🔻روزنامه تعادل
📍 راهبرد دولت در تثبیت نرخ ارز شکست خورد
✍️ علیرضا توکلی
پس از دورهای از ثبات ارزی در بازارهای ایران، این روزها با وقوع نوسانات مستمر ارزی، یکبار دیگر موضوع «ارز» در تیررس توجه افکار عمومی و کارشناسان قرار گرفته است. در این یادداشت تلاش میکنم به مهمترین دلایل، ریشهها و ابهامات مرتبط با نوسانات ارزی اشاره کنم:
۱) اینکه چه عواملی بر نرخ ارز اثر داشته یا نرخ ارز بر روی چه گزارههایی اثر دارد؟ دو موضوع مختلف هستند. به نظرم مهمترین گزارهای که روی نرخ ارز طی سالهای اخیر اثر داشته، مباحث و تحولات سیاسی بوده است. عمدتا هم نگرانی مردم از پیشبینیناپذیری اقتصاد و اینکه آینده دور و نزدیک چه میشود است که بازارها را به سمت نوسان سوق میدهد. در واقع مردم به دنبال پناهگاههایی هستند که خودشان را از نوسانات ارزی مصون نگه دارند. با توجه به اینکه ارز یک نرخ پایه است و بسیاری از داراییها (چه داراییهای وارداتی و چه داراییهای غیر وارداتی) رابطه نزدیکی با نرخ ارز دارند، مردم با وقوع هر نوسانی به بازار ارز هجوم آورده و این روند باعث تداوم در نوسانات ارزی میشود.
۲) اما پرسش بعدی اثراتی است که رشد نرخ ارز در سایر بازارها از جمله بازار سرمایه به جای میگذارد. وقتی نرخ ارز صعودی شود، به این دلیل است که ارزش داراییهای شرکتها بهروز میشود و بالا میرود، ارزش جایگزینی شرکتها هم تاحدی افزایش پیدا میکند. روندی که باعث رشد سودآوری شرکتها و رشد قیمت سهام آنها میشود. اگر نرخ ارز به صورت پایدار افزایش یابد میتوان پیشبینی کرد که بازار سهام هم این روند را دنبال کند.
۳) اما آیا دولت در حال بازی با نرخ ارز برای جبران کسری بودجه خود است؟ این موضوع را نه میتوان تایید کرد و نه میتوان تکذیب کرد. دولت هم منابع ارزی زیادی دارد و هم مصارف ارزی بالایی دارد. نمیتوان گفت بالا رفتن نرخ ارز به صورت قطعی برای دولت نفع دارد، چرا که هزینههای دولت هم با این رشد قیمت ارز، بالا میرود. ضمن اینکه هر نوع افزایش نرخ ارز و کاهش ارزش پول ملی، محبوبیت دولتها را کاهش میدهد. به همین دلیل دولتها، ذاتا علاقهمند به افزایش نرخ ارز نیستند. هرچند منفعت جزیی هم از افزایش نرخ ارز ببرند. اما هزینههای کاهش محبوبیت به اندازهای مهم است که دولتها همه تلاش خود را به کار میگیرند تا جلوی نوسانات ارزی را بگیرند!
۴) اما چرا علیرغم این تلاشهای دولت، نرخ ارز باز هم بالا میرود؟ واقع آن است بیتدبیریهای اجرایی و مدیریتی در این کشور به اندازهای گسترده شده که مردم و بازار با قدرت بسیار زیاد، نرخ ارز را به سمت بالا هل میدهند. بانک مرکزی به عنوان ابزار دولت برای مهار نوسانات ارزی (کنترل واردات، عدم تخصیص ارز، ارزپاشی، ارایه سکه طلا و...) دیگر زورش نمیرسد که در برابر قدرت مردم و بازار مقاومت کنند. مردم به خاطر ناکارآمدیهای دولت به بازار هجوم میآروند و این هجوم، نرخ ارز را در دالان صعودی قرار میدهد. نباید فراموش کرد، اقتصاد ایران هم از نظر اشتغال و هم از جهت دورنمای آینده کشور وضعیت شکنندهای دارد. اساسا یکی از دلایل افزایش مهاجرت از ایران (به خصوص در سنین ۱۵تا ۲۵سال) این است که مردم نگران کل آینده خود هستند. در واقع در حال حاضر چشمانداز مثبتی برای آینده مشاهده نمیشود، طبیعتا بسیاری از ایرانیان بار سفر را به دوش میکشند. کسانی که قصد مهاجرت دارند، داراییهای خود را به ارز بدل کرده و فشاری را به بازار وارد میسازند. آن دسته از افراد و خانوادههایی که امکان مهاجرت پیدا نمیکنند هم از طریق خریداری و نگهداری ارز تلاش میکنند، وضعیت خود را ایمن سازند. همه این گزارهها باعث تقویت و رشد قیمت ارز میشود.
۵) آیا نرخ ارز را باید رها کرد تا به نقطع تعادل برسد، یا سیاست تثبیت باید در دستور کار قرار بگیرد؟ معتقدم اگر نرخ ارز آزاد شود به نفع کشور است. اما انجام این تصمیم به مقدماتی نیاز دارد از جمله اینکه اجازه واردات و صادرات آزادانه داده شود. نباید برای برخی کالاها ممنوعیت ورود در نظر گرفته شود یا موانع خاص صادراتی ایجاد شود. مثلا دولت برای ایجاد ثبات در نرخ ارز، تلاش میکند هزاران متغیر اقتصادی را تحت کنترل بگیرد! مثلا بخشی از واردات و صادرات را متوقف میسازد یا عوارض بالایی برای آن در نظر میگیرد. بخشی از صادرات کشور را هم متوقف کرده یا اینکه عوارض صادراتی بالایی برای آنها در نظر میگیرد. به عبارت روشنتر، دولت قصد دارد یک متغیر را تثبیت سازد تا حرکت نکند، برای این منظور، حرکت هزاران متغیر دیگر را متوقف میسازد تا متغیر مورد نظر ثابت بماند! تجربه هم نشان داده که دولت همواره در مسیر دستیابی به این هدف شکست خورده است!
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 راهکارهای اثربخشی مجلس
✍️ دکتر روحاله اسلامی
مجالس سیاسی انواع مختلف دارند و در ابتدا برای انجام مشورت توسط قوه مجریه جمعی از اشراف و نخبگان گرد هم میآمدند تا سهم خویش را تثبیت کنند. مجلس مهستان، مجلس الیگارشها و پارلمانهای آریستوکراتها در راستای دادن مشورت به پادشاه یا نخستوزیر شکل میگرفت.به تدریج با انقلاب صنعتی، صنعت چاپ، رواج مشاغل خدماتی، افزایش تحصیلات و عمومی شدن دانشگاه دایره نخبگان سیاسی از سطح زمینداران، اشراف، تجار، علمای مذهبی و نظامیان به سمت طبقه متوسط حرکت کرد.
دایره رایدهندگان نیز به طبقات پایین و زنان و به حاشیه راندهشدهها رسید. در چنین شرایطی پارلمان به قوه ملی اثرگذار و تنها مرجع قانونگذاری و نهاد مختار و سنگین و وزین در راستای نظارت و پرسشگری برای همه ارکان سیاسی تبدیل شد.
پارلمان دیگر مجلس شورا نیست، بلکه قوه مقننهای باشکوه و سنگین در اندازهای است که میتواند سایر قوا را متعادل و تنظیم و پاسخگو کند. برای اینکه مجلس اثرگذار باشد و ماشین حکومت تعادل خود را حفظ کند میتوان با تغییراتی کوچک از محلیگرایی و پوپولیسم که نمایانگر مجلس ضعیف است، دوری کرد.
۱-خالی نشدن ناگهانی مجلس: یکی از پیشنهادها به خالی نشدن ناگهانی مجلس اشاره دارد. میتوان تقویم انتخابات در کشور را به گونهای تنظیم کرد که هر دو سال یکسوم نمایندگان تغییر کنند. خالی شدن مجلس باعث عقب افتادن رویه قانونگذاری و نظارت از یکسو و حذف بسیاری از نخبگان باتجربه و سیاستمداران از چرخه میشود.
در شرایطی که همه نمایندگان بهطور ناگهانی در فرآیند انتخابات قرار بگیرند ماههای قبل و بعد از رایگیری در امور مقننه کشور وقفه ایجاد میشود و به خصوص اینکه افراد جدید برای یادگیری فرآیندها و کسب تجربه زمان زیادی لازم دارند.
۲-ارتباط نظام احزاب و نظام انتخابات: موضوع دیگر به نوع نظام انتخابات برمیگردد. هر چه نظام انتخابات دارای قاعدهای جدی و مشخص از رایدهندگان و انتخابشوندگان باشد و از سوی دیگر امکان مشارکت بالا را افزایش دهد وزن مجلس در معاملات سیاستگذاری افزایش خواهد یافت. یکی از راهکارهای مشارکت؛ نماینده داشتن همه اقشار و طبقات در جامعه است.
به عنوان مثال معلمان، کارگران، تجار، کشاورزان، علما و... در مجلس نماینده و سخنگو و مدافع داشته باشند. چنین امکانی مجلس را تنها نماینده طبقات بالا یا بخشی از بدنه طبقه متوسط نخواهد کرد. فعال شدن احزاب و ایجاد ارتباط میان نظام حزبی و نظام انتخابات میتواند مجلسی اثرگذار خلق کند.
۳-جغرافیای ملی انتخابات: موضوع سوم به جغرافیای انتخابات برمیگردد. مجلس اثرگذار منافع ملی کشور و مصالح عمومی شهروندان را دنبال میکند. اگر هر نماینده از جغرافیا و جمعیت کوچک انتخاب شود موضوعاتی که پیگیری خواهد شد در سطح محلی و نوعی از سیاست پوپولیستی دنبال خواهد شد.
هر چه جغرافیای انتخابات به سمت استانی شدن حرکت کند، موضوعات کشوری در مجلس بیشتر مطرح خواهد شد. گرایشهای فرقهای، قومیتی و سهمخواهیهای محلی که گاهی برنامههای توسعه و بودجه کشور و حتی عزل و نصب وزیران را تحتالشعاع خود قرار میدهد به علت آن است که عدالت جغرافیا و جمعیت در نظام انتخابات مغفول مانده است.
در اصلاح قانون انتخابات برقراری تناسب بین جغرافیا و جمعیت و سوق دادن حداقل بخشی از انتخاب نمایندگان به صورت استانی میتواند راهگشا باشد.
🔻روزنامه کیهان
📍 پیروز جنگ غزه تا اینجای کار ...
✍️ جعفری بلوری
امروز نبرد «جبهه مقاومت» با «جبهه غرب و رژیم صهیونیستی» وارد صدوشانزدهمین روز خود میشود. به قول ستوننویس روزنامه «تلگراف»، «اسرائیل در این ۴ ماه به اندازه چهار دهه، تلفات داده است» و جز کودککُشی، اسیرکُشی، بمباران خانهها، بیمارستانها، مدارس، کلیساها و کشتار غیرنظامیان هیچ دستاورد قابل افتخاری کسب نکرده است. کودککشی و اسیرکشی که افتخار نیست. همین دیروز رادیو رژیم صهیونیستی اعلام کرد، تیپ پنج ذخیره رژیم اسرائیل در نیروهای ویژه «ناحال» نیز از غزه عقبنشینی کرد و این در حالی است که طرح اسرائیل برای پُرکردن تونلهای غزه نیز کار به جایی نبرده است. «نابودی حماس و تونلها»، «آزادی همه اُسرا» و «تسلط کامل بر غزه» اهداف اصلی و اعلامی صهیونیستها از حمله به غزه بوده است. آخرین و مهمترین خبرهای مرتبط با غزه اما، «جدی شدن مذاکرات» بین حماس و صهیونیستها برای آتشبس عنوان شده است! از جمعبندی خطوط بالا، چه نتیجهای حاصل میشود؟!
آنطور که در خبرها آمده است، صهیونیستها طرح آتشبسی را که در نشست پاریس تهیه شده است پذیرفتهاند و این طرح به حماس هم پیشنهاد شده است. از جزئیات این طرح هم هنوز خبری منتشر نشده است. جنبش حماس نیز اعلام کرده است تا آخر همین هفته [احتمالا فردا یا پسفردا] پاسخ میدهد. همین یک جمله یعنی، «انتظار صهیونیستها برای شنیدن پاسخ حماس» چه معنایی میدهد؟ آیا از این جمله، شکست حماس بیرون میآید؟! مذاکره با حماسی که قرار بود به طور کامل ریشهکن شود، یعنی چه؟!
برویم سراغ محور دیگر مقاومت یعنی «یمن» که طی این ۴ ماه - بنا بر اعلام منابع غربی - ضربات کاری و مهمی به اهداف جبهه «غرب و اسرائیل» وارد کرده است. همین دیروز «یحیی سریع»، سخنگوی نیروهای مسلح یمن در بحبوحه رجزخوانیهای دشمن علیه ایران و مقاومت عراق اعلام کرد، «ناو یو اس اسگریولی آمریکا را در دریای سرخ هدف قرار دادیم.» یک حساب سرانگشتی نشان میدهد، یمنیها در دوران جنگ غزه، به بیش از ۳۰ کشتی باری یا جنگی که به شکلی، به صهیونیستها مرتبط بوده، یا متعلق به رژیم انگلیس یا آمریکا بودهاند حمله کردهاند که در بیشتر مواقع نیز تیرشان به هدف خورده است. برخی از این کشتیهای باری نیز با بارشان، به غنیمت گرفته شدهاند. در این باره ملاحظه گوشهای از گزارش خواندنی نشریه تخصصی «ناوال نیوز» نیز خالی از لطف نیست: «تاکنون هیچ کشتیای در حملات یمنیها در دریای سرخ و تنگه بابالمندب غرق نشده است؛ احتمالا به این دلیل که آنها نمیخواهند کشتیها را غرق کنند وگرنه اگر بخواهند میتوانند ضربات را طوری تنظیم کنند که کشتیها را غرق کند.... بازدارندگی در برابر نیرویی که چیزی برای از دست دادن ندارد، بسیار مشکل است. زمانی که حملات آغاز شد، درخواستهایی برای اقدام نظامی علیه حوثیها مطرح شد. بسیاری از ناظران انتظار داشتند از همان ابتدای حملات حوثیها، حملات متقابل علیه یمن آغاز شود؛ اما زمانی که آغاز حمله ائتلاف دریایی ماهها طول کشید، ناامید شدند. بسیاری از ناظران مطمئن نبودند که حملات متقابل به یمن تفاوت زیادی ایجاد کند. حق با آنها بود و حملات یمنیها با وجود چند دور حملات متقابل همچنان ادامه دارد.» همینطور به گزارش چندی پیش شرکت «کوهنه ناگل»، دومین شرکت بزرگ خدمات لجستیک جهان درباره کاری که یمنیها در دریای سرخ کردهاند توجه کنید که مُکمل گزارش نشریه تخصصی «ناوال نیوز» است: «در پی حملات به کشتیهای تجاری توسط شورشیان حوثی تحت حمایت ایران ۱۰۳ کشتی کانتینری در حال تغییر مسیر از دریای سرخ هستند...شرکتها شروع به استفاده از مسیرهای ریلی و هوائی کردهاند، زیرا آبراه بابالمندب که ۱۲ درصد تجارت جهانی از طریق آن انجام میشود برای عبور بسیار خطرناک شده است. کشتیهای باربری در حال حاضر مجبورند مسیری بسیار طولانی را طی کنند و قاره آفریقا را عملا دور بزنند تا بتوانند به مقصد خود برسند، امری که هزینهها و تأخیرهایی اضافی را ایجاد میکند.کشتیهایی که عازم اروپای غربی هستند با تغییر مسیر، تاخیری ۱۰ تا ۱۴ روزه را در سفر خود متحمل خواهند شد.» انقلابیون یمن در عین حال اعلام کردهاند، کشتیهایی که اعلام کنند، ارتباطی با اسرائیل ندارند بهراحتی میتوانند از این راه عبور کنند و صدها کشتی با ارسال همین پیام به مقاصد خود رسیدهاند. منابع صهیونیستی در توصیف شرایطی که در خطوط بالا صرفا نقلقول کردیم نوشتهاند: «انصارالله یمن اسرائیل را محاصره کرده است.» خروجی پاراگرافهای بالا شکست محور «مقاومت یمن» را نشان میدهد یا پیروزی آن را؟
برویم سراغ محور- به تعبیر دقیقتر محورهای مقاومت - عراق. محورهای متعدد مقاومت در عراق، در این مدت بارها، هم اهداف آمریکایی را در عراق و سوریه هدف قرار دادهاند و هم اهداف اسرائیلی را در شدود، ایلات، جولان، حیفا... و این اواخر اردن! فقط در یک مورد، کتائب حزبالله، یکی از محورهای مقاومت عراق با پهپادی بزرگ، یکی از پایگاههای سری آمریکا در اردن را طوری هدف قرار داد که ۴ روز است، تبدیل به خبر اول دنیا شده است. طبق گزارشهای رسمی ۳ نظامی صهیونیست در این حمله دقیق به هلاکت رسیده و ۴۰ نظامی نیز زخمی شدهاند و حال ۸ تن از این زخمیها نیز وخیم است. خبرهای غیررسمی اما شمار مجروحان آمریکایی را تا ۷۰ نفر هم اعلام کردهاند. برخی کارشناسان با توجه به نوع واکنش آمریکا به این خبر میگویند چه بسا، تلفات آمریکا خیلی بیش از ۳ نفر هم باشد. طبق گزارش رسمی پنتاگون، گروههای مقاومت عراق از بدو شروع جنگ غزه، نزدیک به ۲۰۰ بار به اهداف فقط آمریکا در عراق و سوریه حمله کردهاند. خبرهای مهمی نیز حاکی از آغاز مذاکرات بین دولت عراق و آمریکا برای اجرائی شدن مصوبه پارلمان عراق برای اخراج نظامیان آمریکایی است. این مذاکرات که به دنبال همین ۲۰۰ حمله آغاز شده است، طبق برخی گزارشهایی که از عراق منتشر میشود جدی است. حتی بنا بر گزارش سی ان ان و اظهارات مشاور نخستوزیر عراق، توقف موقت حملات یکی از محورهای عراق به پایگاههای آمریکا، ارتباط مستقیمی با این مذاکرات دارد و نخستوزیر این کشور از کتائب حزبالله خواسته است، برای کمک به مذاکرات مربوط به اخراج آمریکاییها از عراق، به اهداف این آمریکا حمله نکند. اخراج نظامیان آمریکایی از عراق و منطقه، پیروزی کمی است؟!
درباره محور دیگر مقاومت که مستقیما با صهیونیستها درگیر است یعنی حزبالله لبنان، زیاد گفته شده است. طبق اعلام منابع رسمی رژیم صهیونیستی، ۱۰ هزار نیروی ویژه در کنار دهها هزا نظامی دیگر این رژیم در مناطق مرزی لبنان مستقر شدهاند تا حزبالله لبنان را مهار کنند. حزبالله لبنان اما با حملات حساب شده و دقیق ضربات مؤثری به صهیونیستها وارد کرده است. ضمن اینکه مشغول کردن این همه نظامی صهیونیست، به اندازه خود از فشارها به مردم مظلوم غزه میکاهد. فرار دهها هزار صهیونیست از مناطق مرزی با لبنان از ترس حزبالله لبنان نیز، یکی از نتایج حضور پرقدرت حزبالله در این جنگ است. بنابر اعلام رسانههای صهیونیست، هزاران نفر از شهرکنشینان فراری گفتهاند حتی اگر جنگ تمام شود، حاضر نیستند برگردند. حزبالله لبنان در این مدت، به مهمترین، سِریترین و مجهزترین پایگاههای نظامی، اطلاعاتی و جاسوسی صهیونیستها نیز، ضربات بیسابقه و دردناکی وارد کرده است. از آن سو بایدن بارها و بارها از نتانیاهو خواسته، باب جنگ جدی با حزبالله را به هیچ وجه باز نکند چون، حزبالله لبنان به هیچ وجه قابل مقایسه با حماس نیست. مَخلص کلام اینکه پرچم مقاومت لبنان نیز در این جنگ، مثل پرچم مقاومت یمن و عراق و فلسطین بالاست.
اگر همین امروز اعلام شود، حماس و رژیم صهیونیستی روی آتشبس طولانیمدت و تبادل اُسرا توافق کردهاند، میتوان با قطعیت گفت پیروز این میدان، «جبهه مقاومت» است چرا که، کفه پیروزیهایش سنگینتر است. بدیهی است در مذاکرات، طرفی پیروز است که دست پُرتری دارد. از همینرو، این احتمالِ - ولو اندک - هم وجود دارد که قبل از قطعی شدن این آتشبس احتمالی، جبهه «آمریکا - اسرائیل» برای برهم زدن این معادله به نفع خود، حماقتی مرتکب شوند. یعنی تحت فشارهای تندروهایشان هَوَس کنند، حملهای ولو کوچک اما پُرسروصدا به راس این محور وارد کنند و این حمله را با کمک شیپورهای عظیم تبلیغاتیشان، بزرگ «جا» بزنند که در این صورت پایان این جنگ با آنها نخواهد بود و ۴۲ هزار نظامی آمریکایی مستقر در منطقه نیز به «اهداف نزدیک» به « اهداف مشروع» بدل خواهند شد!
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 نقدی به نحوه واگذاری بناهای تاریخی
✍️ دکتر عبدالرضا مهاجرینژاد
در مورد نحوه واگذاری ابنیه تاریخی و نیز درخصوص شکل احیای بناهای تاریخی واگذارشده توسط صندوق احیا نقدهایی وجود دارد. زمانی که صحبت از بافت تاریخی میشود منظور کالبد شهری است که زندگی در آن جریان دارد و شامل حمام، بازار، مغازهها، مسجد، خانههای شخصی مردم و موارد دیگر میشود. بنابراین تمام این موارد یک مجموعه و بسته هستند و باید با هم دیده شوند. درخصوص تکبناهایی که در مالکیت مردم است میتوان هم از طریق بحث مشارکت و هم از طریق تسهیلات بانکی آنها را با نظارت دقیق مرمت اصولی و احیا کرد.
با وجود این یکسری از بناهای نفیس تاریخی وجود دارد که در گذشته سازمان میراث فرهنگی سابق آنها را خریداری کرده و آثار نفیسی هستند و به نظرم این بناها نباید واگذار شوند. چنانچه دولت توان مالی برای مرمت و نگهداری آنها را ندارد نیز باید به سراغ یکسری منابع جایگزین و جدید برای احیا برود.
معتقدم در بحث واگذاری خانههای تاریخی صرفا باید به سراغ خانههای موجود در بافتهای تاریخی شهرها که در تملک مردم است، برویم. امروز در بافتهای تاریخی شیراز، خمینیشهر، اصفهان و بسیاری از شهرهای ایران، تکبناها دارند یکییکی از بین میروند. در این شرایط وزارت میراث فرهنگی و شاید در نگاهی کلیتر دولت نیز با سیاست مولدسازی ورود کردهاند و خیلی از بناهایی را که در تملک خود دارند، واگذار میکنند. توجه داشته باشید که بناهای تاریخی چنانچه مرمت شوند امکان درآمدزایی از آنها وجود دارد و اگر بر فرض مثال دوهزار بنای تاریخی مرمت شوند، با تعریف کاربری مناسب امکان درآمدزایی دوهزار میلیارد تومانی از مجموع آنها وجود دارد که این رقم شاید دو برابر اعتبارات کنونی وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایعدستی باشد.
به هر روی باید توجه داشت بناهای نفیس تاریخی متعلق به تمام مردم هستند و واگذاری آنها با هیچ متر و معیاری صحیح نیست و به جای این اقدام میتوان بناهایی که در بافتهای تاریخی وجود داشته و در اختیار مردم عادی هستند را از طریق مشارکت سروسامان دهیم. به نظرم با اتخاذ این رویکرد در بافتها بازآفرینی شده و زندگی در بافت تاریخی جریان مییابد، اما اینکه خانههایی که دولت خریداری کرده و جزو نفایس هستند واگذار شوند، اقدام صحیحی نیست و اگر هم دولت امکان یا توان مالی ندارد دلیل نمیشود این بناهای نفیس را به بخش خصوصی واگذار کند. در نظر داشته باشید در مورد بناهایی که واگذار میشوند خطر شکلگیری دو نوع فساد وجود دارد که یکی مربوط به فساد مالی و دیگری مربوط به بحث ناکارآمدی است. دغدغه فعالان میراث فرهنگی و مردم نیز همین مساله است و نگران هستند که در مواردی بناهای تاریخی که به بهرهبردار واگذار میشوند به جای مرمت نوسازی شوند. نمونه این مساله را میتوان در منطقه ۱۲ تهران مشاهده کرد که میبینیم بناهای واگذارشده براساس آیین مرمت، ترمیم نشدهاند. یا طرح مرمتی درخصوص اینگونه مرمتها وجود ندارد یا اگر چنین طرحی وجود دارد، طرحی فنی نیست.
در حال حاضر شاید چیزی حدود دوهزار بنای تاریخی در اختیار صندوق احیاست که آماده واگذاری هستند، اما تعداد شرکتهای سطح یک مرمتی در کشور بسیار محدود بوده و شاید به اندازه انگشتان دست باشد. حال در نظر داشته باشید هر یک از شرکتهایی که با صندوق احیا قرارداد دارند، اجازه دارند در طول سال برای تعداد محدودی بنا طرح مرمتی بدهند. سوالی که مطرح میشود این است که کار طرح مرمتی و مشاوره مرمت باقی بناها را چه کسی قرار است انجام دهد.
توجه داشته باشید که براساس بند «د» تبصر ۳۶ قانون بودجه سال ۱۳۷۹ صندوق احیا تشکیل شده است و آنجا اشاره شده که وظیفه دولت و میراث فرهنگی این است که بناهای تاریخی را احیا و بهرهبرداری کند، اما در این قانون به واگذاری بناهای تاریخی تملکشده توسط دولت به بخش خصوصی هیچ اشارهای نشده است. از سوی دیگر براساس آنچه که شاکله اصلی صندوق احیا است وظیفه این صندوق بحث مرمت، ساماندهی، احیا و بازآفرینی بناهایی بوده که دولت خریداری کرده است. حال چنانچه کسری بودجهای هم برای مرمت و احیای این بناها وجود داشته باشد باز هم بحث واگذاری نفایس تاریخی به هیچوجه صحیح نیست.
به نظرم پیامدهای رویکرد فعلی این است که با واگذاری نفایس و تعجیلی که در تدوین طرح مرمت این بناها شکل میگیرد ممکن است به جای مرمت، بناهای تاریخی به تعبیری نوسازی شوند. از سوی دیگر باید توجه داشت که شأن و منزلت برخی بناها مثل عمارت مسعودیه در تهران بسیار بالا است و این آثار به هیچ عنوان نباید واگذار شوند.
در نهایت قصد دارم بگویم به جای آنکه وزیر میراث فرهنگی آنطور که خود مطرح کرده بخواهد زیر میز بزند، بهتر است به روی میز توجه کند و همین مشکلاتی که وجود دارد را ساماندهی کند.
🔻روزنامه اعتماد
📍 نگاهی به عوامل اجتماعی افزایش افسردگی در جامعه
✍️ عالیه شکربیگی
در تردد و گذری با مترو، اتوبوس و گشتی در خیابانهای شهر تهران متوجه قیافههای گرفته و سکوت مردمان اطرافمان میشویم و این قیافههای فسرده و گرفته را در همسایگی و در میان خویشان هم متوجه میشویم و ناخودآگاه شعر زمستان اخوانثالث در ذهنت تداعی میشود که:
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سربرنیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است و... و سوال این است که چرا؟ آیا مردم دچار افسردگی هستند و اگر بلی؟ چرا؟ آیا افسردگی دارای ابعاد اجتماعی است یا صرفا عوامل روانشناختی در به وجود آمدن آن در جامعه تاثیرگذارند؟ در پاسخ به سوالات فوق باید گفت افسردگی به عنوان یکی از بیماریهای شایع در سراسر جهان، از نوسانات خلقوخوی معمول و پاسخهای عاطفی کوتاهمدت به چالشهای زندگی متفاوت بوده (سازمان بهداشت جهانی، ۲۰۱۶) و هزینههای فردی، اجتماعی و اقتصادی زیادی را بر افراد و جامعه وارد میکند. علی ناظری، عضو انجمن روانپزشکان ایران گفت: در ۲۶ سال گذشته آمار افسردگی در ایران حدود دوبرابر شده است. به گزارش انجمن روانپزشکان ایران، آقای ناظری افزود: در مقایسه استانی، تهران با بیشترین تعداد ابتلا در صدر استانهای کشور قرار میگیرد و در مقابل استانهای گیلان و یزد نسبت به سایر استانها از وضعیت مطلوبتری برخوردارند. آقای ناظری توضیح داد: بیماری افسردگی نوعی از اختلال خلق است که در آن فرد به واسطه غم و اندوه مداوم علاقه خود را نسبت به موارد و داشتههای لذتبخش خود، از دست میدهد. اختلال خلق زمانی روی میدهد که بیمار این حالت را به مدت بیش از دو هفته یا در همراهی سایر علایم بالینی داشته باشد و در فعالیتهای روزانه خود دچار اختلال در عملکرد شود. آمارها هم گویای افزایش افسردگی در جامعه است.
عضو انجمن روانپزشکان ایران خاطرنشان کرد: در ایران تعداد مبتلایان به بیماری افسردگی در زنان دوبرابر مردان است. همچنین بر اساس گزارش دفتر سلامت روانی، اجتماعی و اعتیاد وزارت بهداشت در سال۱۴۰۰، شیوع اختلالات روانپزشکی در کشور، بالای ۲۳ درصد است که در بین آنها، افسردگی و اختلالات اضطرابی از جمله شایعترین مشکلات محسوب میشوند. گستردگی و فراگیر بودن افسردگی در بین انسانهای سراسر جهان، باعث شده است که محققان مختلفی برای پیدا کردن عوامل اثرگذار بر این اختلال، تحقیق و پژوهش کنند. نکته قابل توجه در بررسی بیماری چون افسردگی این است که همواره با رویکرد روانشناختی مورد بحث و بررسی قرار گرفته و کمتر با رویکرد جامعهشناسانه مورد مطالعه واقع شده است. در این یادداشت کوتاه تلاش دارم تا نگاهی به مسائل اجتماعی موثر بر افزایش افسردگی در جامعه داشته باشم. اگر با نگاه جامعهشناختی به بحث و بررسی ابعاد اجتماعی این مساله در جامعه بپردازیم بالطبع جامعه به عنوان یک فرم، عوامل زیادی را در محتوای خود دارد عواملی چون فرهنگ، اجتماع، اقتصاد، سیاست، تکریم شخصیت انسانی و... به وجود آورنده یک نظام اجتماعی هستند، حال اگر به هر دلیلی میان کارکرد عناصر تشکیلدهنده این سیستم توازن عملکردی و تعادل تعاملی وجود نداشته باشد، بالطبع این سیستم دچار مشکل است و از سلامت در همه ابعاد برخوردار نیست. به عبارت دیگر زمانی میتوانیم به سلامت اجتماعی یک جامعه بپردازیم که میان عناصر تشکیلدهنده آن یک مفاهمه و فهم مشترک از مسائل فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جاری و ساری باشد در این صورت جامعه از سلامت اجتماعی - روانی برخوردار است و خروجی آن کنش پیوسته است و باید به این نکته مهم توجه کرد که امروزه، عوامل روانی-اجتماعی و زیستی زمینهساز بیماری و اختلال رفتاری و خودکشی، افسردگی و آسیبهای اجتماعی است. به واقع در جامعه، چسبی به نام سرمایه اجتماعی، به وجود آورنده اعتماد، مشارکت و همدلی میان ساختارها و مردم است و اگر این سرمایه در جامعه بسترساز روابط اجتماعی عدالتگرایانه میان مسوولان و مردم باشد، بیتردید، روان و اجتماع مردمان این کشور از سلامت برخوردار است و در غیر این صورت، افزایش افسردگی، خودکشی و آسیبهای اجتماعی سلامت عمومی را به مخاطره انداخته است. افزایش افسردگی و احساس تنهایی در میان جمع و به وجود آمدن انسانهایی متحرک و زامبیگونه که روان آنان درگیر هزاران مساله و مشکل ریز و درشت است خود حکایت از بالا رفتن میزان افسردگی و خودکشی و آسیبهای اجتماعی در جامعه دارد که هرازگاهی کارشناسان به گوشه کوچکی از آن میپردازند. در تحلیل بیشتر افسردگی، عملکرد خانواده یکی از شاخصهای مهم تضمینکننده زندگی و سلامت روانی خانواده و اعضای آن و در نهایت جامعه است و رابطه منفی آن به عنوان یکی از مهمترین عوامل ایجادکننده و نگهدارنده اختلالات روحی و هیجانی افراد مطرح میشود. تحقیقات نشان دادند در خانوادههایی که ارتباط میان اعضا و تعاملات داخل خانواده بر اساس نزدیکی و صمیمیت و تفاهم بین افراد استوار است همه اعضا نسبتا علیه فشارهای زندگی مقاوم و مصون هستند. خانوادههایی که از عملکرد ضعیفی برخوردارند باعث گسستگی و جدایی عاطفی اعضای آن خانواده و فقدان صمیمیت، عدم انطباقپذیری اعضای خانواده و سطح پایین رضایت و خشنودی خانوادگی در نتیجه باعث ناسازگاری و مشکلات روانی در افراد میشود. عملکرد خانواده با سلامت روانی اعضا ارتباط دارد و هرگونه نارسایی در عملکرد خانواده تاثیر نامطلوبی به جا خواهد گذاشت. پژوهشها نشان میدهد بین عملکرد ضعیف خانواده و ابتلای افراد به علایم جسمی، اضطراب، اختلال خواب، افسردگی و اختلال در کارکرد اجتماعی رابطه معناداری وجود دارد و بازتولید انسانهایی افسرده در روابط اجتماعی است. اما در تحلیل نهایی، باید به این نکته مهم توجه کرد که بحرانهای درون خانواده حاصل رویارویی این نهاد با سایر نهادهای مرتبط با آن است و رویکرد جامعهشناسانه، انسان را یک واحد زیستی- روانی و اجتماعی میداند که دارای علایق مادی، امنیتی و سیاسی، اجتماعی - فرهنگی و شناختی است و پاسخ به این علایق دارای تعاملات جامعهای است که بتواند پاسخ درستی به این نیازها دهد و در صورتی که این تفسیر مشترک و گفتوگو و مفاهمه با ساختار و مسوولان و سایر نهادهای اجتماعی اتفاق نیفتد، انسانها دچار افسردگی و کنش نانمادی میشوند و حال در نظر بگیرید اگر مردم در یک جامعه احساس ترس، بیاخلاقی، جدایی اجتماعی، بیاعتمادی، ناامیدی و عدم حمایت اجتماعی داشته باشند در خود فرو میروند و یک خود افسرده درون آنان شکل میگیرد که آرام آرام به سوی بیحوصلگی، سکوت، مهاجرت و... حرکت میکند و در نهایت یک خود تفردگرایانه در آنان شکل میگیرد که از ارتباط اجتماعی با همه گریزان است و عوامل اجتماعی (عدم احساس همبستگی)، عوامل فرهنگی (عدم احساس عزت و احترام)، عوامل اقتصادی (احساس فقر و فقدان آسایش)، عوامل سیاسی (عدم احساس عدالت و امنیت) تشدیدکننده انواع آسیبهای اجتماعی و افسردگی در آنان است. به همه این عوامل اضافه کنید: احساس نابرابری و تبعیض، احساس نارضایتی شغلی، عدم دستیابی به امکانات مالی، دست نیافتن به هدف، احساس بیهویتی، احساس غریبه بودن در جامعه خود و افزایش بالای طلاق در خانوادهها و به وجود آمدن نسلهایی با گسل عاطفی در نهاد خانواده و دهها مورد دیگر پیامد افسردگی از خانواده تا جامعه است و بیتردید اشاره اجتماعی به این ابعاد نیازمند توجه ساختارهای مسوول در سطوح کلان و خرد است تا بتوان در آبادانی امروز و فردای ایران مشارکتی جدی داشت و بهتر آن است که این نشانههای بیماری چون افسردگی و خودکشی و آسیبهای اجتماعی را قبل از آنکه دیر شود، بررسی کرد و راهحل و راهبردی برای آن داشت.
🔻روزنامه شرق
📍 تحول با انتخابات
✍️ سیدمصطفی هاشمیطبا
سخنگوی شورای نگهبان از تأیید صلاحیت بیش از هزارو صد نفر از کسانی که ردصلاحیت شده یا تعیین تکلیف نشده بودند، خبر داده است. طبعا این خبر به خودی خود امری نیکوست و صد البته هنوز کسانی هستند که به ردصلاحیت خود معترضند. اینکه افراد تأییدشده از کدام جناح و گرایش هستند، چندان قابل احصا نیست و برعکس صرفا وابستگی فکری به جناحی نمیتواند دلیل بر ردصلاحیت باشد. به هر حال در این زمینه به دلیل آنکه دلایل ردصلاحیتها شفاف نیست، نمیتوان اظهارنظر قاطعی کرد و کاش هیئتهای اجرائی و شورای نگهبان در صورت درخواست ذینفع، دلایل ردصلاحیت را اعلام میکردند و این میتوانست به شفافیت کار این دو نهاد کمک کند. به هر حال انتخابات مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان در پیش است و گروهی نامزد نشستن بر صندلی این دو مجلس هستند و در انتظار رأی ملت که چه کسانی را برگزینند. به نظر میرسید گروههای مختلف مردم از هماکنون تصمیم خود را مبنی بر شرکتکردن یا شرکتنکردن در انتخابات گرفتهاند و شاید تبلیغاتی که در برخی رسانهها برای تشویق مردم به حضور در پای صندوقهای رأی انجام میشود، اگر بیتأثیر نباشد، از تأثیر کمی برخوردار است. در این یادداشت بر آنیم که اندک دقتی برای چگونگی رأیدادن داشته باشیم تا با هوشیاری بیشتر رأیها به صندوق ریخته شود. اگر نیک دقت کنیم، مردم رأیدهنده به چند گروه تقسیم میشوند؛ گروهی به سرلیستها نگاه میکنند و اگر مورد پسند بود، به کل لیست رأی میدهند. گروهی، بیشتر در شهرهای کوچک مناسبات ایل و قبیله و تضادهای فردی و محلی را در نظر میگیرند و رأی آنها برای پیروزی هممناسبتیهای خودشان است و گروهی که معمولا اندک هستند، از فهرستهای مختلف و افراد منفرد انتخاب و رأی خود را به صندوق میریزند و البته کسانی هم هستند که صرفا برای یادآوری وفاداری به جمهوری اسلامی یا هر دلیل دیگر به انتخابات روی خوش نشان میدهند؛ اما رأی آنها سفید و باطله است و به قول معروف به آقای باطله رأی میدهند و تجربه نشان داده که اگر راههای نوشتن رأی منحصر به شقوق یادشده بوده و راه دیگری از قلم نیفتاده باشد، باید اذعان کرد که همه این راهها از نادرستی یکسانی برخوردار است و بهویژه گرایشهای سیاسی را نمیتوان ملاک عمل قرار داد؛ زیرا در هیاهوی انتخابات معلوم نیست به کدام گروه، دسته و گرایش سیاسی باید رأی داد؛ به این دلیل که گرایشهای سیاسی نیز از ابهام برخوردار است. آیا به طرفداران افرادی که میگویند «مردم چهکاره هستند» باید رأی داد یا به آنان که پیرو این بیان هستند که «مردم ولینعمت ما هستند». صرفنظر از آنهایی که میگویند این دو بیان یکی است، باید گفت که تفاوت این دو از زمین تا آسمان است و اینجاست که نهفقط یک آدم معمولی، بلکه آدمهای درسخوانده و تجربهدیده دراینمیان متحیر و معذب باقی میمانند. تبلیغات نامزدهای تأیید صلاحیتشده در پیش است و در این اندک نوشته شاید بتوان معیاری برای چگونگی پذیرش تبلیغات از سوی مردم به دست داد. در اینجا گرایش سیاسی و بیان نقطه نظرات سیاسی اصلا مورد توجه قرار نمیگیرد؛ زیرا طیفهای مختلف آنچنان پیچیده و غیرشفاف هستند که جملات و کلمات آنها جز افزایش ابهام خاصیتی ندارد و تنها بهعنوان مُهر هویت بر خود وارد کردهاند و اینگونه کلمات و جملات جز تضییع وقت گوینده و مردم ارزش دیگری ندارد. آنچه دراینمیان مهم است، آن است که واقعا دغدغه نامزد انتخابات چیست و درباره وظایف خود چگونه میاندیشد. نامزد انتخابات و نماینده مجلس، هرچند قیاس معالفارق است؛ اما باید خود را همانند رزمندهای بداند که عازم جبهه نبرد برای دفع دشمن و حفظ سرحدات کشور است. آیا این رزمنده در این حالت جز این اندیشه مهم، امر دیگری هم در سر دارد؟ دغدغه این رزمنده واحد است، حفظ سرزمین پدری و دفع دشمن. نامزد نمایندگی نیز باید چنین باشد. دغدغه اصلی او باید معلوم باشد؛ والّا فهرستی از آنچه مورد نیاز مردم است و اعلام آن بهعنوان وعدههای نمایندگی راه به جایی نمیبرد. مردم رأیدهنده نیز باید با هوشیاری دغدغه اصلی خود را بشناسند و آگاهانه آن را انتخاب و به آن نامزدی رأی دهند که با آنان دغدغه یکسانی دارد و نه آنکه در فلان فهرست باشد.
امروز دغدغه اصلی کشور چیست، آیا نمایندگان فعلی مجلس دغدغه اصلی خود را بیان کردهاند یا در میان انبوهی از درخواستها و اندیشهها خود را مستغرق کرده و حیران بر صندلی جلوس کردهاند؟ مقام معظم رهبری فرمودند تحول از طریق انتخابات میسر است؛ بنابراین افراد تحولخواه باید شناسایی شوند و به آنان رأی داده شود، اما تحول به چه معنی و در چه چیز؟ همانطور که در دعای تحویل سال نو آمده است، از خداوند خواسته میشود که در درون جان ما تحول ایجاد کند و حال ما را به بهترین حال بگرداند.
باید ببینیم در چه امری تحول میخواهیم و آن کسی را که به آن معتقد است، برگزینیم. امروز در کشور چه امری باید متحول شود. تحول به معنی اصلاح جزئی نیست. تحول یعنی از حالی به حالی دیگر شدن و البته در جهت بهبود. کم نیست پدیدههایی که باید در کشور ما متحول شود. به نمایندهای رأی میدهیم که در امور مشخصی اعتقاد به تحول داشته باشد و در تبلیغات خود، صراحتا به تحول اموری که ذکر خواهد کرد و ارائه راهحلهای پیشنهادی، متذکر شود.
اما آیا میتوان فهرستی از امور مورد نیاز تحول را نام برد و گفت که من معتقد به تحول هستم؟ اینک برای یادآوری مواردی از امور نیازمند به تحول را ذکر میکنیم.تحول در الگوی کشاورزی و مصرف آب، تحول در آلودهنکردن رودخانهها و نیز پاکسازی آنها، تحول در مصرف انرژی و بهویژه بنزین، تحول در نگاه به تولید برق از انرژیهای تجدیدشونده، تحول در الگوی ترافیک شهری و همچنین ترابری کشور، تحول در نگاه به دیانت بهعنوان اعتقاد و نه ابزار، تحول در ارزپاشی و طلافروشی در بازار، تحول در جلوگیری از خروج سرمایه و قاچاق کالا، تحول در نگاه به اشتغال، تحول در نگاه به دنیای خارج، تحول در نگاه به زندگی مردم، تحول در الگوی عدالت و توسعه و پیشرفت کشور، تحول در الگوی زندگی مردم از الگوی آمریکایی به الگوی ایرانی. اگر کمی بیندیشیم، بسیاری از امور هستند که میتوانند با اندکی تأخیر و برخی تمهیدات به راستی و اصلاح گرایش پیدا کنند. تأخیر در این اصلاحات گو اینکه دلپذیر نیست؛ اما به هر حال ممکن است؛ اما در برخی موارد تأخیر اصلا روا نیست؛ زیرا آنچه اتفاق میافتد، بازگشتناپذیر و اصلاحناپذیر است و از هماکنون، باید با آن مقابله کرد و در آن تحول ایجاد کرد. امروز سرزمین ایران در شرایطی به سر میبرد که در سراشیبی نابودی طبیعی قرار گرفته است. هر روز از گوشهای از کشور صدای نابودی سرزمینی اعم از آب و خاک و فاضلاب و جنگل و کشاورزی و باغداری و... به گوش میرسد، باید سرزمینی باشد تا مردم بتوانند در آن زیست کنند و سفره خود را پهن کنند. اگر سرزمین به نابودی رود، مردم هم نابود میشوند. این باید دغدغه همه ایرانیان و همه نامزدهای انتخابات باشد؛ والّا همه هیاهوها، تبلیغات، پوسترها، سخنان و نطقها، تأییدیهها و یقهپارهکردنها همه و همه پیکانی میشود که از سوی داخل به خود شلیک میشود و به فروپاشی سرزمین میانجامد. دغدغه تحولخواه خود را بدانیم و به آن نامزدی که به آن اعتقاد دارد، رأی بدهیم. آیا نامزدهایی هستند که تحول دغدغه آنان باشد و برای آن راهحل اعلام کنند. من به این نامزد رأی میدهم؛ والّا رأی من به هرکس دیگر باطله خواهد بود.
🔻روزنامه آرمان ملی
📍 تحرکات آمریکا را نادیده نگیریم
✍️ مهدی مطهرنیا
ایالات متحده آمریکا در دوره بایدن نسبت به جمهوریخواهان از صبر استراتژیک بیشتری بهره میگیرد.چه در مواضع اعلامی و چه در مواضع اعلانی این مورد قابل مشاهده است و این موارد نشان دهنده ایجاد برنامه وسیعتر در مسیر آینده در ارتباط با تهران است. هدف قرار دادن نیروهای نظامی ایالات متحده آمریکا توسط کتائب حزبا... در مرز مشترک عراق اردن و سوریه به هر روی مسالهای است که نمیتوان آن را بر اتمسفر گفتمانی حاکم بر رفتار سیاسی و کنشهای نظامی ایالات متحده آمریکا نادیده گرفت. به هر روی ایالات متحده آمریکا، پاکستان نیست که به سرعت در برابر حمله ایران به خاک پاکستان پاسخ دهد. بلکه یک ابر قدرت نامیده میشود که باید در مسیر تحرکات خود بایستگیهای اقدام متقابل را سنجش کند. این معنا تا حدودی مساله را خطرناک میکند. به هر روی اگر در برابر حمله کتائب حملهای به جای دیگر با کشتههای همین اندازه و یا بیشتر صورت بگیرد. این پاسخگویی نمیتواند پاسخ ایالات متحده آمریکا محسوب شود. از این منظر از نظر من هرچه حرکت طولانیتر میشود. آن را حامل تهدید بیشتری میدانم. بیانیهای که کتائب در ارتباط با تعدیل تحرکات خود علیه آمریکا داده است ۱- در زمانی که این حمله را انجام داده است ۲- در دریای سرخ یمن و انصارا... در رودررویی با آمریکا و کشورهای ائتلاف با آمریکا انجام میدهند و زمانی که حزبا... لبنان درگیر با اسرائیل در جنوب لبنان و همچنین حماس نبرد طولانی را با اسرائیل تجربه کرده است. نشان دهنده آن است که تهدیدها نسبت به تهران جدی است. در خبرها آمده بود که ایران به سفارت سوئیس هشدار داده است که اگر آمریکا تحرکاتی را در ارتباط با ایران در داخل خاک ایران و منطقه انجام دهد با پاسخ سختی روبهرو خواهد شد و موضع گیری فرمانده کل سپاه پاسداران در ارتباط با این موضوع نیز در خبرها دیده میشد و لذا باید گفت که مساله مساله مهمی است و تا حدود زیادی باید در انتظار رو در رویی بیشتر با ایالات متحده آمریکا بود. نگارنده قبل از این نیز بر این نکته تاکید داشته که گام به گام ایالات متحده آمریکا حلقه محاصره علیه تهران را افزون میکند. در مصاحبهای در مهر ۱۳۹۹ به خطرناکی تیم بایدن در ارتباط با تهران اشاره کردم و بایدن میتواند زمینهساز ایجاد یک حرکت جدی علیه ایران باشد که با آمدن احتمالی جمهوریخواهان تکمیل شود و لذا در این بازی پیچیده این مراقبت لازم است و اقدام کتائب یک اقدام معقولانه و دارای پیامی خاص برای ایالات متحده آمریکا تعریف میشود. از سوی دیگر بعضی از خبرهای تایید نشده به دنبال این است که بگوید ایالات متحده در پی هماهنگی برای زدن سایتهای معینی برای گریز از فشاری است که در آمریکا بر دولت بایدن وارد میآید. این خبرها در عرصه رسانهای مبین این نکته است که مساله، مساله بسیار حاد و درخور توجه است. به تبع آمادگی نیروهای مسلح ایران و آمادگی نیروهای ایالات متحده آمریکا و همپیمانانش در منطقه نشان دهنده تحرکات معنادار است مزید بر آن پرواز هواپیماهای ایالات متحده آمریکا، جابهجایی تسلیحات در منطقه، فرمانهایی که صادر میشود، موضع گیریهای سناتورهای جمهوریخواه و دموکرات و همکاری آنها با یکدیگر را نمیتواند در این مسیر نادیده گرفت.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 توسعه اقتصادی با درآمدهای مالیاتی
✍️ عبدالمجید شیخی
اگر از حجم عظیم اقتصاد مالیات گرفته شود قطعا دولت از این روش درآمد بالایی کسب می کند بخصوص در عایدی سرمایه ها اگر از فعالیت های سوداگری مالیات گرفته شود آن زمان نیازی به درآمدهای نفتی نخواهیم داشت. این بدان معناست که فروش نفت یک قطره از دریای درآمدی است که از فرار مالیاتی برای کشور ایجاد می شود به همین خاطر شاید اصلا نیازی به فروش نفت و گاز نداشته باشیم و می توانیم درآمدهای حاصل از فروش انرژی را در زیر ساخت ها و توسعه کشور برای بلند مدت سرمایه گذاری کنیم.
اگر ما بتوانیم بخش غیرمولد را با جریمه سنگین خصوصاً با ابزارهایی مانند مالیات و اخذ مجوز سرکوب کرده و در عوض فضا را برای بخش مولد باز کنیم، این اقدامات موجب توقف تورم نیز خواهد شد و اقتصادی توأم با ثبات، آرامش و افزایش قدرت خرید را برای مردم به ارمغان میآورد.
متأسفانه در شرایط کنونی بانکها بخش قابلتوجهی از نقدینگی را در اختیار غیرمولدها قرار دادهاند. ضرورت دارد که تا حد ممکن بخش غیرمولد را مسدود کنیم، جولانگاه را از افراد و صاحبان سرمایه غیرمولد بگیریم و راه را برای فعالیتهای مولد بازکنیم. عواملی وجود دارند که موجب جانگرفتن بخش غیرمولد شدهاند؛ ازجمله این عوامل دروهله نخست نظام بانکی است که نقدینگی را به بخش غیرمولد هدایت کرده است.
متاسفانه در ایران شاهد حجم بالایی از فعالیت های سوداگرانه هستیم، فعالیت هایی که مالیاتی پرداخت نمی کنند در حالی که در تمام دنیا بابت فعالیت های سوداگرانه مالیات بر عایدی سرمایه گرفته می شود بنابراین برای اینکه مانع این موضوع شویم که فعالیتهای سوداگرانه مانع پیشرفت فعالیت های مولد شوند حتما باید پایه مالیاتی مالیات بر عایدی سرمایه به اجرا گذاشته شود.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست