شنبه 3 آذر 1403 شمسی /11/23/2024 2:27:17 PM

🔻روزنامه تعادل
📍 جای خالی عمران در بودجه
✍️ هادی حق‌شناس
بودجه‌ها به‌طور کلی یک ظاهر دارند و یک باطن و محتوا. ظاهر بودجه همین ارقام آشکار است که برای عموم قابل مشاهده است، اما باطن بودجه گزاره‌هایی است که زیر پوست تحولات اقتصادی جریان می‌باید و سیمای اقتصاد، رفاه و معیشت مردم را شکل می‌دهد.

از منظری خاص اما بودجه‌ها سند دخل و خرج دولت‌ها هستند، دولت‌ها از طریق بودجه‌ها این پیام را ارسال می‌کنند که برای سال آینده قصد دارند منابع را به چه صورت هزینه کنند و چگونه قرار است حوزه‌های اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و... را راهبری کنند؟ هم به لحاظ کیفی و هم از منظر کمی، افزایش‌ها باید در حوزه افزایش امکان سخت‌افزاری و هم بهره‌وری نرم‌افزاری منجر به تحول مثبت شود. این روند اما در خصوص بودجه ۱۴۰۲ قابل مشاهده نیست.

چه بودجه کل کشور، چه بودجه شرکت‌ها و چه منابع عمومی کشوربالای ۴۰ درصد رشد دارند، یعنی بودجه به هیچ‌وجه انقباضی نیست و با نگاه انبساطی تهیه شده است. در بودجه ۱۴۰۲ اما دو عدد مهم وجود دارد که لازم است در خصوص آنها توضیحاتی داده شود. یکی، بودجه عمرانی کشور است که ۲۶ درصد رشد دارد که عددی حول و حوش نیمی از تورم را نشان می‌دهد. این عدد نشان می‌دهد که بودجه عمرانی کشور برخلاف بودجه کل، انقباضی است.

می‌دانیم این میزان هم محقق نمی‌شود، در خوش‌بینانه‌ترین حالت بودجه عمرانی بین ۴۰ تا ۵۰ درصد، مبلغ تخصیص داده شده، تحقق پیدا می‌کند. عجیب اینجاست که بودجه تخصیص داده شده برای یارانه‌ها، دو برابر بودجه عمرانی است. در حالی که در سال ۸۹ که هدفمندسازی اجرایی شد، هیچ‌کس تصور نمی‌کرد، کار به جایی برسد که در سال ۱۴۰۲ بیش از ۲برابر بودجه عمرانی صرف یارانه‌ها شود. آن زمان پیش بینی می‌شد، در افق پیش رو رشد اقتصادی به اندازه‌ای شود که نیازی به تخصیص یارانه به مردم وجود نداشته باشد. اما از سال ۸۹ اما نه تنها قدرت خرید مردم بالا نرفته بلکه تحریم‌های اقتصادی هم اثر خود را بر معیشت مردم به شکل نامناسبی به جا گذاشته است.

ارزیابی‌های تحلیلی بیشتر بودجه نشان می‌دهد که دولت از هر ۱۰۰ واحد درآمد خود، ۸۳.۵ واحد آن را به هزینه‌های جاری و ۱۶.۵ واحد را به هزینه‌های عمرانی و ساخت و ساز تخصیص داده است. تازه این در صورتی است که بودجه عمرانی به‌ طور کامل تحقق یابد در غیر این صورت وضعیت نامناسب‌تر هم می‌شود از هر ۱۰۰ واحد، حدود ۹۰ واحد آن را بودجه‌های جاری تشکیل می‌دهد. با این اعداد و ارقام نباید برای سال آینده منتظر تحول شگرفی در اقتصاد کشور باشیم. چرا که رهیافت‌ها و برنامه‌ریزی‌ها، مبتنی بر تحقق چشم‌اندازهای مناسب نبوده است.

از سوی دیگر دولت سیزدهم همواره به دولت قبل انتقاد می‌کند که به گونه‌ای عمل کرده که باعث شده بدهی زیادی روی دست این دولت بماند. این نقد یعنی اینکه دولت قبل رفتار نامناسب و غلطی داشته است. با این توضیحات باید پرسید که چرا دولت ۲۰۰ همت اسناد خزانه منتشر کرده و قرار است به فروش برساند. بدون تردید این اسناد خزانه را باید دولت‌های بعدی طی ۶ تا ۷ سال آینده پاس کنند.

نکته مهم دیگر آن است که دولت از ۵ میلیون و ۲۶۱ هزار میلیارد تومان بودجه کل کشور که شامل ۳ میلیون و ۹۷ هزار میلیارد تومان بودجه شرکت‌ها و یک میلیون و ۹۸۲ هزار تومان بودجه عمومی کشور، تنها بخش بسیار محدودی را صرف عمران و ساخت و ساز کشور کرده است. همچنین باید از دولت پرسید در شرایطی که کشورهای اروپایی به دنبال فشار بیشتر بر سپاه و اقتصاد ایران هستند، آیا امکان تحقق ۱.۴میلیون بشکه نفت با نرخ ۸۵ دلاری فراهم است. آیا دولت در سال قبل این میزان نفت فروخته است. اگر دولت قبول می‌کرد که کشور در شرایط نبرد اقتصادی است، فروش ۱.۴ میلیون بشکه نفت را پیش‌بینی نمی‌کرد.

در حوزه مالیاتی هم ۵۲۶ همت در سال قبل به ۸۳۷ همت در سال جدید رسیده است. باید از دولت پرسید، آیا کسب و کار مردم طی یک سال گذشته اینقدر رونق داشته که این میزان افزایش دریافت مالیات در نظر گرفته شده است؟ مجموعه این گزاره‌ها حاکی است که با این بودجه، نباید توقع تحول چشمگیری در صحنه اقتصادی کشور داشته باشیم، بلکه این بودجه احتمالا قدرت خرید مردم را کاهش داده و وضعیت را وخیم‌تر می‌کند.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 سایه ترامپیسم بر ۲۰۲۴
✍️ دکتر سیدمحمدکاظم سجادپور
بعد از پانزده بار رای‌گیری، سرانجام در پی چهار روز پرماجرا در کنگره آمریکا، کوین مک‌کارتی Kevin McCarthy به ریاست مجلس نمایندگان آمریکا انتخاب شد. این پدیده یعنی رای‌گیری بیش از یک مرتبه، حدود ۱۰۰سال بود که در کنگره آمریکا اتفاق نیفتاده بود و بعد از یک قرن، به خاطر مخالفت تعداد اندکی از هم‌حزبی‌های مک‌کارتی از حزب جمهوری‌خواه، انتخاب او پرماجرا شد. پرماجراشدن انتخاب مک‌کارتی، پدیده‌ای در‌خور توجه در سیاست داخلی آمریکا و همچنین به خاطر وزن و موقعیت آمریکا در این دوران پیچیده تحول در روابط بین‌الملل است.
چگونه می‌توان این پدیده را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد؟ در پاسخ سه موضوع و مفهوم که بر یکدیگر تاثیر قابل ملاحظه‌ای داشته است، باید مورد توجه قرار گیرد؛ «ساختار سیاسی آمریکا»، «متن اجتماعی و سیاسی آمریکا» و «شخصیت و ویژگی‌های فردی سیاستمداران آمریکایی»؛ رفت و آمد بین این سه مفهوم روشن می‌کند که پویایی و تنش در ساحت سیاسی آمریکا در دو سال مانده به انتخابات ریاست‌جمهوری برجسته، ولی چارچوب‌های مدیریت تنش همراه با نقش و موقعیت افراد، علائمی از دگردیسی سیاسی را به نمایش می‌گذارد. در این دگردیسی، ساختارها روشن، متن اجتماعی تاریک و روشن و سرنوشت سیاسی شخصیت‌ها مبهم به نظر می‌رسد.

الف: ساختار سیاسی آمریکا: در ساختار سیاسی آمریکا که نظامی فدرالی است، کنگره جایگاه و نقش عمده‌ای در ایجاد تعادل قوا دارد. قانون اساسی آمریکا، براساس آنچه «نظارت و تعادل» (check and Balance) نامیده می‌شود، به رئیس‌جمهور قدرت فوق‌العاده‌ای می‌دهد؛ ولی همزمان کنگره بر نحوه استفاده رئیس‌جمهور از قدرت، نظارت دارد و با ابزارهایی که در اختیار دارد، قدرت رئیس‌جمهور را در زیاده‌روی و یکسو شدن ترازوی قدرت، تعادل می‌بخشد. در این میان نقش رئیس مجلس نمایندگان قابل توجه و از معدود سمت‌هایی است که در قانون اساسی آمریکا به آن اشاره شده است.
در عین حال باید در نظر داشت که بر اساس نظرات کارشناسان امور آمریکا، در مقایسه با سایر شاخه‌های قدرت در این کشور، به‌طور نسبی کنگره، بخش مردمی قدرت قلمداد می‌شود. کنگره خود از دو مجلس تشکیل شده است و مجلس نمایندگان وجهه مردمی بیشتری دارد. در مجلس فعلی که صد و هجدهمین مجلس است ۹/ ۷۰درصد سفیدپوست، ۱۲درصدسیاه‌پوست، ۶/ ۱۰درصدلاتین‌تبار،۱/ ۴درصد آسیایی تبار، ۹درصد ریشه خاورمیانه‌ای و بیش از ۴درصد ریشه بومی‌ یعنی سرخ‌پوستی دارند. به تعبیری آیینه بودگی کنگره آمریکا از ساختار اجتماعی آمریکا، بیش از بخش‌های دیگر است. آنچه باید در این میان در نظر داشت، پایداری در ساختارهای تعیین‌شده در قانون اساسی طی بیش از دو قرن گذشته است. رئیس مجلس نمایندگان که از او با اصطلاح سخنگوی مجلس (Speaker of the House) یاد می‌شود، چند کارکرد اصلی دارد. یکی از عمده‌ترین آنها، سامان‌دهی دستور کار و تعیین اولویت در طرح لوایح و شاید نقش برجسته‌تر آن تعیین نمایندگان برای کمیته‌های مختلف و به لحاظ کارکردی مذاکره برای ایجاد تعادل در درون مجلس و بیرون مجلس به‌ویژه با قوه مجریه است. معمولا حزبی که اکثریت را در مجلس نمایندگان دارد، بر اساس رای‌گیری و اکثریت نسبی خود، این سمت مهم را در اختیار می‌گیرد. با انتخابات میان‌دوره‌ای در نوامبر گذشته (آبان‌ماه) اکثریت این مجلس به جمهوری‌خواهان باختند و لذا جمهوری‌خواهان باید از بین خود، ریاست مجلس را انتخاب می‌کردند که در یک ماراتن سنگین، مک‌کارتی انتخاب شد؛ اما چرایی این ماراتن را باید در متن اجتماعی و سیاسی آمریکا و نه صرفا در رای‌گیری پانزده گانه جست‌وجو کرد.

ب- متن اجتماعی و سیاسی: هرچند از بدو تاسیس به‌عنوان یک دولت، ایالات متحده با دو گرایش سیاسی و در حقیقت با دو اندیشه سیاسی که یکی معتقد به نقش بسیار حداقلی دولت است و دیگری با نقش پررنگ‌تر دولت در مباحث اقتصادی و اجتماعی، پیوند خورده است، اما این دوگانه در دهه‌های اخیر، همراه با چالش‌های گوناگون اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، صیقل بیشتری خورده و تفاوت‌ها بین جانبداران دو حزب جمهوری‌خواه، طرفدار نقش کمتر دولت و دموکرات‌ها، طرفدار نقش بیشتر دولت، آشکارتر و تیزتر شده است. به‌هم خوردن ترکیب سنتی ساختار جمعیتی آمریکا نیز در این زمینه مهم است. فراتر از این دوگانه فلسفه سیاسی و اجتماعی و نهایتا حزبی، در درون دو حزب جا افتاده جمهوری‌خواه و دموکرات، طیف‌های رادیکالی پدیدار شده‌اند. آنچه در پانزده بار رای‌گیری برای انتخاب رئیس مجلس نمایندگان رخ داد، در واقع به گروهی از نمایندگان انتخاب شده برمی‌گردد که در سال‌های حدود ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶، در برآمدن جریان موسوم به «تی پارتی» (Tea Party) نقش اصلی داشتند؛ جریان ضددولت و دولت بزرگ، ضدمالیات، ضد سیاست سهل‌گیرانه مهاجرتی و بازگشت به ارزش‌های مسیحی است.
این جریان که پوپولیستی و در واقع مردم‌فریبانه است، در سیر تحول خود به ظهور پدیده ترامپ انجامید و نهایتا با بدبینی به نخبگان حاکم که آنها را لیبرال و واداده می‌نامد، به حمله به کنگره آمریکا در ۶ژانویه۲۰۲۱ انجامید و این خود بحث شخصیت‌ها را به میان می‌آورد.

ج- شخصیت و ویژگی‌های فردی: فردی که نهایتا به ریاست مجلس نمایندگان انتخاب شد یعنی مک کارتی، سعی کرد که با جناح‌های مختلف حزب مخصوصا جناح تندرو کنار آید و به آنها امتیازاتی داد تا به ریاست مجلس وی رای دهند. هرچند او در بین جمهوری‌خواهان کم و بیش، در میانه طیف‌ها ایستاده است، اما اهل سازش است.

البته سازش در فرهنگ سیاسی آمریکا، واژه‌ای رایج و اقدامی قابل قبول است. او در دوران ریاست‌جمهوری ترامپ، با او نزدیک بود. در ماجرای اسناد موسوم به لدرگو که بحران سیاسی و حقوقی برای ترامپ ایجاد کرده است، به دیدار او در فلوریدا رفت و از همه جالب‌تر، در حل نهایی مساله ریاست او بر مجلس نمایندگان، این ترامپ بود که با نمایندگانی که با مک کارتی مخالف بودند، صحبت و آنها را متقاعد کرد که با او مخالفت نکنند.

مک‌کارتی، رئیس مجلس ضعیفی خواهد بود. اکثریت قاطع با جمهوری‌خواهان در مجلس نمایندگان وجود ندارد و او به سختی به ریاست رسیده است. انتخاب پرماجرای او نشانگر سختی انتخابات ۲۰۲۴ ریاست‌جمهوری آمریکاست که از اکنون معلوم است در کشمکش بین ساختار و متن اجتماعی، نمی‌توان نقش و جریان ترامپ را نادیده گرفت.


🔻روزنامه کیهان
📍 روی دیوار این چند کشور یادگاری ننویسید!
✍️ جعفر بلوری
وزیر دفاع روسیه چند روز پیش اعلام کرد، به دستور پوتین در حال تشکیل ارتش یک میلیون و پانصدهزار نفری است. این اظهارات در زمانی مطرح می‌شود که جنگ اوکراین تقریبا یک ماه دیگر یک‌ساله می‌شود و تصور بسیاری در دنیا این بود که، به‌دلیل هزینه‌های سنگینی که بر طرفین تحمیل می‌شود، جنگ چند هفته یا حداکثر چند ماه طول خواهد کشید. یکی از معانی اظهارات وزیر دفاع روسیه اما این است که جنگ اوکراین حالا حالاها ادامه خواهد داشت؛ چرا که مسکو تازه نیروهای تازه نفسش به میدان آورده است. اما اگر این جنگ همچنان ادامه باید، چه تبعاتی برای ایران خواهد داشت؟ برای اروپا و آمریکا چطور؟ این تبعات در حوزه‌های اقتصادی، امنیتی و سیاسی آیا بدتر از وضعیت فعلی خواهد شد؟ و سؤال آخر این که «بازنده بزرگ» این جنگ چه کسانی خواهند بود؟ بخوانید:
کارشناسان می‌گویند «آینده نزدیک» را می‌شود پیش‌بینی کرد اما وقتی با انسان دو پا مواجهیم یا وقتی درباره «آینده دور» حرف می‌زنیم، پیش‌بینی، کار ساده‌ای نخواهد بود چرا که یک حادثه، یک محاسبه غلط، یک اقدام یا تصمیم پیش‌بینی نشده می‌تواند، مسیر تحولات را کاملا تغییر داده و کل مسیر تاریخ را تغییر دهد. (به عنوان مثال رجوع شود به اشتباه محاسباتی یک کارمند ساده سفارت انگلیس در پایتخت دولت عثمانی که منجر به تصویب طرح تشکیل دولت یهود شد و امروز تبعات این محاسبه اشتباه و تشکیل این رژیم منحوس را در منطقه و جهان می‌بینیم/ در کتاب صلحی که همه صلح‌ها را بر باد داد) بنابر این آنچه در این یادداشت آورده می‌شود، قطعی نیست و بسته به تحولات آینده‌ای که از آن خبر نداریم، می‌تواند تغییر کند.
۱- وقتی روسیه در آستانه یک سالگی جنگ اوکراین اعلام می‌کند، ارتش یک میلیون و پانصد هزار نفری تشکیل می‌دهد، یکی از نزدیک‌ترین معانی آن این است که جنگ قرار نیست به این زودی‌ها تمام شود. اگر به اظهارات جدید و ویدئوکنفرانسیِ «هنری کیسینجر» در اجلاس داووس هم دقت کنید، خواهید دید او نیز به این نتیجه رسیده که، شرایط کاملا تغییر کرده و باید اوکراین عضو ناتو بشود در حالی که پیش از این و حدود ۱۰ روز پیش او نظر دیگری داشت و گفته بود، ضمن عقب‌نشینی ناتو از عضویت اوکراین در این سازمان، باید اوکراین تبدیل به کشوری بی‌طرف شود تا بتوان به این جنگ پایان داد. حالا اما او می‌گوید، دیگر عدم عضویت اوکراین در ناتو صلاح نیست و باید این کشور به عضویت این سازمان در آید. این اظهارات نیز نشان می‌دهد، جنگ اوکراین احتمالا ماه‌ها و شاید حتی یک‌سال دیگر ادامه پیدا کند. مگر این که در این بین، اتفاقی رخ داده و یکی از طرفین جنگ کوتاه بیاید.
اما در صورت درست بودن فرضیه «ادامه‌دار بودن جنگ»، می‌توان پیش‌بینی کرد، بزرگ‌ترین بازنده این جنگ، اروپا خواهد بود. نباید فراموش کرد اروپا، فقط انگلیس و آلمان و فرانسه نیست و کشورهایی در این قاره هستند که، به لحاظ سیاسی، اقتصادی و حتی نظامی بسیار آسیب‌پذیرترند. اگرچه همین سه کشور نیز وضعیت بسیار بدی را در این سه حوزه تجربه می‌کنند و در انگلیس طی همین مدت چندین دولت سرنگون شده است. به عنوان یک نمونه دیگر، فرانسه درگیر یک اعتصاب بزرگ در بخش حمل‌ونقل عمومی است و دولت این کشور از مردم سراسر این کشور خواسته در خانه‌هایشان بمانند! طی روزهای گذشته نیز مردم این کشور از ترس اعتصاب پمپ‌بنزین‌ها، به جایگاه‌های سوخت هجوم برده و یک «هرج‌ومرج» تمام‌عیار را به نمایش گذاشته بودند. در انگلیس نیز اعتصاب‌ها آن‌قدر ادامه یافته و گسترده شده‌اند که دولت «ریشی سوناک» را واداشته برای کنترل اوضاع، علیه ارزش‌هایی که تبلیغشان می‌کردند وارد شود. اخیرا قانونی در این کشور علیه اعتصاب و تظاهرات تصویب شد که به پلیس این کشور اختیار سرکوب شدیدتر معترضان در شرایط جدید را می‌دهد.
همین شرایطی که اینجا به گوشه بسیار کوچکی از آن اشاره کردیم، وال‌استریت ژورنال را به این نتیجه رسانده که، ادامه این جنگ اتحاد غرب (اروپا با آمریکا و اروپایی‌ها با یکدیگر) را خدشه‌دار کرده و چه بسا اروپا را رفته‌رفته از این وضع خسته کند. اظهارات رهبران برخی از این کشورهای اروپایی خدشه‌دار شدن این اتحاد را نشان می‌دهد. درخواست تظاهرکنندگان و اعتصابیون در اروپا نیز همین معنا را نشان می‌دهد. معترضین می‌گویند جنگ اوکراین به آنها ربطی ندارد و آنها نباید هزینه این جنگ را بدهند. بنابر این، علاوه‌بر تبعات سنگین اقتصادی و سیاسی و امنیتی ادامه این جنگ برای اروپا، می‌توان به خطر افتادن این اتحاد که سمبل آن «اتحادیه اروپاست» را هم یکی از این تبعات دانست. فروپاشی اتحادیه اروپا، پیش‌بینی است که در همان هفته‌های آغازین شروع این جنگ، رسانه‌ها و کارشناسان غربی زیادی به آن پرداخته و درباره‌اش هشدار داده‌اند.
۲- اما این تحولات چه تاثیراتی بر کشور ما خواهد گذاشت؟
«ناامیدی» که همیشه بد نیست. گاهی باید از برخی افراد و برخی مسائل ناامید شد. این‌جا در ایران، هستند جریان‌های سیاسی که، بنا به دلایلی که جای طرح کامل آن اینجا نیست، تمام امیدشان به غرب است. آنها آن‌قدر در مناسبات جهانی به جای کشور خود طرف غرب را می‌گیرند که انسان تعجب می‌کند. گویا از این بابت حقوق می‌گیرند یا دستور دارند تحت هر شرایطی جانب غرب را بگیرند. برخی از آنها آن‌قدر به غرب امید بسته‌اند که می‌گویند، حل مشکل آب خوردن مردم را نیز باید به رابطه با غرب گره زد. آنها حتی چند هفته‌ای است، تمام ظرفیت‌های خود را به میدان آورده‌اند که بگویند، «زمستان سختی» در اروپا وجود ندارد و اگر اروپایی‌ها برای گرم و سیر شدن خود به «فضله‌سوزی» و «حشره‌خواری» افتاده‌اند، به دلیل هوش و نبوغ‌شان است و این خیلی هم عالی است! ادامه این وضع و این جنگ شاید-تاکید می‌شود- شاید، باعث نا امیدی این طیف از دل بستن به غرب شود و ناامیدی این طیف مساوی است با، برداشته شدن یکی از موانع مهم توسعه ایران. بله! درست شنیدید، یکی از مهم‌ترین موانع توسعه در کشور ما، همین غربگراها هستند و درگیر بودن دشمنان ایران به جنگ و مشکلات داخلی‌شان، می‌تواند کار و کاسبی این طیف را «کساد» و در محاسبات‌شان تغییر ایجاد کند و این تغییرِ در محاسبات و این ناامیدیِ از غرب، یعنی برداشته شدن یکی از موانع توسعه! می‌گویید نه! فقط به عنوان یک نمونه، به مواضعشان در مواجهه با زمستان سخت اروپا و زمستان ایران رجوع کنید تا ببینید برای بزک غرب و سیاه‌نمایی علیه کشور چه تلاشی می‌کنند!
۳- در هر دو جنگ جهانی اول و دوم، ایران موضع «بی‌طرفی» گرفت و خیلی راحت اشغال و تحقیر شد. این اشغال در جنگ جهانی اول کوتاه و در جنگ دوم جهانی طولانی‌تر بود. حالا هم عده‌ای معتقدند، در اوکراین به دلیل حضور ده‌ها بازیگر فعال، جنگ جهانی سوم جاری است. مدودف، پاپ و امانوئل تود از جمله این افرادند. برخی نیز معتقدند در صورت شکست اوکراین، جنگ جهانی سوم آغاز خواهد شد که نخست‌وزیر لهستان یکی از آنهاست. آنچه در این بین مهم است، جهانی و اثرگذار بودن این جنگ بر مناسبات بین‌المللی است. بسیاری معتقدند جهانِ قبل از جنگ اوکراین با جهان پس از جنگ اوکراین قطعا متفاوت خواهد بود و تغییرات جدی در نظم جهانی شاهد خواهیم بود. حالا رجوع کنید به مواضع کشورهای درگیر این جنگ بزرگ و مواضع آنها را مقایسه کنید با مواضع همین کشورهای اروپایی درباره ایران، در جنگ جهانی اول و دوم! ما نمی‌گوییم، آنها خود می‌گویند مداخله فقط پهپادی ایران در این جنگ، ورق را به نفع طرف دیگر جنگ برگردانده و باید ایران را تحریم کنیم. آنها (نه ما) می‌گویند کمک ایران به متحدش در این جنگ، به معنای آغاز جنگ جهانی سوم است!
۴- اما نقش آمریکا و تاثیر این جنگ بر این کشور چیست؟ بسیاری از کارشناسان و رسانه‌های غربی از جمله بلومبرگ با زبان بی‌زبانی نوشته‌اند، آمریکا در خلال این جنگ، یک کار و کاسبی بزرگ و نان و آبدار برای خود به راه‌انداخته و این بار در حال دوشیدن متحدان اروپایی خود است. آمریکا در حال فروش گاز خود با قیمت نجومی به اروپایی‌هاست. به عبارتی، جنگ اوکراین، فرصتی تجاری برای دولت آمریکاست همین‌طور فرصتی برای این کشور برای آزمایش سلاح‌های جدید خود در اوکراین. (سی‌ان‌ان) این سوءاستفاده از جنگ کار را به جایی رسانده که صدای اعتراض رئیس‌جمهور فرانسه را هم درآورد. میلیاردها دلاری که به جیب کارخانه‌های اسلحه‌‌سازی آمریکا سرازیر می‌شود را نیز باید مورد توجه قرار داد. تمام این‌ها فرضیه‌ای را که می‌گوید، آمریکا عامل اصلی تحریک روسیه برای حمله به اوکراین است را تقویت می‌کند. اما همه این فرضیات در صورتی درست از آب درخواهند آمد که، ناتو در این جنگ شکست نخورد که در صورت شکست، نظمی که قرار است تغییر کند، نظم آمریکایی است.
۵- و اما برخی محاسبات عقلی و انسانی(به معنای انسانیت) نشان می‌دهد، ادامه بیش از ‌اندازه این جنگ، به نفع هیچ طرفی نخواهد بود به‌خصوص اروپایی‌ها. گزارش رسانه‌هایی مثل بلومبرگ نشان می‌دهد، تا این لحظه روسیه توانسته ارزش پول ملی خود را حفظ و با افزایش قیمت انرژی، کاهش فروش خود را جبران کند و تنها در بخش «نیروی انسانی» و «خسارات میدانی» ضرباتی بخورد. اما طرف مقابل علاوه‌بر تلفات انسانی، خسارت‌های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و... هم خورده و پای سرنوشت نظم جهانی‌اش هم در میان است. بنابراین بزرگ‌ترین بازنده ادامه این وضع، اول اروپایی‌ها خواهند بود همین‌طور «نواصلاح‌طلبانی» که دستور دارند! تحت هر شرایطی روی دیوار اروپایی‌ها یادگاری بنویسند! شرایط اقتصادی و سیاسی کشورهای اروپایی نیز قطعا تحت تاثیر ادامه این روند خواهد بود و کسانی در غرب و در انتخابات پیروز خواهند شد که، شعار «بهبود شرایط اقتصادی با توقف حمایت‌ها از اوکراین» بدهند. نمونه‌اش پیروزی جمهوری‌خواهان آمریکا در انتخابات میان‌دوره‌ای کنگره که شعار کاستن از حمایت‌ها از اوکراین، در این پیروزی نقش داشت. بنابراین می‌بینیم که ادامه این جنگ می‌تواند تاثیرات سیاسی و اقتصادی بسیار جدی‌تری در غرب داشته باشد.


🔻روزنامه اطلاعات
📍 این رشته سر دراز دارد
✍️ فتح‌الله آملی
در خبرها آمده بود که عضو دهه هشتادی شورای اسلامی شهر تهران که ماجرای فیش حقوقی افشا شده‌اش نقل محافل شده بود، استعفایش را تقدیم ما کرده و این استعفا پذیرفته هم شده است. اقدام مناسبی که اندکی از آلام فشار محروم جامعه و به ویژه کارمندان و کارگران حداقل بگیر که زیر فشارهای کمرشکن تورمی و با داشتن اهل و عیال و اجاره خانه با نیم و اکثراً با یک سوم چنین درآمدی باید امور خود را بگذرانند، کم می‌کند؛ اما هرگز نمی‌تواند مشکل اساسی بی‌عدالتی فاحش در نظام حقوق و دستمزد و حقوق‌ها و پاداش‌های نجومی را حل کند و چون همیشه، ماجرای پاک کردن صورت مسأله به جای حل مسأله را پیش چشم می‌آورد و حتی ممکن است نقض غرض هم بکند به این شکل که مقامات مسئول، روش‌های سختگیرانه‌تری را برای جلوگیری از درز چنین اطلاعاتی که هنوز هم گویا از جمله اسرار امنیتی و کاملاً محرمانه تلقی می‌شود اعمال کنند تا از رسانه‌ای شدن ممانعت به عمل آید و جنجال و حساسیت دیگری بر نینگیزد.
نکته اینجاست که ظاهراً این مسأله آنقدرها هم شگفت و عجیب نبود که خواب از چشم رئیس محترم شورای شهر برباید و شاید هم دوستان بیشتر از این متعجب بودند که چرا مردم و افکار عمومی چنین برآشفته‌اند؟ مگر امر غیرمعمولی اتفاق افتاده یا مگر حقوق ۳۲ میلیونی خیلی زیاد است که این همه سروصدا به پا کرده؟ از یک منظر هم شاید نتوان خرده چندانی براین نحوه نگاه گرفت، وقتی خط فقر براساس آمارهای اعلامی به بالای ۲۰ میلیون تومان رسیده است. اما اشکال کار اینجاست که این نگاه باید همه جانبه باشد. یعنی وقتی قرار است برای حداقل حقوق رقمی تعیین شود نیز همین ملاحظات را در نظر آورند و به خودی و غیرخودی تفکیک نکنند. حال برگردیم به مقصود اصلی مقال یعنی عادت پاک کردن صورت مسأله به جای حل مسأله، برای حل مسأله. سال‌هاست گفته می‌شود باید قانون شفافیت را به عنوان یک حق مسلم شهروندی در یک حکمرانی مطلوب چون اکثر نقاط این عالم محترم شمرد و مراعات کرد. همچنین قرار بود بتوانند بفهمند که مقامات و مسئولان و مدیران و نیز کارکنان دستگاه‌های مختلف چقدر حقوق می‌گیرند و چرا و با کدام اهلیت و توانایی و تخصص و کارایی. قانون آن هم سفت و سخت نوشته شده و همگان هم ملزم به رعایت آن شده‌اند. حتی در همین دولت اعلام شد که هر دستگاه و شرکتی که این قاعده را رعایت نکند مجازات می‌شود و جلوی پرداختی آن مجموعه را می‌گیرند. اما اگر شما توانستید به فیش‌های حقوقی حضرات دسترسی پیدا کنید ما هم می‌توانیم. اگر فیش حقوقی مدیری یا کارمندی، اتفاقی و به ندرت یا از سر بدشانسی و بی‌احتیاطی علنی شود و اگر نتوان به هر شکلی، بهانه‌ای برای ماستمالی آن پیدا کرد آن هم بعد از فشار افکار عمومی، حداکثر با همان مورد برخورد می‌شود و پس از آن هم همه محافظه کارتر از قبل حواسشان را به قول معروف چهار چشمی جمع می‌کنند تا فیش دیگری رو نشود!

بد نیست بدانید که یکی از بندهای قانون برنامه ششم توسعه کشور (که چون اغلب موارد خوب نوشته می‌شود اما معمولاً به آن عمل نمی‌شود یا به اعتراف رئیس مجلس فقط۳۰درصد آن تحقق پیدا می‌کند)، بند ۲۹ آن است که مقرر داشته دولت مکلف است در نخستین سال اجرایی شدن این قانون (یعنی سال ۱۳۹۶)، سامانه حقوق و دستمزد مدیران دولتی را راه‌اندازی کند تا مردم به طور شفاف به فیش‌های حقوقی همه رؤسا و کارکنان از وزیر و معاون و مدیرکل و مدیر اداره گرفته تا کارمند عادی دسترسی پیدا کنند. در قانون هم کلمه مردم آمده و قاعدتاً مردم یعنی همه، یعنی هرکسی که بخواهد. بگذریم که بعدها آن را دست‌کاری کرده و این دسترسی را به نهادهای نظارتی محدود کردند و بعد که افکار عمومی فشار آورد و سال‌های ۹۸ و ۹۹ بخشنامه‌های دیگری هم صادر شد که حتماً باید سامانه راه‌اندازی شود و اگر دستگاهی چنین نکند چنین و چنان می‌شود و حتی کار به شکایت مجلسیان در سال ۹۹ از دولت کشید و حکایت همچنان باقی بود تا دولت جدید آمد و این بار تحکم و تهدید، بیشتر هم شد اما هنوز که هنوز است حکایت همچنان باقی است و ظاهراً زور هیچ مجلس و هیچ دولتی هم کارساز نیست یا نمی‌خواهد باشد؛ مگر این که ناگاه نسخه‌ای از فیش حقوقی مدیر یا کارمندی سر از اینجا و آنجا در آورد و سروصدایی به پا شود و توجیه و تکذیبی یا توبیخ و تنبیهی نمایشی یا غیرنمایشی صورت گیرد و به سرعت هم به کار قبلی خویش مشغول شوند و حقوق نجومی این بار محرمانه‌تر شده خویش را بگیرند و در سخنرانی‌ها و اظهارنظرها برای تنگی معیشت مردمی که چندبرابر کمتر از آنها هم درآمد ندارند، ضمن اظهار تأسف از سختی معیشت و تنگناهای زندگی و همدردی، از در نصحیت درآیند و در ادامه از فضیلت و پاداش و ثواب صبر و قناعت روایت کنند…

سخن آخر اینکه گمان نکنیم که ۳۲ میلیون در این دستگاه اجرایی و اداری و کاملا کاستی(طبقاتی) دولت و نهادها و شرکت‌های خصوصی و عمومی، نجومی به حساب می‌آید که شوخی است و این رشته سر دراز دارد.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 دیپلماسی؛ برای مردم یا علیه مردم
✍️ محمدقلی یوسفی
اقتصاد یک کشور زمانی شکوفا می‌شود که در یک بستر آزاد فعالیت کند و تحت سلطه زور قرار نداشته باشد. زمانی که دولت‌ها پا به میدان می‌گذارند و سیاست بر اقتصاد مقدم شمرده می‌شود دیگر با یک وضعیت عادی سروکار نداریم، بلکه با نیرویی مواجه می‌شویم که دست به تخصیص منابع به نفع وابستگان خود می‌زند و در روند طبیعی اقتصاد اختلال ایجاد می‌کند.
در یک اقتصاد با شرایط عادی، تقسیم کار شکل می‌گیرد و همه آحاد جامعه از تقسیم کار براساس امکانات و منابع و شرایط مختلف جغرافیایی نفع می‌برند. اما وقتی نقش دولت در اقتصاد پررنگ می‌شود منافع قدرت‌های متشکل مقدم بر منافع مردم و جامعه پنداشته می‌شود. بنابراین دولت‌ها زمانی می‌توانند خود را نماینده مردم بدانند که پاسخگوی نیازهای مردم باشند، در مسیر تامین نیازهای جامعه حرکت کنند و موجبات جلب رضایت آنها را فراهم کنند.
در جوامعی که دولت‌ها قدرت می‌گیرند تلاش‌های بسیاری برای گسترش حوزه نفوذ دولتمردان در اقتصاد می‌شود. در حقیقت مداخلات بالای دولت در اقتصاد آنها را در وضعیتی قرار می‌دهد که حتی امکان تجدیدنظر و برگشت به عقب و اصلاح را نیز نداشته باشند.
در کشورهایی که دولت‌ها زمامدار امور اقتصادی می‌شوند منافع سیاسی و حزبی جای منافع اجتماعی را می‌گیرد. گروه‌های متشکل در چنین کشوری منافعی به دست می‌آورند که برای حفظ این منافع، منافع مردم را قربانی می‌کنند. اینجاست که پی می‌بریم اختلافاتی که کشورها با یکدیگر دارند محدود به اختلافات بین دولت‌هاست که مردم را قربانی اهداف سیاسی دولتمردان می‌کند.
دولتی که سازمان‌یافته است و از سلسله‌مراتب سازمانی پیروی می‌کند، منابع را از بخش‌های مولد می‌گیرد و به بخش‌های نامولد می‌برد و هزینه پیشرفت برای کشور را آنقدر بالا می‌برد که حتی تصور آن هم از ذهن و اندیشه مردم خارج می‌شود.
در همین راستا، دولتمردان دیپلماسی را به گونه‌ای مطرح می‌کنند که گویی جنگی در جهان برقرار است و دولتمردان به عنوان نمایندگان مردم در تلاش برای بازپس‌گیری حقوق آحاد جامعه هستند. اما واقعیت این است که در غالب موارد این دولتمردان هستند که حقوق مردم و جامعه را درنظر نمی‌گیرند. حال سوال این است که در جامعه‌ای که دولتمردان به مردم خود پاسخگو نیستند چگونه می‌توانند به عنوان نماینده مردم مشروعیت پیدا کنند و در سطح بین‌المللی به مذاکره بنشینند؟
در اقتصاد‌هایی که آزادی وجود ندارد دولتمردان از اقتدار خود به نفع خودشان استفاده می‌کنند و دیگر جایی برای دیپلماسی باقی نمی‌گذارند. بهترین دیپلماسی این است که دولت در جامعه امنیت، رفاه، آسایش و آزادی فراهم کند، بنابراین دولت زمانی می‌تواند به عنوان تیم دیپلماسی مطرح باشد که بتواند سیاست‌هایی را دنبال کند که خواسته مردم و جامعه است.
در غیر این صورت اگر خواسته دولتمردان به خواسته مردم تحمیل شود نارضایتی گسترده می‌شود و خسارتی که برای اصلاحات باقی می‌گذارد بسیار سنگین خواهد بود. شاید زمان آن رسیده باشد که دولتمردان در مسیر خواسته‌های مردم حرکت کنند و پاسخگویی را وظیفه اصلی خود در قبال جامعه و مردم بدانند و در قبال هر قدمی که برمی‌دارند پاسخگو باشند.


🔻روزنامه اعتماد
📍 جایگاه مطالبات «مردم» در زیر و بم ردیف‌های بودجه
✍️ پیمان مولوی
آیا چشم‌اندازهای ارایه شده در بودجه امکان تحقق دارند؟

۱) یکی از ابهامات مهم بودجه که به نظر می‌رسد کمتر به آن پرداخته شده، میزان تحقق درآمدهای پیش‌بینی شده در بودجه ۱۴۰۲ است که نهایتا خود را در قالب کسری نمایان می‌کند. به‌ طور کلی نمی‌توان تفاوت خاصی میان بودجه ۱۴۰۲ با بودجه‌های سال‌های قبل مشاهده کرد. مهم‌ترین شباهت این بودجه با بودجه سال‌های قبل، استعدادی است که برای کسری در این بودجه گنجانده شده است. البته ممکن است کسری بودجه به صورت نمایان قابل مشاهده نباشد، اما زمانی که درآمدهای محدود، تناسبی با هزینه‌ها نداشته باشد و از سوی دیگر، درآمدها، «احتمالی» باشند و هزینه‌ها، «قطعی»؛ طبیعی است که این روند خود را در قالب کسری نمایان می‌کند. در بودجه‌ای که درآمدهای نفتی با نرخ ارز ۲۸ هزارو ۵۰۰ تومان پیش‌بینی شده و قرار است، یک میلیون بشکه نفت هم فروخته شود، هر متغیری از جمله کاهش قیمت نفت یا تحریم‌های بیشتر ممکن است باعث عدم تحقق درآمدها شود. بنابراین کسری بودجه در سال آینده هم محتمل است.
۲) از طرف دیگر دولت بخش قابل‌توجهی از بار درآمدی خود را مبتنی بر افزایش مالیات‌ها قرار داده است. در بودجه ۱۴۰۲ به نسبت سال قبل بیش از ۴۵درصد افزایش مالیات بدون توسعه پایه‌های مالیاتی مشاهده می‌شود. سوالی که پیش می‌آید این است در اقتصادی که در طول یک دهه قبل رشد اقتصادی صفر درصدی را تجربه کرده است، آیا می‌توان از مردم، تولیدکنندگان و صاحبان کسب و کار خواست که مالیات‌های بیشتری بپردازند؟ این ابهامات باعث می‌شود تا عدم تحقق پیش‌بینی‌های درآمدی محتمل به نظر برسد. این روند تحقق ناپذیری باعث بروز کسری بودجه، استقراض دولت از بانک مرکزی و چاپ پول و نهایتا رشد نقدینگی و بالا رفتن تورم می‌شود. از سوی دیگر هر یک میلیارد تومان کسری بودجه به مرور بدل به ۴ تا ۸ میلیارد تومان خلق نقدینگی می‌شود.

۳) موضوع مهم بعدی، آب رفتن پروژه‌های عمرانی در بودجه است. این روند باعث رکود کسب و کار می‌شود، چراکه بودجه عمرانی همواره در قالب موتور پیشران کسب و کار در کشور عمل می‌کند. از سوی دیگر در حوزه محیط‌زیست، آب و حوزه‌های زیرساختی هم پیش‌بینی‌های درستی صورت نگرفته است. در شرایطی که بودجه صدا و سیما افزایش نجومی یافته، در حوزه‌های زیرساختی مانند حوزه‌های رفاهی، آموزش و بهداشت، آب و... توجه لازم صورت نگرفته است. نباید فراموش کرد که بیش از ۹ دهک از جامعه ایرانی با مشکلات معیشتی جدی مواجه هستند. این طیف گسترده از ایرانیان، نیازمند رونق کسب و کار هستند تا بتوانند اندکی فشار معیشتی وارد شده بر خود را کاهش دهند. افرادی که در کمیسیون تلفیق حضور دارند باید اولا به تحقق‌پذیری درآمدها توجه داشته باشند و از سوی دیگر تلاش کنند تا زمینه‌های رونق کسب و کار و تولید در کشور فراهم شود. زمانی که به مباحث زیربنایی مانند حوزه عمران، آموزش، بهداشت، کسب و کار و... توجه نشود، در سال‌های بعد هم دامنه وسیعی از مشکلات ظهور و بروز پیدا می‌کنند که نهایتا مانع تحقق رشد اقتصادی در کشور می‌شود. بدون رشد اقتصادی هم نباید توقع بهبود شاخص‌ها و مطلوب‌تر شدن زندگی مردم را داشت.


🔻روزنامه آرمان ملی
📍 غرب به مذاکره برمی‌گردد اگر...
✍️ حشمت‌ا... فلاحت‌پیشه
آنچه الان در روابط ایران با غرب وجود دارد به مفهوم تصاعد بحران است. یعنی زمانی که عوامل تنش‌زدا نتوانند به خوبی عمل کنند و اختلافات دو بازیگر روزبه روز در حال گسترش باشد و به‌ویژه مصادیق اختلافی بیشتر شود و این اتفاقی است که الان در روابط دو طرف وجود دارد. اتفاقی که افتاد این بود که بعد از اینکه طرفین فرصت توافق را از دست دادند، نه تنها توافق برجام شکل نگرفت بلکه حوزه‌های اختلافی دیگر هم فعال شد. یعنی یکی از دلایلی که چند ماه مذاکرات برجام به خوبی پیش رفت این بود که طرفین سعی می‌کردند این مذاکرات را در قالبی حصرشده دنبال کنند و مانع از این شوند که موارد اختلافی دیگر اثر بگذارد. مواردی اختلاف مربوط به اختلافات بین ایران و غرب و اختلافات متحدان غربی در منطقه با ایران و به همین دلیل مذاکرات پیش رفت ولی وقتی که طرفین فرصت را از دست دادند و بازیگران دیگر بهره توقف مذاکرات را بردند، عملا اولین رخنه‌ای که در اختلاف هسته‌ای شکل گرفت باعث شد که خطوط گسل مختلفی در این روابط ایجاد شد. موارد اختلافی جای موارد اشتراکی یا مشترک را گرفت و روز به روز موارد اختلافی تازه‌ای شکل گرفت و باعث شد نه تنها موضوع برجام تا حد زیادی از دستور کار خارج شود بلکه موارد اختلافی دیگری روی میز بیاید. معتقدم کشورهای غربی می‌دانند که اختلافاتشان با ایران هیچ راهی غیر از مذاکره ندارد و این یک اصل اساسی است. به‌ویژه اینکه می‌دانند وارد شدن به یک فاز غیردیپلماتیک با ایران هزینه‌های گزافی به دنبال دارد به ویژه اینکه مدیریت این اتفاق هم غیرقابل پیش‌بینی است. به عنوان مثال همین الان کشورهای اروپایی هر ساله در حال میلیاردها دلار باج دادن به ترکیه هستند. ترکیه‌ای که مدعی است مانع انتقال بحران‌های خاورمیانه مثل بحران پناهندگان به اروپا می‌شود چه برسد به اختلافاتی که با ایران که عملا منجر به چالش‌های مدیریت‌ناپذیر در اداره دنیا می‌شود. لذا غربی‌ها همواره مذاکره را در دستور کار قرار خواهند داد منتها هدفی که همیشه دنبال کردند این است که سعی کردند یک ایران تضعیف شده را کنار میز بگذارند. ایران تضعیف شده می‌تواند امتیازات لازم را به آنها بدهد هرچند که در طول تجربه تاریخی چند دهه اخیر هیچ وقت ایرانی‌ها در شرایط ضعف وارد میز مذاکره نشدند و اگر کشورهای غربی فکر می‌کنند ایران تضعیف شده پای میز مذاکره می‌آید، مذاکره ایران تضعیف شده با غرب غیرمحتمل‌تر است حتی از جنگ ایران و غرب. این یک واقعیتی است که کشورهای غربی باید بدانند. کاری که طی این مدت انجام دادند این بود که آنها سعی کردند آنچه تحت عنوان مولفه‌های قدرت و مانور ایران است را تا حد زیادی محدود کنند. در زمینه انرژی سعی کردند نیاز به انرژی ایران را دور بزنند. در زمینه وابستگی کشورهای منطقه به ایران مثل وابستگی عراق، لبنان و دیگر کشورها سعی کردند سازوکارهایی را در پیش بگیرند. به عنوان مثال کشوری مثل عراق را از انرژی ایران بی‌نیاز کنند و بحران‌هایی که ممکن بود توان مانور آنها را کم کند و توان مانور ایران را افزایش دهد مثل جنگ یمن را حتی به صورت یکطرفه به حالت سکون درآوردند و در چنین شرایطی از موضع استغنا بحث مذاکره با ایران را مطرح کردند. اما در این شرایط یک اشتباه محاسباتی نزد برخی صورت گرفت و ایران که فرصت‌های طلایی توافق را از دست داد، اینبار برخی از مسئولان در شرایطی که اصلا جای مذاکره نبود، دوباره از مذاکره صحبت کردند! اما با همه این احوال غرب باز هم اگر یکسری شرایط فراهم شود به مذاکره بازخواهد گشت. منتها این شرایط یکسری شرایط عملی است. مهم‌ترین شرط این است که در داخل در درجه اول کشور به سمت نوعی اجماع حرکت کند. یعنی اختلافات و ناآرامی‌هایی که اخیرا شکل گرفته وشرایط به ثبات رسیده اختلاف نظری که در حوزه‌های نخبگانی از یک سمت و در حوزه روابط دولت و مردم شکل گرفته باید تعدیل شود. به نظرم سرمایه‌های اجتماعی کشور اگر یک راهکار مبتنی بر جذب حداکثری شکل دهند، امکان اینکه کشور را به سمت اجماع حرکت دهند، وجود دارد. این گام اول است که باید در پیش گرفته شود. شکل‌گیری یکسری راهکارهای چالش‌افزا در این شرایط به ضرر منافع ملی است. یک ایران توام با اجماع به زودی کشورهای غربی را حتی از موضع ضعف به مذاکره خواهد کشاند. دوم در حوزه اقتصادی واقعیت این است به‌خاطر شرایطی مثل فروش با تخفیف نفت و افزایش قیمت دلار و طلا، ضعف اقتصادی باعث می‌شود که فقط یک نگاه یارانه‌ای حاکم شود و یک نگاه توام با تسکین موقت و استفاده تنخواه محور از درآمدهای کشور. اگر دولت از سرمایه کشور برای رفع مشکلات حوزه تولید، ایجاد زمینه‌های پایدار رشد اقتصادی مثل اشتغال و غیره استفاده کند بسیار بهتر از پرداخت یارانه است. متأسفانه در طول تاریخ اکثر دولت‌های چپ و راست در ایران هرگاه خواستند این خزانه را به صورت جاری هزینه کردند، تورم ایجاد کردند بدون اینکه رشد اقتصادی پایدار ایجاد کنند. معتقدم در شرایط کنونی که سهم مالیات در اقتصاد کشور چندبرابر سهم نفت است و افزودن بر مالیات‌ها به ضرر بخش تولید است باید جنب و جوش اقتصادی در جامعه با تسهیل دولت فراهم شود. چون اصل اساسی در اقتصاد خارجی کشور همین استقلال اقتصادی است که اگر دولت مدیریت خوبی داشته باشد، می‌تواند در این زمینه فعال عمل کند. اگر این کار صورت بگیرد نوعی ثبات سیاسی و ثبات اقتصادی در جامعه به‌راحتی کشورهای غربی را به این نتیجه می‌رساند که مجبور هستند دوباره پای میز مذاکره بیایند. در آن زمان حتی ایران از موضع بالاتر هم می‌تواند مذاکرات را ادامه دهد و البته در زمینه هسته‌ای هم ایران دست بازتری دارد که فناوری هسته‌ای و تولید هسته‌ای خودش را در حوزه‌های مختلف گسترش بدهد. به میزانی که ایران این حوزه‌ها را گسترش بدهد از دست بالاتری برای مذاکرات هم برخوردار است.


🔻روزنامه شرق
📍 زمستان سخت اروپا
✍️ سیدمصطفی هاشمی‌طبا
فراموش نمی‌کنیم که برخی از اعضای تیم مذاکره‌کننده در تابستان امسال و در بحبوحه مذاکرات بازگشت آمریکا به برجام گفته بودند که توافق در شرایط فعلی مناسب نیست و زمستان سختی که در انتظار اروپاست آنها را وادار به دادن امتیازهای بیشتر به ایران می‌کند.

البته این سخن در همان زمان بدون آنکه شرایط امروز را مرور کنیم حرف نسنجیده و نامربوطی بود زیرا در آن زمان اروپاییان مشوق آمریکا در بازگشت به برجام بودند و سرمای سخت فرضی اروپا گرچه ممکن بود مشوق بیشتری برای آنها در حفظ برجام باشد اما آنچه در اروپا می‌گذرد ربطی به گردن‌نهادن آمریکا به شرایط ما نداشته و ندارد، زیرا در پس معادلات سیاسی و اقتصادی، آمریکا اروپا را رقیب خود می‌داند؛ بنابراین شرایط سخت اروپا موجب تغییر سیاست آمریکا نمی‌شود.

نه آنکه ساده‌دلانه بیندیشیم که در آن شرایط اگر به امید زمستان سخت اروپا نبودیم می‌توانستیم به‌صورت ایدئال آمریکا را وادار به دادن امتیاز کنیم و آمریکا با مهربانی با ما برخورد می‌کرد.

چنین اظهاراتی نشان از نوعی خوش‌بینی به سیاست‌های متکبرانه و مداخله‌جویانه آمریکا دارد و می‌توان از نظر گوینده آن سخن چنین برداشت کرد که آمریکا نرمش به خرج می‌دهد و در سیاست‌های خود تغییر ایجاد می‌کند و اروپاییان می‌توانند سیاست‌های نهادینه‌شده در آمریکا و مصوب کنگره را تغییر دهند، درحالی‌که سیاست‌های جاری آمریکا منشعب از سابقه طولانی برتری‌جویی و نیز نفوذ سازمان‌های صهیونیستی مستقر در آمریکا و اقدامات رژیم جعلی اسرائیل است و اروپاییان قادر به تغییر آن نخواهند بود و برعکس عملا پس از خروج آمریکا از برجام این شرکت‌ها و مؤسسات اروپایی بودند که تابع سیاست‌های آمریکا شدند.

تئوریسین‌هایی که به زمستان سخت اروپا امیدوار بودند حتما تاریخ را مطالعه نکرده‌اند و به شرایط زیستی اروپا و تدابیر اندیشیده‌شده‌شان در سختی‌ها آشنایی نداشته‌اند ولی حداقل باید می‌دانستند که حتی در شرایط وفور انرژی در اروپا معمولا سیستم‌های گرمازا‌ کمی از شب گذشته خاموش می‌شوند و از سال‌های دور همواره درصدد کاهش مصرف انرژی بوده‌اند. درست برخلاف ما که انرژی را به‌نادرستی می‌بلعیم و از حضور ارزشمند آن بی‌اطلاعیم.

حتی اگر چنین تئوری‌ا‌ی با حقایق واقعی و اطلاعات تاریخی واقعی تطبیق می‌کرد نباید به آن اعتنا می‌شد، زیرا به فرمایش مولا علی (ع) فرصت‌ها چون ابر (از آسمان تصمیم) به‌سرعت می‌گذرد‌.‌ اینک آن تئوریسین‌های «سرمای سخت زمستان» بگویند که چرا امسال اروپا برخلاف گذشته که در این اوقات زمستان‌های دمای زیر صفر داشتند اینک دمای بالای صفر را تجربه می‌کنند و ما که روی مخزن نفت و گاز نشسته‌ایم به دلیل دمای منهای ۲۰ درجه در برخی نقاط کشور دچار اخلال در سیستم گازرسانی هستیم و نه‌تنها آمریکا امتیازی به ما درباره برجام نداده که اروپا هم به‌جای تشویق آمریکا به بازگشت، از مذاکره طفره می‌رود و به قول معروف بفهمی نفهمی به تمایل ما در ادامه مذاکرات که وزیر خارجه آن را اعلام کرده بی‌اعتنایی می‌کند و اروپاییان و آمریکایی‌ها مواضع سیاسی بسیار تندی را اتخاذ می‌کنند که شاید سابقه نداشته و به‌ویژه آلمان که همواره به حفظ روابط پایبند بوده تندترین موضع را پوشش داده است.

حقیقت آن است که اداره کشور امر بسیار پیچیده‌ای است و اگر متخصصان و دانایان در حوزه‌های مختلف حضور نداشته باشند کار متوقف می‌شود. همین گاز ساده و سیال که با لوله‌ها به داخل خانه‌ها می‌آید می‌دانید با چه مشقت و فداکاری و فناوری و مراقبتی به‌دست می‌آید و چه کسانی برای تداوم آن شانه به زیر بار برده‌اند؟‌ از نصب سکو در دریا و حفر چاه و استخراج و تصفیه تا احداث خط لوله و ایستگاه‌های کمپرسورهای فشار تا مراقبت‌های لوله‌کشی شهری و خانگی هریک دنیایی از فناوری و تلاش و زحمت متخصصان و کارگران شریفی است که در بدترین شرایط و گاه هفته‌ها در تنهایی و دور از خانواده روی دریا یا در صحراها تلاش می‌کنند تا جریان گاز در کشور پایدار باشد. حال چگونه می‌توان درباره تصمیمات استراتژیک کشور که سرنوشت آینده ملت را در بر می‌گیرد تسلیم نظرات افرادی شد که تاکنون سنگی بر سنگ و آجری بر آجر تصمیم‌گیری و اداره و توسعه کشور نگذاشته؟ آیا صرفا دانستن زبان خارجی محل تولدشان برای این اظهارنظر و تصمیم‌گیری کافی است؟

همان‌طورکه در ابتدای سخن آمد، نه آن‌طور ساده‌لوحانه بیندیشیم که گویی تسلیم در برابر خواسته‌های آمریکا ما را به فلاح می‌رساند و نه آنکه بیندیشیم اگر تسلیم تفکرات خودبزرگ‌بینانه و وهم‌آلود خود شویم ما را رستگار می‌کند. اگر به آینده کشور و مردمان می‌اندیشیم باید بخردانه و با برآورد صحیح از توان‌های خود و دیگران تصمیم‌سازی کنیم و به قول سعدی:

چو جنگاوری با کسی در ستیز/ که از وی گزیرت بود یا گریز.

در عین حال که سرشار از آموزه‌های پیشرو و عقلایی اسلام و حکمیان خردمند از گذشته دور تا حال هستیم اما به نظر می‌رسد در تصمیمات به گونه‌ای دیگر عمل می‌کنیم. خداوند عاقبت همه را ختم به خیر کند.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین