🔻روزنامه تعادل
📍 واکنش بازار به بودجه۱۴۰۳
✍️ علیرضا توکلی
سرانجام کلیات بودجه سال ۱۴۰۳ توسط دولت راهی بهارستان شد؛ در ادامه علیرغم تایید بودجه در کمیسیونهای مرتبط، صحن علنی کلیات بودجه ۱۴۰۳ را رد کرد. اظهارنظرها و دیدگاههای مختلفی درباره چرایی ردشدن کلیات بودجه مطرح شد اما واقع آن است که بودجه سال آینده کل کشور هم از همان مشکلات و نارساییهایی رنج میبرد که بودجههای قبلی گرفتار آن بودند. به عبارت روشنتر، بودجه سال آینده هم در امتداد بودجه سالهای گذشته است و من شخصا هیچ تفاوت ماهوی در بودجه نمیبینم. همان بودجه است که ارقام مندرج در آن با توجه به تورم یا تغییرات نرخ ارز و تغییرات مرتبط با قیمت نفت و...ثبت شدهاند. اما انتظاری که من و بسیاری از تحلیلگران اقتصادی از مهمترین سند مالی سالانه کشور داشتم این بود که دولت امسال تغییرات اساسی و اصلاحاتی بنیادین در بودجه اعمال کند. تغییراتی که باعث کارایی بودجه، عملیاتی شدن آن و بهبود شاخصهای عملیاتی آن شود. این انتظارات به هیچوجه در بودجه رعایت نشده است. تنها کاری که به نظر میرسد دولت در بودجه انجام داده است این بوده که تلاش کرده، نسبتهای مالیاتی را در بودجه افزایش داده و فشار مضاعفی را به مردم، بنگاهها و بخش خصوصی وارد سازد. این شعار که دولت هر سال مطرح میکند و میگوید که افزایش مالیاتها را از محل توسعه پایههای مالیاتی یا جلوگیری از فرار مالیاتی تامین کرده، واقعا یک شعار پوسیده و نخنما شده است.این شعاری است که هر سال سر داده میشود اما در عمل همان افراد و گروههایی که قبلا مالیات میدادند قرار است برای سال آینده هم مالیات بیشتری پرداخت کنند. در واقع تور مالیاتی دولت در خصوص افراد و کارتلهایی که فرارهای مالیاتی عظیم داشتند، گسترده نشده است. فشار اصلی مالیاتستانی بر روی افراد عادی حقوقبگیران و فعالان اقتصادی و تولیدی است.موضوع مهم بعدی که کارشناسان انتظار بهبود آن را داشتند، بحث کسری بودجه است.مطالبه عمومی اقتصاددانان این بود که دولت کسریهای بودجه را شفاف سازد.ما فصلی را در بودجه داریم که مرتبط با تامین مالی کسری بودجه دولت است که از محل اوراق تامین میشود. دولت اما به جای شفافسازی، این تامین مالی را به غیر شفافترین شکل، افشا میکند. این عدم شفافیت اتفاقا به ضرر دولت است. دولت مجبور میشود اعداد و ارقامی را بنویسد که نهایت صدای فعالان بازار سرمایه و فعالان اقتصادی را به آسمان بلند میکند. اگر روش درستی در پیش گرفته شود و میزان کسری بودجه مشخص شود و دولت بگوید برای این میزان کسری بودجه قصد دارد، اوراق را منتشر کند، نه تنها هیچ مشکلی ایجاد نمیشود بلکه بازار سرمایه هم از آن استقبال میکند. جدا از این عدم شفافیتها، پرسش مهم دیگری که در خصوص بودجه مطرح است، اثر بودجه سال آینده بر بازار سرمایه است؟ در این زمینه مهمترین موضوع، بحث افزایش درآمد مالیاتی دولت است که حدس ما این است که دولت قصد دارد این منابع را از محل سود شرکتها تامین کند. این اقدام خسارتهای فراوانی به دنبال خواهد داشت و مهمترین گزاره آسیب زننده به بازار سرمایه است. با این نوع تصمیمات میتوان پیشبینی کرد مشکلاتی در بازار سرمایه بروز کند. البته این نوع تصمیمات تاثیری در ورود سرمایههای خرد به بازار سرمایه نخواهد داشت اما عملا هر تصمیمی که باعث شود ریسک فعالیتهای اقتصادی در اتمسفر کلی اقتصاد افزایش یابد، به ضرر اقتصاد و معیشت ایرانیان است.
دولت میبایست مجموعه مقرراتی را تدوین کند که بازارهای کشور پیشبینیپذیر باشند. یکی از مهمترین مشکلاتی که اقتصاد ایران با آن دست و پنجه نرم میکند آن است که متغیرهای اقتصادی ایران پیشبینیپذیر نیستند. برخی متغیرها مثل نرخ تورم بسیار پیچیده هستند. عوامل مختلفی در نرخ تورم اثر دارند و دولت و بانک مرکزی باید کارهای بسیار خاصی را برای تنظیم ساختن این نرخ انجام دهند. اما متغیرهایی مثل نرخ تعرفههای مختلف، سیاستهای دولت در زمینه نرخ ارز، برنامهای که برای عوارض واردات و صادرات دارد، نظام تسهیلاتی کشور و...چنانچه پیشبینیپذیر باشند و دولت بتواند این گزارهها را شفافسازی کند، اثرات مناسبی برای اقتصاد خواهد داشت.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 کارگران نگران هوش مصنوعی نباشند
✍️ معصومه خندان
رشد کند اقتصادی کنونی حاصل رشد ناامیدکننده بهرهوری در دو دهه گذشته و افزایش پیوسته نابرابری در چهار دهه گذشته است. در آمریکا و کشورهای اروپایی، ویژگی کلیدی گسترش نابرابری، قطبی شدن اشتغال و دستمزد بوده است.دستمزد بهصورت نموداری Uشکل نسبت به سطح مهارت رشد کرده است. بیشترین منافع به افراد حاضر در دنباله بالایی رسیده و منافع کمتری نصیب افراد حاضر در دنباله پایینی شده و کسانی که در میانه قرار دارند، کمترین بهره را بردهاند و کمترین دستمزدها را داشتهاند. سیر تکاملی Uشکل تقاضای نیروی کار و ویژگیهای جمعیتی کشورهای صنعتی ثروتمند، دلالت براین دارد که اگر همچنان رشد تقاضای نیروی کار در سمت چپ U وجود داشته باشد، نیروی کار بومی کافی که توانایی و تمایل انجام کارهای خدماتی نیازمند تحصیلات پایین را دارد، وجود نخواهد داشت.
روند کنونی تحولات در حوزه تقاضا و تغییرات جمعیتی، ازجمله سالخوردگی جمعیت و رشد پایین نرخ مشارکت نیروی کار، موجب بروز معضل کمبود نیروی کار در مشاغل خدماتی نیازمند تحصیلات پایین شده است. همچنین رشد کند «بهرهوری کل عوامل» احتمال اینکه بتوان با نوآوری و فناوری مشکل کمبود نیروی کار را درآینده نزدیک حل کرد، کاهش داده است. این روند کندی رشد اقتصادی در کشورهای صنعتی ثروتمند را برجسته کرده و در سالهای آتی، «بهرهوری کل عوامل» را تحت فشار قرار خواهد داد. علاوه براین، این تحولات بهصورت مانعی در راه توسعه در کشورهای درحال توسعه عمل خواهد کرد. در این نوشته سعی میشود که مسائل و راهحلهای مربوط به کمیابی نیروی کار با تحصیلات پایین در کشورهای پردرآمد بررسی و توضیح داده شود که چگونه میتوان مسیری را طی کرد تا همه طرفها منتفع شوند.
تکنولوژی موردنیاز برای جایگزینی نیروی کار در مشاغل خدماتی نیازمند تحصیلات پایین، به مراتب پیچیدهتر از پیشرفتهای کنونی در حوزه فناوری است؛ چون رشد «بهرهوری کل عوامل» (TFP) از سال۲۰۰۵ نسبتا پایین بوده، نوآوری کمی اتفاق افتاده است و این روند در چند سال آینده ادامه خواهد داشت. پس بعید است که تکنولوژی و نوآوری بتواند این مشکل را به زودی حل کند. از طرف دیگر، یک اولویت سیاستی کلیدی برای کشورهای کمدرآمد با رشد سریع جمعیت جوان، چگونگی تامین شغل با سطح مهارتی پایین و متوسط برای جوانان است.
ایده «تحرک نیروی کار» (Labor Mobility) میتواند هر دو مشکل کشورهای ثروتمند صنعتی و کشورهای در حال توسعه را حل کند؛ بهطوریکه نیروی کار با توانایی قابلقبول در کشورهای کم درآمد، مشاغل نیازمند تحصیلات پایین را در کشورهای صنعتی پرکند. براساس تحقیقات انجامشده حتی وقتی این جوانان به کشورهای خود برمیگردند مشغول کارهای کارآفرینانه میشوند و برای خود و دیگران شغل ایجاد میکنند. صرفنظر از تاثیرات «تحرک نیروی کار» بر رشد اقتصادی، این ایده به حل علل بنیادین مشکلات فوق پرداخته و جوامع تحصیلکردهتر و برابرتر با نرخ بالاتر مشارکت زنان در بازار کار و منابع جدید مالیاتی ایجاد میکند. درآمد مالیاتی بیشتر نیز میتواند تامین مالی طرحهای اولویتدار دولت را تسهیل کند.
باور عمومی این است که تکنولوژی و اتوماسیون، باعث اشتغالزایی در بخشهایی میشود که به نسبت نیازمند تحصیلات بالاتری هستند. براساس این نگرش، با افزایش اتوماسیون، سهم شغلهایی با سطح مهارتی کمتر از متوسط از کل اشتغال کاهش مییابد. اما دادهها داستان دیگری میگویند. درحالیکه تعداد شغل در یک چهارم دوم سطح مهارتی کاهش یافته است، در پایینترین یکچهارم از نظر سطح مهارتی، افزایش شدیدی در تعداد شغل رخ داده است.
نتیجه این رشد غیرمنتظره در مشاغلی با پایینترین سطح مهارتی، نمودار U شکل تغییرات سطح اشتغال نسبت به سطح مهارت در آمریکا و سایر اقتصادهای صنعتی ثروتمند است. یکی از اثرات کامپیوتری و ماشینی کردن کارها جایگزینی نیروی کار با سطح تحصیلات پایین در مشاغل روتین است. اثر دیگر این پدیده حمایت از نیروی کار با تحصیلات بالا در مشاغل غیرروتین و فکری است. از طرفی، چون مشاغل خدماتی غیرروتین و مبتنی بر ارتباطات بین فردی هستند به آسانی ماشینی نمیشوند و به این دلیل است که سطح دستمزد در این بخش همزمان با جایگزینی فزاینده مشاغل روتین در بخش تولید کالا با ماشینها و روباتها، رشد کرده است.
بهطور کلی، جهان با دو چالش بزرگ جمعیتی مواجه است، یکی سالخوردگی در کشورهای ثروتمند و رشد کم جمعیت و دیگری بیکاری در بقیه کشورها. تخمین زده میشود که تا سال۲۰۵۰، کشورهای صنعتی ثروتمند به ۴۳۴میلیون فرد جوان نیاز دارند تا «نسبت وابستگی» را در نرخ کنونی حفظ کنند و کشورهای درحال توسعه نیز باید برای میلیاردها جوان شغل ایجاد کنند. باتوجه به درونزایی خط سیر تکنولوژی، تکنولوژی میتواند بهعنوان راهحل کمبود نیروی کار با تحصیلات پایین در بخش خدمات محسوب شود؛ اما شواهد نشان میدهد که بعید است پیشرفت تکنولوژی بتواند در آینده نزدیک پاسخگوی تقاضا برای نیروی کار در بخش خدمات باشد.
سالخوردگی جمعیت و کمبود نیروی کار با تحصیلات پایین در بخش خدمات، چالشهای اجتماعی و اقتصادی قابل ملاحظهای در اکثر کشورهای صنعتی پردرآمد جهان ایجاد کرده است و خواهد کرد. همچنین تکنولوژی و قطبی شدن اشتغال و دستمزدها در این کشورها واقعیتی است که نتیجه سیاستها و اقداماتشان است. همزمان در کشورهای درحال توسعه، با اینکه میلیاردها دلار برای مبارزه با فقر هزینه میشود، افراد جوان فرصت بهدست آوردن شغل خوب را ندارند.
برخی صاحبنظران براین باورند که سیاستهایی که برای حل این چالشهای دشوار اتخاذ شدهاند، نه تنها نتواستهاند مشکلات مزمن را حل کنند، بلکه در واقع خود عامل به وجود آمدن این چالشها هستند. اغلب اوقات، برنامههایی که با نیت خوب اجرا میشوند، آثار جانبی ناخواستهای ایجاد میکنند. درنتیجه این شرایط مقاومت سیاستی ایجاد میشود؛ به این معنا که معمولا سیاستهای مداخلهای به علت پاسخ خود سیستم به نتایج مداخله با شکست مواجه میشوند. بهعنوان مثال، موانع سیاستی برای «تحرک نیروی کار»، چشمگیرترین تحریف قیمتی در طول تاریخ را به وجود آورده است و محرک تغییرات تکنولوژیک غیرمنصفانه بوده است. در نتیجه کسبوکارها به دنبال صرفهجویی در جایی که منابع کمیاب است نبوده و درعوض درجایی صرفهجویی میکنند که درواقع وفور منابع وجود دارد.
چنین تحریفی اثرجانبی منفی بزرگی برجای میگذارد؛ به این صورت که تحولات حوزه تکنولوژی باهدف ماشینی کردن بخشهای نیازمند مهارت کم تا متوسط در بازار کار باعث از بین رفتن برخی موقعیتهای شغلی میشود؛ زیرا شرکتها به قیمتهای نسبی تحریفشده واکنش نشان میدهند. کمیابترین عوامل در جهان از جمله مهارت فنی بالا، توانایی نوآوری و استعداد کارآفرینی در خدمت افزایش کارآیی و درنتیجه کاهش تقاضا برای یکی از فراوانترین عوامل در جهان یعنی نیروی کار با مهارت کم تا متوسط، قرار گرفتهاند. باتوجه به اینکه آمریکا و سایر کشورهای پردرآمد، نرخهای پایین رشد جمعیت را تجربه میکنند، پذیرش مهاجران تنها راه این کشورها برای تداوم درآمدهای مالیاتی برای پوشش هزینههای برنامههای درمانی و تامین اجتماعی و همچنین تامین نیروی کار مورد نیاز جاهایی مانند رستورانها و خانههای سالمندان خواهد بود.
🔻روزنامه کیهان
📍 پوتین و جنگ غزه
✍️ جعفر بلوری
چیزی نزدیک به ۲ سال است که جنگ اوکراین شروع شده و این جنگ، همچنان ادامه دارد. تفاوت مهمی که این جنگ با هفتهها و ماههای اولیه شروع آن دارد، برداشته شدن تمرکز رسانهها از روی آن و متمرکز شدن روی جنگ غزه است. البته تفاوتهای دیگری هم وجود دارد که اینجا جای پرداختن به همه آنها نیست. مثل خسته شدن متحدان اوکراین از این جنگ و هزینههایش یا بروز شکاف در جبهه غرب درباره ادامه یافتن یا نیافتن کمکها به زلنسکی و... به هر تقدیر این جنگ همچنان ادامه دارد و زمان زیادی هم به رسیدن «زمستان سرد» باقی نمانده است...!
جنگ اوکراین ۵ اسفندماه سال ۱۴۰۰ شروع شد و بسیاری از کارشناسان و رهبران کشورهایی که مستقیم یا غیرمستقیم درگیر آنند، تصورش را هم نمیکردند که اینقدر طول بکشد. «تکرار» و «طولانی شدن» دو عاملی است که به «کماهمیت شدن» و بعضا حتی «بیاهمیت شدن» یک مسئله - برای مردم عادی و بعضا حتی نخبگان سیاسی - میانجامد. شاید مهمترین دلیل طولانی شدن این جنگ هم این است که، دو طرف یعنی «روسیه» و «ناتو»، تمام ظرفیتشان را البته به شکلی «کنترل شده» به میدان آوردهاند و نمیخواهند «ببازند.» این طولانی شدن در کنار آغاز جنگ غزه، حالا اوکراین و رهبرش را برای بسیاری از کشورهای غربی اگر نگوییم بیاهمیت، حتما کماهمیت کرده است! طوری که رفتهرفته زمزمهها درباره لزوم پایان جنگ اوکراین به گوش میرسد و زلنسکی هم چند باری در این باره ابراز نگرانی جدی کرده است. در ادامه این یادداشت این موضوع را بیشتر باز خواهم کرد.
فقط به عنوان یک نمونه کافی است رجوع شود به اخبار و گزارشهایی که تقریبا هر روز از سوی رسانههای غربی درباره
«ته کشیدن» انبارهای تسلیحاتی کشورهای عضو ناتو منتشر میشود. یا گزارشهایی که مثلا میگویند؛ آمریکا مجبور شد سلاحهایی را که در زرادخانههایش در فلان کشور داشت جهت استفاده در بهمان جنگ جابهجا کند. جنگی که باعث تخلیه شدن انبارهای تسلیحاتی کشورهای عضو سازمانی به عریضی و طویلی ناتو شود یعنی، طرفین این جنگ با تمام ظرفیت به میدان آمدهاند و جنگ هم خیلی طولانی شده است.
همانطور که بالا اشاره شد مدتی است، خبرهای مهمی از این جنگ منتشر میشود که به نظر میرسد در صورت صحت میتوان گفت تکلیف این جنگ نیز در حال مشخص شدن است. مخرج مشترک
تمام این خبرها نیز چیزی نیست جز «لزوم پایان جنگ اوکراین» با «آغاز مذاکراه با روسیه» آن هم به شکلی که «هنری کیسینجر» مدتها پیش چارچوب کلی آن را پیشنهاد داده بود.
شاید «کیسینجر» جزو اولین افرادی بود که پیشنهاد داد، اوکراین با گذشتن از خیر سرزمینهایی که در این جنگ از دست داده است، قال قضیه را کَنده و به جنگ پایان دهد. پس از او صداهای مشابهی از سوی برخی رهبران سیاسی و نظامی اروپایی و حتی ناتو شنیده شد. این پیشنهادها آنقدر تکرار شد که خشم زلنسکی را برانگیخت. اوکراینی که به خاطر همین غرب و «ناتو» ویران شده است، تحمل شنیدن راهکارهای تحقیرآمیزی مثل «گذشتن از خیر سرزمینهای از دست داده» را نداشت. هیچ کس اگر نداند، زلنسکی خوب میداند، غربیها او و کشورش را وادار به عبور از خطوط قرمزهای روسیه و در نتیجه، آغاز این جنگ خانمانسوز کردند. یعنی اوکراین با طناب پوسیده ناتو وارد چاه جنگ شده است. برای مطالعه در این باره رجوع شود به اظهارات «جان مرشایمر» نظریهپرداز شهیر آمریکایی و صاحب نظریه «رئالیسم تهاجمی». اوکراینِ زلنسکی مدتی است که پس از مشاهده «خستگی متحدانش» از ادامه کمکها، و شنیدن پیشنهادهای تحقیرآمیز به عنوان راهحل از سوی همین متحدانش، اعلام میکند، غرب به جای ارائه چنین راهحلهایی، سلاحهای بیشتری در اختیارش قرار دهد و...
تمام این تحولات و پیشنهادهای تحقیرآمیز مربوط به زمانی است که «جنگ غزه» هنوز شروع نشده بود و صد دلیل وجود دارد که «اسرائیل» و «فرجام جنگ غزه» برای غرب بهویژه آمریکا مهمتر از «اوکراین» و «فرجام جنگ با اوکراین» است! با شروع جنگ غزه
- که با تمام جنگهای قبلی رژیم صهیونیستی فرق دارد - این پیشنهادها تبدیل به «دستور» شده و آنطور که «فارین پالیسی» نوشته است «اوکراین چون در حال شکست خوردن است، آمریکا هم دو راه بیشتر ندارد. یا وارد جنگ مستقیم با روسیه شود، که نشدنی است؛ یا مذاکره با پوتین را احیا کند. و خبرهایی وجود دارد که این مذاکره مدتی است بیسروصدا شروع شده است.» در واقع
فارین پالیسی میگوید، غرب راه دوم را انتخاب کرده است و اوکراین نیز چون، بدون حمایتهای غرب یک ساعت هم دوام نمیآورد، مجبور به انجام این مذاکرات به شکل پنهان شده است!
اما یکی از این صد دلیل، این است که غرب هر کاری که از دستش بَر میآمد برای شکست روسیه انجام داده و هزینههای بسیاربسیار سنگینی نیز در این راه متحمل شده است. زمستان سخت سال گذشته، افزایش سرسامآور قیمت حاملهای انرژی که در نهایت منجر به مرگ دهها هزار نفر در اروپا شد، فقط و فقط گوشهای از این خسارات است و زمستانی دیگر هم در راه است. نابودی زیرساختهای اوکراین را
هم بگذارید کنار این وضع! وقتی جنگی «قفل» شد و هزینههایش هم سر به فلک کشید، طبیعی است عدهای به فکر کشیدن ترمز آن باشند. جنگ غزه در چنین شرایطی شروع شد و جنگ اوکراین را بهشدت تحت تاثیر گذاشت. این جنگ، بنا به گفته صهیونیستها موجودیت اسرائیل - که لابیهایش در تار و پود اقتصاد، سیاست، هنر و همه چیز غرب رسوخ کرده- را هدف قرار داده است، طبیعی است اولویت چنین غربی، چرخش از نجات اوکراین به نجات اسرائیل باشد. غرب امیدی به پیروزی اوکراین و شکست پوتین ندارد و نمیخواهد این اتفاق درباره اسرائیل تکرار شود. چرا که اگر شکست غرب در اوکراین باعث تقویت روسیه شده است، شکست اسرائیل هم باعث تقویت ایران خواهد شد و غرب «نمیتواند» این مسئله را، نه هضم کند، نه تحمل نماید!
با آغاز عملیات طوفان الاقصی در ۷ اکتبر(۱۵ مهرماه)، فقط رژیم صهیونیستی غافلگیر نشد. ناتو به رهبری آمریکا هم غافلگیر شد. حتی روسیه هم غافلگیر شد. برای این که اهمیت مسئله
«اسرائیل - فلسطین» و همین جنگ غزه برای غرب بهویژه منطقه کمی معلومتان شود، نیازی نیست به گذشتههای دور برگردیم. کافی است به تحولات مهمی که طی همین سالهای اخیر در منطقه رخ داده کمی دقیق شویم. مثل پروژه داعش. پروژه پیچیده، پرهزینه و عظیمی که یکی از خروجیهایش قرار بود، تغییر مرزها و تضعیف قدرتهای منطقه به نفع همین رژیم صهیونیستی باشد. میخواهیم بگوییم، غرب برای حفظ و تقویت «اسرائیل» حاضر شده پروژهای به کثیفیِ داعش را برنامهریزی و اجرا کند. مگر هدف از خلق داعش، چیزی جز «تضعیف مقاومت منطقه جهت ایجاد حاشیه امن برای اسرائیل» بود؟! حالا تصورش را بکنید، این «اسرائیل» با آن همه اهمیت برای غرب، در خطر نابودی است. در چنین شرایطی طبیعی است «مسئله اوکراین» با وجود تمام اهمیتش برای غرب، دیگر اولویت نباشد. طبق محاسبات غرب، نتیجه عقبنشینی در جنگ اوکراین نهایتا بشود، از دست رفتن برخی شهرها و مناطق اوکراین (نه مناطق و شهرهای ما) و کمی هم تحقیر ناتو، اما در صورت شکست و یا نابودی رژیم صهیونیستی، «خاورمیانه جدیدی» متولد خواهد شد که حرف اول و آخر را در آن، ایران خواهد زد!
مخلص کلام اینکه، جوانان فلسطینی و بهطور کلی جبهه مقاومت با عملیات طوفان الاقصی - خواسته یا ناخواسته - لطف بزرگی در حق روسیه کردهاند. اگر طی هفتههای آینده شنیدید، زلنسکی حاضر به از سرگیری مذاکرات شده، اگر شنیدید از خیر «شبهجزیره کریمه» گذشته و مالکیت سایر سرزمینهای از دست رفتهاش را هم به برگزاری همهپرسی در میان ساکنان آن سرزمین گذاشته است؛ و در یک کلام اگر شنیدید پوتین در میدان سرخ، رژه پیروزی بر ناتو برگزار کرده است اولا تعجب نکنید، ثانیا بدانید بخشی از این پیروزی را مدیون جوانان فلسطینی و همین جنگی است که در غزه جاری است. کمترین انتظار از یک متحد این است که جنایات هولناک رژیم صهیونیستی در باریکه غزه را محکوم کند و در این زمینه کمی فعالتر باشد.
برای روسیه، امروز حمایت از آرمان فلسطین و ملت مظلوم فلسطین اولا؛ اعتبار و آبرو در بین مردمان سراسر جهان میآورد، ثانیا؛ به معنای حرکت برای رسیدن هرچه سریعتر به آن نقاطی است که در چند خط بالا برشمردیم...!
🔻روزنامه آرمان ملی
📍 قطعنامه غیرالزامآور
✍️ فریدون مجلسی
آمریکا روزگاری در جنگ خواهان پایان جنگ علیه کره بود و در مجمع عمومی قطعنامهای را به تصویب رساند که اتحاد برای صلح نام گرفت و در قالب آن و در غیاب شوروی تصمیم گرفتند و به ضرب و زور آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم شرایطی را فراهم آوردند که البته موجب تنش شد و در نهایت آمریکا با شرکای خود از جمله ترکیه، کره جنوبی را از زیر فشار و تجاوزات کره شمالی در آوردند.
بر این مبنا برخی کشورها پیشنهادهایی دادهاند که چنین موردی در ارتباط با غزه تشکیل شود تا این باریکه روی آرامش به خود بگیرد اما واقعیت آن است که این دو موضوع متفاوت است. جنگ غزه برای مردم غزه بسیار سخت است چرا که هم عدهای مسلمان در یک باریکه زیر فشار هستند اما در خارج از خاورمیانه دولتها آنگونه که باید به این مورد توجه ندارند. حملهای از سوی حماس علیه اسرائیل صورت گرفته و واکنش اسرائیل اما بیش از حد بوده و خونریزیهای زیادی در غزه اتفاق افتاده است. اسرائیل حماس را عامل خطر و نابودی خود میداند و دائم اعلام میکند تا زمانی که سلاح در دست حماس باشد به بمباران غزه ادامه میدهد اما قطعنامه دوباره در مجمع عمومی نشان داد که تاثیر منفی حملات اسرائیل افزایش یافته است. به طوری که این بار در مقایسه با نوبت قبل که قطعنامهای در ارتباط با برقراری آتشبس در غزه در مجمع عمومی به تصویب رسیده بود تعداد کشورهای بیشتری به این قطعنامه بشردوستانه رای مثبت دادند. فقط تعدادی کشورهایی که جزایر کوچک هستند با آمریکا و برخی کشورها مخالف این توافق بودند. این جزیرها آنقدر کوچک هستند که احتمالا اسم آنها را هم نشنیدهایم این جزایر تنها یک عضو سازمان ملل هستند و تمام امورشان توسط آمریکا اداره میشود و مشخص است که رای آنها در اختیار آمریکاست. اکنون ۲ ماه از جنایت اسرائیل گذشته و اسرائیل جنایات را ایجاد کرده است و همین که آتشبس اعلام شود فرقی با جنگ ندارد چرا که مردم غزه بیخانمان و آواره شدهاند و شرایط آتشبس معلوم نیست. از این منظر به نظر باید به دنبال راهحل عملیتری رفت تا دیگر مردم غزه از خانههای خود آواره نشوند و زنان و کودکان بیدفاع در این باریکه کشته و زخمی نشوند.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 ۵ نکته کلیدی در مورد غافلگیری اسرائیل از سوی حماس
✍️ عبدالرضا فرجیراد
یکی از سوالات مهمی که از روز شنبه و همزمان با حمله نیروهای حماس به اسرائیل در میان کارشناسان و تحلیلگران مطرح شده، این است که چطور دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی اسرائیل در این سطح گسترده غافلگیر شده و ضربات بزرگی را متحمل شدند؟
برای بررسی و پاسخ به این سوال چند نکته لازم است مورد توجه قرار گیرد.
نخست اینکه حماس اکنون شبیه به یک دولت عمل میکند؛ طبیعتا وقتی یک گروهی به صورت دولت عملی میکند، دستگاه اطلاعاتی آن نیز تقویت میشود. هر چند معتقدیم که سیستم اطلاعاتی اسرائیل قدرتمند است، اما از طرف مقابل باید گفت که حماس امروز، آن گروه ۵ یا ۱۰ سال گذشته نیست. یک زمانی حماس با سنگ و تیر و کمان به جنگ اسرائیل میرفت و یک زمانی نیز با اسلحه سبک با آنها مقابله میکرد. در حالی که امروز حماس دارای موشک، پهپاد، سلاح ضدتانک و اسلحه سنگین است. در نتیجه به همین نسبت که سیستم نظامی حماس ارتقا پیدا کرده، سیستم اطلاعاتی آن نیز تقویت شده است.
نکته دوم اینکه حماس در طول سالهای اخیر ضربات متعددی از اسرائیل به واسطه عوامل نفوذی خورده است، اما عملیات موفق روز شنبه که با غافلگیری اسرائیل همراه شد، نشان میدهد که این گروه در درون خودش تصفیههای اساسی انجام داده و سیستم اطلاعاتی بسیار قویتری را نسبت به گذشته مدیریت میکند.
علاوه بر این، نباید فراموش کرد که حجم و دامنه فعالیت سیستم اطلاعاتی اسرائیل نیز مشخص و محدود است. در این راستا اسرائیلیها در طول سالهای اخیر نیمی از توان خود را روی ایران، برنامه هستهای ایران و اطراف ایران متمرکز کردهاند. بنابراین وقتی یک سیستم اطلاعاتی نیمی از توان خود را روی ایران و کشورهای اطراف ایران برای جاسوسی و ضربه زدن متمرکز میکند، قاعدتا در جاهای دیگر توانش تضعیف میشود. مساله سوم این است که حماس از یک تاکتیک گمراهکننده استفاده کرده که امری بسیار مهم است. یعنی حماس بعد از قرارداد صلحی که با وساطت مصر امضا کرد و یک آرامش نسبی در غزه برقرار شد، اسرائیلیها فکر کردند که حماس قصد دارد از قرارداد صلح بهرهمند شود. از سوی دیگر چون تحرک خاصی نیز از سوی حماس مشاهده نکرده بودند، سیستم اطلاعاتی اسرائیل گمان کرد که حماس به دنبال درگیری نیست. در این میان احتمال دارد درگیری چند ماه قبل جهاد اسلامی با اسرائیل، یک حرکت گمراهکننده بوده باشد؛ حرکتی که ممکن است باعث شده اسرائیل احساس کند، گروه حماس براساس توافقی که با میانجیگری مصر اتفاق افتاده به دنبال درگیری نیست. موضوع چهارم اینکه اسرائیل همواره ذهنیتش معطوف به این قضیه بوده که دست گروههای مقاومت در غزه به واسطه دیوار امنیتی و قطوری که در غزه ایجاد شده برای حمله و ورود به سرزمینهای فلسطینی بسته است. بنابراین فکر میکردند اگر قرار باشد درگیری یا حملهای شود، این حمله به وسیله راکت و موشک انجام میشود که متعاقب آن اسرائیل با پدافند هوایی و بمباران هوایی پاسخ این حملات را خواهد داد. یعنی به طور کلی حتی اگر تحرکی نیز از جانب حماس مشاهده میکردند به ذهنشان خطور نمیکرد که یک روز حماس بتواند دیوار امنیتی قطور را بشکافد و با یک نیروی عظیم و امکانات جدید به شهرکهای صهیونیستی و شهرهای اسرائیل حمله کند. نکته پنجم این است که آمدن نتانیاهو و تشکیل تندروترین دولت ارتدکس یهودی، باعث شد تمام دنیا از آمریکا و اروپا گرفته تا کشورهای عربی به واسطه رفتار و اعمالی که در مسجدالاقصی انجام دادند، با اسرائیل دچار زاویه شوند. به همین دلیل به نظر میرسد دولتهای دیگر مانند قطر، ترکیه، عربستان سعودی و مصر به نوعی به حماس کمک کرده باشند. در واقع نکته مهم این است که غزه یک سرزمین محاصره شده است و این امکانات نظامی که وارد چنین منطقهای شده خود سوالات زیادی را ایجاد میکند. در واقع تنها راه نفس کشیدن غزه توسط گذرگاه رفح از مصر است. حال درست است که مصریها فعلا گذرگاه را بستهاند، اما به نظر میرسد با روی کار آمدن دولت تندرو و خشن نتانیاهو گویا مصریها نیز چشمان خود را روی برخی قضایا و تحرکات در غزه بستهاند. در نتیجه این موضوع را نیز نمیتوان از نظر دور داشت که برخی دولتهای منطقه کمکهایی را بهطور غیرمستقیم به حماس انجام داده باشند. فارغ از موضوعاتی که در مورد غافلگیری اسرائیلیها مطرح شد، مساله مهم بعدی موضوع احتمال ورود رژیم صهیونیستی به صورت زمینی به غزه و نیز امکان گسترش منازعه و درگیری در کل منطقه خاورمیانه است. در این رابطه به نظر میرسد پشت پرده و به صورت چراغ خاموش آمریکاییها در تلاش هستند تا مانع گستردهشدن جنگ و ورود زمینی اسرائیل به غزه شوند. آمریکا طی روزهای اخیر با دولتهای عربی تماس داشته و حتی احتمال اینکه با واسطه با ایران نیز تماس گرفته باشد، وجود دارد.
در نتیجه به نظر میرسد آمریکاییها به این جمعبندی رسیده باشند که چنین جنگی که همگان را غافلگیر کرده، اگر قرار باشد ادامه پیدا کند، به این زودیها تمام نمیشود و با خروج از صحنه فلسطین به لبنان، سوریه و حتی یمن کشیده خواهد شد و موج آن بخش وسیعی از منطقه را فرا خواهد گرفت. همچنین آمریکاییها فکر میکنند ادامه این قضیه باعث میشود که روسیه برگبرندهای برای فشار بیشتر روی اوکراین به دست آورد و در ادامه مسکو، پکن و رقبای آمریکا برنده تداوم و گسترش منازعات باشند. لذا فعلا احتمال ورود نیروهای اسرائیلی به صورت زمینی کمتر از روزهای قبل شده است. در واقع آنها روزهای اول دائم در حال تاکید روی این قضیه بودند که قصد دارند وارد غزه شوند، اما بعد اعلام کردند که این گزینه روی میز قرار دارد. لذا به نظر میرسد فشار روی اسرائیل و شخص نتانیاهو برای عدم ورود به غزه بسیار زیاد است، زیرا اگر اسرائیل تصمیم به ورود زمینی به غزه بگیرد با توجه به تراکم بالای جمعیت در غزه، افکار عمومی دنیا به واسطه حجم کشتار و ویرانیهای بهجا مانده شدیدا علیه اسرائیل عمل خواهد کرد. در این راستا این نکته مهم نیز وجود دارد که اسرائیل پیش از این هم وارد غزه شده بود، اما نکته و مساله کلیدی این است که در آن زمان توان حماس و جهاد اسلامی، یکدهم توان امروز این گروهها بوده است. بنابراین ورود به غزه حتی میتواند اختلافات داخلی در اسرائیل را افزایش دهد. میدانیم که در اسرائیل گروههای چپگرا زیاد هستند و دو روز قبل روزنامه پرنفوذ و چپگرای هاآرتص اعلام کرده که نتانیاهو باید همین امروز از سمت خود استعفا دهد. بنابراین تا امروز که نتایج جنگ را مشاهده میکنیم، شواهد حاکی از باخت اسرائیل است و مشخص نیست آنها چگونه میخواهند این شکست را جبران کنند.
🔻روزنامه اعتماد
📍 آزادی بیان و اعتبار دانشگاه
✍️ معصومه ابتکار
از جمله واکنشهای جدی و تاثیرگذار به کشتار فلسطینیان طی دو ماه اخیر متعلق به دانشجویان و دانشگاهیان کشورهای مختلف بوده است. این تظاهرات سبب فشارها و برخورد با دانشجویان و مقامات دانشگاهی در موارد متعددی شد، چنانچه کنگره امریکا به دانشگاههای معتبر آن کشور فشار آورد که چرا گذاشتید صدای اعتراض دانشجویان شنیده شود! و دیدیم که برای زهرچشم گرفتن هم، بعد از پس گرفتن ۱۰۰ میلیون دلار کمک مالی استیونس میلیاردر یهودی از دانشگاه پنسیلوانیا، رییس آن دانشگاه مجبور به استعفا شده است؛ مصداق بارز «گنه کرد در بلخ آهنگری/ به شوشتر زدند گردن مسگری» .متاسفانه انسان امروز کم و بیش در همه کشورها شاهد برخوردهایی چنین دون شأن انسانیت و مکانهای علمی و پژوهشی است. فیلمی که از جلسه کنگره امریکا در شبکههای ماهوارهای و اجتماعی در روزهای اخیر پخش شد در واقع صحنههای بازجویی و محاکمه روسای سه دانشگاه پنسیلوانیا، امایتی و هاروارد بود که دانشجویانش به طرفداری از آتشبس در غزه و اعتراض به روند حمایت یکجانبه از نسلکشی رژیم صهیونیستی تجمع کرده بودند. این اتفاق در کنگره کشوری رخ داده که ادعای رهبری جهان آزاد را داشته و با پیشینه خوبی از پیشرفت تکنولوژی و علم، دانشگاههای سرآمد جهانی در زمینههای مختلف علمی را به نام خود ثبت کرده است. رویکرد شرمآوری که شبیه دادگاههای تفتیش عقاید قرون وسطایی بوده و نشان میدهد «ادعا» متضمن هیچ چیز نیست. از آنجا که تکرار این نوع برخوردها میتواند بنیانهای سرکوب آزادی بیان و اندیشه در مراکز علمی را تقویت کند و مسیر زورمداران در خفقان صدای حقطلبان بهخصوص نسل جوان را هموار سازد، باید با واکنشها و هشدارهای لازم روبهرو شود. بهخصوص بعد از وتوی قطعنامه آتشبس غزه در شورای امنیت که اوج ظلم و سوءمدیریت به شمار میآید...
بر انسانهای فرهیخته و دانشگاهیان جهان است که از آزادی بیان و حق اعتراض در جوامع و خصوصا دانشگاه دفاع کنند و تسلیم گزاره یکی دانستن «مبارزه با آپارتاید و صهیونیزم» و «مبارزه با یهودیت» نشوند و همین طور هشداری عمومی که هر ادعایی را با عملکردها بسنجید؛ هشداری به وجدانهای بیدار که با هر جریانی تا آنجا پیش بروید که اصول اولیه انسانی را زیر پا نگذارد و باز هم به مصداق ضربالمثل ایرانی که «یک سوزن به خودمان بزنیم، یک جوالدوز به دیگران» به خود و روندهای جاری در محافل علمی و دانشگاهی کشور نگاه کنیم و بدانیم در مسیر باطل حرکت کردن، منافاتی با ادعاها ندارد و برخوردهای حذفی و امنیتی کنونی در دانشگاههای کشورمان با اساتید و دانشجویان هم از این قاعده مستثنی نیست. بار دیگر باید ندای دلسوزانه منتقدانی مانند خاتمی عزیز را شنید که به ادامه روندهای محدود کننده در دانشگاهها هشدار میدهند و عواقب ناگوار این رفتارها را بر ساحت علم و دانش بر میشمارند. فرقی نمیکند هر جا که باشد صدای اعتراض را باید شنید. نباید گذاشت ندای حقطلبی دانشجویان و دانشگاهیان به خاموشی بگراید. شاید که بعد از این رفتارهای قرون وسطایی، امیدی به تجدید حیات و دوران جدیدی از روشنگری جهانی در پیش باشد.
🔻روزنامه شرق
📍 ایران و دانشگاه
✍️ سیدمصطفی هاشمیطبا
همهساله روز ۱۶ آذر فرصتی است که مقامات سیاسی کشور در اجتماعات دانشجویی و در مقابل رسانهها سخنانی شیرین راجع به دانشگاه و دانشجو و ارج و قرب آنان به زبان بیاورند و نیز فرصتی برای برخی دانشجویان فراهم میشود که با وجود برخی محدودیتها از مسائل دانشگاهها و کشور سخنی بر زبان جاری کنند اما پس از مراسم و سخنان شیرین یا تلخ هیچچیز تغییر پیدا نمیکند، زیرا نه دانشجویان فرصت و امکان و جرئت به زبان آوردن مکنونات قلبی خود را دارند و نه مسئولان آنچه را در دل پنهان دارند میتوانند بیان کنند، چراکه هرکدام از طیفهای مختلف جامعه در رابطه با دانشگاه نظری به سود خود دارند که جمع نظرات پیکانی میشود منفی برای نقشآفرینی دانشگاه در جامعه و حکمرانی نمیتواند یا نمیخواهد صراحتا به مقابله با آنان بپردازد. مسئولان دوست دارند دانشگاهی داشته باشند بیصدا و اگر صدایی از آن برخاست آن صدا در تأیید وجود و عملکرد آنان باشد. دانشجویان دوست دارند امکانات کافی تحصیلی در اختیار آنان قرار داده شود و آزادی عمل برای هر نوع رفتار و گفتار و حرکت سیاسی و اجتماعی حتی ناهنجار داشته باشند. احزاب و گروههای سیاسی دوست دارند برای خود هوادارانی در دانشگاه پیدا کنند که در موقع لزوم به نفع آنان وارد گود شوند. استادان دوست دارند امکانات مالی و علمیشان اضافه شود و البته نظر بر فراهمشدن امکانات بیشتر برای دانشگاهها نیز دارند و نیز مایلن هستند بهجز تدریس درس مربوطه، هر آنچه را که دوست دارند در کلاسها یا در رابطه با دانشجویان به زبان بیاورند. خلاصه دانشگاه ما شده «بُز» بازیِ «بز کِشی» افغانها که هر که دستش میرسد جایی از «بز» را میگیرد و به نفع خود میکشد! در این میان البته نهایتا «بُز» به دست کسی نمیرسد زیرا «بُز» در کشاکش افراد بهتدریج با ازدستدادن قطعات بدن از دست میرود و سرانجام پیروز میدان آن کسی است که قطعهای از دست یا پای او را در انتهای بازی در دست نگه دارد. اما دانشگاه چیست. دانشگاه در یک کلام محل پرورش افراد مستعد برای اداره آینده کشور و بهکاربردن بهینه تخصص برای رشد و توسعه آن است. اگر این هدف را فراموش کنیم – که کردهایم- دانشگاه کارخانهای میشود پرسروصدا مانند کارخانجات قدیم نساجی یا چاپخانههای دارای ماشین ملخی که اوراقی چاپ میکند به نام گواهی فارغالتحصیلی و به دست افراد میدهد که نه سواد و تخصص کافی دارند و نه انضباط و اخلاق لازم برای زیست در جامعه و خدمترسانی. نه دانشجو زمان لازم را برای تخصص خود و دانشاندوزی میگذارد و نه استاد خود را وقف تدریس و تحقیق و پژوهش میکند. آنگاه فارغالتحصیل گواهیبهدست، مهندسی میشود که بهجز ادعا چیزی در چنته ندارد و پزشکی میشود که در الفبای تشخیص بیماری درمانده است و هر دو در پی جریان پولدرآوردن در جامعه به هر امری متوسل میشوند و دلیل آنان هم پولدرآوردن دلالها و رانتخوری رانتخواران و سوءاستفاده دزدان و اختلاسگران، گاه در لباس دین و تقوا با ظاهری فریبنده میشود. اگر بخواهیم دانشگاه در خدمت جامعه قرار گیرد هم حکومت باید از دانشگاه بهعنوان مؤید خود صرفنظر کند و هم گروههای سیاسی و مخالفان حکومت باید دستشان از دانشگاه کوتاه شود. نمیشود حکومت بخواهد دانشگاه سیاسی و مؤید حکومت باشد و دیگران و دگراندیشان در آن رخنه نکنند. اگر بخواهیم دانشگاه در ایران برای آینده کشور مفید باشد و بتواند نیازهای انسانی را تأمین کند باید به شرح زیر ساماندهی شود. البته روشن است که این پیشنهاد با مخالفت دولتمردان، گروههای سیاسی و مذهبی، دانشجویان، استادان، مخالفان حکمرانی فعلی، مذهبیون، لائیکها، مارکسیستها و بهویژه عناصر ضد انقلاب روبهرو خواهد شد، یعنی امری که همه در آن اشتراک نظر دارند و این اصلا عجیب نیست که همه عناصر متضاد در امری با یکدیگر همعقیده باشند، زیرا هریک در آن منافعی دارند و به مضرات آن نمیاندیشند. این است که مذهبیها و بیدینها به یک نظر واحد یعنی وجود دانشگاه تضعیفشده و غیرمؤثر در ایران توافق داشته باشند. آنچه در این باب باید مورد توجه قرار گیرد منشعب از هدف دانشگاههاست. هدف دانشگاهها باید تربیت مردان و زنان برای راهبری علمی و فنی کشور باشد و نه آنکه افرادی از دانشگاه خارج شوند که از هر موضوعی اندکی بدانند و با ذهن آشفته به جامعه وارد شوند.
۱- دانشگاهها باید فارغ از هر نوع فعالیت سیاسی، ایدئولوژیک و مذهبی باشد. نه آنکه دانشجویان فاقد اندیشه مذهبی و تقید به آن باشند یا نوعی متفاوت فکر نکنند بلکه آنچه در دانشگاهها باید اهمیت داشته باشد، توجه به متون علمی و اندیشه عقلانی است و طبعا در دانشکدههایی مثل علوم سیاسی یا الهیات موضوعیت دروس و بحثها و پژوهشها باید عموما و صرفا در باب سیاست و علوم دینی باشد.
۲- دانشجویان در دانشگاه باید به حداکثر دانش در زمینههای علمی مربوطه مجهز شوند آیا پزشکی که از آناتومی نمره ۱۲ یا از فیزیولوژی چنین نمرهای میگیرد میتواند موفق باشد مگر پزشک میتواند پزشک ۵۰ درصد یا ۶۰ درصد باشد یا مهندس سازه، فقط ۵۰ درصد استاتیک یا مقاومت مصالح را بداند. کم دیده نشده فارغالتحصیلان پزشکی یا مهندسی که چنیناند.
۳- رفتار، گفتار، آرایش و لباس دانشجویان باید تابع قاعده خاصی باشد. این امر به هیچ وجه بهعنوان یک اجبار مذهبی نباید صورت گیرد بلکه همچون بسیاری از دانشگاههای دنیا برای دانشجویان اعم از دختر و پسر ضابطه رفتار حفظ ظاهر را در نظر بگیرند و برای همه بهصورت یکسان عمل کنند و این به هیچ وجه مغایر با آزادی دانشجویان نیست.
۴- فعالیت خارج از دانشگاه طبعا برای همه باید آزاد باشد و دانشجو به هیچ وجه در داخل دانشگاه بهدلیل فعالیت سیاسی، فرهنگی، مذهبی در خارج از دانشگاه نباید مورد بازخواست باشد. اگر دانشجویی در خارج دانشگاه عضو حزب یا گروه دیگر و حتی در محله خود عضو بسیج است در داخل دانشگاه نه مورد توجه باید قرار گیرد و نه مورد عتاب.
۵- باید برای استادان امکانات لازم فراهم شود و اینکه به استادان مانند یک کارمند معمولی نگریسته شود، عین جفا است و بهطریق اولی استادان نیز باید خود را وقف علم و دانشگاه خود کنند و از چندشغلی بپرهیزند. مصوبه سالهای گذشته که اینک نیز در جریان است این امکان را به کادر علمی دانشگاه میدهد که چندشغلی را پیشه کنند. مثلا در سالهای گذشته رئیس بانک مرکزی و نیز وزیر امور اقتصاد و دارایی هم استاد دانشگاه بودند و هم رئیس و وزیر. این شغل دوگانه طبعا در درجه نخست به دانشگاه لطمه وارد میکند.
میدانم که همه آنهایی را که نام بردم با رگهای متورم به پا خواهند خاست و پرخاشکنان خواهند گفت دانشجو رشد سیاسی میخواهد، دانشجو ناظر بر کشور باید باشد، دانشجو در بسیج دانشگاهی باید باشد، دانشجو باید روشنفکر و روشنگر باشد و قس علیهذا. همه اینها ممکن است درست باشد اما نه در محیط دانشگاه. دانشگاه باید خدمتگزار، متخصص و انسان توانمند برای خدمت به جامعه تربیت کند.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 تسهیلگری برای فعالیت دانشبنیانها
✍️ کیوان نقرهکار
هترین راهکار برای مجموعههای بزرگی که میخواهند از فرصتهای دانشبنیان استفاده کنند این است که در صنعت خودشان شرکتهای کوچک دانشبنیان را پیدا کنند و مشارکتی را با چنین شرکتهای کوچکی به وجود آورند.
وقتی صحبت از رشد تولید می شود باید هم عوامل درون سازمانی و هم عوامل برون سازمانی مورد توجه قرار گیرد. باید استفاده از تجهیزات مناسب و بالا بردن سطح دانش در دستور کار قرار گیرد. از سوی دیگر قوانین و مقررات باید در راستای تسهیل فعالیت و عملکرد شرکتهای دانش بنیان بازنگری و اصلاح شود. بالابردن سطح دانش در این شرکتها نیز از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
قوانین و مقررات برای سرعت گرفتن تولید و تسهیل گری برای فعالیت این شرکتها از طریق دولت و دیگر سازمانهای مرتبط باید انجام شود. امکان پرداخت تسهیلات و وام ها باید در دستور کار باشد. همچنین روابط باز تر با دنیا و دیگر کشورهای جهان در جهت تسهیل تجارت و صادرات باید دیده شود. معرفی شرکتهای دانش بنیان به دیگر کشورها نیازمند بهبود در روابط بین الملل است.
زیرساخت های فناورانه باید ایجاد شود. از این طریق این شرکتها به راحتی خواهند توانست دانش خود را به روز کنند و از روابط با دیگر کشورها انتقال فناوری تحقق پیدا کند. با بهبود روابط با دیگر کشورها دانش روز در اختیار دانش بنیان ها قرار خواهد گرفت. لازم به ذکر است در هر حوزه ای که تولید وجود دارد نیاز به روابط باز با دیگر کشورها هستیم. این اتفاق مختص به دانش بنیان ها نمی شود. تولید و صادرات باید از طریق بهبود روابط با دنیا توسعه پیدا کند. البته محصول دانش بنیان چون قابلیت یک محصول نوآورانه، خاص و منحصر به فرد را داراست، می تواند یک موقعیت کم نظیر برای رونق تولید را به همراه داشته باشد.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست