🔻روزنامه تعادل
📍 درباره آشفتگیهای بودجه ۱۴۰۳
✍️ مهرداد لاهوتی
علی رغم وعدههایی که مجلس یازدهم و دولت سیزدهم در خصوص رفع ناترازیهای اقتصادی و بودجهای کشور داده بودند با گذشت ۴سال از عمر مجلس یازدهم و بیش از ۲سال از عمر دولت سیزدهم، نه تنها حرکتی به سمت کاهش ناترازیها صورت نگرفته بلکه در برخی حوزهها به حجم مشکلات افزوده شده است. این روند ناترازیها به خصوص در بودجه ۱۴۰۳ بسیار برجستهتر نمایان شده است. بهطور کلی از هر بودجهای ۲برداشت باید صورت گیرد و بودجه باید ۲ ابهام را حل کند، یکی اینکه چالشهای منابع و مصارف دولت را به نوع معقولی حل کند و از سوی دیگر، ناترازیهای عملیاتی نداشته باشد. اما در این یادداشت به مخاطب میگویم چرا این ضرورتها محقق نشده است:
۱) در بودجه ۱۴۰۳ حداقل ۳۵۰تا ۴۰۰هزار میلیارد تومان ناترازی عملیاتی بین درآمدهای پایدار و هزینههای دولت وجود دارد که در قالب کسری خود را نمایان میکند. درآمدهای پایدار دولت ۱۴۰۰هزار میلیارد تومان است و هزینههای دولت هم حول و حوش ۱۸۰۰هزار میلیارد تومان برآورد شده است. بنابراین حدود ۴۰۰هزار میلیارد تومان در بودجه ۱۴۰۳ کسری بودجه نمایان وجود دارد. در بحث هدفمندسازی یارانهها هم مشکلاتی وجود دارد. مثلا برآوردها حاکی از آن است که حدود ۸۷۱هزار میلیارد تومان، هدفمندسازی سال آینده است که با احتساب افزایش ۱۵درصدی سال قبل، باز هم ۲۷۱هزار میلیارد تومان کسری برای پرداخت یارانهها وجود دارد. چرا که دولت ۶۰۰هزار میلیارد تومان برای یارانهها در بودجه ۱۴۰۳ در نظر گرفته است. در کنار این موضوع، ایران در حوزه مصرف انرژی ناترازیهای جدی دارد، در اوج مصرف حدود ۳۰۰میلیون متر مکعب کمبود گاز وجود دارد. این کمبود را با تعطیلی ادارهها و کارخانهها و...نمی توان حل کرد، چرا که همین امروز هم از این روشها استفاده میشود. در حوزه برق، ۱۲هزار مگاوات کمبود برق در کشور وجود دارد که بر اساس پیشبینیهای برنامه هفتم، میبایست ۲۷هزار مگاوات به صورت ۵ساله به ظرفیتهای کشور افزوده شود. هنوز اقدامی در این زمینه صورت نگرفته است.همین کمبودها در موضوع بنزین هم وجود دارد. امروز ۱۰میلیون لیتر کمبود بنزین بین منابع و مصارف وجود دارد که بودجه۱۴۰۳ در خصوص این تدابیر سکوت کرده است. همچنین ناترازی در خصوص صندوقهای بازنشستگی هم جدی است. برای سال ۱۴۰۲ فقط ۴۰۰هزار میلیارد تومان ناترازی وجود دارد که دولت باید آن را پرداخت کند. ۴۰۰هزار میلیارد تومان هم بدهی دولت به صندوقهای بازنشستگی است. معتقدم یکی از ابرچالشهای ایران در افق آینده صندوقهای بازنشستگی است.
۲) قرار بود در سال ۱۴۰۲ حداقل ۵درصد از وابستگی صندوقها به منابع مالی دولت کم شود که هیچ تدبیری برای آن اندیشیده نشده است.با عبور از این بخش، باید گفت که بودجه به هر حال یک برش از اقتصاد کلان است؛ در واقع بودجه باید پیامی به اقتصاد کلان کشور ارسال کند. بودجه ۱۴۰۳ هیچ پیامی از مسیر حرکت اقتصاد در سال آینده برای فعالان اقتصادی ارسال نشده است.از سوی دیگر در قانون برنامه هفتم قرار است رشد اقتصادی ۸درصدی حاصل شود؛ فراموش نکنید، سال ۱۴۰۳ نخستین سال آغاز برنامه هفتم است. صادرات نفتی ایران قرار است ۱۲.۴درصد افزایش یابد و صادرات غیر نفتی حداقل ۲۲درصد افزایش یابد و...اینها مسائلی است که به عنوان وعده مطرح شده اما راهکاری برای دستیابی به آن ارایه نشده است.در بحث مالیاتها، دولت مالیاتها را ۴۹درصد افزایش داده است. افزایش وابستگی به مالیات مناسب است، اما باید از روشهای درستی این امر محقق شود. دولت ۷۹۵هزار میلیارد تومان در سال ۱۴۰۲ پیشبینی کرده بود که آن را در سال ۱۴۰۳به ۱۲۲۳هزار میلیارد تومان افزایش داده است. معنی این افزایش در ظاهر آن است که فرار مالیاتها، معافیتها و...کاهش یافته اما همه این وعدهها در حرف است و در عمل اتفاقی رخ نداده است. واقع آن است که تورم در سال آینده ۴۰تا ۴۵درصد است. در واقع دولت در حال دریافت مالیات از تورم است. ۱درصد مالیات از ارزش افزوده هم باعث فشار زایدالوصف به مصرف کننده میشود. همان مصرف کنندهای که قبلا مالیاتش را پرداخت کرده و دولت دوباره قصد دارد از او مالیاتهای مستقیم و غیر مستقیم دریافت کند. در قبال هر خریدی که مردم انجام میدهند و هر خدماتی که استفاده میکنند مالیات میپردازند.
۳) واقع آن است که این تحلیلها از روی دلسوزی است و قصد ما این است که دولت متوجه اشتباهاتش شود. این بودجه دولت بسیار آشفته است و مجلس راه درازی برای اصلاح آن دارد.دولت عنوان کرده ۱میلیون و ۳۰۰هزار بشکه نفت در سال ۱۴۰۳ میفروشد؛ اما نشانهای از دستیابی به این حجم در سال جاری دیده نشده است. متوسط قیمت نفت در سال ۲۰۲۳ حول و حوش ۷۴دلار است. حدود ۱۴دلار هزینههای استحصال نفت است. دستیابی به نرخ ۷۱دلار بسیار دشوار است.ای کاش دولت ریسک نمیکرد و نرخ نفت در بودجه را حول و حوش ۶۰دلار قرار میداد. از دیگر آشفتگیهای بودجه اوراق مشارکت است. اساس فروش اوراق مشارکت از نظر من به صورت غیر هدفمند اشتباه است. در جهان هم اوراق مشارکت منتشر میشود برای پروژههای معین اقتصادی نه هزینههای بدون هدف اما در ایران برای جبران منابع مورد نیاز دولت اوراق فروخته میشود! دولت برای سال ۱۴۰۳ ، ۲۵۴هزار میلیارد تومان پیش بینی فروش اوراق کرده است نه برای رشد پروژههای مولد بلکه برای هزینههای جاری خود!این روند بودجه را به بودجهای آشفته، شلخته و بدون هدف بدل کرده که نه تنها باری از اقتصاد بر نمیدارد بلکه بر حجم مشکلات هم میافزاید.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 کوچ ابدی پدر علم رشد اقتصادی
✍️ دکتر تیمور رحمانی
رابرت سولو از معماران علم اقتصاد مدرن و یکی از شناختهشدهترین اقتصاددانانی که بعدها لقب نئوکینزین گرفت و همچنین نسل اول اقتصاددانانی که تلاش کردند به تدریج پایههای تحلیل اقتصاد کلان را در اقتصاد خرد مستحکم کنند، در سال۱۹۲۴ به دنیا آمد و دیروز در ۹۹سالگی درگذشت. رابرت سولو از جمله اقتصاددانانی بود که نقشی برجسته در پیشبرد تحلیلهای آکادمیک علم اقتصاد داشتند. رابرت سولو که در یکی از قطبهای برجسته پیشبرد علم اقتصاد یعنی دانشگاه امآیتی به تدریس و تحقیق مشغول بود، به پاس کارهای علمی ارزشمند خود جایزه معتبر جان باتیس کلارک را در سال۱۹۶۱و جایزه نوبل اقتصاد را در سال۱۹۸۷ از آن خود کرد. نه تنها خود مفتخر به دریافت جایزه نوبل اقتصاد شد، بلکه چهار نفر از دانشجویانی که زیر نظر او دکترای اقتصاد گرفتند نیز موفق به کسب جایزه نوبل شدند و از این نظر اقتصاددانی متمایز به حساب میآید.
اما نقش برجسته رابرت سولو در پیشبرد علم اقتصاد و بهطور مشخص علم اقتصاد کلان چه بود که او را از این نظر متمایز میکند؟ کسانی که تاریخ تحول و تکامل علم اقتصاد و از جمله اقتصاد کلان را مطالعه کردهاند، میدانند که علم اقتصاد کلان از زمان پیدایش تا نیمه دهه۱۹۸۰ بهشدت متمرکز بر موضوع سیکلهای تجاری و شناخت عوامل ایجاد سیکل تجاری و نحوه سیاستگذاری برای جلوگیری از پیامدهای منفی آن بود. اما در دهه۱۹۵۰ و درست زمانی که اقتصاددانان درگیر بناکردن نظریههای رقیب برای توضیح نوسانات اقتصاد کلان و نقش سیاستهای پولی و مالی در مقابله با آن بودند، رابرت سولو مشغول بناکردن نظریه پایه و بنیادی برای رشد اقتصادی بود و نظریهای بنا کرد که در هفت دهه بعد از آن تمام پیشبردهای نظری و تجربی مرتبط با رشد اقتصادی، حول نظریه او تکامل و تحول یافت.
از این نظر نیز سولو اقتصاددانی متمایز بود؛ زیرا زمانی وقت و انرژی خود را صرف فهم رشد اقتصادی و عوامل موجد آن میکرد که غالب اقتصاددانان برجسته همعصر او متمرکز بر فهم نوسانات اقتصاد کلان بودند و این سولو بود که به نوعی جلوتر از زمان خود بود و لزوم پرداختن به بحث رشد اقتصادی و شناخت پویایی بلندمدت اقتصاد را گوشزد میکرد. شاید جمله معروف رابرت لوکاس، برنده جایزه نوبل اقتصاد که چند وقت پیش از دنیا رفت، توصیف مناسبی از اهمیت نظریهپردازی رابرت سولو باشد. لوکاس در سال۱۹۸۹ به عنوان نوعی نقد ضمنی به خود و سایر متخصصان حوزه اقتصاد کلان گفت زمانی که به فکر کردن درباره رشد اقتصادی میپردازیم، به سختی میتوانیم درباره موضوع دیگری با این درجه از اهمیت فکر کنیم.
لوکاس حق داشت. هنگامی که رشد تولید سرانه یکدرصد در سال باشد، حدود ۷۰سال طول میکشد تا تولید سرانه دوبرابر شود، هنگامی که رشد تولید سرانه ۲درصد در سال باشد، حدود ۳۵سال طول میکشد تا تولید سرانه دو برابر شود و... به عبارت دیگر، فقط اندکی رشد بالاتر تولید سرانه به طرز خیرهکنندهای مدت زمان لازم برای افزایش تولید سرانه و رفاه جوامع را کوتاهتر میکند. این موضوع بهویژه برای کشورهای در حال توسعه بسیار بااهمیت است.
اما نتیجه مهم تحقیقات رابرت سولو در دهه۱۹۵۰ راجع به رشد اقتصادی چه بود که تازه از میانه دهه۱۹۸۰ اقتصاددانان به تحقیق و تکمیل نظریه او روی آوردند و انبوهی از مطالعات نظری و تجربی را به ادبیات علم اقتصاد معرفی کردند؟ سولو نتیجه گرفت که عامل افزایش سطح تولید سرانه و لذا افزایش سطح رفاه جوامع در بلندمدت، عمدتا رشد بهرهوری و آن هم متاثر از رشد تکنولوژی و دانش است و بهطور ضمنی نتیجه گرفت که اقتصادهای موفق آن اقتصادهایی هستند که با بسترسازی شکلگیری فعالیت اقتصادی برای تولید کالاها و خدمات، امکان این را فراهم میکنند که دانش توسط بنگاهها برای تولید ثروت ایجاد و بهکار گرفته شود و با رشد بهرهوری عوامل تولید، اسباب افزایش تولید سرانه و رفاه را برای آن جامعه فراهم کند.
گرچه کار اثرگذار سولو در زمینه رشد اقتصادی برای اعتبار و آوازه او در علم اقتصاد کافی بود، اما سولو در استخراج دلالتهای سیاستی منحنی فیلیپس، در تشریح و تدقیق نقش سیاستهای پولی و مالی در تغییر تقاضای کل، در نقش بدهیهای دولت در توان اثرگذاری سیاستهای مالی بر تحریک تقاضای کل و حوزههای متعدد دیگری نیز پیشبردهای بااهمیتی را در علم اقتصاد انجام داد.
🔻روزنامه کیهان
📍 آقای لاوروف خطای شما بوی خیانت میدهد!
✍️ حسین شریعتمداری
۱- نشست وزرای خارجه مجمع همکاری کشورهای عربی و روسیه را که روز چهارشنبه با حضور سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه در مراکش برگزار شد و بیانیه پایانی آن را نمیتوان با بنبست رو به فروپاشی رژیم صهیونیستی بیارتباط دانست. پذیرش این نکته شاید در نگاه اول بعید به نظر برسد ولی شواهد فراوانی حکایت از آن دارند که این نشست با هدف و انگیزه انحراف افکار عمومی جهانیان از جنایات وحشیانه رژیم صهیونیستی علیه مردم مظلوم غزه تشکیل شده است و به سختی میتوان باور کرد که روسیه از اهداف اصلی این نشست بیخبر بوده است. بخوانید!
۲- در این نشست بار دیگر ادعای واهی و بیاساس امارات درباره جزایر سهگانه ایرانی مطرح شده است! آقای لاوروف یک سیاستمدار کهنهکار است و به خوبی از دهها سند غیرقابل انکار که مالکیت قطعی ایران بر جزایر یاد شده را ثابت میکند، با خبر است. نه فقط جمهوری اسلامی ایران بلکه ما در کیهان نیز فهرست روشنی از اسناد مورد اشاره را منتشر کردهایم. و سؤال این است که دولت روسیه با توجه به مالکیت قطعی ایران بر جزایر سهگانه، چرا و با چه انگیزهای بیانیه مجمع را امضا کرده است؟! این اقدام دولت روسیه غیر از نفاق و دورویی در سیاست خارجی این کشور چه نام دیگری میتواند داشته باشد؟!
۳- این روزها اصلیترین مسئله فراگیر در جهان، و مخصوصاً در جهان اسلام، جنایات وحشیانه رژیم صهیونیستی در قتل عام و نسلکشی مردم مظلوم غزه، درماندگی صهیونیستها در جنگی که هفتاد و چند روز از آن میگذرد و علیرغم ادعای برخورداری از چهارمین ارتش مدرن و مجهز جهان نه فقط به هیچیک از اهداف اعلام شده خود نرسیدهاند، بلکه با تحمل تلفات سنگین و بیسابقه به دریوزگی آتشبس محترمانه! افتادهاند.
اسرائیل همین دیروز به تیپ ویژه گولانی که مجهزترین و کارآزمودهترین بخش از ارتش این رژیم است، دستور عقبنشینی از غزه را صادر کرد و روزنامه هاآرتص نوشت نیروهای این تیپ ویژه خروج از غزه را فرار از مرگ نامیده و به خاطر این عقبنشینی به رقص و پایکوبی پرداختهاند. حالا، دو عامل دیگر را نیز که در همین حال و هوای بینالمللی جریان دارد به شرایط یاد شده اضافه کنید. از یکسو، برانگیختگی افکار عمومی جهانیان علیه جنایات رژیم صهیونیستی و تظاهرات ضداسرائیلی بیسابقه و چند صد هزار نفره ملتها، بهویژه در آمریکا و اروپا که رژیم صهیونیستی را از فاش شدن هویت واقعی آن به وحشت انداخته است و از سوی دیگر، بیغیرتی و بیخیالی سران بسیاری از کشورهای عربی در مقابل جنایات اسرائیل که با اعتراض گسترده ملتهای مسلمان به وادادگی غیرقابل توجیه و خیانتآمیز سران دستنشانده کشورهای یاد شده همراه است!
سؤال این است که نشست وزرای خارجه مجمع همکاری کشورهای عربی و روسیه در کجای این شرایط جای گرفته و با کدام ضرورت برپا شده است؟!
۴- ممکن است آقای لاوروف ادعا کند که این نشست در فواصل زمانی مشخص برگزار میشده و اجلاس چهارشنبه (۲۹ آذرماه /
۲۰ دسامبر) موعد ازقبل تعیین شده برای برگزاری آن بوده است! این ادعا برفرض که مطرح شود، کمترین توجیه منطقی و قابل پذیرشی ندارد. چرا که؛
اولین نشست این مجمع که زمان تشکیل آن نیز هست در سال ۲۰۰۹ در مسکو بوده است. دومین نشست در سال ۲۰۱۴ (به فاصله ۵ سال) در سودان، سومین نشست در سال ۲۰۱۶ (به فاصله ۲ سال) در مسکو. چهارمین نشست در سال ۲۰۱۷ (به فاصله یک سال) در ابوظبی. پنجمین نشست در سال ۲۰۱۹ (با فاصله ۲ سال) و نشست اخیر که ششمین نشست است در سال ۲۰۲۳ (با فاصله ۴ سال) در مراکش تشکیل شده است!
همانگونه که به وضوح دیده میشود فاصلههای زمانی میان نشستهای این مجمع، منظم و از قبل تعیین شده نبوده است. بنابراین پرسش از دولت روسیه که مدعی استقلال است (و نه سران دستنشانده عرب) این است که با توجه به بنبست رو به زوال رژیم صهیونیستی در جنگ غزه و خیانت بر ملا شده برخی از سران کشورهای عربی، انگیزه شما از برگزاری بیهنگام نشست اخیر همسویی با این جریان فاسد نبوده است؟! پاسخ شما چیست؟! آیا از دولت روسیه بعید نبود که در نمایش فراری دادن رژیم صهیونیستی و سران بیغیرت برخی از کشورهای عربی از بنبستی که با آن روبهرو شدهاند، نقشآفرینی کند؟ این اقدام دولت روسیه اگر خطا باشد، خطایی نابخشودنی است و رنگ خیانت دارد!
۵- ممکن است ادعا شود که در بیانیه پایانی بر توقف بمباران نوار غزه، قتل عام مردم، لغو محاصره غذایی و دارویی و سوخت تاکید شده است! که باید گفت؛ اولاً اگر این تاکیدات نبود، هویت واقعی شرکتکنندگان در نشست یاد شده بیش از پیش از پرده برون میافتاد! ثانیاً؛ یک بار دیگر متن بیانیه را مرور کنید. در بخشی از ماده ۱۰ بیانیه آمده است:
« ... پایان دادن به اشغال سرزمین فلسطین اشغالی توسط اسرائیل در سال ۱۹۶۷، از جمله قدس شرقی، جولان سوریه و بقیه سرزمینهای اشغالی لبنان ... »! در این بند از بیانیه پایانی، موجودیت رژیم صهیونیستی به رسمیت شناخته شده و تنها خواستار بازگشت سرزمینهای اشغالشده در جنگ شش روزه شدهاند! در بخش دیگری از بیانیه سخن از «استقلال کشور مستقل فلسطین در امتداد خطوط
۴ ژوئن ۱۹۶۷، با پایتختی بیتالمقدس شرقی...»! به میان آمده است که مفهوم روشن و خالی از ابهام آن از یکسو تن دادن به طرح خیانتبار دو دولتی است (بخشی در حاکمیت مشروط فلسطینیها و بخش دیگر که شامل سرزمینهای اشغالی در سال ۱۹۴۸ است تحت حاکمیت صهیونیستها)! و ...
۶- رژیم صهیونیستی بارها اعلام کرده است که جمهوری اسلامی ایران را اصلیترین و قدرتمندترین دشمن خود میداند و در این خصوص اشتباه نمیکند چرا که گزاره محو اسرائیل از جغرافیای جهان، دیدگاه منطقی و قانونی حضرت امام است که از نخستین روزهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی از سوی امام راحل ما(ره) و رهبر معظم انقلاب با جدیت دنبال شده و امروز به دیدگاه و نگاه تمامی نیروهای مقاومت تبدیل شده است. اکنون با توجه به نکات یاد شده، میتوان تشکیل بیهنگام مجمع همکاری کشورهای عربی و روسیه و گنجاندن ادعای واهی و بیاساس حاکمیت امارات بر سه جزیره ایرانی تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی در بیانیه پایانی این اجلاس را بخش دیگری از همراهی با رژیم صهیونیستی در ابراز دشمنی با ایران اسلامی دانست.
۷- یکی از اهداف این نشست را میتوان و باید سرپوش نهادن بر «خط زمینی ارسال کالا و مهمات» به اسرائیل دانست که گزارشهای درخور توجهی از راهاندازی آن توسط عربستان، امارات و اردن خبر میدهد. متن بیانیه پایانی این نشست که برای اختصار به بخشهایی از بند ۱۰ آن اشاره کردیم گواه دیگری بر همراهی کشورهای یاد شده با رژیم صهیونیست است.
۸- از کشورهای عربی حاضر در نشست یاد شده غیر از دشمنی با ایران اسلامی و همراهی با رژیم صهیونیستی انتظاری نمیرود ولی دولت روسیه باید پاسخگوی اقدام پلشت و غیرقانونی خود علیه جمهوری اسلامی ایران باشد. آقای لاوروف از اسناد فراوانی که بر حاکمیت قطعی و بلا منازع ایران بر جزایر سهگانه حکایت میکند، با خبر است. و از این روی اقدام دولت روسیه اگر هم خطا باشد، بوی خیانت میدهد و کمترین انتظار از دستگاه دیپلماسی کشورمان آن است که از دولت روسیه بخواهد رسماً و علناً از اقدامی که علیه تمامیت ارضی ایران اسلامی انجام داده است پوزش بخواهد و با توجه به اسناد غیرقابل انکار موجود، بر حاکمیت ایران بر سه جزیره یاد شده تاکید کند.
🔻روزنامه همشهری
📍 بحران آب در غزه و نسلکشی توسط صهیونیستها
✍️ سعدالله زارعی
اولین حقی که در حقوق بشر و منشور سازمان ملل مورد اشاره قرار گرفته است، حق حیات است که در اندیشه اسلامی و در سایر عقاید و فرهنگها نیز مورد توجه واقع شده است. حق حیات در این مفهوم ابتدایی وابسته به ۴عنصر است که عبارتند از: آب، غذا، نور و هوا. بهعبارتی وقتی سخن از دفاع از حق حیات به میان میآید یعنی آب، هوا، نور و غذا مورد دفاع واقع شدهاند هیچ انسانی را نمیتوان از این حقوق محروم کرد و هر حمله و تجاوزی به این عناصر، تجاوز به حقوق اولیه قلمداد میشود.
با این مقدمهای که گذشت، چیزی که امروزه در سرزمینهای اشغالی رخ میدهد این است که رژیم صهیونیستی با قطع آب و مانع شدن از انتقال آب به مردم غزه به تقابل با این مردم برخاسته و به جنگ و درگیری با نخستین و مهمترین حقوق انسانی رفته است. موضوع رساندن آب و بحران آبی که امروزه مردم فلسطین با آن دست و پنجه نرم میکنند چیزی نیست که متأثر از فکر و اندیشه خاصی باشد و هیچچیزی قابلیت منع آن را ندارد. لذا اسرائیلیها از این جهت متهم به نسلکشی مردم فلسطین هستند. آنان هیچگاه بهوجود آوردن این وضعیت ناگوار آبی را نمیتوانند بهحساب دفاع مشروع یا واکنش نسبت به عملیات طوفانالاقصی بگذارند که در تاریخ ۷اکتبر (۱۵مهر) نیروهای مقاومت انجام دادند. حتی برخورداری هر انسان از حقوق اولیه، قابل تفکیک به دستهها و گروههای مختلف هم نیست؛ یعنی یک انسان اگر زندانی هم باشد، پس از محاکمه عادلانه تا آخرین لحظه عمرش باید از این حقوق و عناصری که گفته شد استفاده کند و از آنها بهره ببرد، چون اسرائیلیها در پی نابودی ملتی به نام فلسطین هستند، نه جنگ با گروههای مقاومت، هیچ تفکیکی را در میدان کار قائل نمیشوند و با اعمالی نظیر قطع کردن آب یا مورد هدف قرار دادن منابع آبی مردم غزه که حیات این ملت را تهدید میکند راه بهسویی میبرند تا آن هدف نابودسازی فلسطینیان راحتتر صورت گیرد.
علاوه بر این، اسرائیلیها به هیچ عنوان نمیتوانند از این جنایت شانه خالی کرده و فاجعه انسانی بهوجود آمده را متوجه به جای دیگری بکنند. نوار غزه تا قبل از این شرایط در حد نیاز و با تمام دشواریها آب خود را تأمین میکرد، اما امروزه اسرائیل نهتنها آب آنها را قطع کرده یا منابع آنان را بهوسیله مورد هجوم قرار دادن حملات نظامی نابوده ساخته، بلکه آب فلسطینیان را مسموم و آلوده نیز میکند. همچنین رژیم صهیونیستی مانع از ورود آب به غزه هم میشود؛ بهطوری که اگر کشوری بخواهد آب به آنجا منتقل کند یا مسئولیت آبرسانی را عهدهدار شود اسرائیل با دخالتهای خود مانع از این موضوع خواهد شد. قطعنامهای که اخیرا ۱۵۳کشور در آن خواهان آتشبس در غزه بودند، به خوبی حاکی از این است که یک جبهه عظیم جهانی نسبت به این وضعیت انسانی در غزه ازجمله بحران آبی معترض بوده و آن را محکوم میکند، اما بههرحال لابی چند کشور ازجمله آمریکا مانع از آن شد تا این فجایع انسانی در غزه پایان بگیرد و با وتوی آن، قطعنامه صادر نشد.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 واژهسازی برای انکار واقعیت
✍️ نادر کریمیجونی
دشمن نقش مهمی در توجیه اتفاقهای داخل کشورمان دارد. در تمام یا دستکم بیشتر رویدادهای منفی داخل ایران، مسوولیت وقوع و تبعات رویدادهای منفی به گردن دشمن انداخته و تلاش میشود تا جمهوری اسلامی و مسوولان آن از هرگونه دخالت و دست داشتن در پیدایش، تعمیق و …
گسترش همه رویدادها و اتفاقهای منفی مبرا و منزه شناخته شوند و به جای برخی عناصر داخلی، این دشمن است که خالق و گسترشدهنده اتفاقهای منفی شناخته شده و میشود و بدون آنکه مصداق این دشمنان و مکانیسم دخالت آنان در پیدایش و گسترش رویدادها و اتفاقهای منفی مشخص شود، تنها بر دست داشتن و اراده دشمن تاکید میشود. قابل درک است که این فرافکنی و فرار مقامات جمهوری اسلامی در مبرا شناختن خود از مسوولیت رویدادهای منفی از سوی افکار عمومی و بدنه شهروندان ایرانی مقبولیت پیدا نمیکند. چنانکه در گفتوگوهای روزمره تقریبا هیچ شهروندی اظهارات و ادعاهای مقامات کشور درباره نقش دشمنان در ناکامیهای جمهوری اسلامی را تکرار یا تایید نمیکند. چندین سال است که واژهسازی به کمک مقامات جمهوری اسلامی آمده و با این واژهسازی تلاش میشود در فهم ایرانیان از اتفاقها و واقعیتهای موجود کشور انحراف ایجاد شود. این واژهسازی در مفاهیم و درک آن تغییراتی شکلی به وجود میآورد که این تغییرات شکلی، تاثیرهای ماهوی در فهم ایرانیان پدید میآورد. از جمله این واژهسازیها، اضافه کردن پسوند «نمایی» به برخی عبارتهاست مثلا وقتی اتفاقهایی سیاه مانند تورم لجامگسیخته رخ میدهد، به عبارت سیاه، واژهنمایی افزوده و سیاهنمایی خلق میشود. عبارت سیاهنمایی یعنی واقعا رویداد سیاهی وجود ندارد، اما عدهای از واقعیتهای سیاه، نمایش سیاه ارائه میکنند و با این نمایش سیاه مردم را نگران میکنند. این واژهسازی بدان معنی است که اگر سیاهنمایی دشمنان وجود نداشته باشد زندگی عمومی مردم ایران به خوبی و خوشی جریان دارد و مشکلی در آن به چشم نمیخورد. به تازگی سیدابراهیم رییسی واژه فسادنمایی را درباره آنچه این روزها درخصوص سوءاستفاده ۲/۳ میلیارد دلاری مطرح شده به کار برده و مسوولیت این فسادنمایی را متوجه دشمنان کرده است. خلق واژه فسادنمایی آن هم از جانب رییسجمهوری که بهطور مستقیم یا غیرمستقیم درباره پیدایش این سوءاستفاده تبعات و مبارزه با آن مسوولیت دارد آیا با هدف انکار واقعیت و اصل وقوع این فساد صورت گرفته است؟ وقتی رییسجمهوری در سخنرانی عمومی اظهار میدارد که ممکن است دشمنان بخواهند فسادنمایی کنند، آیا ایشان در واقع گفته است که فسادی وجود ندارد، اما دشمنان درصدد هستند که یک رویه متعارف و معمول کشور را به فساد منتسب و از آن برای متهم کردن دستاندرکاران نظام جمهوری اسلامی در ایران استفاده کنند؟ اگر رییسجمهوری به آنچه در پرونده سوءاستفاده ۲/۳ میلیارد دلاری رخ داده، فساد نمیگوید و دشمنان را به فسادنمایی متهم میکند، آیا میتواند توضیح دهد که اصولا آنچه در شعارهای مکررش فساد نامیده و بر مبارزه با آن تاکید میشود، چه ابعادی دارد و چگونه تبیین میشود؟ آیا با این تعاریف، رییسی میتواند بگوید که به این پرونده چه نامی میدهد؟ و شهروندان ایرانی به این رویداد و نیز رویدادهای مشابه باید چه نامی بدهند و چرا؟ البته جای شکر دارد که در مواردی مقامات جمهوری اسلامی، وجود مشکلات و سیاهی در ایران را انکار نمیکنند و آن را میپذیرند، اما جالب است که همین مقامات، بلافاصله تاکید میکنند که در همه جای دنیا مشکلات وجود دارد و مشکلات تنها به ایران محدود نیست و فقط در ایران رخ نمیدهد. این واکنش به طور تلویحی به ایرانیان تلقین میکند که آنچه در کشورشان تجربه میکنند و در جریان است کما بیش در همه جای دنیا وجود دارد و اوضاع سایر ملل و کشورها، چندان از ایران بهتر نیست. متعاقب طرح این ادعا رسانههای نزدیک به حکومت در ایران- مانند صداوسیمای جمهوری اسلامی- دست به کار میشوند و اوضاع ناامیدکنندهای از زندگی در اروپا و آمریکای شمالی را به تصویر میکشند. چنانکه ایرانیان به این نتیجه میرسند که زندگی و تحمل سختیهایی که در کشورمان وجود دارد، از زندگی در اروپا و آمریکای شمالی بهتر و لذتبخشتر است. اگر چنین است ایرانیان نمیدانند که چرا بسیاری از همین مقامات جمهوری اسلامی و فرزندانشان و علاوه بر آنها نخبگان و صاحبان کار و فن، زندگی در کشورهای توسعهیافته اروپایی و آمریکایی را به ماندن در ایران ترجیح میدهند. آیا جمهوری اسلامی هم مجبور شده درباره کشورهای مقصد مهاجرت شهروندانش به سیاهنمایی روی بیاورد؟ البته سیاهنمایی ایرانیان درباره اروپا و آمریکا با سیاهنمایی دشمنان درباره ایران یک تفاوت ماهوی دارد؛ شاهدان بیطرف مصادیق متعدد و متواتر از واقعیتهای سیاه در ایران مشاهده میکنند ولی آنچه در اروپا و آمریکا مشاهده میشود با سیاهنماییهایی که از سوی برخی رسانههای کشورمان تبلیغ میشود تفاوتهای اساسی و غیرقابل انکار دارد.
🔻روزنامه اعتماد
📍 عذر بدتر از گناه
✍️ عباس عبدی
یکی از گزارههایی که این روزها از سوی طرفداران وضع موجود به صورت مکرر عنوان میشود، تاکید بر بیاطلاع بودن مقامات بالای دولت از ماجرای فساد چای دبش است و اصرار دارند که دولت خودش متوجه این فساد بزرگ شده است و حتی میخواهند این را به منزله یک پیروزی و موفقیت برای دولت معرفی کنند. از سوی دیگر بحث سیستماتیک بودن فساد و موافقت و مخالفت با آن نیز دوباره مطرح شده است و با شدت ادامه دارد. به نظر میرسد مساله درست طرح نمیشود در نتیجه شاهد بیان چنین گزارههایی هستیم. مساله این است که مبلغ پرداختی در شرایط عادی هم رقم بسیار بالایی است چه رسد به شرایط کنونی و با محدودیتهای شدید ارزی؛ پس پرداخت این مبالغ زیاد ارز بدون اطلاع و موافقت مقامات بالای وزارتخانههای ذیربط و بانک مرکزی و... به مراتب بدتر است از اینکه بدون اطلاع آنان پرداخت شده باشد. بیاطلاعی از پرداخت این ارقام بالا، نشاندهنده بیضابطگی و بیسیاستی است. این همه حراست و بازرسی در ادارات برای چیست؟ مبلغ پرداختی ده هزار و صد هزار و حتی ده میلیون دلار که نیست. در حقیقت پرسش این است که مگر ممکن است که چنین ارقام درشتی را بدون ضابطه دقیق سیاستگذاری و بدون موافقت و امضاهای گوناگون مقامات عالی بتوان پرداخت کرد؟ بله ممکن است، ولی فقط در یک ساختار مدیریتی بدون ضابطه، این اتفاق رخ خواهد داد که وجود چنین ساختاری برای جامعه و اقتصاد به مراتب از اصل وجود فساد خطرناکتر و زیانبارتر است. انتظار طبیعی و عاقلانه از هر دولتی این است که این ارزها با علم و آگاهی و موافقت و دستور مدیران ارشد پرداخت شده باشد. این نشان خواهد داد که نظارت سیاستی و اجرایی بر چگونگی مصرف ارز وجود دارد. بنابراین هرگونه کوشش برای بیاطلاع معرفی کردن مسوولان بالا در پرداخت این ارقام کلان ارزی، یا جعلی است یا اگر واقعی و درست هم باشد، عذر بدتر از گناه است و نشان میدهد که مبالغ دیگر ارزی هم به همین اندازه بیحساب و کتاب پرداخت شده و باید لیست تمامی پرداختها را منتشر کنند.
لیستی که علیرغم وعدههای داده شده دو سال است که منتشر نمیشود. ازسوی دیگر تعریف فساد سیستماتیک این نیست که مسوولان ساختار مدیریتی آگاهانه و با اطلاع یکدیگر این پولها را به صورت غیرقانونی و فاسد برداشت و تقسیم میکنند. اگر چنین تصوری باشد، دیگر جای بحثی نمیماند. مساله از زاویه دیگر شاید بدتر باشد، به این معنا که سیاستگذاریها به گونهای است که ارتکاب به فساد را آسان و حتی تشویق میکند و پوشش مناسب برای پنهانکاری آنهم فراهم است. هنگامی که شفافیت نباشد، هنگامی که ارز را بتوان با نصف قیمت بازار به واردکننده تخصیص داد، هنگامی که اختیار این کار با یک نفر است، هنگامی که بتوان به راحتی وام با بهره بسیار کمتر از نرخ تورم گرفت، یا انواع مجوزهای انحصاری واردات را با ارز نیمایی و وام کمبهره به دست آورد طبعا انگیزهها برای کسب اینها زیاد میشود و این یعنی فساد سیستمی است. اگر به سخنان یکی از روحانیون و مبلغان دفاع از وضع موجود گوش کنید که چگونه طرفداران خود را به پولدار شدن تشویق میکند، طرفدارانی که حتی شغل ندارند و دنبال شغل دولتی هستند و این از ناتوانی صلاحیتی آنان هم حکایت میکند. آنان فقط از طریق رانتهای اینچنینی میتوانند ثروتمند شوند. همچنانکه در دوره قبلی اصولگرایان سالهای ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۲، این نوکیسگان و آقازادهها به شدت رشد کردند. بنابراین منظور از فساد سیستمی یعنی اینکه وضعیت مقررات و مجوزها و اختیارات فردی به گونهای است که افراد را به ارتکاب فساد ترغیب میکند. این مساله در شرع هم هست که واجب است خود را در موقعیت گناه قرار ندهید. مگر نه اینکه مدعی هستید که نداشتن حجاب دیگران را به گناه و فساد میاندازد، در اینجا هم وجود چنین مقررات و امتیازاتی
هر کس را وسوسه میکند که بخشی از ثروت ملی را بدون هیچ زحمتی مال خود کند. این یعنی با آمدن و رفتن این و آن مشکل فساد حل نمیشود و این تحلیلها هم فسادنمایی نیست و ربطی هم به سابقه هیچ فرد مسوولی ندارد. بنا بر این اصرار بر پرداخت بیش از سه میلیارد دلار به یک نفر، بدون اطلاع اصلیترین مقامات دولت، بدتر از بیاطلاعی آنان و فساد رخ داده است و این عذر بدتر از گناه شمرده میشود.
🔻روزنامه شرق
📍 جامعه بدون اجتماع
✍️ احمد غلامی
انسان بدون «اجتماع» معنای خودش را از دست میدهد. به سخن دیگر، پرتره آدمها در اجتماع شکل میگیرد. آنچه من را من میکند و مهمتر از همه، آنچه ما را ما میکند، اجتماع است. آینهای که میتوانیم خودمان را در آن ببینیم. آگاهانه از اجتماع سخن گفتهام؛ چراکه در این تعریف، «جامعه» یعنی شکلگیری جماعتی تحت نظارت سازمانها و نهادهای موجود که آدمها را به هم پیوند میدهد و آنان را بر اساس نیازها و رفع نیازهایشان همبسته میکند. اما منظور از اجتماع، جمع آدمهایی است که صرفا به دلیل انسانبودنشان در کنار هم قرار گرفته و از این در کنار هم بودن، احساس رضایت و دوستی میکنند: اجتماعی انسانی بدون نگاه منفعتطلبانه. بدون اجتماع، انسان معنای خودش را از دست میدهد. با این تعریف سردستی از تفاوت میان اجتماع و جامعه، اینک میتوانیم به نسبت فرد و فردیت بپردازیم. فردیت در جامعه شکل میگیرد و محترم شمرده میشود. در جامعه است که هر فردی دارای فردیت و حق قانونی است. افراد، جمع خودخواسته فرد نیست. افراد، جمع جبری آدمهایی است که ناگزیرند برای بقا و صیانت از حقوق مشترکشان در کنار یکدیگر قرار بگیرند، از منافع مشترک یکدیگر حمایت و از تعارضات خشونتبار جلوگیری کنند. اجتماع در این تعریف یعنی همزیستی آدمهایی بدون در نظر گرفتن این روابط. آنچه امروز در جهان با آن روبهرو هستیم، جوامعی برساخته سرمایهداری است که ترجیح میدهد بیش از هر چیز فردیت آدمها را فربه کند. با القای اینکه همه برابرند و فرصتهای یکسانی دارند، شکست و پیروزی آنان را به پای خودشان مینویسد. اگر کسی تیرهروز است، مسببش بیکفایتی او است و دشمنی او با خودش نه کسی دیگر. او در جهان تنهاست و جهان پر از آدمهایی است که با فردیتی به رسمیت شناختهشده در تنهایی به سر میبرند. تصویری که من از خودم دارم الزاما تصویری نیست که جامعه از من دارد، بلکه این جامعه است که تصویر من را میسازد. من معلمم، عکاسم، نظافتچیام، رانندهام، پزشکم یا مهندس و... این تصویر من در جامعه است. تصویری پشت اتیکتی که نام مرا بیارزش میکند. در این میان خیابانگردها نه پرتره دارند و نه اسم. تصویر هیچ خیابانگرد یا زبالهجمعکنی در اذهان مردم ثبت نمیشود. چه کسی سیاهیلشکر فیلمهای بزرگ را به یاد دارد؟ این آدمهای حاشیهای جامعه گویا اشباحی برخاسته از گورند. این است جامعهای که تفرد در آن حرف اول را میزند. جامعه ایران نه جامعه به معنای امروزی است و نه اجتماعی که جمع پرتره آدمها باشد. معلق است بین این دو صورتبندی: نه به فردیت احترام میگذارد، نه در آن از همزیستی و همبستگی بین آدمها خبری است. جامعهای است بدون اجتماع و اجتماعی است بدون پرتره آدمها. درحالیکه هرگونه اندیشیدن به امر سیاسی مستلزم درک مسئولیتی است که سرشتی جمعی دارد و قابل انتساب به فرد نیست. در عین حال «یک گروه همبسته موجودی فردیتیافته است» و «توان عمل» و پتانسیل هرگونه دگرگونی به فرایند فردیتیابی و «شُدن» مرتبط است: «تمام شدنها از همان آغاز مولکولیاند» و «شدن» همواره امر سیاسی است. منظومههای مختلط متشکل از بدنها، ایدهها و رویدادها که ظرفیت یا توانهای همبستگی را برمیسازند. بسیاری باور دارند اتمیزهشدن جامعه نمیگذارد انقلابهایی که در قرن بیستم رخ داد دوباره تکرار شود. در واقع جوامع سرمایهداری باور دارند دیگر دوره انقلابها، ایدئولوژیها و آرمانها به سر رسیده است و اینکه اجتماعی از مردم علیه این جهان شکل بگیرد، دور از ذهن است. این برداشت چندان غیرواقعبینانه هم نیست. جهان سرمایهداری با استقرار نهادها، سازمانها و مهمتر از همه بازار به معنای عام آن، توانسته افراد را به تکهپارههای فردیت تقلیل بدهد. از اینرو باید در این امر نیز تردید کرد که حقوق بشری جهانشمول امروز بتواند بر امر غیرقابلتحمل چیره شود.
به تعبیر دلوز «در سرمایهداری فقط یک چیز جهانشمول است: بازار. دولت جهانشمولی وجود ندارد، دقیقا به این دلیل که بازار جهانشمولی وجود دارد که دولتها و کانونهای آن، تالار معاملات آن هستند. اما بازار عمومیتبخش و یکدستکننده نیست، بلکه سازنده خارقالعاده ثروت و فلاکت است». این تحلیل درباره جوامع درحالتوسعه و شبهسرمایهداری چندان صدق نمیکند. این جوامع آونگ میان جامعه و اجتماع هستند. در این جوامع نهتنها فردیت شکل نگرفته و نیازهای اولیه پابرجاست، بلکه از مواهب انسان اجتماعی نیز جدا شده است.
به همین دلیل کشورهای در حال توسعه هنوز مستعد انقلاباند و این انقلابها میتوانند به شکلهای مختلفی روی بدهند؛ چراکه این جوامع نیمهسرمایهداری نتوانسته فردیت آدمها را توپر ساخته و منزویشان کند. شاید از اینرو است که دلوز میگوید: «امید ما به شُدنی انقلابی است: تنها راه رهایی از شرم یا پاسخدادن به آنچه غیرقابلتحمل است». مردم هنوز در پی ظهور پرتره خود هستند. تصویر آنان به واسطه انقلاب، مرئی خواهد شد. همین امر نشان میدهد جوامع درحالتوسعه با آگاهی از جوامع سرمایهداری پیشرفته میتوانند پا جای پای آنان نگذارند. یقینا میان اجتماع و جامعه راه سومی وجود خواهد داشت؛ راه سومی که الزاما به سرمایهداری موجود منتهی نخواهد شد.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 رسالت دانشبنیانها برای اشتغالزایی
✍️ مهدی غیبی
شرکتهای دانش بنیان و استارت آپها با تغییر نگاه به راه اندازی مشاغل از شکل سنتی به دیجیتال، موجب رونق بازار کار شدند. نگاه سرمایه گذاران نیز از نگاه سنتی سرمایه گذاری به ندریج به سرمایه گذاری بر روی بخش خلاق و نگاه نو تغییر پیدا کرد. راهکار مناسب برای تحقق رشد اقتصادی نیز همین فرآیند است. اینکه نگاه از سمت بخش سنتی به سمت بخش دیجیتال تغییر پیدا کند.
چون حوزه فناوری اطلاعات ایجاد اشتغال مولد میکند، در کوتاهمدت اجرای برخی پروژهها باعث بیکارشدن عدهای میشود. اما در درازمدت در این حوزه میتوان بهترین عملکرد را مطابق با موازین اقتصاد مقاومتی مدنظر رهبر انقلاب داشت. لذا وزارت ارتباطات در این حوزه رسالت مستقیمی برای ایجاد اشتغال ندارد، اما میتواند بستر ساز ایجاد اشتغال باشد.
استارت آپها، دانش بنیان ها و به طور کلی اقتصاد دیجیتال در هر حوزهای که وارد شوند، باعث افزایش بهرهوری و یا به عبارت دیگر مولد بودن میشود. اقتصاد دیجیتال در بلندمدت بسیار سودده خواهد بود. در بحث اشتغال نیز ممکن است در کوتاه مدت تسهیلات ورود فناوری اطلاعات به حوزه اقتصاد مثبت نباشد، اما در بلندمدت این رویه تغییر خواهد کرد و فناوری اطلاعات باعث ایجاد مشاغل بیشتری خواهد شد. وقتی که بدنه سنتی سرمایهگذاران مشاهده کند که نسل جوان با کمترین سرمایهها میتوانند کسبوکارهای خوبی را راهاندازی کنند، در این حوزه سرمایهگذاری بیشتری خواهند داشت.
امری که از سوی استارتآپها بیشترین نیاز به آن احساس میشود، امر سرمایهگذاری است. معمولا یک شرکت نوپای موفق قابلیت رشد بیشتری نسبت به یک شرکت جا افتاده دارد. یعنی میتواند با سرمایهای کمتر، نیروی کار یا زمینه رشد بیشتری نسبت به شرکتهای قدیمی داشته باشد. شرکتهای نوپا برای رشد سریع خود نیاز به جذب سرمایه دارند و در این راه گزینههای مختلفی نیز وجود دارد. شرکتهای دیگر یا افراد سرمایهگذار میتوانند به شرکتهای نوپا با تبادل پول نقد در برابر سهام کمک کنند تا فعالیت خود را شروع کنند.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست