🔻روزنامه تعادل
📍 فقر غذایی شدید ۴دهک پایینی جامعه
✍️ مرتضی افقه
در شرایطی که هر روز دامنه گرانیها افزایش پیدا میکند و قیمت هر کیلو گوشت به حدود ۸۰۰هزار تومان، نرخ مرغ به ۱۳۰هزار تومان و در کل قیمت اقلام خوراکی با رشد تورمی بالای ۱۰۰درصدی مواجه شده است، مسوولان دولتی با اعتماد به نفسی کاذب، اعلام میکنند اوضاع اقتصادی کشور و مردم مناسب است و رشد اقتصادی ۷درصدی محقق شده است! این اظهارات در شرایطی از سوی دولتمردان اعلام میشود که اقلام اصلی مصرفی مردم، هر روز بیشتر از سفرههای آنان حذف میشود و مردم به جای مصرف گوشت و سایر مواد پروتیینی و لبنی اصلی، رو به مصرف برخی اقلام جایگزین ارزان قیمت و بیکیفیت آوردهاند. البته در واقع هیچکدام از شاخصهای اقتصادی بهبود را نشان نمیدهد. حتی اگر فرض بگیریم که رشد اقتصادی ۷درصدی مورد ادعای دولت هم درست باشد، منافع برآمده آن تنها برخی افراد و جریانات خاص را دربر میگیرد و عموم مردم از آن بهرهمند نیستند. این وضعیت در اقتصاد بسیاری از کشورهای فقیر رایج است؛ اگر سیستم اقتصادی کشوری متوازن نباشد، ممکن است رشدی حاصل شود، اما منافع آن رشد، شامل همه مردم نمیشود. از سوی دیگر باید دید این رشد اقتصادی چه منبعی دارد و آیا همراه با نفت یا بدون نفت است؟ این شاخصها، الزاما نشانه بهبود نیستند. مگر میشود رشد اقتصادی بالا در کشوری محقق شود، بعد تورم با یک چنین اعداد و ارقامی بتازد؟ آن هم تورمی که به صورت متراکم است؛ هر سال ۴۰درصد، یعنی طی ۲سال مردم با رشد ۸۰درصدی قیمتها مواجه شدهاند. این اعداد هم منهای رشد قیمت کالاهای اساسی و مورد نیاز مردم است که اغلب با رشدی بالای ۷۰درصد را تجربه میکنند. البته از این دولت توقع جز این نمیتوان داشت. دولتی که با وعدههای پر طمطراق روی کار آمد و امروز در برابر طرفدارانش شرمنده است. به هر دستاویزی چنگ میزند تا توجیهی برای مشکلات بنیادین اقتصادی بتراشد. امروز شنیدم که آقای علمالهدی در تشریح مشکلات اقتصادی اعلام کرده که این توطئه برخی عوامل داخلی است که گرانیها تا این اندازه رشد کرده است! این افراد و گروهها، همانهایی هستند که در زمان دولت قبلی تندترین و شدیدترین انتقادات را نسبت به عملکرد اجرایی وارد میساختند و خطاب به مردم اعلام میکردند اگر رییسجمهور مورد نظر آنان روی کار بیاید، ریشه مشکلات خشکیده خواهد شد!!! اما امروز با گذشت بیش از ۷۰۰روز از عمر دولت مورد نظر آنان، اوضاع اقتصادی مردم نه تنها بهبود پیدا نکرده، بلکه آشفتهتر هم شده است. مشخص است، هیچ توجیهی برای ناکامیهای اقتصادی وجود ندارد و ناچار هستند که مسائل را توجیه کنند. ارایه آمارهایی مانند رشد اقتصادی در راستای جلوگیری از ریزش طرفدارانشان مطرح میشود. اساسا دلیلی وجود ندارد در شرایطی که منطقه متشنج و پرتنش است، و در داخل تا این اندازه تغییر مدیران و جابهجایی افراد صورت میگیرد، اعلام شود، اقتصاد و معیشت مردم در امن و امان است؛ رشد اقتصادی بالاست و شاخصهای دیگر هم روبه بهبود است. این در حالی است که در داخل و خارج کشور هیچ نشانهای از سرمایهگذاری و بهبود وجود ندارد. فراموش نکنید، شاخصهای اقتصادی در یک بستر آرام داخلی و خارجی رشد میکنند. تازه این آرامش، شرط لازم است و کافی نیست. شرط کافی سیاستها و تدابیر درست است که این دولت به دلیل بیتجربگی، ناکارآمدی و ضعف از آن بهرهمند نیست. اشاره میکنم به تمرکز دولت روی مساله حجاب که هنوز به عنوان اولویت مطرح است. در شرایطی که بسیاری از دهکها در کشورمان از داشتن یک سفره معیشتی حداقلی محروم هستند، دولت اولویت اصلی خود را حجاب قرار داده است! طبیعی است که مردم در این شرایط از خود بپرسند چرا دولت به جای توجه و تمرکز بر موضوعات اقتصادی و معیشتی، تمرکز خود را بر بحث حجاب قرار داده است؟ طبیعی است وقتی اولویت اقتصاد نباشد، کشور هم تحریم باشد، مهمتر از همه فضایی تنشآلود در خارج و داخل کشور هم جریان داشته باشد، چگونه میتوان انتظار داشت که شرایط بهبود یابد؟ پرسش مهم در این شرایط آن است که مردم تا کجا میتوانند گرانیها را تحمل کنند و آیا خط قرمزی برای توان دهکهای محروم و متوسط میتوان متصور شد؟
در پاسخ به این پرسش میتوان گفت همین امروز مردم در این نقطه قرار دارند و دنبال بهانهای برای بیان اعتراضاتشان میگردند. ۴دهک پایینی جامعه در کنار فقر مطلق، دچار فقر غذایی هم هستند. یعنی زندگی برای آنها به مفهوم تلاش برای بقا بدل شده است. وقتی گروههای وسیعی از یک جامعه به مرحله تلاش برای حفظ بقا رسیده باشند، هر جرقهای میتواند بدل به یک چالش بزرگ شود. نهایتا باید تاکید کرد که دولت و سیستم مدتهاست از خطوط قرمز دهکهای محروم و متوسط گذر کردهاند.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 زوال سرمایه
✍️ دکتر غلامرضا سلامی
در این مقاله برآنیم ابعاد نگرانکننده زوال سرمایه در کشور تبیین شود. این نوشته همچنین محدود به گفتوگو درباره زوال سرمایه بنگاههای اقتصادی است و بنابراین سرمایههای طبیعی و تمدنی مانند جنگلها، مراتع، زمینهای کشاورزی، جاذبههای تاریخی و طبیعی گردشگری و محیط زیست از یک طرف و زیرساختهای اقتصادی نظیر زیرساختها و ناوگان حملونقل (جادهای، ریلی، هوایی و دریایی) و انرژی (خطوط اصلی و فرعی انتقال برق، گاز، آب و چاههای نفت و گاز، منابع زیرزمینی و سطحی آب و...) را از طرف دیگر شامل نمیشود.
هرچند در این دوگروه از سرمایههای ملی عمق فاجعه به مراتب ژرفتر است، ولی فعلا صرفا به بحث درباره زوال سرمایه در بنگاههای تولیدی که نقش مهمی در تشکیل سرمایه ملی دارند، پرداخته میشود.
سعی میکنیم از طریق طرح یک مثال با مفروضات تا اندازهای بدبینانه، زوال سرمایه در بنگاههای تولیدی کشور در بازه زمانی۱۳۹۱ تاکنون برای مخاطبان، تا حدودی آشکار شود. فرض شود یک بنگاه اقتصادی در سال۱۳۹۱ با سرمایهگذاری ۱۰۰میلیون دلاری در خط تولید (غیر از سرمایهگذاری در زمین، ساختمان، سایر داراییهای ثابت و سرمایه در گردش) شروع بهکار کرده باشد. باز هم فرض شود عمر مفید تکنولوژیک (برای تولید رقابتی) این خط تولید ۷سال و عمر مفید در نظر گرفتهشده برای آن در جدول استهلاک قانون مالیاتهای مستقیم ۱۰سال باشد.
طبق استانداردهای حسابداری این خط تولید در دفاتر شرکت بهمبلغ معادل ریالی بهای تمامشده آن ثبت میشود که بافرض هر دلار حدود ۱۰۰۰تومانی سال خرید، مبلغ ثبتشده در دفاتر بنگاه ۱۰۰میلیاردتومان است. اگر از سال ۱۳۹۱ تا۱۴۰۰ (طول عمر مفید خط تولید براساس جدول استهلاک) با فرض نزدیک به واقعیت قیمت هردلار تقریبا به ۳۰هزار تومان رسیده باشد، بنابراین برای جایگزینی این خط تولید بافرض ثابت ماندن قیمت جهانی خط تولید جایگزین نیاز به ۳۰۰۰میلیارد تومان منابع است حال آنکه در حساب ذخیره استهلاک خط تولید مذکور فقط مبلغ ۱۰۰میلیارد تومان وجود دارد.
باز هم اگر در واقعیت در سال۹۷ با مفروضات پیشین این خط تولید از نظر اقتصادی مستهلک شده باشد و در این مدت بنگاههای تولیدی دیگری با استفاده از فناوری تولید جدیدتر و بهکارگیری خط تولیدی اقتصادیتر شروع بهکار کرده باشند در اینصورت، شرکت مفروض از آن تاریخ قاعدتا توان رقابتی خود را از دست داده و عملیات آن منجر به زیان شده است؛ بهطوریکه مثلا میتوان فرض کرد در پایان سال۱۴۰۰ زیان انباشته آن از نصف سرمایه آن افزون شده باشد و عملا و طبق قانون شرکت در معرض انحلال قرار گرفته باشد (همه فرضها طبق قرار بدبینانه است)، بهناچار و برای جلوگیری از این سرنوشت قانونی، براساس اختراعات دولت و مجلس بدون آنکه ریالی به شرکت تزریق شود سرمایه شرکت را از طریق تجدید ارزیابی داراییها از جمله همین خط تولید و برخلاف استانداردهای بینالمللی حسابداری، افزایش دهد تا از گزند
ماده۱۴۱ قانون تجارت رهایی یابد. این چرخه معیوب میتواند در دورههای پنج ساله بازهم تکرار شود و بازهم شرکت بهرغم زیاندهی مستمر از انحلال (ورشکستگی) نجات یابد. از طرف دیگر دولت و مجلس نیز به خاطر به تعویق انداختن فاجعه ملی با اعمال سیاست درهای بسته (مثل مورد خودروسازان و تولیدکنندگان لوازم خانگی و...) این بنگاهها را از ورشکستگی نجات دهند و هزینه آن را از جیب مصرفکنندگان بیچاره تامین کنند. و اما با مرور ۱۰ساله مفروض (۱۳۹۱تا۱۴۰۰) ببینیم چه اتفاقی در شرکت مفروض افتاده است.
میتوان تصور کرد که با تورم موجود در اغلب سالهای دهه۹۰ و پایین بودن هزینه استهلاک دفتری نسبت به درآمدهای تورمی آن سالها، میتوانسته سود زیادی نصیب سهامداران شرکت (و فعالان بورس در خرید و فروش سهام این شرکت) شده باشد که بهدلیل عدم رعایت اصل حسابداری تناظر (matching) درآمد و هزینه (هزینه استهلاک دفتری در مقابل درآمد فروش تورمی) میتواند بهعنوان سود موهومی شناخته شود که در صورت صحت این مدعا در کشورهایی با نظام دادگستری کارآمد هر ذینفعی میتواند علیه مدیرانی که پیشنهاد تقسیم این سود را دادهاند و هم علیه بازرسانی (حسابرسان) که در وجود این سودها تردید نکردهاند، اقامه دعوی کند که البته متهمان نیز به نوبه خود میتوانند تقصیر را به گردن مرجع استانداردگذاری صددرصد دولتی بگذارند که به جای تدوین استاندارد برای شرایط اقتصادی کشور صرفا اقدام به ترجمه استانداردهای بینالمللی کرده است؛ آن هم برای شرایط غیرتورمی.
اتفاق دیگری که در این شرکت مفروض میتوان تصور کرد نبود منابع لازم در شرکت برای جایگزینی این خط تولید لااقل در پایان عمر مفید مالیاتی (۱۰سال) آن است. حتی اگر فرض کنیم منابع ناشی از ذخایر استهلاکی برای خط تولید مفروض در سالهای ابتدایی دهه۹۰ در داراییهایی مستترشده باشد که از طریق بالا رفتن قیمت ناشی از تورم، تاحدودی توانسته باشد فاصله بین ذخیره دفتری و منابع مورد نیاز برای جایگزینی این خط تولید را پر کرده باشد، در سالهای بعد (پس از عمر اقتصادی خط تولید) از طریق زیانهای ناشی از تولید غیر اقتصادی، این فزونی منابع فرضی تماما یا عمدتا زائل شده است.
در چنین شرایطی شرکت مفروض بههیچوجه توان جایگزینی خط تولید مستهلکشده را نخواهد داشت مگر آنکه از طریق بازار سرمایه منابع هنگفتی به این شرکت تزریق شود و آن را احیا سازد که البته با زیانده بودن شرکت کمتر سرمایهگذاری ترغیب میشود در این شرکت سرمایهگذاری کند.
از سوی دیگر در نبود بانکهای سرمایهگذاری قوی در کشور و سازوکارهای جذب و ادغام در ایران، راهی جز ورشکستگی این شرکت مفروض وجود ندارد؛ ولی ازآنجاکه ورشکستگی بنگاههای اقتصادی برخلاف کشورهای با اقتصاد پیشرفته امری مذموم تلقی میشود، لذا دولتها با کمک مجلس سعی در زنده نگه داشتن این شرکتها میکنند و با هزینه مردم از ادامه کار آنها به هر قیمتی حمایت میکنند. حال وضعیت این شرکت مفروض را صدها برابر کنیم، آنگاه میتوانیم تا حدودی عمق فاجعه ملی محتوم را درک کنیم.
سوال اصلی اینجاست که چه زمانی فاجعه زوال سرمایه در کشور خود را نمایان خواهد ساخت؟
پاسخ به این سوال چندان سخت نیست و به نظر میرسد برای مجموعه تصمیمگیرندگان روشن باشد. هر لحظه که تصمیم گرفته شود در اقتصاد رقابتی بینالمللی سهمی در شأن ملت ایران را داشته باشد، آنگاه مشخص خواهد شد که چه میزان از سرمایههای کشور از بین رفته و چه رقم وحشتناکی برای نوسازی صنایع ایران مورد نیاز است.
شاید به همین علت باشد که دولتها علاقهای به ورود به اقتصاد جهانی از خود نشان نمیدهند و روشن است هر نوع ادعای اینچنینی (مانند آنچه در این نوشته آمد) را نیز انکار کنند. هرچند جسته وگریخته از دهان بعضی از مسوولان صحبتهایی در زمینه نیازهای چند صد میلیارد دلاری برای اقتصادی کردن صنایع نفت، برق، گاز و آب و... شنیده میشود.
🔻روزنامه کیهان
📍 از ترور جسمها تا ترور ذهنها
✍️ عباس شمسعلی
چند روز قبل در یک گروه مجازی با پدیدهای روبهرو شدم که قابل تأمل بود. جوانی کم سن و سال به شدت معتقد بود که ساواک اصلاً شکنجه نمیکرده است. برایم عجیب بود؛ وقتی خود محمدرضا پهلوی در مصاحبههایش میپذیرد که شکنجه در ساواک وجود داشته و با اندک جستوجویی اصل مطلب روشن میشود، چطور یک جوان امروزی تا این حد دچار خطا در درک یک واقعیت بدیهی تاریخی میشود. وقتی با چند توضیح و استناد ساده این جوان پذیرفت که ساواک تا چه حد اهل شکنجه بوده، در گام بعد خیلی جدی ادعا میکرد که رژیم پهلوی اصلا هیچ مبارز انقلابی را نکشته است! که باز هم با اندک توضیح و بیان چند مثال پذیرفت که چقدر ذهنیتش با واقعیت فاصله دارد.
از این نمونهها کم نیست؛ گاه از یک نوجوان یا جوان میشنویم که اساساً حجاب ساخته و پرداخته جمهوری اسلامی است! یا اینکه چرا ما باید خارج از مرزهای خود به جنگ داعش میرفتیم؟! و...
اهمیت این موضوع آن گاه بیشتر جلوه میکند که در کنار جوانان دانا، آگاه و هوشیار فراوان در جامعه، نمیتوان منکر وجود نوجوانان و جوانانی شد که به دلایلی در بدیهیترین موضوعات برداشتی دور از واقعیت دارند.
حال سؤال این است که اشکال کار کجاست؟ چرا طیفی از نوجوانان و جوانان ما به باورهایی ذهنی رسیدهاند که تشخیص غیر واقعی بودن آنها نباید کار سختی باشد؟
واقعیت آن است که نوجوانان و جوانان به طور طبیعی در ذهن خود سؤالات زیادی در موضوعات مختلف دارند و دنبال پاسخ برای آنها هستند و به سمتی میروند که برای پاسخ دادن به این سؤالات وقت بگذارند. نکته مهم این است که همه به این درک مهم برسیم که باید برای پاسخ دادن به سؤالات به ظاهر ساده اما به واقع تعیینکننده خط و مشی و روحیه و شخصیت نوجوانان و جوانان وقت گذاشت و خلاقانه و دلسوزانه با زبان و روش امروزی با آنها همکلام شد.
متاسفانه باید گفت که با نگاهی به دیروز و امروز جامعه و ارزیابی عملکرد دستگاهها و افراد مسئولی که باید برای نوجوانان و جوانان و شنیدن و بها دادن به سؤالات و نظرات آنها وقت بگذارند، هزینه کنند و وارد گود شوند متوجه میشویم که عملکرد قابل قبولی را شاهد نیستیم و حتی برخی اساساً در این بین کارنامهای با مهر مردود دارند.
به راستی نهادها و دستگاههای مسئول از صداوسیما تا سازمان تبلیغات اسلامی و آموزش و پرورش و... در توجه به نیازهای واقعی نوجوانان و جوانان و بها دادن به سؤالات و ابهامات آنها کارنامه قابل قبولی دارند؟
مگر نه اینکه در دنیای امروز و حضور پررنگ شبکههای تلویزیونی و ماهوارهای در کنار شبکههای قدرتمند اجتماعی و فضای مجازی، با کوچکترین غفلت و کرختی و سستی در عمل به وظایف از سوی افراد و دستگاههای دارای مسئولیت مستقیم و غیر مستقیم در قبال نوجوانان و جوانان، رقبا گوی سبقت را میربایند؟
آیا میتوان این واقعیت را رد کرد که وقتی ما کم کاری کنیم، جبهه رسانهای و سایبری دشمن از کوچکترین فرصتی به راحتی نمیگذرد و با بهرهگیری از همه ابزارها و صرف هنگفت هزینه تلاش میکند ذهن و باور نوجوان و جوان ما را آنطور که خود میخواهد در اختیار بگیرد و با انواع تحریفها، غلوها، دروغها، کاری با ذهن این قشر آینده ساز و پر اهمیت کند که مثلاً یک امر بدیهی مثل شکنجهگر بودن ساواک را دروغ بداند یا باور داشته باشد حجاب نه یک اصل مسلم و مورد تاکید اسلام بلکه ساخته و بدعت جمهوری اسلامی است.
البته تأکیدی بر این چند مثال خاص نیست و نمونههای دیگر فراوان است اما باید به فکر فرو رفت که چرا بموقع و دلسوزانه سؤال و ابهام نوجوانان و جوانان از سوی افراد و دستگاههای مسئول پاسخ داده نمیشود تا آنها در جستوجوی پاسخ خود گرفتار دشمنان به ظاهر دلسوز و دغل بازان مسلح به رسانه و ثروت و تحریفات و دروغگویی آنها نشوند؟
واقعیت آن است که بسیاری از کسانی که در قبال این نوجوانان و جوانان مسئولیت دارند، مأموریت خطیر خود را جدی نگرفتهاند حال آنکه باید پذیرفت که این عرصه رقابت و در اصل جنگ رسانهای و تبلیغی، چیزی شبیه به همان جنگ نظامی است. مگر نه اینکه با کوچکترین تهدید نظامی همه هوشیارانه بسیج میشوند تا تهدید دشمن علیه کشور و مردم را نقش بر آب کنند، پس چرا در جنگ تبلیغی و رسانهای این همه تعلل و کم کاری خودنمایی میکند؟
این روزها مردم کشورمان عزادار جنایت تروریستی گلزار شهدای کرمان و جان باختن قریب ۱۰۰ نفر از جمله دهها نوجوان و جوان به دست دشمنان تروریست این نظام و کشور هستند. مردم داغدار جسمهای نحیفی هستند که با ترکش و ساچمههای بمب کوردلان تروریست روی زمین افتادند و به خون خود غلطیدند. اما ترور جسمها یکسوی ماجراست و باید ترور ذهنها را نیز مورد توجه قرار داد. آیا میتوان منکر این شد که به طور شبانهروز ترکش و ساچمه بمبهای رسانهای دشمن ذهن و روح نوجوانان و جوانان ما را هدف میگیرد؟ پس همانطور که نیروهای امنیتی کشور علاوهبر تلاش بیوقفه برای پیشگیری و خنثی کردن توطئههای شوم دشمن و بازوهای تروریست آنها شب و روز نمیشناسند و حتی با نثار جانشان مانع آسیب به مردم میشوند، یا همانگونه که پس از یک حادثه تروریستی تمام تلاش خود را برای شناسایی عوامل آن و جلوگیری از تکرار چنین حوادثی به کار میگیرند، ما نیاز داریم به این تفکر در دستگاهها و نهادهای پرطمطراق فرهنگی و افراد و مسئولان مربوطه که اولاً باور داشته باشند ما در وسط معرکه، رویارویی و جنگ رسانهای و تبلیغی با دشمن تا بن دندان مسلح به ابزار رسانهای و مجازی و... هستیم، در ثانی این دستگاهها و افراد مسئول در این جنگ تبلیغی که ذهن و روح و باور نوجوانان و جوانان ما را هدف گرفته است، باید با عمل دلسوزانه به وظایف و مسئولیتهای خود و پرهیز از کوچکترین غفلت و تعلل هم از نسل آینده سازمان صیانت کنند هم نقشه داعشهای رسانهای را ناکام بگذارند.
اما به راستی اکنون سهم نوجوانان و جوانان ما از مراکز اطلاعرسانی چقدر است؟! و تا چه اندازه توانستهاند محملی برای عرضه سؤالات و ابهامات این قشر و پاسخ به آنها باشند؟ سینمای ما چقدر پای کار رفع ابهامات جوانان آمده است؟
آیا آموزش و پرورش ما آنقدر که درخصوص فرمول و نمره درسی و کنکور و کمبود معلم دغدغه دارد، فضای مناسبی برای پاسخ به سؤالات و ابهامات دانشآموزان درخصوص حجاب، چرایی وقوع انقلاب اسلامی، شناساندن چهره واقعی رژیم پهلوی و عمال امروز بزک شده آن در جادوی رسانهها و موضوعات مهم ایجاد کرده است؟ جالب آنکه اکنون مدارس ما با کمبود پنجاه هزار معلم پرورشی روبهرو است.
مگر نه این است که اصل و اساس انقلاب و نهضت اسلامی ما بر مبنای گفتوگو و تعامل با جوانان و توجه به سؤالات و ابهامات آنها بوده است؟ مگر نه اینکه آنچه امام امت را در رهبری نهضت اسلامی و جذب مردم موفق کرد توجه به قدرت نرم بود، چرا اکنون تا این حد در توجه به قدرت نرم
کمبود احساس میشود؟
رهبر معظم انقلاب چند روز قبل در دیدار با مداحان موضوع قدرت نرم و جهاد تبیین را مورد تاکید قرار داده و فرمودند: «در زمان ما، بزرگترین کسی که «جهاد تبیین» کرد امام راحل بود، و بزرگترین کاری که با
«جهاد تبیین» انجام گرفت، کاری بود که امام بزرگوار ما انجام داد. امام راحل با «جهاد تبیین» کاری کرد که دیگران با هیچ وسیله سختافزاری و نرمافزاریِ دیگری، نه میتوانستند بکنند، نه امیدش را داشتند که بکنند؛ امام با زبان و با منطق [این کار را کرد]؛ «جهاد تبیین» این است. [امام] از روز اوّل نهضت شروع کرد به حرف زدن، تا روزی که آمد اینجا در بهشت زهرا گفت من تو دهن این دولت میزنم و دولت تعیین میکنم؛ همه با «جهاد تبیین» بود.»
ایشان با بیان اینکه «قدرت نرم از قدرت سخت نافذتر و مؤثّرتر است»، افزودند: «علّت چیست که قدرتمندان عالم مثل آمریکا، بمب اتم دارند، انواع و اقسام سلاحهای پیشرفته را دارند، درعینحال مهمترین سرمایهگذاریها را برای هنر و سینما و هالیوود و تبلیغات و امثال اینها میکنند؟ چرا؟ چون سینما قدرت نرم است، قصّهنویسی و فیلم قدرت نرم است؛ این [کار] است که اثر میگذارد؛ قدرت سخت اثرِ آنی دارد، بعد، از بین میرود...البتّه شماها میدانید که من به تسلیحات پیشرفته و منطبق با نیاز و مطابق با تواناییهای دشمنان اعتقاد دارم و دنبال میکنم، امّا عقیدهام این است که در کنار آن قدرت سخت و قدرت تسلیحاتی، تسلیحات فکری، تسلیحات زبانی و تسلیحاتِ منطقِ قوی بایستی در بین ما گسترده بشود؛ این توقّع ما است.»
علاوه بر مورد توجه قرار دادن ابزارهایی مانند سینما، رسانه و... در پاسخگویی به نوجوانان و جوانان، باید توجه داشت که مسئولان، روحانیون، صاحبان قلم و تریبون، چهرههای شاخص و هرکسی که توانایی عمل به جهاد تبیین و گفتوگوی دلسوزانه با نوجوانان و جوانان را دارد امروز باید بدون تکلف و صمیمانه و دلسوزانه در بین این قشر دوست داشتنی و مهم حاضر و با آنها همکلام شود و تا حد ممکن پاسخگوی سؤالات آنها باشد.
شهید سلیمانی یک نمونه کم نظیر از کسانی بود که با وجود سنگینترین مسئولیتها و درگیر بودن با دشمنان تا آن سوی مرزها، ارتباط بسیار خوبی با نوجوانان و جوانان داشت، بین آنها حاضر میشد و همکلام شدن با آنها را عمل به یک تکلیف میدانست.
امروز هم اگر همه کسانی که این تکلیف مهم را دارند به درستی به آن عمل کنند خواهند دید که حضور در بین جوانان و نوجوانان معجزه میکند.
🔻روزنامه آرمان ملی
📍 توافقنامه امنیتی
✍️ سیدجلال ساداتیان
حمله موشکی بین ایران و پاکستان موجب شده است روابط دو کشور از شرایط عادی خارج شود. به طوری که دیپلماتها در شرایط کنونی در تلاش هستند از اختلافات بین طرفین بکاهند و اجازه ندهند تنشها افزایش یابد.
تروریستهای پاکستانی الاصل خود را سرماچار مینامند تعرضاتی را به ایران داشتند. البته ایران و پاکستان از مدتها قبل با یکدیگر توافقنامه امنیتی به امضا رساند که اجازه تبادل نیروها بین طرفین را میدهد و طبق این توافقنامه با اطلاع دو دولت ایران و پاکستان حتی میتوان اقدام به ورود به خاک یکدیگر به منظور مبارزه با تروریستها را صورت دهند. این توافقنامه البته به امضا و تایید مجلس شورای اسلامی هم رسیده است در نتیجه طبق این توافق ایران باید به منظور مقابله با تروریستها در پاکستان از این توافقنامه استفاده میکرد. استفاده از این توافق میتوانست از افزایش اختلاف بین ایران و پاکستان جلوگیری کند. از نظر دیپلماتیک زمانی که توافقاتی وجود دارد باید به آن پایبند بود و به صورت مشترک اقدام به مقابله با گروههای تروریستی کرد. احتمال دارد کمیته مشترکی که بین ایران و پاکستان به منظور افزایش سطح تجارت دو طرف تشکیل شده بود و این هیأت در چابهار بود اکنون به فعالیت خود ادامه نمیدهد همچنین پاکستان در اقدامی اولیه سفیر خود را از ایران فراخوانده بود و این موارد نشان میدهد تنشهایی بین طرفین به وجود آمده که مطلوب روابط دو جانبه ایران و پاکستان نیست هرچند ایران اقداماتی در دل خاک پاکستان علیه تروریستها انجام داده اما پاکستان نیز نقاطی را در خاک ایران به بهانه مقابله با تروریستهای بلوچ که در ایران ساکن بودند را مورد هدف قرار داده است. ایران و پاکستان تنها جمهوریهای اسلامی در منطقه هستند که از روابط خوبی با یکدیگر برخوردارند. این روابط البته تا قبل از ماجرای اخیر ادامه داشت و روابط ایران و پاکستان همچنان رو به رشد بود اما تنش صورت گرفته باعث شده که این روابط حسنه با موانعی روبهرو گردد. البته همان طور که در سطور بالا آورده شد زمینههای لازم دو جانبه از جمله توافقات امنیتی بین دو طرف وجود داشته است و از این طریق ایران و پاکستان میتوانستند با یکدیگر در ارتباط با حمله به تروریستها هماهنگ شوند. بر اساس بند ۵ ماده۱ و بند ۱ ماده ۲ و بند سوم ماده ۳ در مبحث مقابله دو کشور بر اساس توافقنامه امنیتی دو کشور میتوانستند از راهکارهای مشترک و هماهنگ بهره بجویند و حتی در این زمینه تبادل هیات داشته باشند. زمانی که ابزار و توافقات لازم برای مقابله با تروریستها وجود دارد باید از این ابزار برای مقابله با گسترش تروریسم در مرزهای دو کشور بهرهمند شد.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 نمایشنامه تهران- اسلامآباد
✍️ نادر کریمیجونی
حمله موشکی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به مناطقی در خاک پاکستان و پاسخ متقابل ارتش پاکستان به این حمله ابهامات زیادی به وجود آورده است. اگرچه سپاه پاسداران توضیح داده که در حمله به خاک پاکستان مقررهای تجمع گروهکهای جیشالعدل مورد حمله قرار گرفته، اما آنچه رسانههای خبری درباره این حمله منتشر کرده و تصاویری که در پایگاههای اجتماعی مشاهده شده، تخریب منازل مسکونی را
نشان میدهد و در خبرهای تکمیلی گفته شده که برخی زنان و کودکان در این حمله کشته شدهاند، حتی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در بیانیههایی که منتشر کرده، نامی از رهبران و چهرههای آن گروهک که در این حمله کشته یا زخمی شدهاند، نبرده، به همین دلیل احتمالا در این حمله چهره کلیدی یا شخص مهمی از گروهک جیشالعدل کشته نشده است. در این صورت اگر فرد یا افراد کشتهشده از جمله سربازان و نیروهای عادی این گروهک یا خانوادههای این نیروها هدف قرار گرفته باشند، آیا واقعا این اقدام پاسخ مناسبی به حمله گروهک جیشالعدل به پاسگاه انتظامی راسک بوده است؟
در عین حال چندان معلوم نیست که آیا حمله به شمال عراق و جایی که مقر موساد خوانده شده، لازم و تاثیرگذار بوده است یا نه؟ قدرمسلم آن است که در عکسهای انتشاریافته، محل اصابت موشک که بدون پوشش و بهطور شفاف نمایش داده شده، اثری از تجهیزات یا تاسیسات جاسوسی دیده نمیشود. همین که در آن محل کودکان زندگی میکردند مبین خانوادگی بودن محل اصابت موشک است. در حالی که در حمله قبلی، مکانی که موشک به آن اصابت کرده بود از حضور خبرنگاران و تصویربرداران تخیله شد و اجازه تهیه گزارش مکتوب و تصویری به هیچکس داده نشد. از این بابت در حمله گذشته اطمینان زیادی وجود داشت که مکان محل اصابت احتمالا دارای طبقهبندیهای حفاظتی و امنیتی است، اما در این حمله هیچ یک از ترتیبات امنیتی که در حمله پیشین تمهید شده و اعمال میشد در نظر گرفته نشد.
ابهام این داستان موقعی بیشتر شد که پاکستان هم حملات تلافیجویانهای به خاک کشورمان انجام داد و اعلام کرد برخی مواضع جداییطلبان بلوچ هم مورد حمله قرار گرفته است. جالب است که در تمام اخباری که از سوی رسانههای دولتی و مقامات کشور در این باره منتشر شده بر خارجی بودن افراد کشتهشده و کسانی که هدف حملات پاکستانیها قرار گرفته بودند تاکید میشد. در همان حال سخنگوی وزارت امور خارجه و مقامات نظامی پاکستان هم بارها تاکید کردند که مقر تروریستهای جداییطلب بلوچ در خاک ایران هدف قرار داده شده و در اینباره قبلا بارها پاکستان نسبت به حضور این افراد در خاک ایران اعتراض کرده بود که این اعتراضها مورد توجه ایرانیان قرار نگرفته بود. در اینباره پرسش اصلی آن است که آیا واقعا ایران به شورشیان بلوچ پاکستانی پناه داده بود؟ آیا این جداییطلبان بهطور قانونی در ایران زندگی میکردند؟ در این صورت چرا ایران از گروههای شورشی همسایهای که آن را کشور دوست و برادر میخواند پذیرایی میکرده است. آیا وقتی این شورشیان در ایران زندگی میکنند، مقامات جمهوری اسلامی ایران انتظار دارند که پاکستانیها، گروهکهای تروریستی علیه ایران را از خاک خودشان اخراج کنند؟ مسلم است که این انتظار واقعبینانه نیست و هرگز مورد اجابت قرار نخواهد گرفت. بیانیه غیررسمی منسوب به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که در آن تصریح شده در مورد این حملات سپاه به خاک پاکستان قبلا هماهنگیهای لازم با دولت اسلامآباد و هماهنگیهایی هم درباره حمله پاکستانیها به خاک ایران شده بوده، ابهامها و سوءظن به این حملات را به شدت افزایش داده است. اگر این بیانیه غیررسمی درست باشد پرسش اصلی آن است که آیا حملههای موشکی سپاه به خانههای اعضای جیشالعدل در پاکستان، نمایش یک عملیات و برای مصرف داخلی بوده است؟ در این صورت این حمله از همان لحظه اول شکست خورده و ناکام مانده است. بر این پایه نمایشنامه ایرانی- پاکستانی که اجرا شده و طی آن خانواده برخی شورشیان دو کشور به طور متقابل مورد هدف قرار گرفتهاند احتمالا قرار نیست کارکرد راهبردی و موثری داشته باشد. جالب است که ایران حاضر شده زندگی خانواده شورشیان و جداییطلبان بلوچ را وجهالمصالحه کسب اعتبار خود و حمله به خانههای اعضای گروهک تروریستی جیشالعدل قرار دهد. هماهنگشده بودن این حملات پاکستان به خاک ایران قرینه تاییدکننده دیگری هم دارد؛ حملات پاکستان در زمانی رخ داد که در همان حال و در منطقه جنوب ایران مانور پدافند هوایی در حال اجرا بود. آیا سیستمهای راداری و پدافندی ایران ورود پهپادها و موشکها به داخل خاک ایران را تشخیص ندادند؟ در این صورت به کاراییهای ادعاشده درباره آنها چگونه میتوان اعتماد کرد؟
به نظرم اگر سیستمهای پدافندی قادر به تشخیص پهپادهای ورودی پاکستانی نبودند واقعا نمیتوان به توانایی آنها اعتماد کرد.
برخی ناظران میپرسند این تنش که با اقدام نظامی همراه بوده، چگونه ادامه پیدا میکند. روشن است که هماهنگ بودن اجرای این نمایشنامه نظامی اقدامی مدیریتشده بود که حتی تحرکهای دیپلماتیک حاشیه آن هم فعالیتهایی قابل اعتنا به شمار نمیرود. در واقع تهران و اسلامآباد نمایشنامهای اجرا کردهاند که مصرفکننده نخست تاثیرهای آن، دولت جمهوری اسلامی ایران و برای اقناع افکار عمومی ایرانیان بوده است. در این صورت تنش در همین نقطه فعلی متوقف و مدیریت میشود. بر این پایه اگرچه ممکن است لفاظیها در میان مقامات ایرانی و پاکستانی ادامه پیدا کند و مواضع تندی چه در رسانهها یا مقامات دو کشور علیه یکدیگر اتخاذ شود، اما جنگ نظامی به سرعت به جنگ لفظی تبدیل و در همین نقطه دفن میشود. چنانکه رییسجمهوری پاکستان نیز به عنوان نخستین دفنکننده جنگ لفظی، بر روابط برادرانه تهران و اسلامآباد تاکید کرده است.
🔻روزنامه اعتماد
📍 سه اشتباه استراتژیک دولت انگلستان!
✍️ سید عطاءالله مهاجرانی
ریشی سوناک (۱۹۸۰-) نخستوزیر انگلستان از جمله رهبران سیاسی است که بخت یارش شد و در جایگاه نخستوزیری قرار گرفت. یعنی قبل از نخستوزیری رییس حزب نبود. حزب محافظهکار را در یک رقابت انتخاباتی به پیروزی نرسانید؛ بلکه به دلیل بحرانی که در رهبری حزب محافظهکار پیش آمد، به ویژه بعد از نخستوزیری بانوی محترمی که افتخار کوتاهترین دوران نخستوزیری در تاریخ انگلستان را یافت؛ خانم لیز تراس (۱۹۷۵-) که فقط ۱۵ روز نخستوزیر بود. کمتر از نصف دوران نخستوزیری شاپور بختیار که پس از ۳۷ سال سلطنت محمدرضا شاه، بخت یارش شد و ۳۷ روز آخرین نخستوزیر نظام پادشاهی بود. اکثر وزرایش را به وزارتخانهها راه نمیدادند و پریشان احوال بودند، و کم و بیش در ساختمان نخستوزیری جلسات دورهمی تشکیل میدادند. خانم لیز تراس به همهچیز شبیه بود، جز نخستوزیر انگلستان! بدیهی بود که نمیماند، رفت و ریشی سوناک آمد. حال که آمده است، اولا در درون حزب محافظهکار با دشواریهایی رویاروست. مثل ماجرایش با سوئلا بریومن وزیر سابق کشور که برای خود نقش نخستوزیر ساز قائل بود. نامه تند بیسابقهای بعد از برکناری به سوناک نوشت و یادآور شد که من تو را نخستوزیر کردم!
ثانیا تصمیم ریشی سوناک و دولت او بر همراهی با امریکا در یورش به یمن به نظرم نیاز به تامل جدی دارد، نخستوزیر انگلستان شایسته بود به اندازه ماکرون، رییسجمهور فرانسه تدبیر به خرج میداد و وارد این ماجرا نمیشد. مگر ایشان کتاب خاطرات تونی بلر را نخواندهاند؟
تونی بلر که در خاطراتش نوشته است، مردم یا روزنامهنگاران به او تونی بلایر، تونی دروغگو لقب داده بودند! درباره همراهی انگلستان با امریکا در حمایت از مجاهدان افغانستان (طالبان + القاعده)، علیه شوروی، و حمایت از صدام حسین علیه ایران، باور دارد که جورج بوش و او مرتکب اشتباه استراتژیک شدند. نوشته است: «ما مثل همان کاری که در افغانستان کردیم، به عراق تسلیحات دادیم. تا ایران را محدود و کنترل کند. چنان که میخواستیم شوروی نفوذش محدود شود. این یک اقدام تاکتیکی بود که به خطای استراتژیک منجر شد. » (۱)
تونی بلر آرزو میکند که ای کاش، چنان اشتباهی را مرتکب نشده بود! (۲)
آیا این هماهنگی انگلستان با امریکا در موضوع یمن سومین اشتباه استراتژیک دولت انگلستان نیست؟
در واقع امریکا و انگلستان و البته متحدان با حمایت از مجاهدان و طالبان و القاعده، ناگزیر شدند که بهای سنگینی بر کشور و ملت افغانستان و نیز ارتش امریکا و انگلستان وارد کنند. زیانهای هنگفت اقتصادی و مالی ماجرای دیگری است و نیز پیامدهای ۲۰ سال اشغال که همچنان آثار خود را نشان میدهد. در مورد صدام و عراق نیز، ناگزیر شدند به اشغال عراق، البته بر مبنای افسانه به وجود سلاحهای کشتار جمعی دست بزنند که سرانجام اشغال آن هم آشکار است.
اما حمله به یمن، از چند جهت شگفتانگیز است:
۱- یمنیها تجربه جنگی بیش از هفتساله را با عربستان و امارات دارند. در پشت صحنه جنگ بدیهی است که سلاح و مشورت امریکایی- انگلیسی وجود داشته است. منتها به نتیجه نرسیدند و عملیات «توفان اراده» روی دست همه مانده است.
۲- یمنیها نشان دادهاند که مردمی با استقامت ، خستگیناپذیر و جنگجویند.
۳- تجربه افغانستان و عراق که هنوز زخمهایش تازه است.
۴- به گمانم، سیاست دولت محافظهکار انگلستان در انتخابات آتی به نفع حزب محافظهکار تمام نخواهد شد. این اجتماعات میلیونی شنبههای لندن و دیگر شهرهای انگلستان در حمایت از فلسطین، وقتی به پای صندوقهای رای بروند، معلوم است که به حزب محافظهکار رای نخواهند داد.
به نظرم ریشی سوناک اگر کتاب تونی بلر را هم خوانده، دقیق نخوانده است، بلر همراهی با امریکا را بحرانزا و اشتباه استراتژیک خوانده است. این همراهی امروزه به دلیل جنگ غزه حساسیت بیشتری یافته است.
پی نوشت:
(۱) . Tony Blair, A Journey, London, Huchinson, ۲۰۱۰, p۳۸۸ “ But by God! I wished I wasn’t doing that! “
(۲) ibid, p ۴۳۵
🔻روزنامه شرق
📍 متفکری آزاد از بندها
✍️ احمد غلامی
مردی که روبهرویم نشسته بود، هفته بعد از آن بستری شد و چندی بعد درگذشت. در آن لحظه نه او از این اتفاق خبر داشت و نه در مخیله من میگنجید که این آخرین دیدار من با داریوش شایگان خواهد بود. اهمیت مرگ در هراس از مرگ است. اگر هراس از مرگ و قضاوت آنجهانی از بین برود، همهچیز مجاز است. آنچه هماکنون در دنیای امروز رخ داده است. آدمی از مرگ میترسد؛ نه به دلیل اینکه به جهان قضاوتها گام مینهد، بلکه از آنرو که بایستی دنیا و تنعماتش را رها کند و برود. ما در آن لحظه به مرگ فکر نمیکردیم. در فکر زندگی بودیم و آن را ابدی و جاودان فرض میکردیم؛ چراکه با شور و حرارت داشتیم درباره مارسل پروست و جهان او و کتاب تازه منتشرشدهاش به نام «فانوس جادویی زمان» گفتوگو میکردیم. با انتشار این کتاب اصرار داشتم که او دوره دیگری از زندگیاش را آغاز کرده و در حال استحاله به حالی دیگر است. او به نگاههای ماتریالیستی نزدیک شده بود، اما قاطعانه آن را نمیپذیرفت، با وجود این گفت: «ابلهان تغییر نمیکنند». با این جمله تغییر خودش را تأیید کرده بود، اما این تغییر را در چارچوب نظام فکریاش میدید. همانگونه که پیش از این نیز تغییر کرده و درباره جهان اینگونه ابراز نظر کرده بود: «گمان نمیکنم که دیگر کسی بتواند حلقه جادویی تولید-رشد-مصرف را درهم بشکند. این حلقه دیگر سر به فرمان هیچ غایت اخلاقی ندارد و خود به غایت بدل شده است. دستاورد دستوپاگیر و چشمپوشیناپذیری است که کسی را یارا و جرئت آن نیست که در ضرورتش تردید کند. خلاصه آنکه فاجعهای عظیم با نتایج نامتصور است که میتواند پوچی کامل خود را بر ما آشکار کند، وگرنه چگونه میتوان این عقلگسستگی حادی را که در زمانه ما به روند بهظاهر عقلانی تولید نیرو میرساند توضیح داد. تکنولوژی، تولید و مصرف به عقیده من تثلیث جدید معبد مدرن ماست». این گفته داریوش شایگان بیارتباط با نظرات کارل مارکس درباره سرمایهداری نیست. داریوش شایگان روشنفکری لیبرال با بنمایههای اخلاقی، دینی و معنوی است. هرچند او همواره قدمبهقدم از گذشتهاش فاصله گرفته است. زمانی تحت تأثیر فردید، «آسیا در برابر غرب» را نوشت و سپس از آن عبور کرد و به این باور رسید که «در تاریخ اسلام و بهویژه در ایران، همواره نوعی مخالفت کموبیش علنی میان اهل طریقت یا معتقدان به مذهب باطنی و اهل شریعت یا علمای محتسب وجود داشته است. چنانکه گویی با دو سنخ وجود سروکار دارد: وجود اصیل و وجود ظاهری. من شخصا معتقدم که در روزگار ما تنها میتوان معنوی بود». آنچه میتوان با قطعیت درباره شایگان گفت، این است که او اهل تغییر بود؛ تغییر منطبق با روح زمانه: «در قلمرو تفکر باید موافق وزن رقصید. باید با ضرباهنگ رویدادها همگام بود. باید همعنان با حرکات تاریخ تکامل یافت، وگرنه از این عقبافتادگیهای مورب، کژآهنگیهای بسیار به بار میآید و نتیجه آن نگاهی نیمهافلیج و گاه کاذب است». شایگان از آگاهی کاذب بیمناک بود و آن را مترادف ایدئولوژی میدانست. نهتنها به آن بدگمان بود، بلکه به آن آلرژی داشت. از همینرو است که مخالفتش با مارکسیستها بیشتر جنبه عاطفی داشت. بلشویکها مادرش را از قفقاز رانده و تحت ستم قرار داده بودند، اما روح مداراگر شایگان او را هرگز چپستیز نکرد. او به دنبال صلح درونی و صلح جهانی بود. نگاهی که داوری آن را به نگاهی کانتی تعبیر میکند. این صلحگرایی بیش از هر چیز از جایگاه طبقاتی او ناشی میشود. شایگان به معنای واقعی یک بورژوا بود؛ اگرچه در دورانش طبقهای به معنای بورژوا وجود نداشت. اگر وجود داشت، بیشک متعلق به این طبقه بود. پدرش تاجر بود و در خانوادهای مرفه بزرگ شده بود. خانواده و شرایطی که هیچ نسبتی با فقر و فاقه آن زمان شایگان نداشت. تعداد کسانی که همچون او در چنین وضعیتی به سر میبردند اندک بودند و شایگان میتوانست با تلاش به هر جایی میخواست برسد. شاید همین شرایط باعث شده بود که او روشنفکری پرخاشگر، ستیزهجو و رادیکال نباشد. او خود را سیاستگریز خطاب میکرد؛ شاید چون تعریفی دلبخواهی از سیاست داشت. اما تمام زندگی و آثارش بهنوعی سیاسیاند. با اینکه او خودش باور دارد فقط یک ماه در زندگیاش سیاسی بوده است و آنهم یک ماه در زمان پیروزی انقلاب. بیشتر ضدونقیضگوییها را میتوان در اصرار او در غیرسیاسی بودنش پیدا کرد. شایگان روشنفکری سیاسی بود که به دلیل روحیه و خاستگاه طبقاتیاش از آن تن میزد. در دوران تحصیل در انگلستان، طرفدار پروپاقرص مصدق بوده است و با هر مخالفتی به ستیزه برمیخاست. اما بعدها باور داشت مصدق باید با شاه کنار میآمد و مهمتر از آن علت شکست مصدق را به نقایص شخصیتی مصدق فرومیکاست. نگارش کتاب «انقلاب دینی چیست؟» نمونه بارزی است از یک کار سیاسی. برخورد انتقادیاش با دکتر علی شریعتی در این کتاب که ابایی از مواجهه سیاسی با مسائل نداشت، دلیل محکمی بر این ادعاست. شاید بتوان گامی فراتر گذاشت و برای آنچه داریوش شایگان «معنویت» مینامید نیز کارکردی سیاسی پیدا کرد. اما انکارناپذیر است که داریوش شایگان از اینکه فیلسوف و اندیشمندی حرفهای باشد، گریزان بود.
او خلاقیت و افکار گشوده به دنیا را در آماتوربودن میجست و از اینکه متفکری حرفهای باشد بیمناک بود: «هیچ آرزویی جز فهمیدن نداشتم، زیرا خوب میدانستم که شوقی برای آنکه اسلامشناس، هندشناس یا هر چیز دیگری از این دست شوم ندارم. تنها میخواستم متفکری آزاد از بند و تعلقات حرفهای باشم». داریوش شایگان به یک معنا متفکری تنها بود و در جمع دوستانی هم که به دورش حلقه زده بودند و ستایشش میکردند و مهمتر از همه صمیمانه دوستش داشتند، تنها بود. او خود تنهایی خویشتن را برگزیده بود و از اینرو با اینکه مرگ غافلگیرکننده به سراغش آمد، غافلگیر نشد. او تا آخرین لحظه عمرش کار کرد، اندیشید و اندیشههایش را بیان کرد.
* این یادداشت به مناسبت سالگرد تولد داریوش شایگان، ۴ بهمن ۱۳۱۳ نوشته شده است. نقلقولها از کتاب «زیر آسمانهای جهان»، گفتوگوهای داریوش شایگان با رامین جهانبگلو، ترجمه نازی عظیما، انتشارات فرزان روز است.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 فراهمسازی بستر سرمایهگذاری در تولید
✍️ علی قنبری
اقتصاد در صورتی می تواند رشد و رونق را تجربه کند که از تولید و صنعت حمایت شود. تولید و صنعت سنگ بنای رشد اقتصادی را فراهم می کند و حمایت از تولید و صنعت منجر به کاهش بیکاری و افزایش صادرات خواهد شد. حمایت از صنایع در نهایت منجر به ارزآوری بیشتر و رشد صادرت غیرنفتی خواهد شد. نیاز امروز کشور، توسعه صادرات غیرنفتی است.
حمایت از صنایع به این معنی است که تامین مالی و تامین انرژی در دستور کار باشد. این دو امر باید در اولویت قرار داشته باشد. تحت هیچ شرایطی انرژی در صنایع و تولید نباید قطع شود. در غیر این صورت تولید کارایی خود را از دست می دهد. اگر دولت ها به معنای واقعی برای موفقیت اقتصادی تلاش می کنند و خواهان این هستند که در سالهای آینده فعالیتهای آن ماندگار شود، قطعاً از مسیر توجه به تولید میتواند این امر را محقق کنند.
همچنین دولتها با اعتمادسازی میتواند اولین گام را برای توسعه صنعتی بردارند. لازمه اعتمادسازی این است که مقررات دست و پاگیر از جلوی پای فعالان اقتصادی و تولیدکنندگان برداشته شود. اگر فعالان اقتصادی مطمئن شوند که دولت تمام قد برای حمایت از بخش خصوصی گام برمیدارد و تلاش میکند از هیچ کمکی دریغ نخواهند کرد.
همین امر باعث میشود که اقتصاد روی ریل درستی قرار گیرد. ابزار دیگری که دولت می تواند از آن بهره بگیرد، برجام و جلوگیری از هر گونه تنش با کشورهای اروپایی و همسایه است. اگر دولت دو موضوع عنوان شده را عملیاتی کند ایران به توسعه صنعتی هم میرسد. دولت همچنین می بایست فضا و بسترهای مناسب را برای سرمایهگذاری ایرانیهای خارج از کشور و خارجیها در ایران هموار کند. اصلیترین مشکل اقتصاد ایران رکود و بیکاری است. اگر بسترهای لازم برای سرمایهگذاری فراهم شود این موانع و مشکلات برطرف خواهد شد.
از طرفی دیگر یکی از ضروریات صنایع در کشور این است که از خام فروشی به فرآورده فروشی روی بیاوریم. مشکل فعلی کشور این است که در صنایع مختلف به خام فروشی میپردازیم و از توسعه زنجیره ارزش محصولات که خلق ارزش افزوده میکند، عقب ماندهایم. به خصوص این موضوع در صنعت نفت و گاز کشور نیز مشاهده میشود که باید بهطور جد به سمت اصلاح این روند پیش برویم تا شاهد دانش بنیان شدن صنعت نفت و گاز در کلیه زنجیره ارزش از استخراج نفت تا تولیدات مواد شیمیایی در پایین دست این صنعت باشیم.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست