🔻روزنامه تعادل
📍 ریشه گرانیها کسری بودجه است
✍️ مرتضی افقه
بودجه ۱۴۰۳ هم مانند همه بودجههای قبلی با ناترازیهای جدی و ناهماهنگیهای ساختاری فراوان روبهروست. ناترازیهای مالیاتی، یارانهای، بانکی و سایر ناترازیهایی که بودجه با آن دست به گریبان است، از این دست موضوعات هستند. در میان این ناترازیها اما ناترازی میان درآمدها و هزینهها که در قالب «کسری بودجه» نمایان میشود، بیش از هر عامل دیگری، اقتصاد ایران را تهدید میکند. باید توجه داشت، کسری بودجه منبع اصلی تورم بالای فعلی کشور محسوب میشود. هرچند نمیتوان از عوامل تورمزای دیگر چشمپوشی کرد اما در شرایط فعلی، عامل اصلی تورم در اقتصاد ایران کسری بودجه است. متاسفانه دولت پس از تشدید تحریمها به جای اینکه تلاش کند، عامل اصلی رشد تورم در اقتصاد را مهار کند (همانگونه که در انتخابات وعده نصف شدن تورم در یک سال را داده بود)، بودجهای را تدوین و ارایه کرده است که همچنان کسری دارد و این کسری در ادامه باعث رشد تورم و افزایش فقر در جامعه میشود. معنای اقتصادی کسری بودجه، یعنی فزونی هزینهها بر درآمدها. راهحل کاهش این کسری بودجه از ۲طریق قابل انجام است. یا باید هزینهها را کاهش داد تا به درآمدهای قابل حصول برسد یا اینکه به روشی، درآمدهای حاصله را افزایش داد. پس از تشدید تحریمها در سال ۹۷، منبع اصلی تامین منابع بودجه که درآمدهای ناشی از صادرات نفت است، حذف شد. البته امروز دولت مدعی است که بین ۱.۵ تا ۱.۶میلیون بشکه در هر روز، نفت میفروشد. اما حتی اگر این میزان فروش نفت هم وجود داشته باشد (برای سال آینده ۱.۲ میلیون بشکه نفت در نظر گرفته شده است) نسبت به ۲.۸میلیون بشکهای که ایران قبل از تحریمها، میفروخت، فاصله بسیاری وجود دارد. دولتها از سال ۹۷ به این سو، دنبال ایجاد درآمدهای جایگزین نفت بودند. در دولت روحانی هم اوراق قرضه به فروش میرفت و هم فروش شرکتهای دولتی در دستور کار قرار داشت. اما در دولت سیزدهم دولت فشار بودجه را بر زندگی دهکهای محروم و متوسط قرار داد. ابتدا ارز ۴۲۰۰ تومانی حذف شد که تبعات آن بهشدت زندگی و معیشت افراد کمدرآمد و متوسط را تحت تاثیر قرار داد و هم به اهداف از پیش تعیین شده برای کاهش فساد نرسید. دولت از سال ۱۴۰۰به اینسو مالیاتها را بهشدت افزایش داده است؛ این روند مالیاتستانی در بودجه ۱۴۰۳ باز هم تداوم داشته و به حدود ۵۰ درصد افزایش مالیات رسیده است. اما علیرغم این افزایش مالیاتها، بودجه همچنان با یک کسری بزرگ حدودا۳۰درصدی مواجه است. اگر این روند ادامه داشته باشد و منبع قابل اتکایی برای جبران این ۳۰درصد در نظر گرفته نشود یا هزینهها کاهش نیابد، این وضعیت از ۲طریق باعث افزایش تورم در جامعه و اقتصاد میشود:
۱) این کسری بودجه دولت را ناچار میکند به سمت استقراض از بانک مرکزی یا سیستم بانکی سوق پیدا کند. این روند در نهایت باعث رشد نقدینگی، رشد پایه پولی و رشد تورم میشود.
۲) دولت به سمت افزایش قیمت کالاها و خدمات تولیدی خود حرکت میکند. در این مسیر افزایش قیمت در حوزههایی چون اینترنت، بنزین، برق، آب، گاز و... محتمل است.
اما نباید فراموش کرد افزایش قیمت کالاها و خدمات دولتی در ادامه به شکل تورم نهادینه شده در اقتصاد ظهور پیدا میکند. طی روزهای اخیر قیمت اینترنت در کشور افزایش یافته و نارضایتیهایی را شکل داده است. بنابراین تورم ناشی از هزینه هم به اقتصاد خانوار اضافه میشود. تبعات این کسری بودجه، تورم ناشی از کسری بودجه است. در ادامه هم این ناترازی به شکل تورم جدی از طریق افزایش نقدینگی و فشار هزینهای ناشی از افزایش قیمت کالا و خدمات دولت خواهد بود. با زمزمههای اخیر احتمال افزایش قیمت بنزین هم برای جبران نیازهای بودجهای دولت محتمل است. قیمت گاز و آب و برق و... هم مدام به سمت گرانتر شدن میشود.
در این میان تصمیماتی چون مجوز فروش نفت به اشخاص حقیقی و حقوقی غیردولتی، نگرانیهای بسیاری را ایجاد کرده است. این نوع تصمیمات بستر بروز فساد را در اقتصاد زیاد میکند. بحث دور زدن تحریمها با این استدلال که کشورهای تحریمکننده از راهبردهای ایران آگاه نشوند، مطرح است.
دولت شفافیت را در زمینههای اقتصادی به دلیل تحریمها در پایینترین سطح قرار داده است. این فضا، فرصت را در اختیار سوءاستفادهکنندگان ظاهرالصلاح قرار میدهد تا داراییهای کشور را تاراج کنند. افراد و گروههایی که خود را حامی کشور و انقلاب نشان میدهند، وارد میدان شده و از فضای عدم شفافیت سوءاستفاده خواهند کرد. مساله تحریمها که منجر به دور زدن مسیرها شده، شفافیت را کاهش داده و از بین رفتن شفافیتها زمینه بروز فساد را در اقتصاد ایران فراهم میکند. این فسادها هم هر اندازه زمان میگذرد، هم به لحاظ کیفی و هم از نظر کمی، بزرگتر و بیشتر شدهاند. نمونه عینی آن فساد ۳.۴میلیارد دلاری است که در حافظه جمعی ایران بیسابقه است. با یک چنین بودجه غیرشفاف، غیرتراز و ناهمگونی، متاسفانه خطر بروز مفاسد بزرگتر بسیار جدیتر خواهد بود. باید از ظهور یک چنین روزها و ایامی ترسید.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 چرا نرخ تورم مجددا صعودی شد؟
✍️ دکتر عبدالناصر همتی
قبلا توضیح داده بودم، از دلایل مهم شکلگیری تورم انتظاری و خود تورم، افزایش خرج کردن دولت در غیاب درآمدهای کافی، خصوصا درآمدهای نفتی است که معلول تحریمهاست و نیز تکالیف متعدد به نظام بانکی در کنار تداوم ناترازی آنهاست که میزان رشد پایه پولی یا همان پول پرقدرت بانک مرکزی را بهشدت افزایش داده است و میدهد. حجم پول که همانا مجموع اسکناس و مسکوک منتشرشده و سپردههای دیداری و متصل به کارتهای بانکی است، همزمان یا با تاخیر، تحت تاثیر روند رشد پایه پولی و نیز انتظارات تورمی، پتانسیل فشار بر سطح عمومی قیمتها را دارد. در سیاست پولی، حجم پول یا نقدینگی برای سیاستگذار پولی یک ابزار عملیاتی درونسازمانی برای هدف میانی کنترل تقاضای کل است و اعلام عمومی آن بهعنوان هدف سیاستگذار پولی معمول و مورد توجه مردم نیست.
استفاده هر یک از ابزارهای متغیر پولی نظیر پایه پولی و حجم پول، نرخ سپرده قانونی یا نرخهای بهره اعمالی بانک مرکزی برای ریپو و اعتبارات قاعدهمند به بانکها، منوط به شناسایی دقیق منشأ شوکهای عرضه یا تقاضا در ایجاد تورم است.
در غیر این صورت رسیدن به هدف نهایی کنترل تورم با تاخیر زیاد یا نااطمینانی همراه میشود و هدفگذاری تورم تحقق نمییابد. در اوایل سال۹۹ نیز بانک مرکزی هدفگذاری تورمی را با توجه به منشأ شوکها انجام داد و مسیر به خوبی پیش میرفت؛ اما شوک کاهش قیمت و صادرات نفت در نیمه اول سال۹۹ بهدلیل عامل برونزای کرونا و فشار تشدید تحریمهای تابستانی ترامپ موجب جهش در نرخ ارز، خصوصا ارز نیمایی شد که به افزایش هزینه تولید و شاخص بهای تولیدکننده منجر میشود.
این امر با یک تاخیر موجب انحراف نرخ تورم مصرفکننده از نرخ هدف شد. ابزار محدودیت ترازنامه بانکها برای کنترل نقدینگی که یک ابزار احتیاطی برای کنترل ریسک بانکهاست، وقتی همراه با تداوم تشدید تامین مالی دولت از بانکها و اضافهبرداشت سنگین آنها از بانک مرکزی آنهم با هزینه سنگین برای بانکها باشد، بهتنهایی قادر به کنترل تورم نیست؛ چراکه رشد شدید پایه پولی در جهت عکس رشد نقدینگی پیامی جز بالا رفتن انتظارات تورمی و تورم در میانمدت نخواهد داشت؛ خصوصا براساس گزارش ششماهه ۱۴۰۲ بانک مرکزی برای کارشناسان و فعالان اقتصادی مشخص شد که حدود ۲۰واحد درصد از عدم افزایش بیشتر پایه پولی ناشی از فروش ذخایر ارزی بانک مرکزی در نیمه اول۱۴۰۲ بوده است که با توجه به تداوم تحریمها، تکرار مداوم آن با محدودیت روبهرو است.
بنا به تجربه، به دولت و مسوولان اقتصادی مجددا توصیه میکنم از تثبیت دستوری نرخ اسمی ارز با توجه به تداوم تورم بالای۴۰درصد، خودداری و سریعا برای ناترازی بودجه و اضافهبرداشت سنگین بانکها چارهجویی کنند.
باید بپذیرند تلاش برای کاستن از «نرخ حقیقی ارز» برای کشوری که دغدغه رشد تولید و صادرات دارد، یک نسخه غلط و مغایر با آموزههای علم اقتصاد است. بخشی از روند تراز تجاری در ۹ماه امسال که در پایان آذرماه به منفی ۱۲میلیارد رسیده و موید کاهش ارزش صادرات و افزایش ارزش واردات است، میتواند ناشی از تلاش برای پایین کشیدن دستوری نرخ حقیقی ارز باشد.
البته برای چندمین بار تاکید میکنم راهحل اساسی اقدام جدی برای رفع تحریمها و نیز فراهم ساختن موجبات سرمایهگذاریهای خارجی برای رفع ناترازیها و مبادلات وسیع و روان بانکی بینالمللی است وگرنه، اقداماتی نظیر دور زدن و خنثی کردن پرهزینه تحریمها، صرفا یک راهحل کوتاهمدت برای مقابله با تحریم است و در بلندمدت قابلیت توجیه ندارد و پرهزینه و رانتزاست. لذا برای کنترل و مهار پایدار تورم و جلوگیری از کاهش بیشتر ارزش پول ملی و قدرت خرید مردم باید به راهحل اساسی توجه و متمرکز شد.
🔻روزنامه کیهان
📍 سیدرضی، شهادتی بیصبرانه
✍️ سعدالله زارعی
موقع بیان جمله آخر، بغضش ترکید و گفت «خدا از زبانت بشنود». کاملاً پیدا بود که غمی سنگین تار و پود وجودش را متأثر کرده است.
یک سال گذشته بود و او هنوز لباس مشکی را از تن در نیاورده بود؛ پرسیدند چرا؟ گفت تا به قولش عمل نکند، از تن بیرون نخواهم کرد. حرفش کمی بوی لجبازی میداد، ولی نه. بیصبریاش، طبیعی بود، نمیخواست زیاد از «دوست قدیمی»اش که خود را مدیون او میدانست دور بیفتد. گاهی هم زیر لب غرغر میکرد؛ خود گفتی «تو دیگر به درد ماندن نمیخوری، باید بروی» پس چه شد؟ چرا کمک نمیکنی؟ اشک جلوی دیدگانش را تار کرده بود، بلند شد رفت سمت پنجره، پرده را کنار زد ولی پنجره را باز نکرد. معلوم بود دنبال هوای تازه نیست، دنبال «جای تازه» است. بیحوصله برگشت در گوشهای نشست و دستهای خود را دور دو طرف صورتش گرفت. چشمانش بسته بود، معلوم بود در درونش غوغایی برپاست و دیگر چیزی او را قانع نمیکند. این حالت در او دقایق طولانی ادامه پیدا کرد. بعد از روی میز سوئیچ ماشین را برداشت و در دست خود فشار داد. مثل اینکه چیزی در ذهنش خطور کرده باشد. نزدیکترین حدس این بود که نخواسته به چیزی که آن را مانع شهادت خود میدید، اهمیتی بدهد. بارها به او گفته شده بود «سیدرضی مواظب خودت باش». هیچ چیز او را به اندازه این عبارتی که مکرر شنیده بود، ناراحت نمیکرد. دوستانی به قاعده «حفاظت» به او توصیه کرده بودند، به هیچ وجه دمشق را امن نداند، حاج رضوان در همین دمشق ترور شده بود و «عبدالله» در نزدیکیهای سفارت ایران ربوده شده بود و معلوم بود که موساد آدرس همه را دارد و این البته کار پیچیدهای هم نبود؛ چرا که اینها آدمهای اطلاعاتی نبودند تا برای هر تماس و یا حضورشان ده جور ملاحظه را ردیف کنند. آدمهای «نهضتی» بدون تماس فراگیر با افراد و رفتوآمد و تحرک، کارشان نمیشود و این همه تماس و رفتوآمد نمیتواند از چشمهای سازمانهای اطلاعاتی ولو این سازمانها خیلی هم قوی نباشند، دور بماند.
فکر میکنم اواسط ۱۳۹۲ بود که به دلیل نگرانیهایی که وجود داشت، به «حاج قاسم» پیغام رسید، اینقدر تردد نکند، چون خطرناک است و بگذارد «کمتر شناختهشدهها» در رفتوآمد باشند، حاج قاسم پاسخ داده بود، من واقعاً نمیتوانم از دور مدیریت کنم، این کار شدنی نیست. در نهایت پیغام مقداری تغییر کرد و قرار شد «حاج قاسم مراقب خود باشد». همان موقع، این جمله مرا یاد مادرم انداخت که وقتی یکی از فرزندانش راهی جبهه میشد بعد از آنکه کاسه آب را سرازیر میکرد میگفت، مراقب خود باش و معلوم بود که این را دیگر از سر ناچاری میگوید و خود هم میداند فایدهای ندارد. خب مادر است دیگر!
آن روز سیدرضی از پلهها پایین آمد، هیچکس همراهش نبود و کسی هم در خانه نبود. سوار ماشین شد و پشت رل قرار گرفت و راهی شد. چند ساعت بعد، در برگشت هم همینطور آمد وارد ساختمان شد. دقایقی نگذشت که تصویری تمامقامت را از حاجقاسم روبهروی خود دید. همان تصویر که یک چفیه
فلسطینی را دور سرش دستار کرده و قیافه پهلوانی به خود گرفته است. کمی که تأمل کرد دید خودش است، تصویر نیست، خواب هم نیست. خشکش زد و حاج قاسم تبسمکنان جلو آمد و گفت سیدرضی دستبردار که نیستی حالا ما یک چیزی گفتیم! سید تازه نگاهی به پشت سرش انداخت متوجه شد با «موشکهایی بدون آنکه متوجه شود، مسیر معراج را از «زینبیه»، خیلی نزدیک به نقطهای که «بارکنا حوله» خوانده شده، سپری کرده است!
- هفت، هشت ماهی از بحران سوریه گذشته و اوضاع بشدت بههم ریخته بود. دوم یا سوم عید نوروز سال نود و دو بود، برای ده، دوازده روزی راهی دمشق شدم. وقتی هواپیما در فرودگاه یا به قول خودشان «مطارالدولی دمشق» نشست، صدای تیراندازی بیوقفه ادامه داشت. ماشین ما با سرعتی که گمان نمیکردم کمتر از ۲۰۰ کیلومتر باشد و هر رانندهای قدرت آن نداشت، فرودگاه را به سمت محل سفارت ایران ترک کرد. متوجه شدم که اطراف فرودگاه و دو طرف جادهای که به مرکز شهر منتهی میشد، در تصرف تکفیریها قرار دارد. سرعت زیاد ماشین مانع نشانه قرار گرفتن دقیق از جناحین آن میشد. من یک فرد معمولی بودم ولی همه میهمانهایی که از تهران به دمشق میآمدند، معمولی نبودند. ضمن آنکه در آن موقع، شهادت معمولیها هم بیپیامد نبود و حساسیت زیادی ایجاد میکرد؛ از اینرو در شرایطی که حدفاصل فرودگاه تا شهر دمشق در تصرف داعش بود، انتقال میهمانان یا نیروهای رزمی به مرکز شهر دمشق و یا انتقال به مناطق دیگری در شمال و جنوب سوریه که هر روزه صورت میگرفت، کار خیلی پیچیدهای بود. این کار پیچیده بهعهده سیدرضی بود.
اما برای سید «سختترین» زمان موقعی بود که حاجقاسم بنا داشت وارد سوریه شود و این صحنه بین یک تا دو بار در هفته رخ میداد گاهی هم البته حضور حاجی در سوریه طولانی میشد و در جریان عملیات آزادسازی بوکمال به چهل روز هم رسید که البته این هم جداگانه برای سیدرضی دردسرهای خاص خود را داشت.
سیدرضی کار مدیریت انتقال افراد عادی، نیروهای مستشاری و شخصیتهای سیاسی از فرودگاه تا شهر دمشق و انتقال به خطوط درگیری را با مهارت خاصی انجام داد، به گونهای که در این دوران طولانی، آسیبی به افراد در حین انتقال وارد نشد و این سطح مهارت او را نشان میداد.
سیدرضی البته در ۱۳۸۵ مشابه همین وظیفه را در بیروت هم انجام داده بود. ۳۳ روز جنگ، روزهای حساسی را برای لبنان رقم زد و این در شرایطی بود که «مطارالدولی بیروت» زیر نفوذ و نظر آمریکا و سازمان سیا قرار داشت و این را هر کسی میدانست. در آن زمان سیدحسن نصرالله، فؤاد سینیوره نخستوزیر را قانع و یا به او تحمیل کرده بود که به حزبالله نیز در کنترل فرودگاه بینالمللی بیروت نقش دهد. سیدرضی بدون آنکه روند اداره فرودگاه بیروت را تغییر دهد، عملاً رفتوآمدها را تحت کنترل گرفت و چک نیروهای مرتبط با حزبالله را از کنترل آمریکا خارج کرد. او شش سال بعد با کولهبار سال ۸۵ به سوریه آمد. معلوم بود که اینجا سوریه است، لبنان نیست و چارچوب خود را میخواهد. سید این کار را به خوبی انجام داد. ساختار چابکی که او تدارک دید از عهده کار برآمد. خیلی وقتها گمان میشود موفقیت وابسته به این است که در ساختار جزئیات دیده و برای
هر جزیی، متولی جداگانهای در نظر گرفته شود که بتواند به طور خودکار و بدون نیاز به «عنصر رهبری سازمانی»، کار خود را بکند. سیدرضی و حاجقاسم معتقد بودند چنین ساختاری ساختار زمان صلح است نه ساختار زمان جنگ. یک بار حاج قاسم تحت فشار، زیر بار استفاده از راهبرد «نیروی انبوه» رفته بود ولی نتیجهای دربرنداشت.
سیدرضی در سوریه با تعداد محدودی دست به کار شد. یک نیروی او باید همزمان چندین کار موازی را بلد بود و انجام میداد؛ رزمندگی، مسئول پشتیبانی، مسئول تهیه گزارشها، راننده و... در خیلی از مواقع یک نفر بود. این مدل جنگیدن و حل مسئله شهید سلیمانی بود که در سیدرضی هم اثر عمیقی برجای گذاشته و او را تربیت کرده بود.
- همین چند روز پیش از شهادت سیدرضی؛ مادری سراغ او را میگرفت. شوهر این خانم، پیش از حمله داعش، در سوریه آشپزی میکرده و به همراهی ۷ - ۸ نفر دیگر از افراد ایرانی به مردم سوریه و نیز به ایرانیان از جمله نیروهای سیدرضی هم غذا میفروختهاند. او در سال ۱۳۹۱ به همراه آن جمع به اسارت داعش درمیآید و دیگر از سرنوشت او و بقیه خبری نمیشود. بعد وضعیت خانواده اینها و رسیدگی به آنها در ایران گره میخورد. مثل خیلی از موضوعات سادهای که در ایران ما گره میخورد و ده تا کمیسیون هم حریف حل آن نمیشوند. این مادر در بین هر ده دوازده کلمه نام سیدرضی هم میآورد و میگفت سیدرضی از همه چیز خبر دارد و چند بار هم پیگیر حل مشکل شده ولی به جایی نرسیده است. کاملاً پیدا بود که چتر حمایت سید فقط نیروهای خود و یا نیروهای رزمی ایرانی را تحت پوشش قرار نداده بود، بلکه هر مظلومی را دربرمیگرفت.
- چهار روز پیش سیدرضی برای آخرین بار به ایران آمد، با مردم دیدار کرد، به دیدار رهبری رفت و در «امامزاده صالح» تهران به خاک سپرده شد. نمیدانم چیزی از او مانده بود تا به خاک رود یا اینکه فقط نشانههایی از او بر دستان دوستان تشییع شد.
سیدرضی آنقدر چشم در چشم سلیمانی شد تا بالاخره با همان شیوهای که حاجقاسم با آن رفت، پر کشید. نزدیکهای حرم با موشک حرامیان اسرائیلی و شهادتی مفقودالاثرانه. سیدرضی حاجقاسمی زندگی کرد، حاجقاسمی فکر کرد و حاجقاسمی شهید شد. نمیخواست ارباب ارباً ارباً شده را با بدن سالم ملاقات کند. این البته آرزوی همه شهیدان بود که فقط بعضی از شهدا به آن رسیدهاند. سال ۶۱ یکی از دوستان بسیار عزیزمان را تشییع کردیم که از او جز سری باقی نمانده بود؛ شهید حمید عارف - دارابی - که روز ولایت حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام آمده و روز شهادتش رفته بود. وقتی وصیتنامهاش باز شد در آن نوشته بود «خدایا من خجالت میکشم که در قیامت، سرور شهیدان بدنش پارهپاره باشد و من سالم باشم. بار پروردگارا از تو میخواهم هر زمان که صلاح دانستی شهید شوم، ضمن اینکه به تمام مقربانت قسمت میدهم که مرگ در رختخواب را نصیبم نکنی. اگر شهادت نصیبم شد، بدنم تکهتکه شود که شرمنده نباشم».
🔻روزنامه اطلاعات
📍 جایگاه زنان در ایران
✍️ ابوالقاسم قاسمزاده
رهبری معظم انقلاب اسلامی در دیدار با گروهی از زنان و دختران در آستانه ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) به تبیین دیدگاه فقهی و اجتماعی اسلام درباره جایگاه زنان در سیر حرکت اجتماعی و حقوق فردی آنها پرداخت. تبیین این دیدگاه در شرایط کنونی به ویژه در دو محور بسیار حائز اهمیت است. اول، ایران امروز در معرض مستمر و مداوم جریان تبلیغاتی و رسانهای صهیونیستی و امپریالیستی است که با سرمایهگذاریهای کلان مالی به ویژه از سوی دولت آمریکا و برخی از دولتهای اروپایی انجام میشود.
دوم، کاستیهای رسانهای ما چه در بخشهای خبری و اطلاعرسانی و چه در «نقد شرایط» موجب نابرابری در مواجهه مطلوب شده است.
رهبری انقلاب اسلامی در این دیدار با بیان جملاتی هم از نظر دینی و شرعی و از هم از نظر سیاسی خانواده و اجتماع جایگاه «زن» در ایران و انقلاب اسلامی را تبیین کردند:« این تصور که کارِ خانه وظیفه زن است، کاملاً غلط است.»، «مواجهه اسلام با مسأله زن درست برعکس برخورد غرب، منطقی و استدلالی است.» شعار «برابری جنسیتی» که برخی به صورت مطلق بیان میکنند غلط و آنچه صحیح است «عدالت جنسیتی» است. «در مشاغل گوناگون و مدیریتهای اجتماعی و دولتی، مسأله جنسیت مطرح نیست و هیچ محدودیتی برای حضور زنان وجود ندارد. شایسته سالاری تنها ملاک واگذاری مسئولیتهای اجتماعی و سیاسی به زنان و مردان است.»، «برخی مشاغل مانند پزشکی و معلمی برای زنان واجب کفایی است.»
«... یکی از جنبههای تأکید اسلام روی حجاب ایجاد محدودیت برای خطر «جاذبه جنسی» است که این حساسیت باید رعایت شود. حجاب محرومیت نیست. بلکه نوعی برخورداری و باعث حفظ امنیت زن است.»
«نظر اسلام درباره سن ازدواج پرهیز از موکول کردن به سنین بالا به معنای ازدواج کودکان نیست. بلکه یعنی دختر و پسر هرچه به وقت ازدواج کنند بهتر است.»، «دخالت در سیاست حق و تکلیف زنان است.»
در شرایط کنونی برخی از افرادی که درباره جایگاه زنان در نظام جمهوری اسلامی سخن میگویند و یا قلم میزنند. اغلب دچار افراط و تفریط سیاسی و تبلیغاتیاند.
این آمار واقعی از موفقیت جمهوری اسلامی ایران است که تا قبل از تشکیل جمهوری اسلامی در نظام گذشته، نسبت آماری تعداد مردان و زنان در دانشگاهها و مدارس عالی کشور، «شصت به چهل» بود در جمهوری اسلامی ایران به روایت آماری از مراجع رسمی این نسبت معکوس شده و به شصت به چهل تغییر کرده است. اکنون زنان صرفاً خواهان سهم در مدیریتهای تأثیرگذار اجتماعی نیستند. بلکه صاحبان دانش لازم در بخشهای گوناگون از سطوح مدیریتهای کلان تا سایر ردههای مدیریتی هستند. فضای فکری جامعه را نباید جریانهای رسانهای غرب هدایت کنند. معیارهای اجتماعی و تبیین دیدگاه فقهی درباره زنان و مردان و حدود وظایف و باورهای شرعی و ملی را همه باید در بیان رهبری دریابیم تا براساس آگاهی از «شرایط» و هجوم افکارسازیهای رسانهای بیگانگان استقلال تفکر هم در ساحت ملی و هم دینی داشته باشیم. «وحدت ملی» از این مسیر میسر میشود.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 خواست مردم: بازخوانی کامل داستان آقازادهها
✍️ محمدصادق جنانصفت
نگارنده هرگز اینکه برخی یکسره به هر آقازاده به معنایی که در سپهر سیاست ایران خودنمایی کرده و همه آنها را رانتخوار یا فاسد میدانند و حق داشتن هرگونه شغلی را از آنها به دلیل آقازادگی سلب میکنند را دارای نگاه کارشناسانه نمیدانم.
از سوی دیگر این را نیک میدانم که انقلابیونی که ماندند و نظام جمهوری اسلامی را بنا نهادند در ۴ دهه سپریشده نبردهای دهشتناکی در درون خویش داشتهاند و یک سر داستانگویی درباره آقازادهها به نیروهای درگیر در نبرد قدرت در درون این جبهه شکل و ماهیت پیدا کرده و هنوز هم ادامه دارد.
این را نیز نیک میدانم شهروندان ایرانی از دیرباز تا امروز به دولتها و رفتار آنها بیاعتماد بودهاند و هماکنون نگاه بدبینانه به پدیده آقازادگی دارند. بیشترین داستانگویی و نیز گام نخست در مسیر فاشگویی درباره آقازادهها به شخص مرحوم هاشمیرفسنجانی برمیگردد و سهم تندروهای دو جناح اصلی درگیر قدرت مساوی است، اگرچه به لحاظ زمانی تندروهای جناح سیاسی حذفشده از قدرت سهم بیشتری داشتند.
در حال حاضر وضعیت این گونه است که درست یا نادرست، ایرانیان به آقازادهها مدیران ارشد شاغل در وزارتخانهها و نیز در صدها شرکت و موسسه و سازمان دولتی و حکومتی و مدیران ارشد از کار برکنارشده یا بازنشستشده بدبینی بالایی دارند و در پس و پشت هر فساد کوچک و بزرگی که کشف میشود یک آقازاده میبینند.
این بدبینی البته بیپایه نیست و در هر دولتی شماری فساد رخ داده که در پشت آنها فرزندان مدیران ارشد دولتها بودند و این داستان میتواند ادامه داشته باشد.
آسانترین راه فساد دسترسی به اطلاعات مهم درباره شاخصهای اصلی اقتصاد مثل تغییرات نرخ ارز و نرخ بهره و همچنین تغییر در مقررات واردات و صادرات و خصوصیسازیها است که میتواند در اختیار آقازادهها باشد.
چه باید کرد
داستان شگفتانگیز آقازادهها چگونه و با کدام سازوکار به فرجامی نیکو میرسد تا میزان بدبینی و خشم و اندوه شهروندان نسبت به آقازادهها کاهش یابد و به فرجامی برسد؟ اصل داستان این است که باید کسبوکار شهروندان را در هر موقعیتی از چنگ دولت بیرون آوریم و دخالت دولتها در این باره به اندکترین اندازه برسد، اما میدانیم این چیزی نیست که به سادگی رخ دهد و همین آقازادهها و بوروکراتها سد سکندری در مسیر بریدن دستوپای دولت از کسبوکار ایرانیان خواهند ساخت.
راه دیگر این است که نهادهای مسوول در یک برنامه از پیش تعیینشده و برای اینکه میزان بیاعتمادی شهروندان به آقازادهها بیشتر از این نشود داستان تلخ و شیرین دراین باره را یک بار برای همیشه برای ایرانیان بخوانند و در این راه با هیچ مدیر ارشدی که پس از انقلاب وزیر یا معاون وزیر یا رییس سازمانها و شرکتهای بزرگ دولتی بوده مدارا نکنند و کارنامههای آنها را بیرون بکشند و نمره دهند.
با توجه به اینکه وزیر اقتصاد میگوید ما میدانیم هر ایرانی در روز چند نان خریداری میکند و یک مقام دیگر میگوید ما میدانیم پرستاران و کادر پزشکی که از ایران رفتهاند در کدام بیمارستان و در کدام کشور کار میکنند و نیز با توجه به شمار نه چندان بالای مقامهای ارشد دولتهای پس از انقلاب، اجرای راهحل یادشده نباید چندان دشوار باشد.
در این صورت هر آقازادهای که نان حلال خورده و رانت و فساد نداشته آزاد و رها خواهد شد و شهروندی عادی به حساب میآید و هر آقازادهای هم که رانتخوار و فاسد بوده و از این راه ثروت مردم را به جیب زده شناسایی و ثروت مردم از آنها گرفته میشود.
🔻روزنامه اعتماد
📍 درباره صالح نیکبخت
✍️ عباس عبدی
حدود ۳۰ سال است که با آقای صالح نیکبخت وکیل برجسته دادگستری آشنا هستم. همیشه اعتقاد داشتهام که وکالت رکن مهمی در برقراری عدالت و دفاع از حقوق ملت و نیز استحکام و دقت احکام صادره از سوی دادگاههاست. اولینبار در سال ۷۱ و در جریان پرونده بانک صادرات و مشکلات مالی که این بانک با بنیاد مستضعفان داشت و در نهایت مشهور به پرونده فاضل خداداد شد، با ایشان آشنا شدم و همکاری وی با روزنامه سلام جهت پیگیری فساد مزبور و نقل و انتقالات غیرقانونی مشهور به ۱۲۳ میلیارد تومان در سال ۱۳۷۱ و بعد از آن که برای خوانندگان آن دوره روزنامه سلام آشناست. پروندهای که حقوق بانک نیز استیفا شد. پس از آن ایشان در چند پرونده قضایی وکیل بنده و برخی روزنامهنگاران و فعالان مدنی نیز بودند و همیشه شاهد دقت نظر و سلامت حرفهای و دفاع ایشان از قانون و حاکمیت قانون بودهام. با ایشان به خاطر یادداشتنویسی همکار هم هستیم. نوشتههای فراوان آقای نیکبخت بیانگر این ویژگی است. او کارهای عادی وکالت خود را انجام میداد تا اینکه ماجرای مهسا رخ داد. خیلی طبیعی بود که ایشان وکالت خانواده مهسا امینی را عهدهدار شوند، چون هم در تهران ساکن بودند و هم قرابتهایی با خانواده مرحوم دارند. وظیفه وکیل نیز روشن است. پیگیری حقوقی و استیفای حق موکل است و بهطور طبیعی وظیفه اطلاعرسانی هم دارد. ولی ظاهرا به عللی که چندان ناشناخته نیست، دستاندرکاران این بحران، بخشی از عصبانیت ناشی از عوارض آن رویداد را بر آقای نیکبخت منتقل کردهاند. در حالی که وظیفه وکیل دفاع از حقوق موکلان است و نه طرف مقابل. چه قرینهای مهمتر از اینکه در عمل پرونده به فراموشی سپرده شد، در حالی که اگر با وکلا همکاری و به صورت شفاف اطلاعرسانی و به ایرادات و ابهامات وکلا پاسخ داده میشد، چه بسا اغلب ابهامات پرونده رفع میشد. تردیدی نیست که مواجهه شفاف و قانونی ولو به هر نتیجهای که میرسید، بهتر از هر واکنش دیگری میتوانست به تعدیل و آرام شدن فضا کمک کند. آقای نیکبخت وکیل مسلطی است. او خیلی خوب میداند که کدامین رفتار یا سخن مجرمانه است و کدامین نیست.
فارغ از اینکه به لحاظ عقیده با قانون موافق باشد یا نباشد، بهطور قطع قادر به تشخیص فعل مجرمانه از غیرمجرمانه هست و آن اندازه محتاط هستند که مرتکب چنین افعالی نشوند. بنابراین محکوم کردن ایشان به یکسال حبس به دلیل انجام گفتوگو درباره پرونده موکل خویش یا موضوعات دیگر که عموما هم یا موضوعات حقوقی است یا مرتبط با حق مردم است، بالطبع پذیرفتنی نیست به ویژه که دادگاه هم علنی نبوده است تا بدانیم ریز اتهامات چیست؟ ای کاش دادگاه رسیدگی به اتهامات علنی بود تا مردم متوجه میشدند که وی مرتکب چه عملی شده که مستحق یکسال زندان است؟ فراموش نکنیم که محکوم کردن وکلا به صرف دفاع از حقوق موکل خود معنای خوبی برای نظام دادرسی ندارد. هر نظام قضایی باید افتخار کند که وکیل در آن نظام قضایی از آزادی عمل فراوان برخوردار است. جامعه و وکلا میدانند که آقای نیکبخت از کسانی نیست که بخواهد با پذیرش وکالت، برای خود اقدامات تبلیغاتی و سیاسی کند. مساله اصلی وی روشن شدن حقیقت و استیلای حقوق موکلان است. روشنگریهای ایشان با ادبیات حقوقی و در چارچوب موازین سیاسی و حق آزادی دفاع و بیان است. سکوت وی در پرونده خانم مهسا امینی حتی معنای بدی برای رسیدگی قضایی داشت. رسیدگیهای قضایی باید علنی و با حضور وکیل و حق دسترسی به تمام اسناد و شواهد باشد. البته جریان اعتراضات چنان با شتاب و شیب تند اوج گرفت که هر گونه رسیدگی به پرونده خانم امینی نیز تاثیر چندانی بر ادامه این ماجرا نداشت، ولی این مساله دلیل موجهی برای به حاشیه راندن پرونده و وکیل نبود و اکنون هم با محکومیت ایشان، بیش از هر نتیجه دیگری خواسته یا ناخواسته این پرونده دوباره باز میشود.
🔻روزنامه شرق
📍 پذیرش تغییر
✍️ احمد غلامی
عمل سیاسی میدان اثرگذاری و اثرپذیری است. از مواجهۀ مردم با مردم در جامعه سیاستی خلق میشود که از پیش موجود نبوده است. دولتها همواره درصددند به مردم صورتی بدهند، همان صورتی که ایدۀ اصلی آن در ذهنشان حک شده است. اما آنان در فرایند این عمل راه دشواری پیشرو دارند، همچون مجسمهسازی که برای ساختن یک مجسمه از پیش ایدهای در ذهن دارد و سنگ سخت را بر اساس همان ایدۀ از پیش تعیینشده تراشیده و شکل میدهد، صورت را به ماده تحمیل میکند تا چیزی بسازد، اما همواره کار با سهولت پیش نمیرود. مجسمهساز نمیتواند به ایدهای که در ذهن دارد وفادار بماند. او هنگام کار به موانعی برخورد میکند که ناگزیر است تغییراتی در ایدۀ از پیش طراحیشدهاش بدهد. در اینجا توازن نسبتهای رابطه تا حدودی به هم میخورد. مجسمهساز از مجسمهاش اثر میپذیرد و خلاقیتش به سمت دیدگاهی نو سوق برمیدارد. حالا در نظر بگیرید که مجسمهساز با مانع جدیتری روبهرو شده و از ایدۀ اصلی خود کاملا منحرف شود، یعنی به ایدهاش پشت کند. آن سنگی که قرار بوده ایدۀ از پیش طراحیشدۀ او را تعین بخشد به دلیل نوع و جنسش کار هنرمند را مختل ساخته و او در مواجهه با سنگ یا مواجهۀ ایدهاش با سنگ به چیز تازهای دست پیدا میکند که هم شبیه ایدهاش هست و هم نیست. هنرمند خلاق، هنرمندی است که در مواجهه با نسبتهای کارش ابتکار عمل داشته و تأثیر بپذیرد. سیاستمدار خلاق نیز همینگونه باید عمل کند و عمل بپذیرد. سیاست میدان عمل است. مجسمهسازی که اصرار دارد تحت هر شرایطی ایدۀ اولیهاش را به ظهور برساند، برای او نفس ظهور مقدم بر خلق و خلاقیت میشود. با اینکه سنگ با نسبتهای خودش در برابر مجسمهساز مقاومت میکند، اما باز در سلطۀ او است. صورتی که مجسمهساز به سنگ (ماده) میدهد شکل غائیاش را میسازد. دولتها هم تلاش میکنند همچون مجسمهساز صورتی به جامعه بدهند، صورتی که تجلی ایدهای است که از پیش در ذهن آنان بوده است یا تصوری از آن ایده داشتهاند. بیتردید این ایدهها و تصورات در میدان عمل و در جامعه مطابق خواستههای آنان پیش نخواهد رفت. اینجا همانجایی است که درگیری ملت و دولت رخ میدهد. خاصه اگر دولتی ایدئولوژیک باشد و بر صورتهای کلیشهایاش اصرار بورزد. هانا آرنت در مورد انقلاب آمریکا میگوید: «انقلاب به مردم آزادی داد اما نتوانست فضایی را برای به کار افتادن این آزادی فراهم کند». پیش از آنکه به روایت مجسمه و مجسمهساز برگردیم، بگذارید نقلقول دیگری از هانا آرنت بیاوریم که به کار میآید: «کسی که عمل میکند، چون همواره در میان موجودات عملورزِ دیگر و در ارتباط با آنها حرکت میکند، هیچگاه صرفاً فاعل نیست بلکه همواره و درعینحال عملپذیر نیز هست. عملورزی و عملپذیری مثل دو روی یک سکهاند و داستانی که عمل آن را میسازد مرکب از فعلها و انفعالهای منتج از آن است. این نتایج بیکراناند، زیرا عمل گرچه ممکن است به عبارتی، از هیچ جا پدید آید، اما درون محیطی جاری میشود که در آن هر عکسالعملی بدل به زنجیرهای از عکسالعملها و هر فرایندی موجب فرایندهای تازه میشود». اگر بخواهیم اندیشۀ آرنت را سادهسازی کنیم باید گفت دولت نمیتواند یکجانبه خواستههای خود را به ملت تحمیل کند، مگر در کوتاهمدت. چراکه مردم میدان نیروها هستند. قدرت مردم با قدرت دولتها، در معنا و کارکرد متفاوت است. قدرت دولت همان قدرت (pouvoir) است و قدرت مردم توان (puissance) است. دولت مجسمهسازی است که سنگش را خودش انتخاب نکرده است. نهتنها انتخابگر نبوده بلکه این سنگ، تاریخی چند هزارساله را پشتسر گذاشته است و با هر دورهای تغییر شکل یافته و این تغییرها نسلبهنسل منتقل شده است. درست است که ما نسبت به آدمهای دورۀ صفویه بسیار تغییر کردهایم، اما پارهای از آن آدمها از طریق فرهنگ، سنت و پدران پدران ما خوب یا بد به ما ارث رسیدهاند. میخواهم نکتهای را مطرح کنم که چندان به بحث ما ربطی ندارد اما شاید جالب باشد. در دوران حملۀ اعراب به ایران و دیگر سرزمینهای منطقه بسیاری از مردم ایران همچون مردم دیگر سرزمینها به اسارت درآمدند. به این اسرا که به بردگی میرفتند «موالی» میگفتند. گروهی از ایرانیان هم در آن میان بودند که «عبیدی» خوانده میشدند. قرار بود این موالی در خدمت حاکمان خود باشند اما در میدان عمل آنها بودند که در روال خلافت تغییر شکل اساسی دادند و در سیاست نقشآفرین بودند. قاعدۀ صورت-دولت اگر امکانپذیر هم باشد، دشواریها و تنشهای بسیاری تولید میکند. شاید نمونۀ این صورت-دولت، دولت رئیسی باشد. دولت رئیسی با این ایده بر سر کار آمده بود که برداشتهای سنتی از ارزشها را حداکثری کند. نهتنها چنین اتفاقی نیفتاد بلکه پافشاری دولت بر این ایدهها و تصورهای آرمانی موجب جدال دولت و ملت شد که تجلی آن را میتوان در جریان حوادث ۱۴۰۱ مشاهده کرد. اینک برای دولت رئیسی همان لحظهای است که همچون مجسمهساز به گرههای سخت سنگ برخورده است و باید در ایدهاش تجدیدنظر کند. این تغییر به معنای عقبنشینی نیست، به معنای وفاداری به امر سیاسی و میدان سیاست است. اگر تندادن به مطالبات مردم از سوی دولت (فاعل) اتفاق بیفتد، با جامعهای پویاتر روبهرو خواهیم بود.
در هر صورت دولت ناگزیر است در مسیر خود تغییر ایجاد کند. این روزها کموبیش شاهد نشانههای این تغییر هستیم، اگرچه بسیاری از کسانی که در حاشیۀ دولتاند دلشان میخواهد در بر همان پاشنۀ قبلی بچرخد تا به منافعشان آسیب نرسد، اما دولت که در میانۀ میدان است، پی برده میدان عمل دوسویه است؛ میداند دولت قدرت است و مردم توان. قدرت به دست میآید، اما توان در میدان نسبتهای مردم با مردم سرهمبندی و خلق میشود و شمایلی که از آن شکل میگیرد، غیرقابل پیشبینی است.
* برای نوشتن این یادداشت از کتاب «توان عمل، آرنت با دلوز و گواتری»، سوزان ماری مکالا، ترجمۀ عادل مشایخی، انتشارات نگاه استفاده شده است.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 تسهیل صدور مجوز مشاغل خانگی
✍️ فتحالله بیات
کاهش هزینهها در بخش مشاغل خانگی یک امتیاز مهم برای کسب و کارهای خانگی است. افراد در منازل خود با هزینه بسیار پایین کسب و کار خانگی راهاندازی میکنند و به عرضه و فروش محصولات خانگی میپردازند.
در مشاغل خانگی هزینههای جانبی نظیر اجاره مغازه، هزینه رفت و آمد و پرداخت مالیات وجود ندارد و خانوادهها میتوانند با سرمایه اندک هم یک شغل خانگی ایجاد و درآمدزایی کنند. مشاغل خانگی جزو مشاغل زودبازده به شمار میرود که میتواند به رفاه و اقتصاد خانواده کمک کند.
در حال حاضر مهم ترین دلیل گرایش خانوادهها به راه اندازی مشاغل خانگی پایین بودن سرمایه و هزینه و تسهیل در صدور مجوز این کسب و کارها است. به طور معمول در هر خانوادهای مخصوصاً خانوادههایی که در شهرستانها یا روستاها با مشکل بیکاری مواجهند و نمیتوانند جذب بازار کار و اشتغال شوند، برای گذران زندگی و امرار معاش به مشاغل خانگی روی میآورند تا منبع درآمدی ولو حداقلی داشته باشند.
در نظر داشته باشیم که مشاغل خانگی علیرغم زودبازده بودن، پایدار نیستند و می توانند تحت تاثیر نوسانات و شرایط اقتصادی و مسایل اقلیمی آب و هوایی قرار بگیرند. در شهرستانها و یا روستاها افراد شغل مناسب خود را پیدا نمیکنند و از طرفی هزینههای حمل و نقل و اجاره و رهن مسکن بالا رفته و توان جابجایی و ترک محل سکونت وجود ندارد؛ بنابراین افراد ترجیح میدهند در محل زندگی خود به اشتغالزایی و درآمدزایی بپردازند.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست