🔻روزنامه تعادل
📍 اهمیت استقلال دانشجو و دانشگاه
✍️ علی مزیکی
امروز (۱۶آذرماه) روز دانشجوست؛ روزی که به بهانه آن ابعاد و زوایای گوناگون مضوعاتی چون دانشجو، دانشگاه، استاد، فرآیند علمآموزی و... مورد بررسی و تحلیل قرار میگیرد. از منظر اقتصادی هم موضوع دانشجو و دانشگاه واجد اهمیت فراوانی است. تمام کشورهایی که توانستهاند الگوی ویژه خود از توسعه را ارایه کنند و کشتی اقتصادشان را به ساحل امن توسعه برسانند از طریق یک سیستم آموزش عالی پویا و سازماندهی شده، این مسیر را طی کردهاند. اساسا دستیابی به توسعه، بدون ایجاد یک چنین ساختار آموزشی امکانپذیر نیست. در کشورهای توسعهیافته، ردپای دانشجویان و اساتید دانشگاهی در حوزههای تصمیمسازی کلان کاملا پیداست، به عنوان نمونه در امریکا، اساتید دانشگاهی حوزه سیاست خارجی با متدهای مختلف، مسیر دیپلماسی این کشور را ترسیم میکنند. در حوزه اقتصادی نیز دانشجویان و اساتید مکاتب مختلف راهبردهای اقتصادی را تعیین میکنند و دانشجویانشان را به کار میگیرند تا این الگوها را اجرایی کنند. اما در ایران این ارتباط شکل نگرفته است. نه دانشگاهها در زمینه تولید علم، مسیر درستی را طی میکنند و دانشجویانی در تراز تربیت میکنند و نه متولیان، میلی به استفاده از دادههای علمی در روند تصمیمگیریها دارند. به عنوان فردی که روز و روزگاری در کلاسهای درس دانشگاههای اقتصاد درس میخواندم و امروز هم افتخار تدریس در دانشگاه را دارم، معتقدم، حلقه مفقودهای میان دانشجویان، دانشگاه و توسعه در کشورمان شکل گرفته است که خطرناک است. به نظر میرسد، حاکمیت در ایران هنوز به این نتیجه نرسیده است که از طریق مطالعات علمی، آکادمیک، تحقیق، پژوهش و بررسی نظری نتایج سیاستهای قبلی میتوان به توسعه دست یافت. نه فقط دانشجویان، بلکه حتی اساتید دانشگاهی هم به اهمیت این مقوله پی نبردهاند و به آن اهتمام نمیورزند. این روند غفلت طی سالهای اخیر بسیار تندتر شده است. طی دهههای گذشته، مطالعات علمی بیشتر مبنای کارها قرار میگرفت و حداقل چند پروژه علمی برای استخراج دادههای علمی در دستور کار قرار میگرفت، اما امروز حتی در همین حد هم توجه به اصول علمی در حوزه اقتصادی صورت نمیگیرد. موضوع زمانی تاسفآورتر میشود که برخی افراد و جریانات سیاسی اثرگذار در کشورمان وجود دارند که اساسا روشهای علمی و اصول آکادمیک را زیر سوال میبرند و معتقدند باید بر اساس گزارههای سنتی و تاریخ مصرف گذشته به موضوعات توجه کرد. برخی تصمیمسازیهای تقنینی و اجرایی در کشورمان از این دست موارد هستند. مثلا قانونی در خصوص اصول بانکداری و دایره وظایف بانک مرکزی در کشور تصویب میشود که درست در نقطه مقابل دریافتهای علمی است. مشکلات حوزه بودجهنویسی و استخراج دادههای آماری از دیگر موارد هستند. اما پرسش این است چگونه میتوان این وضعیت را تغییر داد و دانشگاهها و دانشجویان را در مسیر تدوین الگوی توسعه کشور ساماندهی کرد؟ معتقدم بخش قابل توجهی از مشکلات به بحث استقلال دانشگاههای ایران بازمیگردد. دانشگاهها وقتی مستقل باشند، تلاش میکنند مبنایی برای رشد، بودجه، برنامهریزی وارتقای اعتبار خود داشته باشند. وقتی این ارکان به عنوان اولویت مطرح شدند، دانشگاهها ناچار هستند برای تامین هزینهها و افزایش اقبال عمومی اعتبار علمی خود را تقویت کنند. برای افزایش اعتبارات علمی، دانشجویان و دانشگاهها ناچار هستند که ارتباط خود با دانشگاههای بینالمللی را برقرار سازند تا به شاهراه تولید علم وصل شوند. امروز اما دانشگاههای کشور به دستگاههای رانتجویی بدل شدهاند که تلاش میکنند از طریق ارتباطات و نفوذ سیاسی از وزارت علوم بودجه بیشتری دریافت کنند. وقتی اهتمام دانشگاه دریافت بودجه از دولت و ساختارهای حاکمیتی باشد، طبیعی است که برای آنها اعتبار علمی و پرورش دانشجویان حاذق در درجه اهمیت پایینی قرار میگیرد. اگر فرض کنیم، از فردا دستگاههای اجرایی و حاکمیتی بخواهند از مطالعات دانشجویان و مراکز علمی استفاده کنند، این محتوای علمی- کاربردی در دانشگاهها و میان دانشجویان وجود خارجی ندارد. حداقل در حوزه اقتصادی که خود من تدریس در میکنم، این دادههای علمی مشاهده نمیشود. منظورم این نیست که ظرفیت نظریهپردازی و تئوریسازی میان دانشجویان وجود ندارد، بلکه مساله این است که ساختار دچار ایراد است. در یک ساختار غلط، روش پیشرفت هم غلط است. برای پیشرفت در دانشگاههای ایران لازم نیست که تحقیقات و پژوهشهای بیشتری انجام داد و علم تولید کرد، بلکه برای پیشرفت کافی است در زمان انتخابات در ستاد انتخاباتی فلان فرد و جریان حضور به هم رساند و مورد حمایت سیاستمداران قرار داشت. این روند در بلندمدت آسیبهای فراوانی را متوجه کشور میکند. دانشجو، استاد و دانشگاهها باید به دنبال تولید علم در حوزههای مختلف باشند. به عنوان نمونه دانشگاههای اقتصاد باید در حوزههای مهمی چون بودجهنویسی، ساختارهای بانکی، نظامات یارانهای و مالیاتی، تحقیقات میدانی و علمی صورت دهند و نتایج این تحقیقات را در اختیار مدیران و تصمیمسازان قرار دهند. در ایران اما یک چنین ساختاری میان دانشجو، دانشگاه و استاد شکل نگرفته است. دولت راه خود را میرود. مجلس راه خود را میرود و دانشگاه هم راه خود را. این در حالی است که در سایر کشورهای توسعهیافته، این اساتید دانشگاهی هستند که مسیرهای رشد را ترسیم و آن را به سیاستمداران منتقل میکنند. به نظرم روز دانشجو بهانهای است که به یک چنین موضوعات بنیادینی پرداخته شود، در غیر این صورت چه فایدهای دارد که ما روز دانشجو را بزرگ بداریم اما اهمیت دانشجو و دانشگاه را درک نکنیم.
🔻روزنامه کیهان
📍 نقش مدعیان اصلاحات در آشوبها!
✍️ دکتر محمدحسین محترم
در سالهای اخیر و بهویژه در یک سال گذشته به عیان شاهد حجم عظیمی از پروپاگاندا و سیاهنماییهای خبیثانه و دروغگوییهای رسانههای
آمریکایی- صهیونیستی بهخصوص فارسیزبان و همچنین از سوی برخی از خواص و سیاسیون و رسانههای مدعی اصلاحطلبی در داخل و به تعبیر رهبری «دنبالهروهای داخلی دشمنان حقیر» بودیم و بر پایه همین «دروغ و دروغپردازیها» بسترساز این همه شرارت و جنایت در کوچه و خیابان و تهدید و تعطیلی کسب و کار مردم شدند و مانع حل مشکلات کشور میشوند. فقط یکصدم از این حجم از تحریفها و دروغگوییها و فضاسازیهای رسانهای و سیاسی کافی است یک نظام و دولت را ساقط کند. کما اینکه شاهد چنین اتفاقی در کشورهای منطقه و جهان بودیم؛ اما بهدلیل شاخصهای ملت ایران در پناه اسلام، آنچه که در دیگر کشورها شد، در ایران نمیشود که بشود! در چند ماه گذشته هم تلاش داشتند با تشدید و دامن زدن به «امیدسوزی» و «ایرانستیزی» میوه گندیده این خباثتهای خود را بچینند. حال که نتوانستند «ایران قوی و مستقل» را تضعیف کنند و شرارتها با درایت جمع شد، بر بستر تنفر و خشونتی که خود به پا کردند، نظام را متهم و القا میکنند باید در برجام به آمریکا باج بدهید و برجام دو و سه را بپذیرید تا آشوبها جمع شود و اسم آن را هم میگذارند«شنیدن صدای مردم»! در این خصوص چند نکته مهم:
۱- این سخن که «با آمریکا کنار بیایید تا آشوبها جمع شود»، نشان میدهد که این جماعت خود لیدر سیاسی آشوبها، و پشتپرده با آمریکاییها هماهنگ بودند و کلید آشوبها در داخل دست آنها بود و خود بخشی از پازل و برنامهریزی آمریکاییها و صهیونیستها در آشوبها هستند تا اول آشوب به پا و بعد در سایه فشار آشوبها از نظام باجخواهی کنند! در غیر این صورت از کجا میدانند که اگر به آمریکا باج بدهیم، آشوبها جمع میشود؟ کمااینکه خود این جماعت صدها بار از قرارداد الجزایر گرفته تا برجام صدها باج به آمریکا دادند اما مشکلات اقتصادی که حل نشد، هم تحریمها بیشتر شد، هم آشوبها به لیدری خودشان ادامه داشت!
۲- ادعای شنیدن صدای مردم ادعای نخنمایی است که در دوران حاکمیت خود بر مقدرات اجرایی کشور تا توانستند با عملیاتهای فریب و شوک بر عصبانیت و خشم مردم افزودند تا صدای واقعی مردم برای حل مشکلات اقتصادی را خفه کنند. چون میخواستند با باج دادن به آمریکاییها «مشکلات خودشان» را حل کنند و «مشکلات اقتصادی مردم» با باج دادن حل نمیشد! بهعنوان نمونه؛ جماعت مدعی شنیدن صدای مردم کسانی هستند که بدون توجه به ناله و فغان مردم از گرانیهای کمرشکن، در یک برنامهریزی رسانهای- امنیتی «صبح جمعه سیاه آبان ۹۸» را رقم زدند و بعد هم به جای شنیدن صدای مردم، به آنها «خندیدند» و گفتند «ما هم صبح جمعه از خواب بیدار شدیم و دیدیم بنزین گران شده است»! لذا عصبانی کردن مردم و کشاندن آنها به خیابانها از فتنه ۷۸ و ۸۸ تا قضایای آبان ۹۸ و آشوبهای دوماهه اخیر که مدعیان اصلاحطلبی متخصص امنیتی- رسانهای اجرای آنها بودند و هستند، برای نشنیدن صدای مردم است که خواستار حل مشکلات اقتصادیشان هستند، نه برای شنیدن صدای مردم! آنچه که این روزها در رسانههای اصلاحطلبی و فضای مجازی و کف خیابانها از سیاهنماییها تا آشوبها شاهد آن هستیم، نمود عینی جلوگیری از شنیدن صدای مردم برای حل مشکلات اقتصادی است که دولت سیزدهم کمر همت به حل آنها بسته است. کسانی مدعی شنیدن صدای مردم شدند که هرجا توانستند برای خوشرقصی مقابل آمریکاییها صدای مردم را خفه کردند و وقیحانه نیز از یک طرف ادعا کردند «اگر عدهای از مردم زیر چرخ توسعه (تحمیلی صندوق بینالمللی پول) هم له شوند، اشکالی ندارد!» و از طرف دیگر اذعان کردند «ما کارمندان پروپاگاندای آمریکا و انگلیس و سعودیها هستیم و وظیفه داریم کاری که تحریمها نتوانست با ملت ایران و اقتصاد کشور بکند، با وحشتافکنی و کشاندن مردم به خشونت اجتماعی بکنیم» و از دیگر سو پیش مقامات آمریکاییها گدایی تحریم و حمله نظامی به ایران را میکنند!
۳- کسانی که بعداز آتشبیاری معرکه و فراهم کردن زمینه این همه تخریب و جنایت و شرارت اکنون فریبکارانه ادعا و القا میکنند که این حوادث رهبر و لیدر نداشت و خودجوش بود، در حقیقت بعداز این که از هدایت آشوبها چیزی کاسب نشدند، میخواهند پس از شکست توطئه خبیثانهشان، خود را تبرئه و زمینه فرار از پاسخگویی در پیشگاه ملت و افکارعمومی و حضور در پای میز قانون را فراهم کنند. اما با این وجود نتوانستند اهداف و نیات شوم و نقش رهبری و لیدری خود در این آشوبها را کتمان کنند و «آفتاب آمد دلیل آفتاب»! در حالیکه تاکنون با شعار «زن، زندگی، آزادی» دست به این همه شرارت زدند و صدها خون نا به حق را بر زمین ریختند و این همه خسارت مادی و معنوی به مردم و کشور وارد کردند، حال رئیس دولت اصلاحات به مناسبت روز دانشجو مزورانه با اذعان تلویحی به نقش خود در این آشوبها ادعا میکند «شعار زیبای زن، زندگی، آزادی آینده بهتر را نشان میدهد»! شما که دو ماه با این شعار میخواستید با تهدید و زور مردم را همراه خود کنید و نتوانستید، و با به آتش کشیدن کشور انتقام خود را از مردم گرفتید، حال اگر حکومت و نظام به دست شما بیفتد چه میکنید؟! بعد ادعای شنیدن صدای مردم و گفتوگو هم دارند! بقول مولانا «بیش از این فتنه و آشوب و خونریزی مجوی!» برخلاف این ادعاها همین که به همراه لشکر اراذل و اوباش رسانهایشان اکنون خواستار آزادی بیقید و شرط قاتلان مردم هستند و خطاب به حاکمیت و دولت ادعا دارند صدای اعتراضها (البته اغتشاشات) را بشنود، نشان میدهد که خود آنها لیدر و رهبر اراذل و اوباش کف خیابانها هستند.
۴- نمیتوان باور کرد کسانی که در قامت رئیسجمهور و وزیر و وکیل و... در این نظام مسئول بودند، ناآگاهانه و بدون تحقیق موضعگیریهایی کنند که زمینهساز ریخته شدن نابحق این همه خون بیگناهان شوند. این که چنین افرادی هم در ابتدا با مواضع خود به خاطر دستمالی، قیصریه را به آتش کشیدند و برای فوت طبیعی یک دختر کُرد اشک تمساح ریختند و مثل فتنه ۸۸ بهدنبال کشتهسازی و موجسواری بودند و هم حالا برای قاتلان مردم کوچه و خیابان که بر بستر مواضع منافقانه آنها دست به چنین جنایات و شرارتی زدند، اشک تمساح میریزند، شکی باقی نمیگذارد که این جماعت بدون تحقیق و از سر دلسوزی چنین مواضع شاذ و دشمن شادکنی نگرفتند و برعکس خود رهبران و لیدرهای داخلی آشوبها بودند! البته این جماعت که میدانستند و آنهایی هم که نمیدانستند، دانستند که عرصه سیمرغ نه جولانگه آنهاست، اما جنایتکاران کف خیابان را به جان مردم انداختند تا به فکر خام و در توهم خود حداقل در خارج در حوزه دفاعی و منطقهای و حقوق بشری و در داخل با ادعای گفتوگوی ملی و برای زنده کردن جریان منزوی شده خود از حاکمیت «باج» بگیرند، اما غافل از این که نه ملت با غیرت ایران به نظام جمهوری اسلامی چنین اجازهای را داده و نه حاکمیت در رهبری حکیم چنین ملت با عظمتی چنین باجی را میدهد. و اصولا فلسفه وجودی رهبری در نظام مقدس جمهوری اسلامی همین است که اگر عدهای شهوت قدرت و ثروت پیدا و طغیان کردند و مست فریبهای دشمن شدند، اجازه ندهد که با «باج دادن» به دشمنان، آنگونه که در دولتهای سازندگی و اصلاحات و تدبیر و امید و بهخصوص در برجام قرار بود رخ دهد، استقلال و امنیت و آزادی کشور را به باد بدهند و به یغما ببرند.
۵- اما «براندازی نه ممکن است و نه مطلوب»! این سخن کسی است که مسیر براندازی را با دوستان سیاسی اش و با تمام توان و با حمایت کامل بیگانگان در فتنه ۸۸ تجربه کرده است! حالا این روزها دوستان رئیس دولت اصلاحات با نشخوار کردن تئوریهای سیاسی اجتماعی دهه ۶۰ میلادی غربیها و آسمان و ریسمان بافتنهای تئوریک میخواهند فریبکارانه اثبات کنند که آنچه این روزها در کشور با شعارهای تجزیهطلبی و براندازانه رخ داده نتیجه انسداد سیاسی و نشنیدن صدای مردم است! اما از قدیم گفتهاند «تجربه فوق علم است»! ایکاش دوستان رئیس دولت اصلاحات که خود نقش اصلی در ایجاد مشکلات واقعی مردم دارند و در فتنه ۸۸ کشور را تا لبه پرتگاه بردند، اکنون این سخن لیدر خود را جدی میگرفتند و «راه رفته را
باز نروند»! و اگر رئیس دولت اصلاحات از روی صدق و اعتقاد به این نتیجه رسیده، با زدن مهر «مهره سوخته» بر پیشانیاش، به سادگی از او عبور نکنند! اما این که آیا رئیس دولت اصلاحات صادقانه این سخن را گفته و نمیخواهد روغن ریخته را نذر امامزاده کند برای اعتماد کردن مردم نیازمند سه شرط است. اول بگوید چرا در ابتدای این آشوبها بدون هیچگونه تحقیقی به همراه دوستانش از جمله روحانی و ظریف و جهانگیری و... نظام و نیروهای خدوم فراجا را متهم و مرگ طبیعی یک هموطن را «خلاف قانون و شرع و منطق»، «فاجعهای ناگوار»، «درد استخوانسوز» و ناشی از «تنگناهای معیشتی و انواع فسادهای ویرانگر و ناکارآمدی نظام» عنوان کردند! و چرا در همان ابتدا که شعار تجزیه ایران و براندازی نظام سر داده شد، نگفت «براندازی نه ممکن است و نه مطلوب»!؟ و چرا بعد از تذکر رهبری مبنی بر اصلاح مواضع خواصی که بدون تحقیق موضع گرفتند، موضع خود را اصلاح نکردند؟!
۶- کسانی از این جماعت که اکنون ادعا میکنند «شعارهای براندازان را قبول نداریم» و راه نجات را گفتوگو، آن هم از نوع ملیاش تجویز میکنند، چرا همان ابتدای کار این موضع را نگرفتند و برعکس هیزمبیار معرکه شدند و تا توانستند در فضای حقیقی و مجازی در آتش خشم و نفرت دمیدند؟ و چرا حالا پس از این همه شرارت و خسارت و پس از شکست سناریوشان، برای فرار از پاسخگویی به افکارعمومی و قانون، از براندازان اعلام برائت میکنند؟! این که برخی رسانهها ادعا کردند «نامآشناهای سیاسی اصلاحطلب (از فلانکس تا فلانکس) امروز تحت فشار براندازان قرار دارند»! در حقیقت «خط انحراف افکارعمومی از واقعیت» را دنبال میکنند، اما قبل از دنبال کردن این خط انحرافی باید پاسخ دهند آیا اگر مواضع این نامهای آشنا نبود، براندازان و آشوبگران جرأت عرضاندام داشتند و یا برعکس اراذل و اوباش رسانهای و خیابانی به پشتگرمی اینها وارد صحنه شدند؟! پاسخ این خط خبری انحرافی دقیقا این فراز از سخنان امام حسن(ع) در آن جلسه کذایی خطاب به معاویه است که فرمودند «تو و اصحابت زمینه فتنهها را فراهم کردید، حالا ادعای شفافسازی (به تعبیر امروز شنیدن صدای مردم) را دارید؟ تمام پیامدها به حساب خود شماهاست. زیرا اگر تو اجازه نمیدادی یا راضی نبودی، کسی جرأت نمیکرد پدرم علی را دشنام گوید»!
۷- جمع شدن آشوبها بدون شلیک حتی یک گلوله از سوی نیروهای انتظامی و امنیتی کشور به خوبی عمق نگاه راهبردی رهبری را نشان داد که «دهه شصتی و هشتادی و نودی ندارد و این حرفهای انقطاع نسلی، حرفهای روشنفکریِ داخل گعدههای روشنفکرانه است و واقعیّتها غیر از این هست». اما اکنون که قاضیالقضات کشور صدای مردم را به خوبی شنیده و دستور داده «چنانکه فردی با سوءنیت حرف دروغی یا ادعای بدون سندی را منتشر کرد، در کوتاهترین زمان ممکن او را احضار کنند و مستندات ادعایش را بخواهند و برای او به سرعت کیفرخواست صادر و پروندهاش به دادگاه ارسال شود»، مردم امید دارند با قاطعیت دستگاه قضایی اولین کسانی که احضار میشوند خواص و سیاسیونی باشند که با مواضع و دروغپراکنیهای خود بسترساز این همه آشوب و شرارت و خسارت و به زمین ریختن خونهای
پاک جوانان کشور توسط «یک مشت اغتشاشگر غافل یا جاهل و یا مزدور» شدند و اگر این بسترسازیها نبود، هیچگاه شاهد آنچه که بودیم، نبودیم!
🔻روزنامه اطلاعات
📍 ۳ قطره خون
✍️ بهروز طیرانی
در تاریخ مبارزات مردم ایران از ابتداتا کنون اقشار و گروههای مختلف قومی، صنفی ، مذهبی، و… حضور داشته و با تلاش ها و جانفشانی های خود این آب و خاک را گزند دشمنی های اقوام مهاجم ، دولت های تجاوزگر ، ستمگران و مستبدان داخلی و دشمنان حقیقت محفوظ نگاه داشته اند .این افراد وگروهها که عموما از طبقات فرودست و به تعبیر دکتر شریعتی محکومان تاریخ برخاسته و پرچم مبارزه با ظلم وستم و بیداد را برافراشته اند از آنجا که عموما سرمایه ای جز جان در اختیار نداشته اند ناچار با تقدیم خون خود قدم در راه رهایی جامعه ومیهن خود گذاشته اند و با تقدیم خون پرمهر خویش تلاش کرده اند تا گامی در راهآزادی و سعادت میهن و مردم خود بردارند .
همسو با اقشار گوناگونی که در طول این قرون به انحا مختلف در راه آزادی و استقلال ایران به مبارزه با دشمنان میهن و مردم برخاستند از اواسط دهه ۱۳۱۰ وبه دنبال تاسیس دانشگاه تهران جریان و جنبش نوینی با نام جنبش دانشجویی نام گرفت .
گرچه در اعتراضات و مبارزات مردم از بعد از مشروطه دانشجویان مدارس عالی همچون مدرسه عالی حقوق یا سایر مدارس حضور داشتند ولی اعتراضات و اعتصاب دانشجویان دانشگاه تهران در ۱۳۱۵ به عنوان نخستین گام در جنبش دانشجویی ایران ثبت شده است . اعتراض و اعتصاب دانشجویان گرچه در آن سال توسط ماموران رژیم رضاشاه سرکوب شد ولی خاموش نشد . در دوران پس از شهریور ۱۳۲۰ دانشجویان با تاسیس تشکل های خاص در درون دانشگاه تلاش کردند تا در مبارزات مردم علیه استبداد و استعمار نقش آفرینی کنند . با شروع نهضت ملی ایران به رهبری دکتر محمد مصدق بخش قابل توجهی از دانشجویان ملی و مذهبی فعالانه به حمایت از نهضت وارد عمل شدند و در طول حکومت دکتر مصدق نیز از جمله نیروهای کمک کار دولت ملی مصدق به شمار می رفتند .در جریان قیام سی تیر دانشجویان حضور پررنگی در عرصه اعتراضات علیه شاه و دربارو دولت قوام السلطنه ایفا کردند .
با وقوع کودتای آمریکایی-انگلیسی ۲۸مرداد وسرنگونی دولت دکتر مصدق جنبش دانشجویی نیز وارد مرحله نوینی شد . شاه و دولت فضل الله زاهدی درپی سرنگونی دکترمصدق ،تلاش کردند با بازداشت های گسترده نیروهای سیاسی، بازاریان وکسبه فعال و… ریشه مخالفت را به تصور خود خشکانده و هرگونه مقاومت رابرای تسلط خود بر کشور در هم بشکنند .
با این حال و با تمام تلاش رژیم کودتا برای غلبه بر شرایط ، از همان روزهای نخست پس از کودتا به همت آیت الله سیدرضازنجانی تشکلی تحت عنوان «نهضت مقاومت ملی » در کشور پا گرفت که نقش مهمی در مبارزه علیه رژیم متکی به امپریالیسم داشت. نهضت مقاومت ملی از همان ابتدای شکل گیری خود با استقبال اقشار گوناگون جامعه و از جمله دانشجویان روبه روشد و توانست دانشجویان زیادی را به همکاری با خود جلب کند .
در آن زمان دانشجویان فعال به ویژه در دانشگاه تهران به دو دسته طرفداران نهضت ملی و دانشجویان طرفدارحزب توده تقسیم می شدند . با این حال و به رغم اختلاف سیاسی و عقیدتی میان این دو دسته با شروع سال تحصیلی دانشگاهها در مهر ۱۳۳۲ نوعی همکاری میان آنها دربرابر رژیم ایجاد شد . به عنوان مثال در جریان تظاهرات اعتراضی ۱۶مهر ۱۳۳۲ که ازسوی نهضت مقاومت ملی برگزار شد تعداد زیادی از دانشجویان شرکت داشتند که حکایت از همراهی دانشجویان چپ با نیروهای ملی داشت. با شروع محاکمه دکتر مصدق و تعدادی دیگر از همفکران و یاران مصدق در دادگاه نظامی در ۱۷ آبان اعتراضات در دانشگاه و نیز خارج از دانشگاه وارد مرحله تازه ای شد . نهضت مقاومت ملی برای برگزاری تظاهرات در روز ۲۱آبان فراخوان داد. در این روز دانشجویان هم در بازار تهران و هم در داخل و خیابان های اطراف دانشگاه علیه رژیم تظاهرات کردند . این در حالی بود که فرمانداری نظامی در دواطلاعیه جداگانه در روزهای ۲۰ و۲۱ آبان به شدت درباره برگزاری تظاهرات هشدار داده بود و صریحاً اعلام داشته بود که با هرگونه تجمع و تظاهرات برخورد خواهد کرد .
اما به رغم این تهدیدات در روزهای هیجدهم تا بیست و یکم آبان نه تنها در تهران بلکه در تبریز و شهرهای دیگر هم اعتصابات وتظاهرات صورت گرفت . به نوشته روزنامه اطلاعات از تبریز:« در تعقیب جریان هیجدهم آبان راجع به اخلال در کارخانه ممتاز و تعطیل قسمتی از بازار و دانشگاه و پاره ای از دبیرستان ها …معلوم شد که از دیروز به این طرف در حدود پنجاه نفر که اغلبشان کارگر، دانشجو، آوزگار یا دبیرهستند بازداشت شده اند »( اطلاعات ۲۰آبان)
در تهران ماموران فرمانداری نظامی روز ۲۱ آبان به شدت با تظاهرکنندگان برخورد کرده وعده زیادی از دانشجویان وسایر تظاهرکنندگان را بازداشت کردند . علاوه بر ماموران نظامی، اعضای احزاب سومکا و آریا نیز در خیابان های اطراف دانشگاه حضورداشتند و با تظاهرات به نفع رژیم وبرخورد با دانشجویان به آنها کمک می کردند . به نوشته روزنامه اطلاعات : ” برای آن که از هرگونه تظاهرات مخل نظم و آرامش فورا جلوگیری به عمل آید ….مامورین وافرادی که درنقاط مختلف شهر متمرکز شده و در سرچهاراه ها ومعابر عمومی قرارگرفته بودند اسلحه های خود را آماده داشتند … مقارن ساعت۹صبح در چند نقطه از خیابان شاهرضا بخصوص در حوالی دانشگاه تظاهراتی به وقوع پیوست وچون متظاهرین مرتبا شعار می دادندو متفرق نمی شدند از طرف مامورین اقدام به تیراندازی هوایی وبعد تیراندازی به سوی متظاهرین گردید و براثرآن یکی از متظاهرین مجروح شد .” (اطلاعات۲۱آبان ۱۳۳۲)
به دنبال آن و درحالی که محاکمه دکتر مصدق در جریان بود روز ۳آذر اطلاعیه ای از سوی دولت زاهدی مبنی بر سفرقریب الوقوع ریچاردنیکسون معاون رییس جمهور آمریکا به تهران منتشرشد .دو روز بعد ازآن یعنی در ۵آذر نیز بیانیه مشترک ایران و انگلستان در خصوص از سر گیری روابط میان دو کشور انتشار یافت. روابط میان دو کشور سال قبل یعنی در مهر۱۳۳۱ از سوی دکتر مصدق و به دلیل دخالت های روزافزون انگلستان در امور داخلی ایران قطع شده بود .
ده روز بعد از اعلامیه دولت زاهدی ، روابط ایران و انگلستان باردیگر از سرگرفته شد و دنیس رایت کاردار انگلستان به تهران وارد شد .
درهمین حال فضای ملتهب دانشگاه و ترس و واهمه رژیم کودتا از عکس العمل غیر منتظره دانشگاه و دانشجویان در قبال سفرنیکسون و برقراری روابط با انگلستان و نیز جریان محاکمه دکتر مصدق سبب شد تا دربار ودولت زاهدی به فکر افتد تا با تقویت نیروهای نظامی در داخل محوطه دانشگاه از پیش آمدهای احتمالی جلوگیری کند. .
دانشجویان روز ۱۴آذر در اعتراض به ورود دنیس رایت کاردار جدید سفارت انگلیس در ایران شروع به اعتراض کردند . در آن روز دانشجویان دانشکده های حقوق و علوم سیاسی ،دندانپزشکی، فنی، پزشکی و داروسازی تظاهرات پرشوری برگزار کردند . این تظاهرات روز بعد به خارج از دانشگاه کشیده شد و ماموران انتظامی در زدو خورد با دانشجویان عده ای را بازداشت و گروهی را نیز مجروح کردند .
روز ۱۶آذر در حالی که دانشجویان واستادان در سرکلاس های درس حضور یافته بودند چند سرباز مستقر در پشت پنجره یکی از کلاس ها حرکت چند دانشجو را حمل بر تمسخر خود کرده و با اسلحه به داخل کلاس هجوم برده و پاسخ اعتراض استاد و دانشجو را با شلیک گلوله دادند .
با بلند شدن صدای گلوله به دستور دکتر رحیم عابدی معاون دانشکده فنی دانشکاه تهران زنگ دانشکده به صدا درآمد و بقیه دانشجویان نیز کلاس های درس را ترک گفتند . تیراندازی سربازان سبب مجروح و زخمی شدن چندین تن از دانشجویان شد و خون آنها آمیخته با آب شوفاژهای سوراخ شده بر اثر گلوله سربازان کف راهرو های دانشکده را گلگون کرد .ولی علاوه بر مجروحان و بازداشت شدگان در آن روز سه دانشجوی دانشکده فنی به نام های «مصطفی بزرگ نیا، آذر شریعت رضوی واحمدقندچی» براثر اصابت گلوله نیروهای نظامی در خون خود غلطیدند . حسین شاه حسینی جریان اتفاقات دانشکده فنی را بر اساس گزارشی که درباره حادثه آن روز به نهضت مقاومت رسیده بود چنین روایت می کند:« در ابتدا دانشکده فی از آرامش برخوردار بود. آقای دکتر شمس مشغول تدریس نقشه برداری بود که چند تن از گروهبان های ارتش وارد کریدور دانشکده فنی می شوند وبه کلاس دکتر شمس می روند . دونفر لباس شخصی هم با این ها وارد کلاس می شوند ویکی از دانشجویانی را که انتهای کلاس نشسته بود به گروهبان ها نشان می دهند ولی دکتر شمس از بردن دانشجوتوسط ماموران جلوگیری می کند . به مجرد اعتراض و ممانعت دانشجویان چند ارتشی دیگر هم وارد عمل می شوند و به زور آن دانشجو را از پشت میز بیرون می کشند وکتاب هایش را توی سرش می زنند وکشان کشان از در بیرون می برند. هنوز در کلاس بسته نشده بود چهار گروهبان دیگر وارد کلاس می شوند وآن لباس شخصی دانشجوی دیگری را نشان می دهد. زمانی که دانشجوی دوم را می گیرند دانشجوی سوم روی نیمکت می رود … ومی گوید : ما چقدر بی عرضه هستیم چقدر بدبخت هستیم .این کلاس نیست این درس نیست یک عده ای بدون این که از استاد و از کادر دانشگاه اجازه بگیرند وارد کلاس می شوند و هیاهو درمی گیرد .تف به این کلاس وتف به این مملکت .و در عین حال که این شعارها را می داده فریاد می زند: درود به دکتر مصدق – مرگ بر رژیم سلطنتی شاه. کلاس به هم می خورد و دانشجویان بیرون می آیند و …»(حسین شاه حسینی -هفتادسال پایداری-ص ۲۲۰)
بنا به اعلامیه فرمانداری نظامی در جریان آن درگیری سه دانشجو به نام های مصطفی بزرگ نیا ، آذر شریعت رضوی و احمد قندچی کشته و بیش از سی تن دیگر مجروح و هفده نفر هم بازداشت شدند . به جز آمار کشته شدگان ، تعداد اعلام شده بازداشت شدگان و مجروحان عملا بسیار کمتر از تعداد واقعی بود .اما روایت حکومتی واقعه در اعلامیه فرمانداری نظامی چنین بود:” مقارن ساعت ده و ربع بامداد امروز از طرف عده ای از دانشجویان تظاهراتی در دانشکده علوم صورت گرفت که بلافاصله مامورین فرمانداری نظامی متظاهرین را متفرق ساختند وسیزده نفر از دانشجویان را دستگیرکردند پس از آن در حوالی دانشکده فنی نیز از طرف چندتن از دانشجویان منتسب به احزاب چپ تظاهراتی انجام شد و چون تظاهرکنندگان به اخطار ماموران انتظامی متفرق نشدند براثر تیراندازی ماموران سه نفر مجروح شد وهفده نفرهم دستگیر شدند. گلوله به سینه وران مجروح شده اصابت کرده وجمعا سی نفر در دانشگاه دستگیرشده اند . (اطلاعات ۱۸آذر ۱۳۳۲)
در همان روز دانش آموزان دبیرستان دارالفنون و نیز بازاریان تهران نیز علیه رژیم سرکوبگر تظاهرات کردند که دردارالفنون و بازار نیز عده ای دستگیر و بازداشت شدند .
به دنبال این واقعه دکتر علی اکبر سیاسی رئیس دانشگاه تهران تلاش کرد تا کنترل اوضاع را دردست گرفته و ضمن بیرون کردن نیروهای مسلح از فضای دانشگاه از تکرار چنین اتفاقاتی جلوگیری کند . وی در خاطرات خود می نویسد:” گزارش که به من رسید ،بی درنگ با سپهبد زاهدی تلفنی تماس گرفتم وشدیدا اعتراض کردم وگفتم با این حرکات وحشیانه ماموران انتظامی شما ،من دیگر نمی توانم اداره امور دانشگاه را عهده دار باشم . [زاهدی ] گفت متاسف خواهم بود [ولی]دولت راسا از اداره امور آن جا عاجز نخواهد بود . (دکتر علی اکبر سیاسی -گزارش یک زندگیص۲۳۷)
سپهبد زاهدی ضمن استقبال از استعفای دکتر سیاسی با تحریف واقعیت ، تقصیر آن پیشآمد را بهگردن مسئولان دانشگاه می اندازد .به نوشته دکتر سیاسی:”[زاهدی گفت] :جنابعالی باید بدانید که در این ماجرا تقصیر کاملا به عهده اولیای دانشکده فنی بوده است . نظامیان که وارد سرسرای دانشکده شده بودند قصدشان فقط این بوده که از دانشجویانی که آنها را باکلماتی مسخره کرده بودند بپرسند منظورشان چه بوده و خواهش کنند که این کار تکرار نشود که ناگهان اولیای دانشکده کلاس ها را تعطیل و صدها دانشجو را بهجان سربازان می اندازند . ” (منبع پیشین )
دکتر سیاسی و همکارانش در دانشگاه با مشاهده موضع نخست وزیر رژیم در ابتدا تصمیم می گیرند که در اعتراض به اقدام وحشیانه نیروهای نظامی و کشتار،ضرب و جرح وبازداشت دانشجویان و خساراتی که به اموال دانشگاه وارد آمده بود دسته جمعی ازمقامخود استعفا هند ولی بعد از مشورت با یکدیگر از این فکر منصرف می شوند چرا که به گفته خود ایشان: “دیدم که این کاره گیری نتیجه قطعی اش این خواهد بود که دولت خودکامه زورمند دست روی دانشگاه خواهد گذاشت و استقلالش را که قریب دوازده سال در استقرار و استحکامش کوشیده بودیم از بین خواهد برد .”(سیاسی -همان ص۲۳۸ )
دکتر سیاسی بعد از انصراف از استعفا تصمیم گرفت شکایت آن فاجعه را به نزد شاه ببرد غافل از آن که فرمانده اصلی خود شاه است و همه کارها زیر نظر مستقیم خود وی صورت می گیرد . شاه در ملاقات با دکتر سیاسی اصلا به ویفرصت نداد تا به گله و شکایت بپردازد و بلافاصله به رئیس دانشگاه تهران گفت :” این چه دسته گلی است که همکاران دانشکده فنی شما به آب داده اند چند صد دانشجو را به جان سه چهار نظامی انداخته اند که این نتیجه نامطلوب را به بار بیاورد . ” شاه به رغم بیان خلاف واقع حقیقت ماجرا ، سرانجام نظر دکتر سیاسی مبنی بر ریشه یابی قضیه ونیز دلجویی از خانواده های شهدا و آسیب دیدگان را پذیرفت و در نتیجه دکتر سیاسی برای مذاکره در این خصوص به دیدار نخست وزیر و هیات وزیران رفت در جلسه هیات وزیران دکتر سیاسی در پاسخ به سپهبد هدایت وزیرجنگ کابینه زاهدی که گفته بود اگر عضوی از اعضای بدن فاسد شد آن راقطع می کنند تا بدن سالم بماند .دانشگاه را هم در صورت لزوم برای حفظ مملکت باید از بین برد و منحل کرد”گفت: این را قیاس معالفارق می گویند عضو بدن را که قطع می کنند از خود مقاومت نشان نمی دهد وپس از قطع جسمی بی جان می شود و بی اثر ولی دانشگاه که از هزاران استاد ودانشجو کارمندزنده وپویا تشکیل گردیده اگرمورد حمله قرار بگیرد به مقاومت خواهد پرداخت و از خود دفاع خواهد کرد وبه فرض این که موقتا خاموش گردد آتشی خواهد شدزیر خاکستر که سرانجام شعله ور خواهد شد.”(۲۴۰)
سرانجام گفتگوهای دکتر سیاسی با مقامات دولتی آن شد که فردای آن روز نیروهای نظامی که از بعد از کودتای ۲۸مرداد در دنشگاه مستقر شده بودند دانشگاه را ترک کردند .
بعد از وقایع روز ۱۶آذر و شهادت آن سه دانشجو ، روز ۱۶آذر به عنوان روز داشنجو در ایران نام گذاری شد و تقریبا همه ساله در این روز داشنجویان در دانشگاه های سراسر کشور با برپایی تظاهرات، تجمع و اجرای مراسم، یاد و خاطره آن سه شهید را گرامی داشته و بر آرمان های جنبش دانشجویی تاکید می کنند .
به دنبال آن واقعه دولت زاهدی در اطلاعیه ای درباره آن واقعه اعلام داشت : ” متاسفانه عده معدودی بی وطن که همه چیز ما را می خواهند برباد دهند وبرای ما نه دانشگاه باقی بگذارند نه دانشجو در این مکان رخنه کرده و آنجا را به سنگر تظاهرات خیانت آمیز کرده اند و به سربازان که همه چیز را برخود حرام نموده اند تا آسایش شما رابه قیمت جان خود تامین و در نتیجه برای مملکت استقلال و برای شما آزادی تامین نمایند حمله می نمایند ” و در ادامه نیز وعده تعیین و تعقیب مرتکبین و محرکین را داد .
ولی طبق معمول همیشه و همچنان که خود شاه گفته بود تقصیر به گردن مسئولان دانشگاه قرار داده شد . و تنها کسی که در این رابطه به جزدانشجویان مقصر تشخیص داده و بازداشت شد دکتر رحیم عابدی معاون دانشکده فنی بود. او که گرایش مصدقی داشت روز بعد از حادثه بازداشت و مدتی را در زندان گذراند .
سالها بعد مرحوم دکتر علی شریعتی درباره آن سه شهید آن واقعه چنین گفت: « اگراجباری که به زنده ماندن دارم نبود خود را دربرابر دانشگاه آتش می زدم همان هایی که ۲۲سال پیش آذرمان در آتش بیداد سوخت . اورا پیش پای نیکسون قربانی کردند. این سه قطره خون که بر چهره دانشگاه ما همچنان تازه و گرم است . کاش می توانستم این سه آذر اهورایی رابا تن خاکسترشده ام بپوشانم.»
🔻روزنامه اعتماد
📍 غیرقابل اثبات شدن حقیقت
✍️ عباس عبدی
چندی پیش دو دستورالعمل از سوی ریاست قوه قضاییه و نیز مرکز ملی فضای مجازی برای مقابله با اخبار جعل و دروغ صادر شد که اولی بر مقابله حقوقی و کیفری تاکید میکند و دومی به ضرورت صدور تکذیبیه از سوی نهادهایی که مرتبط با خبر هستند. انتشار تکذیبیه در ظرف مدت ۶۰ دقیقه و اطلاعرسانی دقیق حداکثر ظرف مدت ۲۴ ساعت که باید پیرامون اخبار جعلی و تحریف شده، صورت گیرد. این یادداشت در پی آن است که توضیح دهد چنین دستوراتی نمیتواند مشکل را حل کند و شاید بدتر هم خواهد کرد. چرا؟ این سیاستها، انفعالی و تدافعی است و اگر اجرایی شود، موجب حملات بیشتر خواهد شد و نیروهای حکومت را خسته و مستأصل میکند و در نتیجه نمیتوانند همه اینگونه اخبار را تکذیب کنند و چون تکذیب نکنند یا کسی مجازات نشود، در نتیجه گفته خواهد شد که پس این اخبار درست و مطابق واقع است. به علاوه تکذیبیه به تنهایی مشکلی را حل نمیکند، چون اساس زندگی ارتباطی بر تکذیب نیست، بله بر اثبات خبر منتشره است. مشابه این قاعده در حقوق به معنای اصل برائت شناخته میشود. اگر دیگری را متهم به دزدی کنیم، این ما هستیم که باید ثابت کنیم او دزدی کرده است، نه اینکه او ثابت کند که دزدی نکرده است. دروغ بودن هر ادعایی یا وارد نبودن اتهام علیه دیگران مفروض است و نیازی به تکذیب ندارد مگر اینکه گوینده صحت آن را اثبات کند. پس چگونه باید وقت خود را صرف تکذیب دروغهای بیشمار کرد؟ مشکل نظام ارتباطی و اطلاعرسانی ایران این نیست که خبر دروغ در آن هست، مشکل اصلی این است که راهی برای دفاع از اخبار صحیح یا تولید و انتشار آنها وجود ندارد. این راه فقط از طریق نهاد مستقل رسانهای و تامین امنیت حرفهای روزنامهنگاری قابل پیمودن است. به علاوه فرض کنیم که خبری دروغ منتشر شد، چگونه میخواهید ثابت کنید که دروغ است؟ یا دروغگو را چگونه مجازات خواهید کرد؟ درحالی که گوینده دروغ در دسترس شما نیست؟ ازسوی دیگر با خبرهای نادرست و دروغی که برخی مسوولان در رسانهها میگویند چه رفتاری خواهید کرد؟ آیا آنان را هم محکوم و مجازات میکنید یا آنان مجاز به دروغگویی هستند؟
از این بگذریم، با کسانی که اخبار راست منتشر میکنند چه خواهید کرد؟ آیا تامین دارند؟ آیا به آنان جایزه میدهید؟ آیا آن دسته از مسوولانی که اخبار راست منتشر شده علیه آنان است را مجازات میکنید؟ یا با سکوت از کنارش رد میشوید؟ فرض کنیم که خبری درباره یک متهم بازداشتی نوشته شد و دستگاه مربوط اعم از نیروی انتظامی یا سازمان زندانها یا وزارت اطلاعات گفتند که این خبر دروغ است، آیا امکان دسترسی و تهیه اسناد و مدارک و شواهد و تامین دلیل برای اثبات صحت خبر را در اختیار فرد متهم قرار میدهید تا از خود و ادعایش دفاع کند؟ اصلا فرض کنیم که خود متهم خبر را منتشر کرد که خودش شاهد آن بوده، چگونه میتواند درستی خبر را اثبات کند؟ اگر آن را تکذیب کردید، آیا کسی آن را باور میکند؟ به عنوان یک نمونه بسیار کوچک اعلام شد که برای بازداشت یک روزنامهنگار در ساعت ۲ نیمهشب به خانهاش رفتهاند کسی هم تکذیب نکرد. این خبر سادهای است، ولی آیا کسی گفت چرا این کار انجام شده؟ آیا قانونی است؟ دهها مورد از این ادعاها میتوان ارایه کرد. هیچ راهی برای مبارزه با دروغ و حتی شناخت و تمیزی دادن دروغ از حقیقت وجود ندارد مگر اینکه نهاد رسانه مستقل و آزاد و تحت حمایت قانون شود. مشکل اصلی ایرانِ امروز دروغ نیست، مشکل غیرقابل اثبات شدن حقیقت و خبر راست و مطابق واقعیت است.
🔻روزنامه آرمان ملی
📍 ۱۶آذری متفاوت
✍️ صادق زیباکلام
داستان ۱۶آذر داستان عجیبی است. قبل از انقلاب ۱۶آذر نماد اعتراض و جنبش دانشجویی بود. نماد دانشگاههایی بود که در ۲۵ سال بعد از کودتای ۲۸ مرداد تا سال ۵۷ هرگز ساکت نشدند و همواره در طی آن ۲۵ سال شانزدهم آذر ماه بهانهای بود که دانشجویان اعتراضات، مخالفتها و نارضایتی خود را نسبت به نظام پهلوی نشان دهند. انتظار میرفت که بعد از انقلاب ۱۶آذر بسیار مورد تجلیل قرار بگیرد اما اینگونه نشد و از آنجا که سه دانشجویی که در ۱۶آذر در دانشکده فنی دانشگاه تهران به ضرب گلولههای نظامیان کشته شده بودند وابسته به حزب توده و جبهه ملی بودند و ارتباطی با جریانهای اسلامی نداشتند ۱۶آذر خیلی مورد تکریم قرار نگرفت. اما به تدریج شانزده آذر برای خود جایی باز کرد و به عنوان روز مهمی در تاریخ معاصر ایران جای گرفت. به نحوی که اگر از سالهای نخست انقلاب بگذریم تقریبا از نیمه دوم دهه شصت به تدریج ۱۶آذر به عنوان روز دانشجو مورد احترام قرار میگرفت. اما پرسشی که میماند آن است که تکلیف ۱۶آذر با برخی نارضایتیهایی که در جامعه وجود دارد چه میشود. علت طرح این پرسش آن است که بخشی از معترضان که انتقادهایی دارند رویکردهای دیگری را دنبال میکنند. بنابر این تکلیف۱۶آذر با اتفاقات اخیر در ماههای گذشته مورد چالش قرار گرفته که آیا بایستی از ۱۶آذر تجلیل نمود یا آنکه خیلی به آن اهمیتی نداد. چرا که به هرحال یکی از سمبلهای مبارزه علیه رژیم قبل از انقلاب بود. واقع مطلب اینکه بدترین کاری که میتوان کرد آن است که با گذشتهمان و با تاریخمان بر حسب ملاحظات سیاسی برخورد کنیم. روز دانشجو روزی است که دانشجویان در آن بتوانند نظرات و عقاید خود را بیان کنند. لذا بایستی که نوع نگاهها و رویکردها به مساله ۱۶آذر تغییر کند و امروز با توجه به شرایط جامعه و مطالبات دانشجویان و دانشگاهیان وضعیت به نحوی تغییر کند که رضایت قشر دانشگاهی جامعه نیز بهدست آید. چرا که دانشگاه از دیر باز محل زایش افکار جدید، تضارب آرا و عقاید و گفتوگو و مفاهمه بوده است. دانشگاهیان به عنوان قشر فرهیخته جامعه میتوانند راهکارهای مناسب و درستی در حوزههای مختلف برای برون رفت از شرایط موجود داشته باشند. بنابراین در نوع مواجهه و برخورد با دانشجو و دانشگاه باید بسیاری از مسائل لحاظ گردد. تجربه نیز ثابت کرده که هر اندازه جنبش دانشجویی فعال عمل کند جامعه فعال خواهد شد. اما هر اندازه که مواجهههای سلبی با دانشگاهیان صورت گیرد نتایج نه چندان مطلوبی بروز و ظهور خواهد کرد. واقعیت آن است که ۱۶آذر روز بزرگی است روزی بود که ۳ دانشجوی دانشکده فنی به شهادت رسیدند و نقطه عطفی در تاریخ معاصر ایران شد. بنابراین صرف نظر از اینکه ما چه احساسی به حاکمیت فعلی یا رژیم گذشته داریم تاریخ معاصرمان تغییری پیدا نمیکند.
🔻روزنامه رسالت
📍 «شاید وقتی دیگر»؛ نه! همین امروز
✍️ احسان عسکری
امروز کشور بیش از هر زمان دیگری به نوسازی و بازاندیشی نیازمند است و این ضرورت، سالهاست که از سوی مقام معظم رهبری به بهانههای مختلف مطرح گردیده و سالهاست که بهعنوان منظومه فکری رئیس مجلس شورای اسلامی، موردتوجه قرار داشته و بهکرات در برنامهها و دیدار با اقشار مختلف مردم و اخیرا در نطقهای پیش از دستور و در محافل و مجالس گوناگون بر اجرای صریح و سریع آن تأکید کرده و اتفاقا از دیدگاه منطقی و ساختاری حکومت، موضع آغازین عملیاتی و اجرایی این تأکید مؤکد رهبری معظم، «مجلس شورای اسلامی» است.
حکمرانی نو یعنی آیندهنگری؛ یعنی به آینده سیاست بیندیشیم تا در چگونگی پاسخگویی به تقاضاهای جدید، دچار مشکل نشویم.
حکمرانی نو یعنی برای دگرگونیهای در حال شکلگیری در همه سطوح داخلی، منطقهای و بینالمللی برنامه داشته باشیم و ساختار حکمرانیمان را متناسب با پیشرفتهای تکنولوژیک و در توازن میان قدرتهای اقتصادی و سیاسی، بهینه، بازسازی و نوسازی نماییم؛ چراکه برخی سیاستهای فعلی، کاربردی نبوده و قادر به انطباق با برخی چالشها نیست.
حکمرانی نو یعنی جذب اجتماعی حداکثری شهروندان و تقویت انسجام اجتماعی؛ حکمرانی نو یعنی باید بپذیریم در عصر تکنولوژیهای دیجیتال زندگی میکنیم و نمیتوان وارد چالشهای مربوط به آن نشویم بلکه باید برای آن برنامه داشت و از این فرصت برای حکمرانی قدرتمند بهره برد.
حکمرانی نو یعنی باید بپذیریم که برخی عملکردها باعث شده تا نخبگان، مهاجرت کنند و برخی سیاستها منجر شده جمعیت رو به پیری بگذارد. باید برای حل این اتفاق خطرناک مهاجرت، فکری کرد و برای تغییر هرم سنی کشور و احتمالات متعددی که پیش روی ایران قرار دارد، آماده شد.
حکمرانی نو یعنی سیاست دائما نیازمند تطابق و دگرگونی با روندهای اجتماعی و اقتصادی است و باید چالشها را شناسایی و برای آنها تدبیر و برنامه داشت.
حکمرانی نو یعنی باید بپذیریم که فرآیندهای تصمیمگیری و ساختارها متناسب با تغییرات، نیازمند بازاندیشی است.
حکمرانی نو یعنی باید در سطح ملی و منطقهای در هر دورهای باید آماده گذار کمهزینه و پرفایده برای ورود به دوره جدید بود.
هدف غایی حکمرانی نوین دستیابی به مشارکت عمومی هرچه بیشتر و سهیم کردن شهروندان در فرآیند حکمرانی است.
حکمرانی نوین همین توجه به آینده حکمرانی مطلوب در تمامی حوزههای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است؛ یعنی افزایش ظرفیت حکمرانی و ایجاد اجماع ملی برای گذار از چالشها، حل کشمکشها و مواجهه مقتدر و هدفمند با مشکلات در تمامی سطوح.
هدف حکمرانی نوین، بهبود زندگی مردم در تمامی ابعاد است و این اصل باید همین امروز بهجای سوژه رسانهای شدن توسط مخالفان به ایدهای ملی مبدل شود نه وقتی دیگر.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 مهار ساختاری رشد نقدینگی
✍️ دکتر سجاد ابراهیمی
بعد از ۲۷ماه، رشد سالانه نقدینگی در مهرماه به زیر ۳۵درصد رسید. اما مقایسه مقدار رشد محققشده در این ماه با متوسط رشد سالانه نقدینگی در سه دهه اخیر که حدود ۲۸درصد بوده است، نشان میدهد که کماکان رشد نقدینگی در کشور در سطح بالایی قرار دارد. به علاوه رشد دوازدهماه پایه پولی در مهرماه به بالای ۳۴درصد رسید که بیشترین نرخ رشد در ۹ماه اخیر بوده است. ماندگاری بیسابقه رشد بالای کلهای پولی آثار مخرب بلندمدتی بر اقتصاد کشور دارد. الزامات نرخ رشد پایین نقدینگی چیست و چگونه میتوان بهطور پایدار رشد نقدینگی را مدیریت کرد؟
متوسط رشد سالانه نقدینگی از ابتدای سال۱۳۹۹ تا مهرماه سال جاری بالای ۳۸درصد بوده و در تمام ماهها رشد نقدینگی بالای ۳۰درصد بوده است. استمرار رشد نقدینگی بالا در کشور میتواند چرخههای مخربی ایجاد کند. رشد نقدینگی بالا منتج به تورم بالا میشود و تورم بالا از کانالهای مختلفی منجر به این میشود که رشد نقدینگی در دوره بعدی نیز در سطحی بالا قرار بگیرد. این فرآیند در نهایت میتواند به تورمهای بالاتر ختم شود. به جز دوره کنونی تنها در دوره مرداد۱۳۸۴ تا دیماه۱۳۸۶ چنین استمراری در رشد بالای نقدینگی اتفاق افتاده است. در آن دوره بهدلیل وفور منابع ارزی و سیل واردات جلوی بحران تورمی گرفته شد. اما در شرایط فعلی رشد نزدیک به صفر و حتی منفی واردات نشان میدهد که ابزار بازدارنده تورمزایی رشد نقدینگی در دسترس نیست و هر دوره که رشد نقدینگی در سطح بالایی باقی میماند، باید منتظر تورمهای بالا تا چند دوره آتی بود.
بهرغم تاکید مسوولان دولت به کنترل رشد نقدینگی به نظر میرسد تا زمانی که سیاست کنترل رشد نقدینگی و در نتیجه کنترل تورم در عمل بهعنوان اولویت اصلی دولت قرار نگیرد، نمیتوان انتظار کنترل تورم را داشت. زمانی یک هدف سیاستی بهعنوان اولویت اصلی معرفی میشود؛ سیاستگذار انتخاب کرده در شرایطی که دستیابی به اهداف سیاستی با اولویت پایینتر مانع دستیابی به هدف اصلی شود، باید اهداف دیگر را فدای رسیدن به اولویت اصلی کرد. بررسی سیاستگذاریها در یک سال اخیر نشان از این ندارد که کنترل رشد نقدینگی اولویت اصلی بوده است. با این حال اصلاح دو رویکرد سیاستی از سوی دولت میتواند نشان از اولویت قرار دادن رشد نقدینگی و تورم باشد:
اصلاح بخش مخارج جاری بودجه: با اعمال تحریمها درآمدهای ارزی کاهش قابل توجهی داشته است؛ ولی با توجه به اینکه ساختار مخارج جاری دولت انعطافناپذیر و چسبنده است، این بخش متناسب با کاهش درآمدها کاهش نیافته است. اگرچه کوچک کردن بخش هزینه جاری دولت کاری بسیار دشوار و پرهزینه برای دولت خواهد بود، ولی برای دستیابی به بودجه متوازن و کاهش اثر سرریز کسری بودجه بر رشد نقدینگی، چارهای جز اجرای این عمل جراحی دشوار و پرهزینه نیست. در شرایط فعلی اعمال برخی سیاستها نه تنها کمکی به اصلاح بودجه نمیکند، بلکه این وضع را بدتر میکند. بهعنوان مثال افزایش حقوق کارکنان دولت در اواسط سال درحالیکه منبع قابل اتکایی برای تامین این افزایش هزینه دیده نشده وضعیت کسری بودجه را بدتر میکند. سیاستگذار برای اجرای این سیاست هدف کنترل رشد نقدینگی و تورم را فدا کرده است.
اصلاح روابط شبکه بانکی و دولت: دولت برای دستیابی به اهداف خود چشم به منابع بانکی دارد و این رویکرد که از دولتهای قبلی به ارث رسیده و در این دولت نیز دنبال میشود، یکی از عوامل اصلی رشد بالای نقدینگی است. بهعنوان مثال دولت برای اجرای طرح جوانسازی جمعیت و ترویج ازدواج به جای بهرهگیری از منابع بودجهای از منابع بانکی استفاده کرده است که نتیجه آن رشد حدود ۵۵درصدی تسهیلات ازدواج و اضافهشدن بار تسهیلات فرزندآوری به شبکه بانکی در سال جاری است. به عبارت دیگر کنترل رشد نقدینگی و تورم در چنین فضایی فدای اجرای سیاستهای دیگر میشود. اولین گام در راستای اصلاح روابط شبکه بانکی و دولت از مجرای اصلاح قانون بانک مرکزی و پذیرفتن استقلال عملکردی و استقلال در اهداف بانک مرکزی میگذرد. سیاستگذاری که به کنترل تورم بهعنوان اولویت اصلی نگاه میکند، چارهای جز این کار ندارد. رویکردهایی که قانونگذاران به اصلاح قوانین در این حوزه دارند اصلا در این راستا نبوده است.
اقتصاد ایران به رشد نقدینگی بالا و تورم بالا اعتیاد دارد و برای ترک اعتیاد فقط خواستن لفظی کفایت نمیکند، بلکه برای پاک کردن اقتصاد ایران از این اعتیاد لازم است که دولت هزینه اصلاح ساختار را بپردازد.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست