🔻روزنامه تعادل
📍 ثروتمند شوید تا مالیات ندهید!
✍️ احسان سلطانی
بر اساس آمارهای بینالمللی، میانگین نسبت مالیات به GDP در سطح جهان، ۳۶درصد است. این نرخ در ایران حدود ۱۲ درصد است. بنابراین قبل از هر چیز لازم است به این نکته تاکید شود که دریافت مالیات به عنوان یک شیوه حکمرانی اقتصادی، قابل دفاع است. اما مساله دریافت مالیات در ایران آن است که دولت از اقشار محروم و متوسط مالیاتهای بالاتر دریافت میکند اما کارتلهای عظیم اقتصادی و شرکتهای دارای نفوذ و نهادها از معافیتهای مالیاتی برخوردارند. این رویکردهای غلط هم با گرتهبرداری از سایر کشورها انجام میگیرد.
گاهی اوقات برخی ترندها در سطح جهان دیده میشوند که خسارات بسیار زیاد اقتصادی میآفرینند. به عنوان مثال در امریکا از ۲الی ۳دهه قبل (از دهه ۸۰ و دوران ریگان) تاکید کردند که دولت هزینههای خود را کاهش دهد و از بنگاههای اقتصادی هم مالیات نگیرد تا مشکلات اقتصادی حل شود! نتیجه این رویکرد باعث شد که مالیاتها در امریکا کاهش پیدا کرد و در ادامه هم تلاش شد بازار اقتصاد خودتنظیمی کند. نتیجه این رویکرد دولت امریکا چه شد؟ اتفاقی که رخ داد این بود که به خاطر کاهش مالیاتها، دولت هزینههای خود را کاهش داد و حمایتهای اجتماعی و رفاهی و آموزشی خود را کم کرد. این روند باعث شد تا امروز فردی که پول نداشته باشد، نتواند تحصیلات عالیه داشته باشد. خانوادههایی که پول داشته باشند میتوانند درس بخوانند و باقی مردم ول هستند. نرخ خدمات بهداشتی در امریکا بالا رفته و نهایتا این روند کجدار و مریز بحران ۲۰۰۸ را در امریکا ایجاد کرد. این وضعیت دقیقا در ایران هم در حال تکرار است؛ اگر فردی امروز در ایران پول نداشته باشد، نمیتواند درس بخواند، دانشگاه برود، بیمارستان برود و یک رفاه حداقلی را تجربه کند. دولت سیزدهم هم به جای اخذ مالیات از کارتلهای عظیم اقتصادی و گروههای صنعتی بزرگ، فشار مالیاتی مضاعفی را متوجه دهکهای محروم و متوسط جامعه کرده است. اما باید دید اساسا چرا بنگاههای اقتصادی بزرگ در این کشور باید از معافیتهای مالیاتی برخوردار باشند، بعد یک حقوق بگیر با حداقل درآمد مالیات بپردازند؟ انگار کسی در این کشور نمیخواهد به روی خود بیاورد که کسری بودجه ایران باید از محلهای اقتصادی درست و با منطق اقتصادی معقول جبران شود. در ایران ثروتمندان مالیاتهای بسیار کمی میپردازند و افراد محروم مالیاتهای بیشتری میپردازند. این در حالی است که مالیات املاک در کشورهای اروپایی و غربی بسیار بالاست. بعضا ۹۵درصد معاملات مسکن به عنوان مالیات دریافت میشود. این رویکرد باعث شده تا از یک طرف، مسکن وارد گلوگاههای سوداگرانه نشود و از سوی دیگر دولت هم درآمد کافی از معاملات اقشار برخوردار برداشت کند. جالب اینجاست که حتی آندسته از شرکتهای بزرگی که مالیات میپردازند، مالیات دلاری آنها ۵۰درصد ۱۰سال قبل است. شرکتهای عظیمی که درآمدهای دلاری دارند و در فضای بینالمللی محصولات خود را به فروش میرسانند، در ایران به ریال مالیات میدهند. معلوم است یک چنین دولتی به ورشکستگی میرسد. طبق آمارهای ims، دولت ایران از نظر بودجهای یک دولت حقیر است. میانگین جهانی میزان مالیات به gdp ۳۶درصد است. یعنی دولتها بهطور متوسط باید ۳۶درصد gdp را به عنوان بودجه داشته باشند. این نسبت در ایران، ۱۲درصد است. ایران در کنار جیبوتی، لیبی و چند کشور فقیر آفریقایی و آسیایی در پایینترین ردههای این رنکینگ قرار دارد.مشکل اقتصاد ایران آن است که یک مشت شرکت با نفوذ و یک سری افراد دارای نفوذ از طریق رانت و ویژه خواری، درآمدهای نجومی کسب میکنند، قصد پرداخت مالیات هم ندارند و از انواع و اقسام معافیتهای مالیاتی بهرهمند شدهاند. وقتی بنگاههای بزرگ اقتصادی، نهادها و ارگانهای مختلف مالیات ندهند، دولت ناچار است یا دلار را گران کند، یا پول چاپ کند یا اینکه به سایر روشهای تورمزا دست بزند. همین کارتلهای اقتصادی که معاف از مالیات هستند، برندگان موجهای تورمی هستند. ایران یک دولت غیر بهرهور و غیر چابک دارد، در این شکی نیست، اما برای چابکسازی و پویاسازی دولت باید زمینههای کسب درآمد برای دولت را از طرق اقتصادی فراهم ساخت.
بنگاههای حاکمیتی و کارتلهایی که سودهای هنگفت برداشت میکنند و مالیات نمیدهند هم جزیی از همین سیستم حاکمیتی هستند و مسوول وضع موجودند.راهکار معقول آن است که دولت از بنگاههای بزرگ و کارتلهای عظیم مالیات بگیرد، اگر نتواند مالیات بگیرد ناچار به اتخاذ رویکردهای تورم زاست. باید توجه داشت مقصود از افزایش مالیاتها، افزایش مالیات تولید و حقوق بگیران نیست. دولت طی ۳سال اخیر ۱۵۰درصد مالیات را افزایش داده است؛ اما توسعه پایههای مالیاتی رخ نداده است. دولت به زور در حال اخذ مالیات از مردم محروم و متوسط است.
از سوی دیگر در ایران دولت از مردم مالیات میگیرد اما حاضر نیست مطالبات مردم را پاسخ دهد. تورم فعلی در برخی اقلام خوراکی بین ۱۰۰ تا ۲۰۰درصد در نوسان است . در این شوکهای قیمتی سوداگران و افراد دارای رانت و نفوذ ثروتمندتر و فقرا، فقیرتر میشوند. این روش که دولت اتخاذ کرده، آرام آرام فقرا را از بین برده و حیات آنها را منکوب میکند.کارگری که ۲۰۰ دلار حقوق در ایران میگیرد باید مالیات دهد، اما کارتلهایی که در سال سود میلیارد دلاری کسب میکنند، مالیاتی پرداخت نمیکنند. این معادله ناگشوده اقتصاد ایران است که در ادامه کشور را به سمت گردابهای خطرناک هدایت میکند. باید توجه داشت که تورمهای بالا و ساختارهای مالیاتی غیرمتعادل، باعث بیثباتی اقتصاد کلان میشود و خسارتهای فراوانی را وارد میسازد.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 داده؛ نفت عصر دیجیتال
✍️ دکتر مهدی انصاری
ما در عصر اقتصاد دیجیتال زندگی میکنیم. بعید است که تا به حال از پلتفرمها استفاده نکرده و از این و آن راجع به اهمیت داده نشنیده باشید.
این نوشتار که برگرفته از پژوهش نگارنده۱ درباره خردهفروشهای معروف آمریکایی از جمله آمازون و والمارت است، به سهپرسش اساسی درباره نقش داده میپردازد: داده مشتریان چند دلار میارزد، داده مشتریان چه نقشی در کسبوکارهای مدرن دارد و جوامع با چه چالشهای سیاستی برآمده از نقش روزافزون داده روبهرو هستند؟
تحولات فناوری، در طول تاریخ بشر، همواره عاملی محوری در شکلدهی فرآیند تولید کالاها و خدمات بوده است. فناوری؛ نهادههای تولید و اهمیت نسبی آنها را تعیین میکند. اهمیت نسبی برآمده از فناوری در کنار میزان فراوانی نهادهها، قیمت نسبی منابع را در اقتصاد مشخص میکند. قیمت نسبی منابع، توزیع جریان درآمدی را میان مالکان نهادههای تولید مشخص میکند و در بلندمدت توزیع ثروت و قدرت در جامعه را شکل میدهد. در روزگاران قبل از انقلاب صنعتی، زمین زراعی و زور بازوی کشاورز دو نهاده اصلی اقتصاد بودند. در آن اقتصاد، زمینداران جایگاهی والا داشتند و زور بازوی مردان اهمیتی بهمراتب بیش از امروز داشت.
پس از انقلاب صنعتی قرنهای ۱۸ و ۱۹، با اهمیت یافتن ماشینآلات صنعتی، زمین و زور بازو رنگ باختند. رفتهرفته با پیشرفت چشمگیر فناوری، ماشینآلاتی که با هزینه کم به صورت انبوه تولید میشدند، امور سخت تولید را به عهده گرفتند. این روند در طول دو قرن اخیر به افزایش ارزش روزافزون سرمایههای نامشهود از جمله ایده، برند و داده منجر شده است. در این میان، داده مشتریان به لطف رشد فناوری اطلاعات و هوش مصنوعی در دو دهه اخیر جایگاهی فوقالعاده پیدا کرده است.
فناوری اطلاعات از سهوجه به افزایش ارزش داده مشتریان منجر شده است. دو وجه تسهیل جمعآوری داده از مشتریان، بهویژه در بستر وبسایتها و اپلیکیشنهای تجاری و تسهیل نگهداشت داده سبب افزایش حجم داده در پایگاه داده شرکتها شده است. وجه سوم، افزایش دقت و سرعت فرآیند پردازش دادههاست که به افزایش ارزش حجم مشخصی از داده میانجامد. هوش مصنوعی در سالهای اخیر به وجه سوم شتاب مضاعف داده است. پژوهش نگارنده روی ۱۵۰خردهفروش بزرگ آمریکا تخمین میزند که در سالهای اخیر به طور متوسط بیش از یکسوم سود شرکتها، ارزشافزوده داده مشتریان آنها بوده است.
براساس این تخمین، در بازه چهارساله ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۲ ارزشافزوده داده مشتریان، تنها در این ۱۵۰خردهفروش، به بیش از ۳۵۰میلیارد دلار به قیمت ثابت سال ۲۰۲۲ میرسد. برای درک بزرگی این عدد، کافی است بدانیم که میزان درآمدهای نفتی سالانه آمریکا یا عربستان در سال ۲۰۲۲، سال اوج درآمدهای نفتی، کمتر از این رقم بوده است. در جدول، میزان متوسط سالانه ارزشافزوده داده مشتریان را در هشت شرکت بزرگ صنعت خردهفروشی در آمریکا در واحد میلیارد دلار به قیمت ثابت سال ۲۰۲۲ ملاحظه میکنید. این پژوهش، اولین پژوهشی است که در یک بخش گسترده از اقتصاد، ارزش داده را تخمین میزند.
این پژوهش با ادغام داده کلیکهای اینترنتی حدود ۲۰۰میلیون کاربر جهانی و صورتهای مالی خردهفروشهای بزرگ آمریکایی، ابردادهای نوین ارائه میکند که علاوه بر شاخصهای متعارف مالی نظیر میزان فروش و سود، شاخصی از حجم داده مشتریان شرکتها مبتنی بر تعداد کل دقایق ویزیت وبسایتهای تجاری ارائه میکند. این پژوهش بر مبنای شواهد به دستآمده از ابرداده ساختهشده، مدلی اقتصادی را توسعه میدهد که در آن شرکتهای با قدرت انحصاری متشکل از سه دپارتمان تولید، فروش و تحلیل داده هستند.
دپارتمان فروش در تعامل با مشتریان، داده آنها را جمعآوری میکند، دپارتمان تحلیل داده، دادههای جدید را به انباره دادههای قبلی اضافه میکند و با بهرهگیری از فناوری اطلاعات، داده مشتریان را به اطلاعات تبدیل کرده و بر مبنای اطلاعات از ترجیحات مشتریان، طراحیهای شخصیسازیشده به دپارتمان تولید پیشنهاد میکند. ترکیب ابرداده ساختهشده و مدل توسعهداده شده این امکان را فراهم میآورد که تخمینی اولیه از ارزش دلاری داده مشتریان حاصل شود. بهعلاوه، این پژوهش نشان میدهد که افزایش ارزشافزوده داده مشتریان موجب افزایش سهم سود (سهم مالکان) از درآمد شرکت میشود. افزایش سهم مالکان در دهههای اخیر به کاهش سهم نیروی کار از درآمد شرکتها انجامیده است. ممکن است بپرسید، شرکتها چه اطلاعاتی از مشتریان دارند که چنین سود هنگفتی را برای آنها فراهم میآورد.
شرکت Target اذعان میکند که از طریق کوکیها رفتار مشتریان در بستر دیجیتال را رصد میکند و اطلاعاتی نظیر وسیله الکترونیک مورد استفاده، صفحات بازدیدشده، چگونگی رفتار کاربر در برخورد با عناصر مختلف در وبسایت و اپلیکیشن، مکان کاربر، آدرس آیپی و موارد متعدد دیگر را ذخیره میکند. بهعلاوه این دادهها را با اطلاعات به دستآمده از رفتار مشتری در خرید حضوری از شعب مختلف Target ترکیب میکند تا بتواند تجربهای شخصیسازیشده به مشتری ارائه دهد و ترجیحات وی را برآورده کند۲. شرکتها تنها به اطلاعاتی که بهطور مستقیم از کاربر به دست میآورند، اکتفا نمیکنند. برای مثال، شرکت Walgreens اطلاعات مشتریان در بلاگها و شبکههای اجتماعی را نیز رصد کرده و از این دادهها در کنار دادههای داخلی استفاده میکند تا بتواند محصولاتی را به کاربران پیشنهاد دهد که برای آنها جذابتر باشد۳.
روشن است که چنین اطلاعات زیاد و دقیقی به شرکتها این امکان را میدهد که سلایق مشتریان را بهخوبی شناسایی کنند؛ چه سلایق رایج در جامعه برای انتخاب صحیح محصولات و طرحهای تولیدی و چه سلایق تکتک مشتریان برای معرفی محصول مناسب به هر فرد. از سوی دیگر، مشتریان نیز از دو جهت منتفع میشوند: جهت اول اینکه احتمال تولید و عرضه محصولات موردنیاز آنها افزایش مییابد و جهت دوم اینکه هزینه کمتری برای جستوجوی محصول مورد علاقه خود صرف میکنند.
با توجه به حجم عظیم سودآوری و نقش مثبت در جلب رضایت مشتری، کسبوکارها در دنیای مدرن باید نقش پراهمیت داده بهعنوان یک سرمایه کلیدی را درک کنند، بسترهایی را فراهم آورند که اطلاعات مشتریان با حفظ حریم شخصی بهدقت و با هزینه کم جمعآوری و ذخیره شوند. سپس باید با بهرهمندی از ابزارهای مناسب فناوری اطلاعات به تحلیل دادهها پرداخته، سلایق مشتریان را کشف کرده و بر این مبنا محصولات خود را شخصیسازی کنند. برای یک پلتفرم خرید آنلاین، محصول ارائهشده در واقع مکانیزم جستوجوی هوشمندی است که بتواند محصولات مورد علاقه مشتری را بهسرعت ارائه و هزینه جستوجو را برای مشتری به حداقل کاهش دهد. چنین شرایطی موجب ایجاد پایگاه مشتری وفادار برای شرکت میشود.
سیاستگذاران نیز نیاز دارند نقش روزافزون داده را درک کنند؛ چرا که با سه چالش اصلی روبهرو هستند. چالش اول، بحث حریم شخصی و تجارت داده است. آیا سیاستگذار باید اجازه تجارت داده میان شرکتها یا بین افراد و شرکتها را بدهد؟ از یکسو، اجازه تجارت داده موجب نقض هرچه بیشتر حریم شخصی مشتریان و شهروندان جامعه میشود و از سوی دیگر، عدماجازه تجارت داده باعث میشود که شرکتها داده محدودی از مشتریان داشته و در کشف سلیقه و رفع نیاز آنها کارآیی کمتری داشته باشند. به علاوه، این محدودیت موجب میشود که شرکتهای تازهوارد به علت عدمامکان کشف سلایق افراد، در مقابل شرکتهایی همچون آمازون در موقعیت تضعیفشده قرار گیرند؛ درنتیجه انحصار در بازار بیشتر و پویایی کمتر شود.
چالش دوم، پیادهسازی قوانین ضدانحصار است. همانطور که بحث شد، شرکتهایی که داده بیشتری از مشتریان دارند، سلایق آنها را بهتر تشخیص میدهند و مشتریان وفادار پیدا میکنند. این امتیاز به آن شرکتها اجازه میدهد که قیمت بیشتری از مشتریان در مقایسه با رقبا طلب کنند. تفاوت قیمت نشاندهنده قدرت انحصاری است که باید دولت با آن مبارزه کند یا نشاندهنده پاداش تاریخچه شرکت در تعامل با مشتریان و فروش به آنهاست؟ نداشتن درک درست از نقش داده، میتواند به سیاستگذاری سوگیرانه علیه یا له شرکتهای بزرگ منجر شود.
چالش سوم زمانی پدید میآید که شرکتها از داده مشتریان برای نفع سیاسی و اثرگذاری در مواقع انتخاباتی بهره گیرند؛ موضوعی که در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در دو دوره قبلی چالشبرانگیز شد. در نهایت باید توجه کرد که سوال محوری در ارتباط با هر سه چالش، موضوع مالکیت داده است. مالکیت با مشتری است که داده از رفتار او جمعآوری شده، با شرکت که بستر جمعآوری و ذخیرهسازی داده را فراهم کرده و برای آن هزینه میدهد یا با عموم جامعه و دولت؟
به طور خلاصه ما در عصری زندگی میکنیم که داده، یک سرمایه کلیدی است. همانطور که در اقتصاد کشاورزی و صنعتی به ترتیب زمینداران و مالکان سرمایههای نفتی، از بازیگران کلیدی جامعه بودند، در اقتصاد دیجیتال صاحبان دادهها نقشی کلیدی در روابط اقتصادی و اجتماعی دارند. از اینرو کسبوکارها با تحول دیجیتال و سیاستگذاران با بازنگری در سیاستها و قوانین باید نقش داده را بپذیرند و بهعنوان عنصر محوری وارد تصمیمگیریهای خود کنند.
🔻روزنامه کیهان
📍 از طوفانالاقصی تا عملیات تروریستی کرمان!
✍️ دکتر محمدحسین محترم
۱-قبلا به استناد دهها مدرک مستند و قرائن و شواهد موجود درخصوص ناتوانی آمریکا و اسرائیل گفته بودیم که بعداز ناتوانی در نابودی جمهوری اسلامی به عنوان محور مقاومت به سراغ کشورهای سوریه و عراق در خط مقدم مقاومت رفتند، اما پس از اینکه سردار شهید سلیمانی شکست و پایان داعش را در این دو کشور اعلام کرد، سودای نابودی یک گروه مقاومت را در سر پروراندند. پس از ناتوانی از نابودی حزبالله نیز به سناریوی نابودی یک گروه کوچکتر یعنی انصارالله یمن رسیدند و پس از ناتوانی، خواستند انتقام تمام شکستهای خود را از حماس بگیرند، اما اکنون پس از ناتوانی در مقابله با گروههای مقاومت در میدان نبرد، به حملات حقارتآمیز کور و ترورهای بزدلانه موردی رسیدهاند! بررسی همین روند برای اثبات ناتوانی و افول قدرت آمریکا کافی است تا به این نتیجه منطقی برسیم که جمهوری اسلامی قدرتمندتر از گذشته در صحنه حاضر است و گروههای مقاومت قویتر از قبل ایستادهاند و از دل این حوادث گروههای قوی دیگری متولد میشود. این یعنی روند مستمر و پایدار «انتقام سختِ استراتژیک» که همچنان ادامه خواهد داشت. وقتی سخنگوی کاخ سفید رسما اعلام میکند «نتوانستیم در میدان نبرد تهدید حماس را نابود کنیم» و در میدان افکار عمومی هم تفکر مقاومت به عنوان تنها سلاح در مقابل اسرائیل و آمریکا مشروع شناخته میشود، چنین اقدامات تروریستی را باید نتیجه «شکست در غزه» و «شکست در دریا» و نشانه ناتوانی در نابودی حماس و ناتوانی در اقدام دریایی دانست. وقتی یک گربه در یک محوطه کوچک خود را در وضعیتی ببیند که راه فراری ندارد ممکن است به صورت آدم یک چنگی هم بیندازد! آیا این نشانه پیروزی و قوی بودن گربه است؟ این اقدامات تروریستی آمریکا و اسرائیل در کرمان و عراق و لبنان هم دقیقا همین مصداق چنگ انداختن یک گربه است. آنان در وضعیت بغرنجی از نظر نظامی و سیاسی- رسانهای قرار گرفتهاند که نه راه پیش دارند و نه راه پس.
۲-همین که فضاسازی میکنند «کی بود؟ ما نبودیم!»، یعنی به قول معروف ضمیر مرجع خود را پیدا کرده است. اولا عاملان حادثه انفجار در مزار شهید سلیمانی را باید همان کسانی دانست که شخص سلیمانی را ترور کردند و همان کسانی هستند که در زمان حیات شهید سلیمانی از او در امان نبودند و از روز شهادتش تا به امروز نیز از ضربات یارانش در امان نیستند. ثانیا صراحت در انکار نقش آمریکا و اسرائیل در حادثه تروریستی کرمان ناشی از ترس از «پاسخ سختی باذن الله!» و واکنش مستقیم و یا غیرمستقیم ایران است. ثالثا روزنامه گاردین خواسته و یا ناخواسته خط خبری انکار رسانههای غربی-عبری را به باد هوا داد و با بیان اینکه «چنین حملاتی در ایران مرسوم و رایج نیست»، این سؤال را مطرح میکند «آیا این حمله به کارگردانی اسرائیل انجام شده است؟» گاردین در پاسخ به این سؤال خود تاکید کرده است، «اسرائیل از گذشته در ترورهای هدفمند دانشمندان هستهای و عملیات در ایران تخصص دارد». فرانس ۲۴ هم نوشت «در حالی که اسرائیل حملاتی در ایران بر سر برنامه هستهای این کشور انجام داده، ترورهای هدفمند را نیز در پیش گرفته است»! و اسکات بنت افسر سابق ارتش آمریکا تصریح میکند «هیچ تردیدی ندارم که اسرائیل پشت حادثه کرمان است و غافلگیر نشدم که گردن نمیگیرند»!. رابعا نکته مهمتر اینکه وقتی سخنگوی وزارت خارجه آمریکا ادعا میکند «ادعای دست داشتن آمریکا و اسرائیل مسخره است»، خبرنگار حاضر در کنفرانس خبری او میگوید
«با توجه به سابقه عملکرد و اقدامات آمریکا در ایران چرا باید مسخره باشد؟ از کودتا علیه دکتر مصدق تا ساقط کردن هواپیمای مسافربری ایران و تا ترور قاسم سلیمانی که به انجام این اقدامات تروریستی هم افتخار کردید»! خامسا در دو هفته گذشته بارها خود اسرائیلیها اعلام کرده بودند که وارد فاز بعدی یعنی ترور سران مقاومت و گوشمالی دادن به ایران میشویم. سادسا همزمانی حادثه تروریستی کرمان با شهادت العاروری در حملات به لبنان و همچنین حمله به مقر حشدالشعبی عراق و... همگی واکنش مستاصلانه رژیم صهیونیستی و آمریکا به عملیاتالاقصی و مقاومت ۹۰ روزه در غزه، و واکنشی عاجزانه به «شکستهای ترمیمناپذیر» و «تهدیدات روزافزونِ غیرقابل تحمل و غیرقابل تصور» است. سابعا بیانیه داعش را هر چند باید انحرافی دانست اما به نوعی اذعان به این نکته بسیار مهم است که «مغزهای مفسد و شرارتزا» پشت پرده این حادثه تروریستی همان مغزهای فاسد به وجود آوردنده داعش هستند که خودشان بارها به ایجاد داعش توسط دولت آمریکا اذعان کردهاند و «دستهای آلوده به خون بیگناهان» همان جرثومههای دستساز آمریکا و اسرائیل هستند که نتانیاهو در بیمارستان به عیادتشان میرفت. لذا هدف قرار دادن زائران مزار حاج قاسم پاسخی از سوی سه دشمن مشترک مکتب شهید سلیمانی یعنی آمریکا و اسرائیل و داعش به پیامدهای مبارزه گسترده و استمراریافته حاج قاسم با این مغزهای مفسده زا و دستهای آلوده است.
۳- اما مواضع سیاسی و رسانهای اسرائیلیها نشاندهنده درستی سیاست هوشمندانه جمهوری اسلامی در دور نگه داشتن جغرافیای ایران از صحنه نبرد همهجانبه در منطقه و «صبر استراتژیک هوشمندانه» است، حکیمانهترین تصمیمی که محور مقاومت اتخاذ کرده است. این ناشی از درک درست وضعیت میدان نبرد و فضای سیاسی–رسانهای دنیا و علم از نوع مطالبه افکارعمومی و سطح و میزان آن است. به همین دلیل تصمیم سازان محور مقاومت تحت تاثیر احساسات و فضاسازیهای رسانهای قرار نمیگیرند و دچار اشتباه محاسباتی و اشتباه جبرانناپذیری نمیشوند. البته نمونههای عینی این سیاست پایدار و بدون تناقض جمهوری اسلامی در گذشته نیز نمود پیدا کرده است. عدم ورود به جنگ با طالبان در پی حادثه تروریستی مزارشریف و عدم ورود به جنگ صدام علیه کویت و تجاوز آمریکا در جنگ اول خلیجفارس و... از جمله این موارد است که در اولی منجر به خروج خفتبار آمریکا از افغانستان و در دومی منجر به خروج از خلیجفارس شد. سیاست هوشمندانه محور مقاومت دو انتقام را پیگیری میکند. یک انتقام راهبردی یعنی «تهدید غیرقابل تحمل» اخراج آمریکا از منطقه که بعداز شهادت
حاج قاسم اتفاقات مهمی در این سطح رخ داده است. دو انتقام تاکتیکی که کشته شدن دهها ژنرال اسرائیلی در عملیات طوفانالاقصی در میدان نبرد و حتی در اتاق خوابشان و همچنین زندگی همراه با ترس و وحشت امثال پمپئو
و برایان هوک در حلقه تنگ محافظین به دلیل آنچه که وزارت خارجه آمریکا آن را «تهدید جدی و معتبر» و البته «غیرقابل تحمل» از سوی گروههای مقاومت در جهان خوانده، به دنبال داشته است، همچون زندگی سلمان رشدی مرتد. لذا باید به این نکته توجه داشت که انتقام تاکتیکی نباید بر انتقام راهبردی سایه بیندازد و یا در تحقق آن خللی ایجاد کند. دشمن با تنشزایی به دنبال تهدیدزایی و خنثیسازی انتقام راهبردی است، اما جمهوری اسلامی از دل تنشآفرینیهای تاکتیکی آمریکا به دنبال تهدیدزدایی برای فراهمکردن زمینه سیاست انتقام راهبردی است و به دنبال انتقام تاکتیکی کور و بدون برنامه و در زمان و مکان نامناسب نیست. در حالی که ایران توانسته به خوبی میدان نبرد را مدیریت کند، یکی از اهداف این حمله تروریستی تلاش ناامیدانهای برای وارد کردن ایران به جنگ مستقیم است که اسرائیل بتواند اجماع جهانی افکارعمومی علیه خود را تحتالشعاع قرار دهد. لذا سیاست صبر استراتژیک هوشمندانه در کنار کمک و تجهیز بیش از پیشِ متحدان و گروههای مقاومت در منطقه بهترین راهبردی است که موجب خواهد شد هم انتقام راهبردی و هم انتقام تاکتیکی به خوبی به اهداف خود برسد و هم موجب خواهد شد اسرائیل و آمریکا آرزوی آسیب زدن به زیرساختهای هستهای و اقتصادی و نظامی و موشکی و از همه مهمتر از بین بردن امنیت و آسایش ملت ایران را به گور ببرند.
۴- بررسی میزان خسارتهای همهجانبه نظامی و سیاسی و اقتصادی و رسانهای و روانی از فرار صهیونیستها تا بحرانهای سیاسی و جنگ داخلی و خسارات اقتصادی و مختل شدن تجارت دریایی و تا تلفات سنگین نظامی و کشته و زخمی شدن صدها اسرائیلی بخصوص برخی از ژنرالهای این رژیم و همچنین بسیج فشار افکارعمومی دنیا علیه آمریکا و اسرائیل در جنگ
سه ماهه بدون دستاورد، و پیامدهای آن بر کشورهای غربی و... افکارعمومی را به این نتیجه میرساند که ارزش امنیتی-سیاسی حادثه تروریستی کرمان در مقایسه با عملیات طوفانالاقصی و پیامدهای آن چقدر ناچیز است.
۵- فاز ترور و عملیات تروریستی آمریکا و اسرائیل هدفی جز تحریک عواطف مردم منطقه برای رو در رو قراردادن آنها در مقابل سیاستهای جبهه مقاومت ندارد. اما مردم عجیب و غریبی داریم! به ساعت نکشیده زوار مزار شهید سلیمانی و کرمانیها در حالی که شاهد شهادت حدود نود نفر از هموطنان بودند، حرکت خود را در آن مسیر نورانی متوقف نکردند و در روز تشییع باشکوه شهدا در عمل با صدای بلند فریاد زدند: چیزی تغییر نکرده، مسیر و هدف همان مسیر و هدف شهید سلیمانی است! کجای دنیا سراغ دارید مردم به خاطر هدفشان این چنین در صحنه یک حادثه تروریستی باقی بمانند! لذا امروز هم آنکه دارد میجنگد، شهید سلیمانی است! و جنایتکاران سنگدل منتظر «پاسخ سختی» از ناحیه سلیمانیِ شهید، شهید قدس باشند، باذن الله!.
🔻روزنامه اطلاعات
📍 محور آمریکا، اسرائیل و داعش
✍️ جمیله کدیور
داعش مسئولیت حمله تروریستی روز چهارشنبه ۱۳دی ماه کرمان را در مراسم چهارمین سالگرد شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی برعهده گرفته است. آنچه در کرمان رخ داد و منجر به شهادت دهها نفر از هموطنان شد، باید در تصویری بزرگتر از کرمان و ایران دید. بدون شک این حادثه تروریستی را نمی توان و نباید بدون در نظر گرفتن بستر و عقبه آن و بی توجه به اتفاقات محیط پیرامونی و کشتار و ترورهای انجام شده قبل و بعد از این حادثه در چند کشور منطقه در طی سه ماه گذشته، به ویژه از اتفاقات زیر منفک دانست :
نخست: از ۷اکتبر تا به امروز، به بهانه مبارزه برای نابودی حماس بیش از ۲۲۰۰۰نفر از مردم غزه توسط اسرائیل کشته شده اند. برنامه ها برای وادار کردن فلسطینیان به کوچ از سرزمین خود به صراحت توسط مقامات صهیونیستی بارها مورد اذعان واقع شده است. بسیاری ازاهالی غزه و خانواده هایشان از جمله خبرنگاران و پزشکان بدون آنکه نسبتی با حماس و کتائب قسام داشته باشند، به طور محاسبه شده و هدفمند در معرض اقدامات تروریستی اسرائیل قرار گرفته و ترور شده اند.
دوم: اسرائیل در ۲۵دسامبر (چهارم دی ماه) در جریان حمله موشکی به سوریه، سید رضی موسوی، مستشار نظامی ایران، مسئول پشتیبانی جبهه مقاومت و از همرزمان سردار سلیمانی را به شهادت رساند. موسوی نقش مهمی در مقاومت در سوریه و در مقابل گروههای تکفیری به ویژه داعش در دوران جنگ داخلی سوریه داشت .
سوم: صالح العاروری، معاون رئیس دفتر سیاسی حماس، دو فرمانده گردان های قسام و نیز چهار عضو حماس در حمله هوایی اسرائیل به جنوب بیروت در دوم ژانویه (۱۲دی ماه) به شهادت رسیدند. العاروری ازچهره های شاخص حماس بود و با ایران مناسبات خوبی داشت. از العاروری به عنوان مغز متفکر مقاومت فلسطین در کرانه باختری یاد می شد. ناتوانی اسرائیل در نابودی حماس و فرماندهانش در داخل سرزمین های اشغالی، این رژیم را به ترور فرماندهان حماس در خارج از فلسطین اشغالی وا داشته است. پیش ازعملیات ۷اکتبر و قبل از شهادت العاروری، دهها رهبر حماس و جهاد اسلامی و سایر گروههای فلسطینی در داخل و خارج
سرزمین های اشغالی توسط اسرائیل ترور شده اند.
چهارم: عملیات تروریستی داعش در کرمان دههاشهید و شمارزیادی مجروح برجای گذاشت. «عمر الموحد» و «سیف الله المجاهد» دو عامل انتحاری داعش بودند که با استفاده از کمربندهای انفجاری مراسم سالگرد حاج قاسم را به خاک و
خون کشیدند. داعش در اقدامات تروریستی گذشته خود در ایران زمان ها و مکان های مهم و مورد احترام مردم را برای انجام عملیات خود انتخاب کرده بود. از حمله به مرقد امام خمینی (ره) و مجلس شورای اسلامی گرفته تا حمله به مراسم رژه نظامی نیروهای مسلح به مناسبت آغاز هفته دفاع مقدس در اهواز و حرم شاهچراغ (ع) در شیراز.
پنجم: مقر مربوط به تیپ ۱۲الحشد الشعبی (جنبش نجباء) روز پنجشنبه ۱۴دی ماه در بغداد هدف حمله پهپادی قرار گرفت. در این حمله «حاج ابو تقوی السعیدی» معاون فرماندهی عملیات الحشد الشعبی در بغداد و فرمانده تیپ ۱۲این گروه و دستیارش به شهادت رسیدند. آمریکا مسئولیت حمله به الحشد الشعبی را در بغداد بر عهده گرفت. پیش از این نیز پهپاد متعلق به نیروهای ائتلاف بین الملللی مقر الحشد الشعبی در شرق بغداد را هدف گرفته بود.
اتفاقات فوق را که کنار یکدیگر قرار می دهیم، اولین نکته ای که به ذهن خطور می کند تلاش گسترده برخی کشورها و عوامل آنها برای گسترش تنش و التهاب در منطقه است. گذشته از جنایت های اسرائیل در غزه و کشتار مردم بی گناه و تخریب گسترده این منطقه، حملات آمریکا و اسرائیل به لبنان، سوریه و عراق و انجام عملیات تروریستی اخیر عملا تجاوز آشکار و نقض حاکمیت این کشورها و عبور از خطوط قرمز و زیر پا گذاشتن قوانین بین المللی بدون هر گونه مجازات یا برخوردی بوده است. طی سه ماه گذشته، نه فقط مخالفت آمریکا با آتش بس در غزه بلکه تلاش های اسرائیل برای تحریک ایران و متحدین منطقه ایش برای استمرار و توسعه جنگ از غزه به کشورهای دیگر منطقه و وارد کردن مستقیم ایران و سایر کشورها و نیروهای محور مقاومت به جنگ در جریان است.
گذشته از اقدامات آمریکا و اسرائیل در تشدید تنش و جنگ در منطقه، سیاست و استراتژی داعش هم چه زمانی که خلافت خودخوانده اش را رسما اعلام کرد و چه بعد از پایان دوران خلافت داعش در سرزمین های عراق و سوریه همواره بهره گیری از شرایط و فضاهای پر تنش سیاسی برای قرار گرفتن در معرض دید همگان و در صدر اخبار رسانه ها با استفاده از حربه « ترور» بوده است و چه زمانی بهتر از ایامی که از یک سو فضای منطقه متاثر از جنایت های اسرائیل ملتهب است و از سوی دیگر سالگرد حاج قاسم، نماد محور مقاومت مقابل اسرائیل و پرچمدار مبارزه با داعش و فروپاشی خلافتش در عراق و سوریه است؟
آمریکا و اسرائیل هر زمان نیاز دیده اند، از داعش به عنوان ابزار خود در منطقه استفاده کرده اند. مثلا نیروهای داعش به منظور حمله به نیروهای امنیتی عراق، توسط بالگردهای آمریکایی از سوریه به عراق جابجا شده اند یا به گفته مقامات عراقی، برخی تسلیحات کشف شده از داعش، سلاح های اسرائیلی بوده است. گزارش سازمان ملل در سال ۲۰۱۴از ارتباط منظم و نزدیک ارتش اسرائیل با شورشیان سوری از جمله داعش حکایت دارد . این گزارش از اعزام و مداوای نیروهای مجروح داعشی و دیگر شورشیان مخالف اسد در ۴بیمارستان اسرائیل پرده برداشته، اشاره به بیانیه فعالان دوروز می کند که اسرائیل را متهم به حمایت از نیروهای افراطی سنی همچون داعش کرده، همچنین از تحویل صندوق هایی از طرف اسرائیل به شورشیان سوری گزارش کرده است.
ترور قاسم سلیمانی توسط «آمریکا»، ترور همکاران و همرزمان و همفکران سلیمانی در سوریه، لبنان و عراق توسط «اسرائیل» و ترور هموطنان ایرانی در سالگرد سلیمانی در کرمان توسط «داعش» یک پیام مشخص دارد: نه فقط شیوه آمریکا، اسرائیل و داعش در رابطه با محور مقاومت و نمادهایش یکی است و آن استفاده از ابزار «ترور» است، بلکه هر آنچه نشانه ای ازسردار سلیمانی و اندیشه و خاطره او و روح مقاومت دارد، مورد کینه و دشمنی محور آمریکا، اسرائیل و داعش است که باید نابود شود.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 دادوستد رای با معیشت بالاتر
✍️ محمدصادق جنانصفت
نهادهای مستقر و حاکم در نظام جمهوری اسلامی نیاز گسترده و ژرف خود را به کسانی که از حق رای برای دادن رای به کاندیداهای نهایی در انتخابات اسفند برخوردار هستند آشکار کردهاند. این نیاز به پای صندوقهای رای آمدن به اندازهای است که گفته میشود برخی از سختگیریها برای رقابتیتر شدن انتخابات پیامدهایی داشته است.
روند سختگیریها البته پس از آن اجرایی شد که چهرههای نامدار جناح مقابل جناح حاکم با آگاهی از اینکه صلاحیت آنها احراز نخواهد شد برای انتخابات ثبتنام نکردند.
با این همه هنوز تنور انتخابات در میان شهروندان داغ نشده و پیشرانههای افزایش مشارکت در جای خود ایستاده و موتورها روشن نشدهاند.
شاید کاهش سختگیریها و پس گرفتن ردصلاحیتها برای شماری از چهرهها بتواند تمایل را برای رفتن به پای صندوق رای بیشتر کند، اما هنوز نگرانیها پابرجاست. آشتی دادن شهروندان با نهاد انتخابات که در دو انتخابات آخر دلسردکننده بود نیازمند برداشتن گامهای بلندتری است. بیشترین انتظار شهروندان این است که آیا مجلس دوازدهم میتواند با ارائه طرحهایی در این نهاد و وادار کردن دولت به ارائه لایحههایی روزگار تلخ معیشتی را از بدتر شدن نجات دهد. شهروندان از اعضای مجلس آینده انتظار دارند رزق و روزی آنها را بهبود بخشد و آنها را از هیولای تورم دور نگه دارد.
آیا کاندیداهای نهایی در قالب جبهه و حزب و ائتلافها و نیز به صورت فردی میتوانند در جریان مبارزه انتخاباتی این انتظار بحق شهروندان را در شعارهایشان بازتاب دهند.
واقعیت این است که شهروندان ایرانی با استفاده از تحلیلها و خبرها و گزارشهای غیررسمی و حتی نیمهرسمی به این نتیجه رسیدهاند که ادامه رژیم تحریمها از سوی غرب به ویژه آمریکا موتور اصلی در عقب راندن سطح رفاه مادی شهروندان است و از کاندیداها انتظار دارند به طور مستقیم و بدون لکنت زبان در اینباره حرف بزنند. شهروندان ایرانی به چشم دیدند و میبینند در حالی که مجلس یازدهم خود را انقلابی میداند و دولت سیزدهم که خود را دولت مردمی میداند و خاستگاه هر دو نهاد جریان اصولگرایی است نتوانستهاند بدون حذف تحریمهای غرب وضعیت تورم و رشد اقتصادی را در مسیر کارآمدی قرار دهند و حالا انتظار دارند در این مسیر قانونهای ویژه تهیه و تصویب شود.
از سوی دیگر میلیونها کارمند و کارگر ایرانی که بخش اصلی جامعه دارندگان حق رای هستند دیدند که در سال ۱۴۰۲ چگونه دولت مردمی و مجلس انقلابی مزد و حقوق آنها را نصف تورم تعیین و اجرا کردند و این روزها میشنوند باز هم قرار است ترفند پارسال در تثبیت حقوق و مزد در اندازه نصف تورم امسال تعیین شود. آیا مجلس آینده و همین مجلس که بخش اصلی آنها دوباره کاندیدا شدهاند، میتوانند مزد و حقوقهای میلیونها کارگر و کارمند و بازنشسته را دستکم به اندازه تورم ۱۴۰۲ تعیین کنند؟ دارندگان حق رای در ایران هوشیار شدهاند و در ازای استفاده از حق خود انتظار دارند وضعیتی بهتر را تجربه کنند.
🔻روزنامه اعتماد
📍 ردصلاحیت و مشارکت
✍️ عباس عبدی
اخیرا دیدم که یکی از مسوولان کشور در جلسهای با استناد به نظرسنجی ایسپا، اظهار داشته که فقط ۱/۷ درصد مردم به علت ردصلاحیتها از شرکت در انتخابات پرهیز دارند و رای نخواهند داد. در واقع ایشان خواستهاند که نتیجه بگیرند ردصلاحیتها اهمیت چندانی در میزان مشارکت ندارد. در این باره میتوان به چند نکته مهم اشاره کرد. اول از همه چرا گزارش نظرسنجی مزبور بهطور کامل منتشر نشده است؟! از جمله پاسخ مردم به همین پرسش تا بدانیم آن ۹۸/۳ درصد بقیه چرا از مشارکت در انتخابات امتناع کردهاند؟ این معنای خوبی ندارد که پاسخ به یک جزو کوچک از یک پرسش نظرسنجی از سوی یک مقام حکومتی در یک جلسه مطرح شود...
ولی کل آن پرسش و پاسخهای داده شده و مجموعه نتایج آن نظرسنجی و نظرسنجیهای دیگر محرمانه تلقی شود و در اختیار افکار عمومی که از خودشان سوال شده، قرار نگیرد. آیا همین رفتار نشانه کافی از وجود مشکلات مهمتری در جریان مشارکت انتخاباتی و مسائل مرتبط با آن نیست؟ مشکلاتی که هیچ علاقهای به طرح آنها ندارند.
نکته دوم در ردصلاحیتها این است که نمیتوان آن را فقط با عدد و رقم بیان کرد. اگر در حوزهای ۵۰ نفر نامزد شوند، ولی برداشت جامعه چنین باشد که اینها قادر به نمایندگی افکار و مطالبات مردم نیستند، در این صورت، حتی اگر یک نفر هم ردصلاحیت نشود، رغبتی برای حضور انتخاباتی ایجاد نخواهد کرد. اصولا ۵۰ نفر نامزد برای یک حوزه با یک نماینده، خودش نشانهای از وضعیت نادرست انتخابات است. پس شرکت و عدم شرکت را باید در چارچوبهای مهمتری دید که ردصلاحیتها یکی از عوامل آن است.
نکته سوم، موضوع اصلی مورد نظر این یادداشت است، امیدوارم که به آن دقت شود. مساله مردم رای دادن به آقا یا خانم الف یا ب نیست. مساله مردم حل مسائل آنان است. حتی اگر حکومت بتواند بدون انتخابات هم مشکلات جامعه را حل کند، مردم رضایت خواهند داشت. البته که چنین کاری حداقل در میانمدت شدنی نیست. پس مساله مردم عادی حل مشکلات آنان و بهبود وضعشان است. بنابراین هنگامی که میبینند انتخابات نه تنها تحولی رو به جلو ایجاد نمیکند، بلکه در مسیر معکوس هم حرکت میکند، در نتیجه مأیوس از شرکت در آن میشوند. اگر ایشان، پاسخهای دیگری را هم که به این پرسش داده شده بود، هم منتشر میکرد، معلوم میشد که اغلب پاسخها معطوف به ناکارآمدی نهاد برآمده از انتخابات است. مردم حوصله و حتی شرایط و صلاحیت یا وظیفه تحلیلهای ریشهای را ندارند. برای مثال اگر یک فوتبالیست به دلایلی نتواند گل بزند، دیگر کسی او را به بازی نخواهد گرفت. شاید افت او علل موقتی و خاصی دارد که مردم نمیدانند. در حالی که نخبگان سیاسی میکوشند که علت این ناتوانی گلزنی او را تشخیص دهند و آن را برطرف کنند. انتخابات هم همین طور است. مردم به این علت که مجلس برآمده از انتخابات گذشته، نتیجهبخش نیست در آن شرکت نمیکنند. در حالی که نخبگان سیاسی یک گام جلوتر و به فرآیند شکلگیری این نهاد که منجر به ناکارآمدی آن شده است، توجه میکنند. اگر رقابت کامل و معنادار در انتخابات نباشد و عدهای افراد ضعیف و ناتوان یا حتی دارای مشکل فقط به دلیل ردصلاحیت افراد حزبی و توانمند و دارای برنامه وارد مجلس شوند، نتیجه همین خواهد شد که میبینیم. یک ویدیو دیدم که رییس یکی از مهمترین کمیسیونهای مجلس که میگویند دو مدرک دکترا هم دارد، در هنگام گفتوگو کلمات رایج مجلس یعنی طرح و لایحه را طحر و لاحیه تلفظ میکند. روشن است که این وضعیت محصول حذف نامزدهایی است که صلاحیتهای علمی و اخلاقی و سیاسی دارند. نخبگان به فرآیند و متغیر اصلی ایجادکننده این وضع از جمله ردصلاحیتها اشاره میکنند و مردم به نتیجه آنکه ناکارآمدی مجلس و حل نشدن مشکلاتشان است، میپردازند. به نظر میرسد که تاکید بر نتایج ملموس چنین انتخاباتی، حتی برای مسوولان نیز پذیرفتنیتر است. اکنون پرسش این است که آیا با ردصلاحیتها میتوانید مجلس کارآمد تشکیل دهید؟ خب! اگر میتوانستید که تا حالا کشور گل و بلبل شده بود. البته با کنار گذاشتن ردصلاحیتها نیز مسائل کشور به این راحتی حل نمیشود، ولی در هر حال این شرطی لازم برای عبور از این ماجراست.
🔻روزنامه شرق
📍 جنگ سیاه در تاریکی
✍️ کیومرث اشتریان
(پیشسخن: گاه مشاهده میشود که همکارانی در رسانهها نوشتارهای این ستون را با عنوانها و نامهایی بسیار متفاوت با منظور نویسنده منتشر میکنند. نامهایی که بیشتر برای نامداری و شهرآشوبی است و نه آگاهیرسانی به خلایق. نامگذاری برای آنچه منتشر میکنند حق طبیعی آنان است، اما نباید با محتوا مغایر باشد؛ این رسم امانتداری نیست).
و اما سخن امروز. آیا میتوان گفت که دستگاههای امنیتی خارجی پشت صحنه حادثه تروریستی کرمان هستند؟ در این نوشتار به بررسی ابعاد این ماجرا میپردازیم. این نوشتار را باید نه تحلیل بلکه شاید بیشتر حدس و گمانی استدلالی برشمرد؛ چراکه دسترسیهای ما اندک است و همواره از اطلاعات فعالیتهای سازمانهای امنیتی بیخبریم. گمانههای ما تلاشی است برای کشف سِرّی زِ سَر مویی. طبیعی هم هست. ماهیت این فعالیتها برای سالها مخفی و سِرّی باقی میماند. از پس سالها که دیگر نامحرمی برای محرمانگی اسناد باقی نمانده است، گوشههایی از ماجرا روشن میشود که نوشداروی پس از مرگ سهراب است. نکته دیگر آنکه ما نمیخواهیم درگیر احساسات جدلی بشویم تا از تیغِ تضاد، آلت برهان بسازیم و بیجهت وصلهای ناچسب را به دامان خارجیها بدوزیم. اما از استدلال بهره خواهیم برد تا احتمالات را بکاویم؛ بلکه پرده اسرار را اندکی کنار بزنیم. آنچه مدعای حدس استدلالی ماست، این است که نمیتوان پذیرفت دستگاههای امنیتی منطقهای و بهویژه موساد از چنین عملیاتی بیخبر بوده یا اینکه شاید مشوق آن نبوده باشند. به قول سعدی چون نظر کنی به رفتارش، «واجب است احتمال آزارش». مبانی استدلالی این مدعا در پی میآید.
۱- داعش حادثه تروریستی کرمان را با تأخیری معنادار پذیرفته است. این سازمان تروریستی در پی آن است تا انتقام مبارزات سردار قاسم سلیمانی را در سوریه و عراق از طرفدارانش «نیز» بگیرد و کمان دنائت بر مردم بیبضاعت برکشد. در این میان، اما مهم «تحلیل شبکه»ای از این موضوع است که میتواند چشماندازی دیگر نیز بگشاید. اگر از منظر سازوجهاز شبکه «لجستیکی» به فعالیتهای تروریستی بنگریم قضیه پیچیدهتر میشود: برای چنین اقداماتی نیاز به یک شبکه منطقهای وجود دارد. در چنین شبکهای شمار گستردهای از شبکه تأمین مالی، شبکه نقل و انتقال بانکی، شبکه ارتباطات انسانی و اشکال گوناگونی از شبکههای ارتباطی دیگر وجود دارد. داعش از چنین شبکهای برخوردار است. در چنین دامنهای از ارتباطات شبکهای حتما نشتی اطلاعات وجود دارد و نمیتوان باور کرد که سازمانهای امنیتی کهنهکاری همچون موساد و دیگر کشورهای منطقه از استراتژیها، تاکتیکها و عملیات گروههای تروریستی و شبکههای آنها بیخبر باشند.
۲- سازمانهای جاسوسی دولتی سازمانهایی باثبات در درون کشورها هستند. از این رو سیاستهای آنها حتی نسبت به سیاستهای ژئواستراتژیک کشورهای مربوطه باثباتتر و فرارژیمی است. حتی نیروی انسانی آنها باثباتتر است و از پسِ تغییر رژیمهای سیاسی همچنان در قدرت باقی میمانند. نمونههای آن در کشورهای همسایه ما یافت میشود. آقای پوتین یک مقام امنیتی شوروی سابق است. در آذربایجان و پاکستان و کشورهای حاشیه خلیج فارس و... به اشکال متفاوتی همین پدیده به چشم میآید. حتی نیروهای امنیتی کشورهای متخاصم نیز از نوعی هویت صنفی مشترک برخوردارند همچون دیپلماتها که «هوای» دیپلماتهای دیگر کشورها را دارند. گاه حتی انتخاب آنها حاصل توافقی بینالمللی است. نمیتوان انتخاب پرویز ثابتی را که از خانوادهای بهایی است، صرفا به دستگاه حاکمه شاهنشاهی نسبت داد و نقش اسرائیل و آمریکا که بنیان ساواک را پی ریختهاند در انتخاب او نادیده گرفت. به همین سان فرار او از ایران چند ماه پیش از پیروزی انقلاب را نمیتوان حاصل تصمیمات دستگاههای جاسوسی موساد و «سیآیاِی» ندانست.
در کشورهای غربی نیز سیاستهای اطلاعاتی-امنیتی و جاسوسی و ضدجاسوسی از ثبات فراحزبی برخوردار است. هیلاری کلینتون، وزیر خارجه پیشین آمریکا برای همکاری اطلاعاتی-امنیتی کشورش به سیاستهای مشترک حزب جمهوریخواه و حمایت کنگره دموکرات اشاره میکند و میگوید: «رئیسجمهور ریگان با تأیید کنگره که با دموکراتها راهبری میشد، به پشتیبانی از سازمان اطلاعاتی پاکستان و به استخدام مجاهدین و گسیل آنها به افغانستان پرداخت». ثبات نیروهای امنیتی تسلط آنها را بر چنین شبکههایی آسانتر میکند؛ اگر نگوییم که اساسا آنها ایجادکننده این گروههای تروریستیاند.
۳- گامی فراتر باید رفت. سازمانهای جاسوسی معمولا «پروکسی»ها یا واسطههای امنیتی-عملیاتی دارند. همچنان که دولتها «پروکسی»های اجتماعی-سیاسی دارند. این واسطهها یا نیروهای نیابتی عملیات سیاستهای امنیتی را پیش میبرند بدون آنکه درگیر پیامدهای آن از منظر حقوق بینالملل باشند؛ جنگ سیاه در تاریکی. گاه حتی دولتهای منتخب نیز از اقدامات سازمانهای جاسوسی خود بیاطلاعاند. از سوی دیگر، همکاریهای بینالمللی دستگاههای امنیتی یا به تعبیر روشنتر دیپلماسی اطلاعات-امنیتی را نباید دستکم گرفت. هیلاری کلینتون میگوید «کسانی که ما امروز با آنها در جنگیم ۲۰ سال پیش خودمان آنها را تأسیس کردیم. زمانی که درگیر جنگ سرد با شوروی سابق بودیم. اجازه دادیم که اسلام وهابی در افغانستان رشد کند. یک استدلال قوی وجود دارد که این سرمایهگذاری بدی نبوده است». در جای دیگر میگوید: «بگذارید منصف باشم؛ ما کمک به خلق چیزی کردیم که الان با آن در جنگیم... ما نمیخواستیم تا شوروی بر آسیای میانه مسلط شود پس تصمیم گرفتیم تا از طریق سازمان اطلاعاتی ارتش پاکستان و مجاهدین افغان با شوروی مبارزه کنیم». اگر چنین است باید به این باور برسیم که همکاری با چنین گروههای افراطی (و بلکه تأسیس آنها) در دستور کار روزمره دستگاههای امنیتی است و از آنها بهعنوان «پروکسی»های عملیاتی بهرهبرداری میکنند. به بیان دیگر حتی اگر داعش یا گروههای مشابه مسئولیت این عملیات را بر عهده بگیرند باز هم دامن اسرائیل و برخی دیگر از دستگاههای امنیتی منطقهای و بلکه بینالمللی پاک نخواهد شد. مجموعه نکات فوق این ظن را تقویت میکند که حمله تروریستی کرمان حداقل با سکوت یا با چراغ سبز دستگاههای امنیتی منطقهای-بینالمللی یا حتی تحریک آنان توسط این کشورها صورت گرفته باشد.
۴- دونالد ترامپ شخصیتی است که بخشی از فعالیتهای سیاسیاش را به بیرون از سیاستهای امنیتی حکومت آمریکا برد. او سِرّ مخفی دولت را که در زیر زبان داشت با سبکسریهایش آشکار کرد. اقدامات خارج از عرف سیاسی بالاخره کار دستش داد و در یک اقدام نادر او را رد صلاحیت کردند. یکی از این موارد افشای فعالیتهای آمریکا در ایجاد سازمانهای تروریستی بود. زبان ترامپ پرده درگاه سیاستِ آمریکایی را کنار زد. او در یک سخنرانی با تأکیدی چندباره کلینتون و اوباما (یعنی حکومت آمریکا) را بنیانگذار داعش معرفی کرد. هرچند پس از آن در اثر فشارها سعی کرد که از بار منفی سخنانش بکاهد اما حرفی بود که از درون رژیم سیاسی به بیرون پرتاب شد و کار یک افشاگری بزرگ را به انجام رساند. تأثیر این افشاگری حتی بیش از ایمیل مشهور هیلاری کلینتون و کمک ۲۵ میلیون دلاری عربستان به بنیاد کلینتون بود که از سوی ژولیان آسانژ به تأسیس داعش توسط آمریکا، قطر و عربستان تعبیر شد.
۵- از حیث انگیزهها هم روشن است که قصد موساد و اسرائیل برافروختن جنگی خاورمیانهای است. جنگهای سیاه در تاریکی برای بالابردن نقطه تحریک عمومی و آغازیدن جنگ توسط شماست. از این رو در درون، نباید اسیر احساسات شویم. ما نباید به جنگی که خواسته دشمنان ایران است تن در دهیم. کشاندن ایران به جنگ آرزوی اغلب همسایگان است. تنور هیجانی انتقام را داغ نکنیم که به نفع جنگافروزیهای اسرائیل است. وانگهی، کشتار آدمیان چیزی جز حقارت داعش و حامیانش نیست.
۶- نمیتوان از کشتار کرمان سخن گفت و از بازنمود فاشیسم-اپوزیسیون ایرانی سخن نگفت. در این حادثه و در رخدادهای مشابه کینه و نفرتی که از سوی شماری از ایرانیان در فضای مجازی دیده میشود، شگفتآور است. به جای محکومکردن این حمله تروریستی به حواشی میپردازند. از محکومکردن فعالیتهای سردار قاسم سلیمانی (و نه محکومکردن حمله تروریستی) تا بعضا اظهار خرسندی از فاجعه کرمان. این یک لایه خطرناک در میان ایرانیان داخل و خارج از کشور است؛ هرچند به شمار اندکاند و به شعار پرطنین. این کینه نهفته که در سینه اینان انباشته شده تشنه خون و فراهمکننده زمینه تشکیل گروهکهای تروریستی است. چنین رفتاری هیچ توجیه اخلاقی ندارد؛ چراکه «او به هر نیت خود مسخره ابلیس است، عاشق نطفه دیو و نره ابلیس است». اما نباید از نظر دور داشت تیرهای زهرآلودی که از تحقیر سفلگان یا مهاجرت سالیان بر روان رنجور اینان روان شده است، متهم اصلی در برآمدن چنین اپوزیسیونِ فاشیستی برخی جریانات در درون خود ماست.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 توسعه اشتغال با محرومیتزدایی
✍️ عبدالمجید شیخی
اصولا ۹۰ درصد فعالیتهای اقتصادی روستاها، در مشاغلی، چون کشاورزی خلاصه میشود. شاید یکی از این دلایل این باشد که بخش کشاورزی نیز با محرومیت مناطق روستایی عجین شده و توامان دچار بی توجهی دولت شده اند، لذا کم توجهی به روستا، یعنی کم توجهی به کشاورزی، در حالی که توسعه کشاورزی در ابعاد مختلف برای کشور بسیار لازم است.
لذا امیدواریم با توجه ویژهای که به مباحث محرومیت زدایی وجود دارد، شاهد رونق بیشتر در بخش کشاورزی و اهتمام دولت آینده به این بخش و مناطق روستایی باشیم. بی تردید رونق بخش کشاورزی مستلزم رونق گرفتن مناطق روستایی است و رونق مناطق روستایی، مستلزم رونق بخش کشاورزی است، اما رونق بخش کشاورزی، منحصر و محدود به بخش کشاورزی نیست، بلکه مستلزم استقرار زنجیرهای از فعالیت هاست.
بایستی سنگ بنای الگوی توسعه توأمان کشاورزی، روستایی، معدنی و صنعتی با محوریت روستاها در اطراف شهرها برای جذب جمعیت حاشیه نشین شهرها در دستور کار قرار دولت بعدی قرار بگیرد. تا به طور همزمان با یک تیر صد نشان بزنیم و دستاوردهای قابل توجهی برای اقتصاد کشور داشته باشیم. تحقق این امر خطیر مستلزم اعتقاد به اقتصاد اسلامی، اقتصاد مقاومتی، توانایی داخلی و اتکا به جوانان و اهلیت مبارزه با فساد، رانت خواری، مخالفت با قاچاق و واردات بی رویه، توجه به محرومین و مستضعفین و روستائیان و کشاورزان زحمتکش، اعتقاد به برقراری عدالت بین بخشی و منطقه ای، اعتقاد به شایسته سالاری و نصب مدیران جهادی با تقوا است که با عمل و کارنامه خود این موارد را نشان داده است.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست