🔻روزنامه تعادل
📍 دست در جیب مردم و تولید
✍️ حمیدرضا صالحی
پس از ارایه بودجه ۱۴۰۳کل کشور، افکار عمومی ایرانیان میخواهند بدانند، با این بودجه وضعیت کلی اقتصاد ایران در سال ۱۴۰۳ چگونه خواهد بود؟ یکی از مهمترین ابهامات بودجه اما رویکرد دولت در مالیاتستانی است. وضعیت درآمدی ایران در بودجه ۱۴۰۳ از بخش مالیات با رشد حدودا ۵۰درصدی مواجه شده است. در سالهای قبل ۷۰۰همت درآمدهای مالیاتی پیشبینی شده بود که که این عدد در سال آینده به ۱۱۲۲ همت میرسد. ممکن است برخی افراد عنوان کنند با توجه به اینکه ایران با تورم ۴۰درصدی مواجه است، به اندازه تورم باید درآمدهای مالیاتی هم افزایش یابد. اما در نهایت اگر ایران به دنبال یک اقصاد مولد است که وابستگی آن به درآمدهای نفتی هم کم باشد باید به سمت و سویی برود که مالیات به عاملی برای ایجاد رکود و به عاملی برای بازدارندگی مولدهای اقتصادی کشور بدل نشود. اما امروز میبینیم که دولت فشار اصلی مالیات را بر دوش تولید و کسب و کار کشور از یک طرف و اقشار حداقلبگیر انداخته است. حتی در بحث صادرات که کشور با افت صادراتی مواجه است، دولت دوباره در این بخش با افزایش مالیات فشار را بر صادرکنندگان بالا برده است. وقتی استراتژی توسعه کشور مبتنی بر رشد صادرات است، نباید به گونهای برنامهریزی شود که اقبال فعالان اقتصادی به صادرات کاهش یابد. در بودجه ۱۴۰۲ هم مالیات بر صادرات بسیار بالا در نظر گرفته شد روندی که در سال ۱۴۰۳ هم ادامه پیدا کرد. در بحث ارزش افزوده هم دولت قصد دارد ۹درصد مالیات بر ارزش افزوده را به ۱۰درصد بدل کند. این ۱درصد مالیات بر ارزش افزوده، حدود ۷۰همت فشار بیشتر روی مردم وارد میسازد و باعث تکانههای تورمی بیشتر میشود. افزایش مالیات بر ارزش افزوده، یعنی هر کالا و خدماتی که مردم دریافت کرده یا خریداری میکنند، با افزایش قیمت مواجه شود! طبیعی است این روند هزینههای زندگی خانوارها را بیشتر میکند. بنگاههایی که امروز وظیفه رونق کسب و کار را به عهده دارند، در واردات و صادرات نقش دارند، در تولید نقش دارند و... همگی شناسنامهدار هستند و باز درآمدهای مالیاتی دولت را به دوش میکشند، متاسفانه دولت چون به این بنگاهها دسترسی دارد، مالیات این گروهها و اصناف را مدام بیشتر میکند. این در حالی است که بسیاری از فعالیتهای سوداگرانه و دلالی در ایران بدون پرداخت مالیات، سودهای هنگفتی به جیب میزنند. دولت به جای اینکه از روشهای اقتصادی درست به درآمدزایی بزند و فرارهای مالیاتی را شناسایی کند، فشار را بر فعالان اقتصادی شناسنامهدار بیشتر میکند. دولت میتواند درآمدهای مورد نیاز خود را مثلا از طریق کوچکسازی دولت و فروش داراییهایش تامین کند. اما به جای این نوع اقدامات اقتصادی، فشار مالیاتی را بر تولید قرار داده است.
این روند باعث شده، بودجه ۱۴۰۳ بودجهای سازنده، پویا و کارآمد نباشد و تاثیر مثبتی بر بهبود شاخصهای اقتصادی کشور نگذارد. از سوی دیگر دولت میتواند با حل مشکل تحریمها و احیای برجام، ظرفیتهای درآمدی بیشتر برای خود تدارک ببیند. مثلا به دلیل تحریمها ایران ناچار است، تخفیفهای بیشتری به مشتریانش بدهد. این تخفیفها جدا از زیانهایی است که ایران به دلیل کاهش فروش نفت متحمل میشود. قبل از تحریمها، ایران حدودا ۲.۸میلیون بشکه نفت میفروخت که این روند امروز به زیر ۱.۵میلیون بشکه کاهش یافته است. البته طی روزهای اخیر خبر کاهش تخفیفهای نفتی ایران به چین بازخوردهای فراوانی در فضای عمومی کشور پیدا کرد. اعلام شد که ایران دیگر تخفیف خاصی برای فروش نفت خود نمیدهد و با قیمتهای روتین نفت خود را میفروشد. طبیعی است هر اندازه تنوع بیشتری در مشتریان نفت وجود داشته باشد، توانایی مانور بیشتری وجود خواهد داشت و نیازی به ارایه تخفیف وجود نخواهد داشت. ایران با توجه به مشکلات تحریمی خاص خود محدودیتهایی در فروش نفت داشت و چین به یک مشتری بالقوه ایران بدل شد. البته باید توجه داشت که ایران نمیتواند ناگهان همه تخفیفهای خود را لغو کند باید به صورت تدریجی این روند را طی کند. همین که ایران بتواند برای فروش نفت خود رقیبی برای چین بتراشد و بتواند تنوع بیشتری در سبد فروش نفت خود ایجاد کند یک قدم رو به جلو است. البته این نوع تخفیفها مختص دوران تحریمهاست و پس از پایان تحریمها دیگر ضرورتی برای اعمال تخفیف وجود ندارد.بنابراین دولت باید به فکر حل ریشهای مشکلات باشد.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 ایران و خاورمیانه آشوبزده
✍️ دکتر ابراهیم متقی
بحرانهای امنیتی خاورمیانه و جنوب غرب آسیا تاثیر خود را بر ناپایداریهای امنیتی ایران میگذارد. به هر میزان فضای اجتماعی و سیاسی خاورمیانه امنیتی شود، بحران گسترش مییابد.بحرانهای امنیتی خاورمیانه و جنوب غرب آسیا تاثیر خود را بر ناپایداریهای امنیتی ایران میگذارد. به هر میزان فضای اجتماعی و سیاسی خاورمیانه در مقیاس بیشتری ماهیت امنیتی پیدا کند، طبیعی است که در آن شرایط زمینه برای گسترش بحران بهوجود میآید.
ویژگی منطقه آشوبزده آن است که هرگونه بحران و ستیزش امنیتی از یک حوزه جغرافیایی به سایر عرصههای منطقهای منتقل خواهد شد. تصاعد بحران را باید در زمره نشانهها و اهدافی دانست که اسرائیل درصدد است از آن برای خشونتهای پرشدت و ستیزشهای منطقهای غیرقابل کنترل استفاده کند.
همانگونه که فضای امنیت منطقهای در روزهای آغازین ژانویه ۲۰۲۴ با نشانههایی از خشونت، ستیزش و اقدامات تهاجمی اسرائیل همراه شده، حوزه دیپلماتیک در روابط ایران و عربستان نیز ماهیت مبهم و غیرهمکاریجویانه پیدا کرده است.
هریک از مولفههای یادشده تاثیر خود را بر عرصه جغرافیایی و سیاست امنیتی بازیگران محیط همجوار گذاشته و این امر میتواند در زمره موضوعاتی محسوب شود که زمینه همکاریهای ناپایدار در روابط بازیگران منطقهای بهویژه ایران و عربستان را شکل دهد. بحرانهای منطقهای، ابتکار عمل دیپلماتیک بازیگران را به گونه مشهودی کاهش خواهد داد.
دیپلماسی در شرایط بحران و در منطقه آشوبزده؛ فرآیندی پیچیده، پرمخاطره و ابهامآمیز خواهد بود. در چنین شرایطی طبیعی بهنظر میرسد که برخی از سیاست امنیتی آمریکا و عربستان در برخورد با ایران مبتنی بر نشانههایی از کنش ابهامآمیز یا عدمهمکاری عملی برای حل موضوعات و مسائل اجتماعی، اقتصادی، امنیتی و راهبردی باشد.
همکاریهای دیپلماتیک در روابط بازیگران منطقهای تداوم یافته، اما گسترش بحران امنیتی تاثیر خود را بر روابط ایران و عربستان و تعلیق برنامه سفر حجاج گذاشته است. طبیعی است که این موضوع در فضای امنیت منطقهای تاثیرگذار بوده و امکان کاهش الگوهای همکاریجویانه در روابط کشورها را فراهم سازد. چنین الگوی رفتاری را میتوان در پیامهای سیاسی و امنیتی ایران و آمریکا در شرایط بحران منطقهای غزه و بازتولید منطقه آشوبزده مورد توجه قرار داد.
۱. اسرائیل و تصاعد بحران در فضای منطقه آشوبزده
در شرایط بحران و گسترش ناپایداریهای امنیتی در شرق مدیترانه و جنوب غرب آسیا، اسرائیل تلاش دارد زمینه تصاعد بحران در محیط منطقهای را بهوجود آورد. اقدامات نظامی و امنیتی اسرائیل در سوریه، لبنان و ایران را میتوان در زمره نشانههایی دانست که منطقه آشوبزده را رادیکالیزه کرده و زمینه تصاعد بحران در فضای پرتنش منطقه را اجتنابناپذیر میکند.
ایالاتمتحده تلاش دارد زمینهای برای مدیریت و کنترل بحران در محیط منطقهای بهوجود آید، اما تصاعد بحران از سوی بازیگران آشوبساز به وقفه و تردید در همکاریهای دیپلماتیک، اجتماعی و اقتصادی بازیگران منطقهای منجر شده است.
برخی از مقامات وزارت خارجه و امنیت ملی ایالاتمتحده از جمله «جیک سالیوان» به این موضوع اشاره دارند که آمریکا درصدد بهرهگیری از سازوکارهای دیپلماتیک برای مدیریت بحران منطقهای است، اما روندهای موجود بیانگر آن است که اسرائیل در تحقق اهداف خود برای «تصاعد بحران» بهموازات «وقفه در همکاریهای دیپلماتیک» بازیگران منطقهای موفق بوده است. اگرچه بسیاری از شواهد بیانگر این واقعیت است که دیپلماسی آمریکایی بهموازات اقدامات امنیتی آن کشور در محیط منطقهای همواره فعال بوده و از تحرک عملیاتی قابلتوجهی برخوردار بوده است.
در این روند، الگوی کنش تاکتیکی اسرائیل در جهت تصاعد بحران شکل گرفته و عامل موثری در آشوبزدگی کنش بازیگران منطقهای و حتی وقفه در ارتقای سطح همکاری بازیگرانی مانند ایران و عربستان محسوب میشود.
هرگاه بازیگران منطقهای درصدد تصاعد بحران در فضای امنیت آشوبزده برآیند، طبیعی بهنظر میرسد که سطح منازعات تشدید شده، همانگونه که سطح و الگوی کنش همکاریجویانه بازیگران در وضعیت وقفه، تردید و ابهام قرار میگیرد.
آمریکا تلاش دارد نشانهها و عوامل امنیت منطقهای خاورمیانه در شرایط ثبات و تعادل نسبی قرار گیرد، اما تاکنون اقدام عملی برای تحقق این اهداف انجام نشده است. واقعیت آن است که بسیاری از نشانهها و الگوی کنش بایدن، بلینکن و جیک سالیوان در ارتباط با ایران، بازیگران محور مقاومت و تحولات خاورمیانه مبتنی بر دوگانگی ابهامآمیز بوده است.
چنین رویکردی در انگاره سیاسی و راهبردی آمریکا نسبت به ایران، چالشهای اقتصادی و راهبردی قابلتوجهی به وجود آورده است. این روند پس از بحران غزه بهگونه مشهودی افزایش و تصاعد پیدا کرده است.
۲. ابهام در همکاریهای سازنده ایران و عربستان
هرگونه گسترش بحران منطقهای زمینه شکلگیری ابهام امنیتی در محیط منطقهای را بهوجود میآورد. بسیاری از مقامهای آمریکایی به این موضوع اشاره کردهاند که از سازوکارها و فرآیند مربوط به همکاریهای دیپلماتیک ایران و عربستان حمایت به عمل میآورند، اما اقدامات آنان در فرآیند جنگ غزه و بحران امنیتی خاورمیانه سبب تردید در فضای همکاریهای ایران و عربستان شده است. عربستان در شرایطی قرار دارد که تمایلی به گسترش بحران در محیط منطقهای نداشته و درنتیجه از سازوکارهای همکاریجویانه برای مدیریت بحران منطقهای بهره میگیرد.
بسیاری از نشانههای امنیت منطقهای مبتنی بر تداوم بحران است، اما سطح روابط ایران و عربستان در شرایطی قرار دارد که باید سطح همکاریهای دوجانبه و چندجانبه خود در فضای امنیت منطقهای را گسترش دهند.
تحقق اهداف دو کشور برای تنشزدایی منطقهای مربوط به شرایطی است که سطح همکاریهای آنان افزایش یافته و از همه مهمتر آنکه به قالبهای ادراکی نسبتا مشترکی در ارتباط با بحرانهای منطقهای بهویژه جنگ علیه شهروندان فلسطینی در غزه منجر شود.
وقفه در همکاریهای دوجانبه عربستان میتواند ابهامات جدیدی را در روابط دو کشور بهوجود آورد. محور اولیه سیاست منطقهای ایران در ارتباط با عربستان مبتنی بر سازوکارهای دیپلماتیک در جهت حداکثرسازی سطح همکاریهای اقتصادی، امنیتی و راهبردی است.
تحقق این امر نیازمند ابتکار سازنده برای عبور از بحران منطقهای موجود خواهد بود. تداوم تنشزدایی در روابط ایران و عربستان نیازمند ارتقای سطح همکاریهای آنان در موضوعات منطقهای است.
ایران و عربستان باید به این موضوع واقف باشند که هرگونه وقفه و ابهام در حوزه همکاریهای منطقه آنان، سطح تضادها را افزایش داده و آنان را در معرض شکل جدیدی از بحرانهای منطقهای قرار میدهد.
بحرانهای امنیتی عموما از قابلیت تسری برخوردار بوده و اسرائیل تلاش دارد زمینه جداسازی، تفرقه و ابهام در الگوی رفتاری کشورهای منطقهای از جمله ایران و عربستان را بهوجود آورد. واقعیت آن است که راهبرد منطقهای ایران نیز مبتنی بر همکاری سازنده با عربستان براساس ارتقا و بهینهسازی سطح روابط دیپلماتیک به موازات بازدارندگی در برابر اقدامات تهاجمی اسرائیل در محیط منطقهای و علیه کشورهای جهان اسلام بهویژه مقاومت فلسطین بوده است.
نتیجه
بحران امنیتی خاورمیانه، جنوب غرب آسیا و شرق مدیترانه تحتتاثیر سیاستهای امنیتی و اقدامات پرشدت اسرائیل قرار داشته است. اسرائیل تلاش دارد از سیاست اقدامات پرشدت برای کاهش قدرت مقاومت گروهها و شهروندان فلسطینی استفاده کند.
سیاست اسرائیل بر نشانههایی از تصاعد بحران برای محدودسازی قدرت ایران و گسترش درگیریها به سایر حوزههای اجتماعی و راهبردی متمرکز بوده است. این امر با ضرورتهای راهبردی سایر کشورهای منطقهای و قدرتهای بزرگ مغایرت دارد.
واقعیت آن است که هرگونه تصاعد بحران، چالشهای امنیتی بیشتری را برای ایران، آمریکا، اسرائیل و بسیاری دیگر از کشورهای خاورمیانه بهوجود میآورد. ضرورتهای عقلانیت راهبردی ایجاب میکند که سطح همکاریهای منطقهای در روابط ایران و عربستان افزایش یابد.
ارتقای سطح همکاریهای دوجانبه و چندجانبه ایران و عربستان را میتوان در زمره عواملی دانست که نهتنها زمینه لازم برای تنشزدایی در روابط دوجانبه را فراهم میسازد، بلکه امکان تحقق صلح منطقهای و آتشبس در فضای پرمناقشه غزه را نیز شکل میدهد.
سیاست امنیتی اسرائیل با اهداف راهبردی ایران، عربستان، ترکیه و ایالاتمتحده در تعارض قرار دارد. اگرچه آمریکا تمامی تلاش خود را برای حمایت از سیاست اقدامات پرشدت و تهاجم گسترده اسرائیل در دستور کار قرار داده، این امر آثار و عوارض خود را بر امنیت منطقهای خواهد گذاشت. گسترش بحران نهتنها امنیت ملی و منطقهای ایران را تحتالشعاع قرار میدهد، بلکه زمینه شکلگیری بحرانهای گسترشیابنده و تضادهای پرمخاطره در سطح منطقهای را فراهم میآورد.
یکی از سازوکارهای اصلی کاهش ستیزشهای منطقهای را باید در ارتقای سطح همکاری بازیگرانی دانست که تمایلی به تصاعد و گسترش قدرت در محیط منطقهای ندارند؛ در غیراینصورت اسرائیل درصدد خواهد بود تا منطقه آشوبزده را به جنگهای پردامنه و ستیزشهای مخاطرهآمیز منطقهای پیوند دهد.
ایران، ایالاتمتحده و عربستان در فضای بحران منطقهای و امنیت آشوبزده چارهای جز همکاری برای کنترل بحران و اجتناب از نسلکشی اسرائیل در محیط منطقهای نخواهند داشت.
🔻روزنامه کیهان
📍 فروپاشی ساختارها و ایدههای نظم کهنه
✍️ سعدالله زارعی
جنگ غزه و مسائلی که پس از آن پدید آمد، ثابت کرد ساختارها و ایدههای «نظم کهنه» کارایی خود را در کنترل روندی که علیرغم اهداف آن پدید آمده از دست داده است. وقتی رژیم به شدت مسلح اسرائیل علیرغم جنگی بالنسبه طولانی نتواند فلسطینیها را مهار کند؛ وقتی آمریکا در قامت ابرقدرت نتواند از طریق هشدار و اقدامات نمادین و حتی اقدامات عملی، روندی که در مقابل آن قرار دارد، متوقف گرداند؛ وقتی دولتهای منطقهای اردوگاه نظم کهنه نتوانند در نقش واگذار شده ایفای نقش کنند و کمکی به حل مسئله نمایند؛ زمانی که ائتلافها به سختی شکل گیرند و در صحنه عمل قادر به اقدامات مدنظر نباشند؛ وقتی نهاد حقوقی نظم کهنه - یعنی شورای امنیت سازمان ملل - نتواند به کنترل روند کمک کند، این یعنی وضعیت و عناصر اصلی دخیل در آن دگرگون شده است. در این شرایط افق تحولات را نمیتوان براساس شاخصهای رهبری نظم کهنه ترسیم کرد. در چنین شرایطی «نقشآفرینان جدید» موضوعیت مضاعف پیدا میکند. در این خصوص نکاتی وجود دارد:
۱- چند روز پیش اندیشکده انگلیسی «چتمهاوس» در تحلیلی نوشت «مقابله با چالش منطقهای ایران باید با مشارکت انجام شود. واشنگتن دانش، ابزار یا تمایلی برای اقدام به تنهائی ندارد. مسئولیت اصلی آمریکا باید بازیابی اعتماد شرکای منطقهای خود از طریق تضمین امنیت فیزیکی آنها باشد». ایران کشوری است که در طول چهار دهه گذشته زیرفشار شدید غرب قرار داشته و انواعی از چالشهای آن را تحمل کرده است. اینک مؤسسه سلطنتی انگلیس از لزوم مهار «چالش ایران» سخن میگوید و برای مقابله با این چالش اصلاح رفتارهای گذشته آمریکا در برخورد با دولتهای وابسته به خود را ضروری میشمرد. چتمهاوس و بسیاری دیگر معتقدند جبهه غرب در مقابل ایران تضعیفشده و بهخصوص ضلع منطقهای آن به حاشیه رفته است. این مطلب که وابستگان از آمریکا دلخور شدهاند البته واقعیت دارد و عملکرد آمریکا دائماً بر عمق آن میافزاید. حدود سه هفته پیش یک مؤسسه مطالعاتی سعودی در ریاض نوشت آمریکا برای اثرگذاری بر جنگ غزه به جای گفتوگو و مکاتبه با کشورهای عربی، دنبال گفتوگو و مکاتبه با ایران میباشد در حالی که فلسطین یک مجموعه عربی است.
شاید چتمهاوس و مؤسسات دیگر غربی میدانند حاشیهگزینی کشورهایی نظیر عربستان، مصر و اردن و نیز اتحادیه عرب در جنگ غزه ناشی از بیتوجهی آمریکا به دولتهای عربی نیست، ناشی از بینتیجه شدن همراهی کشورهای منطقه با آمریکا در پروندههای منطقهای و بینالمللی است. دولتهای مخالف ایران در منطقه، یک بار در جریان پرونده هستهای ایران متوجه شدند ائتلاف حول محور آمریکا قادر به مهار واقعی برنامه هستهای ایران نیست حال فرقی نمیکند
این کشورهای عربی مقابل ایران قرار داشته باشند یا در سکوت
به سر ببرند. بر این اساس این دولتها پس از مأیوس شدن از تأثیر ائتلافهای ضدایرانی، به سمت عادیسازی با ایران آمدند. پس واضح است که شرایط به دو دلیل تغییر کرده است یکی به دلیل استقامت هوشمندانه ایران در مقابل دستاندازیهای غرب و یکی هم به دلیل اینکه جهان دیگر حاضر به تحمل ریسک همراهی با آمریکا در مسائلی که یک طرف آن ایران باشد، نیست. خروجی این بحث این است که بسیاری از کشورها چه در منطقه و چه در خارج از منطقه، دیگر حاضر به مشارکت در طرحهای بیسرانجام آمریکا علیه ایران نیستند.
۲- یک جلوه مهم دیگر ناکارآمدی ساختارها و ایدههای نظم کهنه، مواجهه آن با چالشهایی است که مبارزان یمنی در اطراف تنگه راهبردی بابالمندب و دریای سرخ علیه غرب به راه انداختهاند. تحولات دریای سرخ بیش از آنکه رژیم اسرائیل را آزار دهد، سبب تحقیر شدید آمریکا شده است. یکی از مهمترین پوششهای مداخلات ظالمانه و قلدرمآبانه آمریکاییها در جهان «حفظ آزادی بازرگانی و دریانوردی» بوده و از این طریق به سود هنگفت و قدرت بیرقیبی دست یافته بودند. آنان ضمن آنکه محدوده دریاها را کادربندی کردهاند، در عین حال برای خویش حق هر تفسیری را برای کنوانسیونها و مواد حقوق دریایی قایل بودند. آنان به گونهای رفتار میکردند که «پادشاه دریاها» دیده شده و ملتهای دیگر از آن تمکین کنند. حدود چهار یا پنج سال پیش «دونالد ترامپ» اعلام کرد که آمریکا دیگر حاضر به ایفای نقش نگهبان امنیت بینالمللی نیست و هر کس باید هزینه امنیت خود را به آمریکا بپردازد. بر این اساس به سرکیسه کردن دولتهای عرب وابسته به خود پرداخت.
وضعیت فعلی دریای سرخ پرده از دلیل به اصطلاح بیعلاقگی آمریکا از ایفای نقش ژاندارم امنیت بینالملل برداشت؛ آمریکا نمیتواند امنیت دیگران را تأمین کند! از اینرو پس از آنکه ارتش آمریکا اعلام کرد اسکورت کشتیهای تجاری را در دریای سرخ برعهده میگیرد، یک کمپانی ایتالیایی اعلام کرد حاضر به تردد در دریای سرخ نیست و اطمینانی به برقراری امنیت از سوی ائتلاف مدنظر آمریکا ندارد. ائتلاف بینالمللی دریایی آمریکا هم پیش از آنکه مشکل واقعی و عملی به خود بگیرد، با اما و اگرهای زیادی مواجه شد و در حین آن شلیک یمنیها به کشتیهایی که مظنون به حمل کالا برای اسرائیل بودند، ادامه پیدا کرد. یمنیها حتی یک گام هم بهجلو برداشته و اعلام کردند علاوهبر هدف قرار دادن کشتیهای حامل بار برای رژیم، به کشتیهای کشورهایی که به ائتلاف مدنظر آمریکا بپیوندند نیز اجازه تردد در دریای سرخ نمیدهند. بر این اساس تحلیلگر چتمهاوس نوشت «این پاسخها دلالت بر این دارد که بازدارندگی آمریکا کاملاً ناکافی است» اینکه نیروهای یمنی هم بتوانند کارآیی قدرت بازدارنده آمریکا را با چالش اساسی مواجه کرده و هزینههای غرب را بالا ببرند یعنی راهحل مسئله، ائتلاف یا عدم ائتلاف با آمریکا نیست. موضوع فقدان تأثیرپذیری ایران و نیروهای دیگر در منطقه از این ائتلافها و هشدارهای آن میباشد.
۳- جنگ غزه هم خود یک فاکتور اساسی در آشکارسازی منقضی شدن ساختارها و ایدههای نظم کهنه است. هنوز هم شکی وجود ندارد که رژیم غاصب اسرائیل یک قدرت نظامی تمامعیار است اما وقتی این قدرت نظامی تمامعیار نتواند حتی با جنگی پرشدت بر مقاومت در یک باریکه پیروز شود، چه اهمیتی دارد؟ شاید رژیم غاصب تاکنون نزدیک به ۳۰ هزار نفر از زنان، کودکان، سالخوردگان و بقیه مردم غزه را به شهادت رسانده و نزدیک به دو برابر آن هم زخمی کرده و شاید تعداد خانههای ویران شده از ۳۰ هزار واحد فراتر رفته باشد. اینها اقداماتی نیستند که تاکنون اسرائیل از آن رویگردان بوده است. اما همین اسرائیل با قدرت نظامی جهنمی خود که بهطور کامل مستظهر به زرادخانههای آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان و... است، در مواجهه با مردمی که ده درصد امکانات اسرائیل هم ندارند، تن به چند ده هزار کشته و زخمی یهودی داده است. روزنامه «یدیعوت آحارونوت» روز جمعه گذشته نوشت حداقل ۱۲۵۰۰ نظامی اسرائیل در غزه معلول شدهاند و گزارشهای تکمیلی دیگر هم از ۲۰۰۰۰ معلول یهودی در جنگ غزه خبر میدهند و حداقل در بخش توانبخشی وزارت جنگ اسرائیل
۳۴۰۰ معلول جنگ از ۷ اکتبر گذشته (آغاز عملیات طوفانالاقصی) نگهداری میشوند. تعداد کشتههای نظامی اسرائیل هم طی سه ماه گذشته حتماً
از ۴۰۰۰ نفر فراتر رفته است.
جنگ ارتش با نیرویی که دیده نمیشود تا بتوان از جنگافزارهای مدرن علیه آن استفاده کرد، توأم با چنین تلفاتی است و میتوان گفت ارتش اسرائیل در برابر هر شهید رزمنده، چند کشته یا در برابر
هر رزمنده مجروح چند مجروح داده است. این تغییر موازنه جنگ است. اسرائیل برای آنکه بر نیروی زاینده رزمنده فلسطین غلبه کند باید چند هزار کشته و مجروح بدهد؟ در جلسه چند روز پیش کابینه امنیتی اسرائیل، گالانت از تشکیل کمیته حقیقتیاب برای مشخص کردن دلایل شکست ارتش اسرائیل در ۷ اکتبر/ ۱۵ مهر خبر داد و بنیگانتز در اعتراض به او گفت این کمیته برای سرپوش گذاشتن بر ناکامی ارتش در جنگ غزه تشکیل شده و میخواهد پای مقامات سیاسی را به عنوان مسئول شکست به میان بکشد. پس واضح است که جبهه اسرائیل امید به موفقیت در جنگ را از دست داده است. این جنگ چند وقت دیگر ادامه پیدا میکند؟ بعضی از ناظرین از دو تا سه هفته آینده سخن میگویند بعضی هم معتقدند جنگ لااقل طی دو ماه آینده استمرار پیدا میکند اما اگر این جنگ طی دو تا هشت هفته آینده ادامه پیدا کند، نتیجه چه میشود؟ بله بر تعداد شهدا و مجروحین افزوده میشود و این خیلی دردناک است اما از آن طرف عددهای مورد اشاره در روزنامههای اسرائیلی هم به دو تا سه برابر میرسد. کدام دولت در تلآویو قادر به ادامه حیات پس از جنگی با این سطح از تلفات خواهد بود؟ لذا همانطور که وزیر خارجه آمریکا هم به آن اشاره کرده است، نتانیاهو و فرماندهان نظامی و در یک جمله کابینه امنیتی اسرائیل با دلایل آشکار از بحث درباره «پس از جنگ» جلوگیری مینمایند.
🔻روزنامه اطلاعات
📍 بحران آب و نیم نگاهی به آمار
✍️ فتحالله آملی
معمولاً وقتی نشانههای یک بیماری به سراغمان میآید، مثلاً تب میکنیم یا سردرد شدیدی داریم یا در ناحیه شکم یا کلیهها احساس درد میکنیم، به سراغ پزشک میرویم و نسخهای میگیریم و به توصیههای پزشک گوش میدهیم که میگوید: این قرصها را سروقت بخورید، به این غذاها لب نزنید یا بسیار کم بخورید، به سراغ این کارها نروید و این کارها را انجام دهید و... آنها که به سلامتی خودشان علاقه بیشتری دارند قبل از رسیدن بیماری، هر سال یک آزمایش خون کامل صورت میدهند، نوار قلب میگیرند، نزد پزشک متخصص میروند و وضعیت سلامت خود را قبل از رسیدن مشکل یا بیماری رصد میکنند. در این میان هستند البته افرادی که حتی بعد از ابتلای به بیماری و حتی با وجود اخطارها همچنان به سبک گذشته زندگی خود ادامه میدهند و روزگار میگذرانند. همینها هم وقتی بیماری، سخت و سختتر میشود ناگزیر میشوند که خطر و زخم و جراحت و هزینههای عمل جراحی را به جان بخرند و در انتها زیر تیغ جراحی بروند، اما کمتر سراغ داریم که حتی در این مرحله نیز بیتفاوت بمانند و دست روی دست بگذارند. در حکمرانی نیز با تفاوتهایی همین شرایط حاکم است و در اینجا به خاطر مسئولیت خطیرتری که حاکم یا حاکمان یا دولت و حکومت برعهده دارند، این احساس خطر و انجام اقدامات عاجل برای رفع آن الزاماً برجستهتر مینماید؛ چه خطری که امنیّت جامعه و ملّت را تهدید میکند و چه حیات و زندگی و آینده سرزمین را در مخاطره قرار میدهد که البته این دو چندان هم معارض یکدیگر نیستند و به شدت بر یکدیگر اثر دارند.
بگذریم و از مدخل به مطلب بپردازیم. مسأله آب در کشور به عنوان عامل حیات و زندگی اگر مهمترین اولویت حال حاضر کشور نباشد، قطعاً یکی از مهمترین آنهاست و با وجود همه هشدارها و اعلام خطرها و پیشبینیهای کاملاً درست و با وجودی که در حال حاضر تمامی ابعاد و اثرات بیتوجهیها و غفلتها به طرز آشکاری رخ نمایانده است، حال در وضعیت به شدت نگران کنندهای قرار دارد و اگر اولویت ساماندهی و مدیریت آنرا به قدر کافی درنیابیم مشکل، دیگر فقط خشک شدن دریاچه ارومیه، هجوم ریزگردها، مهاجرتهای گسترده داخلی، نابودی دهها تالاب در دشت مرکزی و پایین آمدن سفرههای آب زیرزمینی، تعطیلی کشاورزی و اشتغال گسترده آن و... و دهها اثر و فاجعه تبعی آن نیست؛ بلکه خدای ناکرده کویری شدن و غیرقابل سکونت شدن این سرزمین است. کافی است به صحبتهای اخیر سخنگوی صنعت آب کشور، عیسی بزرگزاده توجه کنیم که از اضطراری بودن وضعیت تأمین آب حتی برای شرب دم میزند و احتمال جیرهبندی شدن آن در سال آینده. آمار میزان بارندگی البته به قدر کافی نگرانکننده است که لازم به هشدارهای سخت نباشد. فقط دو استان گلستان و مازندران از نظر میزان بارش از آغاز فصل بارندگی (اول مهر) تا به حال وضعیت نسبتاً بهتری داشتهاند. به میزان افت بارشها که نگاه میکنید درصد اختلاف میزان بارندگی نسبت به متوسط ۵۰ ساله کشور، بیش از ۵۰ درصد افت را نشان میدهد و در استانهای مرکزی، قزوین، قم، فارس و زنجان بالای ۶۰ درصد است. در اکثر استانها هم حتی نسبت به سال قبل شاهد کاهشی بین ۳۰ تا بالای ۵۵ درصد هستیم. به عنوان مثال میزان بارش در فارس نه تنها ۶۶ درصد نسبت به دوره بلندمدت کاهش داشته، حتی در مقایسه با سال قبل نیز بالای ۶۰ درصد افت نشان میدهد.
با وجود این که میدانیم آب برای ما چه اندازه حیاتی و قیمتی است و با اینکه میدانیم دیگر آب مفت نیست و کاهش بارش را هم میدانیم، آیا نباید دست به کار شویم؟ وقتی میدانیم که دیگر کار از قرص و کپسول و آمپول و رژیم غذایی و... گذشته است باز هم حاضر نیستم در بیمارستان بستری شویم و زیر تیغ جراحی برویم و حتی رژیم بگیریم؟ و دست برداریم از تنها کاری که به نظرمان میرسد یعنی نشستن و مصیبت خواندن و ناله کردن و از درد به خود پیچیدن؟ تا خدای ناکرده بیاید بر سرمان آنچه که نباید؟
راستی حال که میدانیم مشکل آب داریم و ممکن است سال آینده، به مشکل بخوریم، از همین امروز چه برنامهای تمهید کردهایم؟ اصولاً برنامه ما برای سال آینده (همین سال آینده و نه ده سال آینده) چیست؟ هنوز به نتیجه نرسیدهایم که دیگر آب رایگان و مفت حتی در کشاورزی معنا ندارد؟ باید در همه چاههای غیر مجاز را بست؟ از میزان انتشار گازهای گلخانهای که تأثیر مستقیم بر گرم شدن آسمان و زمین ایران داشته و دارد و اثرات زیانباری بر رطوبت و تشکیل ابرهای بارور جغرافیای ما گذارده کاست؟ از هدر رفت آب جلوگیری کرد و برنامههای فوری برای ساماندهی مصرف آب به ویژه در حوزه کشاورزی اکثراً سنتی، تصویب و مهمتر از آن با قاطعیت اجرا کرد؟ و...
بسیاری کار و اقدام باید صورت داد و از بسیاری اقدامات و کارهایی که به ناصواب میکردیم باید دست برداشت. خطر بیخ گوش ماست. در ماجرای آب، حکایت ما و دولتمردان ما درست مثل آن آدم بیخیالی است که درآمدش کم شده و مرتب قرض و قولههایش بیشتر و بیشتر میشود، اما به جای آن که قدری هم به فکر آینده باشد همچنان با گشادهدستی و بیخیالی مشغول خوشگذرانی و رفیقبازی و ریختوپاش است و هر چه دوستان دلسوز و فامیل آیندهنگر از در نصیحت اندرز میدهند که چنین نکند، سرخوشانه میگوید: بیخیال بابا، مگر چقدر عمر داریم. باید امروز را خوش بود و فردا را ول کن... که البته حداقل در این مورد هیچ مصداق ندارد. او را نهایت اگر ورشکست شد به زندان میبرند و عمرش هم نهایت چند سال دیگر میپاید اما اینجا مسأله سرزمینی است که قرنها با سر فرازی مانده و به فضل خدا باید قرنها با سرفرازی بماند و نسلهایی بیایند و سربلند زندگی کنند. با همین سرمایه آب و خاک و ... که ما حال باید قدرش را بدانیم پیش از آن که خیلی دیر شود و نفرین آیندگان را برایمان ارمغان آورد...
راستی شما نمیدانید سال آینده قرار است چند پتروشیمی یا کارخانه فولاد و سیمان در مناطق خشک و کم آب کشور افتتاح یا کلنگزنی شود؟
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 دولت عامل ضرر چندین میلیارد دلاری فولاد و پتروشیمی
✍️ بهمن آرمان
مردادماه سال گذشته بود که سیدامیر طباطباییان مدیر انرژی سیالات شرکت فولاد مبارکه در کنفرانس بینالمللی بهینهسازی و بهرهوری انرژی ایران، اعلام کرد که صنعت فولاد چیزی در حدود ۳ درصد از گاز توزیعی در کشور را مصرف میکند و در مورد مصرف برق نیز تنها ۷ درصد کل مصرف کشور به صنعت فولاد اختصاص دارد.
به همین دلیل هم خواستار آن شد با توجه به اهمیتی که صنایع بالادستی مانند فولاد و پتروشیمی در تولید ناخالص داخلی دارند به جای قطع گاز یا برق این صنایع، مصرف در قسمتهای غیرمولد کشور کاهش یابد.
صحبتهای این مدیر فولادی در حالی مطرح شده که علیرغم کمبود برق در تابستان، ایران توانسته ۵/۵ میلیارد دلار فولاد و ۱۵ میلیارد دلار نیز صادرات پتروشیمی داشته باشد؛ یعنی رقمی که بدون فروش نفت، میتواند به واسطه درآمدزایی این دو صنعت استراتژیک، منابع ارزی کشور را تامین کند، با این حال شاهد هستیم که دولت، قیمت انرژی یعنی برق و گاز طبیعی را برای صنایع انرژیبر افزایش داده که این امر مزیت رقابتی و نسبی این صنایع استراتژیک را به مخاطره انداخته است. این موضوع زمانی اهمیت مییابد که بدانیم سهم انرژی در تولید هر تن فولاد در عربستان ۸ درصد بوده، اما این رقم در ایران به ۱۸ درصد میرسد. یا اینکه قیمت گاز طبیعی برای صنایع پتروشیمی در کشورهای حاشیه خلیجفارس ۵/۲ سنت است، در حالی که قیمت آن در ایران برابر با ۱۰ سنت است.
چنین وضعیتی باعث شده که این صنایع در کشور ما قدرت رقابت و حفظ بازارهای خارجی خود را از دست بدهند و به واسطه ناترازی در تولید برق و گاز طبیعی در زمستان مشکل کمبود گاز و در تابستان معضل کمبود برق گریبانگیر این دو صنعت استراتژیک و صنایع پاییندستی آنها شود، بهطوری که هماکنون برق و گاز در برخی از شهرکهای صنعتی مهم کشور در هفته تنها دو روز وصل است.
در همین رابطه معتقدم که این مسائل مربوط میشود به سیاستهای نابخردانهای که باعث شده با ادعای کمبود منابع مالی برای تامین برق، اکنون واحدهای فولادسازی بزرگ کشور مانند فولاد مبارکه و فولاد خوزستان مجبور شوند بخشی از سرمایه خود را به جای اختصاص دادن به سهامداران یا طرحهای توسعه خود، به ساخت نیروگاه برق اختصاص دهند.
این موضوع از آنجا حائزاهمیت است که سوخت نیروگاههای تولید برق نیز از گاز طبیعی تامین میشود و مشخص نیست با توجه به افزایش شدید قیمت گاز، این دو واحد بزرگ فولادسازی کشور چطور قادر به تولید برق مقرون به صرفه برای خود هستند؟ بنابراین در حالی که مصرف گاز در صنایع فولادی چیزی بین ۵/۴ تا ۶ درصد در نوسان است، این میزان مصرف در حدی نیست که بخواهد ضرر ۵/۱ میلیارد دلاری در فولاد و بیش از ۶ میلیارد دلاری در صنایع پتروشیمی (بدون در نظر گرفتن صادرات پاییندستی) قطع گاز صنایع فولادی، آن هم به بهانه عدم قطع گاز مشترکین خانگی را توجیهپذیر کند.
براساس پیشبینیها، وضعیت رو به وخامت است، بهطوری که مسوولان شرکت ملی گاز ایران برآورد کردهاند که از ۴ سال آینده به بعد، هر سال به علت عدم سرمایهگذاری و استفاده از تکنولوژیهای نوین، یک فاز پارسجنوبی از رده خارج خواهد شد؛ امری که نگرانی بزرگی را برای آینده کشور رقم میزند.
سوالی که دائما در همین رابطه از ما پرسیده میشود این است که چنین وضعیتی اکنون سالهاست ادامه دارد و هر سال نیز تشدید میشود، بنابراین راهحل اولیه و اساسی برای برونرفت از این چالش بزرگ چیست؟ به اعتقاد من اولین و مهمترین قدم برای برونرفت از چنین شرایطی، رفع تحریمهاست. لازم به ذکر است، شرکت بریتیش پترولیوم (BP) انگلستان در آخرین مطالعات خود اعلام کرده که ذخایر گاز طبیعی ایران از روسیه بیشتر بوده و مقام اول را در دنیا داراست. با این حال از آنجا که تکنولوژی استخراج و اکتشاف نفت و گاز در اختیار شرکتهای محدودی در دنیاست و استخراج نیز شدیدا متاثر از تکنولوژیهای نوین است، تحریمهای موجود مانعی جدی در برابر استفاده ایران از تکنولوژیهای جدید است. این همان موضوعی است که موجب تعجب همگان شده که چطور بزرگترین دارنده ذخایر گازی جهان از استخراج و تامین گاز مصرفی داخلی خود نیز عاجز مانده است؟
اولین راهحل این است که تحریمها علیه کشور به طریقی برداشته شود و ایران ضمن پذیرش FATF مانند دورانی که برجام به امضا رسید، راه را برای ورود و همکاری با شرکتهای بزرگ بینالمللی برای استفاده از تکنولوژیهای نوین آنها هموار کند. در واقع ما ناچار هستیم در سیاست خارجی خود یک بازبینی به عمل آوریم، چراکه تداوم وضع موجود نه تنها کمکی به حل مشکلات نخواهد کرد، بلکه با تشدید چالشها در نهایت سفره مردم را نیز کوچکتر میکند.
بدون ایجاد زمینه لازم جهت استفاده از تکنولوژیهای نوین برای استخراج نفت و گاز طبیعی، بهطور قطع عوارض منفی اقتصادی آن تشدید و در نهایت به چالشهای امنیتی بزرگ ختم میشود. در نتیجه تا ابد نمیتوان اقتصاد یک کشور را با تنفس مصنوعی و زیر چادر اکسیژن نگه داشت و تعامل با جهان را نادیده گرفت.
لازم به ذکر است، عوارض چنین وضعیتی به حدی بوده که برخی از شرکتهای پتروشیمی از انجام پروژههای جدید منصرف شدهاند و برنامههای توسعهای خود را متوقف کردهاند و برخی دیگر از این شرکتها نیز ناچار به تعطیلی و تعدیل نیروی دهها هزار نفری شدهاند؛ امری که در صورت تداوم داشتن، میتواند به صنایع فولاد و سایر صنایع انرژیبر نیز سرایت کند.
موضوع مهم این است که در هیچ کشوری از جهان نمونه مشابهی پیدا نمیشود که مانند ایران ۸۰ درصد از مصرف گاز طبیعی به بخش خانگی اختصاص یابد. این در حالی است که اولویت در همه کشورها، بخش تولید است. به عنوان مثال چند ماه قبل که سفری به اروپا کرده بودم به دلیل گران بودن قیمت برق و گاز، منازل برای صرفهجویی در مصرف تقریباً در خاموشی فرو رفته بودند؛ یعنی برخلاف ایران که دولت برای تامین کسری بودجه خود اقدام به افزایش شدید قیمت گاز طبیعی و برق برای واحدهای تولیدی کرده است، دولت آلمان برای حفظ سطح اشتغال، جلوگیری از افزایش نرخ بیکاری، رشد اقتصادی و صیانت از بازارهای صادراتی، قیمت هر کیلووات ساعت برق برای صنایع را ۵ سنت (یورو) تعیین کرده و در نظر دارد این رقم را باز هم کاهش دهد، این در حالی است که قیمت برق خانگی ۲ برابر قیمت برق صنایع یعنی ۱۰ سنت (یورو) است.
🔻روزنامه اعتماد
📍 نقش هاشمی در توسعه دانشگاهها
✍️ محمدرضا عارف
در ابتدا باید یاد و خاطره آیتالله هاشمیرفسنجانی که بیشک یکی از چهرههای تاثیرگذار در نظام جمهوری اسلامی ایران بودند را گرامی بدارم . انتظار بود طی هفت سالی که از رحلت ایشان میگذرد حاکمیت در تبیین دیدگاهها و سلوک رفتاری آقای هاشمی پیشگام میشد که متاسفانه نه تنها شاهد این مهم نبودیم، بلکه بخشهایی از حاکمیت درصدد تخریب ایشان برآمد که امیدوارم خانواده آن مرد بزرگ کمکاریهای صورت گرفته را جبران کند. در اوایل انقلاب در آیندهنگریها و بررسیهایی که صورت گرفت، نگرانی شدیدی از وضعیت جوانان داشتیم، چراکه وقتی آمار را میدیدیم و آن را با مدارس و دانشگاهها و امکانات آن زمان برای توسعه و برطرف کردن نیازها مقایسه میکردیم، هیچ تناسبی بین نیاز آموزش جوانان و امکانات وجود نداشت و تفاوت آنها بعضا وحشتناک بود. آشنایی نزدیک و کاری من با آقای هاشمی به سال ۱۳۶۰ برمیگردد. در دوره جدید وزارت علوم که مسوولیت پذیرفتم بحث جدی ما توسعه کمی و کیفی آموزش عالی کشور بود. آن زمان ۱۷۵ هزار دانشجو داشتیم و هر شاخصی را که مطرح و احساس میکردیم باید چندین برابر توسعه پیدا کند. تعداد زیادی از مراکز آموش عالی که کیفیت نداشتند، منحل شده بود. در دهه ۵۰ مراکز آموزش عالی زیادی ایجاد شده بودند که حداقل کیفیت را نداشتند و به همین دلیل منحل یا در موسسات دیگر ادغام شدند. برنامه این بود که جوانان کشور را به سمت مدرکگرایی هدایت نکنیم و به سمت کارآمد کردن آنها و افزایش تواناییشان برویم. در تشکیلات وزارت علوم در شهریور سال ۶۰ دفتر آموزشهای آزاد را گنجاندیم تا دورههای کوتاهمدت تخصصی بدون مدرک رسمی پایهگذاری شود. چند نفری در زمان وزارت علوم وقت این مساله را به آقای هاشمی مطرح کردیم و گفتیم ما این راهبرد را داریم، چون قابل پیشبینی بود که با منابع دولتی نمیتوانیم توسعه جدی رسمی داشته باشیم. آن زمان مشکل جدی فضای فیزیکی بود و اغلب واحدهایی که منحل شده بود، اماکنی که در اختیارشان بود، استیجاری بود یا متعلق به نهادهایی بود که پس گرفته بودند. اولینبار بحث جدی حمایت آقای هاشمی برای تشویق جوانان به سمت آموزشهای آزاد مطرح شد که کشور به این دانشها به ویژه تربیت کاردان بسیار احتیاج داشت. ایشان توجیه شدند و نتیجه صحبت ما با آقای هاشمی و نتیجه صحبت ایشان در نماز جمعه تهران در نهایت تاسیس دانشگاه آزاد شد. به همین دلیل و با آیندهنگری که صورت گرفت بحث تاسیس دانشگاه آزاد اسلامی با پیشگامی آقای هاشمی و حمایت ویژه امام خمینی(ره) مطرح شد و رهبر فقید انقلاب ضمن تشویق تاسیس دانشگاههای غیردولتی، برای سرمایهگذاری در دانشگاه آزاد اسلامی هم سهیم شدند.البته در اوایل دهه ۶۰ به خاطر حاکم بودن جو و فضای خاص انقلاب، برخی افراد که مسوولیتهایی هم در نهادهای دولتی و عمومی داشتند به شدت با هرگونه ایجاد مراکز غیردولتی مقاومت و مخالفت میکردند چه در خصوص مدارس غیردولتی و چه درباره دانشگاههای غیردولتی. اما حمایت امام و پیگیریهایی که توسط مرحوم هاشمی صورت گرفت باعث تسلیم آنان در برابر امام شد و دانشگاه آزاد برای کمک به دولت برای حل کمبود فضای آموزشی آغاز به کار کرد.آقای هاشمی با آنکه یک چهره حوزوی بود ولی اهتمام جدی به توسعه دانشگاه و ارتقای علم و دانش آکادمیک داشت. برخلاف کسانی که شعار وحدت حوزه و دانشگاه سر میدادند، آقای هاشمی عملا درصدد رفع نزاع دیرینه بین علم و دین بود و برای رفع این نزاع تاریخی به یک کوشش علمی نیاز بود که ایشان با نگاه ژرفاندیش خود در این مسیر اقدامات ماندگاری از جمله تاسیس دانشگاه آزاد انجام داد. وقتی از وحدت حوزه و دانشگاه صحبت به میان میآید باید به معنای کوششی علمی تلقی شود اگر بخواهیم آن را ساده معنا کنیم، باید بگوییم که عالمان علوم جدید با عالمان علوم قدیم، یعنی عالمان علوم دینی یا روحانیون، دشمنی نداشته باشند و یکی از دو طرف برای طرف دیگر ایجاد اشکال و اخلال نکند. پس از انقلاب مفهوم وحدت حوزه و دانشگاه که تفاهم حوزویان و دانشگاهیان معنا میداد رفتهرفته تبدیل به تسلیم دانشگاهیان در برابر روحانیون و حوزویان شد، اما آقای هاشمی به سهم خود تلاش کرد تلقی برتری حوزویان بر دانشگاهیان را از بین ببرد، اما مقاومتهایی هم در برابر این تلاشها صورت میگرفت از جمله اینکه وحدت حوزه و دانشگاه را که وحدت روش علمی و تحقیقی دو نهاد تعلیمی معنا پیدا میکرد به سمت و سوی شعارهای سیاسی رهنمون کردند و بیشترین ضربه را به وحدت حوزه و دانشگاه زدند.
البته تلاش مرحوم هاشمی در توسعه دانشگاه صرفا محدود به تاسیس دانشگاه آزاد نمیشود. زمانی که ریاست دانشگاه تهران را برعهده داشتم یکی از مهمترین دغدغههای آقای هاشمی، توسعه دانشگاه بود.
دانشگاه تهران در سال ۷۲ و ۷۳ با دو تغییر مدیریتی روبهرو بود که تلقی دانشگاهیان از آن، برخوردهای جناحی و دعوای چپ و راست بود. در سال ۷۳ وضعیت دانشگاه تهران تقریبا نگرانکننده به نظر میرسید و آقای هاشمی در جلسهای من را دعوت کردند و خدمت ایشان رفتم. خیلی صریح گفتند که الان وضعیت دانشگاه تهران آزاردهنده شده و در اکثر جلسات شورای عالی امنیت ملی، بحث دانشگاه تهران مطرح میشود و همه هم نگران هستند. یکی از افرادی که برای ریاست دانشگاه تهران مطرح شده شما هستید و من نمیدانم میتوانید مشکل را حل کنید یا نه؟ من هم صحبتهایی با ایشان کردم و وقت خواستم. بعد از دو هفته خدمت ایشان رسیدم و نگاه و تحلیل خود را از وضعیت آموزش عالی و به خصوص دانشگاه تهران با ایشان مطرح کردم. سابقه اجرایی من هم پیشتر در آموزش عالی بود و ایشان هم از سابقهام اطلاع داشت. در آن جلسه شروطی را مطرح کردم. ایشان هم با شروط من خیلی خوب برخورد کرد و گفت این موارد خیلی طبیعی است و باید اتفاق بیفتند، من هم مسوولیت را قبول کردم. انصافا هم ایشان در مدتی که رییس دانشگاه تهران بودم نهایت همکاری را در راستای همان شروط و حتی فراتر از آن با من داشتند. اگر طرح ساماندهی و توسعه دانشگاه تهران را توانستیم شروع کنیم و به نتایج خوبی هم رسیدیم، به خاطر حمایت و همراهی آقای هاشمی بود. اگر آقای هاشمی حمایت بیش از تعهد خود را نداشت، ساماندهی دانشگاه تهران اصلا عملی نمیشد. البته توسعه دانشگاه تهران در سه فاز پیشبینی شده بود که بعد از فاز اول، فازهای بعد در دولتهای بعدی عملا متوقف شد. مرحوم هاشمی خیلی خوب همراهی کرد و دانشگاه توانست وارد وظیفه اصلی خود شود و بعد از مدتی محیط دانشگاه آرام شد و اثر این آرامش هم تقریبا در کل آموزش عالی قابل مشاهده بود. آرامش ایجاد شده در دهه ۷۰ و اینکه آموزش عالی توانست یک حرکت جهشی را در دولت اصلاحات انجام دهد به خاطر نگاه آقای هاشمی بود که از دانشگاه تهران آغاز شد و خوشبختانه با آمدن آقای خاتمی و دولت اصلاحات در سال ۷۶ این روند و مسیر با شتاب بیشتری ادامه پیدا کرد. دستاوردهای ارزشمند علمی را در این دوره شاهد بودیم که بسترسازی آن با نگاه آقای هاشمی در دهه ۷۰ بود به خصوص با حمایتی که از برنامههای دانشگاه تهران و توسعه علم و فناوری در کشور داشتند.
به عبارتی دیگر توسعه، امنیت و اعتلای ایران اسلامی با بهرهگیری از تجارب جهانی و البته سازگار با فرهنگ ایرانی-اسلامی در صدر برنامههای ایشان بود.
به نظرم نظام و کشور در شرایط کنونی بیش از هر زمانی به مشی عقلایی آقای هاشمی نیازمند است.
ایشان مصلحت نظام را مصلحت کشور و ملت تعریف میکرد و این خود بزرگترین باطلالسحر نقشههای دشمنان برای ایجاد شکاف بین ملت و حاکمیت بود.
البته درخصوص جایگاه افراد در نظام نباید به گونهای عمل شود که تلقی قدسی بودن آن شخص به اذهان متبادر شود باید با حفظ حرمت شخصیتها نقدهای منصفانه هم مطرح شود که البته درباره مرحوم هاشمی نقدها بعضا با رویکرد تخریبی همراه بود که امیدوارم نسل جوان با بازخوانی مشی توسعهگرایانه و اخلاقی چهرههایی همچون آقای هاشمی مسیری را برای عبور از بحرانها و مخاطرات فراهم آورد.
🔻روزنامه شرق
📍 شفافسازی، هوشمندسازی مردمیسازی
✍️ سیدمصطفی هاشمیطبا
ریاست محترم مجلس شورای اسلامی در پی سخنان قبلی خود که گفته بودند زمان اتخاذ تصمیمات سخت و مهم است، اینک در گفتاری ذکر کردهاند که شفافسازی، هوشمندسازی و مردمیسازی سه رکن مهم در حکمرانی است و توجه به این موضوعها سبب کارآمدی در خروجی کارها میشود. اگر میگفتند حکمرانی باید شفاف، هوشمند و مردمی باشد، مقصود ایشان معلوم میشد؛ اما این نوع بیان جایگزینهایی را به ذهن متبادر میکند؛ بهویژه آنکه تأکید شده که حکمرانی باید این سه صفت را بسازد و نه رعایت کند. وجه اول متبادر به ذهن آن است که حکمرانی در درون خود باید شفاف، هوشمند و مردمی باشد؛ اما وجه دیگر آن است که حکمرانی باید تمهیداتی فراهم کند که مردم اولا همه کارهای خود را به صورت شفاف و در دسترس دیگران با حداقل حکمرانی قرار دهند؛ یعنی کار روزانه و اقدامات زندگی خود را گزارش کنند تا مسئولان از زوایا و رفتار مردم آگاه شوند و با هوشمندسازی اقدامات خود و احیانا هوش مصنوعی اقدامات را بهروز کنند تا پایش آن برای حکمرانی میسر شود و نیز بتوان از طریق هوش مصنوعی برای آن تغییراتی ایجاد کرد و نیز برای آنکه بار دولت و حکمرانی کاهش یابد، مسئولیت همه کارها برعهده مردم گذاشته شود و اگر کاستی در جامعه ایجاد شد، مسئولان مبرا باشند و مسئولیت متوجه مردم باشد. شاید این گفتار نهتنها مورد تصدیق قرار بگیرد؛ بلکه به نوعی خیالپردازی تعبیر شود که نویسنده در دنیای اوهام و تصورات مبهم چنین بیان کرده که ممکن است چنین نیز باشد؛ اما سخن آنجاست که وقتی رئیس مجلس که قانونگذاری در اختیار نهاد مربوط به اوست، کلمات و بیانات با صیغه مجهول ادا میکند و معلوم نیست چه کسی باید چه کند، آیا اوهام به تحلیلکننده برمیگردد یا دیگران. اگر مقصود از بیانات ریاست محترم مجلس حکمرانی و دولتمردان هستند، خود مجلس میتواند قوانینی را تصویب کند که مشمول بیانات ایشان باشد. اگر مجلس قانونگذار نتواند بگوید چه کسی باید شفافسازی، هوشمندسازی و مردمیسازی بکند؛ پس چه کسی میتواند؟ به تجربه ثابت شده که امر شفافسازی مخالفان جدی دارد و ازجمله خود مجلس نتوانسته است موضوع شفافسازی آرای نمایندگان را به تصویب برساند. موضوع گزارش تلفیق بودجه کل کشور و گزارش دیوان محاسبات درباره عملکرد دستگاهها، یا خوانده نشده یا ناقص مطرح شده است تا مردم ندانند کدام دستگاه چه خطاهایی کرده است. حداقل میتوانستند گزارش را در سایت مجلس شورای اسلامی برای مشاهده و آگاهی مردم بگذارند. دستگاههای اجرائی دیگر هم با شفافسازی چندان موافق نیستند. بانکها اعلام نمیکنند که وامگیرندگان کلان و کسانی که وامشان را بازپرداخت نکردهاند، چه کسانی هستند. بانک مرکزی اصلا مایل نیست مردم بدانند ارز یعنی خون اقتصاد کشور را به چه کسی و چه دستگاهی تخصیص دادهاند و ناگهان با طرح موضوع تخصیص ارز کلان برای چای دبش از طرف دیگر عوامل موضوع برملا میشود و بعد هم احساس میشود که موضوع را میخواهند جمع کنند. نه معلوم میشود دستوردهنده چه کسی بوده و نه تخصیصدهنده و گیرنده این کلان ارز کدام شیر پاک خوردهای است. قوه قضائیه محترم هم دادگاهها را غیرعلنی میکند و البته این امر قانونا به تشخیص قاضی محترم است؛ ولی وقتی متهم درخواست میکند که دادگاهش علنی باشد، باز هم شفافسازی ممکن نمیشود؛ همانطور که شورای محترم نگهبان حتی به خواست فرد ردصلاحیتشده حاضر نیست دلایل ردصلاحیت یا عدم تأیید صلاحیت را اعلام کند. درست است که نام متهم تا قبل از قطعیشدن حکم نباید اعلام شود؛ ولی به جز نام متهم میتوان موضوع را شفاف کرد تا مردم بدانند چه اتفاقی افتاده است. فراموش نمیکنیم چند سال قبل اردوغان گفت که ۱۸ میلیارد دلار ارز و طلا از ایران به ترکیه ارسال شده و ما کشف کردهایم. هیچ مقام ایرانی نه تکذیب کرد و نه تأیید و نه صحبتی در آن زمینه شد و هنوز دانستن آن برای مردم عقده شده است. گمشدن دکل نفتی که معلوم نشد سرنوشت پرداختکننده و دریافتکننده ۸۰ میلیون دلار ارز به کجا انجامیده است. موارد عدم شفافیت بسیار است، بگذریم از هوشمندسازی و مردمیسازی که معلوم نیست چه مفهومی دارد. میتوان چند مورد از ناشفافیتهایی را که هیچکس گردن نمیگیرد، بیان کرد تا معلوم شود فرمایش ریاست مجلس از نوع آمال و آرزوهاست و در مقام عالیترین مقام قانونگذاری امیدی به انجام آن ندارد، فقط گفتهاند که بعدا بفرمایند گفتم!
و اما موارد شفافنشده و در گلو گیرکرده:
طبق نوشته روزنامهها در طول سالهای اخیر، سالانه ۲۰ تا ۳۰ میلیارد نخ سیگار قاچاق وارد میشود؛ یعنی سه هزار کانتینر ۴۰ فوتی. این را خواجه حافظ هم میداند، فقط قوه مجریه و قضائیه از آن بیخبر است و معلوم نیست چگونه و از طریق چه کسی وارد میشود.
دعوای بین خودروسازان و وزارت نفت درباره کیفیت بنزین و شایعات آن ادامه دارد. سازمان استاندارد که سخن آن فصلالخطاب است، خود را پنهان کرده. تنها با نمونهبرداری رَندُم از پمپ بنزینها میتوان شفافیت کیفیت را معلوم کرد؛ ولی نمیکنند و نمیخواهند انجام دهند.
همین سازمان فخیمه استاندارد حاضر نیست چایهای آغشته به رنگ غیرمجاز را تشخیص و اعلام کند. مردم چای رنگشده سرطانزا میخورند، نه میگویند خطر دارد و نه میگویند که بیخطر است و خیال مردم راحت باشد. وزارت نیرو ۱۲۰ هزار میلیارد تومان بدهی دارد. طلبکاران نمیدانند چرا پولشان را نمیدهند. پولی که سالی ۴۰ درصد افت دارد و این طلب مردم نادیده گرفته میشود. از همه جالبتر نبود شفافیت مسائل مالی مجلس و شورای نگهبان است. این دو دستگاه قانون محاسبات را برای دستگاههای دولتی تصویب کردهاند؛ ولی خودشان را معاف کردهاند. حتما شفافیت عیب و ایراد دارد! سند ۲۰۳۰ که آنهمه درباره آن هیاهو شد، معلوم نشد که چیست. نه دولت روحانی که آن را امضا کرده بود و نه مخالفان، متن را برای مردم شفافسازی نکردند. فقط برخی سخنرانی کردند که این سند همجنسبازی را رواج میدهد. اگر متن سند برای شفافسازی در رسانهها منتشر میشد، چه عیبی داشت؟ از این قبیل امور غیرشفاف در جامعه بسیار است و ظاهرا ریاست محترم قوه مقننه هم ناامید از روند کنونی است و مطابق معمول مسئولان که دائم میگویند باید «انجام دهند»، «باید بشود» را تکیه کلام کردهاند؛ درحالیکه خودشان باید آن کار را انجام دهند. بهکاربردن فعل مجهول از کسانی است که در عین داشتن قدرت در ید، از ظرفیت انتخاب اصلح و اجرای آن برخوردار نیستند و این رفتار بیشتر این ظن را پدید میآورد که مقصود از شفافسازی، هوشمندسازی و مردمیسازی، عملکرد مردمان است و نه پیشه حکمرانان.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 ضرروت کنترل حجم نقدینگی
✍️ علی قنبری
تورم نتیجه افزایش حجم نقدینگی است. میدانیم که یکی از اصلیترین دلایل افزایش تورم، رشد نقدینگی است و از آنجایی که نقدینگی روزانه افزایش پیدا میکند به همین دلیل نرخ تورم در کشور نیز بالا است. بنابراین تا زمانی که حجم نقدینگی کنترل نشود نمیتوان انتظار داشت که تورم کاهش یابد.
از سوی دیگر باید توجه داشته باشیم که نقدینگی به تنهایی عاملی برای افزایش تورم نیست و از دیدگاهی خود معلول به حساب میآید. به بیانی دیگر افزایش تورم، کاهش تولید و دست به دست شدن کالاها نیاز به پول بیشتری دارد و باید گردش پول افزایش یابد بنابراین نقدینگی را میتوان معلولی از نرخ تورم دانست.
بانکها تسهیلات دهی خود را به بسیاری از بنگاههای موفق و کسب و کارها متوقف کردهاند. این مسئله رکود عمیقی در اقتصاد ایجاد خواهد کرد. برای برقراری ثبات اقتصادی لازم است سرمایه گذاریهای خارجی و داخلی در کشور افزایش چشمگیری پیدا کند.
همچنین محیط فعالیت های مولد بهبود یابد. بنابراین اگر بانک مرکزی می خواهد تورم را به کانال ۳۰ درصدی برساند راهی جز اصلاح سیاستهای غلط ندارد. در شرایط کنونی بسیاری از اقدامات بانک مرکزی و دولت بصورت موقتی انجام می شود و نمی تواند در بلندمدت جواب بدهد. نرخ فعلی ارز با رشد نقدینگی هیچگونه همخوانی ندارد و مشخص است بانک مرکزی با سرکوب نرخ ارز، تنها می خواهد فضای روانی جامعه را کنترل کند.
وضعیت تورم در مرحلهای خطرناک است و ادامه این شرایط میتواند زمینه شکلگیری ابرتورم در کشور را مهیا کند؛ از این رو باید هر چه سریعتر تدابیری برای خروج اضطراری از این شرایط اندیشیده شود.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست