در این مناظره که بیشتر نزاع بین این دو اقتصاددان در خصوص مکاتب اقتصادی و دیدگاههای یکدیگر به شمار میرفت، آنچه به نتیجه نرسید تاملات در باب نظام اقتصادی ایران بود. مناظره بین دو اقتصاددان که یکی طرفدار لیبرالیسم و دیگری طرفدار اقتصاد اسلامی معرفی شدند، این انتظار را ایجاد میکرد که ضمن مباحثه در ذیل دو دیدگاه اقتصادی لیبرال و اسلامی، بینندگان به درک عمیقتری در خصوص نظام اقتصادی ایران، ریشههای مشکلات اقتصادی و راهحلهای برونرفت از آن دست یابند، ضمن آنکه این گونه مناظرات زمینهای برای گفتمانسازی اقتصادی در لایههای حاکمیت و در راستای ارایه راهحلهای بنیادی در حل مشکلات اقتصادی شود. متاسفانه مناظره مورد اشاره نهتنها خارج از مسیر مورد انتظار حرکت کرد، بلکه بیننده را نیز دچار سردرگمی نمود.
در بیش از دو ساعت مناظره، به جای آنکه شاهد مناظره علمی دو عالم علم اقتصاد ذیل موضوع بحث باشیم، شاهد نزاع ایشان بر سر محکوم کردن یکدیگر و اثبات درست بودن دیدگاههای خود بودیم. ضمن تاکید بر اینکه نویسنده این سطور گرایشی به هیچ یک از مکاتب اقتصادی نداشته و همواره علاقهمند به مطالعه مکاتب اقتصادی با هدف آشنایی و میزان کارآمدی آنها بوده است، به ذکر نکاتی در خصوص این مناظره میپردازد: 1- این مناظره بحثبرانگیز با صحبتهای اقتصاددان اسلامی آغاز شد.
ایشان تاکید داشتند که علتالعلل مشکلات اقتصادی ایران، مشکلات ساختاری است و در طول 40 سال اخیر موفقیتی در حل مشکلات ساختاری اتفاق نیفتاده است. ایشان ریشه وجود چنین ساختارهای غلطی را عدم وجود روحیه انقلابی در بین مسوولان نظام، صنعتگران اقتصادی و اقتصاددانان اعلام کردند و راهکار خود را احیای روحیه انقلابی در بین افراد و عملکرد جهادی اعلام کردند. اولا بحث انقلابی یا جهادی بودن در کجای مفاهیم علم اقتصاد قرار میگیرد؟ آیا متصل به ارزشها و اصول بنیادین در علم اقتصاد و مکتب اقتصاد اسلامی است؟
و ثانیا آیا رابطه بین انقلابی یا جهادی بودن و پیشرفت اقتصادی اثبات شده و تحقیقی در این خصوص انجام شده است؟ متاسفانه مباحثی که از سوی ایشان در جای جای مناظره مطرح شد، با استناد به پایههای علم اقتصاد و حتی مبانی اقتصاد اسلامی- طبق نظر نظریهپردازان این مکتب - نبود و صرفا با استناد به اقتصادی بود که میخواهم آن را «اقتصاد حاکمیتی» بنامیم. به اعتقاد نویسنده، این شیوه از مناظره نه تنها منجر به جذب افراد به دیدگاههای اقتصادی اقتصاددان مورد اشاره نخواهد شد، بلکه میتواند معکوس عمل کند.
2- در مقابل اقتصاددان لیبرال، بسیار ظریف و با پیشفرض مطرود و ناکارآمد بودن مطلق دیدگاههای اقتصادی چپ، ریشه اصلی مشکلات اقتصادی ایران را پایهگذاری بنای اقتصاد ایران و قانون اساسی توسط افرادی دانستند که بهزعم ایشان چپگرا بوده و باعث نفوذ تفکر چپ در قوانین اقتصادی ایران شدهاند.
ایشان اشاره داشتند که افرادی نظیر مصدق، بنیصدر، شریعتی و حتی شهید بهشتی با بنا نهادن قوانین اقتصادی ایران بر پایه رویکردهای چپ و به دور از اصول اسلامی، فضا را برای اقتصاد باز محدود کرده و خشت ساختار اقتصاد ایران را کج نهادهاند. ایشان اصول 43 و 44 قانون اساسی را برگرفته از تئوری راه رشد غیر سرمایهداری دانستند که از دید ایشان یک نظریه کمونیستی است و اقتصاد طی این نظریه میبایست در دست دولت باشد. از دیدگاه ایشان اصل 44 قانون اساسی بهطور مشخص اقتصاد را در مالکیت دولت قرار داده است و لذا مشکل اصلی در اقتصاد ایران ریشه در دیدگاههای کمونیستی و نه اسلامی دارد که مانع از فعالیت بخش خصوصی شده است.
استناد ایشان به اصل 44 قانون اساسی به عنوان یک منبع مهم در محدود کردن فعالیت بخش خصوصی، بدون اشاره دقیق به بخش آخر این اصل و حتی اصلاحیه قانون در این خصوص بود. انتظار میرفت ایشان در خلال مناظره به جای اصرار (و نه اثبات) بر کمونیستی بودن ساختار اقتصاد ایران، در خصوص ساختار کارآمد اقتصاد آزاد و مکانیزم بازاری که مورد تایید ایشان در حل چالشهای اقتصادی ایران است و چگونگی اجرایی ساختن آن سخن میگفتند.
بارها از ایشان شنیده شد که لییبرالیزمی که ایشان بدان معتقدند متفاوت است، اما این تفاوت آشکار نشد. انتظار میرفت اقتصاددان لیبرال دلایل علمی کافی بر پاسخگویی مکانیزم بازار در شرایطی که اقتصاد ایران در نقطه تعادل اقتصادی نیست ارایه بدهند. سیستمی که از تعادل خارج شده چگونه میتواند بدون مداخله و صرفا به امید مکانیزم بازار و فعالیت بخش خصوصی به تعادل برگردد؟ انتظار میرفت ایشان حداقل نمونهای موفق بر کارآمدی بازار در شرایط بیتعادلی اقتصادی ارایه میدادند.
3- نکته دیگری که در این مناظره برای بیننده ابتر ماند، ارایه ادله علمی و قابل قبول توسط اقتصاددانان در پاسخگویی مکاتب مورد تایید ایشان به مشکلات اقتصادی بود. اقتصاددان اسلامی هیچ اشارهای به اصول مترتب بر اقتصاد اسلامی نداشت تا بیننده را بر قوی بودن این نظریه و داشتن پاسخ برای مشکلات اقتصادی مجاب کند.
حداقل انتظاری که از ایشان میرفت این بود که در مباحث فلسفی مطرح شده به منظور انتقاد از اقتصاد لیبرال و اقتصاددانان لیبرال به جای تاکید بر واژههایی نظیر فریب و... بر اصولی که اقتصاد لیبرال و اقتصاد اسلامی بر آن بنا شده و شباهتها و تفاوتهای این مکاتب از منظر نظریهپردازی اشاره میداشتند. شفافسازی در این خصوص به ویژه در ارتباط با نگاه اقتصاددانان اسلامی و در عصر حاضر بسیار ضروری است. آنچه از نگاه نویسنده این سطور در خصوص اقتصاد اسلامی و در خوشه بانکداری اسلامی میبایست مورد مداقه قرار بگیرد، اصول مترتب بر این مکتب است.
نظریهپردازان اقتصاد و بانکداری اسلامی- تاکید میکنم نظریهپردازان- نظریات خود را بر اصول و ارزشهایی که از قرآن استخراج شده، بنا نهادهاند. سایر مکاتب نیز نظریات خود را بر یک سری اصول که آن را منطبق با طبیعت بشر و جامعه میدانند بنا نهادهاند. بنابراین بخشی از تفاوتها میتواند در اصول مترتب بر نظریات اقتصادی و برخی در شکل دادن نظریات مبتنی بر این اصول باشد. در مقابل اقتصاددان لیبرال نیز هیچ اشارهای به اصول مترتب بر دیدگاه خود نداشتند و صرفا به دفاع از دیدگاههای لیبرالی با تاکید بر ضرورت مطالعه این دیدگاهها پرداختند. ضمن آنکه در نهایت اتصال این دیدگاهها به ساختار اقتصادی ایران نیز ابتر ماند و به همان اشارات اولیه بسنده شد.
4- بخش قابل توجه این مناظره به جدال مکتبی اختصاص یافته بود. به اعتقاد نویسنده این سطور، مکاتب اقتصادی در پاسخ به چالشهای اقتصادی شکل گرفته، در بطن رشد بشر و تفکر بشری، رشد کرده، موفقیتهایی کسب کرده، گاهی در مواجهه با چالشهای جدید مورد نقد قرار گرفته و حتی شکست خوردهاند. گمان نمیکنم هیچ کس بر این باور باشد که یک مکتب اقتصادی خاص میتواند پاسخگوی تمامی چالشهای اقتصادی باشد که اگر چنین بود، این فراوانی در مکاتب اقتصادی در طول تاریخ عقاید اقتصادی معنا و مفهومی نداشت.
اینکه در دنیای امروز همچنان با طرفداران و حتی متعصبان نظریات اقتصادی از دوران کلاسیک تا حال حاضر مواجه هستیم، نشان از اثرگذاری هر کدام از این مکاتب در زمان ظهور خود و در پی پاسخ آنها به بخشی از چالشهای اقتصادی بوده است. سخنی گزاف نیست که در تمامی این مکاتب اشتراک نظرهایی نیز وجود دارد. متاسفانه در بیشتر موارد روایت اقتصاددانان حامی مکاتبی خاص در شرایط امروز ایران، بیش از آنکه مبتنی بر ارایه دلایل علمی دقیق و با نگاهی جامعنگر بر تمامی مکاتب باشد، با تاکید تعصبگونه بر مکتبی خاص و انتقاد بر مکتبی دیگر در حین به چالش کشیدن اقتصاد پر چالش ایران و متاسفانه بدون ارایه راهحل درست است.
5- نکته مهم دیگر در این میان که نویسنده این سطور آن را به خوبی در تجربه زیست علمی و کاری خود درک کرده است، بعضا فاصله اندیشمندان علم اقتصاد از فضای اجراست. تجربه اجرا و تحلیل علمی اقتصاد در فرآیند اجرا، تجربهای بسیار متفاوت از تحلیل صرف اقتصادی به دور از فضای اجرا به عنوان تصمیم ساز یا تصمیمگیر است. شاید از این روست که در مناظرههایی از این دست با راهحلهایی که بسیار دور از فضای اجراست، مواجه میشویم. به عنوان مثال در مناظره حاضر تعطیلی تمام بانکها به عنوان یک راهحل و بدون توجه به چگونگی اجرای چنین تصمیمی و نتایج مترتب بر آن ارایه میشود.
اما به عنوان سخن پایانی، تاکید میشود آنچه در طول این مناظره کاملا گنگ ماند، این بود که نظام اقتصادی ایران چگونه نظامی است که پس از چهل و اندی سال، تنها نقطه اشتراک دو اقتصاددان بنام در یک مناظره، تایید بر ناکارآمدی این نظام است. به راستی سهم هر یک از بازیگران اقتصادی در این ناکارآمدی چقدر است؟ امیدوار است نهتنها فضا برای چنین مناظراتی در دامنه وسیعتری فراهم آید، بلکه اقتصاددانان با نگاهی جامعتر به مکاتب اقتصادی و فضای سیاستگذاری به مباحثه، مناظره و ارایه راهحل بپردازند.
منبع: روزنامه تعادل
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست