شنبه 3 آذر 1403 شمسی /11/23/2024 10:58:55 AM

منتخب مهم‌ترین سرمقاله روزنامه‌های سراسری کشور در روز شنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ را در اقتصادنامه بخوانید.
سرمقاله روزنامه‌های مهم کشور در روز شنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲، به روایت اقتصادنامه

🔻روزنامه تعادل
📍 تورم، بنزین ۱.۵ دلاری و گرانی‌ها
✍️ وحید شقاقی شهری
مردم ایران این روزها، تبعات برآمده از گرانی‌ها را با گوشت و پوست و استخوان خود احساس می‌کنند. هر روز با دمیدن خورشید سحرگاهی، مردم با قیمت‌های تازه‌ای در حوزه مواد پروتئینی، مواد لبنی، میوه‌ها، سبزیجات و سایر کالا و خدمات مواجه می‌شوند. در این شرایط زمزمه‌هایی هم از افزایش قیمت بنزین شنیده می‌شود؛ افزایشی که اگر رخ بدهد، می‌توان پیش‌بینی کرد که آثار تورمی آن همه بازارها را تحت الشعاع قرار بدهند.

اما معتقدم، رمزگشایی از چرایی و چگونگی وقوع یک چنین گزاره‌های اقتصادی نیازمند ارزیابی‌های دقیق و بی‌طرفانه است تا در پایان تصویری شفاف از چرایی بروز مشکل گرانی‌ها نمایان شود.
۱) ریشه بسیاری از معضلات و ‌ام‌الفساد مشکلات «تورم» است؛ بنابراین مهم‌ترین هدف اقتصادی ایران، باید مهار تورم باشد. دولت اگر نتواند تورم را مهار کند، تکانه‌های صعودی قیمت‌ها، ابتدا به بازار دارایی‌ها سرایت کرده و آن را ملتهب می‌کند و سپس راهی سایر بخش‌ها و بازارهای اقتصادی می‌شود. به عبارت روشن‌تر، تورم و در کنار آن انتظارات تورمی ابتدا سراغ بازارهایی چون ارز، طلا، خودرو، مسکن و بازار سرمایه (مجموعه بازار دارایی‌ها) می‌رود. سپس با وقفه‌ای ۳ الی ۶ ماهه از بازار دارایی‌ها به سمت سایر بازار کالاها و خدمات می‌رود که همان بازار مصرفی خانواده‌های ایرانی است. مثلا نرخ دلار در زمستان سال گذشته افزایش قیمت را تجربه کرد و حتی به ۶۰ هزار تومان هم رسید. این روند افزایشی از زیر ۴۰ هزار تومان حرکت و به حدود ۶۰ هزار تومان در زمستان رسید.

از ابتدا هم مشخص بود افزایش نرخ دلار، ابتدا در بازار دارایی‌ها نمایان می‌شود؛ بنابراین نرخ سکه، طلا، مسکن، خودرو و حتی سهام با رشد قابل توجهی مواجه شدند. اما این پایان ماجرا نبود؛ از آغاز هم مشخص بود، این سونامی افزایشی به بازار کالا و خدمات هم سرایت می‌کند. بر این اساس، با وقفه‌ای ۳ ماهه تاثیر این رشد در بازار کالا و خدمات نمایان شد. به این دلیل است که نرخ مرغ به حدود۸۰ الی ۹۰ هزار تومان رسید. قیمت گوشت، تخم مرغ و سایر اقلام مصرفی مردم تورم‌های بسیار بالایی را تجربه می‌کنند.

۲) اما نباید فراموش کرد که افزایش نرخ ارز مشکل دیگری را در اقتصاد ایران شکل می‌دهد که خروجی آن در بخش انرژی کشور نمایان می‌شود. بنزین و گازوئیل و... اقلامی از انرژی هستند که در کشورهای همسایه ایران با نرخ‌های بالاتری قیمت‌گذاری می‌شوند. به ‌طور متوسط نرخ بنزین در کشورهای همسایه بین ۷۰ سنت تا ۱.۵ دلار است. وقتی قیمت دلار در اقتصاد ایران رشد می‌کند. فاصله قیمت بنزین در ایران با کشورهای همسایه بسیار زیاد می‌شود. موضوعی که باعث تشدید قاچاق بنزین، گازوئیل و سایر اقلام انرژی می‌شود. این روند وقتی رخ می‌دهد، دولت‌ها در ایران ناچار باید دست به اصلاح قیمت انرژی بزنند. همواره هم این نوع تصمیم‌سازی‌ها باعث افزایش تنش‌های اجتماعی و سیاسی در جامعه می‌شوند.

بخش قابل توجهی از جامعه ایرانی شغل دوم‌شان حمل و نقل و جابه‌جایی مسافر و مسافرکشی است. سایر اقلام مصرفی هم که در کشور می‌چرخد تا به دست مصرف‌کننده برسد با کامیون جابه‌جا می‌شوند؛ بنابراین گازوئیل هم نقش ویژه‌ای در اتمسفر کلی مصرفی ایران دارد. بنابراین وقتی قیمت بنزیدن بالا برود، مجموعه کالاها و خدمات تحت‌الشعاع قرار می‌گیرند.

۳) باید ببینیم، اگر دولت‌ها در ایران دست به اصلاح قیمت انرژی نزنند، چه وضعیتی در اقتصاد رخ می‌دهد؟ در صورت عدم اصلاح قیمت انرژی دولت باید یک فشار سنگین در مصرف منابع ارزی را تحمل کند؛ از سوی دیگر چشم خود را بر قاچاق عظیم سوخت ببندد. همین لحظه که من و شما با هم گفت‌وگو می‌کنیم با دلار ۵۰ هزار تومانی، فعلی قیمت یک لیتر بنزین در سایر کشورهای همسایه، حداقل ۵۰ هزار تومان است؛ در حالی که نرخ بنزین در ایران هر لیتر ۳ هزار تومان است. این فاصله با نوسانات ارزی مدام افزایش پیدا می‌کند.

ریشه این فاصله عمیق هم نوسانات ارزی است، نوسانات ارزی هم تحت تاثیر تکانه‌های تورمی است. بنابراین باز هم به ابتدا بحث بازمی‌گردیم، ریشه مشکلات اقتصاد ایران تورم است. اگر دولت نتواند تورم را مهار کند. نمی‌تواند رشد نرخ دلار را کنترل کند و اگر نتواند نرخ دلار را مهار کند، قیمت سایر اقلام مصرفی، دارایی‌ها و قیمت انرژی را نمی‌توان مهار کرد.

۴) دولت در حال حاضر تلاش می‌کند مالیات بر عایدی سرمایه بگذارد. دولت که نباید مردم را جریمه کند که دست به خرید دارایی نزنند. مردم اگر سراغ خرید دارایی از بازارهای مختلف می‌روند به دلیل حفظ قدرت خرید است. یعنی دستمزد و حقوق ریالی آنها آب نشود. دولت که نمی‌تواند مردم را به خاطر تورمی که خودش منشأ بروز آن است، جریمه کند.

ریشه نزول ارزش پول ملی، ‌تورم است و تا زمانی که دولت تورم را مهار کند، نرخ دلار بالا می‌رود، قیمت دارایی‌ها و کالاها و خدمات مصرفی هم متعاقب آن بالا می‌رود. شکاف و تفاوت قیمت انرژی هم در داخل و خارج شکل می‌گیرد و قاچاق عظیم سوخت و اتلاف سنگین منابع اتفاق می‌افتد.

وقتی دولت ناچار می‌شود به خاطر توازن بخشیدن به قیمت انرژی داخل و خارج کشور؛ قیمت بنزین را بالا ببرد، وقتی قیمت سوخت بالا می‌رود هم حمل و نقل با رشد قیمت مواجه می‌شود و هم هزینه تمام شده کالا و خدمات.

۵) بنابراین نباید به جامعه آدرس اشتباهی داد؛ همه قوا باید روی کنترل تورم تمرکز کنند. اگر نتوان هدف مهار تورم را محقق کرد دولت‌ها ناچار به پذیرش هزینه‌های آن خواهند بود. در این شرایط نارضایتی‌های عمومی افزایش پیدا می‌کند و شکاف میان دولت و ملت عمیق‌تر می‌شود.

اینکه چگونه می‌توان ریشه تورم در اقتصاد را خشکاند، بحث دیگری است که بارها در قالب یادداشت‌های تحلیلی در همین روزنامه به آنها اشاره کرده‌ام.

ریشه مهار تورم اصلاح نظامات اقتصادی در کنار اصلاح نظام تصمیم‌سازی‌های کلان کشور در حوزه‌های داخلی و خارجی است.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 داستان راستان تورم کنونی
✍️ دکتر تیمور رحمانی
آیا تورم زیان اجتماعی به‌بار می‌آورد؟ بدون تردید. آیا زیان اجتماعی تورم ربطی به عامل ایجاد تورم دارد؟ نه چندان. آیا مستقل از علت تورم، کنترل تورم مسوولیت دولت‌ها است؟ بدون تردید.
آیا ما اصحاب علم اقتصاد علت و درمان تورم را می‌شناسیم؟ تا حد قابل توجهی. آیا شناخت ما از علت و درمان تورم الزاما به کنترل تورم می انجامد؟ تردید داریم.

ما اصحاب علم اقتصاد و یقین دارم مسوولان و سیاستگذاران کشور نیز درست در وضعیتی هستیم که علمای نظریه بازی‌ها آن را نوعی تعادل نش نابهینه (Sub-optimal) می‌نامند؛ به این معنی که همه می‌دانیم وضعیت موجود تورم به‌طور قطع بسیار دور از بهینه اجتماعی است و حتی بخش قابل توجهی از اصحاب علم اقتصاد و حتی اصحاب سیاستگذاری می‌دانند وضعیت‌های امکان‌پذیر دیگری نسبت به وضع موجود وجود دارد که مرجح است؛ اما با این حال چون وضع موجود نوعی تعادل است که انگیزه تغییر به سمت آن وضعیت‌های امکان‌پذیر مرجح به وضع کنونی وجود ندارد، پس وضعیت تورمی تداوم می‌یابد. این را به این دلیل نوشتم که ما اصحاب علم اقتصاد حرفه‌ای برخلاف آنچه در محافل رسانه‌ای پررنگ است، بالا بودن تورم را صرفا ناشی از نقص دانش و به‌طور قطع صرفا ناشی از ناتوانی مسوولان اجرایی مرتبط با کنترل تورم و به‌طور قطع ناشی از بی‌توجه بودن سیاستگذاران به مساله تورم نمی‌دانیم. همین است که حل مساله تورم را دشوار کرده است؛ به این معنی که یافتن راه‌حلی که بتواند سبب تغییر تعادل موجود شود و انگیزه تغییر از تعادل موجود به سمت تعادلی با زیان اجتماعی کمتر را فراهم کند که در چارچوب اقتصاد سیاسی سیاستگذاری قابلیت اجرایی داشته باشد، سخت است. با این حال، مسوولیت ما آن است که به شرح و تحلیل حرفه‌ای موضوع ادامه دهیم و به راه‌های برون‌رفت از تعادل نش نابهینه موجود بیندیشیم.

اما چرا تورم با وجود آنکه در سال۱۴۰۰ به تدریج گرایش به تنزل پیدا کرده بود و حتی بعد از شوک حذف ارز ترجیحی و جهش تورمی شدید ماهانه خرداد و تیر ۱۴۰۱ که مجددا نرخ تورم در مسیر نزولی قرار گرفت، در نیمه دوم سال و به‌ویژه در ماه‌های پایانی سال نرخ تورم ماهانه، نقطه به نقطه و متوسط مسیر صعودی محسوسی را در پیش گرفتند؟ برای درک این موضوع، بسیار ضروری است که بین عوامل ایجاد متوسط یا روند نرخ تورم و عوامل ایجاد جهش تورمی تمایز قائل شویم.
درباره عوامل ایجاد متوسط یا روند نرخ تورم این توافق عمومی وجود دارد که «ایجاد توان خرج کردن فراتر از توان تولید» عامل متوسط تورم بالای اقتصاد ایران است و تمام آنچه سبب ایجاد توان خرج کردن فراتر از توان تولید می‌شود، حتما خود را به شکل رشد نقدینگی بسیار فراتر از رشد حقیقی اقتصاد نشان می‌دهد. دقت داشته باشیم که رشد نقدینگی یک میان‌بر یا متغیر جانشین برای تمام آن نیرو‌ها است و امکان ندارد که بدون رشد نقدینگی، تورم ماندگاری در اقتصاد ایجاد شود. آنچه در ایران رخ می‌دهد، آن است که به مرور این «ایجاد توان خرج کردن فراتر از توان تولید» در قالب انواع ناترازی‌ها تشدید شده که بخش قابل توجهی از آن هم پیامد عملیات مالی دولت‌ها بوده و به مرور زمان تشدید شده است.

در مقاطعی وجود درآمدهای سرشار ارزی امکان واردات گسترده و کنترل نرخ ارز و لذا کنترل تورم را تا حدی فراهم می‌کرده و اثر این ناترازی‌ها تا حدی پنهان مانده و به محض کاهش درآمدهای ارزی خود را آشکار کرده است. به‌دلیل افزایش حجم ناترازی‌ها، متوسط نرخ تورم در ایران نیز بزرگ‌تر شده است. در نمودار زیر، نرخ تورم تحقق‌یافته و روند خطی نرخ تورم برای کل دوره۱۴۰۱-۱۳۳۸ نشان داده شده است. همان‌طور که ملاحظه می‌شود، نرخ تورم ضمن آنکه نوساناتی را تجربه کرده است، روند صعودی دارد که بیانی از افزایش حجم ناترازی‌ها در ایجاد تورم است و بخشی از این ناترازی‌ها طی مدت زمانی طولانی شکل گرفته است و به سرعت هم قابل وارونه کردن نیست. بنابراین اصحاب علم اقتصاد درباره این بخش از تورم کم و بیش اجماع نظر دارند و اساسا نیازی به بحث درباره آن نیست. همان‌طور که در گذشته هم نیروهای «ایجاد توان خرج کردن فراتر از توان تولید» خود را به شکل رشد بالای نقدینگی بسیار بالاتر از رشد اقتصادی و در نتیجه متوسط تورم بالا نشان داده‌اند، در سال۱۴۰۱ نیز وجود داشته‌اند و در سال۱۴۰۲ هم وجود خواهند داشت.
گرچه دولت در سال۱۴۰۱ تلاش کرده است تا رشد نقدینگی را کاهش دهد و در این راه هم تا حدی موفق بوده؛ اما همچنان نرخ رشد نقدینگی بیش از متوسط تاریخی آن است و نیاز است همچنان تلاش برای کاهش رشد نقدینگی تداوم یابد. در عین حال، دولت در سال۱۴۰۱ با افزایش نرخ سود هم کنار آمده و کریدور نرخ بهره بازار بین بانکی را در سطح بالاتری قرار داده است. این به آن معنی است که دولت دو توصیه جریان متعارف علم اقتصاد را تا حدی گوش کرده و در جهت عکس آن حرکت نکرده و آن اینکه رشد نقدینگی را کاهش داده و نرخ سود را افزایش داده است. به هر صورت، اولا درباره متوسط تورم اصحاب علم اقتصاد تفاوت چندانی با هم ندارند و آن را معلول آن می‌دانند که در رشد بالای نقدینگی خود را نمایان می‌کند و ثانیا در سال۱۴۰۱ رخداد غریبی در سیاستگذاری پولی رخ نداده است که عامل تشدید تورم باشد. آن‌گاه ما اصحاب علم اقتصاد همان توضیح همیشگی را برای متوسط تورم یا روند تورم داریم و همان توصیه همیشگی را هم به دولت داریم؛ به این معنی که برای کاهش متوسط تورم و جلوگیری از تداوم روند صعودی تورم باید برای کاهش ناترازی‌ها و در نتیجه کاهش متوسط رشد نقدینگی تلاش کرد.

اما چرا در سال ۱۴۰۱ نرخ تورم بسیار بیش از نرخ رشد نقدینگی بوده است؟ یک توضیح این است که اثر رشدهای گذشته نقدینگی با وقفه در تورم ظاهر شده و به این دلیل است که موقتا نرخ تورم از رشد نقدینگی فراتر رفته است. اما این توضیح قانع‌کننده نیست؛ چون ایران از سال۱۳۹۷ با تورم انتظاری بالا روبه‌رو بوده و نرخ تورم بیش از رشد نقدینگی بوده و مدت پنج سال بسیار بیش از آن چیزی است که به‌طور متعارف وقفه اثرگذاری رشد نقدینگی بر قیمت‌ها در نظر گرفته می‌شود. توضیح دیگر آن است که نقدینگی سیال‌تر شده است که این نیز قانع‌کننده نیست؛ چون این عارضه تورم را توضیح می‌دهد نه علت تورم را و کم و بیش به بیانی دیگر همان توضیح قبلی است. توضیح دیگر آن است که در سال۱۴۰۱ نرخ رشد نقدینگی مثلا ۳۰درصدی قدرت تورم‌زایی بیشتری از همین نرخ رشد نقدینگی در دهه۱۳۸۰ دارد؛ چون ایران فاقد درآمدهای ارزی برای واردات گسترده و کنترل تورم است.

این توضیح نیز فقط می‌تواند بگوید چرا تورم‌زایی رشد نقدینگی اکنون بالاتر است و نمی‌تواند بیشتر بودن نرخ تورم از رشد نقدینگی را توضیح دهد.

پس چه توضیحی می‌تواند ضمن انطباق با مبنای نظری متعارف، فراتر رفتن محسوس نرخ تورم از رشد نقدینگی در سال۱۴۰۱ و احتمالا در سال۱۴۰۲ را توضیح دهد؟ برای درک موضوع لازم است اشاره کنم که متوسط نرخ تورم در سال۱۴۰۱ بر اساس آمار بانک مرکزی ۵/ ۴۶درصد بوده است و رشد نقدینگی نیز حدود ۳۰درصد. اما اگر بخواهیم رشد نقدینگی ۳۰درصد را با نرخ تورم مقایسه کنیم، باید با نرخ تورم نقطه به نقطه مقایسه کنیم که بر اساس آمار بانک مرکزی در انتهای اسفند۱۴۰۱ برابر با ۵/ ۶۳درصد بوده است. دلیل درست بودن مقایسه نرخ تورم نقطه به نقطه با رشد نقدینگی هم آن است که اگر بگوییم در اسفند۱۴۰۱ رشد نقدینگی ۳۰درصد است، به آن معنی است که نرخ رشد نقطه به نقطه نقدینگی ۳۰درصد است. آن‌گاه، تفاوت نرخ تورم و نرخ رشد نقدینگی نه ۵/ ۱۶درصد بلکه حدود ۳۰درصد است. این تفاوت قابل توجه نرخ تورم با رشد نقدینگی است که باید توضیحی برای آن فراهم کنیم.

در واقع، هر فرد با آشنایی مختصر با اقتصاد کلان یک دوره کارشناسی بلافاصله می‌تواند یقه ما اصحاب علم اقتصاد را بچسبد و سوال کند که اگر رشد نقدینگی نه تنها افزایش نیافته است بلکه کاهش هم یافته است، پس چرا تورم تشدید شده است. پاسخی که ما از مبنای نظری شناخته‌شده خود ارائه می‌کنیم، آن است که سرعت گردش نقدینگی افزایش یافته است و بر اساس همان توضیح متعارف همیشگی می‌توانیم توضیح دهیم که چرا نرخ تورم بسیار بیش از رشد نقدینگی است. اما همین فرد می‌تواند بپرسد که چرا سرعت گردش نقدینگی افزایش یافته است؟ توضیح آن است که انتظارات تورمی متاثر از رخدادهای برون‌زا افزایش یافته و در عمل نیز اتفاقاتی افتاده که خروج سرمایه را تشدید کرده که اسباب جهش نرخ ارز را فراهم کرده و افزایش نرخ ارز نیز خود به تشدید انتظارات تورمی دامن زده و سیکلی از جهش نرخ ارز و تشدید انتظارات تورمی را با اثر متقابل بر یکدیگر شکل داده است. با توجه به اینکه اثر گذر نرخ ارز (pass-through) بر تورم در ایران قابل توجه است، افزایش نرخ ارز به افزایش قیمت کالاها و خدمات منجر شده است.

بنابراین در عمل نرخ تورم تحقق‌یافته نیز افزایش یافته است. این توضیح نافی این نیست که افزایش نرخ ارز خود معلول رشد نقدینگی و تداوم تورم است، بلکه بر این تاکید دارد که جهش نرخ ارز بیش از آنچه است که رشد نقدینگی آن را توضیح دهد و بخشی از جهش نرخ ارز منشأ برون‌زا دارد. در واقع، تردید وجود ندارد که در بلندمدت تغییرات نرخ ارز خود معلول رشد نقدینگی یا به تعبیر درست‌تر نیروهای شکل‌دهنده رشد نقدینگی است. اما نمی توان منکر اثر عوامل برون‌زا به‌ویژه در کوتاه‌مدت روی نرخ ارز شد. اینکه نرخ ارز ناگهان جهش شدیدی را تجربه می کند و سپس مجددا کاهش می‌یابد، نمی‌تواند صرفا به رشد نقدینگی نسبت داده شود. اگر صرفا جهش نرخ ارز معلول رشد نقدینگی باشد، آن‌گاه این ایراد وارد می شود که چرا در مقطع مشخصی که همزمان با رخدادهای سیاسی است، رخ می‌دهد و اگر ناشی از رشد نقدینگی است که دیگر نباید کاهش یابد و به‌ویژه اینکه متاثر از رخدادهای سیاسی کاهش می‌یابد.

جهش شدید قیمت دارایی‌ها نیز می‌تواند توضیح دهد که چرا نقش انتظارات تورمی و جهش ارزی در بالا بودن نرخ تورم اواخر۱۴۰۱ نسبت به رشد نقدینگی با اهمیت بوده است. در تجربه اخیرترین ابرتورم تجربه‌شده در دنیا (تجربه ونزوئلا) که داده رسمی برای آن منتشر نشده، اما تخمین‌های بین ۵۰۰۰درصد تا ۱۰میلیون درصد برای آن ذکر شده، نرخ تورم بسیار فراتر از رشد نقدینگی بوده است. در ابرتورم زیمبابوه نیز طی سال‌های ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۹ که نرخ تورم ارقام چند صد میلیون درصدی را تجربه کرد، رشد نقدینگی به هیچ‌وجه چنین تجربه‌ای را نمایان نساخت. بنابراین فراتر رفتن نرخ تورم از رشد نقدینگی پدیده‌ای نیست که قبلا در تجربه دنیا مشاهده نشده باشد.

بنابراین نرخ تورم می‌تواند به‌طور مقطعی از رشد نقدینگی بسیار فراتر رود (اما فقط به‌صورت مقطعی و هنگامی که سرعت گردش نقدینگی به‌شدت در حال افزایش است و نقدینگی به‌شدت در حال سیّال شدن است). با این حال، این تورم‌های بسیار فراتر از رشد نقدینگی، فقط در صورتی می‌تواند برای مدت قابل توجه ادامه یابد که رشد نقدینگی را با خود همراه سازد. معمولا در چنین شرایطی هم نیاز مالی دولت و هم نیاز مالی بنگاه‌ها تشدید می‌شود و خود را به‌صورت تشدید رشد نقدینگی نمایان می‌سازد. هنگامی که جهش نرخ ارز رشد نقدینگی را با خود همراه سازد، آن‌گاه به‌صورت مکرر امکان جهش نرخ ارز و جهش تورم امکان‌پذیر می‌شود. اگر چنین به موضوع نگاه کنیم، کسری از تورم‌های بالای کنونی معلول شوک برون‌زایی است که به نرخ ارز وارد می‌شود؛ گرچه بخش قابل توجه تورم همچنان معلول ناترازی‌های منجر به تداوم رشد نقدینگی است.

گرچه ما نگران تداوم تورم و حتی افزایش نرخ تورم هستیم، در عین حال یک تفاوت بارز بین ایران و بسیاری از کشورهای دچار تورم‌های سه‌رقمی و ابرتورم وجود دارد و آن این است که اولا ایران بدهی خارجی قابل اعتنایی ندارد و ثانیا بدهی دولت ایران در مقایسه با دارایی‌های آن و در مقایسه با اندازه اقتصاد قابل توجه نیست. این به آن معنی است که سیاستگذاری فرصت پرهیز از تورم‌های خارج از کنترل را دارد. با این حال، تشدید خروج سرمایه می‌تواند از طریق فشار به نرخ ارز همان مشکلی را ایجاد کند که کشورهای آمریکای لاتین و دچار تورم‌های شدید گرفتار آن بوده‌اند.

بنابراین، به‌طور خلاصه اولا قابل تصور است که نرخ تورم بتواند برای مقاطعی کوتاه به‌شدت فراتر از رشد نقدینگی شود. ثانیا در چنین مواردی معمولا بحران ارزی هم وجود دارد. ثالثا این موضوع با تئوری پولی ناسازگار نیست. این موضوع از آن جهت اهمیت دارد که راه‌حل جلوگیری از وقوع تورم‌های خارج از کنترل احتمالا متفاوت از کنترل تورم‌های متعارف و حتی تورم‌های بالا مشابه تورم‌های گذشته در اقتصاد ایران است و سیاست ارزی و حذف شوک‌های برون‌زایی از قبیل شوک‌های سیاسی، خروج سرمایه، اجازه ندادن به شکل‌گیری جهش نرخ ارز به‌دلیل نوع مدیریت بازار ارز در جلوگیری از تورم‌های خارج از کنترل با اهمیت است.


🔻روزنامه کیهان
📍 راه درست از این محفل‌ها می‌گذرد
✍️ عباس شمسعلی
گذشته از موارد سازماندهی شده و هدفمند کشف حجاب و تلاش برنامه‌ریزی شده برای خدشه به مسئله عفاف و حجاب که در جای خود باید قاطعانه با آن مقابله شود، یکی از مواردی که درخصوص مسئله بی‌حجابی یا شل حجابی‌ها مطرح است و شاید تا حد زیادی از نظرها مغفول مانده، این موضوع است که با یک کنکاش یا حتی گفت‌و‌گو و بررسی مختصر متوجه می‌شویم بسیاری از زنان و دختران جوانی که بر اساس ظاهر در دسته کم حجاب یا شل حجاب قرار می‌گیرند، نه اینکه از روی لجاجت و هدفی خاص به این کار دست زده باشند بلکه بسیاری از آنها اساساً از نظر دریافت مبانی و فلسفه حجاب یا پایه‌های اعتقادی و رفتاری این مقوله مهم آن چنان تغذیه و توجیه نشده‌اند و نگاه بسیاری از آنها از نوع پوشش، رفتار بر اساس یک مد و ظاهر است. بسیاری از همین افراد گاه در موضوعات دیگری در حوزه اعتقادات که بیشتر و دقیق‌تر در معرض توضیح منطقی و جذاب یا دریافت اطلاعات مربوط به آن قرار داشته‌اند برخلاف ظاهری که دارند رفتاری معتقدانه از خود بروز می‌دهند از جمله اینکه در مراسمات مذهبی و حتی راهپیمایی‌ها و تشییع شهدا و... شرکت می‌کنند. موضوعی که رهبر معظم انقلاب نیز در چند نوبت به آن ‌اشاره داشته‌اند که شاید خانمی از نظر ظاهر و حجاب پوشش کامل و مناسبی نداشته باشد اما در کنار این نقص ظاهری، رگه‌های پررنگی از باورها و اعتقادات مذهبی در او وجود داشته باشد و در بسیاری از امور و مراسمات مانند شب‌های قدر یا حتی مراسمات انقلابی و ملی و ارزشی هم با همه وجود و اعتقاد قلبی شرکت کند.
حال سؤال این‌جاست که چطور در برخی از دختران و زنان جامعه گاه نسبت به یک باور مهم و اساسی مانند حجاب کم توجهی و عدم رعایت مطلوب دیده می‌شود اما در بخش‌های دیگری از مسائل مربوط به دینداری و باورهای مذهبی شرایط آنها طور دیگری است؟
شاید بتوان در پاسخ به این نکته ‌اشاره کرد که در این ماجرا در کنار مسائل مربوط به خانواده‌ها که در جای خود بسیار مهم و قابل پردازش است، بخش زیادی از نحوه شکل‌گیری ذهن و باورهای نوجوانان و جوانان و حتی کودکان و نونهالان جامعه به عملکرد نهادها و دستگاه‌ها و مسئولان فرهنگی در بخش‌های مختلف بازمی‌گردد که گاهی این عملکردها خوب و جذاب، گاهی رها شده و منفعل، گاه ناهماهنگ و متفرق و گاه یکدست و متحد بوده و هستند.
این نحوه از عملکرد نوسانی دستگاه‌های فرهنگی و نهادهای موثر در ساخت ذهن و باورهای عمومی را مقایسه کنید با اتحاد نظر و وحدت هدف دشمن در به‌کارگیری روش‌ها و ابزار و تکنیک و تاکتیک‌ها برای اثرگذاری معکوس و نامانوس با فرهنگ ایرانی اسلامی بر ذهن کودکان و نوجوانان و جوانان و عموم جامعه و تزریق ارزش‌ها و باورهای مطلوب خود به روح و روان آنها. عجیب‌تر آنکه گاه از روی غفلت یا خوش بینی و هر آنچه که بتوان نامید، سخاوتمندانه بخش‌های مهمی از میدان پرورش سرمایه‌های ارزشمند و آینده سازان جامعه را در اختیار دشمنی گذاشته‌ایم که از کوچک‌ترین فرصت و روزنه‌ای به آسانی نمی‌گذرد.
البته نباید از این موضوع هم گذشت که با وجود همین قوت و ضعف‌های امور فرهنگی و گاه غفلت از کارهای عمیق یکدست و پیوسته، به لطف خدا و توجه و تربیت خانواده‌های دغدغه‌مند و پای کار آمدن بخشی از عناصر فرهنگی و مذهبی طی سال‌های گذشته و تاکنون توفیقات چشمگیری هم در حوزه رشد استقبال نوجوانان و جوانان از برنامه‌های مذهبی همچون اعتکاف، سفر اربعین، اردوهای راهیان نور و... بوده ایم اما انتظار از این جامعه با این پتانسیل و ظرفیت‌ها و ذخایر انسانی با فطرت‌های پاک بیش از این است.
نکته مهم در این میان اینکه متاسفانه بسیاری از افراد یا سازمان‌ها و نهادهای دارای توانمندی و امکانات آن‌طور که باید برای کمک به ترویج ارزش‌های اسلامی و نهادینه شدن امور اعتقادی و تربیتی پای کار نیامده‌اند و شاید فکر می‌کنند اگر فلان نهاد خاص در امور تربیتی مسئولیت دارد پس نیازی به دخالت یا یاری و مساعدت نیست. حال آنکه همه باید به مانند یک خانواده و ید واحد با دغدغه و به میدان آوردن امکانات مادی و معنوی و به‌کارگیری ظرفیت‌ها پای کار ترویج باورها و ارزش‌های اسلامی که گمشده بشر امروز است بیایند.
درست است که رهبر انقلاب در دیدار اخیر با معلمان از آنها خواستند که شاگرد را مثل فرزند خود بدانند اما در ابعادی بزرگ‌تر می‌توان گفت مخاطب این فرمایش رهبری که در آن دیدار فرمودند:« شما در مورد پسر خودتان یا دختر خودتان چه آرزوهایی دارید؟ نمی‌خواهید خوشبخت باشد؟ نمی‌خواهید سربلند باشد؟ نمی‌خواهید عاقل باشد؟ نمی‌خواهید باسواد باشد؟ نمی‌خواهید رفتار او در جوامع، در خانواده‌ها، احترام‌برانگیز باشد؟ انسان راجع به بچّه‌اش این چیزها را می‌خواهد؛ عین همین‌ها را از این شاگردتان هم بخواهید»، همه متولیان فرهنگی و مسئولان امر در حوزه‌های مختلف هستند.
امروز اینکه تنها از آموزش و پرورش بخواهیم متولی بحث تربیت فرهنگی نوجوانان ما باشد انتظار کاملی نیست، آن هم آموزش وپرورشی که همین حالا با کمبود ۵۰ هزار مربی تربیتی روبروست و بیش از ۹۷ درصد بودجه‌اش صرف حقوق و دستمزد می‌شود و سال‌هاست گرفتار در چمبره و تسلط مافیای کنکور و اولویت پیدا کردن آموزش بر پرورش و تبدیل مدرسه یعنی محل درس گرفتن و تعلیم سبک زندگی و تقویت و نهادینه کردن باورهای مترقی مانند فلسفه حجاب و عفاف، به آموزشگاه تست زنی و به تعبیر رهبری دالان عبور برای رسیدن به دانشگاه شده است. البته وظیفه مسئولان تامین نیروی انسانی حوزه تربیتی و پرورشی و اختصاص بودجه مناسب و کافی به این نهاد مهم است اما این به معنی مسئولیت نداشتن سایر دستگاه‌ها و متولیان امور فرهنگی مانند رسانه ملی و حتی گروه‌های مردمی کارآمد و توانمند و ارزشمدار و حوزه‌های علمیه درخصوص ترویج امور فرهنگی و ترویج جذاب و کاربردی مبانی اعتقادی در سطح رسانه، جامعه، فضای مجازی و منابر نیست.
فضای رسانه‌ای و ساخت و تولید محتوای جذاب و تبیین‌کننده باورها با زبان و ذائقه نسل امروز نکته مهمی است که باید بیش از گذشته و با تحول اساسی مورد توجه قرار گیرد. چه انتظاری است از جوانی که از دوران کودکی در سایه کم کاری رسانه ملی و مسئولان امر و از طرفی غفلت خانواده‌ها در معرض انواع انیمیشن‌های بیگانه با تزریق زیرپوستی فرهنگ غربی، یا تربیت رها شده اما مهم سبک زندگی غربی در برخی مهدهای کودک، آموزشگاه‌های آزاد، فضای مجازی رها، و تاسف برانگیزتر تولیدات بعضاً مخرب سینمایی داخلی با فرسنگ‌ها فاصله از ترویج فرهنگ ایرانی اسلامی قرار گرفته با پراکندگی و معطلی و ناهماهنگی نهادهای فرهنگی و کم رنگ بودن امور پرورشی در مدارس حتماً به سطحی بالا از کسب معارف و ارزش‌ها و باورهای کلیدی همچون حجاب دست پیدا کند؟
اما فرصت جبران تمام نشده و می‌توان همچنان امیدوار بود اگر با آسیب شناسی مسیر گذشته و نیازسنجی درست راه پیش رو درست تصمیم گرفته و بهتر از آن درست رفتار شود.
ماه رمضان امسال برنامه‌ای تلویزیونی چشم‌ها را به خود خیره کرد و در بین پربیننده‌ترین و جذاب‌تر‌ین برنامه‌ها قرار گرفت که جالب توجه بود. برنامه قرآنی «محفل» اولین برنامه قرآنی پخش شده از رسانه ملی نبود اما بدون شک جذاب‌ترین و کامل‌ترین آنها بود چرا که با آسیب‌شناسی درست برنامه‌های گذشته این حوزه و نیازسنجی و شناخت صحیح هدف و به‌کارگیری ابزار لازم توانست به سطحی بسیار بالا از جذب موثر مخاطب دست پیدا کند و بنا بر شواهد و برخی اظهارنظرها، موجی جدید و پر‌حجم از گرایش به قرآن و تمایل به آموزش و حفظ قرآن را در بین کودکان و نوجوانان و حتی خانواده‌هایی که پیش از این کمتر دغدغه این مباحث را داشتند ایجاد کند.
علت این موج گرایشی استفاده جذاب از قاب و قالب درست برای نشان دادن تصویری کامل‌تر و جذاب‌تر از فعالین قرآنی و اثرات معنوی و شعف‌انگیز و سازنده جلسات و محافل قرآنی بر آنها بود. شاید پیش از این خیلی از خانواده‌ها و فرزندان آنها تصور و شناخت و علاقه‌ای که امروز نسبت به جامعه قرآنی دارند را نداشتند چون به خوبی به آنها معرفی و نمایش داده نشده بود.
به جرأت می‌توان گفت این برنامه تلویزیونی توانست بسیاری را با قرآن مانوس کند که پیش از این با وجود تقدس قائل بودن برای این کتاب آسمانی و انسان ساز کمترین قرابت را با آن داشتند.
اکنون باید از این نسخه بسیار موفق و تجربه ساخت برنامه‌ای جذاب و اثرگذار که گرایش به قرآن و مفاهیم بلند آن را بیش از پیش به جامعه پمپاژ کرد در مواردی همچون تبیین مسئله حجاب و عفاف و روشنگری درخصوص فلسفه بلند آن برای نسل نوجوان و جوان و عموم جامعه استفاده کرد از جمله حضور بانوان محجبه موفق در حوزه‌های مختلف که باور غلط تبلیغی دست‌و‌پا گیر بودن حجاب را خنثی می‌کند یا بیان شیرین احکام و اثرات و برکات این حوزه.
فراموش نکنیم که نوع بیان و لحن جذاب تا چه حدی در جذب عموم جامعه به سمت ارزش‌ها و باورهای انسان ساز اسلام موثر است که نمونه‌های ملموس آن را می‌توان در پذیرش و ماندگاری مباحث استاد قرائتی (که خداوند به ایشان سلامتی و طول عمر با برکت عنایت فرماید) طی چهار دهه برنامه درس‌هایی از قرآن یا مباحث کوتاه اما شیرین، جذاب و کاربردی مرحوم آیت‌الله مجتهدی تهرانی(ره)در شرح کوتاه دعاها و احادیث یا بیان جذاب و دلنشین داستان‌های قرآنی و زندگی اهل بیت(ع) از زبان مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین راستگو مشاهده کرد که با وجود گذشت سال‌ها هنوز در ذهن و روح و جان افراد و نسل‌های مختلف ثبت شده و فراموش نخواهد شد.
این همان نکته‌ مهمی بود که رهبر انقلاب در دیدار اخیر با معلمان درخصوص نحوه کار پرورشی تذکر داده و فرمودند: «... باید کار پرورشی جذّاب باشد، بچّه‌ها را فراری نباید بدهد؛ باید جوری باشد که بچّه‌ها به طرف آن جذب بشوند. تقویت هویّت ملّی، تقویت عشق به میهن، تقویت پرچم ملّی، تعلیم سبک زندگی اسلامی و ایرانی، در شمار اصلی‌ترین کارهایی است که بایستی انجام بگیرد.»


🔻روزنامه اطلاعات
📍 بازسازی روابط ایران و مصر
✍️ جمیله کدیور
سال‌ها قبل در گفتگویی که با محمد حسنین هیکل، روزنامه‌نگار شهیر مصری در تهران داشتم، از او درباره موانع برقراری روابط دو کشور ایران و مصر سؤال کردم. پاسخ داد: «کسی یا چیزی مانع نیست و رابطه باید از سر گرفته شود؛ زیرا در منطقه فقط مصر و ایران، دو کشور بزرگ و دارای تاریخ طولانی هستند و این دو کشور اصلی بودند که فرهنگ اسلامی را پیش بردند و من معتقدم که باید یک رابطه حقیقی و قوی و دوستانه بین این دو کشور برقرار شود … من برای این مسأله، دلایل حقیقی نمی‌بینم، شاید علت‌های روانی وجود داشته باشد.» در گفتگویی دیگر که مدتی پس از گفتگوی نخست با او در قاهره داشتم، مجدد تأکید کرد «در منطقه، دو کشور حقیقی وجود دارد که مصر و ایران هستند …» مشابه این نگاه مثبت به ضرورت از سرگیری رابطه دو کشور را در کلام سیاستمداران و دانشگاهیان و اهل فرهنگ و مردم عادی مصر به کرات دیده و شنیده‌ام و تا به امروز، متأسفانه ۱۰ سال در قبل از انقلاب و ۴۴ سال بعد از انقلاب رابطه بین این دو کشور بزرگ منطقه، قطع بوده است. گذشته از عوامل روانی که هیکل در آن سال اشاره کرد، قطعا در گذر زمان عوامل متعدد خارجی و داخلی در طولانی‌شدن قطع روابط دو کشور و ممانعت از موفقیت تلاش‌های احیاکننده روابط نقش داشته‌اند. ضمن اینکه متأثر از انتشار افکار سلفی- تکفیری و وهابی در جامعه مصر و گستردگی حجم تبلیغات منفی علیه ایران طی سال‌های قطع روابط میان دو کشور و عدم دسترسی به اطلاعات صحیح و غیر مغرضانه، شیعه‌هراسی و ضدیت با ایران و رویکردهای فرقه‌گرایانه در برخی اجتماعات و بین بخش‌هایی از مردم عامی مشهود بوده است.
در دهه‌های گذشته، چه قبل و چه بعد از انقلاب اسلامی، روابط مصر و ایران افت و خیزهای فراوان به خود دیده و از اتفاقات داخلی، اعم از اقدامات ملی و استقلال‌طلبانه گرفته تا اندیشه‌ورزی‌های اسلام‌گرایانه طرف مقابل تأثیرات فراوان پذیرفته و دوستی‌ها و دشمنی‌های بی‌بدیل شکل گرفته و دوران تلخ و شیرینی در مناسبات دوجانبه تجربه شده است.

گاهی مثل دوران ریاست‌جمهوری جمال عبدالناصر، روابط دو کشور به دلیل قرارگرفتن در دو بلوک‌ سیاسی متفاوت شرق و غرب با اختلاف نظر و خصومت همراه بوده، به ویژه پس از پیمان بغداد در سال ۱۹۵۵، که ایران نیز بدان پیوست.

شناسایی اسرائیل توسط ایران و گسترش روابط ایران و اسرائیل نیز بر دشمنی دو کشور ایران و مصر در این دوران افزود؛ به‌گونه‌ای که به قطع روابط سیاسی دو کشور از سوی مصر منجر شد و یک دهه ادامه یافت تا اینکه وقتی به دلیل بیماری ناصر، انور سادات زمام امور کشور را بر عهده گرفت، روابط ایران و مصر دوباره برقرار شد. با ریاست‌جمهوری سادات، شاهد شکوفایی و گسترش روابط دو کشور هستیم. امضای پیمان کمپ دیوید توسط انور سادات، رئیس جمهوری مصر و مناخیم بگین، نخست‌وزیر اسرائیل در ۱۷ سپتامبر ۱۹۷۸ (۲۶ شهریور ۱۳۵۷) با حمایت و استقبال شاه ایران و با حضور آخرین سفیر شاهنشاهی ایران در آمریکا در زمان امضا همراه بود. در سفر اخیر رضا پهلوی به اسرائیل، گیلا کملیل، وزیر اطلاعات اسرائیل با انتشار عکسی از اهدای یک سند تاریخی (نامه محمدرضا پهلوی به نخست وزیر وقت اسرائیل برای پیشنهاد میانجیگری) به رضا پهلوی، در توییتی نوشت: «زمانی که پدر ولیعهد ایران بین اسرائیل و مصر میانجیگری می‌کرد.» او در این توییت و کانال تلگرامی‌اش بیان کرد: «شاه خواست تا به نخست وزیر اطلاع دهد که پیامی از سادات دریافت کرده است. سادات آماده مذاکره مستقیم با اسرائیل است. هدف از این گفتگوها رسیدن به یک توافق محدود در سینا است. این پیام در نهایت منجر به توافق صلح با مصر شد …»

بعد از آخرین خروج شاه از ایران، سادات در دو مرحله، مرحله نخست در ۲۶ دی ۱۳۵۷ و مرحله دوم، بعد از ۱۴ ماه سرگردانی شاه بین مراکش و آمریکا و پاناما و مکزیک، سوم فروردین ۱۳۵۹ در ماه‌های آخر عمر آخرین شاه ایران، میزبانی او را تا زمان مرگ در مصر پذیرفت و پس از مرگ شاه نیز مراسم باشکوهی برای او برگزار کرد.

این موضوع عاملی در خشم و بدگمانی و بی‌اعتمادی ایران بعد از انقلاب نسبت به مصر شد. شاید نهادن نام خالد اسلامبولی، از عوامل ترور سادات بر خیابانی در تهران نیز ریشه در همین اقدام سادات نسبت به پذیرش شاه ایران و تقابل با انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ داشت.

از دهم اردیبهشت ۱۳۵۸ که ایران روابط خود را با مصر در پی امضای قرارداد کمپ دیوید و با هدف حمایت از فلسطین قطع کرد و دو روز بعد هم مصر متقابلا رابطه با ایران را قطع کرد و دیپلمات‌های خود ر فراخواند، شاید هیچ یک از دو طرف گمان نمی‌کرد این قطع رابطه این همه مدت ادامه داشته باشد و تلاش‌های دلسوزان در دو کشور برای از سرگیری روابط طی چند دهه به ثمر نرسد.

امروز، اوضاع جهان و منطقه و دو کشور بسیار متفاوت از ۴۴ سال گذشته شده‌است. بلوک‌بندی‌های جهانی و منطقه‌ای تغییر کرده، افول قدرت‌های قدیم و ظهور قدرت‌های جدید، نظم نوین و معادلات و مناسبات جدیدی رقم زده‌است. در حالی که روابط دو کشور از زمان قطع رابطه و هشت سال جنگ عراق و ایران که مصر نیز در حمایت از عراق هزاران نفر به جبهه جنگ علیه ایران اعزام کرده بود، تا حدودی در زمینه‌هایی بهبود یافته و گفتگوهایی در حاشیه مجامع بین المللی بین مقامات بلندپایه طرفین صورت گرفته، ولی روابط دیپلماتیک هرگز به طور کامل شکل نگرفته است و دو کشور در این سال‌ها از طریق دفاتر حفاظت از منافع ارتباط خود را حفظ کرده‌اند.

حال، بهبود روابط ایران و عربستان بعد از هشت سال انقطاع رابطه بین دو کشور مسلمان منطقه و پذیرش سوریه به اتحادیه عرب و بهبود روابط این کشور با عربستان و دیگر کشورهای عرب منطقه بعد از ۱۲ سال انزوا و قطع مناسبات، این امید را برانگیخته که رابطه ایران و مصر نیز بالاخره بعد از ۴۴ سال قطع رابطه رسمی و افت و خیز و نوسانات زیاد، ترمیم حاصل کند. باور بسیاری بر این است که به دلیل حمایت کشورهای عرب حوزه خلیج فارس از برکناری محمد مرسی رئیس‌جمهوری منتخب مصر بعد از بهار عربی در ژوئیه ۲۰۱۳ طی کودتای عبدالفتاح السیسی و کمک‌ها و حمایت‌های مالی این کشورها از سیسی طی سال‌های گذشته، برقراری و ترمیم و تجدید روابط ایران و مصر می‌تواند متأثر از اقدامات این کشورها و در رأس آنها عربستان سعودی باشد. هر چند نقش آمریکا نیز به دلیل کمک‌هایش به مصر در احیای رابطه، اهمیت دارد.

میانجیگری بغداد و مسقط میان دو کشور طی هفته‌های اخیر، فرصت مغتنمی است که ایران و مصر باید از آن حسن استفاده را ببرند.

آسیبی که دو کشور ایران و مصر در این سال‌ها از قطع رابطه و طولانی‌شدن آن خورده‌اند، وضعیت باخت – باخت برای مصر و ایران در پی داشته که برنده‌ای جز اسرائیل در این فضا ندارد. توجه به آمار صادرات و واردات بین مصر و اسرائیل و مصر و ایران در سال ۲۰۲۲ روشنگر است:

در حالی که صادرات مصر به اسرائیل در سال ۲۰۲۲ بالغ بر ۹۵ر۱۸۷ میلیون دلار و واردات مصر از اسرائیل در همین سال بالغ بر ۲۶ر۱ میلیارد دلار بوده است، واردات مصر از ایران در سال ۲۰۲۲ بالغ بر ۰۸ر۵ میلیون دلار و صادرات مصر به ایران در همین سال ۴۲ر۱ میلیون دلار بوده است. همین مقیاس قابل تأمل را می‌توان در حوزه گردشگری و درآمدهای حاصل از آن، مناسبات فرهنگی و حوزه کتاب و فیلم و موسیقی و رسانه، مبادلات علمی و تبادل دانشجو و استاد به دلیل قطع روابط سیاسی دو کشور بزرگ منطقه به‌خوبی دریافت؛ مناسباتی که در صورت بازسازی به نفع کل منطقه و هر دو کشور از جهات مختلف سیاسی، امنیتی، اقتصادی و فرهنگی خواهد بود.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 دولت و مجلس تحقق شعار سال را بی‌اثر کردند
✍️ دکتر بهمن آرمان
در شرایط کنونی دولت واقف است که قادر به تحقق درآمدهای پیش‌بینی‌شده خود در لایحه بودجه نیست؛ امری که دلایل آن از جمله فرار مالیاتی، دشواری صادرات نفت خام و عدم ساخت پالایشگاه‌های جدید مشخص بوده و کار را به جایی رسانده که دولت ناچار است در بودجه سال جاری حداقل مبلغی در حدود ۶۰۰ میلیون دلار را به واردات بنزین و فرآورده‌های نفتی اختصاص دهد.

این موضوع در شرایطی برای کشور چالش ایجاد کرده که وزیر سابق نفت با وجود سال‌های طولانی که عهده‌دار این وزارتخانه مهم بوده از پایین بودن قیمت حامل‌های انرژی، رشد شدید مصرف و نیاز کشور به ساخت پالایشگاه‌های جدید آگاهی داشته، اما متاسفانه در این راستا هیچ‌گونه اقدام قابل‌توجهی انجام نداده، به‌طوری که هنوز فاز چهارم پالایشگاه خلیج فارس به بهره‌برداری نرسیده است. با این مقدمه آنچه حائزاهمیت است، این است که در سالی که مقام معظم رهبری آن را سال رشد تولید و مهار تورم عنوان کرده‌اند، دولت با تصویب مجلس و تایید شورای نگهبان قیمت گاز طبیعی را برای صنایع پتروشیمی به سه برابر قیمت خلیج فارس رسانده است. یکی از پیامدهای چنین اقدامی این است که تولید کود شیمیایی اوره که مستقیما از گاز طبیعی استفاده می‌کند و ایران بعد از روسیه دومین کشور تولید‌کننده آن در جهان محسوب می‌شود و همچنین تولید کارخانه‌های متانول فاقد صرفه اقتصادی شده و کارخانه‌های تولید این محصولات ناچار می‌شوند علاوه بر افزایش قیمت داخلی محصولاتشان، بازارهای صادراتی خود را نیز از دست داده و جای خود را به روسیه در بازارهای جهانی بدهند. پیامد بعدی اقدام دولت این است که عملا سرمایه‌گذاری در صنعت پتروشیمی ایران توجیه‌ناپذیر شده و در عین حال قیمت‌های داخلی را نیز افزایش داده و به تورم موجود دامن می‌زند. همچنین در حالی که بر اساس تحریم‌های اعمال‌شده صادرات نفت خام ایران کاهش یافته و برخی برآوردها حاکی از آن است که ایران نفت خام خود را تا ۴۰ درصد تخفیف به فروش می‌رساند، دولت با تصویب و همراهی مجلس اقدام خطرناکی را نیز به منظور افزایش هزینه انرژی برای صنعت فولاد در دستور کار خود قرار داده است. می‌دانیم که ایران نیز مانند سایر کشورهای خلیج فارس از جمله عربستان، امارات، کویت و قطر تولید فولاد را از طریق گاز طبیعی انجام می‌دهد. تنها ذوب آهن در ایران است که از زغال‌سنگ کوک‌شو استفاده می‌کند که آن را نیز ناچار است وارد کند و به واسطه فقدان راه‌آهن تندرو که بندرعباس را به فلات مرکزی ایران متصل می‌کند، هزینه حمل آن نیز بسیار گران تمام می‌شود. به همین دلیل افزایش قیمت انرژی برای صنایع فولاد یک سم مهلک محسوب می‌شود که بدون شک علاوه بر افزایش قیمت محصولات در داخل، مزیت رقابتی دارد و بازارهای صادراتی کشور را با مشکلاتی عدیده مواجه خواهد کرد. از سوی دیگر از آنجا که تمام شرکت‌های تولید‌کننده فولاد در بورس اوراق بهادار پذیرفته شده‌اند، کاهش سودآوری آنها بدون شک روی شاخص بورس تاثیر منفی می‌گذارد و منجر به افزایش قیمت محصولاتی می‌شود که برای تولید آنها نیاز به مصرف فولاد وجود دارد. لازم به ذکر است تا پیش از این هزینه انرژی برای تولید هر تن فولاد در ایران (چه فولاد مبارکه و چه فولاد خوزستان) در حدود ۲/۹ درصد بوده که این رقم در حدود استانداردهای کشورهای نفتخیز مانند عربستان است. یعنی در عربستان سعودی هزینه انرژی برای تولید هر تن فولاد ۸ درصد است، ولی امروزه با تصمیمی که دولت در لایحه بودجه امسال پیش‌بینی کرده، قیمت انرژی آنچنان افزایش یافته که در مقطع کنونی برآورد می‌شود هزینه تولید برای هر تن فولاد خام در دو واحد تولیدی بزرگ کشور به رقمی بالای ۲۰ درصد برسد که طبیعتا عوارض و پیامدهای بسیار منفی، آن هم در سالی که به عنوان مهار تورم و رشد تولید نامگذاری شده خواهد داشت. در واقع دولت و مجلس با دست خودشان تحقق شعار سال را بی‌اثر کرده و سرمایه‌گذاری‌های جدید در صنایع پتروشیمی و فولاد را نیز توجیه‌ناپذیر کرده‌‌اند. به عنوان مثال طرح‌های جدید متانول یا تولید کودهای شیمیایی اوره با قیمت‌های تعیین‌شده در سال جاری اقتصادی نبوده و طبیعتا سرمایه‌گذاران نیز برای ورود به این طرح‌ها منصرف خواهند شد. به همین دلیل دولت نباید هزینه انرژی را برای صنایع استراتژیک و انرژی‌بر مانند فولاد و پتروشیمی افزایش دهد، زیرا در صنایعی مانند خودروسازی یا لوازم خانگی مصرف انرژی پایین است، اما در صنایع فولاد، پتروشیمی، کاشی، سیمان و آلومینیوم که مزیت رقابتی دارند، هر گونه افزایش قیمت انرژی باعث بروز مشکلات و چالش‌های عدیده برای آنها خواهد شد و دولت باید این صنایع را از افزایش قیمت انرژی مستثنی کند.


🔻روزنامه اعتماد
📍 کلید معمای پوشش
✍️ عباس عبدی
یک پرسش ساده را طرح می‌کنم که پاسخ به آن مهم است. بسیاری از افرادی که در ایران با یک خانم بدون روسری مواجه می‌شوند، به خارج از کشور نیز می‌روند و در آنجا نیز زنانی را با پوشش‌هایی می‌بینند که قطعا در ایران دیده نمی‌شوند. پس چرا واکنش آنان در ایران کاملا متفاوت از این واکنش در خارج از کشور است؟ مگر احساسی که از دیدن زنان با این‌گونه پوشش وجود دارد در ایران و خارج تفاوت دارد؟ مثلا در ایران تحریک می‌شوند و در خارج خیر؟ یا در ایران آن را عملی ضد اسلامی می‌دانند ولی در عراق و ترکیه و دوبی و امثال آن خیر؟ کلید حل معمای چرایی رویکرد اصولگرایان به پوشش زنان پاسخ به این پرسش است.
مساله صرف نداشتن پوشش مورد نظر و شرعی نیست، چراکه این وضعیت را هم در ایران و هم در سایر کشورها می‌بینند، حتی در کشورهای دیگر برهنگی زنان بسیار آشکارتر است، ولی هیچ حس منفی در آنان ایجاد نمی‌کند، چون اگر حسی منفی ایجاد می‌کرد یا علیه آنان نیز واکنش نشان می‌دادند یا حداقل عطای سفر را به لقای چنین زنانی می‌بخشیدند. پس مساله تعبیر دیگری است که از نداشتن حجاب مورد نظر در ایران وجود دارد و این معنا در کشورهای دیگر نیست. در واقع این همان معنای سیاسی از نداشتن پوشش مورد نظر است. به عبارت دیگر این افراد چنین می‌فهمند که فقدان پوشش به منزله نفی حکومت است و چون خود را تابع یا ابواب‌ جمعی و جزیی از حکومت می‌دانند، این نوع پوشش را نفی و رد خود تلقی می‌کنند و در برابر آن موضعی منفی یا حتی تهاجمی و خشونت‌آمیز می‌گیرند، در حالی که چنین تعبیری از پوشش زنان در کشورهای دیگر ندارند. پس مساله نه فقهی است و نه اخلاقی و دینی و نه حتی نقض قانون هم مساله اصلی نیست، چون نقض قانون‌های زیادی صورت می‌گیرد که آنان این حس را از آن ندارند و چه بسا اگر خودشان هم بیش از دیگران قانون را نقض نکنند قطعا کمتر نخواهند کرد. از تخلفات رانندگی گرفته تا سرقت و دعوا و ضرب و جرح. حداکثر اینکه این تخلفات را جرم می‌دانند و نه اقدامی سیاسی علیه خود. بنابراین تا زمانی که برخی مردم و نیز صاحبان قدرت استفاده از این نوع پوشش را عملی سیاسی و علیه موجودیت خود تلقی کنند، این تعارض و تقابل ادامه خواهد یافت. به همین علت است که خیلی‌ها این پرسش درست را مطرح می‌کنند که چرا نسبت به حجاب حساس هستید ولی نسبت به دروغ، فقر، فساد و... حساسیت لازم را ندارید؟ پاسخ واقعی آنان این است که هیچ‌ کدام این رفتارها واجد معنای سیاسی نیستند و استنباط نمی‌کنند که از این جهت خطری متوجه موجودیت آنان می‌شود. البته یک مساله دیگر هم درباره حجاب است که آن نیز مهم است، نداشتن پوشش مورد نظر از نظر برخی افراد خارج شدن زن از حوزه کنترل مرد و سیاست رسمی است در واقع این نیز یک معنای اجتماعی از حساسیت نسبت به پوشش است که البته در نهایت نیز تعبیر سیاسی دارد. معنای سیاسی از پوشش، نزد زنان هم چندان دور از ذهن نیست، در گذشته بیشتر و معنای سیاسی عدم رعایت حجاب برجسته بود، ولی مساله این است که از نظر جامعه و زنان و در ماه‌های گذشته، معنای اجتماعی و نیز سبک زندگی پوشش برجسته شده و معنای سیاسی بودن آن کنار رفته است و غالب مردم و زنان به ماجرا به چشم سیاسی نگاه نمی‌کنند. البته مقامات کشور هم کمابیش با این نظر در حال همراهی هستند، سخنان مقام رهبری درباره این زنان نشانه‌ای از این رویکرد است، ولی این نگاه هنوز در میان طرفداران حکومت غلبه نیافته است. تنها راه‌حل مساله این است که تعبیر سیاسی عدم رعایت حجاب، به عنوان رفتاری ضد نظام، از ذهن دو طرف پاک و به موضوعی مرتبط با سبک زندگی محدود شود. در غیر این صورت پایان این تقابل سیاسی روشن است.


🔻روزنامه شرق
📍 انباشت کلیشه‌ای سیاست
✍️ احمد غلامی
سیاست به معنای امر روزمره، نقطه اشتراک بین دولت رئیسی و دولت روحانی است. هر دو این دولت‌ها بر این باورند که فهم مشترکی از سیاست وجود دارد که بر‌اساس‌آن می‌توان در غیاب مردم کارها را پیش برد و چه‌بسا با مداخله مردم حل مسائل و مشکلات ناممکن خواهد شد. این فهم از سیاست یعنی باور به دولت مقتدر، که نه دولت رئیسی توانست این‌گونه باشد و نه دولت روحانی این‌گونه بود. از طرف دیگر، جریان‌های سیاسی و تحلیلگران سیاسی نیز باوری راسخ به سیاست به‌عنوان امری روزمره دارند. همین باور به سیاست به‌ معنای امر روزمره یا سیاست مبتنی بر فهم مشترک است که دولت، جریان‌های سیاسی و تحلیلگران را غافلگیر کرده است. بگذریم از اینکه بعد از اعتراضات اخیر بسیاری مدعی شدند که چنین وقایعی را پیش‌بینی کرده‌اند. البته ناگفته پیداست که در چنین شرایط اقتصادی و تنگناهای اجتماعی پیش‌بینی وقایع این‌چنینی کار چندان دشواری نیست؛ چراکه وقوع آن در هر زمان و مکان محتمل است. اینک نیز بسیار شنیده می‌شود که می‌گویند اعتراضات بعدی در پی مشکلات اقتصادی موجود روی خواهد داد. این‌گونه تحلیل‌ها یا پیشگویی‌های سیاسی مثل این است که بگوییم زمستان در راه است. زمستان در راه است، یکی از ضرورت‌هاست؛ مثل قوه جاذبه زمین. هیچ‌کس با باور به جاذبه زمین خودش را از بالای پشت‌بام پایین نمی‌اندازد. کسی که خودش را از پشت‌بام پایین می‌اندازد، برخلاف ضرورت جاذبه زمین عمل می‌کند. با باور به اینکه جاذبه زمین او را فروخواهد کشید و به هستی‌اش پایان خواهد داد. همان‌گونه که رخدادها بر اثر ضرورت شکل می‌گیرند؛ اما الزاما در قاعده ضرورت‌ها نمی‌گنجند. باور به سیاست به‌عنوان امر روزمره و رایج، مبتنی بر فهم مشترک هم مانند ضرورت‌ها عمل می‌کند. هیچ نکته خلاقانه‌ای در آن وجود ندارد و تفاوت در آن نادیده گرفته شده است. سیاست مانند فلسفه و هنر وابسته به نگاه خلاقانه است. اگر بپذیریم اینک سیاست در جامعه به بن‌بست رسیده است؛ یعنی خلاقیت سیاسی مرده است و دقیق‌تر آن است که بگوییم سیاست به معنای امر روزمره دیگر کار نمی‌کند و تغییر شرایط موجود با همان تحلیل‌های سابق ناممکن است. در سیاست‌ورزی کنونی چه در جناح‌های سیاسی و چه در میان تحلیلگران رسمی و غیررسمی و اپوزیسیون با نوعی انباشت کلیشه‌ها روبه‌رو هستیم؛ کلیشه‌هایی که درصددند خود را نو جلوه دهند‌ اما در بطن خود از کلیشه‌ها پیروی می‌کنند. بسیاری از تحلیلگران نیز همین سیاست به‌بن‌بست‌رسیده را کالایی کرده و می‌فروشند و با تکیه بر فهم مشترک به شهرت خود اضافه می‌کنند. مخاطبان آنان نیز از میان افراد جامعه‌ای هستند که سیاست را به‌عنوان امر روزمره درک می‌کنند؛ اما آدم‌هایی که در پی رخداد به خیابان می‌آیند، به‌ندرت از میان این‌دست آدم‌ها هستند. آنهایی که به خیابان می‌آیند، از قواعد سیاست مبتنی بر فهم مشترک پیروی نمی‌کنند. چه‌بسا افرادی که در پی سیاست‌ورزی به خیابان احضار می‌شوند، هیچ برداشتی از سیاست به معنای رایج آن نداشته باشند و از همین‌ رو است که رفتارهای آنان پیش‌بینی‌ناپذیر است. این آدم‌ها کسانی‌اند که بر‌اساس میل خود پا به میدان گذاشته‌اند و در مسیر میل خود به دیگران متصل شده‌اند و این اتصال‌ها بر وقایع پیش‌بینی‌ناپذیر استوار است؛ اتصال‌هایی که با سیاست به معنای فهم مشترک قابل درک نیست. این‌گونه اتصالات بیش از هر چیز شبیه یک رخداد عاشقانه است. به تعبیر کلر کولبروک «عشق رویارویی با شخصی دیگر است؛ که جهانی ممکن را به روی‌مان می‌گشاید. مفهوم عشق، یک شکل خاص از عشق - مثلا عشق میان دو نفر- نیست و نمی‌توان گفت که این چیستی عشق است. مفهوم عشق به‌مثابه مواجهه‌ای ممکن با دیگری، مانند جهانی کاملا جدید، به ما اجازه می‌دهد که به اشکالی از عشق بیندیشیم که هنوز موجود نیستند، اشکالی که بالقوه‌اند، نه بالفعل».

مفهوم سیاست، امر روزمره نیست. مفهوم سیاست مانند مفهوم فلسفه و هنر است. نزد دولوز، «مفهوم» قدرت فرارفتن از آنچه می‌دانیم و تجربه می‌کنیم است. تجربه اندیشیدن به اینکه چگونه تجربه می‌تواند گسترش یابد. دولوز باور دارد: «فلسفه چالش مستمری برای متفاوت اندیشیدن از طریق خلق مسئله‌ها است. فلسفه قدرتی یگانه است؛ اما در مواجهه با قدرت‌ها است که توانایی یافته. رویدادهای علم و هنر، مسئله‌های جدید در فلسفه پدید می‌آورند... . فلسفه و هنر و علم پیگیری‌های آکادمیکی برای دستیابی به شناختی بی‌طرفانه نیستند؛ بلکه هر تفکری یک هنر و رویدادی در حیات است». آنچه به این جملات اعتبار بیشتری می‌بخشد، این است که دولوز یک فیلسوف سیاسی است و سیاست را به‌مثابه یک تفکر، یک هنر و یک حیاتِ تازه می‌فهمد. سیاست از منظر او، ربطی به فهم مشترک ندارد. سیاست مانند ادبیات بایستی خلاقانه باشد. به تعبیر کولبروک: «ادبیات ادعایی درباره چیستی جهان ندارد؛ بلکه خواستار تخیل در باب جهانی ممکن است». راه گریز از سیاست روزمره تخیل سیاسی است. این تخیل سیاسی است که راه‌های ناممکن را به روی ما می‌گشاید. بی‌تردید همه رخدادها بر تخیل سیاسی استوارند. تخیلی که جهان‌های ناممکن را ممکن می‌سازد. بدون تخیل سیاست می‌میرد، همان‌گونه که ادبیات و فلسفه می‌میرد. برای فهم خلاقانه از سیاست ناگزیر باید تخیل ورزید و ادبیات منبع غنی برای تخیل است؛ اما نادرند کسانی که در حوزه سیاست با ادبیات آشنا باشند.

نادرند تحلیلگران سیاسی و جامعه‌شناسانی که رمان بخوانند. رمان پدیده عصر مدرن مملو از همان آدم‌هایی است که موضوع سیاست‌اند. سیاست‌ورزی در عرصه زندگی روزمره، بازنمایی واقعیت‌های موجود است و از این‌ رو است که کاری از پیش نمی‌برد. اغلب تحلیل‌ها و تفسیرهای تحلیلگران سیاسی، واکنشی به وقایع رخ‌داده است، نه کنشی خلاقانه در مواجهه با آنان. این جمله تکراری را مکرر شنیده‌ایم که مردم ما را غافلگیر کرده‌اند، مردم از ما پیشی گرفته‌اند و مردم... . در غیاب کنش خلاقانه مردم مسیر را نشان خواهند داد. مسیری که الزاما به سرمنزل مقصود نخواهد رسید. سیاست به معنای امر خلاقانه، نه در پی مردم دویدن است و نه از آنان پرهیزکردن. کنش خلاقانه سیاست تکان‌دهنده است و تجربه را تحریک می‌کند و در اتصال مردم توان‌های آنان را افزایش خواهد داد. چنین فضایی در جامعه ایران وجود ندارد. از این‌ رو است که می‌توان گفت جامعه سیاسی به بن‌بست رسیده است، توان مردم کاهش یافته و سیاست به امر روزمره تنزل یافته است. در این بستر دولت رئیسی کارهایی را پیش می‌برد. در غیاب مردم سره و ناسره به یک میزان اهمیت دارد. سیاست‌گریزی که با دولت روحانی آغاز شده بود، به مرحله پایانی خود، یعنی سیاست بدون مردم در دولت رئیسی نزدیک شده است.

* برای نوشتن این یادداشت از کتاب «ژیل دولوز» کلر کولبروک، ترجمه رضا سیروان، نشر مرکز استفاده شده است.


🔻روزنامه مردم سالاری
📍 روسیه و ایران؛ اردوغان یا کمال اوغلو؟
✍️ سیف‌الرضا شهابی
فردا یکشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۲ مصادف با ۱۴ می ۲۰۲۳ سیزدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ترکیه و همزمان انتخابات برای تعیین ۶۰۰ نفر از نمایندگان پارلمان این کشور در سراسر ترکیه برگزار خواهد شد. اگرچه برای ترک‌هایی که در خارج از این کشور ساکن هستند کسب آرا برای انتخاب ‌رئیس جمهور از یک هفته قبل شروع شده ولی آنچه که حائز اهمیت است و ‌رئیس جمهور ترکیه را برای پنج سال آینده تعیین خواهد کرد آرایی است که شهروندان ترکیه در داخل کشورشان به صندوق‌های رای خواهند انداخت .
از آنجایی که طبق قوانین ترکیه از ده روز به انتخابات هر گونه نظرسنجی ممنوع است بنا براین ن‌می‌توان با دقت بیشتر مشخص کرد شانس کدام یک از دو رقیب اصلی، اردوغان ‌رئیس جمهور فعلی از طرف «ائتلاف جمهور» و کمال قلیچدار اوغلو از سوی «ائتلاف ملت» برای ورود به کاخ ریاست جمهوری بیشتر است. شواهد حکایت از این دارد رقابت خیلی فشرده و تنگاتنگ است و احتمال این که انتخابات به دوره دوم کشیده بشود زیاد است.
دو رقیب اصلی انتخابات با دو دیدگاه کاملا متفاوت و حتی متضاد در مقابل یکدیگر صف آرایی کردند و هر کدام از پایگاهی خاص در داخل ترکیه و حمایت کشورهای خارجی برخوردارند.
اردوغان با این که چهره‌ای مذهبی با ریشه تفکرات اخوان المسلمینی دارد و از حمایت نیروهای مذهبی برخوردار است به جای آن که بر پان اسلامیسم تاکید بورزد بر پان ترکیسم بر مبنای ادامه خلافت عثمانی اصرار دارد و روابط نزدیکی هم با اسرائیل دارد .‌رئیس جمهور فعلی ترکیه از ابتدای انتخابش به نخست وزیری و سپس ریاست جمهوری، امید فراوان داشت بتواند ترکیه را وارد اتحادیه اروپا کند و تلاش زیادی هم انجام داد و بسیاری از دستورالعمل‌های اتحادیه مزبور را برای پیوستن به آن اجرا کرد اما در نهایت موفق نشد وارد اتحادیه اروپا شود. این موضوع به اضافه عواملی دیگر، سبب شد تا اردوغان از بلوک غرب مایوس و سر خورده شود و بتدریج کفه گرایش به شرق در وی سنگین‌تر شد و با این که عضو ناتو است از روسیه سامانه اس ۴۰۰ تهیه کرد. او با گرایش به مسکو خواست خشم خودش را نسبت به‌ غربی‌ها نشان دهد .روسیه هم‌ با این که در مورد مداخلات آنکارا در سوریه با ترکیه همسو نیست مع الوصف ترجیح ‌می‌دهد اردوغان را در کنار خودش نگه دارد و وی را بر ‌رئیس جمهوری غربگرا ترجیح ‌می‌دهد .
با این که دمشق مخالف هرگونه مذاکره با آنکارا قبل از خروج نیروهای نظامی ترکیه از خاک سوریه است و نمی‌خواهد در زمان انتخابات امتیازی به اردوغان بدهد؛ به اصرار روسیه پذیرفت در سطح وزیران دفاع و خارجه مذاکراتی با مقامات آنکارا داشته باشد. در اجلاس چهار جانبه وزیران خارجه روسیه، ایران، سوریه و ترکیه و در روزهای اوج تبلیغات انتخاباتی ترکیه، وزیر خارجه روسیه برای حل درگیری دمشق -آنکارا «نقشه راه» را پیشنهاد کرد که آن را در اساس نقشه راه برای پیروزی اردوغان ‌می‌توان تلقی کرد و اگرچه خیلی دیر اقدام شده، اما اگر انتخابات دو مرحله‌ای شود احتمال دارد پیشنهاد مسکو افاقه کند .
شایان ذکر است اردوغان برای تثبیت پان ترکیسم، به باکو در اختلافاتش با ارمنستان کمک کرد و اگر بتواند در شوراندن باکو علیه ایران بطور غیر مستقیم کوتاهی نخواهد کرد. به این خاطر ایران تلاش دارد در این وضعیت تنگی که برای اردوغان پیش آمده با حضور در اجلاس چهار جانبه مسکو، تضمین‌هایی در مورد عدم مداخله در امور ایران از وی دریافت کند .
از سوی دیگر، کمال قلیچدار اوغلو رقیب اردوغان چهره‌ای غیر مذهبی و سکولار است که از ناحیه آمریکا و کشورهای اروپایی حمایت ‌می‌شود. او در تبلیغات انتخاباتی گفته در صورت موفقیت در انتخابات، در سیاست خارجی خود نگاه به غرب کفه سنگین‌تری خواهد داشت. او در عین حال گفته در روابط با روسیه مشکلی نخواهد داشت. مع الوصف مسکو به وی اطمینان ندارد. در مجموع، تهران و مسکو از انتخاب وی به خاطر گرایش به غرب نگران هستند؛ اگرچه، کمال اوغلو مثل اردوغان پرچم پان ترکیسم را به اهتزاز در نیاورده و خود را اصالتا ایرانی ‌می‌داند و اعلام کرده در بزرگراه مورد نظرش که ترکیه را به چین وصل خواهد کرد باکو را دور ‌می‌زند و از ایران عبور خواهد کرد. البته مشخص نیست کشورهای غربی در مرحله عمل، چنین اجازه‌ای را به وی بدهند .
کمال اوغلو مدعی است بهتر از اردوغان ‌می‌تواند معضل سوریه را در سیاست خارجی ترکیه حل کند زیرا اولا مخالف دخالت ترکیه در سوریه است و ثانیا با اعلام این که علوی است ‌می‌خواهد بگوید با بشار اسد علوی هماهنگ است. اگر کمال اوغلو موفق شود نیروهای ترکیه را از سوریه خارج و مسئله پناهندگان سوری در ترکیه را حل کند به نفع ایران است که در پی حفظ تمامیت ارضی سوریه و اخراج نیروهای خارجی از این کشور و تحکیم قدرت بشار اسد است.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین