شنبه 3 آذر 1403 شمسی /11/23/2024 4:56:29 AM

تئوری‌هایی که مثلا برای کنترل تورم و همچنین خروج از رکود اعمال می‌شوند نسبت به سیاست‌های سایر کشورها نزدیک به ٢٠ تا ٤٠ سال فاصله دارند و حتی در برخی کشورها پیاده شده و ایرادات آن گرفته شده است.
چالش کم‌سوادی در اقتصاد ایران
سکوت اقتصاددانان در شرایط کنونی بر کسی پوشیده نیست. اما در باب دلایل این سکوت که به نوعی کمرنگ شدن رابطه بین سیاستگذاران و اقتصاددانان را نشان می‌دهد، باید اضافه کنم یکی از مشکلات ساختاری در اقتصاد ما پایین بودن سواد اقتصادی در سطح جامعه است؛ مشکلی که اندک اندک به صف طولانی معضلات اقتصادی ما افزوده شده است و راه‌حل آن هم چیزی نیست جز تمرکز روی به‌روز کردن و ارتقای آن به وسیله بهبود سیستم آموزش عمومى. 
در نظام آموزشی ما اگر فردی با مدرک دیپلم یا لیسانس فارغ‌التحصیل شود بالاخره با بخشی از مسائل عمومى مرتبط با علوم و ریاضیات آشنایی دارد ولی در زمینه هوش مالی و سواد اقتصادی شرایطی برای آموزش و نهادینه شدن این مفاهیم لحاظ نشده است. همین عامل سبب شده برخی به مناصب عالیه دولتی در کشور برسند در حالی که همچنان مفاهیم اولیه اقتصادی را به درستی نمی‌شناسند. نتیجه اینکه زبان و ادبیات این دولتمردان با اقتصاددانان فاصله گرفته و این افراد نمی‌توانند گفته‌های اقتصاددانان را متوجه شوند. 
بخشی از محدود شدن رابطه بین اقتصاددانان و سیاستگذاران نیز به همین عامل بازمی‌گردد. زبان و ادبیات اقتصاددانان با عموم جامعه نیز متفاوت است چراکه سواد عمومی اقتصاد در کشور پایین است و همین موجب شده نوع نگاه به مفاهیم اقتصادی در کشور متفاوت باشد، مردم جامعه ما هنوز هم تعریف درستی از مفاهیمی چون رکود، رونق و تورم ندارند. لازم است شرایطی را ایجاد کنیم تا در جهت بالا بردن و نهادینه کردن مفاهیم علم اقتصاد در کشور اقدام شود و فاصله اقتصاددانان با سیاستگذاران و همچنین مردم کم و کمتر شود. مهم‌تر اینکه تجربه سیاستگذاران نسبت به شناسایی بازار آن هم در حیطه‌ای که شناخت صفر تا صد آن لزوم دارد محدود است؛ از طرفی مفاهیم اقتصادی شهودی نیستند و این یعنی با تکیه بر تجارب تجاری و حتی بازاری امکان دستیابی به قدرت سیاستگذارى وجود ندارد.
 یک فرد صرفا به این خاطر که تجربه کار در بازارها را دارد نمی‌تواند درباره نرخ تورم یا سیاست‌های ارزی و امثال آن نظر بدهد، بلکه اقتصاددانانی می‌توانند در این عرصه ارایه تحلیل جهت سیاستگذاری موفق باشند که از یک‌سو تجربه شناخت بازار را به میزان کافی داشته باشند و از دیگر سو سواد آکادمیک لازم را کسب کرده باشند؛ به عبارتی دیگر این دو لازم و ملزوم یکدیگرند و ضعف یکی میزان اثرگذاری دیگری را نیز کاهش می‌دهد. کار را باید به کاردان بسپاریم و برای این امر شمار اقتصاددانانی که بر هر دو مورد احاطه داشته باشند، بالا نیست.
در شرایط کنونی کشور، علم ما در اقتصاد نسبت به اقتصاد دنیا حداقل چند دهه فاصله دارد، این یعنی تئوری‌هایی که مثلا برای کنترل تورم و همچنین خروج از رکود اعمال می‌شوند نسبت به سیاست‌های سایر کشورها نزدیک به ٢٠ تا ٤٠ سال فاصله دارند و حتی در برخی کشورها پیاده شده و ایرادات آن گرفته شده است.
اینکه گفته می‌شود تئوری‌های اقتصادی اروپا و امریکا برای کشور ما نمی‌تواند اثرگذار باشد صحیح نیست چرا که دلیل این عدم تاثیرگذاری تکیه کردن اقتصاددان به تئوری‌های قدیمی‌ای است که در این کشورها پیاده شده است. اگر علم اقتصاد کشور نوین باشد و به‌روز‌رسانی شود اتفاقا استفاده از این تجارب می‌تواند راهگشا نیز باشد.
اقتصاد ایران بسیار ساده‌تر و تحلیل پذیر‌تر از کشورهای توسعه‌یافته‌ای چون امریکا است ولی مشکل اینجاست که اقتصاد ما به روز نشده و تئوری‌های قدیمی که قطعا مشکلاتی هم داشته‌اند در کشور ما مجددا پیاده می‌شوند. 
در شرایط حاضر اغلب اقتصاددانان ما هم از جامعه فاصله گرفته اند چون زبان مشترک براى مفاهمه و گفتگو کمیاب است. اگر قرار است برای از بین بردن فاصله اقتصاددانان با سیاستگذاران اقدامی صورت گیرد شناخت و نهادینه کردن مفاهیم اقتصادی برای همه از عوام تا دولتی‌ها باید در دستور کار قرار بگیرد.

علی سعدوندی، دکترای اقتصاد و استاد بانکداری

منبع: روزنامه اعتماد

مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

آخرین عناوین