🔻روزنامه تعادل
📍 تغییر در فلسفه اقتصادی به نفع مردم
✍️ مرتضی افقه
اخیرا خبری در خصوص آزادی آقای داوود سوری، یکی از اقتصاددانهای کشورمان که پس از رخدادهای اخیر دستگیر شده بود، منتشر شد. این خبر با چاپ مقالهای از ایشان در یکی از روزنامههای اقتصادی کشور همراه شد تا همگی از این خبر خوشحال شویم و این آزادی را گرامی بداریم. هرچند ممکن است از منظر علمی و آکادمیک با بسیاری از نظراتی که ممکن است، ایشان در حوزههای اقتصادی مطرح کنند، مخالف باشم، اما معتقدم جای استاد دانشگاه و عالمان علوم در بازداشتگاه و زندان نیست. همان طور که جای دانشجو و هنرمند و ورزشکار و... به دلیل بیان دیدگاههایشان در زندان نیست. بنابراین نفس آزادی ایشان به نظرم اتفاق خوبی است. اساسا اینکه مسوولان و سیاستگذاران به جای ارج نهادن به اساتید و شنیدن راهبردهای آنان و گوش سپردن به صحبتهای آنان، برخوردهای سلبی با آنان صورت میدهند، نشانهای از ضعف در سیستم تصمیمسازی کشور است. در همه جای جهان کار استاد دانشگاه، اقتصاددان، روشنفکر و تحلیلگر، نقد وضع موجود، تحلیل نقصها و کمبودها و ارایه راهکارها است. در بسیاری از کشورها اساسا هزینه میکنند تا این نقدها، تحلیلها و ارایه راهبردها را دریافت کنند. اما در ایران...
۱) هر زمان که آمارهای اقتصادی از سوی نهادهای مسوول آماری اعلام و مشخص میشود که بسیاری از وعدههای دولتمردان در حوزههای اقتصادی و معیشتی روی زمین مانده، جریانی دست به کار میشود و تلاش میکند توجه افکار عمومی و رسانهها را از مقولات اقتصادی و زیربنایی به سمت مسائل حاشیهای و بیاهمیتتر منحرف کند. این رخدادها طی هفتهها و ماههای اخیر به کرات در فضای رسانهای و عمومی کشورمان تکرار شده است. اخیرا باز هم بخشی از اعداد و ارقام اقتصادی از سوی بانک مرکزی و مرکز آمار ایران ارایه شده است. آمارهایی که نشان میدهد بر خلاف اظهارنظرهای سخنگویان دولت، اعداد و ارقام اقتصاد چندان وضعیت مناسبی ندارند و تورم و گرانی همچنان در فضای اقتصادی جولان میدهد. از سوی دیگر دولت با برخی دستکاریها در اعداد و ارقام اقتصادی تلاش میکند به صورت دستوری نشانههای بهبود را نمایان کند. در یک چنین شرایطی، طبیعی است که رسانهها تخصصی و کارشناسان دلسوز باید به دنبال یادآوری این نکته باشند که واقعیت در میان حاشیهها مدفون نشود.
۲) واقعیت آن است که وعدههای دولت در خصوص مهارم تورم، توقف رشد پایه پولی، مهار افزایش نرخ ارز، حل مشکل تحریمها، توقف رشد فقر و ثبات در بازارها محقق نشده است. این اصل اساسی مدام توسط رسانهها باید تکرار شود که در اقتصاد ایران چه میگذرد؟ اهمیت این تکرارها در آن است که مردم را متوجه این واقعیت میکند که در پشت پرده اقتصاد و معیشت آنها چه میگذرد و آگاه میشوند که چه افراد و جریاناتی به دنبال به حاشیه کشاندن واقعیتهای اقتصادی آنها هستند.
۳) آمارهایی که توسط نهادهای حاکمیتی ارایه میشود، همان مواردی را تایید میکند که از قبل منتقدان روشهای دولت و طرفداران دولت برای حل مشکلات اقتصادی بر آن پافشاری میکردند. هرچند تورم بالا و رشد پایه پولی و نوسانات بازارها و... بسیار خطرناک و ناراحتکننده است، اما ناراحتکنندهتر از این آمارها، این است که با گذشت بیش از یک سال هنوز دولتمردان حاضر به تجدیدنظر و تغییر رویه غلط خود نیستند. بسیاری از تحلیلگران بارها تاکید کردهاند که مشکلات اقتصادی و اساسا برنامهریزیهای اقتصادی به گونهای نیستند که با دستور و باید و بخشنامه قابل رفع شدن باشد. بهبود شاخصهای اقتصادی به زیرساختها، برنامهریزیها و هدفگذاریهایی نیاز دارد که برخی از آنها کوتاهمدت، برخی میانمدت و برخی دیگر بلندمدت هستند. در داخل کشور نیاز به تغییرات ساختاری در نظام اداری - اجرایی کشور و نظام انتصاب و انتخاب مدیران و گزینش کارکنان داریم و در بیرون از کشور نیز نیازمند تجدیدنظر اساسی در روابط با کشورهای دیگر هستیم. این بهبود مناسبات خارجی به خصوص برای ایران که اقتصاد و معیشت مردمش به شدت وابسته به تجارت خارجی است. آن هم به خاطر وابستگیاش به فروش نفت و نیاز بخش تولید و مصرف به انبوه واردات مهم است.
۴) اگر در داخل این تغییرات ساختاری به خصوص در نظام انتخاب و انتصاب مدیران از بالاترین درجه در دولت تا پایینترین نیروها ایجاد نشود و نگاه فلسفیمان نسبت به معیشت مردم تغییر نکند، کشور دچار تنشهای بیشتری میشود. تغییر نگاه فلسفی یعنی اینکه رفاه مردم و اقتصاد و حل مشکل تحریمها و آرامش در روابط خارجی در اولویت برنامهریزیها قرار بگیرد. اینکه مسوولان تصور کنند با دستکاری نقدینگی میتوانند تورم را مهار کنند، غیرمنطقی است چرا که این تصمیم در نقطه دیگر بیکاری و فقر را گسترش میدهد. با تغییرات سطحی امکان حل مشکلات اقتصادی وجود ندارد. باید مشکلات را از بنیاد حل و فصل کرد.
🔻روزنامه کیهان
📍 زمستان سخت اروپا و آتشبازی در ایران
✍️ سید محمدعماد اعرابی
لندن ۸ درجه؛ پاریس ۳ درجه و برلین ۵ درجه. یک ماه مانده به آغاز فصل زمستان اینها دمایی است که طی ۲۴ ساعت گذشته در شهرهای بزرگ اروپا ثبت شده است. شهروندان اروپایی به شکلی گسترده به استفاده از هیزم برای گرم کردن خانههایشان روی آوردهاند؛ شیوهای که حدود ۳۰۰ سال قبل، در قرن هجدهم برای گرم کردن خانهها مرسوم بود. در فرانسه به گزارش روزنامه «لوموند» قیمت گلولههای چوبی نسبت به سال گذشته ۹۰ درصد افزایش پیدا کرده و به دلیل افزایش تقاضا تأمین آن برای شهروندان با مشکل مواجه شده است. در آلمان نیز قیمت هیزم و چوب به دلیل تقاضای فراوان ۸۵.۷ درصد افزایش پیدا کرده است و آنطور که اعضای انجمن جنگلبانی این کشور میگوید: «سرقت چوب از مراتع و جنگلها روز به روز گستردهتر میشود.» نگرانکنندهتر از این، هشدار «کارل لوتریاخ» وزیر بهداشت آلمان بود که گفت: «احتمال دارد بیمارستانهای آلمان به خاطر بحران سوخت و تورم کنونی تعطیل شوند.» انتخاب بین «سیر شدن» یا «گرم شدن» چالشی جدی است که شهروندان انگلستان با آن مواجه هستند و البته به گفته شهردار لندن مردم انگلیس توانایی هیچکدام را ندارند؛ آنها توأمان از گرسنگی و سرما رنج خواهند برد. مشاهده هر انسانی در چنین شرایطی متأثرکننده است فرقی ندارد در اروپا باشد یا آفریقا؛ اما به نظر میرسد شرایط برای شهروندان اروپا میتواند بدتر بشود. تعطیلی کارخانهها یعنی افزایش بیکاری و این کابوسی است که اکنون به سراغشان آمده است. مدیران «بیاِیاساف»(BASF) بزرگترین کارخانه مواد شیمیایی جهان در آلمان به روزنامه «والاستریتژورنال» گفتند احتمال دارد تولید خود را متوقف کنند. «تیسنکروپ»(thyssenkrupp) بزرگترین شرکت فولاد آلمان نیز هشدار داده ممکن است با تعطیلی موقت یا دائمی روبهرو شود. «جیاِیرودرز»(GA Roeders) کارخانه قدیمی آلمانی با سابقهای ۲۰۰ ساله در صنایع آلومینیومی مجبور به یک هفته تعطیلی در ماه شد و «پتر سینگر»، مدیر اجرایی «اسکیدبلیو»(SKW)، بزرگترین تولیدکننده آمونیاک آلمان و تامینکننده اصلی کودهای شیمیایی در قاره اروپا نیز گفته است درصورت قطع گاز روسیه با تعطیل کامل روبهرو هستیم. در انگلستان اوضاع چندان بهتر نیست و به گزارش بلومبرگ از هر ۱۰ کارخانه انگلیسی ۶ کارخانه در خطر نابودی و تعطیلی قرار دارند. مجموعا آن طور که «فایننشالتایمز» گزارش میدهد بحران در اروپا باعث کاهش ۷۰ درصدی تولید کود، ۵۰ درصدی آلومینیوم،
۴۰ درصدی صنایع شیمیایی، ۲۷ درصدی سیلیکون و ۱۷ درصدی فولاد شده و ۱۰۰ درصد کارخانههای ذوب روی نیز تعطیل یا محدود شدهاند. اروپا تشنه انرژی است و این وضعیت با کمی تفاوت درباره آمریکا نیز صدق میکند. تاکنون دو کارخانه بزرگ آلومینیومسازی آمریکا و حداقل دو کارخانه تولیدکننده فولاد این کشور از طرح خود برای تعدیل نیروها و تعطیلی برخی واحدهای تولیدیشان به دلیل افزایش هزینههای انرژی خبر دادهاند. قیمت بنزین در آمریکا طی سه ماه ابتدای سال رکورد زد و به ۴.۸۱ دلار در هر گالن رسید. بایدن برای کنترل قیمتها دستور برداشت بیسابقه از ذخایر نفت آمریکا را داد، اقدامی که با اعتراض شدید رئیسجمهور سابق آمریکا مواجه شد: «بایدن ذخایر نفتی استراتژیک را خالی کرد.»
این وضعیت برای اروپا و آمریکا دور از ذهن نبود. آنها از مدتها پیش به فکر اقداماتی برای آرامش بازار انرژی و تأمین امنیت آن بودند اما مثل همیشه انگار ارادهایقویتر خلاف اراده آنها رویدادها را مدیریت میکرد. ۲۷ ژوئن ۲۰۲۲ یک مقام رسمی دولت فرانسه گفت: «نفت ایران و ونزوئلا باید به بازار جهانی بازگردد تا کمبود عرضه روسیه جبران شود.» یک ماه بعد «کریس کونز» سناتور آمریکایی نیز به «سیانان»(CNN) گفت: «ما نمیتوانیم منابع دیگری برای جایگزینی نفت و گاز [روسیه] پیدا کنیم... بیایید صادق باشیم... تنها کشورهایی که از ذخایر نفتی قابل توجه برخوردارند ونزوئلا، ایران و عربستان سعودی هستند.» اما یک مشکل وجود داشت. آنها پیشتر ایران و ونزوئلا را تحریم کرده بودند و روابطشان با عربستان سعودی نیز اصلا در وضعیت مناسبی قرار نداشت. برای حل این مشکل کارشناسان آمریکایی پیشنهاد تعلیق تحریمهای ایران و ونزوئلا را میدادند. «فرید زکریا» در مقالهاش برای «واشنگتنپست» نوشت: «بایدن همچنین باید به باز کردن دو منبع بزرگ نفتی که در حال حاضر بهاندازه کافی سریع یا به مقدار کافی وارد بازار نمیشوند کمک کند. او باید تحریمهای دونالد ترامپ، رئیسجمهور سابق آمریکا علیه ونزوئلا و ایران را تعلیق کند.» سفر رئیسجمهور آمریکا به عربستان و دیدار با مقامات رژیم سعودی نیز برای بهبود روابط و بهرهمندی بیشتر از منابع نفتی سعودی طراحی شد. در مورد ونزوئلا، آمریکاییها سه سال پس از آنکه «خوان گوایدو» (سرکرده شورشیان ونزوئلا) را به عنوان رئیسجمهور ونزوئلا به رسمیت شناختند، مجبور شدند پشتش را خالی کرده و هیئتی عالیرتبه به کاراکاس بفرستند تا با «نیکلاس مادورو»(رئیسجمهور مستقر ونزوئلا) برای افزایش تولید نفت ونزوئلا مذاکره کند. آمریکا همچنین به شرکتهای اروپایی مجوز واردات نفت از ونزوئلا را داد امااندکی بعد این ونزوئلا بود که فروش نفت خود به اروپا را متوقف و برای ادامه آن شروط جدیدی پیش پای اروپاییها گذاشت. سفر بایدن به عربستان یک ناکامی بزرگ بود. نه تنها هیچ توافقی برای افزایش عرضه نفت حاصل نشد و قیمت نفت پس از این سفر افزایش پیدا کرد بلکه مدتی بعد اوپک پلاس تصمیم گرفت تولید نفت را
۲ میلیون بشکه در روز کاهش دهد؛ اتفاقی که خشم مقامات آمریکایی را در پی داشت. در مواجهه با ایران نیز اوضاع اصلا برای اروپا و آمریکا خوب نبود. با حضور دولت سیزدهم دست کم دو اتفاق مهم افتاده بود. مسیر خنثیسازی تحریمها به خوبی پیش میرفت و به پشتوانه آن مذاکرهکنندگان ایرانی با دفاع منطقی و قاطعانه از منافع ملی حاضر به توافق با هر قیمتی نبودند. ۲۱ اکتبر ۲۰۲۲ نشریه فوربس نوشت: «ایران بخش انرژی خود را برای مقاومت در برابر تشدید تحریمها، ضدتحریم کرده است.» این نشریه افزایش ارتباطات ایران با کشورهای همسایه، شناسایی مشتریان جدید، بهرهگیری از ظرفیت نهادهای غیر غربی مثل سازمان همکاری شانگهای و تقویت همکاریها با چین و روسیه را از دلایل ضدتحریم شدن ایران دانست.
میگویند «چاهکن همیشه ته چاه است» این ضربالمثل فارسی را میتوان تاحدودی شرح حال امروز آمریکا و اروپا دانست. روزی آنها برنامه صلحآمیز هستهای ایران را بهانهای قرار دادند تا با اعمال فشارهای همهجانبه اعم از تهدید و تحریم، ما را وادار به توافقی برای انصراف از مؤلفههای قدرتزایمان کنند تا به زعم خودشان ایران مهار شود. این تلاش به اوج رسید و در سال ۱۳۹۴ نتیجه داد. با یک توافق بد، ایران در ازای «تقریبا هیچ»، برنامه هستهایاش را سالها به عقب برگرداند و در مواردی حتی زیرساختهایش را هم نابود کرد. برجام در دهان آنها مزه کرده بود و بعد از تحدید منبع انرژی و فناوریهای آیندهدار ایران در توهم محدودسازی برنامه موشکی و فعالیتهای منطقهای ایران، از اعمال فشار بیشتر و تحریمهای هوشمند برای دستیابی به توافقی بزرگتر و طولانیتر گفتند. دست قضا و حکمت قَدر اما روزگار را طور دیگری چرخاند. قرار بود توافقی برای مهار ایران شکل بگیرد اما حالا یکی از امیدهای آمریکا و اروپا دستیابی به توافقی با ایران برای مهار بحرانهای داخلیشان است. تحریم کردند تا ایران را زمینگیر کنند اما اکنون ته چاه تحریم ایستادهاند و با زبان تهدید طنابی برای بیرون آمدن طلب میکنند. آنها سعی میکنند چهره مستأصلشان را با زبان تهدید قدرتمند جلوه دهند اما واقعیت همان است که دونالد ترامپ پس از اعلام نامزدیاش برای ریاستجمهوری ۲۰۲۴ آمریکا گفت: «بایدن برای توافق با ایران التماس میکند.»
ابزار تحریم از بُعد اقتصادی برای غرب بیاثر شده و صرفا کاراییاندکی در جنگ روانی و سیاسی علیه ایران دارد. آنها در ادامه سیاست فشار حداکثری به منظور تحت فشار قرار دادن ایران برای تن دادن به توافق ضعیفی که فقط بحران انرژی غرب را مهار کند، آشوبآفرینی و تضعیف داخلی ایران را دنبال میکنند. ۲ مهر ۱۴۰۱ در آغازین روزهای آشوب یکی از فعالان غربگرا با سابقه وابستگی به نهادهای آمریکایی، نوشت: اگر برجام امضا میشد، اعتراضات[!] شکل نمیگرفت. در روزهای اخیر نیز یکی دیگر از فعالان این جریان «توافق برای احیای برجام» را به عنوان راهحلی برای پایان آشوبها اعلام کرد. جریان غربگرای داخلی به نیابت از کارفرمایان آمریکایی و اروپایی خود حرف میزند اما رؤیای آنها به واقعیت نمیپیوندد. جمهوری اسلامی دیگر به غرب و غربگرایان با یک توافق خسارتبار باج نمیدهد. بساط اشرار جمع میشود و آتشبازی چند روزه آنها در ایران هرگز زمستان سخت اروپا را گرم نخواهد کرد.
🔻روزنامه اطلاعات
📍 استفاده ابزاری از حقوق بشر
✍️ ابوالقاسم قاسم زاده
در نقد و بررسی سیر تاریخی نهاد «حقوق بشر» در سازمان ملل متحد و تجربههای آن در بحرانهای گوناگون چه در سطوح منطقهای یا کشورهای خاص در روابط بینالملل و تقابل قدرتهای حاکم شرقی و غربی،این اصل را هم دولتهای حاکم و هم ملتها باور دارند که نهاد حقوق بشر در سازمان ملل همواره «اهرم فشار» و ابزاری در دایره نبرد قدرت بوده است.
اکنون دولت آلمان به نمایندگی از دولتهای آمریکا، فرانسه و انگلیس طرح اجرای فشار حقوق بشری سازمان ملل علیه جمهوری اسلامی ایران را کلید زده است.
به گزارش منابع خبری «در سی و پنجمین نشست ویژه شورای حقوق بشر سازمان ملل که روز پنجشنبه سوم آذر برگزار شد، کشورهای عضو اقدام به رأیگیری درباره قطعنامه تشکیل «کمیته حقیقت یاب» کردند که با ۲۵ رأی موافق، ۶ رأی مخالف و ۱۵رأی ممتنع تشکیل این کمیته به تصویب رسید.»
«… باید توجه کرد اگر کمیته حقیقتیاب مستقل در ایران تشکیل شود، برای اولینبار بعد از انقلاب خواهد بود که چنین اتفاقی میافتد. تا پیش از این گزارشگر ویژه حقوق بشر در ایران حضور داشت و از این طریق به مسائل حقوق بشری در ایران رسیدگی میشد. اکنون این پرسش مطرح است که مکانیزم کمیته حقیقتیاب مستقل چه تفاوتی با مکانیزم قبلی یعنی «گزارشگر» ویژه دارد؟
یک کارشناس سیاسی درباره تشکیل کمیته حقیقتیاب مستقل و گزارشگر ویژه اظهار میکند: «مکانیزم انتخاب گزارشگر ویژه از زمان تشکیل کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد وجود داشت. در حال حاضر اتفاقی که در شورای حقوق بشر افتاده این است که یک کمیته حقیقتیاب قرار است برای رسیدگی به مسأله حقوق بشر در ایران تشکیل شود. در نهایت چیزی که اهمیت دارد این است که این کمیته حقیقت یاب نیز در تحلیل نهایی یک نهاد سیاسی است و تصمیم اجرایی در شورای حقوق بشر علیه ایران گرفته نخواهد شد.» از نگاه کارشناسان سیاسی و حقوق بینالملل، «قطعنامه شورای حقوق بشر جنبه اعتباری دارد و الزامآور نیست و قدرت اجرایی ندارد.»
به هر صورت تا اینجای کار، تشکیل کمیته حقیقتیاب به منظور رسیدگی به مسأله حقوق بشر در ایران به خودی، خود یک شوک خبری است. سید رسول موسوی، دستیار وزیر امور خارجه ایران در توییتی نوشته است: «قطعنامه شورای حقوق بشر سازمان ملل تهدیدی است برای ایران؛ هنر آن است که این تهدید را به فرصت تبدیل کنیم نه اینکه وقت خود را با به رخ کشیدن رفتارهای متضاد تصویبکنندگان آن هدر دهیم. تحقیق و تفحص بیطرفانه کمیته ملی رسیدگی به حوادث اخیر که در وزارت کشور تشکیل شده و ارائه صادقانه گزارش به مردم، تهدیدات را به فرصت تبدیل میکند.»
حقوقدان بینالمللی ـ دکتر رضا نصری ـ در توییتی نوشت: «پاسخ به اقدام اخیر شورای حقوق بشر این نیست که بگوییم «شما خودتان بدتر هستید.» جریان ایران ستیز تشکیل هیأت حقیقتیاب را، راه جدیدی به سوی شورای امنیت میداند و راه خنثیسازی آن ـ چه از نظر حقوقی، سیاسی و چه مردمی ـ تشکیل هیأت معتبر داخلی است با همان کارکرد، منهای مخاطرات متعاقب.»
برخی نیز گفتهاند، اگر رکود در گفتگوهای برجام شکسته شود و مسیر روشنتری برای توافق نهایی فراهم شود، در عمل موضوع پیگیری فشارهای کمیته «حقوق بشر» علیه جمهوری اسلامی ایران، ثانوی میشود.
واقعیت این است که بعد از انتخابات کنگره در آمریکا و باقی ماندن دو سال پایانی از چهارسال ریاست جمهوری بایدن، آمریکا و متحدان اصلی اروپایی او (آلمان، فرانسه و انگلیس)، بار دیگر پرونده مذاکرات هستهای (برجام) با ایران را بازگشایی کردهاند و در آن به معادله نفوذ قدرت روسیه و چین در ایران و در سراسر منطقه خاورمیانه نظر دارند. بایدن یک سال فرصت دارد تا هم پرونده گفتگوهای برجام را نهایی کند و هم از مسیر گفتگوها راه جدیدی از داشتن یا نداشتن روابط بهتر با جمهوری اسلامی ایران را محک بزند. نیم نگاهی به سراسر کشورهای منطقه و بحرانهای درونی و خارجی آنها، از ترکیه تا آذربایجان و یمن و عربستان، عراق و لبنان و… نشان میدهد که همچنان طوفان حوادث جدیدی در راه است. اکنون برای اغلب کشورهای منطقه، آژیر طوفانهای سیاسی ـ امنیتی و اقتصادی به صدا در آمده است.
🔻روزنامه اعتماد
📍 بحران تمایز راست و دروغ
✍️ علی میرزامحمدی
جامعه ملتهب ایران سالهاست که با «بحران مرزبندی واقعیت و دروغ» دست و پنجه نرم میکند. بحرانی که به صورت خزنده در میان افکار عمومی در حال رشد و نمو است و چکیده آن در این جمله بازتاب مییابد: چه کسی راست میگوید؟ این بحران به ویژه در حوادث ماههای اخیر کشور نمودی عینی و ملموس پیدا کرده است. از منظر جامعهشناسی رسانه، جامعه ایران دو دوره متفاوت تاریخی را از منظر «بحران مرزبندی واقعیت و دروغ» سپری کرده است: دوره پیش و پس از گسترش شبکههای اجتماعی مجازی. در دوره پیش از گسترش شبکههای اجتماعی مجازی، غالب رسانههای منعکسکننده و تزریقکننده اطلاعات به بطن افکار عمومی مانند روزنامهها، رادیو و تلویزیون و حتی شبکههای ماهوارهای، شکلی از شبه تعامل رسانهای را بین برنامهسازان و مخاطبان شکل میدادند که یکسویه بوده و مخاطبان توان واکنش همزمان به اطلاعات ارائه شده را نداشتند. در نتیجه در این دوره، مرزبندی واقعیت و دروغ را بیشتر خود برنامهسازان رسانهای شکل میدادند و شبهههای این مرزبندی به رقابتهای داخلی رسانهها محدود میشد.
اما در دوره گسترش شبکههای اجتماعی مجازی، دو تغییر عمده شکل گرفت؛ نخست آنکه با ظهور شبکههای اجتماعی مجازی، «شبه تعامل رسانهای یکسویه» به «تعامل رسانهای دوسویه» تغییر ماهیت داد. به این معنا مخاطبان این شبکهها نیز همزمان قدرت واکنش به محتواهای تولیدی را داشتند. تغییر دوم بسیار مهمتر آنکه «هر شخص خود به تولیدکننده مستقل محتوای رسانهای تبدیل شد.» در نتیجه مرزبندی واقعیت و دروغ را نه چند منبع محدود و رقابتهای آنها، بلکه منابع کثیری مشخص میکنند. حساسیتهای مدیریت رسانههای رسمی و وابسته به گفتمان دولتی، در این دوره به مراتب بیشتر از دوره پیش از گسترش شبکههای اجتماعی مجازی است؛ در نتیجه بیدقتی در ارائه اطلاعات یا انعکاس نادرست و ناشیانه آن و به ویژه عدم استقلال جامعه اطلاعاتی از بدنه سیاسی و نفوذ قدرتمندان سیاسی میتواند رسانههای رسمی را در «بحران سلب اعتماد و ریزش مخاطب» قرار دهد. بحرانی که متاسفانه برخی رسانههای رسمی و دولتی ما با آن مواجه هستند و در فضای دو قطبی ب ا مخدوش شدن اعتماد رسانهای زمینه را برای رشد و توسعه رسانههای رقیب خود فراهم آوردهاند. آنها از این مساله غفلت دارند آنچه رسانهها را کنترل میکند، قدرت آنها در اقناع، جلب و اعتمادآفرینی مخاطب است نه دستگاه سانسور، فیلتر و منع فعالیت قانونی. در این راستا، یکی از خطاهای سیاستگذاران فرهنگی و رسانهای در مدیریت شبکههای اجتماعی مجازی، مقایسه مطالب فضای مجازی با مطالب جراید علمی و انتظار صحتسنجی مطالب آن است. هر چند ما در عصر بمباران گسترده مطالب راست و دروغ این فضا قرار داریم، اما هرگز به این بهانه نمیشود این فضا را محدود کرد و رویکردی امنیتی و پلیسی را بر آن حاکم نمود. نه تنها گفتمان فضای مجازی، گفتمان علمی نیست، بلکه حتی گفتمان حاکم بر بیشتر روزنامهها و رسانههای دیداری و شنیداری را نیز نمیتوان در دسته گفتمانهای علمی قرار داد؛ حتی به فرض ارائه مطالب علمی در این رسانهها فرصتی برای آزمون و ارزیابی علمی و صحتسنجی ادعاهای مطرح شده در آنها فراهم نمیشود. کاربران فضای مجازی به تدریج یاد گرفتهاند آنچه در فضای مجازی جریان دارد، چیزی شبیه به زندگی روزمره ماست. همه ما در طول روز، مطالب مختلفی را در خیابان، کوچه، سوپرمارکت، قطار شهری، اتوبوس، اداره، مهمانی، جلسات و... از افراد مختلف میبینیم و میشنویم. مطالب فضای مجازی نیز چیزی در ردیف این دیدهها و شنیدههاست؛ با این تفاوت که آنها فرصت چندین بار دیدن و شنیدن را به ما میدهند و هم قدرت انتخاب و واکنش در برابر آنها را فراهم میکنند. اما مطالب فضای مجازی در کنار ابهام مرزبندی واقعیت و دروغ، به حس تشکیک نیز دامن میزنند. تشکیک لازمه و محرک شناخت و راهنمای رسیدن به حقیقت است. تشکیک در روایتهای رسمی از رویدادها و پدیدههای اجتماعی که در گفتمان دولتی و حکومتی مطرح میشود همیشه خمیرمایه تحلیلهای نخبههای منتقد بوده است. اما تشکیک عمومی و تسری این دست شکها و تردیدها به میان مردم و تبدیل آن به گفتمان عمومی، پدیده جدیدی است که در دهه ۹۰ و پس از استیلای شبکههای اجتماعی به ویژه تلگرام و اینستاگرام در زندگی روزمره مردم رسوخ کرده است. بر این اساس میتوان گفت که «عصر بازاندیشی ایرانیان» آغاز شده است. در این معنا دیگر تفکر سنتی غالب، اندیشه روزمره جمعیت قابل توجهی از مردم ایران به ویژه جوانان را هدایت نمیکند.
آنها تحلیلهای اجتماعی خود را پیوسته در پرتو اطلاعات جدیدی که به مدد اینترنت و پیامرسانهای مختلف تجدید میشود مورد بازبینی قرار میدهند. این شرایط جدید موجب شده است شک و پرسشگری از گفتمان علمی و دانشگاهی به گفتمان عمومی منتقل شود. عامه مردم این پرسش را مطرح میکنند: چه کسی راست میگوید؟ این پرسشی مهم است که در حوادث اخیر کشور نیز از طرف عامه مردم مطرح میشود. خلاصه آنکه، با وجود مشکلات در هم آمیختگی مرز بین واقعیت و دروغ، مستند و غیرمستند، فضای مجازی در تهییج افکار عمومی و تحریک شک اجتماعی نقش کلیدی داشته و موجب شده است جامعه ایران به عصر بازاندیشی عمومی وارد شود. پدیدهای که خمیرمایه تحولات اجتماعی و سیاسی آینده ایرانیان است.
🔻روزنامه آرمان ملی
📍 بهجای درمان ابرو چشم را کور نکنیم
✍️ علی نجفی توانا
اظهارات یکی از نمایندگان محترم خانم مجلس شورای اسلامی در ارتباط با لزوم تشدید مجازات بدحجابی در شرایط کنونی که جامعه بیش از هرچیزی به آرامش نیازمند است، مطلوب نیست. این نماینده محترم مجلس شورای اسلامی راهحل یک پدیده اجتماعی را صرفا در تشدید کیفر میبیند و چنین اظهاراتی نشان میدهد گویا تسلطی بر مباحث فرهنگی ندارد. با اینکه نماینده ملت و امانتدار مردمی هستند که به آنها از سوی مردم ماموریت داده شده که با آسیب شناسی و علل سنجی پدیدههای اجتماعی را شناسایی و نسبت به ارائه راهحل اقدام کند اما متأسفانه با چنین صحبتهایی گویا قصد دارند به جای درمان ابرو چشم را کور کنند. سوالی که در این ارتباط به اذهان خطور میکند این است که درکجای دنیا پدیدههای فرهنگی را با صرف مجازات درمان میکنند؟ اگر چنین موردی وجود دارد چرا از آن یاد نمیشود؟ آیا تجربههای متعدد دهههای گذشته که مکرر بر طبل مجازات کوبیدیم و از مواد مخدر تا سرقت تا ارتشاء و اختلاس را با تیغ تشدید مجازات برای مرتکبین خطرناک نشان دادیم تا بتوانیم از تکرار جرم در جامعه جلوگیری کنیم، موفق بوده است؟ آیا با توسل به این روشها موفق به مهار پدیده بزهکاری شدهایم؟ اگر شدهایم چرا هیچگاه حلقه تکرار جرم خصوصا جرایمی مانند اختلاس متوقف نشده است؟ نماینده محترم مجلس شورای اسلامی به جای اینکه از مرکز پژوهشها یا سایر نهادهای علمی کمک بطلبد و علت اصلی برخی هنجارها را شناسایی کند و برای آن راهکار علمی ایجاد کنند، اکنون معتقد به تشدید مجازات آن هم برای کنترل یک پدیده صرفا اجتماعی هستند. البته این نماینده محترم به عنوان یک نماینده حق اظهار نظر نسبت به هر مطلبی را دارد اما به خوبی میدانند که مجازات هر فردی که مرتکب فعلی شده باشد باید در ابتدا آن فعل طبق قانون به جرم تعریف شده باشد و تا زمانی که قانونی در این زمینه تصویب نشده است، با اتکا بر اصل قانونی بودن جرم و مجازات نمیتوان مجازاتی را تشدید کرد. ضمن آنکه بارها گفتهایم و باز میگوییم که با تشدید مجازات مشکل مسائل فرهنگی حل نشده و نخواهد شد. برای رسیدن به راهحل برای پدیدههای اجتماعی باید راهکارهایی متفاوت در نظر گرفته شود. نه اینکه هر پدیده و ناهنجاری را جرم تلقی کنیم و قصد داشته باشیم با مجازات و تشدید مجازات آن را کنترل کنیم. چنین روشهایی نه در گذشته جواب داده و نه در آینده جواب خواهد داد. در شرایط فعلی که مردم انتظار دارند مشکلات حل شود اگر نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی قصد حل مشکلات کشور را دارند باید ضمن کوتاه کردن دست رانتخواران با مفسدین اقتصادی برخورد جدی صورت دهند و با مراجعه به افکار عمومی قوانینی را به تصویب برسانند تا چالشهای موجود مرتفع شود وگرنه با پدیده بدحجابی نمیتوان با مجازات برخوردکرد. وعدههایی در این جهت داده شده است نباید این وعدهها با چنین اظهار نظرهایی با حاشیه روبهرو شود.
🔻روزنامه همشهری
📍 برای غیرت...
✍️ محسن مهدیان
یکم.
قدیمیترها تصنیف گریه کن از مرحوم غلامحسین بنان را بهخاطر دارند و احتمالا هنوز هم زمزمه میکنند. با این مطلع: « گریه کن که گر سیل خون گری ثمر ندارد...». عبدالوهاب شهیدی و شجریان و شهرام ناظری نیز این تصنیف را اجرا کردهاند. شعر این تصنیف برای عارف قزوینی است. اما نکته مهمی که شاید کمتر بدان توجه شده، این است که این شعر را عارف به یاد کلنل پسیان سروده است. دیروز رهبرانقلاب از پسیان بهعنوان یک بسیجی نام بردند و شعاع فرهنگ بسیجی را تا قبل از انقلاب امتداد دادند.
اما داستان این تصنیف چیست؟ کلنل پسیان مرد آزادیخواه و وطنپرست و مشروطهخواهی است که ابتدا ژاندارم شاه بود و بعد هم حاکم خراسان و در نهایت علیه ظلم رضا شاه و سلطه استعمار قیام کرد و در نهایت هم به شهادت رسید.
جمله معروفی از او نقل شده است که: « اگر مرا بکشند قطرات خونم کلمه ایران را ترسیم خواهد کرد و اگر بسوزانند خاکسترم نام وطن را تشکیل خواهد داد.»
پسیان را بعد از کشتن، سر از بدنش جدا کردند و امروز روی قبر او شعری چنین حک شده است:
این سر که نشان سرپرستی است امروز رها ز قید و هستی است
با دیده عبرتش ببینید کاین عاقبت وطنپرستی است
او جمهوری اسلامی را درک نکرده بود. اما غیرت داشت. وطنپرست حقیقی.
دوم.
خدا رحمت کند مرحوم فروهر را. رهبر انقلاب درباره فروهر میگویند: «او با جمهوری اسلامی دشمنی داشت. اما انصافا دشمنی نانجیبانه نداشت. امتدادی هم بین دشمنان ایران نداشت... .»
فروهر هرچند اختلاف جدی با انقلاب داشت، اما وقتی رژیم بعث به کشور حمله کرد مردم را به دفاع از خاک ایران فراخواند: «چشمه عشق هرگز نخواهد خشکید، زمان آنست زن و مرد به خیل جنگاوران بپیوندند.» (آرمان ملت شماره ۳۶)
و در جای دیگر میگوید: «دشمنی که به قهر بر ایرانزمین تاخته است باید با قدرت سرکوب شود، همین و همین و هیچ گفتوگو هم ندارد.»(همان شماره ۴۶)
او جمهوری اسلامی را قبول نداشت، اما غیرت داشت. وطنپرست بود.
سوم.
فراعنه این عالم هم ملت ایران را به غیرت میشناسند. به همین دلیل است که هدفشان در این آتشبازیهای اخیر، صرفا تغییر حکومت نیست و به تجزیه خاک این کشور فکر میکنند؛ تا جایی که دریوزگی ناتو را برای حمله نظامی به ایران میکنند.
واقعیت این است که این مردم رشد یافتهاند و از جمهوری اسلامی هم عبور کنند، دنبال جمهوری اسلامی برتر هستند؛ ارتجاع برای این ملت محال ممکن است و این را دشمن خوب میداند که کمر به نابودی ملت بسته است؛ فراتر از حکومتی که آنهم از مردم است.
ایرانیجماعت بعد از انقلاب، مزه غرور را چشیده است، چطور حاضر میشود مجدد تحقیر شود؟ مثل اینکه فرد تحصیلکردهای را بگویند به دوران بیسوادی برگردد. مگر ممکن است؟
روح امام شاد؛ میگفت:« مردم اگر چنانچه جمهوری اسلامی هم نباشد، دیگر سلطنتطلب نیستند، این شکی در کار نیست.»
چهارم.
رهبرانقلاب فرمود برخی ممکن است جمهوری اسلامی را هم قبول نداشته باشند اما هیچ ایرانی باغیرتی اجازه باج دادن به آمریکا نخواهد داد.
۳بند بالا توضیح این گزاره بود که رهبر انقلاب از یک حقیقت بیرونی خبر دادند؛ ایرانی باغیرت است و بازگشت استبداد و استعمار را تاب نمیآورد.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 رقص چمریکا
✍️ دکتر سیدمحمدکاظم سجادپور
جزیره بالی در مجمعالجزایر اندونزی، مقصدی شناختهشده برای گردشگران بینالمللی بهخاطر جاذبههای مختلف فرهنگی از جمله هنرهای نمایشی و رقص سنتی بارونگ است. این جزیره همچنین مرکز مهمی برای انعقاد کنفرانسهای بینالمللی و اجلاسهای جهانی است. در نیمه ماه نوامبر این جزیره شاهد برگزاری اجلاس سران گروه بیست بود که تعدادی از قدرتهای جهانی و منطقهای را در کنار هم جای داده است. اجلاس سران گروه بیست در بالی اندونزی از جهات گوناگون جلب توجه کرد. یکی از نقاط برجسته این کنفرانس، دیدار سران آمریکا و چین به مدت سه ساعت و نیم بود که به راحتی میتوان از آن با بهرهگیری از هنرهای نمایشی این جزیره،بهعنوان رقص استراتژیک و در مقیاس بینالمللی یاد کرد.
دیدار بایدن، رئیسجمهور آمریکا و شی، رهبر چین در فضای بسیار خاصی از روابط بینالمللی و همچنین روابط دو جانبه چین و آمریکا انجام شد. روابطی که مخصوصا با سفر نانسی پلوسی، رهبر دموکراتها در مجلس نمایندگان آمریکا در ماه اوت گذشته به تایوان به اوج رسید و فصل جدیدی از تشنج و تنش بین این دو قدرت جهانی را باز کرد. دیدار بایدن و شی، همچنین در ساحت سیاست داخلی متفاوتی از گذشته برای هر دو رهبر صورت گرفت. در میان سر و صداهای رسانهای و همچنین معادلات نوین استراتژیک، روابط آمریکا و چین در پرتو این دیدار را چگونه میتوان تجزیه و تحلیل کرد؟ در پاسخ ابتدا به ماهیت روابط آمریکا و چین، موقعیت کنونی رهبران و چگونگی مدیریت تنش باید پرداخت. پاسخ به سوال مزبور در پرتو مفاهیم ذکرشده روشن خواهد کرد که در کنار رقصهای محلی، در بالی اندونزی، رقصی استراتژیک صورت گرفته است و اثرات قابل توجهی بر روند مناسبات پکن و واشنگتن دارد.
ماهیت روابط آمریکا و چین
تقریبا اجماع راهبردی میان پژوهشگران و تحلیلگران روابط بینالمللی وجود دارد که آنچه نظام بینالمللی آینده را شکل میدهد، روند، پویایی و در نهایت روابط آمریکا و چین است. این روابط، پنجاه سال پیش با سفر نیکسون به پکن و دیدار او با مائو، رهبر وقت چین، بیتردید نقطه عطفی در روابط بینالمللی بود: دو کنشگر کمونیسم بینالمللی یعنی شوروی و چین را از هم جدا کرد و به اردوگاه شرق به رهبری مسکو ضربهای جدی وارد کرد. در نیمقرن گذشته، چین با اصلاحات همهجانبه اقتصادی، تبدیل به دومین اقتصاد جهانی شد. البته این دستیابی به سادگی هم صورت نگرفت. پکن در عین حفظ استقلال خود، از نظر اقتصادی با اقتصاد جهانی مخصوصا ایالات متحده آنچنان پیوند خورد که به وابستگی متقابل اقتصاد چین و آمریکا انجامید؛ بهگونهایکه فرگوسن، استاد دانشگاه هاروارد واژهای به نام چمریکا(chimerica) را که ترکیب لاتین چین و آمریکا بهعنوان یک واحد به هم پیوسته اقتصادی است، خلق کرد. برداشت استراتژیستهای آمریکایی از این کنش و واکنشهای اقتصادی آن بود که چنین مسائلی به باز شدن فضای سیاسی چین منجر خواهد شد که اینگونه نشد. لذا در دو دهه گذشته، به مرور این گفتمان در آمریکا قوت گرفت که چین از رابطه اقتصادی دو جانبه، بیشتر بهره برده است و لذا باید چین را مهار کرد.
در چند سال گذشته، فضا به مرور دگرگون شده است و حتی از احتمال برخورد نظامی چین و آمریکا هم سخن گفته میشود. عنوان کتاب جدیدالانتشار کوین راد Kevin Rudd وزیرخارجه و نخستوزیر پیشین استرالیا و رئیس کنونی انجمن آسیا (Asia Society) در نیویورک که از کارشناسان برجسته امور چین است، خود گویای گفتمان تندی است که در غرب بهطور عام و در ایالات متحده بهطور خاص علیه چین شکل گرفته است. عنوان کتاب او جنگ قابل اجتناب: (the Avoidable war) با عنوان فرعی خطرات برخورد دهشتناک آمریکا و چین است. این جو سنگین به مباحث و مجادلات راهبردی فراوانی در دو کشور درخصوص چگونگی مقابله با یکدیگر شکل داده که گسترهای از جنگ سرد جدید، مهار، جداسازی اقتصادی و آمادگی برای برخورد مخصوصا بر سر موضوع تایوان را دربرمیگیرد.
موقعیت رهبران
در چنین فضایی بایدن و شی با یکدیگر در بالی ملاقات کردند؛ جالب است که جزئیات این ملاقات، با وسواس و دقت فوقالعادهای توسط رسانهها دنبال شد. هر دو یکدیگر را در مقامهای پیشین معاون ریاستجمهوری میشناختند. لبخند اولیه هر دو برای خبرنگاران جذاب بود. اما ورای این لبخندها، موقعیت دو رهبر است که حائز اهمیت است. شی پیروز کنگره بیستم حزب کمونیست چین و به طرز استثنایی سومین دوران پنجساله رهبری را آغاز کرده و موقعیت خود را در مارپیچ قدرت چین مستحکم کرده است. بهگونهایکه او را از نظر قدرت برتر یا فراتر از مائو میدانند و جالب آنکه عدهای مانند پی pei که مقاله خود در آخرین شماره مجله امور خارجی (Foreign Affairs) را با عنوان «شی و معمای قدرت» منتشر ساخته بر این باورند که سرنوشت روانی- سیاسی او مانند مائو خواهد بود. هر چه هست شی، قدرتمند است و میتواند تصمیم بگیرد و تصمیم خود را اجرا کند. بایدن نیز با توجه به انتخابات میاندورهای، برخلاف پیشبینیهای قبلی چندان ضعیف نیست؛ مخصوصا که رهبری سنا را دموکراتها در اختیار خواهند داشت و اکثریت جمهوریخواهان در مجلس نمایندگان هم چندان برجسته نیست. بایدن میتواند مخصوصا در مسائل بینالمللی بین دو حزب اجماع ایجاد کند و لذا دیدار بالی آغاز مدیریت قابل ملاحظهای در روابط بین پکن و واشنگتن محسوب میشود.
چگونگی مدیریت تنش
تنش سنگین روابط آمریکا و چین، در بالی با دیپلماسی در حال مدیریت شدن است. در مرحله اول، اجلاس سران بیست، بهعنوان نهادی در دیپلماسی چند جانبه، فضای دیدار را فراهم کرد و مرحله بعد، جنبه نمادین این دیدار، به خودی خود، در کاهش تنش مهم بود و سرانجام از نظر محتوایی موضوعات سختی مانند تایوان، اوکراین و حقوق بشر مورد مذاکره قرار گرفت. از جزئیات هر کدام از مباحث به جز بیانیههایی که دو کشور، جداگانه صادر کردهاند، دقیقا اطلاع نداریم؛ ولی آنچه جلب توجه میکند، اول پذیرش خطوط قرمز طرفین توسط یکدیگر است. گفته میشود که چین اطمینان دادهاست که در پی دگرگونی در ساختار نظام جهانی نیست؛ آمریکا نیز اطمینان داده که در پی تغییر نظام چین نیست. دوم آنکه هر دو طرف از لزوم غیرهستهای شدن و ضرورت پرهیز از برخورد هستهای در منازعه اوکراین سخن گفتهاند که به غایت مهم است و سوم آنکه ازسرگیری همکاریهای مربوط به تغییرات آب و هوایی و همچنین تماسهای سطح بالای دیپلماتیک در دستور کار قرار گرفته است و در این چارچوب بلینکن، وزیر خارجه آمریکا به چین سفر خواهد کرد.
در مجموع دیدار در بالی، به حرکتهای موزونی در روابط آمریکا و چین انجامیده است؛ هرچند تغییر ساختاری را نمیتوان از این رقص استراتژیک انتظار داشت، اما میتوان گفت که در این مقطع، دیپلماسی دوجانبه و چندجانبه به مدیریت تنش بین آمریکا و چین کمک شایانی کرده است.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست