر رفتارهای سلبی طرف مقابل عقبنشینی نمیکند و تا زمان مشخص شدن مطالبات برجامیاش، امکان حضور بازرسان آژانس را فراهم نمیکند. وقتی قطعات مختلف پازل را کنار هم قرار میدهیم، متوجه میشویم که امریکا و اروپا در حال پیادهسازی یک سناریوی مشخص علیه ایران هستند. سناریویی که نمونههایی از آن در زمان دولت دهم نیز پیادهسازی شدند؛ برههای که اروپا و امریکا (با رییسجمهور دموکراتی چون اوباما) در کنار هم ایران را ذیل فصل هفتم منشور ملل سازمان ملل قرار دادند. اما باید توجه داشت کار طرف غربی در این برهه بسیار سادهتر است؛ چون این بار، ایران از ذیل فصل هفتم خارج نشده و کافی است یکی از کشورهای اروپایی طرف برجام، مکانیسم ماشه را فعال کند تا دوباره ایران با خطر قرار گرفتن ذیل فصل ۷ قرار بگیرد. وقتی این تصمیم اتخاذ شود به صورت خودکار تحریمهای سازمان ملل و شورای امنیت علیه ایران بازمیگردد و کشورهای مختلف از تجارت و ارتباط با ایران منع میشوند. در این صورت است که حتی چین به عنوان شریک تجاری ایران حاضر نمیشود واگنهای مترو را با قیمتهای گزاف به ایران بفروشد. یا روسیه ترجیح میدهد از تجارت با ایران دوری کند تا از تحریمهای ایران، گرفتاری برایش ایجاد نشود. در این میان برخی رسانههای اصولگرا تصور میکنند با حضور وزیر خارجه عمان در ایران قرار است اتفاق خاصی بیفتد. حضور وزیر خارجه عمان در ایران بیشتر به نفع عمان است تا ایران. در خوشبینانهترین حالت، آمریکا از این طریق به دنبال پیگیری امور زندانیان خود در ایران است، نه چیز دیگری. احیای تحریمهای سازمان ملل به جای احیای برجام برای ایران تبعات منفی فراوانی در پی دارد. طی هفتههای اخیر امریکاییها اعلام کردهاند، رخدادهای اعتراضی ایران را با دقت دنبال میکنند و منتظرند ببینند در عرصه میدانی چه تحولاتی قرار است به وقوع بپیوندد. این متغیر مهم در کنار تحریمهای شورای امنیت به امریکا این فرصت را میدهد که چشماندازی از تغییر را از آینده تصویرسازی کند. ایران اما باید بداند که برای عبور از این بحرانها، نیازمند انعطاف هم در عرصه داخلی و هم در عرصه بینالمللی است. در عرصه داخلی ایران باید اصلاحات مورد نظر مردم و مطالبات آنها را جدی گرفته و به آنها پاسخ بدهد تا غرب نتواند با کارت ناآرامیهای ایران به نفع خود بازی کند. از سوی دیگر در عرصه بینالمللی نیز ایران باید در خواستههایش انعطاف نشان بدهد تا بتواند زمینه احیای برجام و بازگشت به بازار نفت را فراهم کند. نکته مهم اینکه این دو گزاره به طرز عجیبی درهم گره خوردهاند. یعنی ایران برای حل مشکلات داخلیاش نیازمند احیای برجام، بازگشت به بازار نفت و توسعه مناسبات ارتباطی و اقتصادی با جهان پیرامونی است.
از طرف دیگر برای احیای برجام و حل معادلاتش با کشورهای ۱+۴ و امریکا، نیازمند فروکش کردن ناآرامیهای داخلی است. بسیاری از نظریهپردازان برای عبور از این چالش متضاد، رویکرد دیالکتیک معکوس را پیشنهاد میدهند. راهبردی که کمک میکند ایران در یک زمان واحد هم در داخل انعطاف لازم را نشان بدهد و مشکلاتش را پشت شر بگذارد و هم با توجه به توفیق داخلی این فرصت را پیدا میکند که زبان مشترکی برای مفاهمه با غرب پیدا کند. حرکتی که اجرای آن نیازمند یک تصمیم قاطع در عالیترین سطوح تصمیمسازی است. از دست دادن این فرصت اما کلاف پیچیدهای ایجاد میکند که از پس آن ایران هم باید در جبهه داخلی با ناآرامیهای مستمر مواجه شود و هم در عرصه خارجی با خطر مکانیسم ماشه رودررو شود.
🔻روزنامه کیهان
📍 میکشند و عزا میگیرند!
✍️ عباس شمسعلی
طبق روایتى که علامه مجلسى آن را در بحارالانوار(جلد ۳۲، صفحه ۲۶۷، حدیث ۲۰۶) از احتجاج طبرسى نقل کرده است و آیتالله العظمی مکارم شیرازى در جلد ۲ صفحه ۲۴ کتاب پیام امام امیرالمومنین(ع) به آن اشاره کردهاند؛ عمرو بن عاص، روزى به عایشه گفت: «لوددت أنّک قتلت یوم الجمل!، من، دوست داشتم که تو، در روز جنگ جمل کشته شده بودى!» عایشه با تعجب پرسید: «و لم؟
لا أبا لک!» اى بىاصل و نسب! به چه دلیل؟». عمرو عاص در پاسخ گفت: «کنت تموتین بأجلک و تدخلین الجنّه و نجعلک أکبر التّشنیع على علىّ،» تو با مرگ خود، از دنیا مىرفتى و داخل بهشت مىشدى و ما، قتل تو را، بزرگترین دستاویز براى بدگویى به على قرار مىدادیم.» این شرح حالی است از کسانی که جنگ جمل را با برافراشتن پیراهن خونی خلیفه سوم و به بهانه خونخواهی بر امیرالمومنین علی علیهالسلام تحمیل کرده بودند اما وقتی از این فتنه نتیجه مطلوب را نگرفتند، این چنین از اینکه همسر پیامبر اسلام در این جنگ کشته نشد تا خون وی را بهانهای برای جنگ روانی علیه حضرت علی(ع) قرار بدهند حسرت میخورند.
مولای متقیان البته پاسخ قاطعی به جنگ روانی اهل جمل یعنی خونخواهان دروغین خلیفه مقتول دادهاند، آنجا که در مورد آنها فرمودند:«وَ إِنَّهُمْ لَیَطْلُبُونَ حَقّاً هُمْ تَرَکُوهُ وَ دَماً هُمْ سَفَکُوهُ... آنها، حقّى را از من مطالبه مىکنند که خود، آن را ترک گفتهاند و انتقام خونى را مىطلبند که خود، آن را ریختهاند...»
(خطبه ۲۲ نهجالبلاغه).
این روایت و کلام حضرت امیر(ع) نه به قصد قیاس مصادیق با یکدیگر بلکه صرفاً به این منظور نقل شد تا به یاد بیاوریم که از گذشته دور تاکنون جبهه نفاق و فتنهگران دنیاطلب برای رسیدن به خواستههای باطل خود نه از کشتهسازی ابایی داشتهاند و نه از انداختن خون مقتولی که خود دست به آن آلوده کردهاند به گردن طرف مقابل.
این روزها اما شاید خیلی راحتتر میتوان آنچنان فضایی را درک کرد.
طی دو ماهی که از شروع اغتشاشات در کشورمان میگذرد انواع و اقسام تلاش پرحجم آشوبگران و جریان رسانهای معاندان برای انحراف افکار عمومی از طریق دروغ و تهمت و کشتهسازیهای بیاساس را شاهد بودهایم. از فوت مهسا امینی که با وجود نامشخص بودن ابعاد دقیق آن در روزهای اول و در شرایطی که هیچ قرینه مستندی بر غیرطبیعی بودن فوت این دختر جوان وجود نداشت، ناجوانمردانه در یک عملیات روانی و رسانهای پرحجم که متاسفانه برخی از چهرههای سیاسی و رسانههای اصلاحطلب هم به نوعی به آن دامن زدند علت فوت مهسا امینی به دروغ ضرب و شتم توسط پلیس جلوه داده شد. این روایت دروغ بهانهای شد برای استارت اغتشاشاتی که بنابر شواهد؛ ماهها برای آن برنامهریزی شده بود.
هرچند ویدئوی منتشرشده از لحظه ایست قلبی مهسا امینی تا حد زیادی این ادعای دروغ را پاسخ داد اما جریان نفاق بنایی برای قانع شدن نداشت و هدفش چیز دیگری بود. بعدها نیز که در اقدامی کمنظیر با تشکیل کمیتهای از ۲۰ متخصص و گزارش موشکافانه و کارشناسی پزشکی قانونی مشخص شد که آن مرحومه بر اثر مرگ طبیعی و نه ضربه وارده جان باخته و اسناد علمی و پزشکی بیماری و سابقه جراحی در دوران کودکی وی نیز منتشر شد و حتی پدر این دختر نیز برخلاف ادعاهای بیسند ابتدایی و کتمان بیماری فرزندش پذیرفت که ضربهای به سر وی وارد نشده و سابقه بیماری هم داشته، اصرار بر ادعای دروغ شبکههای معاند ادامه پیدا کرد.
در جریان تجمعات ایجاد شده در شهرها و اقدامات تخریبی و آشوبگرانه بعدی که به ظاهر به بهانه مرگ یک دختر جوان اما در واقع برای اجرای دستور و تاکتیک طراحی شده از سوی سرویسهای اطلاعاتی موساد و سیا و... شکل میگرفت وقتی اثر مانور روی مرگ مهسا کمرنگ شد و مردم بسیاری دلایل علمی و گزارش پزشکی قانونی را پذیرفته بودند، نیاز آشوبگران و صاحبکارانشان برای گرم نگه داشتن تنور اغتشاش باعث شد تا هر از گاهی با طرح نامهایی جدید همچون نیکا، سارینا، اسرا، آیلار و مائده و... که طبق شواهد متقن و مستندات روشن به علتهای دیگری همچون سقوط از ارتفاع یا تصادف رانندگی و آنفلوانزا و... جان باخته بودند و ادعای بیسند ارتباط مرگ آنها در اغتشاشات به این بازی کثیف ادامه دهند. حتی در چند مورد دختران و پسرانی که تصویر و نام آنها بهعنوان جانباختگان اغتشاشات توسط رسانهها و شبکههای اجتماعی معاند منتشر شده بود با انتشار ویدئو و مصاحبه اعلام کردند که زنده هستند! یکی از فوتشدگان ساختگی هم چند روز بعد در جلسه دادگاه به دروغهایی که درباره او گفته بودند اشاره کرد!
عجیب آنکه هیچ وقت هیچ تصویر یا شواهدی از اینکه این افراد مورد ادعا در صحنه اغتشاشات جان خود را از دست دادهاند یا تیر خوردهاند ارائه نشد آن هم در عصری که هر اتفاقی در یک لحظه در فضای مجازی منتشر میشود.
چند روزی هم هست که معاندان به رسم دیرین منافقان و فاسقان با خون مردم بیگناهی که در حملات تروریستی نشأتگرفته از اغتشاشات جان خود را از دست دادند مشغول بازی هستند و شهادت آنها را به دروغ به نظام نسبت میدهند.
حتی وقتی داعش جنایتکار مسئولیت حمله تروریستی حرم شاهچراغ(ع) را رسماً پذیرفت باز هم از دروغپردازیهای خود دست برنداشتند.
حادثه تلخ تروریستی غروب چهارشنبه در ایذه که منجر به شهادت و مجروح شدن عدهای از مردم و نیروهای مدافع امنیت شد نیز آخرین پرده از جنگ روانی رسوا و دروغپردازی معاندان و آشوبگران در نسبت دادن این جنایت به نظام که در جریان فراخوان خود آنها رخ داده بود به شمار میآید.
این تهمتها به نظامی است که قریب ۶۰ روز است با خویشتنداری از برخورد خشن با آشوبگران دهها نفر از بهترین فرزندان خود از بسیجی و طلبه و پاسدار و پلیس را فدا کرده است تا صف حق و باطل جدا شود.
اتفاقاً این روزها و پس از جنایتهای متعدد اغتشاشگران تروریست در به شهادت رساندن فجیع جوانان مظلوم مدافع امنیت که برخی از تصاویر آن هم منتشر شده است این موضوع که چرا نیروهای پلیس و بسیج و سپاه با دست خالی و تنها با باتوم و نهایتاً پینتبال در برابر تروریستهای داعشمسلک مسلح به قمه و قداره و سلاح گرم روانه میدان میشوند مورد انتقاد گسترده مردم قرار گرفته است.
در همین ماجرای ایذه؛ در رسوایی این دروغپردازان منافق همین بس که وجود ماموران بدون سلاح در بین آسیبدیدگان تیراندازی تروریستها خود گواه اصل ماجراست. از طرفی چطور میشود که حسابهای کاربری وابسته به آشوبگران لحظاتی پس از حادثه ایذه نسبت به هدف قرار گرفتن نیروهای مدافع امنیت ابراز خوشحالی میکنند اما بلافاصله پس از اینکه مشخص میشود در این تیراندازی کودکی هم جانباخته دقیقا همان حسابها و صفحات که تا لحظاتی قبل وقوع این تیراندازی را به هم تبریک میگفتند خونخواه و عزادار کودکی میشوند که خود آن را پرپر کردهاند؟
چطور میشود که همزمان با این حادثه در اتفاقی مشابه در اصفهان نیروهای بسیج و پلیس هدف تیراندازی موتورسواران مسلح تروریست قرار میگیرند و تعدادی به شهادت میرسند اما حادثه ایذه کار نظام است و حادثه اصفهان نه؟ چون اینجا لاشخورهای تروریست پیکر کودکی را که خود جانش را گرفتهاند برای بزم پلیدشان مناسب دیدهاند.
از آشوبگرانی که براساس تصاویر اخیر شهر کامیاران خود به راحتی به نیروهای همفکرشان از فاصله نزدیک شلیک میکنند تا چرخ کشتهسازی متوقف نشود انتظاری نیست، عجیب آنکه در این میان برخی سلبریتیها و چهرههای مطرود سیاسی که مدتهاست در زمین دشمن مشغول بازی شدهاند هم با تکرار دروغ نسبت دادن شهادت مردم و کودک ایذهای به نظام مشغول خوشخدمتی به اربابان خود هستند.
کسانی که باید تکلیف خود با دشمنان مسلح یورش آورده به امنیت و ناموس مردم را روشن کنند؛ یا عملا اعلام کنند که جزو آنها هستند یا با صراحت از آنها تبرئه بجویند و جنایتهای آنها را محکوم کنند. چطور است هنگامی که امثال آرمان علیوردی، روحاله عجمیان و دهها شهید مدافع امنیت دیگر که برای حفاظت از نظم شهر و امنیت مردم با دست خالی و با سپر کردن جسم خود مقابل اغتشاشگران ایستادند و به سختترین وضعیت به شهادت رسیدند این چهرههای سیاسی و ورزشی و سینمایی و... به روی دوروی خود هم نیاوردند تا با یک تسلیت یا محکومیت و همدردی، اندک فاصلهگذاری حتی ظاهری بین خود و آشوبگران ترسیم کنند؟
البته این مدعیان ظاهری انسانیت وقتی حکم قصاص قاتلان شهدای امنیت صادر شود در قالب انسان دوستی وارد معرکه میشوند و باز هم به دفاع از قاتلان و جنایتکاران میپردازند. این اولینبار نیست؛ از موج حمایتی از «نوید افکاری» که خود به صراحت به قتل یک انسان بیگناه در شیراز اعتراف کرد تا دفاع از «محمد ثلاث» از دراویش گنابادی که در ماجرای خیابان پاسداران با اتوبوس به صف نیروهای پلیس زد و چند نفر را به شهادت رساند و با صراحت هم به آن اعتراف کرد در کارنامه این چهرههای کاسب انسانیت وجود دارد.
اما این جماعت باید پاسخ دهند که چرا همیشه جهت انسانیتشان به سمت قاتلها و جنایتکارهاست؟ آن سلبریتی دستچندم که این روزها مدعی «نه به اعدام» قاتلان مدافعان امنیت شده است فراموش کرده است وقتی دزد گوشی همراه دختر نوجوانش را در اداره آگاهی روبهرویش نشانده بودند و وی با خشم و داد و فریاد به سمت دزد حملهور شده بود اگر ماموران پلیس جلوی این آقا را نگرفته بودند چه میشد؟ حالا وی که به خاطر استرس وارده به دخترش در جریان دزدی گوشی او چنان فریاد میکشید، با بستن چشم خود بر زجر خانواده شهدای مدافع امنیت، اهل گذشت از قاتلان جوانان مردم شده است؟
قطعاً ورود جوانان فریبخورده در جنگ روانی و روایت دشمن به میدان اغتشاش برای همه ناخوشایند و ناراحتکننده است و ناراحتکنندهتر احتمال آلوده شدن دست برخی از آنها به خون افراد بیگناه در این آشوبهاست، اما این چهرههای سیاسی و سلبریتیهای مدعی انسانیت باید پاسخ دهند چه کسانی با دروغ پرحجم و القائات هدفمند و مورد رضایت دشمن این جوانها را تحریک کردند و به خیابان آوردند که خدای نکرده برخی از آنها بر اثر جو سنگین القایی و فریب دشمن و پادوهای خوشخدمت آن حالا قاتل شده باشند و مستوجب مجازات؟ این حضرات به نقش خود در این ماجرا فکر کردهاند؟ اصلا این افراد از کجا خط میگیرند؟ آیا حمایت پرحجم آنها از قاتلان و تروریستها نوعی تقسیم کار دیکتهشده است؟ آیا این حمایت احتمال تکرار جنایتهای دیگر را بیشتر نمیکند؟
این روزها به لطف و مدد الهی میگذرد اما این آشوبها و جنایتهای غیرانسانی رخ داده در متن آن یکبار دیگر چهره منافقان و مدعیان ریاکار و دروغین انسانیت را برای مردم نمایان کرد.
🔻روزنامه اطلاعات
📍 دو سال آینده!
✍️ ابوالقاسم قاسمزاده
انتخابات میان دورهای کنگره آمریکا (مجلس و سنا) پایان یافت. نتیجه این انتخابات برای هر دو حزب حاکم در آمریکا (جمهوریخواه و دمکرات) نه تنها از اهمیت خاصی برخوردار بود، که آن را نقطه عطفی برای انتخابات ریاست جمهوری آینده آمریکا ارزیابی کردهاند؛ زیرا از پایان یکسال دیگر جریان رقابتهای حزبی و معرفی نامزد انتخاباتی ریاست جمهوری کلید میخورد. از هم اکنون «بایدن» خود را پیروز در این انتخابات میخواند، زیرا با اختلاف چند رأی، پیروزی در مجلس سنا را به دست آورده است. او میداند که مجلس سنا مرکزیت محوری در تبیین و اجرای سیاست خارجی آمریکا دارد. در مجلس نمایندگان نیز با اختلاف کمتر از ۱۲ رأی، جمهوریخواهان خود را پیروز این انتخابات مینامند؛ آن هم در حالی که از هم اکنون «ترامپ» بار دیگر خود را نامزد ریاست جمهوری معرفی کرده و مبارزات انتخاباتیاش را آغاز کرده است. بایدن نیز رسماً اعلام کرد که برای چهار سال دیگر در انتخابات ریاست جمهوری حضور خواهد داشت. بخت ترامپ با پروندههای متعدد قضایی ناشی از پایان بحران آفرینیها در زمان ریاست جمهوریاش، همچنان در داخل آمریکا و به ویژه از سوی مجامع حقوقی و علیالخصوص رسانههای این کشور مورد سوال بسیار و تردید است. اما ترامپ قصد دارد حتی اگر از سوی حزبش (جمهوریخواهان) تأیید نشود، به صورت انفرادی مبارزه انتخاباتی ریاست جمهوری آینده را مدیریت کند!
برای بایدن نیز دو سال آینده از دوران چهار ساله ریاست جمهوریاش، جادهای دشوار و ناهموار از لحاظ مدیریت داخلی آمریکا، به ویژه به لحاظ اقتصادی و تا حدودی مشکلات پیچیده فرهنگی ـ سیاسی در پیش است؛ به اضافه مدیریت چند بحران کنونی در صحنه بینالمللی و منطقهای از جمله ادامه جنگ در اوکراین که لاجرم روابط تیره واشنگتن ـ مسکو را در پی دارد. همچنین روابط آمریکا و چین بر سر اختلافهای ناشی از بحرانی که در تایوان با پکن پیدا کرده است، ادامه یافته است. بحران زدگی اقتصادی ـ مالی در اروپا، به ویژه در سه کشور انگلیس، فرانسه و آلمان، دو سال آینده از مدیریت ریاست جمهوری بایدن در کاخ سفید را در سیطره خود قرار خواهد داد. بر این فهرست میتوان افزود: ادامه بحران در افغانستان و تاریکی دورنمای آن، همچنین انتخاب «نتانیاهو» به نخست وزیری اسرائیل که سابقه همسویی نزدیک با ترامپ دارد و تفاوتها و تضادهایش با «بایدن» در تبیین قدرت در خاورمیانه. در حوزه خاورمیانه، بایدن با ایران و عربستان (بن سلطان) نیز مشکلات عدیدهای در پیشبرد طرحهای خود در دوسال آتی خواهد داشت. این مجموعه از اوضاع بینالمللی چه از نظر سیاسی یا اقتصادی و کنشها و واکنشهای دولتها حکایت میکند. دو سال آینده که پایان دوره چهارساله اول بایدن است، صورت مسأله انواع و اقسام مشکلات و بحرانها چه در سطوح منطقهای یا بینالمللی همچنان در مدیریت کاخ سفید، لاجرم در مسکو و پکن نیز دو سال سخت و بسیار پیچیده و البته خطرناکی را رقم میزند.
اغلب سیاستمداران و اصحاب تحلیلگر سیاسی در رسانههای جهان، دیدار چهره به چهره رهبران چین (شی جین پیگ) و رئیس جمهوری آمریکا (بایدن) در «بالی» اندونزی رانه تنها خبرساز، که نقطه عطفی جدید در روابط واشنگتن ـ پکن میدانند. خواست دولت چین از زبان سخنگوی وزارت خارجه این کشور که قبل از گفتگوهای دو رئیس جمهور بیان شد، این بود:«… از زمان ریاست جمهوری «بایدن» و «شی» از ژانویه ۲۰۲۱، در پنج تماس تلفنی یا ویدئویی، گفتگو داشتهاند. آخرین بار در دوران دولت اوباما، زمانی که بایدن معاون رئیس جمهوری بود، دیدار کردند. کاخ سفید اعلام کرد که این امید وجود دارد که این دیدار بتواند به رابطه پایدارتر بین دو اقتصاد بزرگ جهان منجر شود.» سخنگوی وزارت خارجه چین گفت: «از دولت بایدن میخواهیم که تجارت را «سیاسی سازی» نکند و حاکمیت پکن بر تایوان را بپذیرد. پکن همچنین از واشنگتن میخواهد که تعرفههای اعمال شده توسط دونالد ترامپ در سال ۲۰۱۹ را لغو کند و محدودیتهای دسترسی چین به تراشهها و سایر فناوریها آمریکا را کاهش دهد.»
از سوی دیگر اعلام شد که بایدن نیز از پکن خواسته است تا رویکرد قاطعانهتری در قبال جنگ روسیه در اوکراین اتخاذ کند. رسانهها بعد از این دیدار نوشتند:«رهبر چین تا حد زیادی از انتقاد علنی از اقدامات رئیس جمهوری روسیه خودداری کرده است و پکن در برخی رأیگیریهای مهم سازمان ملل (در قبال برخی تحولات مرتبط با روسیه) رأی ممتنع یا مخالف داده است.
دیدار «بایدن» و «شی» رؤسای جمهوری آمریکا و چین از نگاه اغلب تحلیلگران رسانهها بر این استوار است که بایدن همچنان بر این باور راهبردی خود پای خواهد فشرد:«چین رقیب ماست و روسیه دشمن ما»! با «رقیب» برای مصالحه طرفینی گفتگو باید کرد و با «دشمن»، رویارویی نظامی.
در تشریح این استراتژی آمریکا که اکنون سه کشور اصلی اروپا (انگلیس، فرانسه و آلمان) نیز با بایدن همسو و همراه شدهاند، دیپلمات پیشین ایران دکتر سید حسین موسویان، مقالهای گزارشی ـ تحلیلی با عنوان «تأثیر انتخابات اخیر آمریکا بر ایران» در روز سهشنبه ۲۴ آبان ماه ۱۴۰۱ در روزنامه «دنیای اقتصاد» دارد که خوانندگان محک را به مطالعه آن دعوت میکنم.
وی در پایان سخن با بررسی میدانی اوضاع کنونی، نوشته است: «… واقعیتهای فوق نشان میدهد که شرایط سختی پیش روی ایران است و تصمیم گیرندگان ایران باید تصمیمات درست، شجاعانه و مهمی در بهبود اوضاع داخلی و سیاست خارجی اتخاذ کنند.» واقعیتها در صحنه بینالمللی و به ویژه منطقهای نشان میدهد که در دوسال آینده با درنظر گرفتن نتیجه انتخابات کنگره در آمریکا و باز آمدن دوباره «نتانیاهو» به صحنه اسرائیل، و حاکمیت «بن سلمان» بر عربستان سعودی وهمسویی ضدایرانی (آمریکا، اروپا و اسرائیل)، اوضاع برای ما سختتر و بسیار پیچیدهتر خواهد شد.
🔻روزنامه اعتماد
📍 همه چیز زیر سایه بدگمانی سیاسی
✍️ عباس عبدی
یکی از بیماریهای روانی تا حدی شایع میان افراد «بدگمانی» یا همان «پارانویا» است که در برخی افراد به صورت حاد و در بسیاری نیز در حد متوسط و کم وجود دارد. نشانه این بیماری که ناشی از فقدان اعتمادبه نفس و شاید ترس باشد، وجود این تصور است که دیگران در حال یا درصدد توطئهچینی علیه فرد هستند. فرد بدگمان، حتی کارهای عادی و طبیعی دیگران را امری تهاجمی و توطئهاندیشانه علیه خود میداند. مصداق قرآنی آن در آیه «یحسبون کل صیحه علیهم» است که در واقع هر صدایی را علیه خود میپندارند، درحالی که اساسا چنین نیست. این بیماری موجب میشود که فرد دنبال شواهد سست و بیپایه برای تایید نگاه خودش باشد و به هر مورد و شاهد حتی ضعیفی هم چنگ بزند. همچنین همه شواهد مخالف تصور خود را، نادیده میگیرد. افراد مبتلا به این بیماری به دیگران بیاعتماد هستند، از همه متوقع هستند. بدون اینکه حقی برای توقع و انتظارات دیگران قائل شوند، اهل سازش و تفاهم نیستند، تهاجمی برخورد میکنند، درحالی که در بنیان خود بسیار تدافعی هستند. این روزها که شاهد وضعیت اعتراضی هستیم، به عللی مصادیق چنین ناهنجاری عود میکند. برای نمونه دستاندرکاران سریال «شبکه مخفی زنان» به اتهام زمینهچینی برای اعتراضات اخیر احضار شدهاند! البته تردیدی نیست که این اتهام در فرآیند دادرسی با صدور حکم برائت یا عدم پذیرش اتهام، مختومه خواهد شد، ولی آن فرد یا نهادی که چنین شکایتی را به دادسرا برده است، مصداق روشنی از غلبه بدگمانی سیاسی بر ذهنیت او است. چگونه ممکن است که سریالی در گذشته تولید و پخش شده باشد و بعدا متهم به شکلگیری رفتاری مشابه اعتراضات اخیر در آینده شود؟ اگر قرار باشد که اینگونه استدلال کنیم، باید تمامی کتابهای درسی را که درباره انقلاب و رفتارهای مردم در انقلاب نوشتهاند را متهم ردیف اول دانست، چون اتفاقا دانشآموزان را تحریک به انجام چنین رفتارهایی میکند و حتی آنان را آموزش نیز میدهد.
بدگمانی سیاسی لزوما به معنای آن نیست که همه آنچه که فکر میکنند توهم و خیال است چه بسا مواردی هم درست است، ولی دیدن بخشی از واقعیت و ندیدن بخش دیگر نیز مصداقی از بدگمانی است. برای نمونه اینکه بیگانگان در جریانات اخیر ایران فعال هستند، تردیدی نیست و حتی میتوان گفت که این حضور مداخلهجویانه بینظیر است و در این هم بحث چندانی نیست، ولی فرد بدگمان، اعتراضات را به کلی به حضور خارجی تقلیل میدهد، درحالی که بیگانگان نیز در زمینی دانهریزی میکنند که قابلیت کشت داشته باشد و اهمیت موضوع وجود همین زمین و استعداد آن برای محصولدهی است. مشکل امروز ما این است که بدگمانی ما را به بیراهه میبرد و از درک واقعیت دور میکند. بدگمانی باید با دو گزاره مهم اصلاح شود؛ اول، وجود زمینههای مساعد برای معترض شدن مردم و دوم، بیتوجهی تاریخی و بینیازی از شناخت این پدیده از سوی حکومت است.
در میان این دو واقعیت، حضور و دخالت بیگانگان امری فرعی محسوب میشود که حتی اگر دخالت هم نکنند، دیر یا زود بحران داخلی به نحو دیگری خود را نشان خواهد داد. این به معنای نادیده گرفتن نقش عامل خارجی نیست، بلکه به معنای توجه به اهمیت عینی هر عامل است. این مثل آن است که ما چند مواد آتشزا را در یک جا انبار کنیم و ملاحظات امنیتی را به کلی نادیده بگیریم، درحالی که هر اتصال برقی یا بیاحتیاطی کوچک یک نفر یا حتی تعمد دیگران میتواند آن انبار را منفجر کند. مساله اصلی مانع شدن از وجود و شکلگیری چنین انبارهایی است.
راهحل مواجهه با اعتراضات اخیر، دور شدن از بدگمانی افراطی است. این به معنای خوشخیالی نیست، بلکه به معنای التزام داشتن به تحلیل علمی و شواهد روشن از رفتار مردم است. نمیتوانیم هر کسی که معترض است را یا مزدور خطاب کنیم، یا فریبخورده. چنین رویکردی ممکن است بحران را تعمیق و معترضان را عصبانیتر کند.
🔻روزنامه آرمان ملی
📍 قطعنامه شورای حکام؛ نشانه پایان انعطاف
✍️ یوسف مولایی
قطعنامههای شورای امنیت همواره به منظور ارسال پرونده کشورها به شورای امنیت نیست. گاهی این قطعنامهها جنبه هشدار دارد. در دو نشست قبلی آژانس از رفتار ایران انتقاداتی صورت گرفت و انتقاداتی به منظور عدم همکاری با آژانس و فراهم نشدن امکان دسترسی آژانس به سایتهایی که آژانس مدعی بود که در آن فعالیتهایی صورت گرفته انجام شد؛ اما ایران در ارتباط با آن توضیحی به آژانس نداد. از این جهت بود که پس از نارضایتی آژانس از کمکاری تهران در تعامل با آژانس و تحریکات و فشارهای غربیها در نهایت شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی قطعنامه سوم خود را علیه ایران صادر کرد. لذا حتی اگر شرایط سیاسی هم تغییر نمیکرد قطعنامه صادر شده علیه ایران در شورای حکام تا حدودی قابل پیش بینی بود. البته احتمالا مسائل داخلی ایران موجب شده مواضع اروپاییها علیه تهران تندتر شود اما ظاهر قضیه فنی است و مدعی هستند که ایران در مورد مسائل پادمانی توضیحی به آژانس نمیدهد. سه سایت در این زمینه مد نظر است و چون ایران در این زمینه همکاری نکرده است ایران را مستعد برخورد دانستهاند. اگر شرایط عادی بود و در تهران مشکلاتی وجود نداشت احتمال اینکه این رخداد در آژانس علیه ایران ایجاد نشود، دور از ذهن بود. زیرا به هر طریق اروپاییها به گونهای تصمیم میگیرند که حاشیهها نیز بر متن برای آنها تاثیرگذار است. شاهد بودیم که جز چین و روسیه همه کشورهای موثر به این قطعنامه رأی دادند. البته اروپاییها به ایران فشارهایی آورده بودند که موارد اختلافی با آژانس را حل کند از سوی دیگر ایران هم به منظور بازگشت به برجام ضمانتهایی از آژانس بینالمللی انرژی اتمی درخواست کرده بود که در برابر این خواسته آنها نیز مساله پادمان را برجسته میکردند. از جمله علتهای این قطعنامه این بود که پادمان با مسائل سیاسی و مسائل حقوق بشری ادغام شد و انگیزه در اروپاییها به منظور توافق با تهران کاهش یافته است. از قرار معلوم آنها نمیخواهند مانند گذشته در برابر ایران انعطاف نشان دهند. از سوی دیگر ایران هم اوقات مناسبی داشت تا از آن استفاده کرده و برجام احیا شود، اما این زمانها از دست رفت و کارشناسان در این ارتباط مدام هشدار دادند. ایران در ارزشگذاری برای پیشرفت در پرونده هستهای دچار اشتباههای محاسباتی شد و اکنون میبینیم که بازگشت به برجام در مقایسه با گذشته سختتر شده است تا بتواند به احیای برجام امیدوارتر باشد. البته اگر سخنان سفیر روسیه درست باشد و در آینده شاهد حضور اعضای آژانس در ایران باشیم آنگاه میتوان این احتمال را داد که بخشی از ابهامات آژانس در نتیجه مذاکرات در ایران حل شود. البته صفبندی سیاسی در ارجاع پرونده هستهای ایران مهم است و اگر نوعی اجماع هم در این ارتباط باشد شرایط سختتر هم خواهد بود. البته اگر ایران این مذاکرات را آغاز کند و به سمت حل مسائل حرکت کنیم آنگاه ایران میتواند امیدوار باشد. از طرفی شرایط داخلی ایران یک متغیر برای غربیها به حساب میآید و اگر تهران بخواهد در پرونده هستهای به دستاوردی برسد در ابتدا باید نوعی آرامش در داخل ایجاد کرده و در مورد مسائل داخلی باید مدیریت ویژهای داشته باشد. ایران دچار اشتباه محاسباتی شد زیرا اینگونه تحلیل میکرد که جنگ اوکراین موجب خواهد شد اروپا به ذخایر ایران نیاز داشته باشد، اما شاهد بودیم که اینگونه نشد و این وزنه از دسترس ایران خارج شد. از این رو میتوان چنین تحلیل کرد که برجام با شرایطی که وجود داشت فعلا قابل دسترس نیست و باید به منظور احیای برجام طرحی نو در انداخت که آن هم در ابتدا مستلزم ایجاد شرایط بهتری در ایران و مدیریت کشور و ایجاد آرامش در درون ایران است. این مورد را میتوان در تصمیمگیریهای غربیها در آینده در ارتباط با برجام مشاهده کرد.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 آزادی فراتر از هر مقوله دیگر
✍️ محمدصادق جنانصفت
شهروندان ایران تنها به این دلیل که در دهههای پرشمار سپریشده به هر دلیل با فایدههای مقوله ارزشمند آزادی در نظر و در عمل آشنایی لازم و کافی به دست نیاوردهاند، درباره این عنصر نیرومند و پیشبرنده جامعههای انسانی کمتر میدانند. این اندک فهمی از مزیتهای مقوله بسیار نیرومند آزادی حتی در میان سیاستمداران و مدیران اقتصادی و سیاسی کشور نیز با کمال وضوح دیده میشود. نزد سیاستورزان ایرانی که منافع گروهی و باندی و جناحی و حکومتی آنها اقتضا میکند، آزادی مقولهای است که در برخی از رفتارهای آدمیان و گروههای انسانی نمود پیدا میکند و عموما نیز آن را به آزادی در پوشش و رفتار با دیگران خلاصه میکنند. اما واقعیت آزادی بسیار فراتر از این تصورات کوتهبینانه و خام است. آزادی یک کالای لوکس برای اشراف و صاحبان قدرت نیست بلکه یک نیروی پایانناپذیر برای آزادسازی ذهن آدمی از هر اندیشه دگم و بازدارنده است. واقعیت این است که ذهن انسان در صورت وجود آزادی کامل میتواند راههای پیشرفت برای آدمیان و نیز جامعههای انسانی را هموار کند و شهروندان هر جامعه دارای نعمت آزادی را به رفاه مادی و نیز آرامش فکر و خیال برساند.
اگرچه مقوله آزادی به مثابه یک نهاد و به دلیل نیروی آزادیبخشی که در ذات خود دارد در تاریخ با سرکوبهای شدید و پرشمار روبهرو شده و هنوز نیز مستبدان عالم از رهبران سیاسی و دارندگان اندیشههای جزمی و منجمد این نهاد را سرکوب کرده و به بیراهه میکشانند اما تجربه نشان داده است این نیروی پیشبرنده تاریخ انسانی از همه بندهای زورمداران رهایی را تجربه کرده و روزبهروز بر شیفتگان آن افزوده میشود.
برای اینکه مفهوم فایده آزادی را بهتر درک کنیم میتوانیم به تاریخ معاصر رجوع کنیم. تاریخ ۳۰۰ سال تازهسپریشده جوامع انسانی نشان میدهد هر جامعهای به هر میزانی که از نیروی آزادی در سیاست، در امور اجتماعی و در اقتصاد بیشتر استفاده کرده و آزادی را به مثابه اصل و محور همه نوع قانونگذاری و فعالیت قرار داده است از لحاظ معنوی و مادی در صف جلو ایستاده است. کشورهای غرب اروپا (آمریکا، ژاپن، استرالیا و کانادا) را با کشورهای دیگر مقایسه کنید. آمریکا الان در کجای قدرت جهان ایستاده است و آمریکای جنوبی در کجا؟ کرهجنوبی در کجای بلندای اقتصاد ایستاده و کره شمالی در کجا؟ شیلی و کوبا را مقایسه کنید و این را ادامه دهید و ببینید که آزادی چه پیامدهای مبارکی دارد.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 خباز خاص غزنین
✍️ دکتر حسین عباسی
«در غزنین خبازان در دکانها ببستند و نان عزیز و نایافت شد و غربا و درویشان در رنج افتادند و به تظلم به درگاه شدند و پیش سلطان ابراهیم از نانوایان بنالیدند. فرمود تا همه را حاضر کردند. گفت چرا نان تنگ کردهاید. گفتند هر باری گندم و آرد که در این شهر میآرند نانوای تو میخرد و در انبار میکند و میگوید فرمان چنین است و ما را نمیگذارد که یک من بار بخریم. سلطان بفرمود تا خباز خاص را بیاوردند و در زیر پای پیل افگندند. چون بمرد بر دندان پیل ببستند و در شهر بگردانیدند و بر وی منادی کردند که هر کس در دکان بازنگشاید از نانبایان، با او همین کنیم و انبارش خرج کردند. نماز شام بر درِ هر دکانی پنجاه من نان بمانده بود و کس نمیخرید.»
حدود هزار سال پیش، خواجه نظام الملک طوسی، این حکایت را نقل میکند تا گوشزد کند که دراز دستی عُمّال نتیجهای جز فقر و فلاکت مردم ندارد. تفسیر این حکایت به زبان اقتصاد امروزی این است که انحصاری که «خباز خاص» ایجاد کرده بود، باعث نایاب شدن و گران شدن نان و در رنج افتادن مردم، بهویژه ضعیفان شده بود.
اقتصاد ایران از مشکلات متعددی رنج میبرد. شاخصهای چندی را میتوان برای توصیف وضع اقتصادی استفاده کرد؛ ولی اگر بخواهیم آنها را در یک متغیر خلاصه کنیم، آن متغیر رشد اقتصادی است. تولید اقتصادی در ایران در طول یک دهه گذشته تقریبا رشدی نداشته و این امر در نهایت خود را در قالب کاهش رفاه بیشتر مردم نشان داده است. کاهش رشد اقتصادی نتیجه قطع ارتباط با دنیا از یکسو و سیاستهای اقتصادی نامناسب از سوی دیگر بوده است. اگر بنا بر این است که بهبودی حاصل شود، هر دو جنبه باید دچار تحول اساسی شود. آنچه در اینجا مایلم به آن بپردازم، نحوه نگرش به سیاستهای اقتصادی و به نوعی تعریف قطبنمای اقتصادی است که بدون آن اقتصاد ایران قادر به حرکت صحیح نخواهد بود، حتی اگر در ارتباطات بینالمللی هم گشایشی حاصل شود.
اقتصاد ایران آکنده از امتیازات و انحصارات کوچک و بزرگ است که قدرت تولید کارآمد اقتصاد را تضعیف کرده است. کاهش امتیازات و انحصارها و در نتیجه رقابتی شدن بازارها باید مانند عقربه قطبنمایی باشد که جهت اصلاح اقتصادی در سطح بازارها را تعریف میکند.
اقتصاددان فرانسوی، ژان تیرول که بهخاطر تحقیقاتش درباره بازارهای غیر رقابتی برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال۲۰۱۴ شد، انحصار اقتصادی و عواقب آن را چنین تعریف میکند: در اقتصاد بازارهایی هستند که در آنها یک بنگاه یا تعداد معدودی بنگاه اقتصادی غلبه دارند. فعالیت این بنگاههای اقتصادی منجر به نتایجی میشود که مخل رفاه اجتماعی است؛ به این معنی که اولا در این بازارها قیمتهایی ظاهر میشود که منعکسکننده هزینهها نیستند و سود انحصاری در آنها پنهان است. ثانیا این بنگاههای ناکارآمد تمام سعی خود را میکنند که از ورود بنگاههای جدید و کارآمد به بازار جلوگیری کنند و در این مسیر منابع زیادی را صرف میکنند. انحصار انواع مختلف دارد.
بازارهای معدودی هستند که بهدلیل نوع کالایی که تولید میکنند، درجاتی از انحصار در آنها باعث کاهش قیمت متوسط میشود. این بازارها نیازمند مقرراتگذاری هستند تا سود انحصاری در آنها ایجاد نشود. بازارهای مرتبط با نوآوری و حق مالکیت و حق مولف هم هستند که دولت باید در آنها انحصار ایجاد کند تا انگیزه سرمایهگذاری بلندمدت در خلق محصولات جدید فراهم شود. اینها را که کنار بگذاریم، میماند بخش عمده بازارها، کالاها و خدمات معمولی که انحصاری بودنشان نه تنها هیچ توجیه اقتصادی ندارد، بلکه باعث کاهش رفاه جامعه میشود.
بسیاری از بازارهای انحصاری در ایران از این نوع آخرند. این بازارها در یک اقتصاد معمولی انحصاری نیستند. این دولت است که با ابداع انواع موانع تولید دست به ایجاد انحصار زده است تا امتیازاتی برای افراد و گروههای خاص که طبعا دستی در سیاست دارند، خلق کند. انواع مجوزهایی که هیچ ربطی به سلامت و کیفیت ندارند، شروع بنگاههای جدید را با مشکل مواجه میکنند و به بنگاههای حاضر در بازار رانت انحصاری میدهد. کنترل مستقیم بازارهای مالی و وامهای دستوری ورود بنگاههای جدید و رشد بنگاههای جدید و ریسکپذیر را تقریبا غیرممکن میکند و منابع را به سمت بنگاههای محبوب سیاسیون میبرد.
انواع بخشنامههای واردات و صادرات سبب میشود که فقط افراد خاص از طریق روابط شخصی بتوانند به فرصتهای واردات و صادرات عمده دسترسی داشته باشند. کنترل مبادلات ارزی و نرخهای ارز دستوری دسترسی به بازارهای فرامرزی را در انحصار افراد خاص درمیآورد. این فهرست را میتوان با جزئیات فراوان در تمام بخشهای اقتصاد ایران برشمرد. فقط برای اینکه نمونهای از این انحصارات مصنوعی مخرب را ببینیم، کافی است به صنعت خودرو نگاهی بیندازیم. دههها است که این صنعت به واسطه روابطی که با تصمیمگیران اقتصادی در عرصه سیاست دارد، انحصاری عظیم را در بازار چند دهمیلیونی خودروی ایران ایجاد کرده است که منافع آن نصیب گروههای ذینفع و سیاستمداران حامی آنها میشود و هزینهاش را مردم میپردازند.
بیکیفیتترین کالاها با قیمتهای سرسامآوری به مردم واگذار میشود و جان و مال آنها را به مخاطره میافکند. اینکه این بازار بهدلیل انحصار متکی بر سیاست به اینجا رسیده بر همگان آشکار بوده است. هر وقت هم که اقتصاددانان مضرات این بازار انحصاری را برمیشمردهاند، انواع تمهیدات اقتصادی و سیاسی به راه میافتاد تا این انحصار و امتیازات متعاقب آن به هم نخورد.
در سالهای اخیر، اثرات مخرب انحصار خودروسازان بر رفاه جامعه آنقدر زیاد شده است که در نهایت برخی از تصمیمگیران بر آن شدند که با واردات خودرو کمی از انحصار تولیدکنندگان بکاهند. این نگرش در اساس خود درست است؛ ولی اینکه نتیجه مثبت به بار آورد یا وضع را از اینکه هست بدتر کند، به این برمیگردد که این واردات منجر به افزایش انحصار میشود یا انحصار تولیدکنندگان خودرو را کاهش میدهد. به نظر میرسد گروههای ذینفع به دنبال وضع انواع شرایط برای واردات خوردو باشند. در این حالت میتوان از قطبنمای رقابت- انحصار برای ارزیابی اثر این شرایط استفاده کرد: اگر شرایط واردات خودرو چنان تنظیم شود که در نهایت تعداد معدودی واردکننده واجد شرایط شناخته شود و بهویژه اگر چنان شود که تولیدکنندگان خودرو انحصار واردات را هم در دست بگیرند، نه تنها مشکل کنونی را حل نمیکند، بلکه مشکلی هم بر مشکلات این بازار میافزاید.
به سادگی میتوان تصور کرد که واردکنندگان انحصاری، اگر بخشهایی از همان تولیدکنندگان داخلی باشند، به جای بهبود کیفیت تولیدات داخلی، برای بالا نگاه داشتن قیمت و فروش خودروهای بیکیفیت خود، واردات را محدود کنند تا هم سود کلان واردات را ببرند و هم سود فروش تولیدات بیکیفیت داخلی را. افزایش رقابت به این معنی است که خودروساز اگر نتواند با کاهش هزینهها و افزایش کیفیت، با خودرو خارجی رقابت کند، از بازار اخراج شود. دادن انحصار واردات به خودروسازان دقیقا ناقض این هدف است.
در ادبیات اقتصادی، رقابت با کاهش هزینهها و افزایش رفاه همراه دانسته میشود و انحصار و امتیاز با کاهش رفاه همگان و افزایش ثروت افراد نزدیک به قدرت سیاسی. کاهش انحصار و افزایش رقابت باید قطبنمای هر حرکت اصلاحی در اقتصاد باشد. خسارات انحصار به رفاه مردم در اقتصاد مدرن در قالب نظریههای انحصار به تفصیل مدلسازی شده و شواهد آن با آمار و ارقام شرح شده است. ولی لبّ مطلب که انحصار علتالعلل کمیابی و گرانی و رنج درویشان است، آنقدر واضح است که هزار سال پیش در حکایات حکما شرح داده شده است. نکته نغز این است که همین حکایات ریشه این انحصارات و امتیازات، و در نتیجه نقطه شروع اصلاحات را هم از زبان خباز خاص سلطان ابراهیم غزنوی به صراحت بیان کردهاند: «فرمان چنین است.»
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست